روز دوشنبه مورخ ۲۲ اسفند ماه ۱۴۰۱، درس اخلاق حضرت «آیت الله صدیقی» بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- اوّلین گناهکار عالَم شیطان بوده است
- منشأ سرپیچی شیطان از دستور الهی، «استکبار» بود
- «یأس» منشأ تمام بدبختیهاست
- شیطان باعث اخراج حضرت آدم (علیه السلام) از بهشت بود
- انسان باید همواره اُمید به رحمت و مغفرت حقتعالی داشته باشد
- انتظار فرج حضرت بقیهالله (ارواحنا فداه) از مصادیق اُمید است
- کسی که اُمید دارد، ساکن نمینشیند و پیوسته حرکت میکند
- روضه و توسّل به حضرت علی اصغر (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
اوّلین گناهکار عالَم شیطان بوده است
در مکتب تربیتی اسلام که دین زندگی و دین تأمین سعادت دُنیوی و اُخروی است، پروردگار حکیم برای بندگانش در شرایط مختلف زندگی زمینهی امید را قرار داده است. انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) از کسی که در زندگی گرفتار یأس و نااُمیدی بشود، مَنع کردهاند. در عالَم اوّلین گناه را شیطان مرتکب شده است و بزرگترین گناه شیطان، استکبار او بود. شیطان اهل عبادت و اهل نُسُک بود. عبادتهای خستگیناپذیر که نظیر آن در میان انسانها پیدا نمیشود. شیطان بسیار عبادت کرده است. کسی که شش هزار سال همراه ملائکه عبادت کند، پروردگار متعال در مورد ملائکه و عبادت ملائکه یک تابلوهایی را به ما ارائه فرموده است. یکی از آنها این است که اینها «یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ[۲]» هستند. اینها دائماً تسبیح خداوند متعال را میگویند و تسبیحشان هم همراه حَمدِ پروردگار متعال است. تسبیح به معنای تَنزیهِ خداوند متعال است. یعنی کسی که «سبحانالله» میگوید، میخواهد بگوید که هیچگونه نقص و عیبی و اشکالی در ذات لایتناهی خداوند متعال نیست و اگر اشکالی وجود دارد، مربوط به ماست. ایراد و عیب و زشتی در وجود خداوند متعال نیست. خداوند متعال مُنزّه است از همهی آنچه که نقص است، آنچه که محدودیّت است. وقتی حَمد در کنار آن میآید، یعنی هرچه زیبایی هست، خداوند متعال داراست. پروردگار متعال هم حامدِ مُطلق است، هم محمودِ مُطلق است. لذا حَمد مخصوص حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. زیرا او همهی خوبیها را دارد. تسبیح میگوید که از همهی زشتیها مُبرّاست و مُنزّه است و حَمد میگوید که خداوند متعال به همهی خوبیها مُتّصف است. آنچه خوبی است، متعلّق به خداوند است؛ آنچه خیر است، متعلّق به خداوند است؛ آنچه جَمال است، ، متعلّق به خداوند است. فرشتگان هم در باب تسبیح و هم در باب حَمد دائماً این حالت را دارند؛ ولی قرآن کریم هم لفظ «لَا یَسْمَعُونَ[۳]» را دارد و هم لفظ «لَا یَفْتُرُونَ[۴]» را دارد. فُتُور به معنای سُستی است و سَمع به معنای خستگی است. فرشتگان هیچگاه از عبادتکردن خسته نمیشوند و هیچ فرشتهای که میلیونها سال مشغول عبادت خداوند متعال بوده است، هرگز خسته نشده است. اگر ما یکی دو ساعت مشغول عبادت شویم، در ابتدا که شروع میکنیم نشاط و انرژی داریم، ولی وقتی مقداری طولانی میشود، دیگر آن نشاط را نداریم و سُست میشویم. ولی فرشتگان نه فُتُور دارند و نه سَمع و خستگی دارند. شیطان با وجود اینکه مَلَک نیست و هُنرش این است. شیطان مانند بَشر بر سر دوراهیهاست. شیطان شَهوت دارد، شیطان غَضب دارد، شیطان عوارض نَفسانی دارد و همان چیزهایی که انسان به آن مُبتلاست و گاهی به خاطر ابتلائاتش در امتحانات شکست میخورد و رُفوزه میشود، سقوط مینماید، موقعیّتش را از دست میدهد، آرامشش را از دست میدهد که همهی اینها نتیجهی اعمال خودش است. شیطان هم همینگونه است. شیطان و مجموعهی جنیان همگی مانند بَشر مُکلّف هستند و دارای مسئولیت هستند و بر سر دوراهی و سهراهی و چهارراهی قرار میگیرند و خداوند متعال انتخاب را به خودشان واگذار کرده است. یک موجودی با داشتن غرائض نفسانی که در جمع ملائکه راه پیدا کند و بتواند به تعبیر مولیالموّحدین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) شش هزار سال همراه ملائکهای که هیچگاه خستگی ندارند، با آنها پَرواز داشته باشد، با آنها شب و روز عبادت نماید؛ واقعاً این مُحیّرالعقول است و جزء آیات حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است که یک موجودی مَلَک نباشد، مُجرّد نباشد، مادّی باشد، دارای هواهای نَفسانی باشد، شش هزار سال خودش را کُنترل نماید و در طول شش هزار سال یک دروغ در پَروندهاش نوشته نشده باشد، یک مردمآزاری در سابقهاش ثبت نشده باشد و هیچ گناه کَبیره و صَغیرهای در پَروندهاش وجود نداشته باشد. شش هزار سال در جمع ملائکه باشد که آن فضا، فضای پاکی و بندگی است و شش هزار سال استقامت کرد و در آن فضا عبادت کرد.
منشأ سرپیچی شیطان از دستور الهی، «استکبار» بود
اما خداوند متعال این حالت را به ما هم بدهد تا به تأسی از وجود نازنین حضرت خَتمی مَرتبت حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) ما هم گاهی شبها بیدار شویم و در قُنوت نمازهایمان با توجّه دعا کنیم، گاهی سر بر سَجده بگذاریم و التماس کنیم و بگوییم: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً[۵]»؛ خدایا! ما را رها نکن و هوای ما را داشته باش. شیطان پس از شش هزار سال عبادت در تَراز عبادت ملائکهالله در آن فضا، یک لحظه به خودش رها شد و خداوند متعال به مجموعهی ملائکه که شیطان هم جزء آنها بود، دستور داد: «اسْجُدُوا لِآدَمَ[۶]»؛ فقط یک لحظه بود که فرمود در برابر حضرت آدم (علیه السلام) سَجده کنید. همهی ملائکه قبول کردند، ولی شیطان نپذیرفت. «فَسَجَدَ الْمَلَائِکَهُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ[۷]» ، «إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى[۸]»؛ اِبلیس اِبا کرد، یعنی زیرِ بار نرفت؛ «وَ اسْتَکْبَرَ[۹]» و استکبار کرد. «وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ[۱۰]»؛ برخی در مورد «کَانَ» میگویند به معنای «سارَ» است؛ یعنی کافر نبود، ولی کافر شد. ماهیّت و هویّت او تغییر کرد . یک موجود نوری بود و با این یک لحظه غفلتی که خداوند متعال به خودش واگذاشت، اصلاً هویّت او تغییر کرد. «سارَ مِنَ الْکَافِرِینَ»؛ او جزء کافرین شد. برخی دیگر هم میگویند «کَانَ» همان معنای خودش را دارد، کما اینکه فرموده است: «کَانَ مِنَ الْجِنِّ[۱۱]»؛ خداوند میفرماید که شیطان مَلَک نبود و جِنّ بود. لذا شیطان در اینجا ذات خودش را نشان داد که اگر مَلَک بود، ملائکه اهل تَمرُّد نیستند، ملائکه خلاف دستور الهی عمل نمیکند؛ «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ[۱۲]»؛ ولی چون شیطان جِنّ بود و مسیر معصیت برایش هَموار بود، در یک لحظه استکبار، زحمت شش هزار سالهی خستگیناپذیرِ در تَراز ملائکه را به آتش کشید و تمام سرمایهی شش هزار سالهاش را تبدیل به خاکستر کرد و هیچ چیزی باقی نماند. خدایا! از سوء عاقبت به چه کسی جز تو پَناه ببریم؟ چه تضمینی برای من و شما وجود دارد که ما چگونه از دنیا میرویم؟ آیا این سرمایه برای ما باقی میماند؟ آیا هنگام مُردن با محبّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میمیریم؟ هیچ چیزی نمیدانیم. لذا اوّلین گناه در عالَم را شیطان مرتکب شد و آن تَمرُّد از دستور سجده بود و منشأ آن هم استکبار بود.
«یأس» منشأ تمام بدبختیهاست
این گناه بزرگ، گناهان دیگر را به دنبال خودش آورد. همیشه به همین صورت است. وقتی انسان در سرازیری قرار بگیرد، باید مواظب باشد تا در سرازیری نیفتد، خصوصاً اگر این سرازیری لغزنده باشد. اگر مُراقبت نکردیم و در سرازیری افتادیم، دیگر دور میگیریم و قدرت کُنترل از دست ما خارج میشود و انسان در انتهای دَرّه قرار میگیرد. اوّلین گناه شیطان استکبار بود، ولی این گناه جوشش داشت، این گناه زایش داشت. به دنبال آن یأس آمد و یأس منشأ تمام بدبختیهاست. آن چیزی که باعث میشود تا مادر به کودک خود شیر بدهد، اُمید است. اگر اُمید به آیندهی فرزندش نباشد، حاضر نمیشود تا برای فرزندش بیخوابی بکشد و شیرهی جانش را به خورد کودکش بدهد. آن چیزی که باعث میشود یک دانشجو مدّت یک ماه و دو ماه تمام کارهای خود را تعطیل کند و به صورت مرتّب درس میخواند، استاد خصوصی میگیرد، به کتابخانه میرود و مسیر زندگیاش را تغییر میدهد، اُمید است. آن چیزی که باعث میشود یک رزمنده ۸ سال در مقابل آتش دشمن سینه سِپَر کند و هیچ خطری او را از جببه برنگرداند، اُمید به پیروزی است. آن چیزی که باعث میشود ما نماز بخوانیم و عبادت کنیم، اُمید به رحمت خداوند، اُمید به قُرب خداوند و اُمید به رفتن به بهشت است. هر کارگری، هر کشاورزی وقتی همهی این زحمات را تحمّل میکند و بَذر را با چه زحمتی تهیّه میکند، زمین را شُخم میکند، تخم در زمین شُخمشده میپاشد و خیلی مُواظب است تا آفت نزند و به موقع آب بدهد، منشأ همهی این مُراقبات و انتظار اُمید است. امید دارد که این زحمات برای حاصلی داشته باشد و بتواند زندگی کند. یک کارمند وقتی صبح زود خانه را تَرک میکند و از همسر و فرزند خود جُدا میشود و گاهی مشغول دو سه شیفت کار میشود، اُمید است. این اُمید است که همه را وادار میکند که او از کار خسته نشود. شیطان بزرگنترین بدبختی که برای بَشر هم به همراه داشت، این بود که نعمت اُمید را از دست داد. آن گناه سَبب یک گناه بسیار خطرناکی به نام یأس شد و این یأس باعث شد که برای خداوند متعال قَسم بخورد. شیطان گفت: «رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی[۱۳]»؛ حضرت آدم (علیه السلام) روحیهی آدمیّت داشت، روحیهی خلافتاللهی داشت. حضرت آدم (علیه السلام) سرمایه از دست داد، حضرت آدم (علیه السلام) فُرصت از دست داد، حضرت آدم (علیه السلام) فُرصتسوزی کرد. حضرت آدم (علیه السلام) خانهخراب نشد، حضرت آدم (علیه السلام) مَرکب از دست نداد، بلکه حضرت آدم (علیه السلام) بهشت را از دست داد. ما چیزی میگوییم و شما چیزی میشنوید. حضرت آدم (علیه السلام) بهشت را از دست داد. اینگونه نیست که سلطنت یک کشور بزرگی را از دست داده باشد، نه ریاستجمهوری یک کشوری را از دست داده باشد، بلکه در بهشت مُستقرّ بود و وقتی خداوند متعال او را در بهشت جای داد، فرمودند: در اینجا گُرسنگی نداری، در اینجا تشنگی نداری، در اینجا برهنگی نداری، یعنی در اینجا هیچ مشکلی تو را تَهدید نمیکند و همه چیزِ تو تأمین است. اگر حضرت آدم (علیه السلام) غذا میخورد، از روی احتیاج نبود. زیرا خداوند متعال فرمودند: «إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَ لَا تَعْرَى * وَ أَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِیهَا وَ لَا تَضْحَى[۱۴]»؛ نه گُرسنه میشوی و نه تشنه میشوی؛ اگر آب میخورد، به دلیل محبّت به آب بود. زیرا در بهشت آب هم با انسان حرف میزند، ریحان به انسان میخندد، تَبسّم میکند و از انسان استقبال مینماید.
شیطان باعث اخراج حضرت آدم (علیه السلام) از بهشت بود
«وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ[۱۵]»؛ وقتی به عالَم آخرت میرویم، همهچیز زنده است. هیچچیز مُردهای در آنجا وجود ندارد. لذا این نَهرهایی که از عسل است، نَهرهایی که از ماء عاصم است، نَهرهایی که از شَراب است، همگی زنده هستند و شعور دارند، همهی اینها با ما خوش و بِش میکنند. دَرب و دیوار قَصرهای بهشتی زنده هستند. آنها با ما خوشحالی دارند، با ما عیش میکنند، با ما عشق میکنند و همه چیز آن زنده است. آدم با اینها عشق میکرد. از نعمتهای بهشتی که فرموده است: «وَ کُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا[۱۶]»؛ در اینجا مَشیّت خودتان دَخیل است. نه تکلیف دارید، نه حَرامی برایتان وجود دارد؛ همه چیز در اختیارتان است و آزاد هستید و هیچ محدودیّتی هم ندارید. فقط فرمود به یک درخت نزدیک نشوید، زیرا آنجا خطرناک است. اعلان خطر نسبت به یک درخت کرد. در مورد مکانهای دیگر با آن وُسعتی که بهشت داشت، فرمود که هرگونه میخواهید، میتوانید از آن استفاده کنید. پدر ما چنین ثروتی را از دست داد؛ «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ[۱۷]». قرآن کریم فرموده است: «أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ[۱۸]»؛ شیطان چه عِنادی دارد، ما باید چقدر او را لعنت کنیم، چقدر باید با او بد باشیم که پدر ما را از بهشت اخراج کردند. حضرت آدم (علیه السلام) چنین چیزی را از دست داد، ولی نااُمید نشد. بعضیها شغل مُختصری داشتند و آن را از دست میدهند یا سیل میآید و خانهی خود را از دست میدهند؛ در حدّ خودکُشی ابراز ناراحتی میکنند. حضرت آدم (علیه السلام) بهشت را از دست داد، ولی ناراحت نشد. گفت: « رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا[۱۹]»؛ اما کار دست توست. من غفلت کردم، من ضرر کردم. تو میتوانی ضرر من را جُبران کنی، زیرا از من گذشته است و دیگر به گذشته بازنخواهم گشت. آنچه را که از دست دادهام، دیگر از دست دادهام؛ ولی دست تو خالی نیست. این چالهای است که من آن را حفر کردهام و اجازه نمیدهی تا بازگردم و آن را پُر کنم، ولی تو میتوانی چالهی من را پُر کنی. اوّلین چیزی که حضرت آدم (علیه السلام) از خداوند متعال درخواست کرد، جُبران خسارتش بود. مغفرت خداوند متعال جُبران خسارت است.
انسان باید همواره اُمید به رحمت و مغفرت حقتعالی داشته باشد
لذا در این ماه شعبان که ماه جمعکردن سرمایه به محضر خداوند متعال است و یک سفر بسیار بزرگی را در پیش داریم و آن هم سفر الیالله است. خداوند بهشتش را برای ما تزئین کرده است و ما در ماه مبارک رمضان وارد بهشت خداوند میشویم. بهشت ضیافت الهی است. دستخالی در آن وارد نشوید! اگر در این مدّت ماه شعبان نتوانستیم کاری انجام بدهیم که این راهِ بسیار طولانی را طیّ کنیم که میخواهیم از خودمان تا خدا سفر کنیم. به این دلیل وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آخر ماه شعبان این دعا را میکردند و در این روزها باید هر روز بگوییم: «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ[۲۰]»؛ خدایا! اگر در گذشتهی ماه شعبان ما را نبخشیدهای، در باقیماندهی شعبان ما را ببخش. یعنی خسارتهایی که در اثر ترکِ فعل یا در اثر انجام گناه به ما وارد شده است و سرمایهی خود را باختهایم. اگر ما باختهایم، باخت ما را تو جُبران کن. «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ»؛ در این چند روز باقیمانده آقایی کن و هوای ما را داشته باش، یک چیزی به ما بده و ما را با حالت شرمندگی به محضر خداوند نبر. یک لباس زیبایی از تقوا بر تن ما بپوشان که وقتی نزد خداوند متعال میرویم، با لباس تقوا برویم. با لباس تمیز و پاکیزه و با لباس طهارت و لباس عبودیّت به محضر خداوند منّان وارد بشویم. اوّلین چیزی که حضرت آدم (علیه السلام) از خداوند درخواست کرد، جُبران خسارت بود. دعا به معنای اُمید است. دعا یعنی انسان دَرب را بر روی خودش باز میبیند و از خسارت سنگینی که خودش بر سر خودش آورده است، نااُمید نیست و میگوید طرف من کَریم است؛
«وفدت على الکریم بغیر زاد ***** من الحسنات و القلب السلیم[۲۱]»
حال اُمید دارم با وجود اینکه من ضرر کردهام و من خودم را وَرشکست کردهام، ولی تو را دارم و نااُمید نیستم. «إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا[۲۲]»؛ اوّلین درخواست و اوّلین آرزو که مظهر اُمید است، شکوفایی اُمید در وجود بَشر است و این ارث پدرمان حضرت آدم (علیه السلام) است، اُمید به مغفرت است. توبه به معنای اُمید است، توبه به معنای انرژی رَجاء به عنایت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) پس از شکست ماست. خداوند منّان میتواند گذشتههای از دسترفتهی ما را جُبران نماید. مانند پدر ثروتمندی که پول در اختیار فرزند خود گذاشته است، مغازه در اختیار فرزند خود گذاشته است، پاساژی را برای او تدارک دیده است، ولی این فرزند نالایق بوده و در همان یکی دو روز ابتدایی کُلاه بر سر او گذاشتهاند و دار و نَدارشان را از او گرفتهاند. اگر پدر او فرد مُتمکّنی باشد، میگوید که پدر من دارد و نااُمید نمیشود. ما خداوند را داریم که از پدر به ما نزدیکتر است. لذا هر اندازهای هم سرمایه از دست داده باشیم و گرفتار وَرشکستگی شده باشیم، نباید نااُمید باشیم. دلیل آن هم این است که خدای ما، خدای ماست. در استغفار چه میگوییم؟ میگوییم: «استغفر الله ربّی»؛ استغفار میکنم، زیرا بیصاحب نیستم. او ربّ من است. «استغفر الله ربّی وَ اَتوبُ اِلَیه»؛ من پروردگار دارم، من مالک دارم، من بیصاحب نیستم، من بیکَس نیستم. اگر کسی را نداشتم، این باختی که در عُمرم به وجود آمده است، قابل جُبران نبود. ولی من ربّ دارم. «استغفر الله ربّی وَ اَتوبُ اِلَیه». موضوع دوّم این است که به خداوند میگوییم: خدایا! من ضعف خود را با تو نشان دادم. این گداها را دیدهاید که مدّتی در شهر مکّه و برخی شهرها شایع بود که برخی از اینها وقتی بر سر راه قرار میگیرند، پا ندارند یا دست ندارند و بر روی آن قسمت لباس نمیپوشد تا انسان ببیند که او چقدر بیچاره است. حضرت آدم (علیه السلام) هم میخواهد به خداوند بگوید که من خودم را زدهام. تو ضعف من را دیدهای و اگر میتوانستم به آن دسترسی میدادم. مشخّص میشود که من احتیاج دارم تا کسی هوای من را داشته باشد. اگر تو هوای من را نداشته باشی، بازهم بهشت را به من بدهی نمیتوانم آن را نگاه دارم. «إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا»؛ اوّل جُبران خسارتی است که خودم برای خودم درست کردهام و دوّم باید هوای من را داشته باشی، زیرا من دشمن دارم. شیطان دشمن من است، من نَفس دارم؛ «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ اَلَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ[۲۳]»؛ دشمنترین دشمن تو غرائض خودت است، هوی و هَوس خودت است. من با او چه کار کنم؟ اگر تو هوای من را نداشته باشی، در یک لحظه همه چیز من آتش میگیرد و تمام میشود؛ «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا[۲۴]».
انتظار فرج حضرت بقیهالله (ارواحنا فداه) از مصادیق اُمید است
مسألهی انتظار که ایّام شعبان بیشتر به نامِ نامی آقای ما حضرت حجّت (ارواحنا فداه) است. چند قرن است که امام زمان ما (ارواحنا فداه) در پَس پَردهی غیبت هستند؟ پَردهی غیبت تامّه افتاد و حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) خودشان این خبر ناگوار را اعلان فرمودند. فرمودند: «وَقَعَتِ اَلْغَیْبَهُ اَلتَّامَّهُ[۲۵]»؛ دیگر من نایب خاصّ ندارم. اگر بخواهید نامهی شما از طریق کسی به من برسد یا پیامی برسانید، دیگر امکان نخواهد داشت و غیبت تامّه واقع شده است. ولی در تمام این قُرون مُتمادی، تمام کسانی که دل پاکی دارند، به اُمید آمدن حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) هستند. انتظار به معنای اُمید است، انتظار به معنای آمادگی است، انتظار به معنای احساس قدرت با پُشتیبانی ولیّ خدا و خلیفهی حقتعالی است. لذا عُلمای ما مانند مرحوم «سید بن طاووس» (رضوان الله تعالی علیه) فَرج را در زمان خودشان میدیدند. هر اندازهای اُمید اوج بگیرد، انسان فَرج را نزدیکتر میبیند. اگر خداوند متعال حالت ظهور به ما عنایت کند، میگویند مرحوم «شیخ رجبعلی خیاط[۲۶]» (رضوان الله تعالی علیه) وقتی از قبرستان عبور میکرد، هم زیارت عاشوراییها و هم منتظرین را را میشناختند. چه کسی منتظر بوده است و با حالت انتظار از دنیا رفته است. انتظار اوجِ اُمید است، انتظار آمدن حضرت بقیهالله (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اوجِ اُمید است. توبه اُمید فردی است، ولی انتظار اُمید نجات دنیاست. سورهی یوسف در قرآن کریم هم سورهی امام زمان (ارواحنا فداه) است. فرموده است: «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لَا تَیْأَسُوا[۲۷]»؛ بسیار عجیب است. ۴۰ سال حضرت یوسف (علیه السلام) مفقودالاثر بود و هیچ نشانه و خبر و پیکی از او وجود نداشت، ولی پس از ۴۰ سال جناب یعقوب (علیه السلام) که پیامبر خدا بودند، به ما درس اُمید دادند. به فرزندان خودشان گفتند: نشستن در خانه علامت یأس است. برخیزید و بروید. انسانی که اُمیدوار است، زانوی غَم را در آغوش نمیگیرد. انسان امیدوار در گوشهی خانه نمینشیند. «اذْهَبُوا»؛ بالَنده باشید. مردانه به میدان مشکلات بروید. بروید و یوسف را تَحسُّس کنید. حضرت یعقوب (علیه السلام) خودشان یقین داشتند و تَحسُّس به معنای حسّ کردن است. اینکه من به شما بگویم یوسف وجود دارد، برای شما کافی نیست. خودتان بروید و بگردید تا خداوند متعال یوسف را برای شما حسّی کند. ما نسبت به وجود امام زمان (ارواحنا فداه) یقین داریم، ولی تَحسُّس نداریم. به دنبال این نمیرویم که ایشان را حسّ کنیم. آقای ما بسیار دیدنی هستند، بسیار تماشایی هستند. حضرت یوسف (علیه السلام) در کجا قرار دارد و امام زمان (ارواحنا فداه) ما در کجا هستند! پسر فاطمه (سلام الله علیها)! «هَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقی؟[۲۸]»؛ آقا! به ما آدرس نمیدهید؟ «هَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقی؟».
کسی که اُمید دارد، ساکن نمینشیند و پیوسته حرکت میکند
حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) یک ظهور دارند و اشخاصی که به دیدن حضرت حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) اُمید دارند و این اُمید باعث میشود تا هیچگاه گناه نکنند، چلّه بر روی چلّه میگیرند، چلّهی مُراقبه دارند، چلّهها یکی پس از دیگری «من طلب شیئا و جدّ وجد، و من قرع بابا و لجّ ولج[۲۹]»؛ جوینده یابنده است. پاک نگاهداشتن یک منتظر علامت انتظار و اُمید واقعی است. کشاورزی که واقعاً اُمیدوار است، بیکار نمینشیند و بگوید که من در خانه نشستهام تا ملائکه بروند و برای من بَذر بپاشند؛ بلکه علامت اُمید این است که خودش دست به کار شده است و خودش مشغول بَذرپاشیدن میشود و زمین را شُخم میزند و آبیاری میکند و کود مناسب میدهد و آفتزُدایی میکند و هنگام تابستان هم حاصل آن را خواهد دید. اُمید به معنای حرکت است، اُمید به معنای کار کردن است، اُمید به معنای جهاد کردن است، اُمید به معنای مُقابله کردن با ظُلم است، اُمید به معنای ناسازگاری نسان دادن نسبت به فساد است، این اُمید انتظار است. لذا فرموده است: «اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا»؛ یوسف من هست، ولی شما او را حسّ نمیکنید. اگر اهل کار باشید، میتوانید یوسف (علیه السلام) را حسّ نماییدو با دو دیدهی خود یوسف را ببینید. اُمیدوارم انشاءالله خداوند متعال به همهی این جمع اُمید واقعی بدهد و نسبت به گذشتههای خودمان نااُمید نباشیم. طرف ما کَریم است. «حساب با کَریمان سَهل است». هم نسبت به آمدن حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) اُمید داشته باشیم. شما هم کاری انجام بدهید. مانند کشاورزی که اُمید دارد تا حاصل داشته باشد و کاری میکند، شما هم برای آمدن حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) یک کاری انجام بدهید. اگر امروز حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) تشریف بیاورند، شما چه کاری میتوانید در حکومت جهانی امام زمان (ارواحنا فداه) برای ایشان انجام بدهید؟ کسب مهارت بکنید. یک کارهای بشوید تا انشاءالله وقتی حضرت حجّت (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف میآورند، بتوانید به ایشان کمک کنید.
روضه و توسّل به حضرت علی اصغر (علیه السلام)
امشب یک بندهی خدایی به بنده پیام داده است که یک مشکلی دارد و از ما خواسته است تا ایشان را دعا کنیم. بنده خودم هم مانند همیشه پُشت دَرب هستم. اُمیدوارم این توسّل به بابالحوائجمان حضرت علی اصغر (علیه السلام) که بنده کسی را سُراغ ندارم که در بابالحوائجی این شش ماهه تردیدی داشته باشد. همهی شهدا بابالحوائج هستند و حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) رئیس بابالحوائجها در میان شهدای اوّلین و آخرین هستند. ولی کودکان سریعالرضا هستند و زود پاسخ میدهند. لذا بنده هم امشب توقّع دارم تا امام زمان (ارواحنا فداه) خودشان در این مجلس برای عموی شش ماههشان گریه کنند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) دیگر کسی را نداشتند. یکه و تنها مقابل ۳۰ هزار لشکر ایستادند. اما اتمام حجّت کردند و فریاد زدند: «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی[۳۰]»؛ یک نفر که غریب است با ۳۰ هزار لشکر در حال جنگیدن است و نیاز به کمک دارد. آیا یک نفر هم نیست که بیاید و مرا یاری دهد؟ «هَلْ مِنْ ناصِرٍ»؛ یعنی یک نفر هم نمیآید تا به من کمک کند؟ این عبارت «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی» یعنی من میخواهم بجنگم، ولی تنها هستم و نیاز به کمک دارم. حضرت امام حسین (علیه السلام) دیدند که کسی جواب نداد. در مرتبهی دوّم فرمودند: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ[۳۱]»؛ میبینید که اینها قصد دارند تا من را بکُشند. یعنی کسی نیست تا از حَرم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع کند؟ اینها مُهاجم هستند و یک نفر بیاید و دفاع کند. بر حسب نقل مقاتل، صدای ناله از حَرم بلند شد. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) خیلی نسبت به ناموس حسّاس بودند. به مقابل خیمهی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) برگشتند. فرمودند: خواهرم! مگر نگفته بودم تا زمانی که من زنده هستم، صدای کسی به گریه بلند نشود؟ چه اتّفاقی افتاد که همه شیون کردند؟ بر حسب این نقل حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) عرضه داشتند: وقتی شما «هَلْ مِنْ ناصِرٍ» و «هَلْ مِنْ ذَابٍّ» گفتید، علی اصغر در گهواره تکان خورد و صدای او به گریه بلند شد. گویا اعلان کرده است که بابای من، خودم تو را یاری میدهم. اگر نمیتوانم سِپر مناسبی در مقابل صورت تو بگیرم، اگر نمیتوانم شمشیر در دست بگیرم، ولی خون گَلوی خود را فدای تو میکنم و از تو دفاع میکنم. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) کودک را گرفت و این لبیک حضرت علی اصغر (علیه السلام) به حضرت امام حسین (علیه السلام) بود. بر حسب نقل حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) لباس جنگی را از تن بیرون کردند، کُلاهخود را برداشتند و عَمامهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر تن گذاشتند، ناقهی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را سوار شدند، لباس سفید بر تن کردند که علامت آتشبس است. یعنی ای مردم! باخبر باشید که برای جنگ نیامدهام. مردم همگی تعجّب کردند و گفت شاید حسین میخواهد بیعت کند و دیگر نمیخواهد تا دفاع کند. یکمرتبه دیدند که عَبای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کنار رفت و یک فرزند شش ماههی رنگپَریده در دست حضرت امام حسین (علیه السلام) است. نمیدانم که در چه حالی بود، ولی گویا این کودک بالبال میزد. گویا در حال جاندادن بود و دست و پا میزد. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: «اما ترونه کیف یتلظی عطشا»؛ میگویند تَلَزّی حالت ماهی است وقتی او را از آب میگیرند. دو حالت در این مورد دیده میشود. یکی این است که زبانش را در داخل دهانش میچرخاند و حالت دوّم این است که بالبال میزند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: آیا نمیبینید که فرزندم در حال بالبالزدن است؟ اما هنوز کلام امام تمام نشده بود، خداوند «عُمر بن سعد» را لعنت نماید که چقدر قَسیالقلب بود، به «حرمله» دستور داد: چرا جواب نمیدهی؟ حرمله نگاهی به پدر انداخت و سپس نگاهی به کودک انداخت، پرسید: کدامیک از آنها مورد نظر توست؟ بر حسب نقل عُمر بن سعد نگاه کرد و گفت: سفیدی گَلوی علی اصغر را نمیبینی؟! حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) حقّ داشتند که از «منهال[۳۲]» سُراغ گرفتند: از کوفه چه خبری داری؟ منهال پاسخ داد: «مختار[۳۳]» قیام کرده است و قَتله را یکی پس از دیگری دستگیر میکند و آنها را مجازات میکند. حضرت امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: از «حرمله» چه خبری داری؟ «فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ[۳۴]»؛ گلو خیلی نازک بود و نیاز به تیر نداشت، زیرا تشنگی قاتل این کودک بود و از تشنگی در حال جاندادن بود. اگر هم میخواستید به او تیر بزنید، نیازی به تیر سه شُعبه نبود. همینگونه که حضرت امام حسین (علیه السلام) در حال سخن گفتن بودند، یکمرتبه مشاهده کردند که سر این کودک جُدا شد. تنها جایی که از آسمان ندا آمد و حضرت امام حسین (علیه السلام) را تسلّی داد، در همینجا بود. ندا آمد: «دَعهُ یا حُسَینُ[۳۵]»؛ حسین جان! فرزند خود را به ما بسپار.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۳۶]»
دعا
خدایا! اَمر فرج را نزدیک بگردان.
خدایا! ظهور حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) را بر وجود نازنینشان و بر رعیّتشان تسهیل بفرما.
خدایا! ما را به مقاصدمان برسان.
خدایا! گِرههای ما را باز بفرما.
خدایا! حوائج مُلتمسین را برآورده بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم نگرانیها را برطرف بفرما.
خدایا! سایهی پُر برکت عُلمای صالح ما و رهبر عزیز ما را مُستدام بدار.
خدایا! مردم خوب ما را از پریشانی نجات بده.
خدایا! اُمیدها را نااُمید نکن.
خدایا! دَرب رحمت خود را بر روی ما نبند.
خدایا! به خاطر حضرت علی اصغر (علیه السلام) دَرب استجابت خود را بر روی ما باز بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم اموات و گذشتگانمان، شهیدانمان، امام شهدا (رضوان الله تعالی علیه) را بر سر سُفرهی ارباب ما حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و حضرت علی اصغر (علیه السلام) پذیرایی و روحشان را از ما راضی بدار.
خدایا! دلها رَمیده را به ما برگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم اُلفت، اُنس و محبّت بر جامعهی شیعه ارزانی بدار.
خدایا! به خون گلوی حضرت علی اصغر (علیه السلام) ناسازگاریها، کینهتوزیها، بدبینیها و بیاعتمادیها را از این جامعه و از این کشور و از این جمع برطرف بفرما.
الها! پرورگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم دشمنان ما و در رأس آنها آمریکا، اسرائیل، تکفیریها، تروریستها، نفوذیها، دلدادگان به غَرب و مخالفین با حاکمیّت دین، کسانی را که قابل هدایت نیستند، شیشهی عُمرشان را بشکن.
خدایا! نقشهها و توطئههای دشمنان ما را نقش برآب بگردان.
خدایا! این دستها را از درگاه خودت خالی برنگردان.
خدایا! مریضها عموماً، مریضهای سفارششده و مورد نظر خصوصاً شِفای کامل و عاجل روزی بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه غافر، آیه ۷٫
«الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَهً وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ».
[۳] سوره مبارکه واقعه، آیه ۲۵؛ «لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَ لَا تَأْثِیمًا».
سوره مبارکه نبأ، آیه ۳۵؛ «لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَ لَا کِذَّابًا».
[۴] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۰٫
«یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ».
[۵] تفسیر قمی ، علی بن ابراهیم قمی ج ۲ ص ۷۴ ؛ تفسیر نورالثقلین ، شیخ حویزی :ج۳ ص ۴۵۱ ؛ بحارالانوار : ج۱۶ ص ۲۱۷ ح ۶ ؛ میزان الحکمه ، محمدی ری شهری : ج ۴ ص ۳۲۳۲ ؛
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَهَ فِی لَیْلَتِهَا فَفَقَدَتْهُ مِنَ الْفِرَاشِ فَدَخَلَهَا فِی ذَلِکَ مَا یَدْخُلُ النِّسَاءَ فَقَامَتْ تَطْلُبُهُ فِی جَوَانِبِ الْبَیْتِ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَیْهِ وَ هُوَ فِی جَانِبٍ مِنَ الْبَیْتِ قَائِمٌ رَافِعٌ یَدَیْهِ یَبْکِی وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّی صَالِحَ مَا أَعْطَیْتَنِی أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِی عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَرُدَّنِی فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِی مِنْهُ أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً قَالَ فَانْصَرَفَتْ أُمُّ سَلَمَهَ تَبْکِی حَتَّى انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِبُکَائِهَا فَقَالَ لَهَا مَا یُبْکِیکِ یَا أُمَّ سَلَمَهَ فَقَالَتْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا أَبْکِی وَ أَنْتَ بِالْمَکَانِ الَّذِی أَنْتَ بِهِ مِنَ اللَّهِ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ تَسْأَلُهُ أَنْ لَا یَشْمَتَ بِکَ عَدُوّاً أَبَداً وَ أَنْ لَا یَرُدَّکَ فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذَکَ مِنْهُ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَنْزِعَ مِنْکَ صَالِحاً أَعْطَاکَ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَکِلَکَ إِلَى نَفْسِکَ طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً فَقَالَ یَا أُمَّ سَلَمَهَ وَ مَا یُؤْمِنُنِی…».
[۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۴٫
«وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَىٰ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ».
[۷] سوره مبارکه ص، آیه ۷۳٫
[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۴٫
[۹] همان.
[۱۰] همان.
[۱۱] سوره مبارکه کهف، آیه ۵۰٫
«وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ ۚ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا».
[۱۲] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۷٫
[۱۳] سوره مبارکه حجر، آیه ۳۹٫
«قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ».
[۱۴] سوره مبارکه طه، آیات ۱۱۸ و ۱۱۹٫
[۱۵] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۴٫
«وَ مَا هَٰذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ ۚ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ ۚ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ».
[۱۶] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۵٫
«وَ قُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ وَ کُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَ لَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ».
[۱۷] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۰٫
«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَ قَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَٰذِهِ الشَّجَرَهِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ».
[۱۸] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۷٫
«یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا ۗ إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ ۗ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ».
[۱۹] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۳٫
«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ».
[۲۰] عیون اخبار الرضا، جلد۲، صفحه ۵۱.
«عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع فِی آخِرِ جُمُعَهٍ مِنْ شَعْبَانَ فَقَالَ لِی یَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ شَعْبَانَ قَدْ مَضَى أَکْثَرُهُ وَ هَذَا آخِرُ جُمُعَهٍ مِنْهُ فَتَدَارَکْ فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ تَقْصِیرَکَ فِیمَا مَضَى مِنْهُ وَ عَلَیْکَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى مَا یَعْنِیکَ وَ تَرْکِ مَا لَا یَعْنِیکَ وَ أَکْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَهِ الْقُرْآنِ وَ تُبْ إِلَى اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِکَ لِیُقْبِلَ شَهْرُ اللَّهِ إِلَیْکَ وَ أَنْتَ مُخْلِصٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا تَدَعَنَّ أَمَانَهً فِی عُنُقِکَ إِلَّا أَدَّیْتَهَا وَ لَا فِی قَلْبِکَ حِقْداً عَلَى مُؤْمِنٍ إِلَّا نَزَعْتَهُ وَ لَا ذَنْباً أَنْتَ مُرْتَکِبُهُ إِلَّا قَلَعْتَ عَنْهُ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ فِی سِرِّ أَمْرِکَ وَ عَلَانِیَتِکَ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً وَ أَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ فِیمَا بَقِیَ مِنْ هَذَا الشَّهْرِ اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یُعْتِقُ فِی هَذَا الشَّهْرِ رِقَاباً مِنَ النَّارِ لِحُرْمَهِ شَهْرِ رَمَضَان».
[۲۱] شیخ بهائی، محمد بن حسین، الکشکول، ج ۳، ص ۳۵، بیروت، اعلمی، چاپ اول، بیتا.
«وفدت على الکریم بغیر زاد من الحسنات و القلب السلیم
و سوء الظن إن یعتد زاد اذا کان القدوم على کریم».
[۲۲] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۳٫
[۲۳] عده الداعی و نجاح الساعی، جلد ۱، صفحه ۳۱۴.
[۲۴] همان.
[۲۵] الغیبه (للطوسی)، الجزء ۱، الصفحه ۳۹۵.
«وَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَهٌ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ اَلْمُکَتِّبُ قَالَ: کُنْتُ بِمَدِینَهِ اَلسَّلاَمِ فِی اَلسَّنَهِ اَلَّتِی تُوُفِّیَ فِیهَا اَلشَّیْخُ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلسَّمُرِیُّ قُدِّسَ سِرُّهُ فَحَضَرْتُهُ قَبْلَ وَفَاتِهِ بِأَیَّامٍ فَأَخْرَجَ إِلَى اَلنَّاسِ تَوْقِیعاً نُسْخَتُهُ: بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ یَا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ اَلسَّمُرِیَّ أَعْظَمَ اَللَّهُ أَجْرَ إِخْوَانِکَ فِیکَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ مَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ سِتَّهِ أَیَّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرَکَ وَ لاَ تُوصِ إِلَى أَحَدٍ فَیَقُومَ مَقَامَکَ بَعْدَ وَفَاتِکَ فَقَدْ وَقَعَتِ اَلْغَیْبَهُ اَلتَّامَّهُ فَلاَ ظُهُورَ إِلاَّ بَعْدَ إِذْنِ اَللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَ ذَلِکَ بَعْدَ طُولِ اَلْأَمَدِ وَ قَسْوَهِ اَلْقُلُوبِ وَ اِمْتِلاَءِ اَلْأَرْضِ جَوْراً وَ سَیَأْتِی شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی اَلْمُشَاهَدَهَ [أَلاَ فَمَنِ اِدَّعَى اَلْمُشَاهَدَهَ] قَبْلَ خُرُوجِ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ اَلصَّیْحَهِ فَهُوَ کَذَّابٌ مُفْتَرٍ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِیِّ اَلْعَظِیمِ قَالَ فَنَسَخْنَا هَذَا اَلتَّوْقِیعَ وَ خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَلَمَّا کَانَ اَلْیَوْمُ اَلسَّادِسُ عُدْنَا إِلَیْهِ وَ هُوَ یَجُودُ بِنَفْسِهِ فَقِیلَ لَهُ مَنْ وَصِیُّکَ مِنْ بَعْدِکَ فَقَالَ لِلَّهِ أَمْرٌ هُوَ بَالِغُهُ وَ قَضَى فَهَذَا آخِرُ کَلاَمٍ سُمِعَ مِنْهُ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ».
[۲۶] «رجبعلی نکوگویان» (۱۳۴۰-۱۲۶۲ ش) مشهور به «شیخ رجبعلی خیاط»، عبدصالح خدا و از عرفای شیعه و صاحب کرامات در دوره معاصر است. جناب شیخ معتقد بود اگر کسی حقیقتاً به احکام اسلام عمل کند، به همه کمالات و مقامات معنوی دست خواهد یافت. شیخ رجبعلی در عالم سیاست نبود، اما با رژیم پهلوی مخالف بود و اطافیان خود را از همکاری با دولت حاکم و نیز از تعریف و تمجید آنان برحذر می داشت. رجبعلی خیاط در سال ۱۲۶۲ هجری شمسی، در شهر تهران دیده به جهان گشود. پدرش «مشهدی باقر» یک کارگر ساده بود. هنگامی که رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنیا رفت. او خود، از قول مادرش نقل میکند که: «موقعی که تو را در شکم داشتم شبی [پدرت غذایی را به خانه آورد] خواستم بخورم دیدم که تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شکمم میکوبی، احساس کردم که از این غذا نباید بخورم. دست نگه داشتم و از پدرت پرسیدم…؟ پدرت گفت: حقیقت این است که این ها را بدون اجازه [از مغازه ای که کار میکنم] آوردهام! من هم از آن غذا مصرف نکردم». این حکایت نشان میدهد که پدر شیخ ویژگی قابل ذکری نداشته است. از جناب شیخ نقل شده است که: «احسان و اطعام یک ولی خدا توسط پدرش موجب آن گردیده که خداوند متعال او را از صلب این پدر خارج سازد». مرحوم شیخ رجبعلی خیاط سرانجام در روز بیست و دوم شهریور ماه سال ۱۳۴۰ هجری شمسی، پس از عمری خودسازی و سازندگی جهان فانی را وداع گفت. پیکر مطهرش در قبرستان ابن بابویه شهر ری مدفون است.
در مورد توسّل به اهل بیت علیهم السلام جناب شیخ میفرمود: «غالب مردم نمیدانند توسل به اهل بیت برای چیست؟ آنها برای رفع مشکلات و گرفتاریهای زندگی به اهل بیت متوسل میشوند، در صورتی که ما برای طی کردن مراحل توحید و خداشناسی باید در خانه اهل بیت برویم. راه توحید صعب است و انسان بدون چراغ و راهنما قادر به طی کردن این راه نیست…». جناب شیخ معتقد بود، کسانی که در سیر و سلوک از طریقه اهل بیت فاصله دارند، هر چند بر اثر ریاضت از نظر قدرت روحی به مقامات و توانهایی دست یابند، اما درهای معارف حقیقی بر آنان بسته است. یکی از فرزندان شیخ نقل میکند که: با پدرم به کوه «بی بی شهربانو» یکی از کوه های اطراف ری رفته بودیم، در بین راه اتفاقاً به شخصی از اهل ریاضت برخوردیم، وی ادعاهایی داشت، پدرم به او فرمود: «حاصل ریاضتهای تو بالاخره چیست؟» آن شخص با شنیدن این سخن، خم شد و از روی زمین قطعه سنگی را برداشت و آن را تبدیل به گلابی نمود و به پدرم تعارف کرد و گفت: بفرمایید میل کنید! پدرم فرمود: «خوب! این کار را برای من کردی، بگو ببینم برای خدا چه داری؟ و چه کرده ای؟!» مرتاض با شنیدن این سخن به گریه افتاد.
جناب شیخ معتقد بود اگر کسی حقیقتاً به احکام نورانی اسلام عمل کند، به همه کمالات و مقامات معنوی دست خواهد یافت. او با ریاضتهایی که برخلاف سنت و روش مذهب است، به شدت مخالف بود. یکی از ارادتمندان ایشان نقل کرده است: مدتی مشغول ریاضت بودم و با کناره گیری از همسر علویهام، در اتاقی جداگانه مشغول ذکر میشدم و همان جا میخوابیدم، پس از چهار پنج ماه، یکی از دوستان مشترک، مرا به دیدن جناب شیخ برد پس از دق الباب به محض این که شیخ مرا مشاهده کرد، بدون مقدمه گفت: «میخواهی بگویم؟!». من سرم را پایین انداختم، بعد شیخ متذکر شد که: «این چه رفتاری است با همسرت کرده و او را ترک کردهای؟ …این ریاضتها و اذکار را بزن گاراژ! یک جعبه شیرینی بگیر و برو پیش عیالت، نماز را سر وقت بخوان با تعقیبات معموله». سپس شیخ به احادیثی که تأکید میکند اگر چهل روز کسی خالص عمل کند، چشمههای حکمت از دلش می جوشد اشاره کرد و فرمود: «طبق این احادیث، اگر کسی چهل روز به وظایف دینی خود عمل کند قطعاً روشنی خاصی پیدا مینماید». آن شخص به توصیه شیخ ریاضت را رها کرد و به زندگی معمولی خود بازگشت.
شیخ با این که خود اهل کشف و شهود بود میفرمود: «در مکاشفات یقین نداشته باشید و هیچ وقت بر مکاشفه تکیه نکنید. همیشه باید رفتار و گفتار امامان را الگو قرار دهید». و میفرمود: «مقدسها همه کارشان خوب است، فقط «من» خود را باید با (خدا) عوض کنند» و میفرمود: «اگر مؤمنین منیّت (خودخواهی) خود را کنار بگذارند به جایی می رسند». بر اساس مسلک تعبد، شیخ در احکام مقلد بود و از آیت الله حجت کوه کمری – یکی از مراجع معاصر خود – تقلید میکرد و در ارتباط با انتخاب این شخصیت علمی برای تقلید خود میفرمود: «به قم رفتم، مراجع تقلید را دیدم. از همه بی هواتر آقای حجت بود».
یکی از دستورالعملهای مهم تربیتی و اخلاقی شیخ، برنامهریزی منظم برای خلوت با خداوند متعال و دعا و مناجات است که با جمله «گدایی در خانه خدا» از آن تعبیر میکرد و تأکید میفرمود که: «شبی یک ساعت دعا بخوانید، اگر حال دعا نداشتید باز هم خلوت با خدا را ترک نکنید» و میفرمود: «در بیداری سحر و ثلث آخر شب آثار عجیبی است. هر چیزی را که از خدا بخواهی از گدایی سحرها میتوان حاصل نمود، از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هر چه هست در آن است. عاشق خواب ندارد و جز وصال محبوب چیزی نمیخواهد. وقت ملاقات و رسیدن به وصال هنگام سحر است». دعای یستشیر، دعای عدیله، دعای توسل، مناجات امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد کوفه که با «اللهم إنی أسئلک الأمان یوم لاینفع مال ولا بنون» آغاز میشود و مناجاتهای پانزده گانه امام سجاد علیه السلام (مناجات خمسه عشر)، دعاهایی است که جناب شیخ زیاد میخواند و به شاگردان هم خواندن آنها را توصیه میفرمود. در میان مناجاتهای خمسه عشر بر خواندن «مناجات مفتقرین» خصوصاً و «مناجات مریدین» تأکید داشت و میفرمود: «هر یک از این پانزده دعا یک خاصیت دارد».
[۲۷] سوره مبارکه یوسف، آیه ۸۷٫
«یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ وَ لَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ».
[۲۸] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ندبه.
«بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ أَثِیلِ مَجْدٍ لَایُجارَىٰ ، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لَاتُضاهىٰ، بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَصِیفِ شَرَفٍ لَایُساوَىٰ، إِلىٰ مَتَىٰ أَحارُ فِیکَ یَا مَوْلایَ وَ إِلَىٰ مَتَىٰ ؟ وَ أَیَّ خِطابٍ أَصِفُ فِیکَ وَ أَیَّ نَجْوَىٰ ؟ عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أُجَابَ دُونَکَ وَ أُناغَىٰ ، عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَبْکِیَکَ وَ یَخْذُلَکَ الْوَرَىٰ، عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ یَجْرِیَ عَلَیْکَ دُونَهُمْ مَا جَرَىٰ، هَلْ مِنْ مُعِینٍ فَأُطِیلَ مَعَهُ الْعَوِیلَ وَ الْبُکاءَ ؟ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُساعِدَ جَزَعَهُ إِذا خَلا ؟ هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَساعَدَتْها عَیْنِی عَلَى الْقَذَىٰ؛ هَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقىٰ ؟ هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنا مِنْکَ بِعِدَهٍ فَنَحْظىٰ ؟ مَتَىٰ نَرِدُ مَناهِلَکَ الرَّوِیَّهَ فَنَرْوَىٰ ؟ مَتَىٰ نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مائِکَ فَقَدْ طالَ الصَّدىٰ ؟ مَتىٰ نُغادِیکَ وَ نُراوِحُکَ فَنُقِرَّ عَیْناً ؟ مَتىٰ تَرانا وَ نَراکَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِواءَ النَّصْرِ تُرَىٰ أَتَرَانا نَحُفُّ بِکَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً، وَ أَذَقْتَ أَعْداءَکَ هَواناً وَ عِقاباً، وَ أَبَرْتَ الْعُتاهَ وَ جَحَدَهَ الْحَقِّ، وَ قَطَعْتَ دابِرَ الْمُتَکَبِّرِینَ، وَ اجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِینَ، وَ نَحْنُ نَقُولُ: الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعالَمِینَ».
[۲۹] شیخ جواد کربلائی، الأنوار الساطعه فی شرح الزیاره الجامعهناشر دار الحدیث، قم، ج ۲، ص ۳۱۷٫
[۳۰] محدثی، فرهنگ عاشورا، ۱۳۷۶ ش، ص ۴۷۱.
«هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی بهمعنای «آیا یاوری هست که مرا یاری کند؟» جملهای که مشهور است امام حسین (علیه السلاک) در آخرین دقایق زندگیاش در روز عاشورا بر زبان رانده است. این جمله، نقل به معنا است و به شکل مذکور در کتابهای تاریخی نیامده است؛ ولی منابع مربوط به واقعه کربلا، عباراتی شبیه به آن و با همین مضمون را نقل کردهاند».
[۳۱] ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۰۲، تهران، جهان، چاپ اول، ۱۳۴۸ش.
«قَالَ وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَیْنُ ع مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ ص هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَا فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ إِلَى الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّى الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَأَتَا رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ.قَالَ الْبَاقِرُ ع فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ قَطْرَهٌ إِلَى الْأَرْضِ.قَالَ الرَّاوِی وَ اشْتَدَّ الْعَطَشُ بِالْحُسَیْنِ ع فَرَکِبَ الْمُسَنَّاهَ یُرِیدُ الْفُرَاتَ وَ الْعَبَّاسُ أَخُوهُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَاعْتَرَضَهُ خَیْلُ ابْنِ سَعْدٍ فَرَمَى رَجُلٌ مِنْ بَنِی دَارِمٍ الْحُسَیْنَ ع بِسَهْمٍ فَأَثْبَتَهُ فِی حَنَکِهِ الشَّرِیفِ فَانْتَزَعَ وَ بَسَطَ یَدَیْهِ تَحْتَ حَنَکِهِ حَتَّى امْتَلَأَتْ رَاحَتَاهُ مِنَ الدَّمِ ثُمَّ رَمَى بِهِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْکُو إِلَیْکَ مَا یُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِیِّکَ ثُمَّ اقْتَطَعُوا الْعَبَّاسَ عَنْهُ وَ أَحَاطُوا بِهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّى قَتَلُوهُ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَبَکَى الْحُسَیْنُ ع لِقَتْلِهِ بُکَاءً شَدِیداً…».
[۳۲] مِنْهال بن عَمرو اَسدی راوی از امام سجاد (علیه السلام) که گزارشی از وضعیت اسیران کربلا در خرابه شام نقل کرده و از اینرو در برخی از روضههای عاشورا از وی نیز یاد میشود. منهال با یک واسطه از امام علی (علیه السلام) روایت نقل کرده و حدیث منزلت و فضایل دیگری از امام علی (علیه السلام) روایت کرده است. برخی از رجالیان اهل سنت او را توثیق کردهاند. منهال بن عمرو غلام بنیعمرو بن اسد بن خزیمه کوفی بوده است. در منابع از وی با نسبت اسدی یاد شده است. به همین دلیل او را از قبیله بنیاسد دانستهاند که در کوفه زندگی میکرده است. شیخ طوسی منهال را اصحاب امام سجاد (علیه السلام) شمرده است. برخی او را از اصحاب امام حسین (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) نیز به شمار آوردهاند. از زمان تولد و وفات و دیگر جزئیات زندگی او اطلاعاتی گزارش نشده است.
منهال در شام با امام سجاد (علیه السلام) دیدار کرده است. او گزارش کرده که امام سجاد (علیه السلام) را در بازار شام در وضعیتی دیده که از ساق پای او خون میچکیده است. امام سجاد در پاسخ منهال که احوال او را پرسیده بود، اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به بنیاسرائیل تشبیه کرد که آل فرعون مردان آنان را میکشتند و زنانشان را به خدمت میگرفتند. او همچنین گزارشی از وضعیت خرابه شام در شام نقل کرده که بر اساس آن خرابه سایبان نداشته و آفتاب به داخل آن میتابیده است. به همین جهت در برخی از روضههای عاشورا که به جای دادن اسیران کربلا در خرابه شام اشاره میگردد، از وی نیز یاد میشود. او همچنین نقل کرده هنگامی که سر امام حسین (علیه السلام) بر نیزه بود کسی آیه مربوط به اصحاب کهف را میخواند صدایی از سر بریده شنیده شد که «کشتن من و گرداندن سرم، شگفتتر از داستان اصحاب کهف است». منهال در سفری که از حج باز میگشت در مدینه با امام سجاد (علیه السلام) دیدار کرد. امام سجاد وضعیت عاملان واقعه کربلا را از او جویا شد. او خبر زنده بودن حرمله بن کاهل را به امام سجاد (علیه السلام) رساند و نفرین امام سجاد (علیه السلام) در حق حرمله که «خدایا حرارت آتش و آهن را به حرمله بچشان» را نقل کرده است. منهال پس از کشته شدن حرمله، جریان دیدار خود با امام سجاد (علیه السلام) و نفرین آن حضرت در حق حرمله را به مختار ثقفی نیز رسانده است.
منهال بیواسطه از امام سجاد (علیه السلام) و با واسطه از امام علی (علیه السلام) حدیث نقل کرده است. او از طریق عبدالله بن حارث نوفل حدیث منزلت و از طریق عباد بن عبدالله حدیثی از حضرت علی(علیه السلام) نقل کرده که بر اساس آن فقط امام علی (علیه السلام) صدیق اکبر است. همچنین روایتی با واسطه عباد بن عبدالله از حضرت علی (علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت شأن نزول تمام آیات قرآن را میدانسته است. روایتی از امام باقر (علیه السلام) به نقل از او در امالی آمده است. او همچنین از زر بن جبیش، سعید بن جبیر، عبدالرحمان بن ابیلیلی و قیس بن سکن روایت نقل کرده است. منصور، اعمش، میسره بن حبیب، عبد ربه بن سعید، ابوخالد دالانی، قاسم بن ولید همدانی، حجاج بن ارطاه، ابن ابیلیلی، صبی بن اشعث سلولی و ابیمریم انصاری از او روایت نقل کردهاند. در منابع اهل سنت نیز روایاتی از وی نقل شده است. برخی از رجالیان اهل سنت او را ثقه دانسته و به یحیی بن معین نیز نسبت دادهاند که او را ثقه میدانسته است.
[۳۳] مختار بن ابیعُبید ثَقَفی (۱-۶۷ق) از تابعین که برای خونخواهی امام حسین (علیه السلام) قیام کرد. مختار در واقعه کربلا میزبانی مسلم بن عقیل، فرستاده امام حسین (علیه السلام) در کوفه را بر عهده داشت و تا شهادت مسلم با او همکاری کرد سپس عبیدالله بن زیاد او را زندانی کرد، ازاینرو روز عاشورا در کربلا حضور نداشت. مختار در سال ۶۶ق علیه حاکم کوفه قیام کرد، در قیام او بسیاری از عاملان واقعه کربلا به قتل رسیدند. مختار پس از ۱۸ ماه حکومت بر کوفه، به دست مصعب بن زبیر به قتل رسید. قبری منسوب به او در کنار مسجد کوفه نزدیک مزار مسلم بن عقیل قرار دارد. درباره شخصیت، قیام و عملکرد مختار نظرات مختلفی وجود دارد و در این باره آثار متعددی نوشته شده است. برخی معتقدند مختار با انگیزه خونخواهی امام حسین (علیه السلام) و با اذن امام زینالعابدین (علیه السلام) قیام کرده است اما برخی دیگر او را شخصیتی قدرتطلب میدانند که با هدف رسیدن به حکومت قیام کرده است. برخی نیز معتقدند مختار شیعه بود اما عملکرد او مورد تأیید نیست با این حال اهل جهنم نخواهد بود. منشأ این نظرات، دو دسته روایات است که در آنها مختار ستایش و نکوهش شده است. برخی از رجالیان شیعه همچون عبدالله مامقانی و آیتالله خویی روایات مدح را ترجیح دادهاند.
مختار بن ابیعبید بن مسعود ثقفی از قبیله ثقیف بود. پدرش ابوعبید از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و در جنگهای قادسیه در زمان خلیفه دوم کشته شد. جد وی، مسعود ثقفی، از بزرگان حجاز بود و به وی لقب عَظیمُالقَرْیَتَیْن (بزرگ مکه و طائف) داده بودند. مادرش دومه بنت عمرو بن وهب است که ابنطیفور در بلاغات النساء از وی یاد کرده است. به گفته ابناثیر، تاریخنگار قرن هفتم قمری، مختار از صحابه نبود. با این حال شرححال او در منابع صحابهنگاری آمده است.
کنیه مختار، ابواسحاق و لقبش کَیسان (زیرک و باهوش) بود. از اصبغ بن نباته نقل شده هنگامی که مختار کودک بود، امام علی (علیه السلام) او را بر زانوی خود نشاند و وی را کَیِّس خواند. به گزارش شمسالدین ذهبی، مختار در زمان معاویه به بصره رفت و مردم را به سوی امام حسین (علیه السلام) فرا خواند. در آن زمان، عبیدالله بن زیاد که از طرف معاویه، والی بصره بود، وی را دستگیر و به طائف تبعید کرد. مختار با مسلم بن عقیل فرستاده امام حسین (علیه السلام) در کوفه همکاری میکرد. مسلم هنگام ورود به کوفه به خانه مختار رفت. پس از آنکه عبیدالله بن زیاد از مکان مسلم اطلاع پیدا کرد، مسلم به خانه هانی بن عروه نقلمکان کرد. همچنین بنا بر گزارشهای تاریخی، مختار با مسلم بن عقیل بیعت کرد، او روز شهادت مسلم، بیرون کوفه به سر میبرد و خبر قیام زودتر از موعدِ مسلم آنجا شنید؛ اما هنگامی که به کوفه رسید، مسلم و هانی شهید شده بودند.
مختار در روز عاشورا در زندان بود. ازاینرو در کربلا حضور نداشت. پس از شهادت مسلم، ابن زیاد قصد کشتن مختار را داشت که با وساطت عمرو بن حریث از کشتن او صرفنظر کرد؛ اما او را به زندان انداخت. مختار تا پس از واقعه کربلا در زندان بود. پس از واقعه کربلا، مختار با وساطت عبدالله بن عمر که شوهر صفیه خواهر مختار بود، نزد یزید بن معاویه، آزاد شد. بنا بر گزارش عبدالرزاق مقرم هنگامی که اسیران کربلا را به مجلس ابنزیاد آوردند، ابنزیاد مختار را نیز که زندانی بود احضار کرد. در این جلسه، میان مختار و ابنزیاد سخنان تندی ردوبدل شد. بنا بر این گزارش، مختار پس از شهادت عبدالله بن عفیف از زندان آزاد شد؛ اما عبیدالله بن زیاد با وی شرط کرد که نباید بیشتر از سه روز در کوفه بماند. عبیدالله پس از شهادت عبدالله بن عفیف، خطبهای خواند و در آن به اهلبیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ناسزا گفت. مختار به وی اعتراض کرد و ابنزیاد دوباره او را زندانی کرد؛ اما با شفاعت مجدد عبدالله بن عمر آزاد شد. مختار با عبدالله بن زبیر بیعت کرد، به شرطی که در کارها با او مشورت کند. در حمله سپاه یزید به مکه و محاصره عبدالله بن زبیر، مختار در کنار عبدالله، با سپاه یزید جنگید. پس از درگذشت یزید بن معاویه، ابن زبیر ادعای خلافت کرد. مختار هم به کوفه رفت و مقدمات قیام خود را فراهم کرد. ابنزبیر، عبدالله بن مطیع را به ولایت کوفه گماشت. مختار با وی جنگید و او را شکست داد.
مختار در قیام توابین شرکت نکرد؛ چراکه قیام را بیفایده و سلیمان بن صرد خزاعی را ناآشنا با فنون و تاکتیکهای جنگ میدانست. به دنبال شرکت نکردن مختار، ۴۰۰۰ نفر از ۱۶۰۰۰ نفری که با سلیمان بیعت کرده بودند در جنگ شرکت نکردند. مختار همزمان با قیام توابین، به زندان افتاد. او پس از شکست توابین، به بازماندگان آنان نامهای نوشت و از آنان دلجویی کرد. سران توابین قصد آزادسازی وی از زندان را داشتند؛ اما مختار آنان را برحذر داشت و با وساطت عبدالله بن عمر آزاد شد.[ مختار در سال ۶۶ق، به خونخواهی امام حسین (علیه السلام) قیام کرد و شیعیان کوفه با وی همراه شدند. او در قیامش از دو شعار یا لثارات الحسین و یا منصور اَمِت استفاده کرد. در این قیام، مختار شماری از عاملان واقعه کربلا، همچون شمر بن ذیالجوشن، خولی بن یزید، عمر بن سعد و عبیدالله بن زیاد را به قتل رساند. او سر عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد را به مدینه نزد امام سجاد (علیه السلام) فرستاد.
درباره رابطه امام سجاد (علیه السلام) با مختار گزارشها متفاوت است. بر پایه روایتی که در رجال کشی نقل شده، مختار ۲۰۰۰۰ دینار برای امام چهارم فرستاد و او با آن، خانه عقیل بن ابیطالب و سایر بنیهاشم را که مخروبه شده بود، بازسازی کرد. با این حال، مختار بار دیگر چهل هزار دینار برای امام سجاد فرستاد، اما امام نپذیرفت. او همچنین کنیزی (مادر زید بن علی) را که ۳۰۰۰۰ درهم خریده بود، به امام سجاد (علیه السلام) هدیه کرد. مختار پس از کشتن عبیدالله، سر او را نزد امام زینالعابدین (علیه السلام) فرستاد. امام سجدۀ شکر بهجا آورد، و در این وقت بود که زنان خاندان بنیهاشم لباسهای سوگواری که برای امام حسین (علیه السلام) بر تن کرده بودند بیرون آوردند. بر پایه روایتی دیگر، گروهی از سران کوفه نزد امام سجاد (علیه السلام) رفتند و درباره مأموریت مختار پرسیدند و امام چهارم آنان را به محمد بن حنفیه ارجاع داد و فرمود: ای عمو، اگر غلامی زنگی به ما اهلبیت تعصب بورزد، بر مردم واجب است او را یاری کنند. در این باره، هرچه میخواهی انجام ده، من تو را در این امر، نماینده قرار دادم. آیتالله خویی و مامقانی قیام مختار را با اذن امام زینالعابدین (علیه السلام) میدانند.
[۳۴] السید ابن طاووس، الحسینی، علی بن موسی متوفای ۶۶۴ق، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۶۹، ناشر:انوار الهدی، قم، ایران، چاپخانه:مهر، چاپ:الاولی، سال چاپ:۱۴۱۷.
«وَ لَمَّا رَاَی الْحُسَیْنُ (علیهالسّلام) مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ اَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَی لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَی هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا؟ هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِاِغَاثَتِنَا؟ هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی اِعَانَتِنَا؟ فَارْتَفَعَتْ اَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ اِلَی الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّی اُوَدِّعَهُ فَاَخَذَهُ وَ اَوْمَاَ اِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْاَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّی الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَاَتَا رَمَی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی اَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ».
[۳۵] تذکره الخواص، سبط این جوزی، ص ٢۵٢.
[۳۶] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
پاسخ دهید