پایه‌گذار فرقه وهابیت ابن تیمیه و احیاکننده آن محمّد بن عبدالوهاب و پیروانشان بر این باورند که تنها خودشان یکتاپرست و موحدان حقیقی هستند، و سایر مسلمانان مشرک و گمراهند. در حالی‌که این مدعیان توحید و یکتاپرستی خود آلوده به بزرگ‌ترین درجات شرک هستند، زیرا به خداوند اوصاف و صفاتی را نسبت می‌دهد که شایسته ساحت قدسی حق تعالی نیست. آن‌ها درباره خداوند معتقد به تجسیم و جسم انگاری هستند و از اظهار این عقیده هیچ ابایی ندارند.

البتّه به لحاظ تاریخی دیدگاه جسم‌انگاری و تجسیم خداوند پیش از ابن‌تیمیه در اندیشه‌های احمد بن حنبل وجود داشته و حتّی قبل از احمدبن حنبل اهل حدیث وحشویه بر این پندار نادرست تأکید می‌کردند.

ریشه این باور و پندار غلط را که نه با عقل وفطرت سلیم سازگار است و نه با قرآن و سنّت پیامبر ص، بایستی در اسرائیلیات و روایات ساختگی جستجو نمود که توسط کعب الأحبارها و یهود در میراث حدیثی اهل سنّت وارد گردید. اینان با این رویکرد ظاهری‌گری و قشری گرایانه به برخی از آیات قرآن مراجعه نموده و آن‌ها را بر معانی ظاهری آن حمل نمودند؛ آیاتی مانند:

«یَدُ اللهِ فَوقَ أَیدِیهِم»[۱]؛

«الرَّحمنُ عَلَی العَرشِ استَوی»[۲]؛

«ما مَنَعَکَ أَن تَسجُدَ لِما خَلَقتُ بَیَدَیَّ»[۳]؛

ابن‌تیمیه و پیروان این مسلک قشری‌نگر بر این باورند که: اوصافی که برای خداوند در این آیات ذکر شده، بایستی بر معنای ظاهری و حقیقی آن بار شود و ما حق هیچ‌گونه تأویل و توجیه و تفسیری نداریم؛ از این‌رو «یدالله» یعنی دست خدا به همان معنای دست ظاهری که همه مردم آن را می‌فهمند و معنای حقیقی دست است.

این در حالی است که دانشمندان بزرگ شیعه و اهل سنّت بر این باورند که آیات قرآن به دو دسته محکم و متشابه تقسیم می‌شود؛ چنان‌که در سوره آل علیهم السلامران آیه ۷ این تقسیم‌بندی بیان شده؛

«مِنُ آیاتٌ مُحکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ»؛

«پاره‌ای آن، آیات محکم (صریح و روشن) است،‌آن‌ها اساس کتابند و پاره‌ای دیگر متشابهاتند.»

آیات محکم، آیاتی است که تنها یک معنای صریح و روشنی دارد و مراد از آن معین و مشخص است و بر چند معنی حمل نمی‌گردد؛ مثل آیه «لَیسَ کَمِثلِهِ شَی‌ءٌ»[۴]؛ که محکم‌ترین آیات محکم در قرآن کریم است. آیات متشابه، آیاتی است که شنونده وقتی آن را می‌شنود بین چند معنی مرددّ می‌گردد از این‌رو معنای آن معین و مشخص نیست؛ مثل آیه «الرَّحمنُ عَلَی العَرشِ استَوی»[۵] که شنونده مردد می‌شود که معنای «استواء» استقرار و قرار گرفتن بر روی عرش است که مستلزم مکان‌مندی خداوند می‌باشد، یا استواء به معنای تسلّط و احاطه حق تعالی بر مخلوقات است.

از این‌رو آیات محکمات به «أمّ الکتاب» شناخته شده، «أمّ» یعنی اصل و ریشه، که چیزی به آن باز می‌گردد؛‌ پس باید آیات متشابه را با معیار آیات محکم سنجید و متشابهات را به محکمات برگرداند؛ در آیه مذکور ما «استواء» را بر معنای ظاهری و جسمانی آن بار نمی‌کنیم؛ بلکه آن را به آیه محکمی مانند «لَیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ»؛ برمی‌گردانیم و استواء را به معنای تسلّط و احاطه خداوند بر هستی معنا می‌کنیم.[۶] یا آیه «وُجُوهٌ یَومَئِذٍ ناضِرَهٌ. إِلی رَبِّها ناظِرَهٌ»[۷] را که یک آیه متشابه است، به آیه «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ»[۸] بر می‌گردانیم.

یکی از بزرگان شیعه در مناظره‌ای که با یکی از عالمان برجسته وهابی داشت به او گفت: نظر شما درباره این آیه شریفه چیست که می‌فرماید:

«وَ مَنْ کانَ فی‏ هذِهِ أَعلیهم السلامى‏ فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعلیهم السلامى‏ وَ أَضَلُّ سَبیلاً»[۹]؛

«و هر کس در این دنیا کور [دل] باشد در آخرت هم کور [دل] و گمراه‌تر خواهد بود.»

جالب آن‌که عالم وهابی خود کور مادرزاد بود و نتوانست پاسخ این دانشمند شیعه را بدهد، در حالی‌که منظور از آیه شریفه، کوری باطن و نابینا شدن چشم دل است نه چشم سر؛ چنان‌که آیه محکم دیگری این معنا را تأیید می‌کند:

«إِنَّها لا تَعلیهم السلامى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعلیهم السلامى الْقُلُوبُ الَّتی‏ فِی الصُّدُورِ»[۱۰]؛

«در حقیقت، چشم‌ها کور نیست لیکن دل‌هایی که در سینه‌هاست کور است.»

نکته دیگر در نقد دیدگاه وهابیت آن است که از دیدگاه فلسفی و عقلی هر جسمی دارای ویژگی‌ها و خصوصیاتی است که از لوازم آن جسم است و از آن جدا نمی‌شود؛ مثلاً هر جسمی در جهات سه‌گانه طول و عرض و علیهم السلامق امتداد دارد و محدود به این سه جهت است، هر جسمی مرکب از اجزا و مقدار است،‌ هر جسمی قابلیت تغییر و تبدّل دارد، هر جسمی مکان‌مند و زمان‌مند است، هر جسمی انقسام‌پذیر است. از این‌رو هر چیزی که عنوان «جسم بودن» بر او صدق کند، ویژگی‌ها و لوازم جسمانی بودن مانند محدودیت، ترکّب، تغیر، انقسام‌پذیری، و زمان‌مندی و مکان‌مندی به طور قهری بر آن شی‌ء منطبق خواهد بود.

کسی که درباره اوصاف خداوند متعال به تجسیم و جسم‌انگاری معتقد می‌شود، به طور گریز‌ناپذیری لوازم و آثار جسمانیت مثل محدودیت و ترکیب و تغییر را درباره خداوند پذیرفته است!! و همه این‌ها آمیخته به شرک است.

امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) در نهج‌البلاغه بر این مطلب تأکید می‌کنند که خداوند با چشم سر دیده نمی‌شود:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَیْرِ رُؤْیَهٍ»[۱۱]؛‌«سپاس خدایی را که بدون دیده شدن (به چشم) شناخته شده است؛

«وَ لَا تُدْرِکُهُ الْحَوَاسُّ فَتُحِسَّهُ وَ لَا تَلْمِسُهُ الْأَیْدِی فَتَمَسَّهُ. وَ لَا یَتَغَیَّرُ بِحَالٍ وَ لَا یَتَبَدَّلُ فِی الْأَحْوَالِ وَ لَا تُبْلِیهِ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامُ وَ لَا یُغَیِّرُهُ الضِّیَاءُ وَ الظَّلَامُ»[۱۲]؛ «حواسّ او را درک نکند تا احساسش نماید، و دست‌ها به او نرسد تا لمسش نماید. از حالی به حالی تغییر نکند و در احوال دگرگون نشود،‌ و شب‌ها و روزها او را فرسوده نسازد، و روشنی و تاریکی در او تغییری پدید نیاورد».

در مکتب اهل بیت علیهم السلام مسأله تجسیم و دیدن خداوند با چشم سر به شدّت از سوی ائمّه علیهم السلام نفی شده است،‌ از این‌رو شیخ صدوق در کتاب ارزشمند «توحید»، احادیث معتبری در ردّ و انکار دیدن خداوند با چشم و جسم‌انگاری پروردگار ذکر شده است.

وهابیت و جسم‌انگاران بر آن‌که لوازم فاسد و نادرست نظریه تجسیم خداوند را نپذیرند دست به توجیهی زدند که آن‌ها را بیشتر در تنگنا و ورطه تناقض‌گویی قرار می‌دهد. آن‌ها می‌گویند: خداوند دو دست دارد امّا کیفیت آن برای ما معلوم نیست، او بر عرش ایستاده است ولی کیفیت این استواء نامعلوم است، در واقع با اضافه کردن قید (بلاکیف) می‌خواهند از پذیرش لوازم نامعقول تجسیم فرار کنند.

مرحوم علّامه سیّد محسن امین در کتاب ارزشمند و فاخر «کشف الأرتیاب» به این توجیه سست و نادرست این‌گونه پاسخ می‌دهند که:

شما از یک طرف می‌گویید این صفاتِ جسمانی مانند دو دست داشتن، استواء، مرئی بودن، صورت داشتن و غیره را بر معنای حقیقی آن‌ها بار می‌کنید و تأویل و دست برداشتن از ظاهر لفظ را جایز نمی‌دانید و از سوی دیگر می‌گویید که کیفیت این صفات برای ما مجهول است و این تناقض‌گویی است؛ زیرا اگر این الفاظ بر معانی حقیقی آن‌ها بار شود، قطعاً معنای حقیقی آن‌ها دارای کیفیت خاصی است، چگونه شما با آوردن قید (بلا کیف) می‌خواهید آن را نفی کنید[۱۳]؟!

شایان ذکر است که دانشمندان اهل سنّت در زمان حیات ابن‌تیمیه او را به خاطر اعتقاد به تجسیم، تکفیر کرده و او را گمراه و منحرف دانستند و او را زندانی کردند.[۱۴] در طول تاریخ پیدایش وهابیت همواره انگاره تجسیم از سوی دانشمندان اهل سنّت مورد انتقاد قرار گرفته است.

 

منبع: پرسشها و پاسخهای دانشجویی شیعه و اهل سنت؛ دفتر نشر معارف تدوین و تألیف: علی اصغر رضوانی، مصطفی عزیزی


 

[۱]. فتح،‌آیه ۱۰٫

[۲]. طه، آیه ۵٫

[۳]. ص،‌آیه ۷۵٫

[۴]. شوری، آیه ۱۱٫

[۵]. طه، آیه ۵٫

[۶]. تفسیر المیزان، ج ۳، ص ۲۳٫

[۷]. قیامت، آیه ۲۲٫

[۸]. انعام،‌آیه ۱۰۳٫

[۹]. اسراء، آیه ۷۲٫

[۱۰]. حج، آیه ۴۶٫

[۱۱]. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳٫

[۱۲]. همان،‌ خطبه ۱۸۶٫

[۱۳]. کشف الارتیاب، ص ۱۱۳، الباب الأوّل.

[۱۴]. همان، ص ۱۰۸٫