آیا در حکومت امام علی(ع) برای آزادی خط قرمزی وجود داشت؟
یکی از حقوق قطعی و مسلّم هر شهروند در حکومت علوی، آزادی است. برای آزادی در حکومت امام علی(ع) خط قرمزی وجود نداشت. تا زمانی که مخالفان و فرصت طلبان دست به اسلحه نبرده و آزادی و امنیت دیگران را مورد تهدید قرار نمیدادند، و یا با ترویج افکار ملحدانه امنیت فکری مردم را به چالش نمیکشیدند، آزادیهای فردی و مدنی آنان از سوی حکومت امام علی(ع) مورد تحدید واقع نمیشد و برایش خط قرمزی وجود نداشت. البته منظور ما از آزادی در این مقال آزادیهای فکری و عقیدتی است نه آزادی در ناهنجاریهای اخلاقی. نمونههای بارز این آزادی را میتوان در سخنان آنحضرت یافت؛ مانند اینکه میفرماید: و بدان سان که رسم سخن گفتن با جباران تاریخ است، با من سخن مگویید. و چنین مپندارید که اگر با من سخن حقی گفته شود مرا گران میآید. و یا عمدهترین مخالفان خود که خوارج بودند، با آنها در منتها درجه آزادی و دموکراسی رفتار میکرد. زندانشان نکرد، شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد.
مقدمه
در مکتب حیاتبخش اسلام، آزادی انسانها یکی از طبیعیترین حقوقی است که خداوند به آنان اعطا نموده است. آزادی جزو گوهره انسانی است و بزرگترین ارمغانی است که جامعه بشری همواره در آرزوی آن بوده است؛ چرا که رشد و تعالی انسانها همواره در بستر آزادی تحقق یافته است.
از نگاه امام علی(ع) آزادی با فطرت و سرشت انسان عجین شده و جزو سرمایههای اصلی انسانی است که خداوند آنرا در وجود آدمی به ودیعت نهاده و کسی را یارای سلب آن نیست؛ زیرا که آزادی با انسان خلق شده است: «وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً»؛[۱] بنده دیگری مباش درحالیکه خداوند تو را آزاد آفرید.
جعل، در این روایت به معنای «خلق» است؛ یعنی آزادی ودیعهای است الهی که هنگام خلقت، در نهاد و سرشت انسان نهاده شده است. از نظر علی(ع) بنده غیر خدا بودن با آزادی منافات دارد؛ چرا که انسانها در انسانیت مشترکاند، و عبودیت و بندگی فقط در برابر خدا است.
اساساً یکی از هدفهای پیامبران، چشاندن طعم آزادی و رهایی به مردم است؛ و به همین جهت است که اکثر حامیان و گروندگان پیامبران مردم مظلوم و محروم و مخالفانشان، ستمگران، سلطهگران و فراعنه تاریخ بودهاند. قرآن کریم در اینباره میفرماید: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الْأُمِّىَّ… وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ»؛[۲] همانها که از فرستاده [خدا] پیامبر امّی پیروی میکنند … پیامبری که بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود، [از دوش و گردنشان] بر میدارد.
فقر، تبعیض، استبداد و… که از جانب، ستمگران و زورمداران بر جامعه و مردم تحمیل میشود، از مصادیق بارز «إصر و أغلال» است و پیامبران آمدند تا این زنجیرها را از گردن انسانها بردارند و طعم شیرین آزادی و رهایی را به آنان بچشانند.
با این مقدمه باید گفت؛ یکی از حقوق قطعی و مسلّم هر شهروند در حکومت علوی آزادی است. برای این آزادی خط قرمزی وجود نداشت تا زمانی که مخالفان و فرصت طلبان دست به اسلحه نبرده و آزادی و امنیت فکری و اعتقادی دیگران مورد تهدید قرار نمیدادند. و یا با ترویج افکار ملحدانه امنیت فکری مردم را به چالش نمیکشیدند، البته منظور ما از آزادی در این مقال آزادیهای فکری و عقیدتی است نه آزادی در ناهنجاریهای اخلاقی. کسانی که با تاریخ حکومت علوی آشنایی دارند، به روشنی این حقیقت را درمییابند که در نگاه علی(ع)حکومت هدف نیست، بلکه ابزاری است برای دفاع از حقوق پایمال شده مردم، بهویژه اقشار آسیبپذیر جامعه؛ مردم محروم و ستم دیده. محدود نبودن آزادی در زمان زمامداری امام علی روشنتر از آن است که برایش دلیل اقامه نمود، منتها از باب نمونه مواردی را در سخن و سیره آنحضرت بازگو میکنیم.
۱ – آزادی بیان: «فلا تکلّمونی بما تکلم به الجبابره»؛[۳] و بدان سان که رسم سخن گفتن با جباران تاریخ است، با من سخن مگویید؛ یعنی در برابر من آزادانه حرفهایتان بزنید. بدون هیچ ترس و هراسی مطالب و خواستههای خود را مطرح کنید. من کسی نیستم که از سخن حق واهمه داشته باشم. این سخن صراحت کامل در آزادی بیان نزد امام علی(ع) دارد.
۲ – نمونه دیگر از آزادی بیان در حکومت علی(ع) مسائل عبدالله بن الکواء با امیر مؤمنان(ع) است. وی که از سران خوارج و مخالفان سرسخت و لجوج امام علی(ع) بود در هر کاری بر امام اعتراض و انتقاد مینمود و امام شبهات و ابهاماتی را که وی القا مینمود صبورانه پاسخ میدادند.[۴]
۳ – آزادی در انتقاد: امام در ارتباط با آزاد بودن شهروندان در انتقاد میفرماید: «فَلَا تَکُفُّوا عَنِّی مَقَالَهً بِحَقٍّ»؛[۵] و چنین مپندارید که اگر با من سخن حقی گفته شود مرا گران میآید. یعنی اگر در زمینه مسائل سیاسی – اجتماعی به نظر شما در کار من اشکالی به نظر میرسد، آنرا آزادانه مطرح کنید تا من در صدد اصلاح آن برآیم.
۴ – آزادی در مشورت: «أَوْ َمَشُورَهً عَدْل».[۶] علی(ع) خود، مردم را در ارائه راهکار و پیشنهاد در اداره امور جامعه فرامیخواند. مشارکت در تصمیمگیری در قالب مشورت، یکی از رئوس برنامهها و سیاستهای امام علی(ع) در اداره کشور بود؛ این یعنی دخالت مردم در سرنوشت خویش؛ یعنی مشارکت در تصمیم گیریها.
۵ – اجبار نکردن مردم بر آنچه خواسته آنها نیست: «و لیس لی أَن أحمِلکم علی ما تکرهون»؛[۷] مرا نرسد به چیزی وادارتان کنم که از آن اکراه دارید.
۶ – نیز زمانی که یکی از خوارج به امام دشنام میدهد: «قَاتَلَهُ اللَّهُ کَافِراً مَا أَفْقَهَهُ فَوَثَبَ الْقَوْمُ لِیَقْتُلُوهُ فَقَالَ (ع) رُوَیْداً إِنَّمَا هُوَ سَبٌ بِسَبٍ أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْب»؛[۸] خدا بکشد او را، چقدر دانشمند است! اصحاب خواستند متعرضش شوند، اما على(ع) فرمود رهایش کنید، او نسبت به من فحاشی کرد.
بنابراین به اعتقاد ما، آزادی به تمام اقسام آن؛ نظیر آزادی اجتماعی، سیاسی، بیان، عقیده و… در حکومت امام علی(ع) وجود داشت و مورد اهتمام آنحضرت بود. شاید این مقدار آزادى در دنیا بىسابقه باشد که حکومتى با مخالفان خود تا این درجه با دموکراسى رفتار کرده باشد.
عمدهترین مخالفان علی(ع) که خوارج بودند، آنحضرت با آنها در منتها درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد. زندانشان نکرد، شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد. آنها همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند. امام علی(ع) و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبرو میشدند. در حکومت علوی مردم از آزادگی گسترده برخوردار بودند. مسلمانان، یهودیان، مسیحیان، مجوسیان، و همه انسانها از هر کیش و آیینی در سایه اسلام، با عزّت و احترام زندگی میکردند؛ چرا که آنحضرت معتقد بود مردم: «…إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْق»؛[۹] (ای مالک با همه مردم، با مهربانى و احترام و انسانیت رفتار کن، زیرا که آنان) دو گروهاند، یا برادران دینی تواند و یا مانند تو انساناند.
منبع: اسلام کوئست
پی نوشت ها
[۱]. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، محقق، غفاری، علی اکبر، النص، ص ۷۷، جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ ق، ۱۳۶۳ ش؛ شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صالح، صبحی، ص ۴۰۱، هجرت، قم، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
[۲]. اعراف، ۱۵۷.
[۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۸، ص ۳۵۶، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
[۴]. ر. ک: طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان، محمد باقر، ج ۱، ص ۲۲۸- ۲۲۹، نشر مرتضى، مشهد، چاپ اول، ۱۴۰۳ ق.
[۵]. کافی، ج ۸، ص ۳۵۶.
[۶]. همان.
[۷]. نهج البلاغه، ص ۳۲۴.
[۸]. نهج البلاغه، ص ۵۵۰.
[۹]. تحف العقول، ص ۱۲۷؛ نهج البلاغه، ص ۴۲۷.
پاسخ دهید