روز دوشنبه مورخ ۰۱ اسفند ماه ۱۴۰۱، درس اخلاق حضرت «آیت الله صدیقی» بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- شیطان بزرگترین دشمن برای انسان است
- انسان باید حواسش را جمع کند که گرفتار مُنافقین نشود
- شیطان انسان را از راههای مختلف وَسوسه میکند تا از دین خارج شود
- انسان برای انجام عَمل خیر باید نفس و اخلاق خود را اصلاح کند
- انسان باید هم صاحب اندیشه باشد و هم به آن عَمل نماید
- هر اندازهای انسان قویتر باشد، شیطان قویتری به سُراغ او میآید
- ماه رجب فرصتی برای پاکشدن انسان از غُبار گناهان است
- روضه و توسّل به سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
شیطان بزرگترین دشمن برای انسان است
ماه رجب به پایان میرسد. فرصت استثنائی و مُغتنمی بود تا اهل اعتقاد و اهل باور خودشان را شُستشو بدهند. بدترین نوع قذارت، شِرک به خداوند متعال است. در قرآن کریم شِرک را نَجَس معرفی کرده است و فرموده است: «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ[۲]»؛ شِرک جَلی همانی است که جاهلیّت، بُت اعم از سنگ و امور دیگر را به عنوان رَبّ اتّخاذ کرده بودند و در برابر آن کُرنِش میکردند. ولی شِرک خَفی مسألهی ریا است که بسیار مرموز است و بسیار خطرناک است و بَشر نیز نسبت به این حسّاسیتی ندارد. یک عُمر خودش را سرگرم میکند و گمان میکند که هرچه کرده است، ذخیرهی آخرت بوده است؛ ولی در آنجایی که پَرونده را در مقام حساب باز میکنند، متوجّه میشوند که هیچ چیزی نوشته نشده است. مشخّص میشود که این عمل چیزی قاطی داشته است. در سورهی مبارکهی یوسف، آیهای است که بسیار تکاندهنده است و موجب بیداری و تَنبُّه است. پروردگار متعال فرموده است: «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ[۳]»؛ خداوند حکیم میفرماید که اکثر اینهایی که به الله ایمان دارند، «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ»، اکثریّت مُشرک هستند. هم خود گناهان شِرک در طاعت است و هم شِرک در حاکمیّت خداوند متعال است. پروردگار حکیم در سورهی مبارکهی یس اینچنین فرمودهاند: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ[۴]»؛ خداوند مَنّان به رُخ ما میکشد. مگر با شما پیمان نبسته بودم که شیطان را عبادت نکنید؟! «إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»؛ نکات سیاسی، اجتماعی و اخلاقی بسیاری را در این کلام نورانیِ وَحی الهی میتوان یافت و از آن استفاده کرد. علّت اینکه پرستش شیطان مورد نَهی قرار گرفته است، این است که شیطان «عَدُوٌّ مُبِینٌ» است.
انسان باید حواسش را جمع کند که گرفتار مُنافقین نشود
انسان عاقل دشمنی را که دشمنی خودش را آشکار کرده است؛ گاهی دشمن ظاهرسازی میکند و در ظاهر احسان و محبّت مینماید، ولی نقشههای باطنی دارد که این کار مُنافقین است. نِفاق اَمر مَرموزی است و انسان مُنافق دوشخصیّتی است. دو زبان دارد که یکی زبان ظاهر است و دیگری زبان باطن اوست. «وَ إِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَ إِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ[۵]»؛ وقتی به انسانهای مؤمن برخورد میکنند، میگویند که ما با شما هستیم، ما هم مؤمن هستیم؛ ولی وقتی با شیاطینشان خَلوت میکنند، میگویند که اگر من با فُلان آقا سلام و علیک و رفت و آمد دارم، او را دست انداختهام و مسخره کردهام تا از او استفاده نمایم. این نفاق است و دشمنی این شخص هم دیر یا زود برای افراد دقیق با علائمی که قرآن کریم و روایاتی که اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) نسبت به نفاق بیان فرمودهاند، با آن علامتها میشود منافق را شناسایی کرد. ولی در جایی دشمن خودش بیان میکند که خودش را آماده کرده است تا انسان را نابود نماید. خیلی عجیب است که با وجود این همه تأکید و تکراری که خداوند متعال در قرآن کریم نسبت به عَداوت شیطان، نقشههای شیطان و روش اضلال شیطان بیان فرموده است، ما در زندگیمان برای شیاطین اِنس حساب باز میکنیم، ولی شیطان نامرئی را که خداوند مَنّان در مورد آن فرموده است: «إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ[۶]»؛ مشکل در اینجا وجود دارد که دشمن شما را رَصد مینماید. او برای اشراف به نیّات شما و تصمیمات شما و قلوب شما ماهوارههای ویژهای دارد. «یَجْرِی مِنِ اِبْنِ آدَمَ مَجْرَى اَلدَّمِ[۷]»؛ همانگونه که خون در رَگهای ما جریان دارد و کسی هم آن را نمیبیند، شیطان مانند جریان خون در زندگی ما حضور و جریان دارد. در مورد وَسوسهی او نیز فرموده است: «الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ[۸]»؛ او در دلها و باطنها راه دارد. به قلب ما میرود و اِلقاء میکند و ما را برای انجام گناه تحریک مینماید.شیطان گناه را در ذهن ما تزیین میکند و ما را نسبت به گناهان هَیجانی میکند. با دستپاچگی در مورد چیزی که وَسوسه و یا مال دنیاست، آنچنان وَسوسه در جانمان ایجاد میکند که گاهی بیاختیار تن به حَرام میدهیم. پول حَرام، نگاه حَرام، حرف حَرام، رفت و آمد حَرام اصلاً برایمان مهم نیست. بیمحابا به طرف گناه حرکت میکنیم. هم مسألهی اِشراف شیطان بر ما و عَدم اطّلاع ما بر روش او و حضور او و کیفیّت وَسواس و هم اینکه ما از او غافل میشویم، ولی دشمن لحظهای از ما غافل نمیشود. همهی اینها را قرآن کریم برای ما نقل فرموده است. «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ[۹]»؛ هر کسی که در صراط توحید قرار گرفته است و در خطّ ولایت قرار دارد، این خطّ مستقیم است. در تمام نمازها هم خداوند بر ما منّت گذاشته است و خودش بر زبان ما قرار داده است و فرموده است که تکرار کن و نیایش داشته باش و آن هم در متن نماز است که باید از خداوند التماس کنی تا تو را در خط نگاه دارد. به صورت مرتّب بگو: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ[۱۰]». قرآن کریم از قول شیطان نقل مینماید که وقتی اینها در خطّ مستقیم قرار میگیرند، من راه را برای اینها مورد کمین قرار میدهم. وقتی اینها در خطّ مستقیم در حال حرکت هستند، در کنار صراط مستقیمشان، من کَمین کردهام. همانگونه که دشمن گاهی در دوران جنگ رَزمندگان ما را مورد کَمین قرار میداد، این هم برای ما کَمین دارد و اگر در یکجا حَواس ما پَرت بشود و غافل بشویم، ما را غافلگیر میکند و به سوی جهنّم میکشاند و ما را از خط به بیراهه میکشاند؛ «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ».
شیطان انسان را از راههای مختلف وَسوسه میکند تا از دین خارج شود
وقتی من اینها را در مسیر حرکت و در خطّ مستقیم تحت نظر گرفتم، از چهار سو آنها را احاطه میکنم و در مُحاصره قرار میدهم. «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ[۱۱]»؛ آرزوهای طولانی، آرزوی ثروت، آرزوی شَهوت و آنچه که انسان برای آیندهی خودش به صورت باغ و بُستان میکارد و همیشه دلش مشغول است که چه کنم تا درآمدم بیشتر بشود، چه کنم تا سفرهایی برای من میسور بشود، چه کنم تا فَرش و زَرق و بَرق زندگیام بهتر بشود، آن جاذبههای دُنیوی که انسان در پیش دارد و با آن آرزوها در حال تَلفکردن وقت و عُمر خویش است، از جانب شیطان به انسان القاء میشود: «إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَى أَوْلِیَائِهِمْ[۱۲]». «وَ مِنْ خَلْفِهِمْ[۱۳]»؛ این نگرانیهایی که نسبت به گذشته داریم که چرا فُلان چیز را از دست دادم و یا چرا فُلان مقام را از دست دادم؛ اینها از جانب شیطان است و برای انسان سرگرمی فکری ایجاد میکند، اشتغال فکری برای انسان به وجود میآورد و آرامش را از ما سَلب مینماید. دائماً یا آرزوی آینده را داریم و یا غُصّهی گذشته را میخوریم. «وَ عَنْ أَیْمَانِهِمْ[۱۴]»؛ میگویند که شیطان انسانهای مُقدّس را از طریق تقدّسشان به بیراهه میکشاند. اینها را مُتحجّر میکند. انسانهای خُشک و بیخاصیّت که چند صباحی نمازی خوانده است، سَحری بلند شده است، روزهای گرفته است؛ این شخص به صورت مرتّب هم خودش را بزرگ میبیند و هم نسبت به دیگران این احساس را دارد که این توفیقات نصیبشان نمیشود. این عَمل به مُستحبّات و ایفاء رسالتهای دینی، برای او مانند بُت میشود و انسان از راه عَمل به دین، به بیدینی گرایش پیدا میکند. شیطان از چهار سو میآید و به طُرُق مختلف انسان را از بندگی بازمیدارد. به همین منظور است که وقتی انسان با وَسوسههای شیطان در کَمین قرار میگیرد، خداوند متعال این را به عنوان پَرستش شیطان به شمار آورده است که همان شِرک است. خداوند میفرماید که این کار را انجام بده، ولی شیطان میآید و در مقابل پروردگار متعال قرار میگیرد و میگوید که حال وقت داری و بعداً این کار را انجام میدهی. انسان را گرفتار تَسویف میکند. تَسویف به معنای سُفه گفتن است. کار خیری را که باید الان انجام بدهید، مطالعهای را که باید الان داشته باشید، حرف حقّی را که الان باید بگویی، اجازه میدهی تا اوضاع به هم بریزد و آبرو از بین برود و آن موقع به سخن درمیآیی و شروع به سخنگفتن میکنی تا جا نمانی. شیطان فرصتها را از انسان میگیرد و به انسان میگوید که فرصت زیاد است. اگر انسان کاری را به بعداً موکول کند، بعدی هم وجود نخواهد داشت. اینکه انسان خداوند را از یاد میبرد و دستور خداوند را فراموش میکند که فرموده است: «سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ[۱۵]»؛ در کسب مغفرت، خداوند از ما سرعت خواسته است. اگر کار خلافی انجام دادید، فوراً توبه کنید. «سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ»؛ مثلاً گرفتاری اکنون به شما مراجعه کرده است، او را به فردا حَواله ندهید. مگر اطمینان دارید که فردا خواهید بود؟ مگر اطمینان دارید که اگر امروز مشکل او برطرف نشود، آن مؤمن چه گرفتاریهایی پیدا میکند؟ دیگران را از سر خود باز نکن و همین الان در کار خیر باید انسان سرعت داشته باشد و قبل از آن که دیگران بیایند و بگویند که میتوانند این گِره را باز کنند، تو در مسابقه برنده باش و این کار را انجام بده. اما شیطان اجازه نمیدهد و میگوید: حال فُلانی که هست، برود و کار خود را به او بگوید. یا میگوید: حال که وقت داری، اگر او مُحتاج باشد دوباره مُراجعه مینماید. شیطان لطایف الحیلی دارد که انسان را از انجام کاری که خداوند را خُشنود میکند، یا به طور کُلّی مُنصرف نماید و یا انسان را نسبت به کار گرفتار تأنّی و تبانی کند و انسان یکمرتبه بیدار میشود و متوجّه میشود که چه فرصتی را از دست داده است. کاری را که میتوانست برای خودش به عنوان گنج آخرت تدارک ببیند، این فرصت را از دست داده است و دیگر از این فرصتها برای او پیش نخواهد آمد. اینها در اختیار شیطان قرارگفتن است، در زیر پَرچم شیطان سینهزدن است. اینها اطاعت شیطان است، اجرای دستورات و خواستهای شیطان است. انسان با انجام دادن گناه هم خودش را دشمنشاد میکند و هم خداوند را دشمنشاد میکند که این بدترین نوع جَفاست که انسان نسبت به دوست و همهکارهی خودش داشته باشد و کاری انجام بدهد که دشمنان او خُشنود بشوند. پروردگار متعال شیطان را به عنوان یک نمونه مُعرّفی فرموده است که انسان به دشمن اعتماد نکند و آن هم دشمنی که قَسمخورده است و عَدوات خودش را نیز در دل نگاه نداشته است؛ بلکه آشکار کرده است.
انسان برای انجام عَمل خیر باید نفس و اخلاق خود را اصلاح کند
این مسائلی که برای انسان پیش میآید و انسان گرفتاریهای اجرایی و عملی پیدا مینماید، مثلاً غیبت میکند، تُهمت میزند، تمسخر میکند، وقت جوانی را که میخواهد مطالعه کند و کار خیر انجام بدهد را بیهود تَلف میکند و انواع خیرها را بیزمینه میکند، این اعمال از یک چشمهای برمیخیزد که آن چشمه طبیعت انسان است، مَلَکات انسان است، خُلقیّات انسان است. لذا اصلاح عَمل بدون اصلاح نَفس و بدون اصلاح اخلاق یا انجام نمیشود و یا دَوام ندارد. به همین جهت است که بر ما تکلیف است تا کارهای خیر را با مُراقبه انجام بدهیم. کتابهای مُراقباتی که نوشته شده است که هم مرحوم «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۱۶]» (اعلی الله مقامه الشریف) نوشتهاند و هم کتاب «اقبال الاعمال[۱۷]» مرحوم «سیّد بن طاووس» (اعلی الله مقامه الشریف) است و هم دیگران که مرحوم «کَفعَمی[۱۸]» کتاب «محاسبه النَفس[۱۹]» را نوشته است و بزرگان ما در کتابهای اخلاقیشان دستوراتی را به ما دادهاند و اینها به این دلیل است که انسان هم در اجرای دستورات خداوند به اندازهای استقامت داشته باشد تا برای او به صورت یک خُلق، به صورت یک صفت دربیاید و اگر توفیق الهی شامل حال او بشود، از صفت بالاتر است و وجود انسان اینگونه میشود. این صورت اَخیر وجودی انسان میشود و انسان نه تنها عادل است، بلکه خودش عَدل میشود، انسان نه تنها کَریم است، بلکه خودش کَرامت میشود. اینکه انسان قدم راسخی در بندگی پروردگار متعال داشته باشد، به ضرورت باید مُراقب اعمال خودش باشد. در تکرار عمل به خیر به جایی برسد که ترک آن برایش به این سادگی نباشد و در تَرک گناه نیز به اندازهای سِماجت داشته باشد که قُبحِ گُناه برای او به عنوان مَلَکه باشد. از درون وحشت داشته باشد که خودش را نزدیک به گناه کند. این تبدیل به خُلق میشود.
انسان باید هم صاحب اندیشه باشد و هم به آن عَمل نماید
بالاتر از خُلق، این است که انسان خودش صالح میشود و تنها عَمل صالح ندارد. لذا از قول حضرت ابراهیم (علیه السلام) آمده است که میفرمایند: «وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ[۲۰]»؛ افرادی هستند که وجودشان چشمهی صَلاح است و عینیّت وجودشان عبودیّت خداوند متعال شده است، عینیّت وجودشان حُبّ خداوند است، عینیّت وجودشان عشق به حقتعالی است و تا زمانی که کار به مرحلهی مَلَکهشدن و بالاتر از آن، تا وقتی فصل مُمیّز انسان و صورت اَخیر او نشده است، انسان در خطر جدّی است، حتّی اگر مُخلص باشد. لذا فرموده است: «اَلنّاسُ کُلُّهُم هالِکُونَ الاّ العالِمونَ[۲۱]»؛ معمولاً مردم سقوط میکنند، به جز کسانی که راه را بَلد هستند. کسی که راه را بَلد نباشد، در بیراههها طُعمهی گُرگ خواهد شد. گُرگ شیطان و گُرگ نَفس او را نابود میکند و در آتش جهنّم نفس او را تبدیل به خاکستر میکند. باید یاد گرفت و باید بَلد شد. باید راه را پیدا کرد. «وَ العالِمونَ کُلُّهُم هالِکُونَ الاّ العامِلونَ[۲۲]»؛ افرادی هم که عالِم هستند و راه را بَلد هستند، دین را بَلد هستند، احکام را بَلد هستند، اینها هم در معرض تَلفکردن سعادت خودشان و آتشزدن به خوشبختی خودشان هستند. «العامِلونَ کُلُّهُم هالِکُونَ الاّ المخلِصونَ[۲۳]»؛ مگر اینکه عالِمِ عاملی باشد که هم صاحب اندیشه است و هم صاحب انگیزهی الهی است. اندیشه که منشأ آن علم است و انگیزه که منشأ آن ایمان است. علم برای انسان اندیشه و فکر به ارمغان میآورد و ایمان برای انسان انگیزه و حرکت میسازد. هم در مرحلهی اندیشه، هم در مرحلهی انگیزه اگر راه بیفتد و انگیزهی الهی در وجود آن جوشید، تبدیل به مُخلص میشود. «و المُخلِصونَ فى خَطَرٍ عَظیم[۲۴]»؛ حتّی اگر انسان به مرحلهی اخلاص هم برسد، در خطر عظیم است.
هر اندازهای انسان قویتر باشد، شیطان قویتری به سُراغ او میآید
هرچه توفیقات انسان بیشتر بشود، شیطان قویتری را به سُراغ او میفرستند. تا زمانی که انسان ضعیف است، برای او خیلی سرمایهگذاری نمیکنند. بلکه یک انسان قویتری را میفرستند و فوراً او را خاک میکند. ولی وقتی زور انسان کمی بیشتر بشود، دیگر آدم عادی به مصاف او نمیفرستند؛ در ورزشها هرچه تیم قویتر باشد، رَقیب هم تمام تلاش خود را میکند تا تیمی را که بتواند با این تیم قَوی دست و پَنجه نرم کند، به مصاف بفرستد. در مسائل معنوی هم شیاطین دَرجات و دَرکات دارند. هر اندازهای دَرجه ایمان و عَمل شما بالاتر باشد، شیطان شما قویتر خواهد شد. لذا گفته شده است: «شیطانُ الفُقَهاءِ فَقیهُ الشَّیاطِین»؛ یک موجودات مَرموز با تجارت مُمتد میآیند تا این قوّت ایمانی را که برای شما پیش آمده است را به تَزلزُل بکشانند و شما را گرفتار تردید و ابهام نمایند. تا زمانی که بَشر به مرحلهی مُخلَصین نرسیده است، «و المُخلِصونَ فى خَطَرٍ عَظیم»، انسانهایی که هم اندیشه دارند و هم انگیزهی الهی دارند، مَصون از خطا نیستند و تنها کسانی مَصون از خطر هستند که شیطان خودش آنها را استثناء کرده است. شیطان گفته است: «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ[۲۵]»؛ تا جایی که خداوند خودش تحویل بگیرد و ببیند که من در این دریای پُرتلاطُم زندگی در حال دست و پا زدن هستم که پای من در گناه و باتلاقی گیر نکند تا به ساحل دین و دیانت برسم. وقتی حقیقتی در من وجود داشته باشد و متوجّه بشوند که کوتاهی نمیکنم و به فکر نجات خودم و رسیدن به ساحل هستم، در آنجا به ما کمک میکنند تا در کشتی قرار بگیریم. وقتی سوار بر کشتی شدیم، حتّی اگر فساد عالَم را هم فَرا بگیرد، تفاوتی برای ما نخواهد داشت.
ماه رجب فرصتی برای پاکشدن انسان از غُبار گناهان است
حضرت نوح (علیه السلام) کشتی ساخت و کسانی که در کشتی نوح (علیه السلام) قرار گرفتند، در حالی که تمام عالَم را آب فَرا گرفت و حتّی کوههای سر به فَلک کشیده در زیر آب غَرق شدند؛ حال چه کسانی اهل نجات بودند؟ کسانی که در کشتی حضرت نوح (علیه السلام) مُستقر بودند. اینکه به ما تأکید شده است که ولایت تنها راه نجات است، «وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا[۲۶]»، اگر دست تو از دامان حضرت علی (علیه السلام) و اولاد ایشان کوتاه بشود، دست تو از نماز مقبول کوتاه شده است. «وَ بِمُوالاتِکُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَهُ الْمُفْتَرَضَهُ، وَ لَکُمُ الْمَوَدَّهُ الْواجِبَهُ، وَ الدَّرَجاتُ الرَّفِیعَهُ[۲۷]»؛ اینکه حضرت امام باقر (علیه الصلاه و السلام) از جناب لقمان نقل میکنند که لقمان به پسرش فرمود: «إِنَّ اَلدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ وَ قَدْ هَلَکَ فِیهَا عَالَمٌ کَثِیرٌ[۲۸]»؛ این زندگی دریاست، دریای طوفانی است، دریای پُر موج است. عالَمی در اینجا غرق شده است. تو برای خودت کشتی تقوا را تدارک ببین. تا زمانی که در کشتی مُستقر نشوی، این طوفانها تو را بالا و پایین میبرند و در آخر نیز غرق خواهی شد و راه نجاتی نخواهی داشت. اما اگر در کشتی نجات مُستقر شدی و تا زمانی که تو را از این کشتی پایین نیندازند، تا وقتی در کشتی هستی طوفان دریا بر تو هیچ اثری نمیکند. امتیاز ماه رجب این بود که ماه ولایت بود، ماه اتّصال به کشتی نجات اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) بود. در این یک ماه ما باید به وسیلهی چشمهی ولایت آنچنان خودمان را تمیز و وَجیه کرده باشیم که در ماه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ایشان ما را به ضیافت خودشان بپذیرند و بگویند که شایستهی میهمانی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستی. لذا این دو روزی که از ماه رجب باقی مانده است که امشب شب آخر ماه رجب است و انشاءالله اگر در این یک ماه به «مَلَک داعی» لبیک نگفتیم، حال لبیک میگوییم. رَجب نَهری است که قبل از ورود به بهشت، بهشتیان را در آنجا شُستشو میدهند، آنها را تمیز و زیبا میکنند و همهی زشتیهای بَشر در مُکتسبات اوست. «خَلَقَ آدَمَ عَلی صُورَتِه[۲۹]»؛ خداوند متعال حضرت آدم (علیه السلام) را به رنگ خودش رنگآمیزی کرده است و آدم رنگ خداوند را دارد. وقتی هَوی میآید، انسان آن رنگ زیبا را به یک رنگ دلآزار تبدیل مینماید. تا حال دلانگیز بود، ولی حال دیگر دلآزار میشود. قبل از آنکه انسان را وارد بهشت کنند، باید تمام زشتیها را بشویند و از بین برود. یعنی انسان باید رنگ خدا بگیرد تا وارد مُضیفخانهی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) بشود. همانگونه که زنبورعسل مأمور دارد که در جلوی کَندو میایستد و هنگامی که زنبوری در بیابان بر روی کثافت نشسته باشد و بخواهد در مجموعهی عسلسازها وارد بشود، اگر ببینند بوی بَد میدهد، در همانجا او را به دوتکّه تقسیم میکنند. نه تنها اجازه نمیدهند وارد بشود، بلکه او را از بین میبرند. لذا ورود به بهشت، کمتر از ورود به کانون تولید عسل نیست. در آنجا پاکیزگی نیاز است. «کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ اعْمَلُوا صَالِحًا[۳۰]»؛ زنبورعسل از گُل تغذیه میکند و عسل تولید میکند؛ ولی اگر موجودی کثافت بخورد، نمیتواند عسل تولید نماید. انجام گناهان مانند خوردن کثافات است و انسانی که به اندازهی سر سوزنی غُبار داشته باشد را وارد بهشت نمیکنند. خداوند متعال ماه رجب را قرار داده است تا هر غُبار و زشتی در وجود انسان که با جَمال الهی سِنخیّت ندارد، زیرا خداوند متعال خودش جَمیل است و حضرت آدم (علیه السلام) را هم به صورت خودش خَلق کرده است و فرزندان حضرت آدم (علیه السلام) هم باید آدم بشوند و همگی رنگ خداوند را بگیرند و خلیفهالله بشوند. آن مقداری از حجابها که آنها را از خلافت الهی دور کرده است، در آن نَهر شُستشو میشود، رنگ خداوند را میگیرد، وَجهالله میشود و وقتی خودش را درون آیینه میبیند، با تعجّب سؤال میپرسد که این انسان وَجیه چه کسی است؟ به او پاسخ میدهند: خودت هستی. تا حال شِرک داشتی و اکنون تو را شُستشو دادیم و تو را پاک کردیم و حال به جز خداوند چیز دیگری در وجود تو نیست و تو تمیز شدهای. ماه رجب باید چنین خاصیّتی داشته باشد. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ[۳۱]»؛ باید حَواستان جمع باشد. در این یک شب باقیمانده یک کاری بکنید. انشاءالله باید در این نَهر خودمان را از همهی ناپاکیها پاک کنیم و عبودیّت خداوند را هم در فکرمان، هم در قلبمان و هم در عَملمان به اندازهای تکرار کنیم که حدّاقل خُلق بشود و حدّاکثر به «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى[۳۲]» برسیم. وجودمان نور خداوند بشود. هویّتمان و حقیقتمان بندگی بشود. وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، وجودشان عبدالله بود. رسالتشان، نبوّتشان و حبیباللهی ایشان همگی فَرع بر آن وجود جوشانی بود که فقر الیالله بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عَبد محض بودند و هیچگاه مالک هیچ چیزی نشدند و تا آخر عَبد ماندند. تسلیم بودند و تمام لحظاتشان تسلیم اَوامر خداوند متعال بودند و عامل به رضای حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) بود.
روضه و توسّل به سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
کسی که حقیقت وجودیاش و هویّتش عبودیّت بشود، در سختیها تجلّی خواهد کرد. راوی میگوید که به کنار گودال قتلگاه رفتم تا ببینم که امام حسین (علیه السلام) چگونه مظلومِ غریب را میکُشند. «وَ لَقَدْ شَغَلَنِی نُورُ وَجْهِهِ[۳۳]»؛ میگوید حضرت امام حسین (علیه السلام) چنان میدرخشید و نورانیّت صورت مبارک حضرت امام حسین (علیه السلام) آنچنان مرا مشغول کرد که یکمرتبه متوجّه شدم سر از بدن جُدا شده است. دیگری میگوید که من دیدم لبهای مبارک حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) تکان میخورد. گمان کردم که اینهمه داغ و جراحت به ایشان وارد شده است و شاید حضرت امام حسین (علیه السلام) در حال نفرینکردن ظالمین هستند. اما اینقدر خون از بدن نازنین ایشان رفته بود که دیگر صدای امام حسین (علیه السلام) جوهر نداشت. گوش خود را نزدیکتر بردم و شنیدم که حضرت امام حسین (علیه السلام) میگفتند: «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثین[۳۴]»؛ هر خواستهای باید با یکی از اسماء الهی تناسب داشته باشد. چرا حضرت امام حسین (علیه السلام) در آنجا فرمودند: «یا غِیاثَ المُستَغیثین»؟ میگویند شاید همان زمانی بود که خواهر بیکَسِ ایشان بالای تَلّ زینبیه در حال تماشا کردن بود. صدای «وا أخاه[۳۵]» حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بلند شد. حضرت امام حسین (علیه السلام) عرضه میدارد: خدایا! من آمدم! ولی زنها و بچّهها و زینب من بیکَس هستند، تو پَناه بیپَناهان هستی.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! قلب مبارک امام زمانمان (ارواحنا فداه) را از ما راضی بدار.
خدایا! ما را در لیست یاران حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مکتوب بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم توفیق استمرار بندگی تا پایان عُمر به ما روزی بفرما.
خدایا! ما را از شرّ دشمن نامرئیمان و دشمنان ظاهریمان که در قرن ما شیطان بزرگ استکبار آمریکاست و اَیادی او برای ما مشکلات فراوانی درست کردهاند و در این جنگ اقتصادی هم مشکلات را جدّیتر کردهاند؛ خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به مظلومیّت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) قَسمت میدهیم که این توطئه را خُنثی و دولت و ملّت ما را در این مصاف به پیروزی برسان.
خدایا! به معیشت مردم ما برکات خودت را نازل بفرما.
خدایا! این مردم سرافراز در همهی امتحانات را دشمنشاد مگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم جوانهای ما را به سامان برسان.
خدایا! گِرهها را از کار همهی کسانی که گِرهای در کارشان افتاده است، باز بگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم مریضها عموماً، مریضهای مورد نظر خصوصاً شفای عاجل روزی بفرما.
خدایا! توفیق شُکر نعمت سلامتی، نعمت امنیّت، نعمت نظام اسلامی، نعمت ولایت نایب امام زمان (ارواحنا فداه) که خودت کَرَم کردهای و از خزائن غیب خود به ما بخشیدهای، ما استحقاق آن را نداشتیم، خدایا تو کَریم هستی و با کَرَم خودت رفتار میکنی، توفیق شُکر این نعمتها را به ما مرحمت بفرما.
خدایا! این نعمتها را از ما نگیر.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا را بر سر سُفرهی ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) مُتنعّم و ما را نیز با آنها و با ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) محشور بگردان.
خدایا! توفیق دَرک ماه شعبان و اِستضائهی از انوار نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و رسیدن به ماه مبارک رمضان و مقبولیّت در پیشگاه میزبان سُفرهی رمضان را به ما عنایت بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۲۸٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلَا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَٰذَا ۚ وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَهً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ».
[۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۶٫
[۴] سوره مبارکه یس، آیات ۶۰ و ۶۱٫
[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۴٫
[۶] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۷٫
«یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا ۗ إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ ۗ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ».
[۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۴۹.
«وَ رُوِیَ عَنْ طَرِیقِ اَلْعَامَّهِ : أَنَّ اَلشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنِ اِبْنِ آدَمَ مَجْرَى اَلدَّمِ».
[۸] سوره مبارکه ناس، آیه ۵٫
[۹] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۶٫
«قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ».
[۱۰] سوره مبارکه فاتحه، آیه ۶٫
[۱۱] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷٫
«ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمَانِهِمْ وَ عَنْ شَمَائِلِهِمْ ۖ وَ لَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ».
[۱۲] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۲۱٫
«وَ لَا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ ۗ وَ إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَىٰ أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ ۖ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ».
[۱۳] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷٫
[۱۴] همان.
[۱۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۳۳٫
«وَ سَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ».
[۱۶] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیتالله خامنهای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بودهاست. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملکالتجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیریهای تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همانجا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذیالحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.
[۱۷] این کتاب با نام کامل “الإقبالُ بالأعمالِ الحَسَنَهِ فیما یُعمَلُ مَرَّهٍ فی السَّنَهِ” کتابی است با موضوع ادعیه و اعمال روزهای سال قمری که توسط سید بن طاووس (۵۸۹ – ۶۶۴ ق) تنظیم گردیده است. سید رضی الدین علی بن موسی (۵۸۹-۶۶۴ ق)، معروف به سید بن طاووس از بزرگترین علمای ربانی شیعه در قرن هفتم بود. او از نوادگان امام حسن مجتبى (علیه السلام) و امام سجاد (علیه السلام) است و در شهر حله ولادت نمود. جد هفتم ایشان، محمد بن اسحاق، که به خاطر زیبایى و ملاحتش به طاووس مشهور شده بود از سادات بزرگوار مدینه محسوب مىشد. سید بن طاووس نقیب شیعیان در زمان حکومت مغول بر بغداد بود و وی را به سبب تقوا، مراقبه فراوان و حالات عرفانی «جمال العارفین» خواندهاند. او آثار بسیاری دارد که موضوع غالب آنها ادعیه و زیارات است. کتاب مقتل سید الشهداء او با نام لهوف نیز معروف است. علامه حلی و شیخ یوسف سدیدالدین (پدر علامه حلی) از شاگردان سید بن طاووس بودند.
این کتاب از جمله آثار دعایى است که سیّد رضى الدین على بن موسى بن جعفربن طاووس ـ درگذشته به سال ۶۶۴ ه. ق ـ گرد آورده است. دو مجلّد اقبال الاعمال دو جزء از مجموعه ده جزئى دعا و زیارات و عبادات است که به عنوان تتمه و تکمیل کتاب مصباح المتهجّد شیخ طوسى تنظیم شده است. اقبال الاعمال که در سه مجلّد توسط انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى و به تحقیق آقاى جواد قیّومى اصفهانى منتشر شده، به ترتیب جزء ششم، هفتم، هشتم و نهم مجموعه فوق است که اعمال و عبادات کل ماههاى سال را دربردارد.
بخش اوّل کتاب که به ماه رمضان اختصاص دارد، مشتمل بر فضیلت و اهمیّت این ماه، آمادگى براى ورود به آن و اعمال هریک از روزها و شبهاى آن است و با وظایف روز عید فطر پایان مى پذیرد. بخش دوّم کتاب در فصل کوتاهى به بیان ادعیه و اعمال ماههاى شوال، ذی القعده و ذى الحجه پرداخته است. در بخش سوّم اعمال و وظایف بقیه ماههاى سال آمده است. در لابلاى اعمال ماه محرم، ابن طاووس رساله کوچکى در توصیف وقایع روز عاشورا نگاشته و آن را اللطیف نام نهاده است. مؤلّف چون گنجینه عظیمى از منابع روایى و کتابخانه اى منحصر به فرد در اختیار داشته، در گردآورى این مجموعه بسیار موفق بوده و با ذوق سلیم خود در ترتیب کتاب اثر بدیعى به یادگار گذاشته است. بعضى از علما اقبال را بالاترین مرتبه عرفان معرفى مى کنند.
[۱۸] تقیالدین ابراهیم بن علی عاملی کَفعَمی (۸۴۰-۹۰۵ق)، از عالمان شیعه در قرن نهم هجری. وی در جبل عامل لبنان میزیسته و نسبش به حارث همدانی میرسد. وی تألیفات متعددی در علوم مختلف دارد. المصباح و البلد الامین از جمله آثار مشهور او در ادعیه و زیارات است. تقی الدین، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی در سال ۸۴۰ق، در روستای کفَرعیما از منطقه جبل عامل متولد شد. آقا بزرگ تهرانی ولادت او را ۸۲۸ق ذکر میکند. نسب وی به حارث همدانی، صحابی حضرت علی (علیه السلام) میرسد. کفعمی نیز در پایان کتاب مصباح، خود را حارثی معرفی کرده است. کفعمی منسوب به روستای کفرعیما است در نزدیکی جِبشیت و هم اکنون تنها آثار ویرانههای این روستا باقی و خالی از سکنه است. پدر وی، شیخ علی کفعمی، از علمای منطقه بود. و کفعمی نزد وی تحصیل کرد و از او اجازۀ نقل حدیث دریافت کرد.
وی دو برادر به نامهای شمس الدین محمد(متوفای ۸۸۶ق) و جمال الدین احمد دارد که هر دو از علما بودند. شیخ شمس الدین محمد، جد بزرگ شیخ بهایی است و شیخ جمال الدین احمد مؤلف کتاب «زبده البیان فی عمل شهر رمضان» است. شیخ جمال الدین ظاهرا قبل از ابراهیم کفعمی رحلت نموده است. ابراهیم کفعمی در علوم مختلف چون (عرفان، سیر و سلوک، ادبیات، شعر، تاریخ، دعا و زیارات) تألیفاتی دارد. مصباح و البلد الامین از مشهورترین آثار کفعمی است. سید محسن امین در اعیان الشیعه ، آثار متعددی برای او میشمارد. صحیفه سجادیه به خط کفعمی از نسخههای قدیمی صحیفه است که سالیان قبل از ایران خارج شده و مفقود شده بود؛ اما با تلاشهای بسیار در حوزه شبه قاره شناسایی شد و توسط شخصیتهای فرهنگی به قم انتقال یافت که در نهایت چاپ و منتشر شد. این نسخه، علاوه بر ۵۴ دعای صحیفههای دیگر، چهار دعا بیشتر دارد.
شیخ ابراهیم کفعمی در کربلا سکونت داشت و وصیت کرده بود آنجا دفن شود اما در اواخر عمر خود سفری به زادگاه خویش نمود و در سال ۹۰۵ق و در سن ۶۵ سالگی در روستای کفرعیما در نزدیکی روستای جِبشیت جهان را وداع گفت. از جمله وقایع پس از وفات کفعمی آن است که روستای کفرعیما در اثر حوادث روزگار خراب شد و از قبر کفعمی نیز اثری بر جای نماند، امّا بعد از سالها (بعد از قرن ۱۱ هجری) یک سنگ قبر توسط کشاورزی پیدا شد که بر روی آن نوشته شده بود: هذا قبر الشیخ إبراهیم بن علی الکفعمی رحمهُ الله. مردم که از این واقعه آگاه شدند محل قبر او را بازسازی و تعمیر نمودند و هم اکنون نیز مرقدش زیارتگاه شیعیان است.
[۱۹] مُحاسِبَهُ النّفس اللوّامَه و تَنْبیهُ الرّوح النوّامَه کتابی اخلاقی به زبان عربی نوشته کفعمی (متوفای ۹۰۵ق) است. این کتاب، درباره محاسبه نفس آدمی است که مؤلف تلاش کرده، با استناد به آیات، احادیث، حکمتها، عبارات ادبی، امثال و اشعار به ترغیب انسان برای تنزیه و طهارت نفس خویش بپردازد. مؤلف صریحا به اسم کتاب اشاره نکرده، اما اشارهای به نقل او شده که در مقدمه کتاب آورده است: «فحق علی کل ذی علم و حتم علی کل ذی حزم… محاسبه النفس اللوامه و تنبیه الروح النوامه.» کفعمی در این کتاب، منابع احادیث را ذکر نمیکند و محقّق کتاب نیز آنها را استخراج نکرده است. گویا نویسنده این احادیث را از متونی که در اختیار داشته و به دست ما نرسیده، برگرفته است. نویسنده از ادبیات خود بهره جسته و متن اخلاقی مسجع و شیوایی را عرضه میکند. وی در این کتاب به آیات ترغیب و اخطار، احادیث پیامبر(ص) درباره تحذیر و ترغیب، امر و نهی و مواعظ، حکمت و امثال، لطائف زیبا، عبارت ادبی و اشعار پرداخته است. آقا بزرگ تهرانی در الذریعه درباره کتاب مینویسد: «این کتاب را کفعمی در سال ۸۹۵ق به پایان رسانده و شامل مواعظ حسنه و مخاطبه نفس با عباراتی تأثیرگذار است.»
[۲۰] سوره مبارکه شعراء، آیه ۸۳٫
«رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ».
[۲۱] بحارالانوار، ج ۷، ص ۲۴۵، روایت ۱۸٫
«اَلنّاسُ کُلُّهُم هالِکُونَ الاّ العالمونَ وَ العالمونَ کُلُّهُم هالِکُونَ الاّ العاملونَ وَ العاملونَ کُلُّهُم هالِکُونَ الاّ المخلِصونَ و المُخلِصونَ فى خَطَرٍ عَظیم».
[۲۲] همان.
[۲۳] همان.
[۲۴] همان.
[۲۵] سوره مبارکه ص، آیات ۸۲ و ۸۳٫
«قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ».
[۲۶] سوره مبارکه مائده، آیه ۳٫
«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَهُ وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ وَ النَّطِیحَهُ وَ مَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ۚ ذَٰلِکُمْ فِسْقٌ ۗ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ ۚ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا ۚ فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
[۲۷] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
[۲۸] من لا یحضره الفقیه، جلد ۲، صفحه ۲۸۲.
«وَ قَالَ لُقْمَانُ لاِبْنِهِ: یَا بُنَیَّ إِنَّ اَلدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ وَ قَدْ هَلَکَ فِیهَا عَالَمٌ کَثِیرٌ فَاجْعَلْ سَفِینَتَکَ فِیهَا اَلْإِیمَانَ بِاللَّهِ وَ اِجْعَلْ شِرَاعَهَا اَلتَّوَکُّلَ عَلَى اَللَّهِ وَ اِجْعَلْ زَادَکَ فِیهَا تَقْوَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنْ نَجَوْتَ فَبِرَحْمَهِ اَللَّهِ وَ إِنْ هَلَکْتَ فَبِذُنُوبِکَ».
[۲۹] اصول کافی، ج ۱، ص ۱۳۴، «کتاب توحید»، «باب الروح»، حدیث ۴٫
«سألت أبا جعفر، علیه السّلام، عمّا یروون أنّ الله خلق آدم، علیه السّلام، علی صورته. فقال: هی صوره محدثه مخلوقه، [و] اصطفاها الله و اختارها علی سائر الصّور المختلفه، فأضافها إلی نفسه کما أضاف «الکعبه» إلی نفسه، و «الرّوح» إلی نفسه، فقال: «بیتی» و «نفخت فیه من روحی».
[۳۰] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۵۱٫
«یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ اعْمَلُوا صَالِحًا ۖ إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ».
[۳۱] سوره مبارکه مائده، آیه ۱۰۵٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ ۖ لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
[۳۲] سوره مبارکه نجم، آیه ۴۲٫
[۳۳] لهوف، سید بن طاووس.
قسمتی از مقتل شریف: «قَدْ جَاءَهُمْ فَلَبِثُوا کَذَلِکَ سَاعَهً ثُمَّ انْجَلَتْ عَنْهُمْ. وَ رَوَى هِلَالُ بْنُ نَافِعٍ قَالَ إِنِّی کُنْتُ وَاقِفاً مَعَ أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ إِذْ صَرَخَ صَارِخٌ أَبْشِرْ أَیُّهَا الْأَمِیرُ فَهَذَا شِمْرٌ قَتَلَ الْحُسَیْنَ ع قَالَ فَخَرَجْتُ بَیْنَ الصَّفَّیْنِ فَوَقَفْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ ع لَیَجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ قَطُّ قَتِیلًا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لَا أَنْوَرَ وَجْهاً وَ لَقَدْ شَغَلَنِی نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَیْئَتِهِ عَنِ الْفِکْرَهِ فِی قَتْلِهِ فَاسْتَسْقَى فِی تِلْکَ الْحَالِ مَاءً فَسَمِعْتُ رَجُلًا یَقُولُ وَ اللَّهِ لَا تَذُوقُ الْمَاءَ حَتَّى تَرِدَ الْحَامِیَهَ فَتَشْرَبَ مِنْ حَمِیمِهَا فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ یَا وَیْلَکَ أَنَا لَا أَرِدُ الْحَامِیَهَ وَ لَا أَشْرَبُ مِنْ حَمِیمِهَا بَلْ أَرِدُ عَلَى جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَسْکُنُ مَعَهُ فِی دَارِهِ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ وَ أَشْرَبُ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَشْکُو إِلَیْهِ مَا ارْتَکَبْتُمْ مِنِّی وَ فَعَلْتُمْ بِی قَالَ فَغَضِبُوا بِأَجْمَعِهِمْ حَتَّى کَأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَجْعَلْ فِی قَلْبِ أَحَدٍ مِنْهُمْ مِنَ الرَّحْمَهِ شَیْئاً فَاجْتَزُّوا رَأْسَهُ وَ إِنَّهُ لَیُکَلِّمُهُمْ فَتَعَجَّبْتُ مِنْ قِلَّهِ رَحْمَتِهِمْ وَ قُلْتُ وَ اللَّهِ لَا أُجَامِعُکُمْ عَلَى أَمْرٍ أَبَداً. قَالَ ثُمَّ أَقْبَلُوا عَلَى سَلْبِ الْحُسَیْنِ فَأَخَذَ قَمِیصَهُ إِسْحَاقُ بْنُ حُوَیَّهَ الْحَضْرَمِیُّ فَلَبِسَهُ فَصَارَ أَبْرَصَ وَ امْتَعَطَ شَعْرُهُ. وَ رُوِیَ أَنَّهُ وُجِدَ فِی قَمِیصِهِ مِائَهٌ وَ بِضْعَ عَشْرَهَ مَا بَیْنَ رَمْیَهٍ وَ طَعْنَهِ سَهْمٍ وَ ضَرْبَهٍ. وَ قَالَ الصَّادِقُ ع وُجِدَ بِالْحُسَیْنِ ع ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ طَعْنَهً- وَ أَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ ضَرْبَهً وَ أَخَذَ سَرَاوِیلَهُ بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ التَّیْمِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى فَرُوِیَ أَنَّهُ صَارَ زَمِناً مُقْعَداً مِنْ رِجْلَیْهِ وَ أَخَذَ عِمَامَتَهُ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدِ بْنِ عَلْقَمَهَ الْحَضْرَمِیُّ وَ قِیلَ جَابِرُ بْنُ یَزِیدَ الْأَوْدِیُّ لَعَنَهُمَا اللَّهُ فَاعْتَمَّ بِهَا فَصَارَ مَعْتُوهاً وَ أَخَذَ نَعْلَیْهِ الْأَسْوَدُ بْنُ خَالِدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ أَخَذَ خَاتَمَهُ بَجْدَلُ بْنُ سُلَیْمٍ الْکَلْبِیُّ وَ قَطَعَ إِصْبَعَهُ ع مَعَ الْخَاتَمِ وَ هَذَا أَخَذَهُ الْمُخْتَارُ فَقَطَعَ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ تَرَکَهُ یَتَشَحَّطُ فِی دَمِهِ حَتَّى هَلَکَ وَ أَخَذَ قَطِیفَهً لَهُ ع کَانَتْ مِنْ خَزٍّ قَیْسُ بْنُ الْأَشْعَثِ وَ أَخَذَ دِرْعَهُ الْبَتْرَاءَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فَلَمَّا قُتِلَ عُمَرُ وَهَبَهَا الْمُخْتَارُ لِأَبِی عَمْرَهَ قَاتِلِهِ وَ أَخَذَ سَیْفَهُ جُمَیْعُ بْنُ الخلق الْأَوْدِیُّ وَ قِیلَ رَجُلٌ مِنْ بَنِی تَمِیمٍ یُقَالُ لَهُ أَسْوَدُ بْنُ حَنْظَلَهَ وَ فِی رِوَایَهِ ابْنِ أَبِی سَعْدٍ أَنَّهُ أَخَذَ سَیْفَهُ الفلافس النَّهْشَلِیُّ وَ زَادَ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا أَنَّهُ وَقَعَ بَعْدَ ذَلِکَ إِلَى بِنْتِ حَبِیبِ بْنِ بُدَیْلٍ وَ هَذَا السَّیْفُ الْمَنْهُوبُ الْمَشْهُورُ لَیْسَ بِذِی الْفَقَارِ فَإِنَّ ذَلِکَ کَانَ مَذْخُوراً وَ مَصُوناً مَعَ أَمْثَالِهِ مِنْ ذَخَائِرِ النُّبُوَّهِ وَ الْإِمَامَهِ وَ قَدْ نَقَلَ الرُّوَاهُ تَصْدِیقَ مَا قُلْنَاهُ وَ صُورَهَ مَا حَکَیْنَاهُ.قَالَ الرَّاوِی وَ جَاءَتْ جَارِیَهٌ مِنْ نَاحِیَهِ خِیَمِ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ لَهَا رَجُلٌ یَا أَمَهَ اللَّهِ إِنَّ سَیِّدَکِ قُتِلَ قَالَتِ الْجَارِیَهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَى سَیِّدَتِی وَ أَنَا أَصِیحُ فَقُمْنَ فِی وَجْهِی وَ صِحْنَ.قَالَ وَ تَسَابَقَ الْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُیُوتِ آلِ الرَّسُولِ وَ قُرَّهِ عَیْنِ الْبَتُولِ حَتَّى جَعَلُوا یَنْتَزِعُونَ مِلْحَفَهَ الْمَرْأَهِ عَلَى ظَهْرِهَا وَ خَرَجَ بَنَاتُ آلِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَرِیمُهُ یَتَسَاعَدْنَ عَلَى الْبُکَاءِ وَ یَنْدُبْنَ لِفِرَاقِ الْحُمَاهِ وَ الْأَحِبَّاءِ. وَ رَوَى حُمَیْدُ بْنُ مُسْلِمٍ قَالَ رَأَیْتُ امْرَأَهً مِنْ بَنِی بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ کَانَتْ مَعَ زَوْجِهَا فِی أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَلَمَّا رَأَتِ الْقَوْمَ قَدِ اقْتَحَمُوا عَلَى نِسَاءِ الْحُسَیْنِ ع وَ فُسْطَاطِهِنَّ وَ هُمْ یَسْلُبُونَهُنَّ أَخَذَتْ سَیْفاً وَ أَقْبَلَتْ نَحْوَ الْفُسْطَاطِ وَ قَالَتْ یَا آلَ بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ أَ تُسْلَبُ بَنَاتُ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ یَا لَثَارَاتِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَخَذَهَا زَوْجُهَا وَ رَدَّهَا إِلَى رَحْلِهِ. قَالَ الرَّاوِی ثُمَّ أُخْرِجَ النِّسَاءُ مِنَ الْخَیْمَهِ وَ أَشْعَلُوا فِیهَا النَّارَ فَخَرَجْنَ حَوَاسِرَ مُسَلَّبَاتٍ حَافِیَاتٍ بَاکِیَاتٍ یَمْشِینَ سَبَایَا فِی أَسْرِ الذِّلَّهِ وَ قُلْنَ بِحَقِّ اللَّهِ إِلَّا مَا مَرَرْتُمْ بِنَا عَلَى مَصْرَعِ الْحُسَیْنِ ع فَلَمَّا نَظَرَ النِّسْوَهُ إِلَى الْقَتْلَى صِحْنَ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ قَالَ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ ع تَنْدُبُ الْحُسَیْنَ ع وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا إِلَى اللَّهِ الْمُشْتَکَى وَ إِلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ إِلَى عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى وَ إِلَى فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ وَ إِلَى حَمْزَهَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ یَا مُحَمَّدَاهْ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ تَسْفِی عَلَیْهِ الصَّبَا قَتِیلُ أَوْلَادِ الْبَغَایَا وَا حُزْنَاهْ وَا کَرْبَاهْ الْیَوْمَ مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ ص یَا أَصْحَابَ مُحَمَّدَاهْ هَؤُلَاءِ ذُرِّیَّهُ الْمُصْطَفَى یُسَاقُونَ سَوْقَ السَّبَایَا وَ فِی رِوَایَهٍ یَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُرِّیَّتُکَ مَقْتَلَهً تَسْفِی عَلَیْهِمْ رِیحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَیْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ…».
[۳۴] حماسه حسینى، ج ۱، ص ۱۵۷، به نقل از مقتل الحسین، مقرم، ص ۳۵۷٫.
[۳۵] مقرم، عبدالرزق، مقتل الحسین (علیه السلام)، صفحه ۲۹۸٫ / زینب الکبرى علیها السلام من المهد الى اللحد، القزوینی، السید محمد کاظم، جلد ۱، صفحه ۲۳۳٫.
«ولما سقط الإمام الحسین علیهالسلام على الأرض خرجت السیده زینب من باب الخیمه نحو المیدان ، وهی تنادی : وا أخاه ، واسیداه ، وا أهل بیتاه ، لیت السماء أطبقت على الأرض ، ولیت الجبال تدکدکت على السهل. ثم وجهت کلامها إلى عمر بن سعد ، وقالت : یا بن سعد! أیقتل أبو عبد الله وأنت تنظر إلیه؟! فلم یجبها عمر بشیء. فنادت : ویحکم!! ما فیکم مسلم؟! فلم یجبها أحد بشیء. ثم انحدرت نحو المعرکه وهی ترکض مسرعهً ، فتارهً تعثر».
پاسخ دهید