نفس ناطقه را از لطف الهی، دو قوّه عطا شده است:
یکی قوّهی عقل نظری (نیروی دانش و فکرت)؛ و یکی قوّهی عقل عملی (نیروی کُنش و حرکت).
پس هرگاه نفس در قوّهی دانش و هوش به حدّ معتدل است، نه در طرف افراط و تفریط، یعنی هوشش از آنچه باید ادراک کند تجاوز نکرده و بلندتر نرود و نیز به آنچه باید فهم کند برسد و کوتاه نماند، این کیفیّتی است در نفس ناطقه که از آن تعبیر به حکمت شود… و این صفت، سرآمد تمام صفت کمالیه و ملکات فاضله است.
و امّا اگر نفس در قوّهی عقل عملی (نیروی کُنش و حرکت) به حدّ اعتدال است یعنی دارای ملکهای است که هر چه برای او کاری سزاوار و عملی رجحان است، تواند کرد؛ و اقدام بر آن عمل بر او مشکل نیاید؛ و هرچه کاری ناروا و نامناسب مقام انسانیّت است، از آن خودداری به آسانی تواند کرد، آن ملکه را عدالت تعبیر کنند.
پس عدالت، ملکه و کیفیّت نفسانی است که انسان به واسطهی آن ملکه، آسان به کارهای خیر و درخور مقام انسان پردازد و از کارهای زشت ناروا نسبت به نفس ناطقه، دوری گزیند.
و عدالت بنده با خدا خلوص طاعت و پذیرش دستور رسالت است که فرموده: أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ یعنی خدا را بیشرک و ریا مطیع باشید.
و عدالت با خلق، به حُسن سلوک با نیک و بد مردم است و ترک جور و ظلم در حقّ آنان…
منبع: کتاب پندهای آسمانی، ص ۷۶
پاسخ دهید