«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا شَفِیعِنَا أَبِی الْقَاسِم مُحَمَّد وَ آلِهِ الْمَعْصومِین وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِین».Sadighi-13961025-Hoze-ThaqalainSite (1)

ورود ایمان به قلب

«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ».[۲]

خداوند عزیز ما را تنبّه می‌دهد که در ایمان خود بازنگری کنیم. ایمان به لقلقه‌ی زبان نیست، ایمان یک نور است، ایمان یک حقیقت وجودی است و امر باطنی است. ظرف ایمان قلب است، اگر کسی می‌خواهد بداند مؤمن است یا نه به دل خود مراجعه کند ببیند باور باطنی دارد یا نه. اگر خدا باور قلبی و باطنی به او داده ایمان او ایمان است.

«وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُمْ»، ایمان باید داخل قلب شده باشد. تا ایمان داخل قلب نشده، در قلب مستقر نشده است… اسلام درست است ولی ایمان او هنوز ایمان نشده است. ذیل آیه‌ی کریمه «إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً». اثر ایمان قلبی اطاعت از رسول، اطاعت از پروردگار عالم است. اگر کسی خدا را باور دارد و پیغمبر را پیک خدا، رسول خدا، خلیفه‌ی خدا می‌داند نمی‌تواند مطیع نباشد. اثر ظاهری ایمان اطاعت است، اگر ایمان در قلب کسی داخل شد و در جوارح و زندگی او هم اثر گذاشت، او را به اطاعت وادار کرد، مطمئن باشد «لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً»، از عمل مؤمن مطیع چیزی کم نمی‌شود.Sadighi-13961025-Hoze-ThaqalainSite (7) 

مطلبی که مناسب است عرض شود این است که حیات در امر باطنی با حیات در امر ظاهری مشابهت‌هایی دارد. اگر بدن کسی کاملاً سالم است آیا حیات و زندگی به همین چشم و گوش و دست و پا است؟ قطعاً این‌طور نیست. حیات امری است که شما آن را نمی‌بینید، حیات امر مجرّد است. زندگی را کسی ندیده… در هیچ لابراتواری، در هیچ آزمایشگاهی، با هیچ میکروسکوپی نمی‌توانند بگویند فلانی حیات دارد. با این‌که تمام بدن کنار هم، منسجم، از هم پاشیده نشده، عزرائیل که می‌آید جان می‌رود، جان را چه کسی دیده است؟ اگر موجودی زنده شد نحوه‌ی حیات را کسی نمی‌بیند، مرگ را هم کسی نمی‌بیند. احیا کار خدا است، اماته هم کار خدا است، «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها».[۳]

وقتی مرگ می‌آید خدا جان شما را می‌گیرد، ملائکه‌ی قبض روح مأمورین خدا هستند حضور پیدا می‌کنند، ملک الموت می‌آید جان را می‌برد. ولی هیچ طبیبی، هیچ دستگاه دقیق الکترونیکی نه ملائکه را می‌تواند عکس‌برداری کند، فیلم‌برداری کند، نه جانی که دارند می‌برند. اگر روح ناری باشد ملائکه‌ی عذاب با چه سختی جان را از او می‌گیرند، خیلی سخت جان از او کنده می‌شود. ولی نه عذابی که دارد… جان دادن کافر مثل این است که در تمام‌ رگ‌های انسان خار وجود دارد و دارند خار را از بدن او بیرون می‌کشند، از همه‌ی مویرگ‌های او درد برمی‌خیزد. ولی احدی نه مَلَک را می‌بیند نه کنده شدن جان را می‌بیند. امر باطنی است. ولی وقتی جان از بین رفت بدن از حرکت می‌افتد، دیگر عکس العملی از حیات و زندگی در او پیدا نمی‌شود.

تا وقتی زنده بود چشم می‌دید، گوش می‌شنید، انسان قیام می‌‌کرد، می‌نشست، ولی حالا که روح نیست این علائم را ندارد. خود روح را کسی ندیده، حیات را کسی ندیده، امّا اثر حیات، علائم حیات همین تعامل است، همین رفت و آمد است، همین احساس است و همین حرکاتی است که انسان در زندگی دارد. این‌ها از علائم حیات است.

احوال مؤمنین و منافقین در آیات قرآن

ایمان یک حقیقتی است که در باطن مثل جان است، علامت آن اطاعت است. اطاعت از جلوه‌‌های ایمان است، از علائم ایمان است. امّا خود ایمان یک حقیقت نوری است. در سوره‌ی مبارکه‌ی حدید دارد «یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ»،[۴] یک روزی که همان روز قیامت است مؤمن، مرد مؤمن و بانوی مؤمنه «یَسْعى‏ نُورُهُمْ»، نور آن‌ها پیشرو است، پیشاپیش این‌ها نور تلألؤ می‌کند. از اطراف آن‌ها هم نور حرکت می‌کند، نور سیر دارد. در روز قیامت «یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ»، آن روز بر شما مژده باد. چه چیزی مژده باد؟ «جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ».

امّا «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ»[۵]– به تناسب این آیه و آن آیه دقّت کنید- «لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً». آن‌جا منافق، مرد منافق یا زن منافق، به مؤمنین خطاب می‌کنند، آن‌ها حرکت ندارند. حرکت علامت حیات است، منافقون و منافقات قدم از قدم نمی‌توانند بردارند، «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ»، این‌ها چون مسیر ندارند، راه ندارند، حرکت ندارند، گرفتار شده‌اند، زمین‌گیر شده‌اند، به مؤمنین و مؤمنات التماس می‌کنند، می‌گویند به ما نگاه کنید، به ما جا مانده‌ها، به ما در راه مانده‌ها نظری کنید.

برای چه نگاه این‌ها را می‌خواهند؟ «نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ»، یعنی نگاه مؤمن در روز قیامت عین طلوع خورشید است، از چشم او هم نور می‌تابد. هم خود او دارد می‌رود هم برای دیگری می‌تواند با نورانیّت خود راهگشا باشد. می‌گویند: «انْظُرُونا»، به ما نظر کنید، «نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ»، ما یک قَبَسی از نور شما به دست بیاوریم که راه بیفتیم. امّا آن‌جا هم مؤمن سنخیّتی با منافق ندارد که جواب او را بدهد، «قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ». نمی‌گوید مؤمن به این‌ها جواب می‌دهد، شاید ملائکه‌ی عذاب به آن‌ها می‌گویند برگردید. این نوری که مؤمن دارد و سیر نوری می‌کند، این را از دنیا آورده، این‌جا به او نداده‌اند، ذخیره‌ای است که از آن‌جا آورده است. اگر می‌توانی برگردی برگرد، تو هم زندگی را از سر بگیر، یک زندگی پاکیزه، با نور به این‌جا بیا.

«فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ»، بین مؤمنین و کفّار یک دیواری، یک حجابی ایجاد می‌شود که «باطِنُهُ فیهِ الرَّحْمَهُ»، مؤمنین داخل فضای نورانی هستند و آن طرف دیوار که مؤمن در آن است رحمت است. «وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ»، امّا بیرون آن، آن‌ها دیگر پناهی ندارند، دیگر مأوایی ندارند، بیرون هستند سایه ندارند، قرارگاه ندارند، سنگر ندارند. لذا آتش به سوی آن‌ها می‌آید و آن‌ها گرفتار عذاب الهی می‌شوند.

این حرکتی که انسان را به نماز وا می‌دارد، به روزه می‌کشاند، به جبهه می‌برد، آدم به حرم آقا علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام کشیده می‌شود، کنار قبر شش گوشه‌ی امام حسین علیه السّلام کشیده می‌شود، این حرکاتی که در انسان در کانون‌های نور پیدا می‌شود علامت وجود ایمان باطنی است که این ایمان باطنی بسان حیات و زندگی است که جسم با آن متحرّک می‌شود. این حرکت‌های سیر الی الله که انسان واجبات خود را انجام می‌دهد و در برابر محرّمات الهی قدرت دارد، در باطن خود را کنترل می‌کند، این گناه نکردن جلوه‌ی ظاهری ندارد ولی در باطن اراده است، عزم است، این هم یک نوع عمل است، حرکت است. انسان تصمیم می‌گیرد غیبت نکند، انسان مصمّم می‌شود که دروغ نگوید، انسان اراده می‌کند که به نامحرم نگاه نکند، انسان اراده می‌کند مال حرامی که به عنوان هدیه یا رشوه می‌دهند قبول نکند، ربا نگیرد. این در ظاهر دیده نمی‌شود امّا در باطن یک کاری انجام شد، تصمیم گرفت و به تصمیم خود هم پایبند بود و عمل کرد.

این اطاعت، گاهی اطاعت در حدّ تصمیم باطنی است، گاهی عمل جوارحی است، ولی همه‌ی این‌ها جلوه‌های ایمان قلبی است. اگر قلب نور داشته باشد انسان بسان یک درختی است که این درخت خشک نشده، زنده است، اگر زنده است شاخه‌ی آن، برگ آن، میوه‌ی آن به دیگری می‌رسد. امّا اگر ریشه‌ی آن کنده شده بود درخت سر پا است ولی از آن برگ نمی‌بینید، نمی‌توانید از آن میوه بچینید. مسئله‌ی ایمان امر قلبی است، امر باطنی است، ولی در عمل انسان نمو ایجاد می‌کند. انسان ساقه پیدا می‌کند، شاخه پیدا می‌کند، میوه پیدا می‌کند، منتها فرق او با میوه‌های زمینی، میوه‌های طبیعی این است که ممکن است هم ریشه‌ی میوه‌ی طبیعی خشک شود و هم ممکن است در اثر کهنسالی دیگر میوه ندهد. امّا انسان مؤمن «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماء * تُؤْتی‏ أُکُلَها کُلَّ حین‏…».[۶]Sadighi-13961025-Hoze-ThaqalainSite (2)

همراهی همیشگی ایمان با انسان مؤمن

ایمان حیات ابد است و خدا حساب جاری اعمال مؤمن را بعد از مرگ او هم نگه می‌دارد. ما در روایت داریم کسانی تا جایی که می‌توانستند حج می‌رفتند اگر حالا از پا افتاده باشند یا امکانات مالی نداشته باشند یا حکومتی مانع حجّ آن‌ها شود، چون دل آن‌ها حاجی بوده و عاشق بوده که همه ساله بروند، خدای متعال به جای او ملکی را مأمور می‌کند که برای او حج انجام بدهد. این‌که «نِیَّهُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ»،[۷] یا این‌که فرموده‌اند «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ»،[۸] یک سؤالی که از امامان علیهم السّلام در زمینه‌ی خلود وجود دارد چرا کافر مخلّد در جهنّم می‌شود، در جهنّم جاوید می‌شود و مؤمن جاوید در بهشت می‌شود، با این‌که عمر موقّت بوده، کارها هم پایان داشته است؟ ۶۰ سال نماز خوانده، هشت سال جبهه رفته، چرا برای همیشه در ناز و نعمت بهشتی بماند؟ برای کار موقّت و عمر موقّت نعمت همیشگی است. آن شخص هم یک آدم را کشته، یک مؤمن را کشته، یک بدعتی به وجود آورده، یک انحراف دینی به وجود آورده، او هم برای همیشه در جهنّم می‌ماند.

امام علیه السّلام جواب می‌دهند: برای این‌که نیّت مؤمن این است اگر الی الابد هم در دنیا می‌ماند نماز می‌خواند، الی الابد هم توان حج داشت حج انجام می‌داد، الی الابد هم جبهه‌ای بود و بنای جبهه رفتن بود این شخص جبهه‌ای بود. چون نیّت برخواسته از ایمان است، ایمان امر ثابت است، با ایمانی که او دارد هر وقت جبهه باشد این جبهه‌ای است، هر وقت حج باشد این توان داشته باشد حاجی است. چون نیّت از تجلّیات ایمان است و ایمان ثبات دارد، امر مادی هم نیست، لذا خدای متعال او را در اعمالی که انجام نداده امّا اگر می‌توانست انجام می‌داد به نداده‌ها هم مثل داده‌ها اجر می‌دهد. حساب جاری را برای او بعد از مرگ هم نگه می‌دارد.

این آیه‌ی کریمه در سوره‌ی مبارکه‌ی یس «نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ».[۹] انسان یک چیزهایی را در عمر خود انجام داده و پیش فرستاده، نماز شب‌هایی که إن‌شاء‌الله می‌خوانید. امشب سحر بیدار شوید و دستی به دعا بردارید، «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»،[۱۰] سحرها دعا مستجاب است. سحرها در رحمت باز است، سحرها صدا زود می‌رسد، در سحر در باز است، بروید دربان ندارد. سحر گذشت دربان‌ها آمده‌اند و باید در بزنید تا باز شود. امّا خدا وقت سحر در را باز گذاشته، هر بی‌پناهی هر آواره‌ای وارد شود، مانع نمی‌شوند، «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ».

این نماز شب‌هایی که الآن می‌خوانید در ذخیره‌ی شما جاسازی شده و خدا برای شما نگه می‌دارد، «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ».[۱۱] نیم ساعت از سحر خود را به خدا دادی، خدا برای تو نگه داشته است. امّا آثار آن چطور؟ آثار آن هم شامل… این طلبه‌هایی که معلّم و مسئول آن‌ها را وادار می‌کند اهل نماز شب می‌شوند، آن کسی که نماز شب را القاء کرد انسان را به مقام محمود می‌رساند. نماز شب به انسان نورانیّت می‌دهد، نماز شب عمر انسان را طولانی می‌کند، نماز شب برکت می‌آورد، وسعت رزق می‌آورد. از این تشویق‌هایی که در روایات آمده تا ما با این مقدّمه به او برسیم، مقصد خود خدا است. می‌خواهد رنگ خدا بگیری، می‌خواهد با خدا دوست شوی، بوی خدا بدهی، رنگ خدا داشته باشی. این‌ها را نقل می‌کند بعضی از طلبه‌ها نماز شب می‌خوانند.

آن کسی که رفاقت کرد هم حجره‌ی خود را نماز شب خوان کرد، یا حدیثی خواند کسی نماز شب خوان شد، خود این شخص می‌میرد ولی این نماز شب‌هایی که می‌خوانند در حساب او هم نماز شب ریخته می‌شود. «مَنْ سَنَّ سُنَّهً حَسَنَهً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا»،[۱۲] اگر کسی سنّت حسنه‌ای را،  خدمتی را برای فرزندان خود، برای شاگردان خود، برای دوستان خود، برای همسایه‌های خود انجام داد، این‌ها را وادار کرد که مثلاً روضه‌ی ماهانه داشته باشند. آن کسی که دلیل خیر می‌شود یک جریانی راه می‌افتد خود او وفات می‌کند روضه‌هایی که خوانده می‌شود برای خود او عین ثوابی که برای بانی روضه است وجود دارد. بنابراین عمل مؤمن چون حیات دارد، زنده است، زندگی او هم زندگی مادی نیست، لذا رشد دائم دارد.Sadighi-13961025-Hoze-ThaqalainSite (3)

«تُؤْتی‏ أُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها»،[۱۳] این میوه‌ی دائم دارد. دائماً خدای متعال برای او اضافه می‌کند. بنابراین کم که نمی‌شود «لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً». شما که در دایره‌ی ایمان قدم گذاشتید، ایمان شما ایمان تظاهری نیست، ایمان ریائی نیست، داخل در قلب شما شده، این خدا ترسی در وجود شما است، این باور به مرگ و قیامت در باطن در خلوت‌ها شما را کنترل می‌کند. در قلب تو داخل شده، قلب تو آن را پذیرفته، فضای قلب تو به نور ایمان روشن شده، وقتی داخل قلب شد دیگر نگران عمل خود نباش. هر عملی که انجام می‌دهی از آن چیزی…

این «لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً» را به دو صورت می‌شود معنی کرد؛ یکی نمازی که مبنای آن ایمان باشد، خواندی بدان این نماز دست نخورده پیش خدا است، هیچ‌کس هم نمی‌تواند به این آسیب بزند. این مثل نفت‌کشی نیست… خدا رحمت کند کسانی که گرفتار آتش دریا شدند و سرنوشت آن‌ها این بود که جنازه‌های آن‌ها آن‌جا بسوزد و به قعر دریا برود. به خدا پناه می‌برم، خیلی سخت است، آدم غریب باشد آتش بگیرد، آتش گرفته‌ی او هم به قعر دریا برود. به خدا پناه ببرید، انسان اصلاً نمی‌داند…

«وَ ما تَدْری نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ»،[۱۴] هیچ‌کس نمی‌داند کجا می‌میرد، احدی خبر ندارد عزرائیل مأموریّت خود را کجا در مورد او انجام می‌دهد. نمی‌دانیم کجا می‌میریم داخل هواپیما می‌میریم، داخل کشتی می‌میریم، در اتومبیل می‌میریم، در حال گناه می‌میریم، در حال عبادت می‌میریم. هیچ‌کس از لحظه‌ی مرگ خود خبر ندارد، لذا به خدا پناه ببرید، مرگ زیبا از خدا بخواهید. مرگ زیبا برای مدافعین حرم است، مرگ زیبا برای شهدای هشت سال دفاع مقدّس است، خوشا به حال آن‌ها، مرگ آن‌ها زیبا و عالی است.

کسی نمی‌داند چه زمانی می‌میرد، کجا می‌میرد و چگونه می‌میرد، این‌ها جزء اسرار است. کسی خبر ندارد مگر این‌‌که ایمان او آن‌قدر قوی شده باشد «اتَّقُوا فِرَاسَهَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ».[۱۵] فرمود: از فراست مؤمن هوشیار شوید، مؤمن با نور خدا می‌میرد. یکی از شهدای عزیز را نقل کرده‌اند که در اصفهان بوده، به لردگان رفته، معلّمی کرده، بعد از انقلاب شهردار آن‌جا شده است. بعد به سپاه آمده،  جبهه‌ای بوده، امّا می‌دانست چه کسانی شهید می‌شوند، چه کسانی مجروح می‌شوند، شهادت خود را می‌دانست که چه زمانی و چگونه خواهد بود. می‌گفت، خبر می‌داد. این‌ها «اتَّقُوا فِرَاسَهَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ». وقتی نور ایمان وجود انسان را گرفت چشم باطن او بدون حجاب می‌بیند، آینده‌ی خود و دیگران را می‌تواند تماشا کند.Sadighi-13961025-Hoze-ThaqalainSite (6) 

پاداش ابدی خداوند به اعمال نیک

ایمان حیات است، زندگی است، مایه‌ی رشد است، مایه‌ی نمو است و مایه‌ی بقا است. بنابراین عملی که در زمین ایمان کشت می‌شود آسیبی، کرمی، آفتی، آن‌ را تهدید نمی‌کند. یکی از این جهت است که این عمل محفوظ می‌ماند. دوم این است که با رفتن شما خدا عمل شما را کم نمی‌کند. آنچه که در حال حیات خود انجام می‌دادید چون نیّت شما این بود که هر قدر عمر داشتید آن را انجام بدهید، خدا برای هر عملی که در زمان حیات خود انجام می‌دادید…

الآن هم وقتی نماز جماعت می‌شود آن‌هایی که تا عمر داشتند نمازهای خود را به جماعت خواندند هر وقت نماز جماعتی اقامه می‌شود جای این‌ها خالی است خدا برای این‌ها یک نماز جماعتی در آن‌جا ذخیره می‌کند. «لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً».

این ایّام همیشه دل من در مدینه است، از مادر خود یاد کنید، این ایّام دارند از پا می‌افتند. آن‌چنان قدرت داشت، آن‌چنان قوّت داشت، حداقل ۴۰ نفر بودند که کمربند انداخته بودند علی علیه السّلام را می‌کشیدند. تا ۳۰۰ نفر هم نقل کرده‌اند. امّا دختر پیغمبر صلّی الله علیه و آله این‌قدر قدرت داشت دست به کمربند علی انداخت وقتی امیر المؤمنین علیه السّلام را می‌کشید همه‌ی این‌ها روی هم می‌ریختند. امّا این روزهای آخر این‌قدر نحیف شده، آن‌قدر ضعیف شده، آن‌قدر بدن آب شده، فرمود: بستر من را کنار دیوار بیندازید. دیگر نمی‌تواند برخیزد، از دیوار کمک می‌گیرد.Sadighi-13961025-Hoze-ThaqalainSite (4)

به قدری رقّت‌بار شد وقتی آن‌ها به عیادت او آمدند، قاتل فرزند او آمد از او عیادت کند. بی‌بی خواست صورت خود را برگرداند دیگر نمی‌توانست سر خود را حرکت بدهد. به فضّه فرمود: به من کمک کن. صورت او را برگرداند.


[۱]– سوره‌‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۴٫

[۳]– سوره‌ی زمر، آیه ۴۲٫

[۴]– سوره‌ی حدید، آیه ۱۲٫

[۵]– همان، آیه ۱۳٫

[۶]– سوره‌ی ابراهیم، آیات ۲۴ و ۲۵٫

[۷]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۲، ص ۸۴٫

[۸]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج ‏۱، ص ۸۳٫

[۹]– سوره‌ی یس، آیه ۱۲٫

[۱۰]– سوره‌ی ذاریات، آیه ۱۸٫

[۱۱]– سوره‌ی نحل، آیه ۹۶٫

[۱۲]– کافی (ط – دار الحدیث)، ج ‏۹، ص ۳۷۲٫

[۱۳]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۲۵٫

[۱۴]– سوره‌ی لقمان، آیه ۳۴٫

[۱۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۱، ص ۲۱۸٫