آیت الله صدیقی روز دوشنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل به درس اخلاق پرداختند که مشروح آن در اختیار شما قرار دارد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ المُرسَلین طَبِیبِنا حَبیبِنَا شَفیعِ ذُنوبِنا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقنَا اللهُ صُحبَتَه وَ رِضَاهُ و رَأفَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یَومِ الدِّینِ».
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ»[۲]، «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ»[۳]، «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ»[۴].
لهو و لعب بودن زندگی دنیا
پروردگار عزیز برای نجات ما از اوهام و خیالاتی که در دنیا مایهی جنگ و دعوا و رنجش و کینه و کدورت و قطع رحم و اختلافات گروهی و نژادی و مرزی و عنوانی و مسئولیتی میشود… همهی اینها بر این اساس که آدم اینها را برای خود ارزش تلّقی میکند. کسی به آب و آتش میزند، از حلال و حرام مایه میگذارد، به هر قیمتی رئیس جمهور بشود. وزیر بشود. مدیر کل بشود. وکیل بشود که متأسّفانه میبینیم دیگر از هر راهی… چرا این کار را میکنند؟ برای اینکه خیال میکند حالا رئیس جمهور شد این خیلی ارزش است یا آقا وزیر شد، وکیل شد یا حالا گفتند که فلانی صحبت خوبی میکند، فلانی مدیر خوبی است، آدم دل خود را با اینها خوش میکند.
در قرآن شریف در سورهی مبارکهی حدید آمده است که: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْوَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ»[۵] دقّت در این آیه برای ما مسئلهی دنیا و شئون دنیوی، ریاست آن، ثروت آن، شهرت آن، اینها را روشن میکند. خداوند متعال با کلمهی «أَنَّمَا» بیان فرموده است. «أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ» زندگی دنیا لعب است. لعاب است. لعاب دهان آدم را سیراب نمیکند. آدم در دهان میگرداند، تمام میشود و میرود. زندگی دنیا هم مثل لعب است، مثل لعاب دهان است. تا چشم باز بکنید تمام شده است، شما را سیراب نمیکند. رئیس شدی، رئیس جمهور شدی، وزیر شدی، مشهور شدی، ثروتمند شدی ولی راضی شدی؟ تو را سیر کرد؟ نمیکند. همینطور که لعاب دهان آدم را سیراب نمیکند. این امور دنیوی زرق و برق دنیا همهی شئون آن را شما حساب بکنید، هیچ کسی را نمیبینید سیر شده باشد. سیر نمیکند، لعب است.
دوم لهو است. لهو یعنی سرگرمی است. «لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»[۶] ریاست یک سرگرمی است. ثروت یک سرگرمی است. آدم به یک چیزی سرگرم میشود، از مقصد باز میماند. دیدید بچّهی کودکی که دست و پا باز کرده است، دارد چهار دست و پا به سوی مادر خود دارد میرود. شما یک سیبی، اسباب بازی رها میکنید. این مادر خود را از یاد میبرد، به سراغ اسباب بازی میرود.
سرگرمیهای دنیا عامل بازدارندهی انسان
ما هم که مسافر آخر هستیم قبری در پیش داریم، خانهی ابدی ما آنجا است. اینجا که خانهی ما نیست. ما باید به فکر آنجا باشیم. اینها اسباب بازیها است، ما را سرگرم میکند. مدام رقابت میکنیم. من رئیس بشوم، تو رئیس بشوی. این گروه، آن گروه. این بدبختها، این بیچارهها، امروز چطور از هم حمایت میکنند که رئیس بشوند حالا همه چیز در اختیار ما است، چند سال چقدر؟ چه چیزی به دست میآورید؟ به کجا میرسید؟ سرگرمی است، فقط سرگرمی است. حالا سرگرمی یک کسی ریاست است، ثروت است، نکند سرگرمی ما همین مسجد و نماز باشد. ما هم کاری به خدا نداشته باشیم. هر چیزی که برای ما سرگرمی باشد، بازدارنده است. اگر خود طلبگی سرگرمی بود، این نمیتواند نوکر امام زمان علیه السّلام باشد، سرگرم است که ملّا بشود، فردا مشهور بشود، دور او شلوغ بشود. این طلبه با آن ثروتمندی که به دنبال ثروت خود میرود هیچ فرقی ندارد. عابدی که عبادت میکند، عارفی که دنبال این است که کرامت داشته باشد، شفا بدهد، مراجعه بکنند، دامن او را بگیرند، دست او را… اینها سرگرمی است.
مذمّت تکاثر در علم
عین همان آیات شریفهی «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ»[۷] آنجا هم لهو است. «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ» شما را تکاثر سرگرم کرده است. تمام اوقات شما را مشغول کرده است. مدا میخواهید ثروت شما اضافه بشود. میخواهید قدرت شما وسعت پیدا بکند. این فرقی با ثروت ندارد تکاثر علم هم همینطور است. یک آدمی که خیلی عطش دارد میخواهد ذی فنون بشود. فیزیکدان بشود، شیمیست بشود، ریاضیدان بشود، داروشناس بشود، میکروبشناس بشود. سیر نمیشود، میخواهد به همهی اینها برسد. امّا مرگ آمد اینها برای تو فایدهای داشت؟ سرگرم بودی، هیچ کدام برای تو فایده نداشت. آقای فقیه، آقای مجتهد، آقای مفسّر شما هم سرگرم همینها بودید. خدا هم در کار شما بود، خدا ترس بودی؟ این حرفها شما را به خدا نزدیک کرد یا نه؟ شما با همدیگر رقابت میکردید، حسودی هم را میکردید. دنبال این بودید که نکند چیزی از من کم بشود، نکند به من چیزی بگوید. این فرقی با آن ثروت، با آن ریاست ندارد.
«أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ» افزون طلبی مایهی سرگرمی شما شده است. «أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»[۸] این دارد شاخصهی دنیا را ذکر میکند. چه پول آن باشد، چه شهرت آن باشد، چه ریاست آن باشد، چه علم آن باشد. همهی اینها هیچ فرقی نمیکند. هر چیزی برای شما سرگرمی بود، حالت حضور را از شما گرفت، توجّه به خدا کم شد، توجّه به قبر کم شد، توجّه به آخرت کم شد، این در هر لباسی باشد فرقی نمیکند. آدم در مسجد بیاید کاری به خدا ندارد، مسجد برای او دکان است. به اینجا آمده است که دور او شلوغ بشود. جای دیگری نمیگیرد، به مسجد آمده است. سرگرمی است همینها سرگرمی است.
شاخص و معیاری برای شناخت دنیا
بنابراین هر چیزی -این قاعده است، این شاخص است، این معیار است- آدم را از خدا باز بدارد برای آدم سرگرمی بشود، غفلت بشود، این دنیا است. نماز باشد، دنیا است. نماز شب باشد، دنیا است. درس خواندن باشد، دنیا است. ثروت و قدرت هم که اصلاً ذات آن همان است. به ندرت پیدا میشود کسی پولدار باشد، متدیّن باشد. پولدار باشد، متکبّر نباشد. پولدار باشد، مغرور نباشد. پولدار باشد، با فقرا بجوشد، با ضعفا نشست و برخاست بکند، نمیکند. متدیّنین آنها هم نمیکنند. ثروت آدم را گردن کلفت میکند، آدم یک غروری پیدا میکند، طبیعی آنها این است.
مضرّات ثروت
«المَالُ مَادَّه الفِسَاد» مال ریشهی فساد است. کم پیدا میشود، آدم مال داری باشد. به آدمیّت خود فکر بکند. سرگرم است دارد دیگر. «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»[۹] همین که خود را بینیاز میبیند، طغیان میکند. هیچ کسی را قبول ندارد مقلّد کسی نیست، از کسی مشورت نمیخواهد. برای خود یک گردن کلفتی است، نظر میدهد. قارون است دیگر ثروت دارد، موسی را قبول ندارد، فقرا را قبول ندارد. میگوید: چرا اصلاً فقیر وجود دارد، باید او میمرد. (هر قوی اوّل ضعیف گشت و سپس مرد) اصلاً ضعیف حقّ حیات ندارد، زندگی برای گردن کلفتها است، هر کسی ضعیف است باید زیر پا له بشود. اگر هم له نشد، ما باید او را له بکنیم، او را از بین ببریم. این زبان حال او است، زبان قال هم نباشد، زبان حال او است، برای اینکه به ثروت او اضافه بشود، فاصلهی طبقاتی را زیاد میکند تا ضعفا به کلّی از بین بروند، همه چیز را به خود و اطرافیان خود اختصاص میدهد. این تشنگان قدرت هم همینطور هستند از آخوند گرفته تا غیر آخوند. وقتی انتخابات میآید، دیگر به دین کاری ندارد. میتواند دروغ بگوید. میتواند با هر کسی بسازد، دست پیش هر منافقی، هر فاسدی دست دراز بکند که بیایید کمک بکنید من رئیس بشوم. خیلی بد است. «آخَرُ مَا یَخرُجُ مِن رءوسِ الصِّدیقین حُبُّ الرئاسه (الجاه)»[۱۰] خطر حبّ جاه، تشنگی قدرت از ثروت و شهوت و اینها خیلی بالاتر است. از همه چیز به خاطر قدرت تو میگذرد. هارون به پسر خود گفت: تو که فرزند من هستی، اگر احساس بکنم برای مقام من خطر داری میدهم سر تو را بزنند، گردن تو را بزنند. ریاست فرزند نمیشناسد. دین نمیشناسد، هیچ چیزی نمیشناسد.
راه شناخت دنیا
بنابراین نکته خیلی مهم است. «أَنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»[۱۱] هر چیزی که شما به دنبال آن رفتید و دیدید شما را ارضاء نمیکند و مثل لعاب دهان است، این دنیا است. هر چیزی شما را سرگرم کرد، وظیفه را فراموش کردید، ارزشهای انسانی را از یاد بردید، خدا و قبر و آخرت را هیچ وقت در ذهن خود نمیآورید، این دنیا است. بنابراین دنیا به پول و به ساختمان و به پشت میز آن نیست، به آن غفلت آن است، به زود گذری آن است.
خوب اگر به این معیار کسی به موقعیت رسید ولی حضرت یوسف بود در قصر شاهانه بود، ملکهی قصر به او عشق پیدا کرده بود، همه طور هم به او میرسید با آن همه محبّت مقدّمه بود که یک ساعتی با او خلوت بکند. امّا نتوانست او را سرگرم بکند. گفت: «مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی»[۱۲] مگر من بیصاحب هستم، تو من را شکار بکنی؟! یک زن بوالهوس بتواند یوسف را شکار بکند، مگر یوسف صاحب ندارد؟ مگر من دلبری ندارم که گرفتار توی آدم فاسد بشوم. قصر او را سرگرم نکرد، جوانی او را سرگرمی نکرد، شهوت او را سرگرم نکرد. بعد هم به قدرت رسید «اجْعَلْنی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ»[۱۳] من میگویم: داوطلب هستم، میگویم این موقعیت مدیریّت اقتصاد کشور را حضرت یوسف گفت: به من بدهید. من سرگرم نمیشوم، من این را در راه خدا مقدّمه قرار میدهم که مردم گرفتار قحطی نشوند. عائلهی خدا را آبرومند، اداره میکنم. نه شهوت او را سرگرم نکرد، نه قدرت و ثروت او را سرگرم کرد، هیچ کدام از آنها برای سرگرمی نبود. اگر آدم بتواند غافل نباشد هم ریاست او، هم ثروت او، هم شهوت او نعمت میشود. امّا اگر غافل بود نماز او هم برای او همان لعب است و همان لهو است.
تقوا شاخص ارزش دنیوی
بنابراین باید ببینیم که ما چه برداشتی از این زندگی داریم و چه استفادهای از این زندگی میکنیم. چه طلبه هستیم، چه رئیس هستیم، چه مسئول هستیم، چه مشهور، چه… هر چه هستیم. آیا لعب و لهو است یا نه یاد خدا است، وسیلهی تقرّب به خدا است، گرهگشایی است. در مسیر تحصیل رضای خدا است، کدام یک از اینها است. خیلی نکتهی دقیقی است. از آن طرف خدای متعال دنیا را اینطور معرّفی کرد هر چیزی که سرگرمی است، هر چیزی که تو را ارضا نمیکند، تو را اسیر نمیکند، این دنیا است. از آن طرف ارزش واقعی را خود او به ما گفته است. حالا که دنبال ارزش هستید «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۱۴]، لذا یکی از شاخصهای ارزشهای دنیوی این است که تزاحم دارد. آدم دیگری را مزاحم خود میبیند. امّا در ارزشهایی که با معیار تقوا است آدم دوست دارد همهی این را داشته باشند. یک ثروتمند دوست ندارد رقیبها بر او پیشی بگیرند ولی آدم متدیّن همهی عالم مسجدی بشوند… لذّت میبرد که بازار خدا شلوغ شده است. بشنود در یک مدرسهای همه نماز شب میخوانند، خجالت میکشد چرا من عقب ماندم. هیچ وقت احساس تنگنا در معنویّت نیست. در تقوا نیست ولی دنیا، میدان تزاحم است. آدم باید دیگری را بزند تا خود او برسد. باید پا روی دیگری بگذارد تا خود او بالا برود. همه را خُرد میکند که بالا برود. دیگران اگر به ثروت رسیدند، من دیگر نمیتوانم بازار را قبضه بکنم، باید جلوی آنها را بگیرم امّا در معنویّت اینطور نیست. آنها که اهل الله هستند میگویند: همه با هم به سوی خدا برویم. این دوست دارد برای خدا مشتری ببرد، برای امام زمان علیه السّلام مشتری ببرد. معنویّت به همه میگویند: بیایید ولی مادیّت به آنها که مزاحم او هستند میگویند: بروید آنها را خُرد میکند.
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» هر چه درجهی تقوا بالاتر برود ارزش شما… شما که دنبال ارزش هستید. فکر نکنید ثروت، شهرت، ریاست ارزش است. نه ارزش در تقوا است، اگر تقوا داشتید خدا شما را احترام میکند، شما را اکرام میکند هر کسی را که خدا احترام بکند، دلها هم به او علاقه مند میشود، محترم میشود. «وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ»[۱۵].
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی حجرات، آیه ۱۳٫
[۳]– همان، آیه ۱۷٫
[۴]– همان، آیه ۱۴٫
[۵]– سورهی حدید، آیه ۲۰٫
[۶]– سورهی منافقین، آیه ۹٫
[۷]– سورهی تکاثر، آیه ۱٫
[۸]– سورهی حدید، آیه ۲۰٫
[۹]– سورهی علق، آیات ۶ و ۷٫
[۱۰]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۲، ص ۱۸۱٫
[۱۱]– سورهی حدید، آیه ۲۰٫
[۱۲]– سورهی یوسف، آیه ۲۳٫
[۱۳]– همان، آیه ۵۵٫
[۱۴]– سورهی حجرات، آیه ۱۳٫
[۱۵]– سورهی منافقون، آیه ۸٫
پاسخ دهید