الف. نظریه انتصاب

در نظریه انتصاب ـ که مورد قبول اکثریت فقهاى شیعه مىباشد ـ ولىفقیه به صورت عام از سوى معصومین (علیهالسلام) براى ولایت و حکومت، منصوب گردیده و مشروعیت او «الهى» است. نقش مجلس خبرگان در تعیین رهبرى تنها «کشف» و شناسایى فقیه جامع شرایط برتر مىباشد. در واقع نمایندگان مجلس خبرگان در تعیین رهبرى به عنوان «بیّنه یا کارشناس و خبره، شهادت یا اعلام نظر» مىنمایند. شناخت و شناسایى آنان، دو فایده دارد:

۱ – موجب کشف جواز اعمال ولایت براى مجتهد منتخب است.

۲ – موجب کشف لزوم اطاعت از ولى منتخب، براى دیگران است.

بر این اساس مجلس خبرگان به هیچ وجه براى رهبرى جعل ولایت و اعطاء منصب رهبرى ننموده و نقشى در مشروعیت وى ندارند؛ بلکه وظیفه آن تنها تشخیص و «کشف اجتماع شرایط ذکر شده در آموزههاى اسلامى و قانون اساسى[۱] در شخص خاص»[۲] است. مجلس خبرگان پس از این  تشخیص، تنها رهبر بودن و تحقّق عنوان ولایت فقیه را در فرد مورد نظر به جامعه اسلامى اعلام مىنماید.

از سوى دیگر خبرگان به دلیل اینکه نمایندگان برگزیده مردماند، «رأى» آنان، نقش «بیعت مردم» را ایفا مىکند؛ هر چند دراین نظریه مشروعیت و مبناى جعل ولایت از سوى خداوند است نه مردم، اما در عین حال، «تولّى امور مسلمین» به آراى مردمى بستگى دارد، و بدون آراى اکثریت، نمىتوان قدرت را در دست گرفت؛ چنانکه حضرت امام (رحمه الله) مىفرماید: «[فقیه جامعالشرایط] ولایت در جمیع صور دارد، لکن تولّى امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگى به «آراى اکثریت مسلمین» دارد که در قانون اساسى هم از ان یاد شده است و در صدر اسلام تعبیر مىشده است به بیعت با ولّى مسلمین».[۳]

و بالأخره اینکه در زمانى که فقیه مورد نظر از وظایف و اختیارات خویش تخلف و فاقد شرایط رهبرى شود، خود به خود از مقام ولایت و منصب رهبرى مُنعزل و بر کنار مىشود. و در این میان کارکرد خبرگان، تنها اعلام فقدان شرایط و اعلان برکنار شدن [نه برکنار کردن] رهبرى است.[۴]

ب. نظریه انتخاب

بنابر نظریه انتخاب، ائمه اطهار (علیهالسلام) فقهاى جامع شرایط را براى منصب ولایت معرفى نموده، ولى نصب نکردهاند. در این صورت اگر مردم آنان را براى رهبرى انتخاب کنند، ولایتشان فعلیت یافته و مشروع مىشود و بر این اساس ولىفقیه، «مشروعیت مردمى» پیدا مىکند.

طبق این دیدگاه، نمایندگان مجلس خبرگان رهبرى با «وکالت» از طرف مردم دو کارکرد عمده دارند :

۱ – مجتهد واجد شرایط یا فرد اصلح را از بین مجتهدان، انتخاب مىکنند.

۲ – واسطهاى هستند که در یک انتخاب عمومى، حق حاکمیت را از مردم گرفته و به رهبرى منتقل مىسازند. در این شکلِ کار، نقش خبرگان، نقش وساطت و رساندن مشروعیتى است که از سوى مردم به ولىفقیه داده مىشود و او را منصوب مىنمایند.

در مورد عزل نیز، اعضاى مجلس خبرگان در صورت تخلف رهبرى از وظایف و اختیارات خویش و فقدان شرایط، او را برکنار مىکنند.[۵]

ج. سازگارى با نظریات ولایت فقیه

در هرصورت وجود خبرگان و نحوه کارکرد آنان، با هر یک از دو نظریه انتصاب و انتخاب سازگار است. به عبارت دیگر چون «منصب رهبرى» امرى عمومى است، تشخیص فقیه اصلح به عهده مردم است. اما از آنجا که براى شناخت اصلح نیاز به تخصص کافى هست، به حکم عقل و فطرت و بنا به مبناى رجوع غیرکارشناس به افراد کارشناس، باید به اهل خبره مراجعه کرد. از طرف دیگر انتخاب فرد فرد مردم در رجوع به اهل خبره، موجب هرج و مرج مىشود؛ بنابراین رجوع به آراى اکثریت در قالب انتخاب «مجلس خبرگان» بهتر از شیوههاى بدیل، جامعه را در کشف یا گزینش رهبر شایسته شرعى و قانونى، یارى مىرساند و در این رابطه، فرقى بین مبناى نصب و انتخاب نبوده و با مبانى آن دو سازگار است.

بله، اگر معتقد باشیم که مردم در انتخاب خبرگان، به عدهاى وکالت مىدهند که به جاى آنان به نصب رهبر بپردازند و نمایندگان نیز از سوى مردم، ولى را منصوب کنند، در این صورت، جایى براى نظریه نصب الهى نخواهد بود؛ اما واقعیت این است که براساس دلایل متعدد[۶] ولىفقیه مشروعیت و منصب الهى دارد و مردم بنابر اصل رجوع غیرمتخصص به متخصص، عدهاى از خبرگان را براى شناسایى حاکم مشروع انتخاب مىکنند. به همین علت، در این نظریه، هیچگونه نصبى، نه از سوى مردم و نه نمایندگان، براى رهبرى صورت نمىگیرد.[۷] 

 

 

پی نوشت ها


[۱] – ر. ک: اصل ۱۰۹ قانون اساسى ؛ عمدهترین شرایط ولایت فقیه عبارت است از: ۱٫ فقاهت یا اجتهاد مطلق ؛یعنى، از نظر علمى در حدى باشد که در تمام مسائل بتواند احکام الهى را با مراجعه به ادله تفصیلى کتاب، سنت، عقل و اجماع  کشف و استنباط کند. ۲٫ عدالت و تقوا ؛ ۳٫ قدرت مدیریت، تدبیر، شجاعت و توان اداره کلان جامعه.

[۲] – ر.ک: عبداللّه جوادى آملى، جایگاه فقهى حقوقى مجلس خبرگان، فصلنامه حکومت اسلامى، سال سوم، شماره دوم، تابستان ۱۳۷۷ص ۱۴ ؛ محمد تقى مصباح یزدى، پرسشها و پاسخها، قم: مؤسسهآموزشى و پژوهشى امام خمینى (رحمه الله)، ۱۳۷۸، ج ۲، ص ۵۶٫

[۳] – امام خمینى (رحمه الله)، صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۴۵۹٫

[۴] – مجلس خبرگان، پیشین، ص ۷۱٫

[۵] – جهت آگاهى بیشتر ر. ک: محمّدجواد ارسطا، جایگاه مجلس خبرگاناز دیدگاه نظریه انتخاب، فصلنامه حکومت اسلامى، شماره ۱۹٫

[۶] – ر. ک: ولایت فقیه و جمهورى اسلامى، حمیدرضا شاکرین و علیرضا محمدى، قم: نشر معارف، ۱۳۸۳، ص ۱۲۴٫

[۷] – پرسشها و پاسخهایى درباره مجلس خبرگان رهبرى، پیشین.