آیت الله صدیقی روز دوشنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل به درس اخلاق پرداختند که مشروح آن در اختیار شما قرار دارد.
- اهمّیّت علم و معرفت
- پیروی از راهنمای راه حق
- علم بیانتهای امیر المؤمنین (علیه السّلام)
- حدیثی دربارهی اهمّیّت علم
- دوری از محبّت دنیا
- توجّه انسان به عیوب خود
- حدیثی از پیامبر دربارهی علم
- آمادگی برای ورود به ماه رمضان
- دعاهای ماه مبارک رمضان
- همنشینی با صالحان
- علوم مهم در ارتباط با خدا شناسی
- نتایج عدم علم و عمل نکردن به آن
- دعای امام سجّاد (علیه السّلام) دربارهی علمآموزی
- نتایج قطع رابطه با عالمان دینی
- اثرات درسهای اخلاق حضرت امام
- محبّت و عشق به خدا
- داستانی از شیخ رجب علی خیّاط
- ذکر مصیبت
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ یَا حُجَّهَ اللَّهِ یَا دَاعِیَ اللَّهِ یَا سَفِینَهَ النَّجَاهِ أَدْرِکْنَا وَ أَغِثْنَا وَ لَا تُهْلِکْنَا».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِ نُفوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أرْوَاحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِینَ».
«وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ * فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَهً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ».[۲]
اهمّیّت علم و معرفت
انسان برای رسیدن به مدارج عالی کمال و مراتب قرب ذات ربوبی به چند چیز نیاز دارد. مطلب اوّل معرفت است، علم است، دانش است. علم جزء واجبات عقلی و نقلی است. خداوند علیِّ عزّت مسئلهی علم را به وجدانها واگذار کرده است. «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ»،[۳] آیا عالم و غیر عالم مساوی هستند؟
پیروی از راهنمای راه حق
در یک آیهی دیگری که شأن نزول آن وجود مقدّس مولای ما، مولی الموحّدین، امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) است، باز خدا به صورت سؤال به فطرتها، به وجدانها، به عقل مخاطبین واگذار کرده که خود آنها داوری کنند. «أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»،[۴] سؤال میکند، سؤال کننده خود خدا است، آیا کسی که به حق هدایت میکند آشنا است؟ بلد است؟ بلدچی است؟ راه را به شما نشان میدهد تا به حق برسید؟ آیا سزاوار است انسان دنبال بلدچی حق برود یا کسی که راه را بلد نیست باید او را راه ببرند؟ آیا باید به بلدچی مراجعه کرد یا به نابلد؟ «فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»، خود شما بگویید، شما چطور قضاوت میکنید؟
علم بیانتهای امیر المؤمنین (علیه السّلام)
این امیر المؤمنین (علیه السّلام) است که روی منبر مینشیند و با صدای رسا به همهی عالمیان اعلان میکند: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»،[۵] قبل از آنکه علی را از دست بدهید هر مجهولی دارید بیایید از من بپرسید، هر سؤالی دارید. او که در عمر خود یک نمیدانم ندارد، او که اعلان میکند هر کسی هر مشکلی، هر معمّایی، هر مجهولی دارد بیاید از آبشخور چشمهی جوشان علم من بنوشد و این ظلمت جهل خود را به نور علم تبدیل کند.
آن کسی که اعلان میکند: «لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً»،[۶] اگر پردهها از جلوی چشم من کنار برود چیزی بر یقین من اضافه نمیشود. یعنی پس پردهای که من ندیده باشم وجود ندارد، هر چه هست میدانم. او را با کسانی که به جای او نشاندند و حکومت را به دست آنها دادند یکی هستند؟ باید دنبال آنها رفت یا دنبال این؟
حدیثی دربارهی اهمّیّت علم
علم خیلی مهم است. لذا در یک روایتی از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَبْدٍ خَیْراً فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ وَ زَهَّدَهُ فِی الدُّنْیَا وَ بَصَّرَهُ بِعُیُوبِ نَفْسِهِ»،[۷] اگر خدا بخواهد به کسی خیر بدهد… خدا پدرها و مادرهای ما را رحمت کند، سایهی پدر و مادر شما جوانها را بر سر شما مستدام بدارد، بهترین دعایی که مادر در حقّ فرزند خود میکند میگوید الهی خیر ببینی، این خیر چیست که همه دنبال خیر هستند، الهی خیر ببینی؟ در این روایت پیغمبر خدا بیان فرموده: اگر خدا اراده کند به بندهای خیر بدهد سه چیز به او میدهد: اوّل «فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ»، او را دینشناس میکند. به او علم دین میدهد، عالم به اعتقادات، عالم به اخلاقیّات، عالم به احکام شرعی میشود. «فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ»، دینشناس، علم عمیق نسبت به دین. دین روزنامهای نه، دین فقاهتی، «فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ». این اوّلین دری از خیر است که خدا به روی بندهی خود باز میکند.
دوری از محبّت دنیا
دوم «زَهَّدَهُ فِی الدُّنْیَا»، خدا زنجیر محبّت دنیا را از پر و بال قلب او باز میکند، اسیر دنیا نمیشود. این اسیر دنیا شدن بدبختی دنیا و آخرت است، انسان نباید دل به دنیا بدهد. چیزی که برای انسان نمیماند انسان نباید عاشق آن شود، بالاخره از انسان گرفته میشود. انسان خانه دارد، زن دارد، زندگی دارد، با اینها که داخل قبر نمیرود، بنا است انسان جدا شود. حالا که جدا میشوی چرا اسیر آن هستی؟ از اوّل به آن دل نده، خود را راحت کن. خدا کسی را دوست داشته باشد او را اسیر دنیا نمیکند، محبّت دنیا را از دل او بیرون میکند. زهد یعنی بیعلاقگی، نه یعنی نداشتن. حضرت خدیجه داشت ولی پیغمبر را، خدا را، دین خود را بیشتر از مال دوست داشت، دین خود را فدای مال نکرد، مال را فدای دین کرد. زاهد بود، تاجر بود، ولی زاهد بود. زهد یعنی انسان میتواند در راه دین خود مصرف کند، خرج کند، میتواند برای دین خود بگذرد، این زهد است. «زَهَّدَهُ فِی الدُّنْیَا».
توجّه انسان به عیوب خود
سومین در رحمتی که خدا به عنوان خیر به روی بندهی خود باز میکند این است که «بَصَّرَهُ بِعُیُوبِ نَفْسِهِ»، او را با ایرادهای خود آشنا میکند. بعضی یک عمر متکبّر بودهاند، یک عمر حسود بودهاند، یک عمر کینهتوز بودهاند، یک عمر تنگ نظر بودهاند، یک عمر دروغ گفتهاند، یک عمر ریا کردهاند، هیچ وقت هم متوجّه نیست. به قبر میرود با آتش جهنّم متوجّه میشود. امّا بعضی نه، همین که ایرادی پیدا کند مثل انسانی که سر او درد میکند پیش طبیب میرود، فوری میگوید یا صاحب الزّمان، به من کمک کن، من حسد دارم، من تکبّر کردم، فلان جا خود را گرفتم، فلان جا سلام نکردم، تواضع نکردم، زود عیب خود را میفهمد. این خیری است که خدا به هر کسی داده خوشا به حال او، این خیر است.
حدیثی از پیامبر دربارهی علم
بنابراین مسئلهی علم قدم اوّل است، انسان باید عالم باشد. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «کُنْ عَالِماً»،[۸] عالم شوید. «أَوْ مُتَعَلِّماً»، اگر عالم نیستید پای صحبتهای عالم بنشینید یاد بگیرید. اگر عالم نبودی علم آموز باش. «أَوْ مُحِبّاً»، وقت نداشتی به کلاس علما بروی، در درس اخلاق، در درس احکام شرکت کنی، دل تو آنجا باشد. «أَوْ مُحِبّاً»، اگر عالم نبودی، فرصتی هم برای تو پیش نیامد که کلاس شرکت کنی دل تو پیش علما باشد، «أَوْ مُحِبّاً»، محبّت علم و عالم در دل تو باشد. «وَ لَا تَکُنْ رَابِعاً»، پیغمبر هشدار میدهد، نکند نه عالم باشی، نه طلبه باشی و نه محبّ آنها باشی، این خطرناک است، شیطان انسان را میبرد.
آمادگی برای ورود به ماه رمضان
در دعای شریف ابوحمزه… إنشاءالله ماه رمضان را ببینیم، چند روز بیشتر نمانده، این دو سه روز کمی حواس خود را جمع کنیم، کمی توبهی خود را بیشتر کنیم، کمی محاسبهی خود را بیشتر کنیم. ماه رمضان رسید، میخواهیم پیش خدا برویم، با چه رویی؟ با چه پروندهای؟ خود را پاک کن، پروندهی خود را درست کن، ماه رمضان دارد میآید، در ضیافت الهی دارد به سوی تو باز میشود. کاری انجام بده که تو را راه بدهند، نکند مصداق این شعر باشیم که:
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که برون در چه کردی که درون خانه آیی؟
این چند روز اگر مال ما حرام دارد، سهم امام دارد، سهم سادات دارد، مال مردم در مال ما است، مال خود را درست کنیم. اگر کسی را رنجاندهایم او را راضی کنیم، اگر قضای روزهای به گردن ما مانده میتوانیم این دو سه روز بگیریم، نگذاریم ماه رمضان بیاید، به گردن ما بماند. اگر نماز قضایی داریم انجام دهیم. نسبت به حقوق النّاس، حقوق الله حسّاس باشیم. ماه رمضان دارد میآید.
دعاهای ماه مبارک رمضان
در ماه مبارک رمضان دانشگاه دعا با رشتههای مختلف دایر میشود، یک بخش دعاها آموزش عشق است، مثل دعای افتتاح. دعای افتتاح که برای امام زمان (علیه السّلام) است. نوع دعایی که از وجود نازنین حضرت حجّت به ما رسیده، زبان آن زبان محبّت است، خیلی دعاهای عجیبی است. امام زمان ما کپسول دلبری است، مغناطیس دلبری است که دلها را آب میکند. خوشا به حال آنهایی که با آقای ما خیلی مأنوس هستند، به هر بهانهای حضرت را به یاد میآورند و از فراق حضرت بسیار ناراحت هستند. میگویند آقا پس چه زمانی نوبت ما میرسد؟ بیمار تو هستیم چه زمانی بنا است ما را ویزیت کنی؟ چه زمانی بنا است ما از نسخهی شما بهرهمند شویم؟
در برخی از دعاها مثل ابو حمزهی ثمالی تخصّصهای مختلف وجود دارد. یک بخش آن آسیب شناسی است، یک بخشی از دعای شریف ابو حمزه آسیب شناسی است. مشکلاتی که انسان نباید به آن مشکلات مبتلا شود و اگر مبتلا شد خطرناک است. در یک فرازی امام زین العابدین (علیه السّلام) این خطرها و آسیبها را به صورت دعا به ما گوشزد کرده است. یکی از خطرهایی که در دعای ابو حمزه آمده این است: «أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی».[۹] این مخصوص غیر معمّمین نیست، من آخوند به عالم احتیاج دارم، نگویم من همه چیز را میدانم، نگویم خود من مطالعه میکنم. انسان نیاز به نَفَس دارد، نیاز به نظر دارد، باید اهل آن را پیدا کند. ولو معمّم است، ولو آخوند است، برود زانو بزند، نگاهی به علمای متدیّن کند. حرفی هم نشنود برود به آنها وصل شود، به آنها دل بدهد.
همنشینی با صالحان
یکی از راههایی که بشر را نجات میدهد، مجذوب کمال میکند، محبّت صالحین است. انسان باید افراد صالح را پیدا کند، آنهایی که علم واقعی دارند. علم واقعی در کتاب نیست، علم واقعی در درس نیست، علم واقعی نور است، در اثر تقوا خدا به افرادی علم میدهد، نور میدهد. «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»،[۱۰] نشانهی عالم بودن خشیت از خدا است. اگر دیدید کسی خدا را خیلی دوست دارد و از خدا خیلی حساب میبرد، در هر لباسی باشد عالم است.
علوم مهم در ارتباط با خدا شناسی
خشیّت خدا نتیجهی علم است، علم بالله. علم به خدا و علم به آنچه که «یُحِبُّ الله»، آنچه که خدا دوست دارد و علم به آنچه که «یَکرَهُ»، خدا آن را مکروه میدارد. این سه علم علمِ لازم است، علم به الله، علم به محبوب خدا، علم به مکروه خدا. انسان خدا را بشناسد، چیزی که خدا دوست دارد را بشناسد دنبال آن برود، چیزهایی که خدا دوست ندارد بشناسد نزدیک نشود، نکند توجّه خدا از انسان دور شود، خدا انسان را طرد کند به خاطر کاری که برای خدا خوشایند نیست. نباید خدا را ناراضی کرد، باید ببینیم خدا با چه چیزهایی ناراضی میشود، با چه چیزهایی راضی میشود. خود خدا چه صفات جلالی دارد، چه صفات جمالی دارد، توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید ربوبی، توحید افعالی، توحید در محبّت، توحید در پرستش، انسان باید این مراتب توحید حق را بشناسد. این معرفت قدم اوّل است.
نتایج عدم علم و عمل نکردن به آن
خداوند منّان این را بر ما واجب کرده، «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَهٌ».[۱۱] کسی که بلند نبوده و عمل نکرده روز قیامت به دو شکل مجازات میشود، یکی اینکه میگویند چرا علم نیاموختی؟ یکی اینکه چرا عمل نکردی؟ نمیتواند عذر بیاورد بگوید بلد نبودم، میگویند: چرا نرفتی یاد بگیری؟ کسی هم که یاد گرفته میگویند چرا به اهل ذکر مراجعه نکردی؟ «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»،[۱۲] چرا دنبال کسی نرفتی که وقتی ببینی ایمان عینی را دیده باشی، تکان بخوری، نگاه او تو را بسازد، نفس او تو را بسازد؟ لذا مراجعهی به علم عالم اختصاص به مردم کوچه و بازار ندارد، احتیاج علما به علم و عالم بیشتر از دیگران است چون مسئولیّت آنها سنگینتر است.
مگر طبیب نباید پیش طبیب برود؟ طبیب احتیاج به دارو ندارد؟ خود اطبّا وقتی مریض میشوند به متخصّص مربوطه مراجعه نمیکنند؟ مراجعه میکنند. خود ما بیشتر از شما احتیاج داریم، اسم ما که اهل علم است، معلوم نیست چقدر اهل علم باشیم، احتیاج خود ما بیشتر از شما است. لذا طلبههای عزیز، روحانیون، بدانند که بینیاز نیستند، احتیاج خود ما بیشتر است.
دعای امام سجّاد (علیه السّلام) دربارهی علمآموزی
این جملهی امام سجّاد (علیه السّلام) در دعای ابو حمزه خیلی تکان دهنده است: «أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی»، خدایا این بیتوفیقیها که برای من پیش آمده، این ظلمتها که برای من پیش آمده، نکند از این جهت بوده که من را در مجالس علماء ندیدهای، نرفتم که ببینی. از این جهت «فَخَذَلْتَنِی»، من را مخذول کردی. خذلان در برابر نصرت است، خدا بعضی را یاری میکند بعضی را رها میکند، میگوید من به تو کمک نمیکنم. اینکه انسان در برابر شیطان، در برابر نفس زمین میخورد برای این است که تنها بوده است. کسی به او کمک نکرده، شیطان به جنگ ما آمده، وادار کرده چشم ما نجس شده، زبان ما نجس شده، سفرهی ما با مال حرام نجس شده، شکم ما با غذای حرام، غذای نجس پر شده است. چرا شیطان توانست اینها را بر ما تحمیل کند؟ برای اینکه بیپناه بودیم، به ما کمک نکرد. اگر خدا به ما کمک میکرد بر دشمن پیروز میشدیم. شیطان دشمن ما است، نفس امّاره دشمن ما است، چرا خدا انسانها را رها میکند کمک نمیکند تا دشمن انسان را به جهنّم بیندازد؟
نتایج قطع رابطه با عالمان دینی
یکی از خطراتی که انسان را مبتلا به خذلان الهی میکند، خدا نصرت خود را برمیدارد، قطع رابطهی با عالم است. «أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی». بگردیم عالم صالح پیدا کنیم، عالم روشن پیدا کنیم، کنار هم باشیم، دوست داشته باشیم، برویم ببینیم.
اثرات درسهای اخلاق حضرت امام
حضرت امام، سلام خدا بر حضرت امام بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی، احیاگر اسلام، عبد صالح خدا، خدا ترس. فرموده بودند: درس اخلاق هم گفتیم… علّامه حضرت آیت الله مصباح (اطال الله عمره الشّریف)، یکی دو روز قبل در محضر ایشان بودیم، از یکی از علماء، از یکی از متدیّنین نقل کردند، در سه راه آذر قم یا سه راه ارم یک ساعتساز بود، ساعتسازی ارجمند. پیرمرد هم بود، گاهی اوقات ساعت ما خراب میشد پیش ایشان میبردیم. او برای آیت الله مصباح میگفت: من در درسهای اخلاق حضرت امام که در مدرسهی فیضیّه درس اخلاق میگفت میرفتم، شرکت میکردم. میگفت: در آن ۲۰ دقیقه، نیم ساعت که امام صحبت میکرد چندین نفر از حال میرفتند، اینقدر کلمات او دلها را آب میکرد. دل سنگ را آب میکرد.
امام با این نفوذ کلمه، با این تأثیر نفس، میفرمود: ما درس اخلاق هم گفتیم ولی چیزی عاید ما نشد. افرادی بودند نیازی به حرف نداشتند، میرفتیم یک نگاه به آنها میکردیم یک هفته تحت تأثیر بودیم و سیم دل ما با یک نگاه وصل میشد. از امام پرسیده بودند: این چه کسی بود که شما یک مرتبه نگاه میکردید یک هفته سیم شما وصل بود؟ میفرمود: شیخ ابوالقاسم کبیر. إنشاءالله به قم رفتید بالای سر حضرت فاطمهی معصومه چند قبر وجود دارد که سنگهای بلند روی آن قرار دارد، یک قبری هم در کنار است ولی بلند نیست، ولی اسم آن را نوشته، مرحوم شیخ ابوالقاسم کبیر. گفته بود: میرفتیم یک نگاه به ایشان میکردیم تا یک هفته سیم ما وصل بود.
انسان نیاز دارد، علم سیم ارتباطی با خدا است، ارتباط با علما دل انسان را الهی میکند و قطع ارتباط با علما، بدبینی به علما، باعث میشود که خدا رها کند. شیطان بیاید، نفس بیاید، هوس بیاید، هوی بیاید، دوست بد بیاید، هر حرامی بیاید، انسان ولع میکند سراغ آن میرود تا قعر جهنّم هم میرود. سنگر ندارد که حفاظت شود، انسان میافتد. خدا خذلان خود را شامل حال او میکند.
محبّت و عشق به خدا
امّا علم بدون محبّت هیچ دردی را دوا نمیکند، این آیهی کریمه «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ»، عالم تا عاشق نباشد مفید نیست. عالم باید عاشق خدا باشد، باید عاشق امام زمان (علیه السّلام) باشد، باید عاشق نماز باشد، باید عاشق خوبیها باشد. چون علم چراغ است امّا محبّت موتور است، ماشین شما چراغ داشته باشد نورافکن هم داشته باشد، ولی موتور آن خراب باشد، نمیتوانید راه بروید. راه را نشان داده، ولی نیرویی که تو را ببرد نیست. آن نیرو محبّت است. «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ».
داستانی از شیخ رجب علی خیّاط
مرحوم شیخ رجب علی خیّاط میگوید: زمستان بود دیر وقت بود، داشتم به خانه میآمدم. در مسیر دیدم که یک جوانی زیر برف، برف روی او نشسته، به دیوار تکیه داده است. به ذهن من آمد نکند این معتاد است، اینجا یخ زده و مرده است. رفتم جلو که جنازهی او را بکشم روی زمین بخوابانم تا صبح شود کاری انجام دهیم. رفتم به او دست زدم دیدم که این یک جوانی است مشغول گریه است. گفتم: چه شده است؟ گفت: عاشق هستم. دیدم چشم خود را به یک پنجرهای دوخته، این همه برف آمده اصلاً متوجّه نشده برف است. فهمیدم که باختهام، وای به حال من. او عاشق یک دختر است، سرمای زمستان و این همه برف و او متوجّه نیست، ما ادّعای محبّت خدا و امام زمان (علیه السّلام) را میکنیم، کجا است؟ اثر آن کجا است؟ کجا برای خدا یک سختی را تحمّل کردیم؟
میگوید این باعث شد که من آنجا بیدار شدم و کنار او روی برف نشستم و گریه کردم. از امام زمان (علیه السّلام) عذرخواهی میکردم، گفتم: آقا ببخشید، ما نفهمیدیم عاشقی یعنی چه و الّا ما هم مثل این جوان… گفت: من مدّتی آنجا اشک ریختم، بلند شدم که بروم دیدم این جوان دیگر به آنجا نگاه نمیکند، دیگر به آن پنجره نگاه نمیکند، نگاه او به من است، گویا دل او عوض شده است. بخواهند انسان دل خود را تغییر میدهد، جا به جا میکند، تا به حال یک جای دیگر نگاه میکرد حالا یک جای دیگر را نگاه میکند.
هر کس دنبال پیغمبر راه رفته یک جذبه است، یک عشق است، یک محبّت است. «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ».
ذکر مصیبت
در آستانهی ماه مبارک رمضان قرار گرفتهایم. ماه شعبان را از دست دادیم، آبرویی داریم پیش تو میآییم؟ یا اینکه این چند روزه نتوانیم خود را پاک کنیم با چه رویی پیش تو بیاییم؟ خدایا عملی ندارم امّا سوز حسین دارم.
«أَحَقُّ النَّاسِ أَنْ یُبْکَى عَلَیْه أَبُو الْفَضْلِ الْمُضَرَّجُ بِالدِّمَاء»[۱۳]
میگوید کسی که خیلی شایسته است برای او گریه کنی علمدار حسین است. «فَتًى أَبْکَى الْحُسَیْنَ بِکَرْبَلَاء». او جوانمردی است که حسین برای او گریه کرده است. ابی عبد الله برای بعضی از شهداء گریه کرده، امّا کنار نهر علقمه مقاتل نوشتهاند «بَکَى بُکَاءً عَالِیاً»، با صدای بلند گریه میکرد. هیچ جا نفرمود کمر من شکست، امّا کنار علقمه گفت: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی».[۱۴]
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی حجرات، آیات ۷ و ۸٫
[۳]– سورهی زمر، آیه ۹٫
[۴]– سورهی یونس، آیه ۳۵٫
[۵]– نهج البلاغه، ص ۲۸۰٫
[۶]– بحار الأنوار، ج ۴۰، ص ۱۵۳٫
[۷]– همان، ج ۷۴، ص ۸۰٫
[۸]– بحار الأنوار، ج ۶۶، ص ۲۴۷٫
[۹]– بحار الأنوار، ج ۹۵، ص ۸۷٫
[۱۰]– سورهی فاطر، آیه ۲۸٫
[۱۱]– الکافی، ج ۱، ص ۳۰٫
[۱۲]– سورهی نحل، آیه ۴۳٫
[۱۳]– تسلیه المجالس و زینه المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، ج ۲، ص ۳۲۹٫
[۱۴]– همان، ص ۳۱۰٫
پاسخ دهید