روز دوشنبه مورخ ۰۵ تیرماه ۱۴۰۲، درس اخلاق حضرت «آیت الله صدیقی» بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدّمه
- ماه ذیالحجّه ماه ولایت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) است
- حضرت امام محمدّ باقر (علیه السلام) از ذُرّیهی دو امام هستند
- هدف اوّل از سقیفه جلوگیری از حکومت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود
- دستور به نابودکردن احادیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط خلیفه دوّم
- احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تکمیلکنندهی وَحی است
- اقدامات حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) در احیای احادیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم)
- حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) با تربیت شاگردان مانع از بین رفتنِ دین اسلام شدند
- توصیههای حضرت امام محمدّ باقر (علیه السلام) نسبت به رفتار شیعیان در جامعه
- روضه و توسّل به حضرت امام محمدّ باقر (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
شهادت مولایمان حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) را به محضر امام زمان (ارواحنا فداه) و به شما عزیزان تسلیت عرض میکنم. نکاتی را که در این فرصت محدود ضروری میدانم، انشاءالله خداوند متعال اخلاص بدهد و بر زبان ما چیزی جاری بشود که در روز قیامت خجالت نکشیم و این مُستمعین خوب ما انشاءالله ذخیرهی آخرت و چراغ راهشان باشد.
ماه ذیالحجّه ماه ولایت مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) است
نکتهی اوّل این است که ماه ذیالحجّه، ماه استثنائی است، ماه ولایت است و ماه استضائهی از اَنوار الهی است. جان ما تاریک است. ما با معرفت و محبّت و عبادت نور میگیریم. اوّلین چیزی که نور هست، معرفت است. «الْعِلْمُ نُورٌ[۲]»؛ دوّم محبّت است. محبّت هم نور است و هم موتور حرکت است. علم نور است، ولی علم فقط چراغ راهنماست. راه را به ما نشان میدهد؛ ولی در ما ایجادِ کِشش نمیکند و ما را هُل نمیدهد. آن چیزی که ما را هُل میدهد، جَذبه است.
«رشته ای بر گردنم افکنده دوست ***** می برد آنجا که خاطرخواه اوست»
محبّت انسان را بیقرار میکند. اگر دل انسان جایی باشد و پیش کسی باشد، فِراق او را تحمّل نمیکند و به طرف او کشیده میشود. لذا در کنار معرفت، محبّت است که معرفت را به برنامه و اقدام و عَمل میکشاند. سوّم هم عبودیّت و بندگی است. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۳]»؛ ولایت برای خودِ خداوند متعال است. خداوند متعال هم عبادتهایی را که برای ما قرار داده است، باید هم در فکر بنده باشیم و هم در انگیزه و احساس عبد باشیم و هم باید در عمل اینگونه باشیم. خداوند متعال وحی را فرستاده است، عقل را نیز داده است، فطرت را هم داده است. عقل و فطرت به کمک وحی برای ما راه و راهنما و راهبر میشود و ما با عمل به دستورات وحی الهی، هر نمازی که میخوانیم یک غُباری از قلب شما زُدوده میشود و یک حجابی بین شما و خداوند متعال کم میشود و یکقَدم بالا میروید و نورانیّت پیدا میکنید. تعلّقات دُنیوی ظُلمت است، قطع تعلّقات نور است و هرکاری که برای خداوند میکنیم، یک قدم از دنیا فاصله میگیریم و به خداوند نزدیک میشویم. این ماه ذیالحجّه که ماه تجلّیِ ولایتِ مُطلقهی کُلیّهی الهیه در روز غدیر است. در کنار غدیر، شما عید قربان را دارید، روز عرفه و شب عرفه را دارید، ولادت حضرت امام هادی (علیه السلام) را در پیش دارید، ولادت امام کاظم (علیه السلام) را دارید، مباهله را دارید، روز خاتَمبخشی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و نزول آیهی «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ[۴]» و جریان حدیث کساء را دارید و نزول آیاتی دربارهی ازدواج حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را دارید. این ماه قَدمبهقَدم رشتههایی است که شما را با مولایمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) وصل میکند. توجّه داشته باشید که در این ماه ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) و پدرمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سُفرهی معرفت و محبّت را پَهن کردهاند و تا میتوانیم باید دامان ایشان را بگیریم و به آنها نزدیک بشویم و همواره آنها را به عنوان الگو و اُسوهی خودمان در زندگی قرار بدهیم، به آنها نگاه کنیم و مانند آنها بشویم.
حضرت امام محمدّ باقر (علیه السلام) از ذُرّیهی دو امام هستند
نکتهی دوّم نقش حضرت امام محمّد باقر (سلام الله علیه) در ابعاد مختلف کمال انسانی و امتیازاتی است که خداوند به این بزرگوار عنایت کرده است. بعضی از آنها را زیاد شنیدهاید؛ ولی وصفالعیش است. اگر انسان یاد محبوب، وصف محبوب و هرچه تعریف و توصیف در مورد محبوب خودش است، تکرار بشود، برای انسان مَلالآور نیست. یکی از امتیازات خاصّ حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) این است که امامان بعد از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) به برکت این بزرگوار، همگی هم فرزندان امام حسین (علیه السلام) و هم فرزندان امام حسن مجتبی (علیه السلام) شدند. حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) فرزند امام حسن مجتبی (علیه السلام) نیست؛ فقط به یک امام میرسد. ولی مادر حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) «اُمّ عبدالله[۵]» دختر امام حسن مجتبی (علیه السلام) است. مادر ایشان دختر امام حسن مجتبی (علیه السلام) است و پدر ایشان پسر امام حسین (علیه السلام) است. به این دلیل است که وقتی شما به قُم مُشرّف میشوید و زیارت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) را میخوانید، میگویید: «السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْن[۶]»؛ و این مُباهات امامان ماست. امامان ما قدر امامت را میدانند و ما که نمیدانیم. اینکه انسان به دو امام وصل باشد یا به یک امام وصل باشد، خیلی تفاوت دارد. این امام محمّد باقر (علیه السلام) است که همهی ائمهی بعد از خودشان را با دو امام متّصل کرده است، با دو دریای بیکران ولایت بهم پیوسته است و حاصل آن این امامان معصوم ما (سلام الله علیهم اجمعین) هستند که امام زمان ما (ارواحنا فداه) هم یکی از افتخاراتشان همین است که فرزند حَسنین (علیهما السلام) هستند. دو سیّد جوانان اهل بهشت افتخار همهی ائمهی ما (سلام الله علیهم اجمعین) هستند که از نسل اینها امامان ما (سلام الله علیهم اجمعین) درخشیدهاند.
هدف اوّل از سقیفه جلوگیری از حکومت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود
نکتهی دیگری که در وجود حضرت باقر العلوم (علیه السلام) است، بنده فقط روی همین نکته تکیه میکنم، زیرا پنج نکته را در نظر گرفته بودم ولی اقتضای مجلس را نمیبینم. مهمترین، حساسترین و سرنوشتسازترین نقشِ حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) احیای سنّت و احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اوصیای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. نقشههای سیاسی که در سقیفه کشیده بودند، ابتدا برکناری صاحب اصلی قدرت و حکومت، چشمهی عصمت و طهارت، معدن حکمت و مدیریت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود. از قبل نقشه کشیده بودند و همقَسم شده بودند. در روز غدیر هم بیعت کردند و تبریک هم گفتند، ولی این تصرّف الهی بود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر حسب محاسبه حَدس میزدند که اگر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به عنوان رهبر بعد از خودشان در غدیر معرّفی نمایند، اینها ساکت نخواهند ماند. اینها برای براندازی فتنه میکنند. چگونه در فتنهی سال ۱۳۸۸ برای رسیدن به ریاستجمهوری حاضر بودند نظام را براندازی کنند، این موضوع سابقه دارد. لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نگران بودند، ولی ذاتِ اَحدیّت تضمین کردند و فرمودند: «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ[۷]»؛ خداوند به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که نگران نباش. خداوند متعال تصرّف کرد و اینها لال شدند. اینها در ذهنشان نیامد که شلوغ کنند و غدیر را بهم بریزند. دشمنترین دشمنانِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمدند و دست حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را گرفتند و بیعت کردند و گفت که تو مولای من هستی و مولای هر مؤمن و مؤمنه شدهای. اوّلین کارِ سقیفه که از پیش طراحی شده بود، با وجود جریان غدیر که روشنترین حادثه برای شناسایی رهبر منصوب خداوند متعال بود و با معرّفی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام شد. خداوند متعال از پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) خواست که در یک جمع که در یک خلوت و به صورت پنهانی نبود، در کنار بیت نبود، داخل کعبه نبود، در چارچوب خانههای مکّه نبود؛ بلکه در بیابان با سقف باز بیابان ۱۲۰ هزار حاجی را شاهد گرفت. در جمع این تعداد حاجی، به یک نفر هم اجازهی رفتن نداد و همهی آنها را جمع کرد. در آنجا هم به صورت سَمعی و هم به صورت بَصری این کار را انجام داد. به صورت سَمعی بود یعنی فرمودند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ[۸]»؛ فرمود: «أَلَسْتُ أوْلَى بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ؟[۹]»؛ از آنها تصدیق گرفت؛ سپس فرمودند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ» و بعد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را بالا بردند که همه ایشان را ببینند. این کار به صورت بَصری و نمایشی بشود. بعداً نگویند که پیامبر گفته بود که علی مولاست، ولی منظورشان این علیبنابیطالب (علیه السلام) نبود و یک علیِ دیگری را میگفتند. برای اینکه همه با دو چشم خودشان ببینند که این علی بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و رهبر جامعهی اسلامی هستند. تصمیم سقیفه از قبل این بود که بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سیاست را از دین جُدا کنند. بگویند سیاست مربوط به مردم است و دیانت مربوط به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسجد است و هرکسی وصیّ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، سُراغ دین ایشان برود و به مردم نماز یاد بدهد، مسألهگو باشد؛ ولی کاری به سیاست نداشته باشد. این طرح جُدایی سیاست از دین در ابتدا برای شیطان بود که زیرِ بار خلیفهی خداوند متعال نرفت و گفت: «أَنَا خَیْرٌ[۱۰]»، هرچند خداوند متعال گفته است، ولی تشخیص من بهتر از خداوند است. من بهتر از آدم هستم، پس چرا من به آدم سَجده کنم؟ او زیرِ پَرچم حضرت آدم (علیه السلام) که خلیفهی خداوند متعال بود، نرفت. سقیفه هم همینگونه بود. اوّلین کار آنها جُداکردن سیاست از دین بود.
دستور به نابودکردن احادیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط خلیفه دوّم
کارِ دوّم این بود که حالا یک کار سیاسی انجام دادهاند، ولی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پُشتوانهی اقتصادی دارد، درآمد دارد، بیکارها را میآورد، به فقرا رسیدگی میکند، به مردم سرمایه میدهد و به وسیلهی این درآمدِ کَلانی که از فَدک در اختیار حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، میتواند خیلی از دلها را با خودش همراه کند و آن نقشهی جامعهای که هیچکسی از مردم سُراغ علی (علیه السلام) را نگیرد، واقع نخواهد شد. باید مردم را از علی (علیه السلام) در موضوع زندگی نااُمید کرد. اینها بدانند که در موضوع اقتصاد کاری از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ساخته نیست. لذا آمدند و فَدک را غَصب کردند. همهی کارگزاران حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بیرون کردند و به احتجاج و نالههای حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هم هیچ اعتنایی نکردند. این حادثهی دوّم و خطر دوّم بود که در کنار آن سیاست و در بُعد اقتصاد جبههی دین را به فقر مُبتلا کردند. اما توطئهی سوّم آنها که مثلث کاملِ خطر براندازی بود، این بود که تعداد بسیاری حدیث وجود دارد و اگر اینها سینه به سینه بچرخد، هرچند الآن اینها یک کودتای آرامی کردهاند و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را کنار گذاشتهاند، ولی بالاخره این تعداد حدیث در توضیح آیات الهی کار خودش را خواهد کرد. آمدند و این نقشهی سوّم را که از دو نقشهی قبلی خطرناکتر بود را اجرا کردند. حدیث جَعل کردند و گفتند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «لا تَکْتُبُوا عَنِّی شَیْئًا غَیْر الْقُرْآن…». این حدیث جَعلی را به دورغ به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت دادند و گفتند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: غیر از قرآن هیچ چیزی را ننویسید. در حالیکه هم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) کاتب بودند و بعداً که اینها دیدند که نمیتوانند فضائل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را انکار کنند و ایشان مانند وجود مکّه و وجود خورشید هستند، آمدند و حدیثی را جَعل کردند که مُعاویه هم کاتب وَحی بوده است. معاویه را یکی از کُتّاب وحی میدانستند. همینطور یکی از کُتّاب وحی «زید[۱۱]» بود که بعدها ناچار شدند چندین نفر را به عنوان کُتّاب وحی بپذیرند. اما رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در کنار کتابت قرآن میفرمودند و عُلماء و صحابهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اینها را مینوشتند. اینقَدر شایع بود که یک شخصی نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرضه داشت: یا رسول الله! من که برنامهام این است که همیشه در پای منبر شما حاضر باشم، هرچه میفرمایید من مینویسم؛ ولی «عُمر بن خطاب» به من میگوید که چیزی ننوی(سلام الله علیها) از او پرسیدم: چرا ننویسم؟ گفت: برای اینکه پیامبر هم مانند ما انسان است. گاهی عصبانی میشود و وقتی عصبانی بشود، دیگر فکر کار نمیکند. انسان در حالت خشم هرچه بر زبانش بیاید میگوید و تو این را به نام پیامبر مینویسی و بعداً برای ایشان هم بد میشود. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ناراحت شدند. قَسم خوردند و فرمودند: «وَ اَلَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ»، قَسم به آن کسی که جن پیامبر در دست اوست، غضبِ من غضبِ نَفسانی نیست که من را بیاختیار کند؛ بلکه غضبِ من غضبِ خداوند متعال است. یعنی غضب من هم معصوم است. من بیجا غضب نمیکنم و بهجا غصب میکنم. همانگونه که خداوند متعال بهجا غضب میکند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم بهجا غضب میکند. رضای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رضای خداوند متعال است و غضب ایشان هم غضب خداوند تبارک و تعالی است. هرجایی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) غضب و اظهار ناراحتی مینمایند، مردم به مقدار غضب خداوند متعال در آیینهی جمال و کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفهمند که خداوند متعال غضب کرده است و ناراضی است. بنابراین نوشتن حدیث در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) متداول بوده است، به گونهای که این قضیّه به خلیفهی دوّم سخت آمده بوده و در همان زمان میخواسته جلوی نوشتن احادیث را بگیرد، ولی زورش نرسید. ولی بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اینها اعلان و بخشنامه کردند و به تمام مناطق اسلامی گفتند که هرکسی هرحدیثی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده است و آن را نوشته است، بیاورد و به دارالخلافهی مدینه تحویل بدهد. تمام محدّثین و کُتّاب احادیث ذوقزده شدند و گفتند شاید بناست که یک دایرهالمعارفی در مورد احادیث پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جمعآوری کنند و این گنجینهها را برای نَسلهای بعدی نگاه دارند که این پَراکندکی را از بین خواهد برد. پس آنها را در یکجا جمع کنیم و حکومت از آن حفاظت نماید. هرکسی هرچه روایت میدانست، به دارالخلافه آوردند و تحویل دادند. اینها تمام احادیث را آتش زدند و سوزاندند. یک حدیث از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی نماند و همه را سوزاندند.
احادیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تکمیلکنندهی وَحی است
بعد هم جاسوس گذاشته بوددند. مأمورین نظارتی در بِلاد اسلامی گَشت میزدند و اگر کسی حدیثی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکرد، میگفتند نقلکنندهی احادیث را هم احضار کنید و به دارالخلافه بیاورید. اینها را هم به آنجا آوردند و تحت نظر گرفتند و زندانی کردند تا زمان مرگشان فَرا رسید. این تا زمان «عُمر بن عبدالعزیز[۱۲]» ادامه داشت. حدود ۱۰۰ سال نوشتن احادیث ممنوع بود. حال شما اسلام را از اسلام جُدا کنید و ببینید که آیا اصلاً وحی زمینهی اجرایی دارد یا ندارد. خداوند متعال فرموده است: «أَقِیمُوا الصَّلَاهَ[۱۳]»؛ چه زمانی انجام بدهیم؟ چه مقداری انجام بدهیم؟ چگونه انجام بدهیم؟ این موارد که در قرآن کریم نیامده است. اینکه نماز صبح دو رکعت است، نماز ظهر چهار رکعت است، یا اینکه باید نماز صبح را با صدای بلند و نماز ظهر و عصر را با صدای آهسته قرائت کرد، اینکه نماز مغرب سه رکعت است که در قرآن کریم نیامده است. اینها به حُکم حدیث هستند. و خودِ قرآن کریم جامعه را به حدیث ارجاع داده است. سورهی مبارکهی حَشر را ملاحظه کنید که فرموده است: «وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۱۴]»؛ نه تنها قرآن کریم، ای مؤمنین و اُمّت موحّد! هرچه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به شما گفت یا هرچه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان اَمر شنیدید، بپذیرید؛ هرچه را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان نَهی شنیدید، آن را ممنوع کنید. متن قرآن کریم به احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حُجیّت داد. این دو آیهای که بنده زیاد عرض کردهام و خیلی هم علاقه دارم که نه تنها طلبهها، بلکه تمام مؤمنین این دو آیه را بدانند. این دو آیه سند هستند. یک: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُون * لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۱۵]» که در سورهی مبارکهی واقعه آمده است خداوند متعال در اینجا در قرآن کریم تصریح کرده است که قرآن کریم مَستور است، قرآن کریم مکنون است. آن قرآنی که نور است، آن قرآنی که هدایت است، آن قرآنی که آدرس است، آن قرآنی که امکان تحریف در آن نیست، آن قرآن در دسترس عُموم نیست. «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُون»؛ مکنون به معنای مَستور است. «لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»؛ دست چه کسی به آن قرآن میرسد؟ دست مُطهّرون میرسد. پس غیر از مُطهّرون، دست کسی به آن قرآن نمیرسد. حالا مُطهّرون چه کسانی هستند؟ خداوند متعال در سورهی احزاب فرموده است: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا[۱۶]».
صلوات مرحمت بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
ابتدا فَهم قرآنی را به مُطهّرون مُنحصر کرده است و سپس آدرس مُطهّرون را داده است که فقط اهلبیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ».
اقدامات حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) در احیای احادیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم)
با وجود همهی این دلایل قرآنی، اینها بیش از ۱۰۰ سال حدیث را قدغَن کردند. احادیث موجود را سوزاندند و حدیث را قدغَن کردند. این کار تا زمان عُمر بن عبدالعزیز ادامه داشت و او سه چهار کار بیسابقه و شُجاعانه کرد. یکی این بود که سَبّ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را قدغَن کرد. تا زمان عُمر بن عبدالعزیز در مساجد رسم بود که خُطبای جمعه در خُطبههای نماز جمعه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را لَعن میکردند. هر خطیبی به هر منبری میرفت، جرء واجبات منبر این بود که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را سبّ کنند. عُمر بن عبدالعزیز آمد و این کار قَدغَن کرد. کار دوّم این بود که فَدک را به فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها) برگرداند. عُمر بن عبدالعزیز از بنیاُمیّه است، ولی این مردانگیها را کرده است. فدک را برگرداند. سوّمین اقدامی که کرد، این بود که هرکسی هر حدیثی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در سینهاش داشت و یا در جایی نوشته بود و آن را مَخفی کرده بود، گفت که بیاورید و از من جایزه دریافت کنید. به مُحدّثین جایزه میداد. عُمر بن عبدالعزیز فضا را آزاد کرد. در این فضا حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) احادیث را شروع کردند، زیرا به حُکم قرآن کریم «لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»، ایشان آلبیت هستند. حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) سُفرهی حدیث و سنّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را گُسترانیدند و بعد عالِم و محدّث پرورش دادند. لذا در اخلاق، در احکام، در تفسیر، در اعتقادات، در عرفان، در اقتصاد، در تعلیم و تعلُّم آن مقداری که از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) حدیث داریم، از هیچ امام دیگری به اندازهی ایشان و حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) نداریم. بنابراین حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) اسلام را از یک خطر جدّی نجات دادند که اگر ادامه پیدا میکرد، قرآن کریم از صحنه خارج میشد. قرآن کریم به کمک احادیث میتواند در زندگی مردم نَقش داشته باشد و قابل عَمل باشد. اگر احادیث را بگیرید، قرآن کریم قابل عَمل نیست. هیچ چیز آنِ قابل عمل نیست. قرآن کریم فرموده است: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ[۱۷]»؛ اگر حدیث «جابر ابن عبدالله انصاری[۱۸]» نبود، اگر لوحِ بهشتی نبود، اگر احادیث متواتر غدیر و غیرِ اینها نبودند، «یزید» اولیالأمر است! یک شرابخوار، یک سگباز، یک آدمکُش واجب الاطاعت میشد. اینها را اولیالأمر کرده بودند. اما از کجا میفَهمیم که منظور از اولیالأمر معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هستند؟ از احادیث است و یکی دو مورد هم نیست. از طُرُق خودِ اهلسنّت هم احادیث داریم. اولیالأمر را احادیث به ما معرّفی کرده است. اسم و رسم همهی ۱۲ امام را احادیث بیان کرده است.
حضرت باقرالعلوم (علیه السلام) با تربیت شاگردان مانع از بین رفتنِ دین اسلام شدند
نماز را احادیث بیان کردهاند که در سفر چگونه باشد، در حَذَر چگونه باشد؛ اگر هنگام نماز نتوانستید آن را بخوانید، چگونه قضای آن را به جای بیاورید؛ همهی این هزار مسأله که واجبات نماز است و ۳ هزار مسأله که مُستحبّات نماز است که «مرحوم شهید[۱۹]» کتاب «اَلفیه و نقلیه[۲۰]» را نوشته است که هزار مسأله در واجبات نماز نوشته است و ۳ هزار مسأله را در مُستحبّات نماز نوشته است. اینها را از کجا درآورده است؟ شهید از احادیث استفاده کرده است. اگر حدیث نبود، جامعهی اسلامی مسائل نماز را نمیدانستند. در مورد روزه هم به همین صورت است. اینکه از چه زمانی تا چه زمانی چه چیزهایی مُبطلات روزه است؛ اینها را فقط احادیث برای ما روشن کرده است. در مورد جهاد که جهاد کدام است، جهاد دفاعی، جهاد ابتدایی، جهاد فرهنگی و جهاد مالی کدام هستند؟ همهی این احادیثی که ما در مورد جهاد داریم و کتاب «جهاد» در وسائل شیعه در آثار عُلمای ما که احادیث را جمع کردهاند، احادیث جهاد کم نیستند و احادیث بسیاری در مورد کیفیّت مبارزه بیان شده است. اینکه ما در جنگ چگونه با دشمن رفتار کنیم؟ اینها در قرآن کریم نیامده است. این حدیث است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به رزمندگانشان دستور دادند در هنگام جنگیدن زنان را نکُشید، درختان را قطع نکنید، آب مردم را مَسموم نکنید. این موارد که در قرآن کریم نیست؛ اینها حقوق بَشر است و این حقوق بَشر را روایات ما نقل کردهاند. اگر روایت نبود، ما نمیتوانستیم اینها را از قرآن کریم استخراج کنیم. بنابراین تمام فروع دینی که شما به آن اعتقاد دارید، اجراییشدن آن به برکت احادیث است. در مورد احادیث هم اگر حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) هم این سُفره را پَهن نمیکردند، به دست خُلفاء از بین رفته بود. بنابراین حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) قرآن کریم را نجات دادهاند، حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) احکام دین را نجات دادهاند، حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) اعتقادات توحیدی را حفاظت و بیمه کردهاند، حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) شاگردانی مانند «زُراره[۲۱]»، مانند «ابوبصیر[۲۲]» و چهار نفر دیگر که فرمودند اگر اینها نبودند، دین مُندرس میشد. حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) شاگردانی مانند «جابر بن یزید جُعفی[۲۳]» تربیت کردند که ۹۰ هزار حدیث ناگفته در سینهی جابر ریخت، ۹۰ هزار حدیث سِرّی که جزء اَسرار بود و به احدی اجازه نداده بود که آنها را بازگو نماید. خدمت حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) رسید و عرض کرد: دیگر نمیتوانم، در سینهام احساس تنگی میکنم و شما فرموده بودید که به کسی نگویم. حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) فرمودند: به بیابان برو و به چاه بگو. در عین حال جابر ابن یزید جُعفی حدود ۱۶ هزار حدیث مُجاز بوده است که آنها را گفته است و این رُوات و مُحدّثین و عُلمایی که حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) تربیت کردند، در واقع اسلام را نجات دادند، مسلمانی را تا روز قیامت بیمه کردند و امامت ائمهی بعد از خودشان را هم تثبیت فرمودند.
توصیههای حضرت امام محمدّ باقر (علیه السلام) نسبت به رفتار شیعیان در جامعه
در پایان عرائضم یک حدیث زیبا هم از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) به محضر شما تقدیم میدارم و به پدر و مادرم هدیه میکنم. انشاءالله امشب آنها نیز از این مجلس بَهرهای ببرند. حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) در موسم حجّ تشریف داشتند. شخصی از آفریقا خدمت ایشان رسید و حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) حال یکی از مؤمنین و شیعیان را پرسیدند. فرمودند: «راشد» در چه حالی است؟ عرض کرد: آقا جان! هنگام آمدن خداحافظی کردیم و حالشان خیلی خوب بود. حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) فرمودند: خداوند او را رحمت نماید. عرض کرد: آقا! مگر وفات کرده است؟ من تازه آمدهام و با او خداحافظی کردم. حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) فرمودند: در فُلان روز و فُلان ساعت از دنیا رفته است. ولی حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) در حقّ او دعا کردند و فرمودند: «رَحِمَهُ الله»، خداوند او را رحمت نماید، او از شیعیان ما بود. سپس حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) فرمودند: «آترُونَ اَنْ لَیْسَ لَنا مَعَکُم اَعْیُنٌ ناظِرَهٌ أسْماعٌ سَمیعَهٌ بِئْسَ ما رَأیْتُمْ[۲۴]»، گمان کردید که چشمهای بینا ـ که منظورشان ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) هستند، چون عینالله هستند ـ بر شما نظارت ندارند؟ گوشهای شنوائی بر خلوت و جَلوت شما احاطه ندارند؟ اگر شما اینگونه فکر میکنید، گمان غلطی است. «بِئْسَ ما رَأیْتُمْ»؛ فکر بدی است که شما میکنید. سپس حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) قسم خوردند و فرمودند: «وَ اللهِ لا یَخْفی عَلَیْنا شَیْیءٌ مِنْ أعْمالِکُم[۲۵]»؛ به والله قَسم که از اعمال شما حتّی یک عَمل هم از ما مخفی نیست. هرکاری شما در خلوت انجام میدهید، در جَلوت انجام میدهید، هرچه در باطن و ظاهر دارید، ما از همهی آنها اطّلاع داریم. «وَ اللهِ لا یَخْفی عَلَیْنا شَیْیءٌ مِنْ أعْمالِکُم»؛ به والله قَسم که از اعمال شما حتّی یک عَمل از دیدِ ما پنهان نیست. سپس فرمودند: «فَاحْضَرونا جَمیعاً[۲۶]»؛ باور کنید که هرجایی هستید، ما بالای سرِ شما هستیم. پیش ما هستید، جلوی چشم ما هستید. حال که جلوی چشم ما هستید، زیبا بشوید. وقتی انسان نزد یک بزرگ میرود، خودش را زیبا میکند. لباسش را درست میکند، سر و وضعش را مرتّب مینماید. فرمودند: «فَاحْضَرونا جَمیعاً»؛ وقتی پیش ما میآیید، آراسته بیایید. گناه شما را زشت میکند و باعث میشود که از چشم ما بیفتید. حَسد شما را زشت میکند، تکبّر شما را بَدبو میکند، خرابتان میکند. اگر زیبا نباشید، ما شما را نگاه نمیکنیم. تقوا انسان را زیبا میکند؛ «وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِکَ خَیْرٌ[۲۷]»؛ حال که باورتان میآید که امام سایهی خداوند است، همینگونه که عالَم محضر خداوند است، پس ولیّ خدا سایهی خداوند متعال است. عالَم محضرِ ولیّ الله الاعظم است. هرجایی هستیم و هرکاری میکنیم، در محضر امام انجام میدهیم. فرمودند: حال که در محضر ما هستید، «فَاحْضَرونا جَمیعاً»؛ زیبا نزد ما بیایید، زیبا بشوید و نزد ما بیایید. خودتان را نزد ما شیرین کنید و به گونهای نیایید که از چشم ما بیفتید. «وَ عَوِّدُوا اَنْفُسَکُمُ الْخَیْرَ»؛ خودتان را به خیر عادت بدهید. گاهی احساسی میشوید که یک کار خیر انجام میدهید و یا رودربایستی میکنید، این کارِ شیعهی ما نیست. شیعهی ما به خوبیها شناخته میشود. فرمودند: «عَوِّدُوا»؛ خودتان را به خیر عادت بدهید، «وَ کُونُوا مِنْ اَهْلِهِ تَعْرِفوا»، باید شما در جامعه مشهور باشید که شما انسان خوبی هستید. شما گِرهگُشا هستید، شما به دادِ اَشخاص میرسید. شما افتاده را بلند میکنید، شما افسرده را شاد میکنید. بگذارید تا به این عنوان شناخته بشوید. این هم حدیث زیبایی از وجود حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) بود که به محضر شما تقدیم داشتیم.
روضه و توسّل به حضرت امام محمدّ باقر (علیه السلام)
حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) به حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) وصیّت کردند که ۹۰۰ دینار پول کنار گذاشتهاند و فرمودند: بعد از رحلت و وفات من، ۱۰ سال در مِنا برای من عزاداری کنید. تعبیر حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) این است که به من نُدبه کنید. مشخّص میشود که گریهی بلند به مظلومیّت حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) مانند گریهی بر امام حسین (علیه السلام) است. همینگونه که امام حسین (علیه السلام) از حلقوم بُریده به دختر بزرگوارشان فرمودند: سکینه جان! به شیعیان من بگو:
«شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی ***** اَوْ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی[۲۸]»
وقتی به تشییع جنازهی شهید میروید، ابتدا یک «یا حسین» بگویید، یک نالهای به مظلومیّت حضرت امام حسین (علیه السلام) سر بدهید و بعد به شهید خودتان گریه کنید. حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) فرمودند: به من نُدبه کنید. حال چرا به حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) نُدبه کنیم؟ زیرا حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) در کودکی اسیر بودند. حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) با امام حسین (علیه السلام) به کربلا آمده بودند. تمام مُصیبتها را به صورت یکجا دیدهاند و نقل میکنند. ایشان خودشان شاهد بودهاند. بدنهای قطعهقطعه را تماشا کردهاند. آتشسوزی خیمهها، دَربهدَری بچّهها، اسارت بانوان، بردن بانوی مُجلله حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) به مجلس شَراب را دیدهاند. امام تماشا میکنند و میبینند که غُل و زنجیر بر گردن پدرشان انداختهاند. آتش به عَمامهی امام زینالعابدین (علیه السلام) افتاده است و ایشان را سوزانده است. اما دست این کودک نیز بسته بود و نمیتوانست کاری انجام بدهد.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۲۹]».
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! گناهانمان را ببخش و بیامُرز.
خدایا! ما را با قرآن کریم و احادیث اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) و ذَوات آل عصمت بیش از پیش آشنا بفرما.
الها! توفیق فَهم قرآن کریم، فَهم احادیث، عَمل به آنها و نشر آنها را به همهی ما روزی بفرما.
الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم فتنهی دشمنان دین در نشانگرفتن جوانان ما که انواع فسادها و شَهوات را از طریق این ماهوارهها و شبکههای مَجازی در این تلفنهای همراه راه را برای فساد جوانان ما باز کردهاند، به حقیقتِ حضرت امام محمّد باقر (علیه الصلاه و السلام) جوانهای ما را در برابر این میکروبها و ویروسهای بیدینی مَصون و مَحفوظ بفرما.
خدایا! نَسل جوان ما را در دیانت، در اخلاق، در مهارت زندگی، در ازدواج و در اشتغال به ساحل نجات و سعادت برسان.
خدایا! ملّت ما، رهبر ما و نظام ما را یاری بفرما.
خدایا! ما را دشمنشاد نگردان.
خدایا! سایهی پُر برکت رهبرمان را تا ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) و در کنار حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) با کفایت و کرامت مُستدام بدار.
خدایا! این دولتِ جهادیِ مؤمنِ ولایتمَدارِ مردمی ما را در جبههی اقتصاد هم به پیروزی قطعی برسان.
خدایا! همهی توطئهها علیه این ملّت و علیه این نظام را خُنثی بگردان.
خدایا! مردم ما را برای اَدای دینِ ولایتِ عُظمای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در غَدیر و ایّام خاصّ این ماه، بهتر از سالهای قبل حماسی و مورد رضایت امام زمان (ارواحنا فداه) قرار بده.
خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما و گذشتگان ما را السّاعه طَبَقهایی از نور برایشان نازل بفرما.
برای شِفای همهی بیماران، بیمارانِ سفارششده و مورد نظر یک حَمد شِفا قرائت بفرمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ * إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ * اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ».
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] مصباح الشریعه، ص ۱۶٫
«الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء».
[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۷٫
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ».
[۴] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۵٫
«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ».
[۵] فاطمه، دختر حسن بن علی بن ابیطالب (علیه السلام)، از کسانی است که در کربلا حاضر بوده و در زمره اسیران کربلا میباشد. ام عبدالله فرزند امام مجتبی (علیه السلام)، نامش فاطمه و مادرش ام ولد است. به او ام عبده و ام محمّد نیز گفتهاند. مادر ایشان نیز ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله التیمی بوده است. ظاهراً کنیه مشهور ایشان ام عبدالله است و برخی اُم الحسن را نیز ذکر کردهاند. او با امام سجاد (علیه السلام) ازدواج کرد و از وى چهار فرزند به نامهاى امام محمد باقر (علیه السلام)، حسن، على و عبدالله متولد شد. او اولین علوی بود که با یک علوی دیگر ازدواج کرد. به همین جهت، امام باقر (علیه السلام) فرزند این دو را «هاشمی من هاشمیین علوی من علویین؛ یک هاشمی که از پدر و مادر هاشمی است و یک علوی که از پدر و مادر علوی است» توصیف کردهاند. او در خاندان امام حسن (علیه السلام)، در صداقت و راستگویی، بىنظیر و نخستین زن علویه بود که فرزند علوى (امام باقر (علیه السلام) ) به دنیا آورد. ام عبدالله با عموى بزرگوارش، امام حسین (علیه السلام) به کربلا آمد و در لباس اسارت به کوفه و شام برده شد. در دوران اسارت شاهد در غل و زنجیر بودن همسر (امام سجاد (علیه السلام))، گرسنگی و تشنگی فرزند (امام محمد باقر (علیه السلام)) و دیدن سرهاى خویشاوندان بر نیزه بود. در منابع کهن و اخیر اطلاعات دیگرى دربارهى نامبرده وجود ندارد. فاطمه دختر امام حسن (علیه السلام)، همسر امام سجاد (علیه السلام) و مادر امام باقر (علیه السلام)، زنی فاضل بوده و در منابع روایی، کرامتی نیز از ایشان نقل شده است.
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «مادرم زیر دیواری نشسته بود که ناگاه دیوار شکاف خورد و صدای ریزش سختی به گوش رسید، مادرم با دست اشاره کرد و گفت: نه، به حق مصطفی! خدا به تو اجازه نداده که بر من فرود آیی. دیوار در هوا معلق بود تا مادرم از آنجا گذشت. سپس پدرم صد دینار از برای او صدقه داد». امام صادق (علیه السلام) مادربزرگ خود را چنین توصیف میکند: «کانَتْ صِدِّیقَهً لَمْ تُدْرَکْ فِی آلِالْحَسَنِ امْرَاَهٌ مِثْلُهَا»؛ «او صدیقهای بود که در خاندان امام حسن (علیه السلام) زنی همتراز او وجود نداشت». در منابع حدیثی، روایتی از فاطمه بنت الحسن از پدرش امام حسن (علیه السلام)، نقل شده است. علاوه بر امام محمدباقر (علیه السلام) که مهمترین فرزند فاطمه بنت الحسن بوده، عبدالله باهر نیز فرزند ایشان بوده است. عبدالله باهر انسانی فاضل و فقیه و متولی اوقاف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و سپس تولیت اوقاف امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را نیز بر عهده گرفت.
[۶] مفاتیح الجنان، فرازی از فضیلت و کیفیت زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها) در قم.
«…اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ نُورِکَ وَ سِراجِکَ، وَ وَلِیِّ وَلِیِّکَ، وَ وَصِیِّ وَصِیِّکَ، وَ حُجَّتِکَ عَلَىٰ خَلْقِکَ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فاطِمَهَ وَ خَدِیجَهَ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّهَ وَلِیِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ؛ السَّلامُ عَلَیْکِ عَرَّفَ اللّٰهُ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ فِی الْجَنَّهِ، وَ حَشَرَنا فِی زُمْرَتِکُمْ، وَ أَوْرَدَنا حَوْضَ نَبِیِّکُمْ، وَ سَقَانا بِکَأْسِ جَدِّکُمْ مِنْ یَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طالِبٍ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ، أَسْأَلُ اللّٰهَ أَنْ یُرِیَنا فِیکُمُ السُّرُورَ وَ الْفَرَجَ، وَ أَنْ یَجْمَعَنا وِ إِیَّاکُمْ فِی زُمْرَهِ جَدِّکُمْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ أَنْ لَایَسْلُبَنا مَعْرِفَتَکُمْ إِنَّهُ وَلِیٌّ قَدِیرٌ…».
[۷] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۷٫
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ».
[۸] إعلام الوری بأعلام الهدی، ص ۱۳۳٫
«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».
[۹] اثبات الهداه، ج ۳، ص ۲۸۶٫
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ: أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ حَدِیثِ غَدِیرِ خُمٍّ؟ قَالَ: کُنَّا بِالْجُحْفَهِ فَخَرَجَ إِلَیْنَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ظُهْراً وَ هُوَ آخِذٌ بِعَضُدِ عَلِیٍّ، فَقَالَ: أَیُّهَا اَلنَّاسُ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ، قَالُوا: بَلَى، قَالَ: فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاَهُ».
[۱۰] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۲٫
«قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ ۖ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ».
[۱۱] زید بن ثابت بن ضحاک (درگذشتۀ ۴۵ق) از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). او پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ماجرای سقیفه از خلافت ابوبکر حمایت و با او بیعت کرد. در دوره خلافت عمر و عثمان منصب قضاوت را برعهده داشت و در سفرهای خلیفه جانشین آندو در مدینه بود. بنا به گزارش بیشتر منابع زید با حضرت علی (علیه السلام) بیعت نکرد و در جنگهای دوره خلافت او حضور نیافت. زید از قبیله خزرج بود. پدرش ثابت بن ضحاک و مادرش «النوار» دختر مالک بن صرمه یا مالک بن معاویه، هر دو خزرجی بودند. البته بعضی او را فرزند ثابت بن خلیفه اشهلی که از صحابه و از قبیله اوس بوده، دانستهاند. برخی دیگر وی را فرزند ضحاک اشهلی میدانند که از منافقان و جاسوسان یهود بود. کنیههای ابوسعید، ابوعبدالرحمن، ابوخارجه و ابوثابت. را برای او ذکر کردهاند. او۲۷ فرزند داشت که هفت تن آنان در واقعه حرّه کشته شدند. زید در سال یازدهم قبل از هجرت در مدینه متولد شد و در مکه رشد یافت. هنگامی که شش ساله بود پدرش در جنگ بعاث -جنگی که پیش از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه بین قبیله اوس و خزرج رخ داد- کشته شد. او در ۱۱ سالگی با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه هجرت کرد و در امور دین، علم آموخت. بنابر گزارشی، زید در ۱۱ سالگی، به درخواست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول فراگیری خط یهودی یا عبرانی یا سریانی شد و آن را در مدت ۹ یا ۱۱ روز آموخت.
برخی زید را کاتب وحی دانستهاند، البته از ابن مسعود زمانی که من هفتاد سوره قرآن را فرا گرفتم، زید بن ثابت در مکتبخانه درس میخواند. همچنین از ابی بن کعب نقل شده زمانی که من قرآن میخواندم، زید کودکی بود که در مکتب با یهودیها بازی میکرد. برخی نیز باتوجه به اینکه زید در هنگام هجرت ۱۱ سال داشته، در کاتب وحی بودن او تردید کردهاند. به گزارش سهیلی در «الروض الانف» تعلیم کتابت به ده کودک انصار یکی از شرایط آزادی اسیران جنگ بدر بود که توان پرداخت جانبهای خود را نداشتند و زید بن ثابت یکی از آنان بود که به گروهی از بچههای انصار خواندن و نوشتن آموخت. ابن عساکر او را از بزرگان صحابه به شمار آورده است. بعضی وی را در امور قضائی و فتوا و قرائت و فرائض دینی سرآمد دانستهاند. ابن سعد وی را یکی از چهار نفری میداند که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرآن را جمع کردهاند و حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند که داناترین امت من در مسائل میراث زید بن ثابت است.
زید در جنگ بدر به علت کمی سن اجازه حضور نیافت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به همراه اشخاص دیگر از چهار منزلی مدینه (بیوت السقیا) بازگردانید. وی در جنگ احد نیز به همین دلیل اجازه حضور نیافت. اما در جنگ خندق حضور یافت. در غزوۀ حنین از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شد که مردم را سرشماری و غنایم را حساب کند. زید پس از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ماجرای سقیفه به حمایت از ابوبکر بن ابیقحافه برخاست و با او بیعت کرد و از دیگران نیز خواست که با او بیعت کنند. ابوبکر موضعگیری وی را ستود و برایش دعای خیر نمود. وی در زمان ابوبکر جزو کاتبین خلیفه اول قرار داشت. عمر بن خطاب به هنگام سفر او را جانشین خود در مدینه میکرد. او در زمان عمر منصب قضاوت را بر عهده داست و در دوره عثمان بر این منصب ابقا شد. خلیفه سوم همچنین مسئولیت بیت المال را به او سپرد و در نبود عثمان جانشین وی در مدینه بود. زید در سال ۳۴ هجری هنگامی که معترضان قصد کشتن عثمان را داشتند به همراه ابواسید ساعدی، کعب بن مالک و حسان بن ثابت از عثمان دفاع کردند.
در مورد بیعت یا عدم بیعت زید بن ثابت با حضرت علی (علیه السلام) گفتارهای گوناگونی وجود دارد، ابن سعد معتقد است که زید از بیعتکنندگان با حضرت علی (علیه السلام) بود. اما به گفته علی بن حسین مسعودی و علامه مجلسی زید با حضرت علی (علیه السلام) بیعت نکرد. بنا بر آنچه که از عبدالله محض نقل شده پس از قتل عثمان انصار به جز چند تن از جمله زید بن ثابت که عثمانیمذهب بودند با علی (علیه السلام) بیعت کردند. زید در هیچ یک از جنگهای حضرت علی (علیه السلام) شرکت نکرد، هر چند وی فضیلت و بزرگی آن حضرت را بیان میکرد. درباره سال درگذشت زید اختلاف وجود دارد، درگذشت او از سال ۴۵ تا ۴۸ و حتی بعد از سال ۵۰ ثبت شده است، البته بیشتر مورخان سال وفات او را ۴۵ هجری ذکر کردهاند و آن را صحیحترین قول میدانند. ذهبی از واقدی نقل کرده که زید در سال ۴۵ هجری وفات یافت، در حالی که او ۵۶ سال داشت. مروان بن حکم بر جنازۀ وی نماز خواند. ابوهریره در مرگ او میگوید: امروز دانشمند این امت درگذشت و امید است که خدا ابن عباس را جانشین او قرار دهد.
[۱۲] عُمَر بن عَبدالعَزیز بن مَروان (۶۳-۱۰۱ق) هشتمین خلیفه اموی بود که از سال ۹۹ قمری تا سال ۱۰۱ قمری حکومت کرد. شیوه حکومتی وی با دیگر خلفای بنی امیه متفاوت بود، از اینرو اهل سنت نقل کردهاند که امام باقر (علیه السلام) او را نجیب بنیامیه خوانده است؛ هرچند بنا به روایتی دیگر، به خاطر نشستن در جایگاهی که حق امامان شیعه بوده، در آسمانها لعن شده است. او به مدت دو سال و نیم خلافت کرد و از جمله کارهای وی در دوران خلافتش، جلوگیری از سب علی (علیه السلام)، بازگرداندن فدک به فرزندان فاطمه، برداشتن ممنوعیت کتابت حدیث و رد مظالمی بود که از سوی خاندانش به مردم شده بود. وی همچنین پیش از خلافت که از سوی ولید بن عبدالملک خلیفه وقت، حاکم مدینه بود، مسجد النبی را توسعه داد و حجره همسران پیامبر را داخل مسجد قرار داد.
عمر بن عبدالعزیز بن مروان بن حکم در سال ۶۱ قمری ، یا سال ۶۲ قمری و یا ۶۳ قمری به دنیا آمد. کنیه او ابوفحص بود پدرش عبدالعزیز بن مروان بن حکم و مادرش، ام عاصم دختر عاصم بن عمر بن خطاب بوده است. عبدالملک بن مروان خلیفه وقت، (حک: سال ۶۵ قمری-سال ۸۶ قمری) عموی عمر بن عبدالعزیز در اواخر خلافت خود در سال ۸۵ قمری پس از درگذشت پدر عمر، او را از مدینه فراخواند و دخترش فاطمه را به همسری او درآورد. عبدالملک بن مروان در سال ۸۵ قمری حکومت «خناصره» (منطقهای در حلب) را به او سپرد. ولید بن عبدالملک، در سال ۸۷ قمری حکومت مدینه را به عمر بن عبدالعزیز سپرد و او را امیر حج کرد، ولی در سال ۹۳ قمری بنا به درخواست حجاج بن یوسف از حکومت مدینه برکنار شد. حجاج در نامهای به ولید یادآور شده بود که «بیدینان و اختلافجویان و شورشیان عراقی از عراق به مدینه و مکه پناه میبرند و این امر مایه وهن است».
او در دوره حکمرانی بر مدینه، مسجد النبی را بازسازی کرد و توسعه داد. در سال ۸۸ قمری ولید بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز را مأمور کرد که مسجدالنبی را توسعه دهد و حجرههای همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد قرار گیرند. پس از مرگ ولید بن عبدالملک در سال ۹۷ قمری، عمر بن عبدالعزیز بر جنازه او نماز خواند. در دوره سلیمان بن عبدالملک (سال ۹۶ قمری تا سال ۹۹ قمری) عمر مشاور او بود و پس از مرگ سلیمان، بر جنازه او نیز نماز خواند. عمر بن عبدالعزیز در سال ۹۹ قمری پس از سلیمان بن عبدالملک به خلافت رسید و تا سال ۱۰۱ قمری به مدت دو سال و نیم حکومت را در دست داشت. سلیمان بن عبدالملک بنا به گفته خودش برای جلوگیری از فتنه، عمر بن عبدالعزیز را جانشین خود قرار داد و پس از او، یزید بن عبدالملک به خلافت رسید. به گفته طبری، او پس از رسیدن به خلافت آیه استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) را بر زبان جاری کرد. و در سخنان خود در آغاز خلافت گفت: «بعد از قرآن هیچ کتابی و بعد از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ پیامبری نیست. من قاضی نیستم، بلکه مجری هستم. بدعتگذار نیستم، بلکه تابع هستم».
از آنجا که دوران حکومت عمر بن عبدالعزیز (۹۹ـ۱۰۱ق) همزمان با دوران امامت امام باقر (علیه السلام) (۹۵ـ۱۱۴ق) بود، در منابع از ارتباط امام پنجم شیعیان و عمر بن عبدالعزیز گزارشهایی نقل شده است. برخی محققان موضع امام باقر (علیه السلام) در مقابل عمر بن عبدالعزیز را ناصحانه ارزیابی میکنند. امام باقر (علیه السلام) از روی خیرخواهی او را نصیحت میکرد و از عاقبت ظلم و ستم میترساند و این نصیحتها را متناسب با روحیه عمر بن عبدالعزیز که میخواست عدالت پیشه باشد میدانست. در روایات آمده که امام باقر (علیه السلام) او را نجیب بنی امیه خطاب کرده است. با این وجود معتقد بود که او علیرغم عدالتپیشگی پس از مرگش در آسمانها لعن خواهد شد؛ چرا که بر جایگاهی نشسته است که حق امامان است و او هیچ حقی در آن نداشت. عمر بن عبدالعزیز در ۳۹ سالگی در رجب سال ۱۰۱ قمری در خُناصِرَه درگذشت و در دیر سمعان دفن شد. دیر سمعان در منطقه حمص در سوریه است. مقبره وی در شش کیلومتری معمره النعمان (از شهرهای شرقی کشور سوریه) قرار دارد و در زمان حکومت ایوبیان در قرن ششم قمری بر آن ضریحی ساخته شده است. برخی معتقدند خاندان اموی از بیم آنکه خلافت از دستشان بیرون رود، عمر بن عبدالعزیز را مسموم کردند.
[۱۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۴۳٫
«وَ أَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَ آتُوا الزَّکَاهَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ».
[۱۴] سوره مبارکه حشر، آیه ۷٫
«مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَىٰ وَ الْیَتَامَىٰ وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنْکُمْ ۚ وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ۚ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ».
[۱۵] سوره مبارکه واقعه، آیات ۷۷ الی ۷۹٫
[۱۶] سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳٫
«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ ۖ وَ أَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَ آتِینَ الزَّکَاهَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا».
[۱۷] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۹٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا».
[۱۸] «جابر بن عبدالله انصارى»، صحابی جلیل القدر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است که از او تعداد زیادی حدیث در کتب شیعه و سنی نقل شده است. جابر به خاطر روایات خاصی که در فضیلت اهل بیت علیهم السلام نقل نموده و همچنین زیارت امام حسین علیه السلام در روز اربعین شهادت آن حضرت، از صحابیان معروف در بین شیعیان و دارای جایگاه خاصی است. جدّ جابر بن عبدالله، عَمرو بن حرام بن کعب بن غَنْم بود و نسبتش به خَزْرَج می رسید. پدرِ جابر پیش از هجرت پیامبر اکرم به یثرب، مسلمان شد و در بیعت عَقَبه دوم با رسول خدا صلی اللّه علیه وآله پیمان بست و جزو دوازده نقیبی شد که پیامبر آنان را به نمایندگی قبایلشان برگزید. وی در غزوه بدر حضور داشت و در غزوه احد به شهادت رسید. کنیه جابر، به سبب نام فرزندانش، در منابع به صورتهای گوناگون آمده، اما از میان آنها کنیه ابوعبداللّه صحیح تر دانسته شده است. از عبدالرحمان، محمد، محمود، عبداللّه و عقیل، به عنوان فرزندان جابر یاد شده است. از وجود افرادی منتسب به جابر در افریقیه و بخارا گزارشهایی در دست است. در ایران نیز عده ای از نسل او هستند که مشهورترین ایشان شیخ مرتضی انصاری، فقیه و اصولی بزرگ شیعه در دوران معاصر بود. اولین آگاهی ما از زندگی جابر، حضور او با پدرش در بیعت عقبه دوم در سال سیزدهم بعثت است. وی کم سال ترین ناظرِ بیعت اوس و خزرج با پیامبر صلی اللّه علیه وآله بود. باتوجه به سال مرگ و مدت عمرش، احتمالاً در آن زمان حدود شانزده سال داشته است.
پس از هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه، جابر از جوانانی بود که در بیشتر غزوه ها و سریّه ها حضور داشت و فقط در غزوه بدر و احد غایب بود. عذر حضور نیافتن جابر در این دو غزوه، اطاعت از پدرش بود که او را سرپرست خانواده پرجمعیت خود کرده بود. غزوه حمراءالاسد، که در سال چهارم هجرت و در پی غزوه احد رخ داد، اولین تجربه جنگی جابر بود. به فرموده پیامبر اکرم، فقط شرکت کنندگان در غزوه احد اجازه همراهی با آن حضرت را در این مأموریت نظامی داشتند، اما جابر تنها کسی بود که به رغم غایب بودن در غزوه احد، در این جنگ شرکت کرد، زیرا رسول اکرم عذر وی را پذیرفت. در سال سوم هجرت و پیش از غزوه ذاتُ الرَقاع، جابر با بیوه ای به نام سُهَیْمه، دختر مسعود بن اوس، ازدواج کرد تا بتواند پس از شهادت پدرش، از نُه خواهر خود بهتر سرپرستی کند. در این هنگام جابر با مشکلات مالی دست به گریبان بود و دیونی از پدر خود برعهده داشت. چندی بعد در راه بازگشت از غزوه ذات الرقاع (سال چهارم هجرت) پیامبر اکرم جویای حال جابر شد و آبرومندانه مشکل مالی او را برطرف و برای وی استغفار کرد.
جابر چندان جویای یافتن معارف دینی بود که برای شنیدن بی واسطه حدیث پیامبر از یکی از صحابه، به شام سفر کرد. این شوق، جابر را در پایان عمر بر آن داشت که چندی مجاور خانه خدا شود تا احادیثی بشنود. جابر انصاری در مسجد نبوی حلقه درس داشت و حدیث املا می کرد و شماری از تابعین از وی علم می آموختند و حدیث او را می نوشتند. نام جابر انصاری در نقل احادیث مشهور شیعی آمده است، از جمله در نقل حدیث غدیر، حدیث ثقلین، حدیث مدینه العلم، حدیث منزلت، حدیث ردّ شمس و حدیث سدّالابواب. وی همچنین راوی احادیثی بوده که در آن رسول خدا صلی اللّه علیه وآله امامان پس از خود را نام برده و نیز ویژگیهای حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف را شناسانده است. «حدیث لوح» از جمله احادیث مشهور است که جابر آن را روایت کرده و نامهای دوازده امام جانشین پیامبر در آن آمده است.
از جابر افراد فراوانی نیز حدیث نقل کرده اند. از مشهورترین راویان حدیث از جابر، سعیدبن مُسیِّب، حسن بن محمدبن حنفیه، عطاء بن أبی رباح، مجاهد بن جَبر، عمرو بن دینار مکی، عامر بن شَراحیل شعبی و حسن بصری بودند. از امامان شیعه، امام باقر علیه السلام، و نیز امام صادق و امام کاظم علیهما السلام به نقل از امام باقر، چند حدیث نبوی از جابر بن عبداللّه نقل کرده اند. جابر در حوزه احکام فقهی صاحب رأی بوده و فتوا می داده و از این رو، ذهبی او را «مفتی مدینه» و مجتهد و فقیه خوانده است. بر اساس طبقه بندی ابن سعد در الطبقات الکبری، جابر جزو «اصحاب مفتی و مقتدا» یا «اهل العلم و الفتوا» قرار نگرفته، اما باتوجه به آرای فقهی و فتواهای جابر، دیدگاه ابن حزم که وی را از مفتیان متوسط صحابه دانسته است، موجه به نظر می رسد. روایات فقهی جابر که در کتابهای چهارگانه شیعه آمده، اندک است. شیخ طوسی در کتاب «الخلاف»، در مواردی آرای فقهی جابر را نقل کرده است. در تفسیر قرآن کریم، از جابر روایات بسیاری نقل شده که در منابع تفسیری به آنها استناد گردیده است. آرای تفسیری جابر در باره برخی آیات قرآن، همسو با دیدگاه تفسیری شیعه است.
جابر بن عبدالله انصاری در پایان عمر خود، یک سال در جوار خانه خدا در مکه زیست. در آن مدت، بزرگانی از تابعین، مانند عطاء بن ابی رَباح و عمرو بن دینار، با وی دیدار کردند. جابر در اواخر عمر نابینا شد. وی در مدینه درگذشت. مِزّی روایتهایی در باره سال وفات جابر آورده است که هریک تاریخ متفاوتی را، بین سالهای ۶۸ تا ۷۹ قمری، ذکر کرده اند و در یک خبر، به نقل از جمعی از مورخان و محدّثان، از وفات جابر در سال ۷۸ قمری و در ۹۴ سالگی سخن گفته و اشاره کرده است که اَبان بن عثمان، والی مدینه، بر وی نماز گزارد.
[۱۹] ابوعبدالله شمس الدین محمد بن مکی بن محمد شامی عاملی جزینی مشهور به شهید اول یا شیخ شهید از فقهای بزرگ و بزرگترین مجتهدان شیعه در قرن هشتم هجری است. شهید اول در فقه مذاهب اهل سنت نیز متبحر بود و به کشورهای مختلف اسلامی سفر کرد و اجازاتی نیز دریافت کرد. وی صاحب کتاب فقهی اللمعه الدمشقیه است و در سال ۷۸۶ق به دست مخالفان شیعه به شهادت رسید.
[۲۰] ألنَّفْلیَّه رسالهای فقهی و مختصر به زبان عربی تألیف شهید اول (متوفای ۷۸۶ق) است. روش تألیف این کتاب نظیر «ألفیه» به صورت رسالهای و مختصر است که مؤلف، در نهایتِ اختصار، مباحث مقدمات، مُقارنات و مُنافیات نماز را همراه با دو مبحث تعقیب نماز و خصوصیات باقی نمازها ذکر نموده است. مؤلف در این کتاب، به بیان مستحبات مربوط به نماز پرداخته و در حدود ۳۰۰۰ مستحب را ذکر کرده است. این تعداد از مستحبات به ضمیمۀ ۱۰۰۰ واجب نماز که در کتاب «ألفیه» بیان شده، به تبرک قول امام صادق (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) که فرمودند: “برای نماز چهار هزار حد است” جمعآوری شده است. کتاب نفلیه پس از کتاب «ألفیه» نوشته شده و از آنجایی که شهید اول در سال ۷۷۰ق به محمد بن عبدالعلی بن نجده (متوفای ۸۰۸ ق)، اجازۀ کتاب ألفیه را داده، بنابراین احتمالاً این کتاب پس از سال ۷۷۰ق نوشته شده است. از طرفی اجازۀ شهید به علی بن خازن حائری در سال ۷۸۴ق برای نقل کتاب نفلیه، نشانگر این است که این کتاب قبل از سال ۷۸۴ق نوشته شده، پس کتاب نفلیه حدوداً بین سالهای ۷۷۰ تا ۷۸۴ق تألیف شده است.
[۲۱] زُرارَه بن اَعْیَن بن سُنسُن شَیبانی کوفی، (حدود ۷۰ – ۱۴۸ یا ۱۵۰ق) از اصحاب اجماع و صحابه خاص امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) و از بزرگترین فقها و متکلمان شیعه بود. امام جعفر صادق (علیه السلام) او را از برترین اصحاب خود برشمرده است. زراره از خاندان آل اعین است که افراد بسیاری از این خاندان جزو اصحاب ائمه (علیه السلام)، راویان بزرگ و فقهای شیعه بودهاند. گویا زراره تألیفات فراوانی داشته؛ اما در آثار رجالی، تنها نام کتاب الاستطاعه و الجبر و العهود، ذکر شده است. از زراره حدود سه هزار حدیث نقل شده که حدود ۱۲۰۰ حدیث را به طور مستقیم از امامان نقل کرده است. فرزندان و برخی از برادران زراره، از اصحاب امام صادق (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) و از محدثان شیعه بودند.
ابن ندیم در الفهرست زراره را بزرگترین عالم شیعه در فقه، حدیث، کلام و شناخت مذهب تشیع دانسته است. نجاشی در رجال خود وی را بزرگ و استاد شیعیان در زمان حیاتش معرفی میکند، که قارِی قرآن، فقیه، متکلم، شاعر و ادیب بوده و تمام خصائص دین و مزایای فضیلت در او جمع شده بود و راستگو، مورد اعتماد و در زمان خویش بر همه اصحاب مقدم بود. وی از جمله اصحاب اجماع است، که از نظر دانشمندان شیعه هر چه روایت کند، راست و درست است. امام صادق (علیه السلام) او را از برترین اصحاب خود برشمرده است. گرچه زراره تألیفات فراوانی داشته؛ اما در آثار رجالی، تنها نام یکی از آاثار او، کتاب الاستطاعه والجبر والعهود، ذکر شده است و به نام دیگر آثار او اشارهای نشده است. بیشتر محدثین وفات زراره را در سال ۱۴۸ قمری بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام)، به فاصله دو ماه، یا کمتر، دانسته و گفتهاند که زراره به هنگام وفات آن حضرت مریض بود و به همان مرض از دنیا رفت. لیکن برخی از محدثین وفات زراره را در سال ۱۵۰ ذکر کردهاند.
[۲۲] یحیی بن ابی القاسم اسدی (درگذشت ۱۵۰ق)، مشهور به ابوبصیر از اصحاب اجماع و از اصحاب امام محمد باقر (علیه السلام) و امام جعفر صادق (علیه السلام) بود. وی را در شمار اصحاب امام موسی کاظم (علیه السلام) نیز آوردهاند. کنیۀ او ابومحمد بود و شاید از آن رو ابوبصیر(بینا وروشندل) خوانده میشد که از بینایی محروم بود. ابوالقاسم کنیۀ پدر وی بوده و نام او اسحاق ثبت شده است، ولی در برخی از منابع ابوالقاسم به صورت قاسم و به عنوان نام پدر یحیی آمده است. نسبت اسدی به جهت رابطۀ ولای خاندان او با قبیلۀ عرب بنیاسد بود. شیخ طوسی در رجال او را از اهل کوفه شمرده است. همو و نجاشی به سال وفات وی تصریح کردهاند. ابوبصیر اسدی بجز محضر امامان، از برخی راویان امامی چون ابوحمزۀ ثمالی و صالح (عمران) بن میثم نیز روایت کرده است. راویانی چون ابان بن عثمان احمر، عاصم بن حمید حناط، حسین بن ابی العلاء و عبدالله بن حماد انصاری از و روایت کردهاند. همچنین علی بن ابیحمزه بطائنی، عبدالله بن وضاح و شعیب عقرقوفی، خواهرزادۀ ابوبصیر اسدی از او روایت کردهاند گفته شده است این افراد شاگردان خاص وی بودهاند. ابو بصیر در ۲ هزار و ۵۷۲ سند از روایات کتب اربعه، در موضوعات اعتقادی، فقهی، اخلاقی و تفسیری قرار گرفته است. رجالیان امامیه نام او در شمار اصحاب اجماع آوردهاند که بر وثاقت آنان اتفاق دارند. نجاشی او را یک راوی «وجیه و ثقه» خوانده است. همچنین او حدیث لوح را روایت کرده است.
[۲۳] جابر بن یزید بن حارث جُعْفی از تابعان و مشاهیر فقها، محدثان و مفسران شیعه و از اصحاب برجسته امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) است. جابر بنا بر گزارش منابع، دارای مقام و منزلت والایی بوده و دارای کتابهایی است. وی در جایگاه راوی احادیث از جانب شیعیان و اهل سنت مورد مدح و طعن قرار گرفته است. وفات او را سال ۱۲۸ قمری گفتهاند. در میان عالمان رجالی شیعه و سنی، جابر به علت اعتقادات مذهبی هم مدح و هم ذم شده است. نجاشی در وثاقت او شک کرده و او را مختلط میداند. شیخ مفید، او را از عالمانی میداند که ذم و طعنی درباره وی نیست. طوسی از ثقه بودن وی سخنی به میان نیاورده است ابن غضائری جابر را ثقه دانسته، ولی همه کسانی را که جابر از آنها روایت کرده، ضعیف شمرده است. ابن داوود حلی او را در زمره مجروحین حدیثی ذکر کرده است.
حر عاملی، حسین نوری و سید ابوالقاسم خویی او را توثیق کرده و در صدد توجیه اقوال عالمان پیش از خود بر آمدهاند. خویی علاوه بر توثیق جابر، او را دارای جلالت و منزلتی عظیم دانسته که محرم اسرار و مورد لطف و عنایت امامین صادقین (علیه السلام) بوده است. یعقوبی، وی را در زمره فقهای دوران امویان و عباسیان ذکر میکند. ابن شهر آشوب، وی را از خواص اصحاب امام صادق (علیه السلام) و باب امام باقر (علیه السلام) میشمرد. در میان شرححالنویسان سنی، برخی جابر را توثیق کردهاند. ولی بیشتر آنها به علت اعتقادات مذهبی نظیر رجعت، غلو و اینکه از اصحاب عبدالله بن سبا بوده، او را ضعیف شمردهاند. ابن سعد درباره جایگاه اجتماعی و فقهی وی مینویسد: هر گاه قاضی خالد بن عبدالله قَسری در کوفه قضاوت میکرد، جابر در کنار او مینشست. ترمذی درباره دانش حدیثی وی میگوید: اگر جابر نبود، کوفه از حدیث خالی میشد. ابن ابی حاتم رازی روایتی را نقل میکند که سفیان ثوری گفته است باتقواتر از جابر در حدیث ندیدم. ابن حجر عسقلانی گفته جابر گاهی احادیث نادر و منحصر بهفرد روایت میکرد و از این رو بزرگان اهل سنت روایت کردن از او را بر خود لازم میدیدند.
[۲۴] روضه کافی، صفحه ۸۴.
«رَجُلٌ لَنا مُوالُ و لنا مُحِبٌ ثُمَّ قالَ آترُونَ اَنْ لَیْسَ لَنا مَعَکُم اَعْیُنٌ ناظِرَهٌ أسْماعٌ سَمیعَهٌ بِئْسَ ما رَأیْتُمْ وَ اللهِ لا یَخْفی عَلَیْنا شَیْیءٌ مِنْ أعْمالِکُم فَاحْضَرونا جَمیعاً وَ عَوِّدُوا اَنْفُسَکُمُ الْخَیْرَ وَ کُونُوا مِنْ اَهْلِهِ تَعْرِفوا فَاِنّیِ بِهذا آمُرُوَلَدِی و شیعَتیِ».
[۲۵] همان.
[۲۶] همان.
[۲۷] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۶٫
«یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشًا ۖ وَ لِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِکَ خَیْرٌ ۚ ذَٰلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ».
[۲۸] موسوى وادقانى، سید احمد، یاران کوچک امام حسین علیه السلام، ص ۱۳۲؛ به نقل از اسرار الشهاده، فاضل دربندى، ص ۴۶۲؛ دمعه الساکبه، ملا باقر بهبهانى، ص ۳۵۰؛ معالى السبطین، محمد مهدى، مازندرانى، ج ۲ ص ۳۱٫
« شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ رَی عَذْبٍ فَاذْکُرُونِی *** أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِیبٍ أَوْ شَهِیدٍ فَانْدُبُونِی
وَ أَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیرِ جُرْمٍ قَتَلُونی *** وَ بِجَرد الخَیلِ بَعْدَ القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی
لَیتَکُم فی یوْمِ عاشُورا جمیعاٌ تَنْظُرونی *** کَیفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَاَبَوْا أَن یرْحَمُونی
و سَقَوهُ سَهْمَ بَغْىٍ عِوَضَ الماءِ المَعینِ *** یا لَرُزْءٍ وَ مُصابٍ هَدَّ أرْکانَ الحَجِونِ
وَیلَهُم قَدْ جَرَحُوا قَلْبَ رَسُولِ الثَّقَلَینِ *** فَالْعَنُوهُم مَا اسْتَطَعْتُم شِیعَتِى فِى کُلِّ حِینٍ».
[۲۹] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
پاسخ دهید