«بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ» خطّ سوم این است که اگر کسی در گذشتهای، چه گذشتهی دور و چه نزدیک گرفتار فسق بوده است یا عملی انجام داده است، زندانی رفته است، شلّاقی خورده است، یک جهتی برای او پیدا شده است، ولی الآن دیگر او نیست. اعضای جامعه را عضو خود بدانید. عضو شما اگر مریض بود و شما نتوانستید معالجه کنید باید آن را دور بیاندازید یا اینکه باید باز سازی کنید. اینها را با خود انسجام ببخشید. خود را قطعه قطعه نکنید. احیای شخصیّت کمتر از احیای نفس نیست. «أنّ حُرمَه عِرضُ المُسلِم کَحُرمَه دَمِه»[۱] آبروی مؤمن مانند خون مؤمن است. آدم خون کسی را بریزد یا آبروی کسی را ببرد مانند قتل نفس میماند. آبرو بردن مانند آدم کشی است. اینقدر در اسلام آبرو مهم است. حالا در یک روزی یک کاری کرده است. چرا مدام او را انگشت نما کنیم. مثلاً سراغ فلانی نروید او این سابقه را دارد.
[۱]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج ۸، ص ۳۹۱٫
پاسخ دهید