جنایا

 

عزل خالد نخستین اقدام حکومت عمر

 

زمانی که عمر به خلافت رسید اولین کاری که انجام داد عزل خالد بن ولید از امارت شام بود.

ولما ولی سیدنا عمر رضی الله تعالى عنه الخلافه أول شیء بدأ به عزل خالدا.

سیره حلبیه ج ۳ ص ۲۱۳- البدایه و النهایه ابن کثیر ج ۷ ص ۲۳ – به این مضمون تاریخ الاسلام ذهبی ج ۳ ص ۱۲۳- الوافی بالوفیان صفدی ج ۱۶ ص ۳۲۹

زمانی که آقای ما عمر به خلافت رسید اولین کاری که انجام داد عزل خالد بود.

دستورعمر به برداشتن عمامه از سر خالد و برگرداندن نصف مال او به بیت المال

زمانی که عمر خالد را عزل کرد و ابوعبیده جراح را به جای او گمارد دستور داد اگر از کارش توبه نکرد عمامه را از سر او بردار :

وکتب عمر إلى أبی عبیده إن أکذب خالد نفسه فهو أمیر على ما کان علیه ، وإن لم یکذب نفسه فهو معزول ، فانزع عمامته عن رأسه وقاسمه ماله نصفین . فلما قال أبو عبیده ذلک لخالد قال له خالد أمهلنی حتى أستشیر أختی ، فذهب إلى أخته فاطمه – وکانت تحت الحارث بن هشام – فاستشارها فی ذلک ، فقالت له : إن عمر لا یحبک أبدا ، وإنه سیعزلک وإن کذبت نفسک . فقال لها : صدقت والله . فقاسمه أبو عبیده حتى أخذ [ إحدى ] نعلیه وترک له الأخرى.

 

البدایه و النهایه ابن کثیر ج ۷ ص ۲۳- سیره حلبیه ج ۳ ص ۲۱۳

عمر نامه ای به ابوعبیده نوشت که اگر خالد اشتباهش را پذیرفت پس او بر امارت خود باقی است و اگر نپذیرفت پس او عزل می شود پس عمامه او را از سرش بردار و مال او را دو نصف کن . پس زمانی که ابوعبیده این مطلب را به خالد گفت خالد گفت مهلت بده تا با خواهرم مشورت کنم – خواهرش زن حارث بن هشام بود- پس با او مشورت کرد پس خواهرش به او گفت عمر تو را اصلا دوست ندارد و حتما تو را عزل خواهد کرد حتی اگر اشتباهت را بپذیری خالد به او گفت به خدا قسم راست گفتی . (واشتباهش را نپذیرفت) پس ابوعبیده مال او را تقسیم کرد حیت یک لنگه کفشش را برداشت و دیگری را گذاشت.

 

عمر و خیانت خالد به بیت المال

 

وبلغه أن خالدا أعطى الأشعث بن قیس عشره آلاف وقد قصده ابتغاء إحسانه فأرسل لأبی عبیده أن یصعد المنبر ویوقف خالدا بین یدیه وینزع عمامته وقلنسوته ویقیده بعمامته لأن العشره آلاف إن کان دفعها من ماله فهو سرف وإن کان من مال المسلمین فهی خیانه.

 

السیره الحلبیه ج ۳ ص ۲۱۳.

به او خبر رسید که خالد به اشعث بن قیس ده هزار دینار هدیه داده است و این کار را از روی دوستی به او داده است پس به ابوعبیده نامه نوشت که بر منبر می روی و خالد را مقابلت قرار می دهی و عمامه و کلاه خود او را بر می داری و او را با عمامه اش می بندی چرا که اگر این ده هزار دینار را از مال خودش داده که اسراف است و اگر از مال مسلمانان است که خیانت است .

 

شکستن پای عمر و کینه او

 

علمای اهل سنت نقل کرده اند که عمر و خالد که پسرخاله نیز بودند با هم کشتی گرفتند و خالد ساق پای عمر را شکست و همین مسئله موجب عداوت و کینه عمر شد:

أخبرنا أبو الحسن بن قبیس أنا أبو الحسن بن أبی الحدید أنا جدی أبو بکر أنا أبو محمد بن زبر نا محمد بن سلیمان بن داود المنقری البصری نا أبو عثمان المازنی نا الأصمعی عن سلمه بن بلال عن مجالد بن سعید عن الشعبی قال اصطرع عمر بن الخطاب وخالد بن الولید وهما غلامان وکان خالدا ابن خال عمر فکسر خالد ساق عمر فعولجت وجبرت وکان ذلک سبب العداوه بینهما.

تاریخ مدینه دمشق ج ۱۶ ص ۲۶۷- البتدایه و النهایه ابن کثیر ج ۷ ص ۱۳۱- سیره حلبیه ج ۳ ص ۲۳۱.

مجالد بن سعید از شعبی نقل می کند که گفت : عمر و خالد بن ولید در کودکی با یکدیگر کشتی می گرفتند و خالد پسر خاله عمر بود پس خالد ساق پای عمر را شکست پس معالجه کردند و خوب شد و این مسئله موجب دشمنی بین آن دو شد.

 

لقب دادن عدو الله به خالد سیف الله

وقدم خالد على أبی بکر فقال له عمر یا عدو الله قتلت امرأ مسلما ثم نزوت على امرأته لأرجمنک

اسد الغابه ج ۴ ص ۲۹۶- تاریخ الاسلام ذهبی ج ۳ ص ۳۶.

خالد (پس از بازگشت از تقل مالک بن نویره) نزد ابوبکر آمد پس عمر به او گفت ای دشمن خدا مردی از مسلمانان را کشتی و با همسرش همبستر شدی تو را سنگسار خواهم کرد.

همچنین طبری در تاریخش می نویسد :

وأقبل خالد بن الولید قافلا حتى دخل المسجد وعلیه قباء له علیه صدأ الحدید معتجرا بعمامه له قد غرز فی عمامته أسهما فلما أن دخل المسجد قام إلیه عمر فانتزع الأسهم من رأسه فحطمها ثم قال أرئاء قتلت امرءا مسلما ثم نزوت على امرأته والله لأرجمنک بأحجارک.

تاریخ طبری ج ۲ ص ۵۰۴ – الکامل فی التاریخ ابن اثیر ج ۲ ص ۳۵۹- امتاع الاسماع ج ۱۴ ص ۲۴۰

خالد بن ولید بدون توجه به مسجد آمد و روی دوش او قبایی بود که جای شمشیر در آن بود و عمامه ای پوشیده بود که در آن تیرهایی قرار داده بود پس زمانی که داخل مسجد شد عمر بلند شد و تیرها را از عمامه او در آورد و شکست سپس به او گفت آیا ریا می کنی مرد مسلمانی را کشتی و با همسرش همبستر شدی به خدا قسم تو را با سنگی که خود درست کردی سنگسار خواهم کرد.

تعبیر عمر از شمشیر سیف الله به شمشیر ظلم

وقال عمر لأبی بکر إن فی سیف خالد رهقا فإن لم یکن هذا حقا حق علیه أن تقیده.

تاریخ طبری ج ۲ ص ۵۰۳ – الاصابه ابن حجر ج ۵ ص ۵۶۱- تاریخ الاسلام ج ۳ ص ۳۷

عمر به ابوبکر گفت به درستی که در شمشیر خالد ظلم وجود دارد ؛ پس اگر این (عزل او ) حق نیست این حق است که او را محدود گردانی .

ابن عساکر این چنین نقل می کند:

قال عمر ان فی سیف الله خالد رهقا.

تاریخ مدینه دمشق ج ۱۶ ص ۲۸۵.

عمر گفت : در خالد سیف الله ظلم وجود دارد.

نقل طبری شمشیر خالد را ظالم می دانست اما نقل ابن عساکر خود خالد را ظالم می داند .

 

اعتراض عمر به پوشیدن حریر

 

أخبرنا أبو الحسن بن قبیس أنا أبو الحسن بن أبی الحدید أنا جدی أبو بکر أنا أبو محمد بن زبر نا العباس بن محمد نا الأصمعی عن ابن عون عن محمد أن خالد بن الولید دخل على عمر وعلى خالد قمیص حریر فقال له عمر ما هذا یا خالد قال وما بأسه یا أمیر المؤمنین ألیس قد لبسه ابن عوف قال وأنت مثل ابن عوف ولک مثل ما لابن عوف ثم امر من حضره فمزقوه .

فتح الباری ابن حجر ج ۶ ص ۷۴- تاریخ مدینه دمشق ج ۱۶ ص ۲۶۹- سیر اعلام النبلاء ذهبی ج ۱ ص ۳۸۰- تحفه الاحوذی مبارکفوری ج ۵ ص ۳۱۶.

خالد بن ولید نزد عمر آمد در حالیکه پیراهن حریر پوشیده بود عمر به او گفت : خلد این چه لباسی است که پوشیدی ؟ خالد گفت : چه اشکالی دارد ای امیر المومنین آیا ابن عوف لباس حریر نمی پوشد عمر گفت : آیا تو مثل ابن عوف هستی و فضایل تو مثل ابن عوف است سپس به کسانی که حاضر بودند دستور داد که لباس او را پاره کنند.

 

عمر و ریای خالد

 

أخبرنا أبو بکر محمد بن عبد الباقی أنا الحسن بن علی أنا محمد بن العباس أنا أحمد بن معروف نا الحسین بن الفهم نا محمد بن سعد أنا مسلم بن إبراهیم نا جویریه بن أسماء عن نافع قال لما قدم خالد بن الولید من الشام قدم وفی عمامته أسهم ملطخه بالدم قد جعلها فی عمامته فاستقبله عمر لما دخل المسجد فنزعها من عمامته فقال أتدخل مسجد النبی ( صلى الله علیه وسلم ) ومعک أسهم فیها دم وقد جاهدت وقاتلت وقد جاهد المسلمون قبلک وقاتلوا .

تاریخ مدینه دمشق ج ۱۶ ص ۲۶۹- سیر اعلام النبلاء ج ۱ ص ۳۸۰.

زمانی که خالد از شام برگشت در عمامه خود تیرهایی گذاشته بود که خون آلود بود پس زمانی که عمر در مسجد بود نزد او آمد پس آنها را از عمامه او برداشت پس گفت آیا وارد مسجد پیغمبر می شوی در حالیکه همراهت تیرهای خون آلود است و تو جهادت کردی و جنگیدی در حالیکه مسلمانان قبل از تو نیز جهاد کردند و جنگیدند.

 

 

همراهی عمر با عبدالرحمن در مخالفت با خالد

 

بعدما صنع ببنی جذیمه ما صنع عاب عبد الرحمن بن عوف على خالد ما صنع قال یا خالد أخذت بأمر الجاهلیه قتلتهم بعمک الفاکه قاتلک الله قال وأعانه عمر بن الخطاب على خالد.

تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر ج ۱۶ ص ۲۳۴- سیر اعلام النبلاء ج ۱ ص ۳۷۰.

بعد از آن کارهایی که (خالد) در بنی جذیمه آن کارها را کرد عبدالرحمن بن عوف بر او اشکال گرفت و گفت ای خالد تو به شیوه جاهلیت برخورد کردی و آن را به انتقام عمویت کشتی خدا تو را بکشد و عمربن الخطاب او را در دعوای با خالد یاری کرد.

همچنین ابن عساکر می نویسد:

قال عمر لخالد ویحک یا خالد أخذت بنی جذیمه بالذی کان من أمر الجاهلیه أو لیس الإسلام قد محا ما کان فی الجاهلیه.

تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر ج ۱۶ ص ۲۳۴

عمر به خالد گفت : وای بر تو با بنی جذیمه به شیوه جاهلیت برخورد کردی آیا اسلام رسوم جاهلی را نابود نکرد.

 

 

عمر و درخواست عزل خالد از ابوبکر

 

أن أبا بکر بعث خالد بن الولید إلى بنی سلیم حین ارتدوا عن الإسلام فقتل وحرق بالنار فکلم عمر أبا بکر فقال بعثت رجلا یعذب بعذاب الله انزعه.

تاریخ مدینه دمشق ج ۱۶ ص ۲۴۰.

ابوبکر خالد را به سمت قبیله بنی سلیم زمانی که از اسلام مرتد شده بودند اعزام کرد پس خالد آنها را کشت و با آتش سوزاند پس عمر به ابوبکر گفت : کسی را فرستادی که به عذاب الهی عقاب می کند او را عزل کن .

یعنی تنها کاری که خالد انجام می دهد این است که افراد را می کشد و می سوزاند.

 

 

 

منبع:پرسمان