آیت الله صدیقی روز دوشنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل به درس اخلاق پرداختند که مشروح آن در اختیار شما قرار دارد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ».[۲]
تفاوت ایمان ظاهری و ایمان واقعی
خداوند حکیم در این آیات سورهی مبارکهی حجرات، ابتدائاً یک هشدار را به کسانی که فکر میکنند مؤمن هستند میدهد تا یک تأمّل و یک ارزیابی درست از ایمان داشته باشند که مبادا سرگرم بشوند و عمر آنها تمام بشود و با خیال خام ایمان، دست خالی از دنیا بروند و ایمان را به دست نیاورده باشند. لذا ابتدا فرمود: ایمان در قلب است، شما به لقلقهی زبان و شناسنامهی خود پیش خدا مؤمن به حساب نمیآیید، «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ»[۳] هنوز درِ دل شما باز نشده است، هنوز مهر و موم است، هنوز بسته است. هر وقت دل را برای نور الهی و نزول رحمت خدا باز کردید و نور ایمان وارد فضای قلب شما شد آن وقت مؤمن میشوید. ایمان در عمق جان است، ایمان در دل است، ایمان در باطن است. معلوم نیست که انسانهای خوش ظاهر، خوش باطن هم باشند. در روایتی از حضرت امیر علیه السّلام آمده است: «مَنْ أَصْلَحَ سَرِیرَتَهُ أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِیَتَهُ»[۴] هر کسی خود را و باطن خود را اصلاح کند و درست کند، خدا ظاهر او را هم درست میکند. خیلی افراد در ظاهر انسانهای خوبی هستند امّا در خلوت اینطور نیستند، در معاملاتی که انجام میدهند اینطور نیستند. اگر انسان در رفت و آمدهای آنها دقّت کند، میبیند آنها تنها ملاحظهی بیرون را میکنند، در درون خود، در خلوت خود، در باطن خود حساب چندانی برای خدا باز نکرده است. آن مقدار که برای همسایه و مسئول و رئیس و دوست خود حساب باز کرده است، برای خدا در باطن خود حسابی باز نکرده است. خدا میگوید حیف شما است، اگر میخواهید مؤمن باشید، اگر تا به حال مؤمن نبودهاید، از حالا مؤمن باشید. یک مقدار درون و قلب و جان خود را با باورهای الهی هماهنگ کنید.
بعد از تذکّر به اینکه ایمان یک امر قلبی است، امر باطنی است، به ظاهرسازی نیست، چند علامت برای ایمان مطرح کردهاند؛ یکی این است که آدم مؤمن، مطیع است، نمیشود آدم کسی را قبول داشته باشد، به کسی دل داده باشد، کسی را باور کرده باشد ولی هیچ وقت به حرفهای او گوش ندهد. اگر کسی را واقعاً باور کردید، او را به بزرگی و حکمت قبول کردید، باید هوای او را داشته باشید. این چه نوع دوستی است؟ این چه نوع رابطهای بین بنده و مولا است که هر چه او میگوید تو گوش نمیکنی و به آن عمل نمیکنی؟ لذا اوّلین مسئلهای که در زندگی شما نشانهی ایمان شما است این است که ببینید دغدغهی اجرای دستورات خدا را دارید یا ندارید؟ «وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»[۵] هم اطاعت واجبات و محرّمات الهی که واجبات استاندارد که خدا آن را در همهی زمانها و همهی مکانها واجب کرده است که باید اینها را جدّی بگیرید، باید واقعاً محرّمات را ترک کنید و هم آنچه از حوادث واقعه مربوط به رسالت است، مربوط به مدیریت دینی است، اگر آن مسائل را جدّی گرفتید و اطاعت کردید، این شاخصهی ایمان شما است.
مؤمنان واقعی چه کسانی هستند؟
در این آیهی کریمه، حضرت حق یک مقدار واکاوی میکند و حقیقت ایمان را با کلمهی «إنَّمَا» بازتر بیان میکند. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ» مؤمنین فقط اینها هستند؛ یعنی اگر کسی این خصوصیاتی که در این آیه بیان کرده است را نداشته باشد مؤمن نیست. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ» مؤمنین کسانی هستند که خدا را باور کردهاند، خدا را با وجود خود و نه با زبان، پذیرفتهاند و رسول خدا را هم پذیرفتهاند. این تعارف نبوده، چشم و همچشمی نبوده، ترس و طمع نبوده، به خاطر منصب و رأی نبوده است. خیلی افراد ولایت را قبول ندارند امّا برای اینکه در چهارچوب شرایط قانون اساسی مردود نشود، اظهار به قبول ولایت میکنند و دروغ هم میگویند، آنها منافق هستند، ولایت را قبول ندارند. امّا اینجا اینطور نیست، باید رسول را پذیرفته باشید. وقتی با خودتان و با خدای خود خلوت میکنید، واقعاً بین خود و خدا حساب میکنید میبینید هم خدا را پذیرفتهاید و هم پیغمبر خدا را پذیرفتهاید، «آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ». الله و رسول الله را در فکر خود، در قلب خود، در کانون محبّت خود پذیرفته است. این مسئلهی ایمان همان باور است.
ایمان را به این جهت ایمان میگویند برای اینکه به آدم آرامشی میدهد. آدم تا زمانی که به چیزی باور پیدا نکرده باشد در شک به سر میبرد. امّا وقتی باور او جدّی شد دیگر آرامش دارد. دیگر این طرف و آن طرف نمیزند، دل او راحت میشود. اگر دل از پذیرفتن خدا و رسول خدا آرام است، اگر همهی دنیا هم بیایند و تشکیک کنند شما متزلزل نمیشوید، آن باوری که داری آن چنان محکم است که وجود مقدّس حضرت امیر علیه السّلام فرمودند: «تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ»[۶] حضرت به محمّد حنفیه خطاب میکنند و میگویند: اگر کوهها زائل بشود و از بین برود، با همهی استحکامی که دارند، تو نباید تکان بخوری. ممکن است طوفانی آنقدر شدید باشد، بلا و زلزله آنقدر شدید باشد که کوه متلاشی بشود ولی ایمان تو باید از این کوه محکمتر باشد. کوه زائل میشود ولی ایمان تو تکان نمیخورد.
انواع وسوسهها به عنوان امتحان الهی سر راه مؤمن قرار میگیرد؛ پول به سراغ آدم میآید، مقام به سراغ آدم میآید، شهوت به سراغ آدم میآید، اقبال و ادبار دنیا برای انسان ایجاد دغدغه میکند. در این فراز و نشیبها، در این طوفانها و امواجی که در شکلهای مختلف نفسانی برای انسان مانع راه میشود، اینجا معلوم میشود که ایمان انسان چه مقدار استحکام دارد، تا کجا این ایمان ثابت است، چه مسئلهای پیش بیاید ایمان انسان متزلزل میشود. لذا اوّلین مسئله این است که باور انسان آنچنان آرامش و استحکام و ثباتی برای او پیش بیاورد که اگر تمام دنیا را طلا کنند و به او بدهند او دست از ایمان خود برندارد و اگر تمام مردم دنیا علیه او به پا خیزند باز هم نتوانند در او اثر بگذارند که ایمان او را از وی بگیرند.
پدر عمّار یاسر و مادر بزرگوار او را زیر سنگ گذاشتند و شکنجه کردند و گفتند از خدا و از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم اعلان برائت کنید و دین جدید را که قبول کردهاید منکر بشوید. آنها قبول نکردند، هر دو زیر شکنجه مردند امّا دست از ایمان خود برنداشتند. این یک ثبات است، یک آرامش است. یک نوع تعمّقی است که هیچ طوفانی نمیتواند هیچگونه تزلزلی در ایمان او به وجود بیاورد.
امّا بعضی افراد هم با یک تشر جا میزنند و از همهی مواضع خود عبور میکنند. کسی که با یک تشر، با یک پول هنگفت از موضع خود عقبنشینی میکند، ایمان او ایمان واقعی نیست. ایمان باید امنیت بیاورد، باید ثبات شخصیت بیاورد، ایمان باید به حدّی قوی باشد که کسی نتواند من را بخرد. ایمان واقعی آنچنان ریشهدار است که قابل خرید و فروش نیست. نه جمالی، نه یک تهدیدی، نه یک قدرتی، هیچ چیزی نمیتواند این مؤمن را از مواضع دینی خود منصرف کند.
«الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا» پس قدم اوّل، بُعد اثباتی ایمان است که شخص مؤمن، از کوه محکمتر است. ایمان شخص مؤمن بسیار ریشهدار است. ایمان، آنچنان درون جان او نفوذ کرده است که هیچ کسی نمیتواند ریشههای ایمان را از جان او در بیاورد، او محکم و مستحکم است. اگر او را شکنجه کنند، به او پول بدهند، او را تهدید کنند، علیه او شعار بدهند، در روزنامهها در مورد او چیزی بنویسند باکی ندارد، هر چیزی میخواهند بگویند.
این آیات کریمهی سورهی مبارکهی مائده که صفات مهدییاوران است کما اینکه همین آیه هم به اعتبار اینکه جمع آمده، برداشت ما این است که ناظر به جامعهی مهدوی است و فراتر از فرد را بیان میکند. میفرماید: «إنَّمَا المؤمِنونَ» نمیگوید، مؤمن چنین کسی است، میگوید: «مؤمنون» جامعهی ایمانی، آن جامعهای است که قدرتهای بزرگ، ثروتهای زیاد نمیتواند آنها را در وضعیت بیثباتی قرار بدهد و جامعه گروه، گروه بشود، مدام ریزش کنند و در آخر چیزی نماند.
«إنَّمَا المؤمِنونَ» جامعهی ایمانی آنها هستند که جامعه، فضای نوری خود را حفظ میکند، طوفانها، تهدیدها، گرفتاریها، این افراد را متزلزل نمیکند، آنها را متغرّق نمیکند، آنها را از صحنه بیرون نمیکند امّا در آن آیهی کریمهی سورهی مبارکهی مائده که مربوط به حوادث بعد از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و جریان تنها ماندن امیر المؤمنین صلوات الله علیه را خدای متعال در این آیات مورد اشاره قرار میدهد، فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ»[۷] همین کسانی که در رکاب پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در جنگهای متعدد رزمنده بودند، بعضی از آنها جانباز شده بودند، برخی از آنها از نظر صفات انسانی و ارزشی به قدری اوج گرفته بودند و اخلاقی بودند که مهاجرین را در اموال خود سهیم کردند. در سورهی مبارکهی حشر، پروردگار متعال میفرماید: «وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فی صُدُورِهِمْ حاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ»[۸] اینها کسانی هستند که به کسانی که هجرت کردند، پناه دادند. «وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ» کسانی که هم ایمان داشتند و هم خانه داشتند به مهاجرین پناه دادند. آنها حتّی خانه نداشتند، عدّهای دچار جلای وطن شده بودند و به خاطر ایمان آنها، فضای مکّه برای آنها ناامن شده بود لذا ناچار شدند تا جان خود را بردارند، خانه و زندگی خود را در اختیار مشرکین بگذارند و بدون هیچ دارایی از مکّه به مدینه آمدند. حالا این افراد که نه کار دارند، نه شغل دارند، نه زمین دارند، نه کشاورزی دارند، نه امکانات زندگی دارند، مردم مدینه آغوش خود را برای آنها باز کردند و آنها را در زندگی خود سهیم کردند ولو اینکه خودشان هم نیاز داشتند، امّا «یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ» آنها به مهاجرین محبّت داشتند، از مال گذشتند، از رفاه خود به خاطر رفاه مهاجرین بیپناه سرمایهگذاری کردند، همه نوع خدمتی انجام دادند، تنها به همین اکتفا نکردند، جنگهایی که پیش آمد، گاهی از یک خانواده چند شهید داشتند، همهی آنها رفتند و در رکاب نبی مکرّم اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم در جنگهای پی در پی که پیش میآمد این همه شهید دادند امّا تا آخر نماندند، تا وقتی بود که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم زنده بودند. به محض اینکه پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفت، ایمان آنها هم رفت!
قرآن میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ» ای کسانی که الآن مؤمن هستید، زیر پرچم اسلام ادّعای ایمان دارید، زیر پرچم پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ادّعای ایمان دارید، «مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ» اگر کسی از شما از دین خود ارتجاع کند، این دینی که قبول کرده، اسلامی که پذیرفته، بعد از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم از آن دین برگردد، خدای متعال متعال میگوید: ما ضرر نمیکنیم، خودتان ضرر میکنید. دین ما بدون مشتری نمیماند. این گنج، گنجی است که بشر یک روز قدر آن را خواهد دانست، «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ» به همین زودی خدا گروهی را… –که بر حسب روایت همین ایرانیها هستند- اگر شما اعراب قدر اسلام ناب را ندانستید، از علی صلوات الله علیه روی برگرداندید، ولایت علی سلام الله علیه را گذاشتید و سراغ کسانی رفتید که شایستگی نداشتند، تصوّر نکنید علی علیه السّلام بدون مشتری میماند! خیر، «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ» خدا گروهی را میآورد که این میتواند توضیح آیهی کریمهی سورهی حجرات هم باشد.
ویژگیهای انسان محبوب خدا
جامعهی مهدوی، جامعهی منتظر، جامعهی رهیافته، جامعهی از پل خطر عبور کرده، این ویژگیها را دارد: یکی این است که «یُحِبُّهُم» خدا اینها را دوست دارد، اینها محبوب خدا هستند، اینها دیگر ایمان خود را از دست نمیدهند و از دین خود برنمیگردند. یک خصوصیت آنها این است که محبوب خدا هستند. یعنی آنها چه خصوصیتی دارند که محبوب خدا هستند؟ خدای متعال در آیات مختلف کسانی که ویژگیهایی دارند و خدا به خاطر آن ویژگیها آنها را دوست دارد را شمارش کرده است. مثلاً «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الصَّادِقین» (بررسی شود ۲۰:۴۷) کسی که صداقت داشته باشد محبوب خدا است. صداقت در زندگی بسیار مهم است، در رفت و آمدها، در معاملهها، ببینید چه کسی صداقت دارد؟ چه کسی هیچ وقت دروغ نمیگوید؟ به هیچ قیمتی حاضر نیست دروغ بگوید. این صداقت در هر کسی وجود دارد، بارقهی خدا است، نور خدا است، خدا او را دوست دارد. کسی که بیصداقت است محبوب خدا نیست، «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ»[۹] کسی که در زندگی با تقوا باشد، کسی که در زندگی پاک دل باشد، پاکدست باشد، پاکدامن باشد. کسی که پاک زندگی میکند و خود را از همهی آلودگیها حفظ میکند، محبوب خدا است. محبوبیت خدا گترهای نیست، آدم باید سرمایهای داشته باشد تا خدا او را به خاطر آن سرمایه دوست داشته باشد. یکی از سرمایههایی که خدا را مشتری آدم میکند، صداقت است، یکی تقوا است، یکی «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا»[۱۰] کسانی که در راه خدا رزمنده هستند، منتظر هستند تا یک خطر برای جامعهی اسلامی، برای دین خدا پیش بیاید، اینها در خانه نمینشینند، اینها به جبهه میرفتند، اینها اهل ایثار و نثار هستند، اینها جان بر کف هستند، اینها همیشه آمادگی دارند، خدا اینها را دوست میدارد، خدای متعال اهل ایثار را دوست دارد، اهل جهاد را دوست دارد، اهل صداقت را دوست دارد.
«یُحِبُّهُم» پس اینها خصوصیاتی دارند که در آیات دیگر گفته شده است. اگر کسی اینها را داشته باشد محبوب خدا است. اینها اهل ریبه نیستند، دین اینها دین است، ایمان اینها حقیقت دارد. دوم اینکه اینها خدا را دوست دارند. شاخص دوستی خدا چیست؟ در این آیه آمده است: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»[۱۱] اگر راست میگویید که شما خدا را دوست دارید دوستان خدا دنبال پیغمبر هستند، دنبال شرق و غرب نمیروند، دنبال هر زید و عمری که نمیروند. رهبر اینها پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است و زندگی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خطّ اینها است، قول و دستورات و جواهر الکلام پیغمبر صلوات الله علیه و آله برای آنها الگو است. «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» ای پیغمبر من، به اینها بگو: اگر شما خدا را دوست دارید، علامت محبّت شما به ذات احدیت این است آدرس میخواهید که به خدا برسید. پیغمبر بلدچی است، پای خود را جای پای پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بگذارید آنگاه به جایگاه خود میرسید. اینها در زندگی شریعت را رعایت میکنند، تابع شرع پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند، تابع زندگی پیغمبر صلوات الله علیه و آله هستند. اینها محبّ خدا هستند.
ویژگی سومی که افراد محبوب خدا دارند، این است که «یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ»[۱۲] اینها زندگی را جبهه میدانند، آنها جنگ و انقلاب را تعطیلی بردار نمیدانند. چون مهمترین دشمنی که ما همیشه با او مشکل داریم، نفس خود ما است. مگر آدم از این دشمن غفلت کند سالم به مقصد میرسد؟ نفس امّاره که نمیگذارد ما به جایی برسیم. اینها همیشه در صحنهی جهاد اکبر حضور دارند، آنها با نفس و هوی و هوس خود، با مالاندوزی خود، با انواع تمایلات بازدارنده و مهلک خود درگیر هستند. آنها همیشه در سنگر هستند و هیچ وقت از سنگر مجاهده بیرون نمیآیند چون اهل جهاد هستند، هر وقت دشمن بیرونی بخواهد به مرز و به ناموس و به فرهنگ و به ناموس آنها لطمه بزند، هم جنگ نظامی و هم جنگ اقتصادی و هم جنگ فرهنگی آنها تعطیلی ندارد. اینها اهل هجوم هستند، اینها قدرتمند هستند، «یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ».
خصوصیت چهارمی که دارند این است که «وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ»[۱۳] اینطور نیست که چون تعریف آنها را میگویند، برای آنها شعار میدهند، زنده باد میگویند آمدهاند و انقلابی شدهاند. خیر، اگر به آنها ناسزا هم بگویند دست از انقلاب خود برنمیدارند. این ملامتها و سرزنشها را به جان میخرد امّا هرگز خطّ سرخ تشیّع را از دست نمیدهد. کسانی که این خصوصیات را داشته باشند مصداق این آیهی کریمه میشوند که فرمود: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا»[۱۴] بعد به تردید نمیافتند، مردّد نمیشوند، شک نمیکنند. خیلی افراد سالها قبل خیلی انقلابی بودند ولی الآن دیگر انقلابی نیستند. با این آیه انسان کاملاً میتواند بفهمد که اینها ایمان دارند یا ندارند. آدمی که با کوچکترین سختی میرود و با کوچکترین ترغیبی میآید، مؤمن واقعی نیست. قرآن کریم با کلمهی «إنَّمَا» میخواهد ما را در ثبات بدهد تا به مقصد برسیم. از قافله دور نشویم، از خط خارج نشویم، گرفتار بیگانه نشویم زیرا به جهنّم گرفتار میشویم. ایمان واقعی به رسالت و پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که امنیت و ثبات میآورد، «ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا» گرفتار شک و ریب نیستند. کسانی که در انقلابی بودن، در شیعه بودن… اخیراً مسائلی پیش آمده است که برای آدم واقعاً عبرت است. ما تصوّر میکردیم فقط شیطان بدبخت پس از شش هزار سال عبادت، آن هم چه عبادتی… هیچ کسی نتوانست مثل شیطان عبادت کند، او شش هزار سال شب و روز نداشت، در جمع ملائکه عبادت میکرد امّا بعد از شش هزار سال، باطن او ظاهر شد، در برابر امر خدا ایستاد و گفت: من بهتر میفهمم.
اخیراً گفته شد یکی از ارکان اعتقادات که واقعاً در عرصهی تبیین تشیّع جزء آدمهای بسیار برجسته بود و کتابهای بسیار زیبایی مینوشت، ولی خود را فروخت، اظهار تردید مسلّم کرد. ما در بین مجتهدیمان داشتیم که آنها تئوریسین ولایت فقیه بودند و چه استدلالهای زیبایی برای این مسئله داشتند امّا وقتی دیدند به ضرر آنها است، خودشان جزء اوّلین کسانی بودند که… قرآن شریف میفرماید: نباشید مثل آن زنی که بافتههای خود را رشته میکند. زنی بود که در عرب، ضرب المثل شد! صبح تا ظهر پشم یا پنبه را رشته میکرده و آن را به صورت نخ در میآورده و بعد از ظهر تا شب هم همهی بافتههای خود را پنبه میکرد. تا ظهر ریسمان درست میکرد و تا شب همهی ریسمانهایی که درست کرده بود را پنبه میکرد. بعضی افراد هم اینطور هستند. تا ظهر میبافند و ظهر تا شب همهی بافتههای خود را تخریب میکنند، خراب میکنند. خیلی از افراد اینطور هستند، به خدا پناه میبریم!
آقای بهجت عزیز ما که سلام خدا بر او باد. ما یک عدّه از جوانها را خدمت ایشان به مشهد برده بودیم. آقا به این جوانها نگاهی کردند و فرمودند: گرگ زیاد شده است. منظور ایشان گرگ ایمان بود، نگران بودند که گرگهای حسد و بیدینی بیایند و ایمان این بچّهها را از بین ببرند و آنها را جهنّمی کنند. ایشان فرمودند: گرگ زیاد شده است. بعد هم فرمودند: امام صادق علیه السّلام قرنها قبل نسخهای برای حفظ دیانت در آخر الزّمان پیچیده است و بعضی از افراد هم باید خصوصی معالجه بشوند. آن نسخهای که آدم بخواند و إنشاءالله خدا او را کمک میکند و تا آخر عمر گرفتار شک و تردید نمیشود، دعای غریق است: «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ»[۱۵].
امّا طوفانها شدید است اگر به کشتی نجات امام حسین علیه السّلام پناه نبرید، این طوفانها همهی ما را خواهد برد. «إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ … مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِینَهُ نَجَاهٍ»[۱۶].
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی حجرات، آیه ۱۵٫
[۳]– همان، آیه ۱۴٫
[۴]- الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۸، ص ۳۰۷٫
[۵]– سورهی حجرات، آیه ۱۴٫
[۶]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۵٫
[۷]– سورهی مائده، آیه ۵۴٫
[۸]– سورهی حشر، آیه ۹٫
[۹]– سورهی آل عمران، آیه ۷۶٫
[۱۰]– سورهی صف، آیه ۴٫
[۱۱]– سورهی آل عمران، آیه ۳۱٫
[۱۲]– سورهی مائده، آیه ۵۴٫
[۱۳]– همان.
[۱۴]– سورهی حجرات، آیه ۱۵٫
[۱۵]- بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۵۲، ص ۱۴۹٫
[۱۶]– همان، ج ۳۶، ص ۲۰۵٫
پاسخ دهید