آیت الله صدیقی روز دوشنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل به درس اخلاق پرداختند که مشروح آن در اختیار شما قرار دارد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا فِدَاهُ وَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»[۲].
تقبیح غرور کاذب در قرآن کریم
ایّام شهادت امّ الائمّه، امّ ابیها -مادر ما است، پناه ما است، مهربان است- حضرت فاطمهی زهرا سلام الله علیها را به امام زمان و شما بزرگواران تسلیّت عرض میکنم. در این آیات مبارکات خداوند عزیز در مقام تربیت ما که غرور کاذب نداشته باشید، به ظواهر عمل خود اعتماد نکنیم، بلکه درونگرایی بکنیم، به باطن خود حساسیّت داشته باشیم. اعراب گفتند: ما ایمان آوردیم ولی پیغمبر صلوات الله علیه هشدار میدهد؛ شما با چه علامتی میگویید: ایمان آوردیم؟ نگویید: ما مؤمن هستیم، بلکه بگویید ما مسلمان هستیم. هر مسلمانی مؤمن نیست. مؤمن علائمی دارد ولی شما که مؤمن نیستید؛
اینطور نیست که نتوانید مؤمن بشوید، هنوز راه یک طرفه نشده است. تا آخرین لحظهی حیات راه برگشت برای انسان وجود دارد. در روایت دارد که حضرت عزرائیل جان آدمها را از پا شروع میکند قبض میکند، بالا میآید. علّت این است که اگر از مغز شروع بکند، از قلب شروع بکند دیگر مهلت تمام است؛ از پا شروع میکند، شاید در آن لحظه آدم یک استغفر اللّهی بگوید. خدایا بد کردم، یک لا اله الّا اللّهی آن لحظات آخر نصیب او بشود؛ اینقدر مهربان است تا لحظهی آخر توبه را قبول میکند.
ارزیابی عمل انسان در گفتار او
«لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ» هنوز صاحب دل نشده است، هنوز خانهی قلب شما نور ایمان به خود نگرفته است. هنوز یعنی چه؟ یعنی میتوانیم بگیریم، کار یک طرفه نشده است. اگر شما مؤمن بودید و اطاعت خدا و رسول را کردید که یکی از علائم ایمان همین اطاعت است. حرفهای آدم در عمل او ارزیابی میشود. اگر کسی مرتّب حرف میزند امّا عملش خلاف آن است، معلوم میشود حرفهای خودش را، خودش هم قبول ندارد. به همین دلیل خداوند متعال در سورهی مبارکهی صف هم توبیخ میکند، هم تهدید میکند. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»[۳] چرا میگویید، عمل نمیکنید؟ «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ»[۴] اگر کسی اهل حرف باشد ولی عمل او با گفتار او هماهنگ نباشد، خدا چوب غضب خود را بلند کرده است، به او میزند. ما دقّت داشته باشیم. ما روزی چند بار به خدا میگوییم: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ»[۵] خدا میگوید: دروغ نگویید، راست بگویید، بندهی خدا باشید، خدا را بندگی بکنید و کمک را هم از خدا بدانید، چشم به این و آن نداشته باشید. کار فقط از خدا ساخته است. عبادت هم برای ذات مقدّس او است. آدم بگوید امّا عمل او چیزی دیگری باشد، خدای متعال گله میکند. چرا میگویی، چرا این کار را میکنی؛ چرا مدّعیان بیحقیقت هستید، چرا ظاهرهای شما خوب است، باطنهای شما خوب نیست. در پایان هم تهدید است «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ»[۶].
عدم توبه به موقع و ایجاد یأس از رحمت خدا
خدای متعال انتظار دارد که ما این لقلقهی زبان و شعار را یک مقدار به حقیقت، به شعور تبدیل بکنیم. از هر جایی ضرر برگردد، به نفع میشود. این فرصتها دیگر جبران نمیشود. هر قدر ما توبهی خود را، اصلاح باطن خود را، عمل به شریعت خود را، هر چه دیرتر انجام بدهیم، هم حجابهای ما بیشتر میشود… آدم که از راه فاصله بگیرد، هر چه جلوتر برود، دیگر فاصلهی او بیشتر میشود، برگشت سختتر میشود. امّا اگر دیدیم یک جایی از خط خارج شدیم، به سرعت یک استغفاری، یک گریهای، یک توسّلی، یک کار خیری، یک دعایی؛ با این اسبابی که خدا قرار داده است و به بازگشت ما کمک میکند، به سرعت اقدام بکنیم. اگر دیر اقدام کردیم، راه برای برگشت طولانیتر میشود و وقتی راه طولانی شد، آدم آرام آرام ناامید هم میشود، میگوید: دیگر از ما گذشته است. من که تنبلی کردم، این همه دروغ، این همه تقلّب، این همه ناسازگاری، این همه حرامخواری، این همه ناپاکی دست و چشم دیگر مگر میشود برگشت؟ هر چه گناه انباشت بشود، نفوذ نور در دل سختتر میشود. باید نور به دل داخل بشود. چه زمانی داخل میشود؟ وقتی که دیوار برداشته بشود. هر گناهی یک دیوار است، ذنبٌ علی ذنب این موجب قساوت میشود، دل دیگر خاصیت اثرپذیری خود را از دست میدهد.
نکوهش قفل بودن دل توسّط خداوند متعال
این است که پروردگار عالم با این تعبیر میفرماید: هنوز ایمان به قلب شما داخل نشده است. باید موانع را برطرف کرد، باید در دل را از قفل بودن باز کرد. یک آیه در قرآن است «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها»[۷] آیا در قرآن تدبّر نمیکنید یا نه تدبّر هم میکنید، باسواد هم هستید، ملّا هم هستید، مفهوم را میفهمید امّا دل شما قفل دارد؛ «أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» خدا نکند دل قفل شده باشد. اگر قفل شد، دیگر داخل نمیشود. این آیه برای کسانی است که هنوز دل آنها قفل نشده است، هنوز یک یا الله میگوید، هنوز یک اعتقادی دارد، وقتی مشکل پیدا میکند سراغ حضرت زهرا سلام الله علیها را میگیرد. سراغ پیغمبر و دودمان ایشان را میگیرد. بترسید از آن روزی که وقتی مشکل پیدا میکنید، بد و بیراه بگویید، کفر بگویید، ناسزا بگویید. با در و دیوار بجنگید. آن روز، روز بدبختی شما است. «لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ»[۸] هنوز دل شما درست نیست؛ ظاهر خوب است، نماز میخوانی حرفهای خوب میزنی امّا در باطن چطور هستید، در خلوتها چطور هستید؟ موقعی که راه درآمد حرام برای شما باز میشود چطور هستید. موقعی که با دوست خود، دوستی پیش میآید چطور هستید. با ریاست چطور هستید. با موقعیتهای اجتماعی چه وضعی هستید. نکند همهی وجود شما دنیا باشد، دینداری شما دکانداری برای دنیا باشد. «لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ» هنوز در دل برای جذب رحمت، برای ورود نور آمادگی ندارد. این هنوز یعنی بسته، یعنی دیگر فردا دیر است. فردا که هنوز نشده است. فردا به خدا میگویی: «وَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلَهِی بَعْدَ تَقْصِیرِی»[۹] خدایا بد بودم ولی آمدم من را خوب بکنی. «وَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلَهِی بَعْدَ تَقْصِیرِی وَ إِسْرَافِی» قصور و تقصیر زیاد دارم، عمر خود را زیاد سوزاندم، فرصت سوزی کردم. جوان سوزی کردم، وقتهای خود را آب کردم. ولی از تو کار ساخته است، به تو مراجعه کردم به تو پناه آوردم.
اطاعت از خدا و رسول علامت ایمان
علامت ایمان چیست؟ یکی اطاعت خدا و رسول است «إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»[۱۰] که این دو تا اطاعت، مؤمن زندگی کردن، مؤمنانه حرف زدن، مؤمنانه نگاه کردن، مؤمنانه زندگی کردن، معلوم بشود آدم در جایگاه زندگی خدا ترس است، از یک کسی حساب میبرد؛ بیجهت به کسی ظلم نمیکند. همسایههای او از دست او در امان هستند، از او شکایت ندارند. اگر مؤمنانه زندگی کرد -که همین اطاعت از خدا و رسول است- خدای متعال هم با ما دارد دوستانه رفتار میکند.
تو با ما باش، ما نمیگذاریم عمل تو کم بشود. ما عمل داریم ولی گناهان ما عمل ما را کم میکند، بیخاصیت میکند، حبط میکند امّا اگر به سوی خدا برگشتیم، خود خدا حافظ اعمال ما است، ذخیره میکند و از ذخایر عملی ما چیزی کم نمیشود ولی اضافه کردن چرا، همینقدر به تو اطمینان میدهند که من از تو حمایت میکنم، نمیگذارم شیطان بیاید نماز تو را خراب بکند. نمیگذارم زبان تو کج برود. نمیگذارم چشم تو آتش بگیرد. «لا یَلِتْکُمْ»[۱۱] این کمی را اجازه نمیدهد، نمیگذارد کم بشود. «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»؛
دستور خدای متعال به جبران محبّتهای مردم
یک نکته در جلسهی گذشته به محضر شما عرض کردیم که اگر ما عبادت ثقلین داشته باشیم، استحقاق بهشت نداریم، استحقاق هیچ چیزی را نداریم. چون استحقاق وقتی است که بده و بستان است. شما یک محبّتی به طرف میکنید مستحق هستید. قرآن هم این قانون را فرموده است «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ»[۱۲] باز به ما دستور داده است، اینها دستورات اخلاقی است و زندگی را هم لطیف میکند، زندگی را پر نور میکند. فرمود: خوبیهای مردم را، محبّتهای مردم را بیپاسخ نگذارید. بعضیها مرتّب دست بگیر دارند، در مقابل هیچ تعهّدی نسبت به پدری که خون جگر خورده است تا این را بزرگ کرده است. مادری که چه رنجها در بارداری خود کشیده است، چه دردها در وضع حمل تحمّل کرده است، چه خون دلها در دوران کودکی کشیده است تا تو بزرگ شدی. لحظه به لحظه از تو مراقبت کرده است، ما در برابر این همه خوبی که از پدر و مادر ما برای ما القاء شده است هیچ وظیفه نداریم؟ نباید در مقام جبران آن باشیم؟ پدر از دنیا رفته است، مادر هم از دنیا رفته است، الآن که دست او از دنیا کوتاه شده است، من نباید هیچ کاری برای او بکنم؟ یک کاری بکنید؛ این علمای بزرگی که با زحمات شبانه روزی، خستگی ناپذیر، این حلال و حرام را به ما رساندند، این معارف حقّه را به ما رساندند این تشیّع راستین را نسل به نسل برای ما گذاشتند؛ الآن به ما رسیده است، ما باید این بزرگان که با این همه ایثارها و مجاهدتها و اجتهادها که ما را سر سفرهی امیر المؤمنین علیه السّلام نشاندند فراموش بکنیم؟ بعد از نمازهای خود نباید هیچ دعایی برای اینها بکنیم. در مجالس که میرویم، هیچ سهمی برای این اسلاف از علما نباید قائل بشویم؟ این رسم عاطفهی انسانی نیست. آنها به ما خدمت کردند، ما در جبران خدمت آنها باید یک کاری برای آنها بکنیم؛ یک سهمی برای آنها قائل بشویم. فرمودند: «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها»[۱۳] اگر کسی به شما تحیّتی احترامی کرد، شما هم سعی بکنید، برای او کم نگذارید. این تعبیر کم نگذارید دقیقاً همان… شما هم کم نگذارید، سعی بکنید شما همیشه بیشتر احترام او را با وضع بهتر پاسخ بدهید. چون بدهکار شدید. بعضی بزرگان ما الآن هم بعضی از علما را ما سراغ داریم یک وقت ما یک احترامی به او کردیم، بعد از مدّتها دیدم دقیقاً توجّه داشته است، آمده است جبران کرده است. نمیخواهد بدهکار بماند. میخواهد خود او در اینجا بدهیهای اخلاقی را ادا کرده باشد.
خدا بینیاز مطلق
لذا در دوستیها اشخاصی هستند دست آنها باز است، دل آنها بزرگ است، کارهای خیر میکنند شما منتظر نباشید، عادت به این بکنید که حتماً او به شما خدمت بکند، خیری به شما… شما هم خیری، کاری در حدّ توان خود جبران بکنید. این بده و بستان برای این عالم است امّا کسی با خدا میتواند بده و بستان بکند؟ کسی چیزی دارد به خدا بدهد. بگوید: خدایا من این کار را کردم، تو هم این کار را برای من بکن. مگر ما چیزی داریم به خدا بدهیم؟! وقتی زبان من ذکر میگوید، مگر زبان برای من است، مگر من این زبان را آفریدم. وقتی در فکر من میآید بلند بشوم نماز اوّل وقت بخوانم؛ بلند بشوم به مسجد بروم مگر من این فکر را خلق کردم، چه کسی در ذهن من دارد القاء میکند؟ این پایی که در راه این مجالس قدم میگذارم، این پا را چه کسی به من داده است؟ اگر خدا بخواهد همان لحظه حادثهای پیش بیاید، شل بشود، نتوانم بیایم نمیتوانم بیایم. من هر چیزی دارم برای خود خدا است. من از خود چیزی ندارم که به او چیزی بدهم. بنابراین تمام کارهای خیر، خدمت، احسان، ایثار، گذشت، همهی اینها از او است. امنیت را او میدهد، خدا این عافیت را از من بگیرد، مگر من میتوانم اینجا بنشینم برای شما عرایضی را تقدیم بکنم. خدا من را آورده است، خدا من را اینجا نشانده است، خدا من را بالا میبرد. و الله خود آدم نمیتواند خود را بالا بکشد. هر چه میخواهد بالاتر برود، بهانه پیش میآید، ذلیلتر میشود، زمین میخورد. همه چیز از خدا است. ما هیچ چیزی نیستیم و هیچ چیزی نداریم. چون هیچ هستیم و همه چیز ما برای او است هر کار بکنیم مستحق مزد نیستیم. مزد این است من یکی هستم و تو یکی هستی. من برای تو کار میکنم، تو هم برای من کار میکنی. امّا اگر من هیچ ندارم و همه چیز برای شما است من استحقاق چه چیزی را دارم. چه کسی از خدا دارد؟ چه کسی از خدا طلب دارد، هیچ کسی از خدا طلب ندارد.
پردهپوشی خداوند از گناهان بندگان
از این حیث فرمود: اگر شما اطاعت بکنید، از عمل شما کم نمیشود ولی فکر نکنید با عمل خود از خدا طلبکار شدید. اینکه برای شما کم نمیگذارد، به خاطر این صفات خود است اسماء حسنای او است. دو تا از این اسماء را برای ما واگو کرده است دل ما را ببرد. آن را هم با کلمهی «إنَّ» آورده است که خاطر ما جمع بشود. «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ»[۱۴] خدا آبرودار است. اعتبار شما، آبروی شما از او است. خدا نگذاشته است پردهها کنار برود، همیشه خوبیهای شما را مطرح میکند که برای شما کم نگذاشته باشد. اگر یکی از آنها را که خود تو میدانی چه کردی، اگر یکی از اینها را ظاهر کرده بود، تمام این اعمال شما در نظر مردم هیچ میشد. بعضی از گناهان است که انسان یک عمر خدمت کرده است، آدم مؤثّری بوده است، جبهه رفته است، کارهای خیر کرده است ولی یک رسوایی به بار میآید، مردم او را ناله و نفرین میکنند. عجب ما فکر میکردیم او با این سوابق آدم خوبی است. با یک عمل همه چیز تباه میشود. امّا خدا با شما اینطور رفتار نمیکند. خدا غفور است. بنای خدا بر حفظ آبروها است. این بزرگی خدا است. عمل شما را کم نمیکند، یعنی آبروی شما را نمیبرد. شما کم گذاشتید شما کاری نکردید این خدا است که برای شما کم نمیگذارد «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ» علّت این است که صفت او این است، آبروداری صفت خدا است. پردهپوشی صفت خدا است. آبروریزی برای دشمنان خدا است. شما آبروی کسی را نبرید، خدا غفور است. شما هم غفران داشته باشید.
صفت رحیمیّت خدای متعال
و صفت دیگری که شما را میبرد. شما را عاشق او میکند این است که خدا دوست است، دوست نیمه راه نیست. دست خود را به خدا بده، تو را رها نمیکند. رحیم است، یعنی همیشه با شما است. رحمانیّت خدا وسعت فعلی است. امّا رحیمیّت خدا دوام رفاقت خدا است. تو یک قدم بیا، من ده قدم میآیم. تو یک کاری بکن، من ده قدم برای تو کار میکنم. یک چیزی که بهانه باشد، من دنبال بهانه هستم که ببخشم. دنبال بهانه هستم که تو را به بهشت ببرم. یک کاری بکن، یک قدمی بردار. خدا رحیم است، یعنی اگر در شما صداقت دید ولی جزئی، خدا دیگر دست تو را رها نمیکند، زمین بخوری، دست تو را میگیرد، میبینی که داری میروی، میگویی من که این کاره نبودم، چطور دارم… خدا دارد تو را میبرد. خدا رحیم است یعنی فقط راه را به تو نشان نمیدهد، به تو کمک میکند که راه را طی بکنی. خدا رحیم است. «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ».
پی نوشت:
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی حجرات، آیات ۱۴ و ۱۵٫
[۳]– سورهی صف، آیه ۲٫
[۴]– همان، آیه ۳٫
[۵]– سورهی حمد، آیه ۵٫
[۶]– سورهی صف، آیه ۳٫
[۷]– سورهی محمّد، آیه ۲۴٫
[۸]– سورهی حجرات، آیه ۱۴٫
[۹]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۶۲٫
[۱۰]– سوره ی حجرات، آیه ۱۴٫
[۱۱]– سورهی حجرات، آیه ۱۴٫
[۱۲]– سورهی الرّحمن، آیه ۶۰٫
[۱۳]– سورهی نساء، آیه ۸۶٫
[۱۴]– سورهی حجرات، آیه ۱۴٫
پاسخ دهید