آیت الله صدیقی روز دوشنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل به درس اخلاق پرداختند که مشروح آن در اختیار شما قرار دارد.
- توجّه به خلقت آفرینش و تفاوتهای در آن
- بروز گوهر اشخاص در تفاوتها
- زمینهی بروز شخصیّت انسانی در قرار گرفتن بر مسیر تقوا
- وجوه مختلف حفاظت از آتش
- افزونطلبی انسان تا لحظهی مرگ
- درجات بهشت و درکات جهنّم
- معنای تقوا
- واکنش مرحوم بحر العلوم در برابر آثار مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه)
- مراتب تقوا
- مراجع، کوههایی در برابر طوفانها
- فرا رسیدن دههی کرامت
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلََّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبَنَا شَفیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهَ اللَّهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللَّهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
توجّه به خلقت آفرینش و تفاوتهای در آن
«إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ».[۲]
عالم مخلوق است، چیزی در عالم باشد، آفریدهی خدا نباشد وجود ندارد؛ ولی خدای متعال در این آیه ما را توجّه میدهد به اینکه تو خود نیامدی، ما تو را آوردیم، «إِنَّا خَلَقْناکُمْ» ما تو را آفریدیم. آفریدهای، صنع خدا هستی، اثر خدا هستی. وقتی هم که خدای متعال اساس آفرینش بشر را مطرح فرموده است، به یک حکمت دیگری هم ما را توجّه میدهد و آن تفاوت است.
حدیثی از وجود مبارک امام نهم خود حضرت امام محمّد تقی (علیه الصّلاه و السّلام) است که اگر بشر از نظر امور مختلف با هم مساوی بودند «لَهَلَکوا» نابود میشدند. بنا باشد همه رئیس باشند پس چه کسی میخواهد کارگری کند؟ بنا باشد همه کارگر باشند پس چه کسی میتواند مدیریت بکند؟ بنا باشد همه زن باشند پس چه کسی میتواند پدر باشد؟ بنا باشد همه استعداد واحدی داشته باشند، امتحان الهی چطور محقّق میشود؟ در این امتحانات هر کسی ظرفیت خود را بروز میدهد.
اجمالاً حکمت خدای متعال بر این تعلّق گرفته است که نژادهای مختلف، استعدادهای متفاوت، ذوق و سلیقههای گوناگون و هنرهای متنّوع عالم را پر جاذبه کند، همه را به هم محتاج کند، هر کسی از عهدهی یک کاری برمیآید، کارهای دیگر را باید دیگران انجام بدهند و این در اثر تفاوت در خلقت است که همه مجبور میشوند دست هم را بگیرند، جامعه تشکیل بدهند، هر کسی گوشهای از نیازهای جامعه را برطرف کند.
بروز گوهر اشخاص در تفاوتها
«لِتَعارَفُوا» یکی از آثار اسرارآمیز این اختلاف استعدادها، نژادها این است که انسانها میتوانند خودشان را معرّفی کنند، علاوه بر اینکه هر کسی در چهره متفاوت با آن دیگری است، اگر همه چیز دوقلوها یک مدل بود، همه اشتباه میکردند، آنها هم یک تفاوتی با هم دارند. علاوه بر اینکه این تفاوتهای ظاهری تعارف ظاهری میآورد، اشخاص را با اسم، با قد، با وزن، با رسم میشناسیم علاوه بر آن گوهر اشخاص در این تفاوتها بروز میکند. میدان میدان مسابقه است، همه دارند شنا میکنند که زودتر به ساحل برسند. در این میدان مسابقه هر کسی هنر خودش را، ذوق خودش را، استعداد خودش را، سلیقهی خودش را، توان و انرژی خودش را، محبّت خودش را، ایثار خودش را نشان میدهد و به این شناخته میشود.
امّا مهمترین اصلی که از مکتب وحی باید آموخت این است که هیچ کدام از اینها ارزش نیست، قد شخص چه اندازه است، رنگ شخص چگونه است، پدر شخص چه کسی است، شخص اهل کجا است، زبان شخص عربی است یا فارسی است یا ترکی است، چه کسی زیبا است، چشم و ابروی چه کسی زیبا است. اینها هیچ کدام ارزش نیست.
زمینهی بروز شخصیّت انسانی در قرار گرفتن بر مسیر تقوا
اگر بخواهید ارزش را از مجرای وحی برای شما بیان شود که اطمینان پیدا کنید سلیقهای نباشد، آنکه آفریده است و شما را برای دستیابی به ارزشها آفریده است، او خودش اعتبار و ارزش شخص را بیان کرده است. فرموده است: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ». نشان میدهد این اختلافاتی که در جامعه است و زمینهی بروز شخصیّت، هر کسی را وادار میکند که از قافله عقب نماند، باید بدانند که همهی این تکاپو و تلاش و کوشش و جدیّت را در مسیر رسیدن به تقوا باید قرار بدهند. یعنی انسان در تقوا شکوفا میشود. حقیقت انسان را تقوا به ثمر میرساند. چون انسان در سختیها ساخته میشود. تا کسی رنج نبرد به گنج نمیرسد.
اشخاصی که رفاه طلب هستند، کامجو هستند، لذّتگرا هستند، اینها به ارزش انسانی دست پیدا نمیکنند، اینها نمیتوانند دور اندیش باشند، اینها مسیر طولانی را نمیتوانند طی کنند. اینها گرفتار زنجیرهای هوا و هوس هستند که دور خودشان را چاله کندند و در همین سیر میکنند و هر روز یک قدم افول و سقوط آنها بیشتر میشود. امّا انسانی که تقوا دارد، تقوا از وقایعه است، وقایعه یعنی حفاظت.
ما در قنوت نمازها آنکه اهل بیت عصمت و طهارت به ما یاد دادند و شایعترین دعای قنوت ما «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ»[۳]، «قِنا» امر حاضر از همان است یعنی خدایا ما را نگه دار، حفاظت کن از عذاب آتش. در میان عذابها عذاب آتش از همهی عذابها و شکنجهها سختتر است و نتیجهی بیتقوایی این است که آدم پوشش نداشته باشد، آتش جهنّم او را بسوزاند.
وجوه مختلف حفاظت از آتش
حفاظت از آتش چند وجه دارد: یکی این است که قرآن کریم به ما خبر داده است که همهی شما را وارد جهنّم کردیم «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها»[۴] همهی شما داخل در جهنّم شدید، منتها پلی قرار دادیم که میتوانید از پلی که روی جهنّم ترسیم شده است، از اینجا عبور کنید و به بهشت برسید، تا جهنّم را پشت سر نگذارید، تا از جهنّم نگذرید به بهشت نمیرسید. این جهنّم چه جهنّمی است؟ جهنّم غرایز است. غرایز حیوانی که در وجود ما است، غریزه حد ندارد، غریزه چشم ندارد، گوش ندارد، غریزه طغیان میکند، آدم را وادار میکند، آدم برای اشباع غریزهی خود حد و مرزی ندارد.
غرایز حیوانات هدایت شده است، امّا غریزهی بشر هدایت شده نیست. فصل جفتگیری حیوان مشخّص است، این گوسفندها، نر و ماده که در یک گلّه میچرند و به چرا میروند هیچ کاری با هم ندارند، در سال در آن وقتی که بنا است یک گوسفند ماده باردار شود گوسفند نر به سراغ او میرود بعد دیگر هیچ کاری به هم ندارند. یعنی غریزهی آنها فعّال نمیشود، اینها را به آن کار وادار نمیکند. امّا بشر که اینطور نیست، بعضی پادشاهان حرمسرا تشکیل دادند. میگویند بعضی از پادشاهان ایران ۳۰۰ زن در اختیار داشتند و این جهنّم است، این غریزه سیری ندارد. او هر چقدر بخواهد طمع او اجازه نمیدهد که سیر شود.
افزونطلبی انسان تا لحظهی مرگ
مسئلهی خوردنی هم اینگونه است. غذا که لذیذ است، کسی که لذّتگرا است، تا ظرفیت دارد میخورد حالا خدای متعال معده را محدود قرار داده است، آدم یک مقدار در خوردن زیادهروی کند بالا میآورد و الّا اگر این بالا آوردن نبود میخوردند تا میترکیدند. لذّتگرایی نمیگذارد برای آدم یک حد و مرزی داشته باشد. پول هم همینطور است. پول علاقهی به ازیاد ثروت «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ»[۵] تا کجا؟ «حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»[۶].
آدم ثروتی داشته باشد بگوید حالا معلوم نیست که چند سال عمر میکنم ولی این برای ۵۰، ۶۰ سال من کافی است، دیگر سراغ کار نروم. سراغ دارید کسی ثروتی داشته باشد و محاسبه کند که چند سال برای من کافی است و دیگر تولید نکنم، درآمدی برای خود نداشته باشم، هر کسی اینگونه نیست. «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ» شما را تکاثر یعنی افزونخواهی سرگرم کرده است و این افزونطلبی با شما است تا شما را به مرگ برساند. «حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» تا به قبرهای خود برسید دستبردار نیستید. بانکهای خارج، داخل، حجرهها، شرکتهای متعدّد مگر برای شما کافی است؟ هرگز دستبردار نیستیم.
امّا انسانی که از اوّل بنا دارد خودش را کنترل کند، در شهوت خودش را حفظ میکند، در خوراکیها خودش را حفظ میکند، در افزونطلبی ثروت اینطور نیست، محاسبه دارد، به اندازهی نیاز مصرف میکند، به اندازهی نیاز آخرت خود انفاق میکند، زیاد به دست میآورد امّا زیاد هزینه نمیکند، برای آخرت خود ذخیره میکند، انفاق میکند، احسان میکند، ایثار میکند، اطعام میکند. یک آدمی به این شکل است که وجود خودش را از بار سنگین ثروت کنار میکشد، بار خود را سنگین نمیکند «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا»[۷]. اگر میخواهید به قلّه برسید باید بار خود را سبک کنید، هر چه ثروت زیاد جمع کنید بالا رفتن برای شما سختتر میشود.
درجات بهشت و درکات جهنّم
بهشت بالا است، نماز میّت که میخوانیم یکی از مستحبات که دعا به میّت است، میگوییم «اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا عِنْدَکَ فِی أَعْلَى عِلِّیِّینَ»[۸] بهشت بالا است و جهنّم پایین است. جهنّم درکات دارد و بهشت درجات دارد. درجات بهشت همینطور یکی بعد از دیگری بالا است. میگویند بین درجهای تا درجهی دیگر به قدری فاصله دارد که اگر هزار سال کسی با یک مرکب تندرو برود به آن مرتبهی بالا نمیرسد. حیف است که آدم در آن مراتب پایین بمانیم. «اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا عِنْدَکَ فِی أَعْلَى عِلِّیِّینَ» اگر کسی أعلی علّیّین را بخواهد باید بیشتر برای آن ارج نهد، بیشتر بگذرد و از هزینههای شخصی کم کند و در راه خدا احسان و انفاق خود را بیشتر کند.
این حالت که انسان به دست میآورد و برای خدا مصرف میکند، خودش را نگه میدارد از اینکه در پول یا در شهوت بغلتد؛ او از روی جهنّم عبور میکند «وَ قِنا عَذابَ النَّارِ»[۹]. لذا قرآن کریم راه نجات از جهنّم و غرایز را فقط تقوا معرّفی میکند. «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها»[۱۰] هیچ یک از شما نیست مگر اینکه وارد این جهنّم غرایز میشوید «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقَوْا»[۱۱] اصلاً آوردیم که اینجا با غرایز خود درگیر شوید و خود را جلو بکشید و بالا بیایید.
غرایز زنجیر است، تا این زنجیرها را قطع نکنید پر و بال شما آزاد نیست، نمیتوانید پرواز بکنید، در همین جهنّم میمانید. «ثُمَّ نُنَجِّی» بعد ما نجات میدهیم، چه کسانی را نجات میدهیم؟ «الَّذینَ اتَّقَوْا» کسانی که تقوا دارند. یعنی قدرت کنترل خودشان را، مغز خود را در برابر شهوت، در برابر شهرت، در برابر ریاست، در برابر خواستهای نفسانی تمرین کرده است، خود را به رفاه عادت نداده است.
وجود مقدّس امیر المؤمنین، مولی الموحّدین میفرمودند: اگر بخواهم «وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ»[۱۲] من هم میتوانم عسل زلال مصرف کنم، میتوانم نانی که از آرد بدون سبوس تشکیل شده است، مصرف کنم. امّا «مَن عَروضُهَا بِالتَّقوی» من نفس خود را با تقوا ریاضت میدهم، تمرین کردم که به خواستهای نفسانی خودم نه بگویم.
گاهی نقل کردیم استاد اخلاق ما، مرحوم آیت الله شهید قدوسی (رضوان الله تعالی علیه) میفرمودند: طلبهها شما در مباهات به نفس خود بله نگویید تا طمع در حرام نکند، در مباهات هم خود را کنترل کنید، هر چه که حلال است مگر باید مصرف کرد؟ در حلال خود هم کم هزینه باشید «قَلِیلَ الْمَئُونَهِ کَثِیرَ الْمَعُونَهِ»[۱۳] اینگونه باشید. این تقوا میشود.
بنای انسانی که از ابتدا این است خود را در اختیار غرایز قرار ندهد، غرایز را در چنگ خودش قرار بدهد، در آن جایی که خدا راضی است از آن استفاده کند، در آن جایی که خدا راضی نیست از آن استفاده نکند. هر کنترلی که انسان میکند، هر کششی که نسبت به دنیا و زرق و برق دنیا دارد، انسان در مسیر این کشش خود را قرار نمیدهد، خود را میکَند، یک زنجیر یک، علاقه کنده میشود، یک زنجیر که گسستید، یک درجه میتوانید بالا بروید و همینطور میروید تا به اعلی علّیّین میرسید. این میشود «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۱۴].
معنای تقوا
پرسیدند تقوا چیست؟ جواب فرمودند: اگر بخواهید تقوا برای شما درست عینی شود اگر کسی در بیابانی وارد شده و پر از خار است، بخواهد از این خارها عبور کند چطور حرکت میکند؟ حالت یک کسی است که در بیابان پر از خار میخواهد راه برود، او همیشه حواس خود را جمع میکند که آسیبی نبیند، دامن خود را جمع میکند، پای خود را برمیدارد، یک جایی پیدا میکند که آنجا خار نباشد تا سالم به مقصد برسد. دنیا پر خار است، تمام گناهان خاری است که در مسیر شما است، باید حواس شما جمع باشد تا سالم به مقصد برسید.
مرحوم مجلسی (أعلی الله مقامه) تمام این افرادی که به جایی رسیدند، همهی اینها در اثر دوری از هواها و هوس توانستند قلّهای را فتح کنند. مرحوم مجلسی، ملّا محمّد باقر در میان علمای ما کم نظیر نه، بینظیر است. کسی مثل ملّا محمّد باقر مجلسی برای اهل بیت عصمت و طهارت نتوانسته خزائن روایات را جمعآوری کند. بحار الانوار امر سادهای نیست، ۱۱۰ جلد کتاب بحار الانوار ایشان است. در کنار بحار الانوار دهها کتاب دیگر دارد. در عین حال در خدمت مردم بوده است. بعضی از افراد پژوهشگر هستند، ولی ارتباط مردمی ندارند، صلهی رحم نمیکنند یا نمیتوانند به عبادتهای زیاد برسند، وقت ندارند که نوافل بخوانند، نماز جعفر طیار بخواند و زیارت برود. مرحوم مجلسی اینگونه نبودند. هم مردمی بوده است، گرهگشا بود، مرجع بوده است، رفع و فتق کافی در میان مردم داشته است و هم اهل مستحبات بوده است.
یکی از شاگردان ملّا محمّد باقر مجلسی، مرحوم سیّد نعمت الله جزایری است، صاحب کتاب شریف انوار النعمانیّه که از کتابهای خیلی خوب است که از ایشان باقی مانده است. هم کتاب زُهر الربیع ایشان برای طلبهها کتاب است و هم فکاهی است و هم آموزنده است. خیلی پر مطلب است و هم کتاب شریف انوار النعمانیّه مرحوم سیّد نعمت الله جزایری. ایشان شاگرد بلافصل ملّا محمّد باقر مجلسی است. ملّا محمّد باقر مجلسی هم از نظر آثار خدای متعال به وجودش برکت داده است، او را رشد داده است، عمر او حاصل دارد تا قیامت در حساب او ریخته میشود و هم از نظر کیفیت تنها کمیّت نیست، کتابهای زیاد نوشته است. کیفیت کار او از نظر قربی بودن کار، مقرّب بودن کار، دلی بودن کار…
واکنش مرحوم بحر العلوم در برابر آثار مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه)
مرحوم بحر العلوم که در میان علمای معاصر ما یکی از تک ستارههای آسمان وصال است. مرحوم علّامه، آیت الحق سیّد مهدی بحر العلوم (أعلی الله مقامه الشّریف) این بزرگوار از نظر باطنی و معنوی به قدری نورانی است که وقتی از او سؤال میکنند آقا میشود در زمان غیبت خدمت امام زمان (علیه السّلام) رسید؟ ایشان جواب میدهند چگونه بگویم میشود در حالی که روایت فرموده است: «مَنِ الدَّعی الرُّؤیَهِ فَکَذِّبُوهُ» کسی ادّعای مشاهدهی امام زمان را بکند از او قبول نکنید، تکذیب کنید. چگونه بگویم نه در حالی که حضرت مکرّر من را در آغوش گرفته است. میگویند بیش از ۷۰ بار وجود مبارک حضرت حجّت دست مبارک خود را باز کرده است و سیّد بحر العلوم را به سینهی خودش چسبانده است.
این بزرگوار میگوید من حاضر هستم همهی عبادتهای خود را بدهم و مجلسی ثواب دو کتاب خود را به من بدهد. یکی کتاب جلاء العیون است و دومی کتاب زاد المعاد است. خیلی عجیب است کتاب زاد المعاد کتاب دعا است، مثل مفاتیح الجنان است که مرحوم حاج شیخ عباس قمی هم از این کتاب مکرّر در مفاتیح الجنان نقل میکند. زاد المعاد از کتاب دعاهای بسیار مقبول و تا مدّتها مثل مفاتیح الجنان حکومت بر دلها داشته است، در همهی خانهها زاد المعاد سفرهی دل برای اهل عبادت بوده است و آنکه سیم دل را با خدا وصل میکند همان دعاها است، آدم در حال دعا و اضطرار به خدا وصل میشود. لذا این کتاب زاد المعاد مرحوم مجلسی از این جهت که دلها را رقیق کرده است و با دعاها اشکها را جاری کرده است و سیم دل را با خدا وصل کرده است، مقامی دارد که مرحوم بحر العلوم، صاحب تشرفات عدیده که علّامه است، از نظر علمی برتر از مرحوم مجلسی است، جامع معقول و منقول است، جامع غیب و شهود است، هم عارف اهل شهود است، هم از نظر فلسفه فیلسوف و حکیم است؛ هم فقیه است، مرحوم بحر العلوم یک دوره فقه را به نظم درآورده است، فقه منظوم دارد. رجالی است، چهار جلد کتاب در رجال نوشته است. یک آدم متبحّر و متخصّص در رشتههای مختلف علوم حوزوی است، ولی مرحوم مجلسی صاحب تخصّصهای متعدّد نیست.
مرحوم بحر العلوم با اینکه کارشناس است، شناگر دریای علوم مختلف اسلامی است، مع ذلک میگوید حاضر هستم حاصل عمر خود را بدهم مجلسی ثواب دو کتاب خود را به من بدهد؛ یکی کتاب دعایی است که ایشان نوشته است، دوم کتابی است که در حالات ائمّهی اطهار است که در زمان مرحوم بحر العلوم منبریها برای روضهی خود از کتاب جلاء العیون استفاده میکردند. معلوم میشود هم توسّل و هم دعا دو کلیدی هستند که درهای بستهی رحمت خدا را به روی بندگان خدا باز میکند. هر کجا درمانده شدید یا دست به دعا بردارید و اشک بریزید و در بزنید تا باز بشود یا به سراغ اهل بیت عصمت و طهارت بروید، گوشهی چادر حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بگیرید، دامن امام حسین (علیه السّلام) را بگیرید، به امیر المؤمنین (علیه السّلام) پناه ببرید.
معلوم میشود این دو کتاب این بزرگوار در این حد با انگیزهی اخلاص نوشته شده است و مرحوم بحر العلوم که آشنای به حقایق است، این آرزو میکند که ای کاش مجلسی ثواب این دو کتاب خود را به من میداد.
مرحوم مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) با مرجعیّت تامّهای که داشته است، زعیم عالم تشیّع بوده است، محقّق بوده است، مؤلّف بوده است، مع ذلک مرحوم صاحب کتاب انوار النعمانیّه سیّد نعمت الله جزایری که شاگرد مجلسی است، میگوید مجلسی شبها هم من را نگه میداشت، در جمعآوری بحار الانوار کمک میکردم. من دستیار ایشان بودم، شب و روز در خدمت ایشان بودم. میگوید طی سنوات متمادی که من با مرحوم مجلسی مأنوس بودم، هم از نظر علمی مأنوس بودم و هم از نظر اخلاقی در زندگی او بودم، میگوید من در تمام این مدّت نه تنها در واجبات و محرمات مجلسی را اهل دقّت و حساس دیدم بلکه مکروهی را ندیدم که او مرتکب شود و مستحبی در زندگی ایشان ترک نشد.
مراتب تقوا
از این جهت میگویند تقوا مراتبی دارد «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۱۵]. اوّلین مرتبهی تقوا ترک گناه است. مرحلهی دوم تقوا همّت را بالا میبرد و آن نجات از جهنّم است. آدم ممکن است گناه نکند، ولی خاطر جمع نیست که عاقبت به شر نشود. الآن توانستم خود را نگه دارم، اگر یک مقدار امتحان سختتر شد چطور؟ آنجا باز میتوانم خود را نگه دارم؟ این جوان عزیز که الآن در خیابان میرود نگاه نمیکند، امّا اگر خلوتی پیش بیاید باز هم میتواند خود را نگه دارد؟ انسانی که در مسئلهی پول مواظب است که پول حرام به دست نیاورد، اداری است، ده تومان به او میدهند، هزار تومان به او میدهند قبول نمیکند، امّا اگر میلیاردی به حساب خارج او ریختند باز هم او نمیتواند خود را نگه دارد؟ نمیدانیم.
بزرگی از اهل راه فراوان گریه میکرده است. گفته بودند شما که بحمد الله مواظب بودید، پاک زندگی کردید، هم جوارح شما پاک است و هم جوانج شما پاک است، شما چرا اینطور گریه میکنید؟ گفته بود ورود خود را به جهنّم خدا خبر داده است، ولی خروجم را از جهنّم کسی به من خبر نداده است. خدا فرموده است «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ»[۱۶] همه وارد شدید. امّا کسی نگفته من را خارج کردند، تا خبری از صادق مصدّقی، از صاحب وحی و کرامتی نشود و نشنوم اهل بهشت هستم و آسوده خاطر نشوم که درهای جهنّم برای همیشه به روی من بسته شده است آرامش ندارم. تنها گناه نکردن در تقوا کافی نیست، بلکه آدم به جایی برسد که بیمه شود، امام زمان (علیه السّلام) به او بگوید تو اهل بهشت هستی، پیغمبر به او خبر بدهد تو اهل بهشت هستی.
آقا رسول الله (صلوات الله علیه و آله) به ام سلمه هم خبر داده بود که اهل بهشت هستی، به ام ایمن خبر داده بود که تو اهل بهشت هستی. بهشت مشتاق چند نفر است یکی سلمان است، نه سلمان مشتاق بهشت است، بهشت مشتاق سلمان فارسی است. وقتی که پیغمبر به کسی بگوید اهل بهشت هستی، اهل بهشت است. مرحوم آیت الله بهاء الدینی (رضوان الله تعالی علیه) جهنّمیها و بهشتیها را میشناخت و میفرمود: ما از نفوس ناریّه رنج میبریم.
بنابراین تقوای مرحلهی دوم این است که انسان به مقامی برسد یک روزنهای از غیب باز شود، کسی که اشراف به عوالم دیگر دارد که خود امام زمان (أرواحنا فداه) یا از رجال الغیب امام زمان (علیه السّلام) به آدم اطمینان بدهد که وضع تو درست است، عاقبت به خیر هستی، تو به محض مردن وارد بهشت میشوی، تو جهنّمی نیستی.
مرحلهی سوم تقوا این است که انسان نه به فکر بهشت است و نه به فکر جهنّم است. همهی دغدغهی او رضای خدا است، آنچه خدا را راضی میکند، تمام حساسیّت زندگی او این است که قدمی برندارد که در آن رضای خدا نباشد، مباهات ممنوع نیست، آدم برای مباهات کتک نمیخورد، ولی رضای خدا در آن نیست.
اینکه هیچ مستحبی از مرحوم مجلسی ترک نشد، هیچ مکروهی را در زندگی مرتکب نشده است. این تقوای مرحلهی بالا است لذا إنشاءالله در این چلهی حضرت موسی کریم، در این ماه ذیقعده که از ماههای خاص است شروع کنید هم ترک گناه و هم نسبت به واجبات خود اهتمام خاصّی داشته باشیم، مستحبات را هم عمل کنیم، مکروهات را هم از زندگی خود ترک کنیم.
مراجع، کوههایی در برابر طوفانها
مرحوم آیت الله بهجت ما که سلام خدا بر ایشان باد. چه بهجتی داشتیم، کوهی بود که جلوی طوفانها را گرفته بود، جلوی فتنهها را گرفته بود. خدا به برکت صالحان به این همه گناهکار رحم میکند. این کسانی که میروند گویا یک کوهی برداشته شده است، این کوهها جلوی زلزله را میگیرند. یکی از آثار و برکات کوهها این است که جلوی زلزله را میگیرند، اگر اینها نباشد زمین میلرزد. این کوههای تقوا هم جلوی بلاهای الهی را میگیرند. آقای بهجت یکی از آنها بود.
نقل کردند استاد آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) مرحوم شیخ مرتضی طالقانی (أعلی الله مقامه الشریف) که گاهی ذکر و خیر ایشان را در جمع مستمعین عزیز صاحب دل خود عرض کردیم. شیخ مرتضی طالقانی از اعجوبههای زمان خودش از نظر معنویّت، کرامات بوده است. گفت: در یک ضیافتی ایشان هم حضور داشتند، مرحوم آقای خویی هم آنجا بود گفت ایشان دست به غذا نبرد، گفت: نمک بیاورید، چون مستحب است از نظر شرعی با نمک شروع کنیم، با نمک هم ختم کنیم.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای خوردن نُه ادب ذکر میکند، نُه سنّت ذکر میکند که با «بسم الله الرّحمن الرّحیم» آدم شروع کند و … یکی از مستحبات این است که با نمک شروع کنیم. گفت: مرحوم آقای شیخ مرتضی طالقانی آن آیت حق، آن فقیه، آن عارف، آن زاهد، آن مرد خدا دست نبرد تا اینکه نمک بیاورند. مرحوم آقای خویی انتقاد کرد، گفت: اگر اینقدر مقیّد هستید، عمل کنید نمک پیش خود ببرید. گفت: ایشان فوراً دست برد و از داخل عمامهی خود نمک بیرون آورد، گفت: داشتم میخواستم به شما بگویم که به مستحبات عمل کنید و الّا نمک نزد خود داشتم.
اشخاصی هستند که حواس آنها خیلی جمع است، کاری که خدا دوست نداشته باشد انجام نمیدهند. این میشود «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۱۷]، «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُُ»[۱۸]. شما که احترام خدا را نگه میدارید و خدا را هرگز از یاد نمیبرید، خدا هم شما را باارزش میکند، شما را در دلها جا میدهد، به شما سعادت دنیا و آخرت نصیب میکند.
فرا رسیدن دههی کرامت
ایّام دههی کرامت است، روز اوّل ماه ذیقعده میلاد حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) است و روز یازدهم ذیقعده هم میلاد حضرت ثامن الحجّج، علیّ بن موسی الرضا است. امّا این خواهر و برادر شباهت زیادی به خواهر و برادر کربلا حضرت زینب و حضرت امام حسین (علیه السّلام) دارند. یکی از ویژگیهای حضرت زینب این بود که زینب مادری نبود، پدری نبود، حسینی بود، خیلی برادری بود.
نقل میکنند در دورهای که شیرخوار بود، طفل بود، بیقراری میکرد، هر کسی آمد نتوانست ساکت شود تا امام حسین آمد آغوش باز کرد، همین که زینب در آغوش امام حسین قرار گرفت، آرام شد. بنا نبود زینب بیحسین زندگی کند لذا شرط ضمن عقد او هم در ازدواج با عبدالله بن جعفر این بود که اگر سفری برای حسین من پیش آمد، در این سفر اگر شوهرم نتواند بیاید من با شوهر خود نمیمانم، من با حسین خود میمانم.
بی بی حضرت فاطمهی معصومه هم فراق امام رضا (علیه السّلام) را تحمّل نکرد، راهی بیابانها شد. از مدینه این همه رنج سفر را تحمّل کرد شاید بتواند یک بار دیگر امام رضا (علیه السّلام) را ببیند، امّا قسمت نشد در قم وفات کرد، مثل مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) جوان وفات کرد.
در قم محرمی نداشت که جنازه را داخل قبر بگذارند، سراغ یک پیرمردی رفتند، ولی تا او خود را آماده کند، دیدند دو نقابدار رسید. گفتند این جنازه مربوط به ما است. حدس من این است که حضرت رضا (علیه السّلام) با جواد خود آمده بود.
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی حجرات، آیه ۱۳٫
[۳]– سورهی بقره، آیه ۲۰۱٫
[۴]– سورهی مریم، آیه ۷۱٫
[۵]– سورهی تکاثر، آیه ۱٫
[۶]– همان، آیه ۲٫
[۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۴۲٫
[۸]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۳۴۷٫
[۹]– سورهی بقره، آیه ۲۰۱٫
[۱۰]– سورهی مریم، آیه ۷۱٫
[۱۱]– همان، آیه ۷۲٫
[۱۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۳۳، ص: ۴۷۴
[۱۳]– همان، ج ۶۴، ص ۳۱۱٫
[۱۴]– سورهی حجرات، آیه ۱۳٫
[۱۵]– سورهی حجرات، آیه ۱۳٫
[۱۶]– سورهی مریم، آیه ۷۱٫
[۱۷]-سورهی حجرات، آیه ۱۳٫
[۱۸]– سورهی الرّحمن، آیه ۶۰٫
پاسخ دهید