اگر خلافت به دست حضرت امیر (ع) می افتاد چه می شد؟
یقیناً مهم ترین دغدغه ایشان، ادامه راه پیامبر اکرم (ص) و روشن نگاه داشتن مسیر هدایت و اسلام راستین بود، تا انسان ها در پرتو آن، به سعادت دنیا و آخرت دست یابند. از این راه روشن در تعبیر رسول گرامی اسلام (ص) و خود ایشان با عنوان “المحجه البیضاء” یاد شده و حتی افرادی که به نوعی در دور ماندن ایشان از خلافت نقش داشته اند نیز این واقعیت را انکار نمی نمودند.
افراد صالح و پرهیزگاری که هدفی جز اطاعت از خداوند و جلب رضایت او ندارند، مصداقی از این عبارت قرآنی هستند که بیان می دارد: “مان کسانى که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا مىدارند، و زکات مىدهند، و امر به معروف و نهى از منکر مىکنند، و پایان همه کارها از آن خداست“.[۱]
برای روشن شدن پاسخ سؤال را این گونه نیز می توان مطرح نمود که، اگر رسول خدا (ص)، سی سال دیگر بر عمر مبارکشان افزوده می شد، چه اتفاقی برای جهان اسلام رخ می داد؟!
چون وقتی پیامبر (ص) تصریح می فرمایند که علی (ع) برای او همانند هارون (ع) برای موسی (ع) است،[۲] و وقتی که بر اساس کلمه “انفسنا” در آیه مباهله،[۳] که به اجماع مسلمانان، تنها علی (ع) و فاطمه (س) و دو فرزندشان، به همراه پیامبر (ص) بودند؛[۴] علی (ع) به تصریح قرآن کریم، نفس پیامبر (ص) قلمداد گردیده است. این موضوع، کراراً توسط خود پیامبر (ص) نیز با تعابیر مختلف بیان شده است. از جمله این که: “تو از من هستی و من از تو هستم“[۵] و …؛ بنابراین و با این بیان دیگر نمی توان انتظار داشت که مسیر زندگانی سی ساله امیرالمؤمنین (ع) بعد از رحلت رسول خدا (ص)، جز همان مسیر روشن و واضحی باشد که توسط پیامبر اکرم (ص) ترسیم شده است، چه امام علی (ع) بر مسند خلافت باشد و یا در گوشه عزلت.
به همین دلیل، پاسخ مختصر این پرسش، آن است که اگر علی (ع) از ابتدا به خلافت می رسید، دقیقاً همان خط و مشی رسول خدا (ص) را ادامه می داد؛ از جمله این که تلاش می نمود که مسیر هدایت را همواره واضح و روشن نگه دارد، تا کمکی برای طالبان رستگاری و سعادت باشد که زودتر به سر منزل مقصود برسند.
عبارتی با عنوان: “المحجه البیضاء” در کلام عرب وجود دارد که ترجمه فارسی آن “راه روشن” است. پیامبر اکرم (ص) خطاب به اصحابش چنین فرمودند: “اگر شما بعد از من، از علی (ع) اطاعت نمایید – و گمان نکنم که چنین کاری را انجام دهید!- قطعا او را هدایت شده و هدایت کننده ای خواهید یافت که شما را به “راه روشن” رهنمون خواهد گشت“.[۶] امیرالمؤمنین (ع) نیز در آغاز خلافت ظاهریشان هنگامی که بیت المال را به صورت عادلانه تقسیم نموده و یکی از یارانشان، انتقادات برخی صحابه را در این مورد به اطلاع ایشان رساندند، چنین فرمودند: “سوگند به خداوند، اگر عمرم کفاف داده و از مکر و حیله ها جان سالم به در برم، مردم را در “راه روشن و واضح” قرار خواهم داد.[۷] همچنین ایشان در تحلیلی نسبت به این که چرا اعضای شورای شش نفره، بعد از مرگ خلیفه دوم، ایشان را به خلافت برنگزیدند، می فرماید: “نگامی که نزد من جز کتاب خدا و “راه روشن” و وصیت پیامبر (ص)، چیز دیگری نیافتند (تا بتوانند از آن بهره برداری شخصی نمایند)، خلافت را از من برداشته و به شخص دیگری واگذار نمودند“.[۸]جالب است بدانید، این موضوع که اگر علی (ع) خلافت را به دست بگیرد، مردم را به “راه روشن” هدایت خواهد نمود، مورد تأیید خلفای پیشین که به نحوی در دور نگه داشتن ایشان از خلافت سهیم بودند؛ نیز قرار داشت و آنان هم این واقعیت را انکار نمی نمودند! عمر بن خطاب در سخنانی خصوصی با ابن عباس، چنین بیان داشت که اگر بعد از او، علی (ع) خلافت را به دست گیرد، مردم را در “راه روشن” قرار خواهد داد“.[۹]
همچنین، خلیفه دوم، زمانی که در صدد تعیین کاندیداهایی برای شورای تعیین خلیفه بعدی بود، با این که هر کدام از اعضای شورای انتصابی را به نقیصه ای متهم نموده و مولا علی (ع) را به شوخ طبعی منتسب نمود!، اما خطاب به امیرالمؤمنین (ع) گفت که سوگند به خدا اگر ایمان تو را با ایمان تمام مردم زمین بسنجند، ایمان تو برتری خواهد داشت! امام (ع) بعد از شنیدن این سخنان، مجلس را ترک نمود. بعد از رفتن امام، عمر بن خطاب، خطاب به دیگر حاضران گفت که من شخصی را می شناسم که اگر اختیار خود را به دست او بسپارید، شما را به “راه روشن” هدایت خواهد نمود! حاضران گفتند: او کیست؟! گفت: همان شخصی که اکنون از مجلس ما خارج شد…![۱۰]
بنابر دلایل و روایات فوق، درمی یابیم که در صورت تحویل خلافت به مولا علی (ع)، مهم ترین کاری که به دست ایشان انجام می شد، روشن نگاه داشتن مسیر هدایت برای بشر بود، تا هیچ فردی، عذر و بهانه برای انحراف نداشته باشد. در این رابطه، ایشان بیان فرمودند که اگر زمینه های لازم برایم مهیا شود، پیروان تورات و انجیل و زبور و قرآن را، هر کدام با استفاده از کتاب آسمانی خودشان، به راه حق خواهم کشاند.[۱۱] او برای حکومت و خلافت، ارزشی ذاتی در نظر نمی گرفت، و تنها هنگامی آن را مفید می دانست که بتواند حقی را برپا نموده و یا باطلی را از بین ببرد. در غیر این صورت، خلافت برای او به اندازه کفش وصله زده اش[۱۲]و یا حتی عطسه بزی[۱۳] نیز اهمیت نداشت! او این موضوع را همواره به کارگزارانش نیز توصیه می نمود، تا پست و مقام خود را همانند طعمه ای ندانند (که چون گرگان به دنبالش بوده و از آن دست برندارند)، بلکه همانند امانتی الاهی با آن رفتار نمایند.[۱۴] برای او مهم نبود که در مدت خلافت، چه سرزمین هایی را به قلمرو خود اضافه نماید، بلکه به دنبال آن بود که با روشن نگاه داشتن راه، قلب های مردم را متوجه خدا و معاد نماید. این را از گفتار و کردار او در اندک مدت خلافتشان می توان به خوبی دریافت؛ زیرا اگر چه با جنگ ها و مشکلات بسیاری روبرو بودند، اما مانع آن شدند که انحرافات فکری و عملی، اسلام راستین را تحت الشعاع خود قرار دهد. جالب آن است که مهم ترین مناطقی که در زمان خلفای پیش از او به قلمرو اسلامی افزوده شد، ایران و عراق و شام و مصر بود که اکنون اکثریت آن یا شیعه و یا دوستدار علی و آل او هستند؛ یعنی علی (ع) بدون این که در تصرف این مناطق، نقش مستقیم داشته باشد، خداوند، قلب های مردم را به سوی او جلب نمود، تا مصداقی از این آیه شریفه باشد که خداوند محبت افراد مؤمن و نیکوکار را در دل مردم می اندازد.[۱۵]
شاید بهترین پاسخ برای این جواب بیاناتی باشد که حضرت فاطمه (س) در مسجد ایراد فرمودند که در ضمن بیاناتشان فرمودند: چه چیزى سبب گردید تا از على (ع) عیبجویى کنند؟ از او (علی) عیبجویی کردند؛ زیرا شمشیرش، خویش و بیگانه، شجاع و ترسو نمىشناخت. دریافتند که او به مرگ توجهى ندارد. دیدند که او چگونه بر آنها مىتازد و آنان را به وادى فنا مىافکند. و برخى را براى عقوبت و سرمشق دیگران باقى مىگذارد. به کتاب خدا مسلط و دانا، و خشم او در راه خوشنودى خداوند بود. به خداوند سوگند اگر از طریق آشکار و نمایان حق منحرف شده از قبول دلایل و حجت هاى روشن و مبیّن، امتناع مىنمودند، آنان را به راه مستقیم، هادى و رهنمون مىشد و از انحراف و اعوجاج آنان جلوگیرى مىنمود. به خداوند سوگند، اگر مردانتان در خارج نشدن زمام امور، از دستان على پاى مىفشردند و تدبیر کار را آن چنان که پیامبر بدو سپرده بود، تحویل او مىدادند على آن را به سهولت راه مىبرد و این شتر را به سلامت به مقصد مىرساند، آن گونه که حرکت این شتر رنج آور نمىشد. على آنان را به آبشخورى صاف و مملو و وسیع هدایت مىکرد که آب از اطرافش سرازیر مىشد و هرگز رنگ کدورت به خود نمىگرفت. او آنان را از این آبشخور سیراب به در مىآورد.
على خیر و نیکى را در نهان و آشکار براى آنان خوش مىدارد. او اگر بر مسند مىنشست هرگز بهرهاى فراوان از بیت المال را به خود اختصاص نمىداد و از فزونى و ثروت دنیا جز به مقدار نیاز برداشت نمىکرد، به مقدار آبى که تشنگى را فرو نشاند و خوراکى که گرسنگى را برطرف نماید. (در آن هنگام) مرد پارسا، از تشنه حطام دنیا باز شناخته مىشد و راستگو از دروغگو متمایز مىگشت، در این صورت ابواب برکات آسمانى و زمین بر آنان گشوده مىشد. و خداوند به زودى آنان را به سبب اعمال و کردارشان مؤاخذه خواهد کرد[۱۶]
در نهایت، از آن جا که ممکن است پرسشتان ناشی از شبهه ای باشد که توسط دشمنان امیر المؤمنین (ع) مطرح می شود مبنی بر این که تمام پیروزی های مسلمانان را در دوره های قبل از ایشان دانسته و دوره آن امام را آغازگر مشکلات و جنگ داخلی بین مسلمانان وانمود می نمایند، باید بگوییم:
۱ – جنگ داخلی، از درگیری گروهی از مسلمانان با خلیفه سوم که در نهایت به کشته شدن ایشان انجامید، آغاز شد که سرچشمه تمام درگیری های زمان مولا علی (ع) نیز گردید!
۲ – اگر امیر المؤمنین (ع) نیز به جای سرکوبی ناکثین و قاسطین و مارقین، به صلح و سازش و امتیاز دادن با آنان پرداخته و به توسعه ظاهری قلمرو خلافت اسلامی می اندیشید، مطمئن باشید که اکنون دیگر خبری از اسلام واقعی نبوده و اسلام تنها به عنوان وسیله ای پوششی برای خواسته های دنیاخواهان تبدیل می شد.
منبع: اسلام کوئست
پی نوشت ها
[۱] حج، ۴۱، “الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَهُ الْأُمُور“.
[۲] صحیح بخاری، ج ۴، ص ۲۰۸، دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۱ ق.
[۳] آل عمران، ۶۱، “فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبینَ“.
[۴] صحیح مسلم، ج ۷، ص ۱۲۱ – ۱۲۰، دار الفکر، بیروت.
[۵] صحیح بخاری، ج ۴، ص ۲۰۷.
[۶] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۳۵، ص ۳۹۸، به نقل از حافظ ابو نعیم، یکی از مؤلفان بنام اهل سنت، مؤسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ ق.
[۷] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۷، ص ۳۷، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، ۱۴۰۴ ق.
[۸] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۳۱، ص ۳۴۷.
[۹] همان، ص ۴۱۷.
[۱۰] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۲۶۰ – ۲۵۹ .
[۱۱] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۲۶، ص ۱۸۲، ح ۸ (ده ها روایت با مضامین مشابه در کتاب های مختلف دیگر نیز وجود دارد).
[۱۲] نهج البلاغه، ص ۷۶، خطبه ۳۳، انتشارات دار الهجره، قم.
[۱۳] همان، ص ۴۹، خطبه ۳.
[۱۴] همان، ص ۳۶۶، نامه ۵.
[۱۵] مریم، ۹۶، “ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا“.
[۱۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج۴۳، ص: ۱۵۹ ؛ زندگانى حضرت زهرا علیها لسلام(روحانى)، ص: ۵۸۱ و ۵۸۲.
پاسخ دهید