آیت الله صدیقی روز دوشنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل به درس اخلاق پرداختند که مشروح آن در اختیار شما قرار دارد.
- خلقت بشر و تنوّع در نژادهای مختلف
- مأنوس شدن انسان در شرایط مختلف از الطاف الهی
- تنوّع در نژاد و فرهنگ امتیاز الهی نیست!
- شهادت اعضاء و جوارح انسان در روز قیامت
- تقوا؛ خارج نشدن از مسیر عبودیّت و بندگی
- حج؛ تجدید میثاق بندگی با خدا
- تقوا داشتن در انجام مناسک حج
- تقوا؛ مبنای قبولی عبادات و اتّصال بندگان به خدا
- نماز جماعت؛ شکوه اسلام و از بزرگترین شعائر اسلام
- بزرگداشت شعائر الهی نشانهی تقوای دل
- شهادت امام حسن عسکری (علیه الصّلاه و السّلام)
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبیبِنا حَبیبِنا شَفیعِ ذُنوبِنا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهَ مَولانا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِینَ».
«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ * قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ».[۲]
خلقت بشر و تنوّع در نژادهای مختلف
در این آیهی کریمه که چند جلسه صحبت شد خداوند حکیم و عزیز هم ما را به تنوّع رنگها، گویشها، قد و قوارهها و چشم و ابروها…«جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ»[۳] خداوند بشر را یکنواخت نیافرید. حکمت الهی از چند جهت است. یکی اینکه چون قدرت بیپایان است خلقت هم بیپایان است. خدای متعال آنچه که ممکن است بشود میکند و قدرت آن را دارد و قدرتنمایی کرده است. ما اسم میوههایی که در عالم است نمیدانیم و خیلی از میوهها را اصلاً ندیدیم. ما از انواع گیاهانی در عالم است که خبر نداریم. از انسانها هم همینطور است. ما بین این محلّه و محلّهی آن طرفی اختلاف لهجه میبینیم. منطقهها، ایالتها، محلّه به محلّهها تنوّعی است که بر اساس حکمت خدای متعال آفریده است. هم دلیل توحید است، شناخت قدرت خدا است و هم خود آن یک نظم است. خدای متعال تنوّع نژادهای مختلف، شئون و قبائل را با یک نظم پیش بینی شده معرّفی میکند. اینطور نیست که بشر تقسیم شده است و هر کسی در یک منطقهای واقع شده است که آب و هوای آن اثر گذاشته است. لذا رنگها، قدها، وزنها، حجمها تغییر کرده است. نه این مناطق مختلف که لازمهی طبیعی آن این است که نژادهای مختلف به وجود بیاید، برنامه ریزی شده است. خدا اینطور مقرّر کرده است. اهل شمال ولو حالا آبا و اجداد آیت الله بهجت آذری هستند، ولی آمدند در آنجا ماندند. خود ایشان هیچ شباهتی به آذریها نداشت. شمالی محض بود. قیافهی او قیافهی صد درصدی رشتی بود، فومنی بود. با اینکه اصل او از یک جای دیگری بود. اینکه در یک منطقه با آب و هوای خاص کسی مدّتی میماند تحت تأثیر شرایط آنجا قرار میگیرد و رنگ آنجا را میگیرد. خود این حساب شده است، برنامه ریزی شده است. هدف دار است، بعلاوه انعطاف بشر را میرساند.
مأنوس شدن انسان در شرایط مختلف از الطاف الهی
خدای متعال ما را طوری خلق کرده است که وقتی تغییر موقعیّت میدهیم شرایط ما از درون با آنجا تطبیق میکند و اگر تطبیق نمیکرد… آدم شرایطی را که در منطقهی دیگر دارد بخواهد اینجا اعمال کند یک نوع تضادّی پیش میآمد. یک نوع ناجنسی پیش میآمد، ولی آدم در هر جایی میرود آنجا مجانست پیدا میکند، با آنجا اخت میشود، با آنجا هماهنگ میشود. بدون اینکه خود او بخواهد اینطور میشود. این هم از الطاف پروردگار متعال است که بندگان خدا در هر محیطی رفتند و مدّتی در آنجا ماندند آن حالت بیگانگی، غیر بومی بودن به بومی بودن تبدیل میشود و حالت خودی با آن منطقه پیدا میکند. این هم از دلایل توحید است و هم از دلایل رحمت پروردگار است که هوای بندگان خود را دارد. در شرایط مختلف به او زمینه داده است که شرایط آنجا را به خود جذب کند و با آنجا همراه باشد.
تنوّع در نژاد و فرهنگ امتیاز الهی نیست!
در پایان فرمود «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» رنگ و قد و زبان و اینها ملاک ارزش نیست، هر کسی زبان خود را خیلی میپسندد و از قدیمها میگفتند که فارسی شکر است، ترکی هنر است، ولی قاعدتاً نه این شکر است و نه آن هنر است. این حکمت الهی است که اینجا یک زبانی مطرح باشد و آنجا یک زبان دیگری. خود زبان یک فرهنگ است. تنوّع زبان، تنوّع فرهنگ است. لذا کسی که چند زبان بلد است، با چند فرهنگ آشنایی دارد. این روزنهای است که شخص میتواند با فرهنگ آنجا آشنایی بیشتری پیدا کند. امّا این صریح قرآن کریم است که اینها ارزش نیستند. میتواند منشأ یک امتیاز باشد. انسان که آشنا با یک زبان است کتابهایی که با آن زبان نوشته شده است کتابهای بیشتری است، پس بیشتر میتواند استفاده کند. اساتیدی که با آن زبان مجهّز هستند، آدم بیشتر میتواند از آنها بهره بگیرد، ولی قرآن کریم تنها به صرف اختلاف زبان یا زبان خاص نمره نمیدهد.
اگر دنبال این هستید که کارنامهی عمر شما پیش پروردگار عزیز نمره داشته باشد، اگر در ظاهر قیافهی خوبی داشتید، صدای قشنگی داشتید، هنری داشتید، خطّ قشنگی داشتید، شاعر بودید و قریحهی قشنگی داشتید، همهی اینها در دنیا برای شما امتیاز است. مردم وقتی ببینند یک کسی هم هنر دارد، هم زیبایی دارد، هم خوش لحن است، خوش گفتار است، خوش زبان است، خوش صدا است معلوم است که دور او شلوغ میشود. مردم در جامعه به این نمره میدهند. این امکانات بیشتری را میتواند جذب کند، ولی اینها همه میماند. ما با هر زبانی که هستیم بنا است که میمیریم.
شهادت اعضاء و جوارح انسان در روز قیامت
ملائکه که با ما صحبت میکنند معلوم نیست با زبان تشریع با ما صحبت میکنند. جان ما یک زبانی دارد. «تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ»[۴] پا شهادت میدهد. پا هر جا میرود زبان دارد، آنجا نشان میدهد که کجا رفته است. لازم نیست که با این زبان بگوید، امّا مجسّم است. آنجا حقیقت این مسیری را که طی کرده است در ویترین گذاشتند و دارد میرود. خود این دارد حرف میزند. دست به روی کسی بلند کرده است، اگر کسی هم آنجا نبوده است، خدای متعال این را با همان حالت در روز قیامت نشان میدهد، ظلم را داد میزند. اگر دست خود را بلند کرد و به یک ضعیفی آسیبی وارد کرد خود این زبان دارد، ظلم دست را میگوید، ظلم پا را میگوید. «یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ»[۵] چشم وقتی خیانت میکند… در یک جمعی نشستند و یک کسی یک نگاه حرامی کرد. اشخاص نمیدانند چه کار کرد، ولی خدا خیانت چشم را دانست. روز قیامت این چشم این خیانت را بازگو میکند. لازم نیست بگوید، حقیقت خیانت و گناه در این چشم دیده میشود و همه دارند میگویند. میگویند در قیافهی او مشخّص است که این خجل است. میگویند در قیافهی او مشخّص است که این پیروز است، چهره حرف میزند، دست و پا حرف میزند. اینها امتیاز نیست.
تقوا؛ خارج نشدن از مسیر عبودیّت و بندگی
اگر میخواهید عمر شما در پیشگاه خدا نمره داشته باشد، امتیاز داشته باشد، تمامی امور شما باید با تقوا عجین شده باشد. همه جا نشان دهید که شما بنده هستید و از دایرهی بندگی خارج نشده باشید. تقوا همین است، خود را کنترل کردید و نگذاشتید که چشم شما از مرز بندگی عبور کند. یک وقایه و نیرویی داشتید و نگذاشتید که چشم شما از دایرهی ایمان خارج شود. زبان خود را در این دایره حرکت دادید. مدار چشم و زبان و گوش و دست و پا و جوانح و جوارح مانند مدار شمس و قمر و اجرام کیهانی است. همانگونه که خدای متعال برای آنها مدار قرار داده است و هیچ کدام به همدیگر حق نمیدهند که از مدار خارج شوند، «لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ».[۶]
شما یک منظومه هستید، اعضا و جوارح شما هر کدام یک جِرمی از اجرام کیهانی و عرشی است که در اختیار شما قرار گرفته است. خدا آنها در دوراهیها قرار نداده است. مدار مشخّصی را مسخّر فرموده است، با تسخیر دارند حرکت میکنند و شما را مکلّف فرموده است. آنها مسخّر هستند و شما مکلّف هستید. شما باید با ارادهی خود باید مجموعهی سیّارات وجود خود را که با شمس قلب شما دارد حرکت میکند، دل فرمان پذیر باشد، مسخّر خدا باشد و این اقمار و سیّاراتی که با خواست دل حرکت میکنند همه در مدار بندگی باشند. اگر در مدار بندگی شد وجود شما تقوا دارد و این از لطافتهای قرآن کریم است که همه چیز را به تقوا ربط میدهد و انسان را به این امر سوق میدهد که انسان با تمرین تمام اعضا و جوارح خود را و گرایشهای باطنی خود را و طرز تفکّر خود را در مسیر بندگی مصروف کند و خارج از مرز بندگی نگذارد وجود او تجاوز کند.
حج؛ تجدید میثاق بندگی با خدا
فرمود که «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها»[۷] شما حاجی میشود و إنشاءالله خدا انقراض آل سعود را تسریع بفرماید و إنشاءالله یک حکومت حقّی درآنجا ایجاد شود و آقا جان ما ظهور کنند و پرچم را از آنجا به احتزاز در بیاورند. مکّه میروید در منا باید قربانی کنید. ببینید این مناسک از ابتدا تا انتها بندگی است. از وقتی مُحرم میشوید و «لَبِّیکَ اللّهُمَّ لَبِّیک» میگویید تا آخر همه عبادت است، نُسُک است، بندگی است، برنامهی اطاعت پروردگار عالم است، امّا مع ذلک دست به حقیقتی گذاشته است.
شما اگر احرام میپوشید، شما اگر دور حرم طواف میکنید، از خارج حجر اسماعیل حرکت میکنید، شما اگر در عرفات جلوس میکنید، شما اگر در منا هم سنگ میزنید و هم قربانی میکنید یک مورد آن را گفته است. بقیّه را باید تنقیح مناط کنید. وقتی ارزش دارد… شما قربانی کردید، آیا در قربانی کردن، گوشت این قربانی به خدا میرسد یا خون او؟ خدا میگوید گوشت قربانی حالت قربی ندارد. گوشت قربانی اینجا است و باید بدهید فقرا بخورند. روح این قربانی کردن چیست؟ آن روح است که قربانی کننده را به خدا میرساند. ترجمهی آیه این است «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها» نه گوشتهای قربانیها به خدا میرسد و نه خونهای قربانیها به خدا میرسد.
تقوا داشتن در انجام مناسک حج
پس مگر ما نرفتیم به خدا برسیم؟ آدم که به خانهی خدا میرود و میخواهد قبلهی واقعی را از نزدیک زیارت کند، مگر این حرکت قربی نیست؟ مگر این حرکت حبّی نیست؟ مگر ما این کارها را میکنیم برای تقرّب به خدا نمیکنیم؟ خدا تذکّر میدهد که ظاهر را نبینید. احرام شما کرباس باشد یا پارچهی قیمتی باشد، سفید باشد یا غیر سفید باشد. خدای متعال کار به پارچه ندارد، کار به دل شما دارد. منشأ تقوا دل است. اگر باطن شما توجّه داشت که شما سیر الی الله میکنید و سر سوزنی در سیر الی الله از غیر خدا آدرس نگرفتید. نماز آدرس حرکت به سوی خدا است. حرکتی که شما را به سوی خدا میرساند نماز به این کیفیّت است. حرکتی که در مناسک حج شما را به خدا میرساند یک مجموعه و معجون است که از احرام شروع میشود و به طواف نساء ختم میشود. دو بخش حج و عمره دارد. این مجموعه مناسک مسیر الی الله است که شکل آن باید این باشد، نیّت آن باید آنطور باشد.
ولی اگر همهی اینها را شما انجام دادید، تقوا نداشتید، گاهی آدم عمل انجام میدهد، در روایت دارد که اگر کسی کار خیر میکند، نماز هم میخواند، ولی تا یک حرامی پیش میآید نمیتواند خود را کنترل کند. این اعمال عبادی را انجام داده است، اعمال عبادی که انجام داده است مورد مذمّت قرار نمیگیرد، ولی ملکهی تقوا ندارد. این نمازی که بدون تقوا انجام میشود… در روز قیامت شما را به عنوان بینماز کتک نمیزنند، ولی به عنوان نماز گزاری «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر»[۸] است هم به حساب نمیآورند. به این نماز شما را عذاب نمیکنند. چون نماز خواندید و بینماز نماندید. به عنوان بینماز مورد عذاب قرار نمیگیرید، ولی به عنوان متّقی هم نماز از شما قبول نمیشود. نمازی قبول میشود که تقوا در آن باشد. شما را از بدیها نگه دارد.
تقوا؛ مبنای قبولی عبادات و اتّصال بندگان به خدا
در مسئلهی حج دارد خدا دارد این نکته را میگوید که ترمز تمام بدیها یا حرز، دژ و حصار تمام اعمال عبادی و مناسک تقوا است، اگر در حرز تقوا، در دژ تقوا قرار دارید «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ»[۹] خدا فقط از اهل تقوا قبول میکند. اگر تمام ظواهر اعمال شما درست بود، امّا وقتی عصبانی میشوید نمیتوانید خود را نگه دارید. یک ظلمی میکنید، یک آبرویی میبرید، یک جنایتی میکنید. اعمال خوب خود را خوب انجام داده بودید، ولی متصّل به تقوا نبودید. این عبادتهای تو نتوانست جلوی یک عصبانیّت تو را بگیرد. این حجّ تو، این نماز تو، این کربلا رفتن تو، این مشهد رفتن تو نتوانست جلوی یک شهوت تو را بگیرد. جلوی یک مال حرام را نتوانست بگیرد، چون تقوا نیست. تقوا یک چیزی است که مبنای قبولی عبادتها است و مبنای اتّصال بشر به خدا است.
نماز جماعت؛ شکوه اسلام و از بزرگترین شعائر اسلام
لذا خدا هم مسئلهی قربانی را فرمود و هم در مسئلهی «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه»[۱۰] اشاره به یک حقیقتی کرده است که انسان… اعمالی که یادآور ایثار و اخلاص گذشتگان است بعد شعاری دارد. این زنده نگه داشتن فرهنگ شهادت از خود شهادت کمتر نیست، مجالس شهداء شعار بزرگداشت شهداء است. در مورد صفا و مروه «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه» این را به عنوان نمونه میگوید. تمام اعمال شما یک نمودی دارد که بعد شعاری دارد. نماز جماعت از شعائر دین است. شما در خانه هم میتوانید نماز بخوانید، ولی کمر شیطان را نماز جماعت خرد میکند. اینجا دور هم هستید، اینجا جلال اسلام هستید، اینجا شکوه اسلام هستید، اینجا در برابر افراد فاسق و فاجری که تنه به دین میزنند، نشان میدهید که خانهی خدا پر مشتری است. بازار دین پر رفت و آمد است و این بعد شعاری دارد. نماز جمعه شعار است.
بزرگداشت شعائر الهی نشانهی تقوای دل
آن وقت خدای متعال این تعظیم شعائر را به تقوا مربوط میداند. میفرماید: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ»[۱۱] این نکتهای بود که خواستم در این جلسه به محضر شما عرض کنم. این همه دم از تقوا میزنیم تقوا یک حرکتی است، یک حقیقتی است که سایر حرکتها بر این مبتنی است. اگر این را تأمین کردیم تمام اعمال ما قابل بقاء خواهد بود و میشود به آن تکیه کرد. امّا اعمال خوب انجام دهیم، امّا در برابر غضب خود، در برابر شهوت خود، در برابر هوا و هوس خود، در برابر ریاست خود کنترل نداشته باشیم. این اعمال چنگی به دل نمیزند. باید تقوای دل باشد تا شعائر اثر خود را بگذارد. باید تقوا باشد تا قربانی کار خود را انجام دهد و تمام اعمال ما از این قبیل است.
شهادت امام حسن عسکری (علیه الصّلاه و السّلام)
امروز روز اوّل ربیع الاوّل بود. ما آقای بهجت را از دست دادیم. یکی از توفیقات روضه خوانی ما این استمرار ارتباط ما با مرحوم آیت الله بهجت بود. دههی آخر صفر را ما در محضر ایشان بودیم. هر جا بودند صبحها خدمت ایشان به منبر میرفتیم، ولی ایشان روز اوّل ربیع را به این دهه متصّل میدهد و روز اوّل ربیع هم روضهی آقای بهجت برقرار بود. چون به احتمالی شهادت امام حسن عسکری (علیه السّلام) اوّل ماه است و به احتمالی هم هشتم ماه است. جمع بین این دو قول هم این است که وجود مبارک پدر امام زمان ما، امام حسن عسکری (علیه السّلام) را روز اوّل ماه مسموم کردند و این هشت روز دوران نقاهت ایشان بود و روز هشتم به شهادت نائل شد. لذا این هشت روز به یاد حضرت مهدی (علیه السّلام) و پدر ایشان باشید. روزهایی است که امام زمان ما برای پدر خود غصّه داشت. پدر او بستری بود و بدن او داشت آب میشد. روز اوّل مسموم بود ولی در این هشت روز به قدری بدن نحیف و ضعیف شد… تشنه بود. میگویند افرادی که مسموم میشوند مایع بدن تمام میشود. باید زود به زود به آنها مایعات و آب داد. قربان امام حسن مجتبی (علیه السّلام) بروم، قربان علیّ بن موسی الرّضا (علیه السّلام) بروم، قربان جواد الائمّه (علیه السّلام) بروم. قربان موسی بن جعفر (علیه السّلام) بروم. همهی اینها با سمّ قاتل به شهادت رسیدند و همه درد کشیدند. همه به خود پیچیدند و همه حال التهاب پیدا کردند. امّا در حالات امام حسن عسکری(علیه السّلام) دارد بر اینکه آب خواستند. وقتی آب آوردند دست مبارک ایشان میلرزید، نتوانست آب میل کند. فرمود بگویید پسر من بیایید. آقا زادهی ایشان حضرت مهدی (علیه الصّلاه و السّلام) آمدند و پدر را در آغوش گرفتند، کمک کردند و پدر آب خورد، امّا «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه».[۱۲]
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی حجرات، آیات ۱۳ و ۱۴٫
[۳]– همان، آیه ۱۳٫
[۴]– سورهی نور، آیه ۲۴٫
[۵]– سورهی غافر، آیه ۱۹٫
[۶]– سورهی یس، آیه ۴۰٫
[۷]– سورهی حج، آیه ۳۷٫
[۸]– سورهی عنکبوت، آیه ۴۵٫
[۹]– سورهی مائده،آیه ۲۷٫
[۱۰]– سورهی بقره، آیه ۱۵۸٫
[۱۱]– سورهی حج، آیه ۳۲٫
[۱۲]– الأمالی( للصدوق)، النص، ص ۱۱۶٫
پاسخ دهید