«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدمه

«فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ».[۲]

مسئله‌ی هدایت و ضلالت، دو امر متضاد هستند، هدایت یعنی ره‌یافتگی، یعنی در راه بودن، یعنی به سوی مقصد روان بودن. ضلالت یعنی گم بودن، گم کردن راه، فاصله گرفتن از هدف و راه پیدا نکردن به سوی هدف.

همه از خداییم و به سوی خدا می‌رویم

هدایت و ضلالت بشر به مسائل بیرونی نیست، اینکه جاده‌ای داشته باشد، انسان از این جاده برود به سعادت می‌رسد و اگر مخالف آن راه را برود به شقاوت می‌رسد. مسائل عالم ماده و فراز و نشیب‌های فیزیکی و مادی، هیچ کدام راه ما نیست، ما از خداییم و به سوی خدا برمی‌گردیم. این مسئله‌ی «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»،[۳] که تکیه‌گاهِ گرفتاران از مؤمنین است. وقتی غیرمؤمن گرفتار می‌شود، وقتی درهای نجات را به روی خودش بسته می‌بیند، جز اینکه بر بدبختی او اضافه بشود و یأس بر او عارض بشود راهی ندارد، اما مؤمن «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»، همینکه گرفتار بشود می‌فهمد که خود او کاره‌ای نیست و این عالم صاحب و مالک و برنامه و حساب و کتاب دارد، من هم جزئی از این عالم هستم و برای خدا هستم، چون ملک خدا هستم، هرچه از دوست می‌رسد نیکوست. اول به این معنا پیدا می‌کند که الله هست و من کاره‌ای نیستم، دوم اینکه متوجه می‌شود که آمده‌ام که بروم.

در روایت دارد وقتی خیلی غم به شما فشار می‌آورد به قبرستان بروید، کنار این قبور بنشینید و عبرت بگیرید، چه خبر است که برای اینجا غصه می‌خورید؟ نهایتِ کار این است.

فکر در مرگ، توجه به عبرت‌ها، علاقه‌ی انسان را به چیزهایی که انسان بخاطر نبودِ آن‌ها ناراحت می‌شود را کم می‌کند، آرامشی برای انسان پیش می‌آید. آدمی که در جایی فقط یک ساعت مسافر است، حال در این یک ساعت جای خوبی پیدا نکند، جای مناسبی به او ندهند، یک ساعت و ناراحتی ندارد، در حال رفتن هستیم دیگر!

اگر بنا باشد بماند مدام دغدغه دارد که اینجا مناسب نیست.

وقتی عمر انسان به پایان می‌رسد کأنّه یک ساعت بوده است، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌فرمایند: «کَأَنَّ الدُّنْیَا لَمْ تَکُنْ وَ کَأنَّ الْآخِرَهَ لَمْ تَزَلْ»،[۴] وقتی انسان بین دنیا و آخرت قرار می‌گیرد، جلوی او ابدیت و برزخ است، وقتی پشت سر خودش را نگاه می‌کند می‌بیند یک قطره هم نسبت به دریا نیست!

«إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» اولاً همه چیز را از خودش سلب می‌کند، همه کاره خدای متعال است، وقتی مالک در ملک خودش تصرّفی کند، من حقِ فضولی ندارم که بگویم چرا این کار را با من کرده‌ای، من که مال خودم نیستم، من کار خدا هستم، من ملک خدا هستم، خدای متعال در ملک و کار خودش دخالت کرده است، من نمی‌توانم چون و چرا و اعتراض کنم و ناراحتی نشان بدهم، «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»، دوم اینکه من اینجا نمی‌مانم، در حال رفتن هستم، آمده‌ام که بروم.

این رجوع الی الله… چرا رجوع؟ رجوع برگشت است، این خیلی روشن است که ما قبلاً یک جایی بوده‌ایم، حال اینجا نیستیم و می‌خواهیم برگردیم، به این رجوع می‌گویند.

انسانی که در یک جایی نبوده است و حال می‌خواهد به آنجا برود، دیگر نمی‌گویند برمی‌گردد.

«إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» به ما هشدار می‌دهد و یادآوری می‌کند که تو اصلاً برای اینجا نیستی، اینجا مسافر و موقت هستی، ما مسافر هستیم، خدای متعال ما را در این قفس گرفتار کرده است و بناست که برگردیم.

وقتی بازگشت و برگشتی هست و حقیقتِ زندگی دنیا مأموریت و مسافرت است که دیگر انسان نباید به خودش فشار بیاورد، باید مسائل را بر خودش سهل بگیرد، نمی‌ارزد که انسان غصه‌ی دنیا را بخورد.

اهمیت شناختِ دنیا

این هدایت، این است که انسان مبدأ خود را به یاد بیاورد، موطن خود را به یاد بیاورد، آنجایی که بوده است را بشناسد، اینجایی که هست را بشناسد، شناخت دنیا جزو شناخت‌های لازم است، دنیا برای انسان کلاس است، خیلی اسرار دارد، استفاده‌ی از دنیا، استفاده‌ی از دشمن است، اگر انسان دشمن خود را بشناسد، سلاح دشمن را شناسایی کند، تسلیم دشمن نمی‌شود، از دشمن کار می‌کشد.

دنیا به این معنا که تعلّقات انسان، غرایز انسان، کشش‌های مادی انسان، این‌ها برای انسان موانع است، انسان باید بداند که خدای متعال به ما علایقی داده است، «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ»،[۵] هم شیطان برای خودش بدبخت و نکبت است، گرفتار لعنت ابد شده است، برای همیشه رجیم شد، ولی برای بشر سازنده است، دشمن انسان را می‌سازد، مشکلات انسان را می‌سازد، امتحان سختی دارد، ولی اگر امتحان نبود معلوم نبود که کسی عالم خوبی بشود، امتحانات باعث می‌شود که انسان همیشه درس خود را بفهمد و به یاد داشته باشد و حفظ کند و تمرین کند که بتواند اداء و قرائت کند، امتحان سراسر خیر است برای کسی که حواس او به امتحان است، اما امتحان برای یک بچه‌ی غافل مایه شکست و سرافکندگی است.

اهل مراقبه هم به یاد دارند که کجا بوده‌اند، هم متوجه هستند که به کجا آمده‌اند و چرا آمده‌اند، و هم یقین دارند که در حال رفتن از اینجا هستند و اینجا ماندگار نیستند.

اینکه به کجا می‌روند هم آدرس را از انبیاء علیهم السلام گرفته‌اند و آماده‌اند که پرواز کنند و به آنجایی که آمده‌اند برگردند.

چه کسی گم‌کرده راه است؟

اما ضلالت، گم‌شدن، راه گم کردن، ضال یعنی کسی که راه را گم کرده است، غاوی یعنی کسی که هدف را گم کرده است، این گم‌کرده یعنی چه؟ ما می‌خواستیم به کجا برویم که راه را گم کرده‌ایم؟ با چه قدمی می‌خواستیم برویم که راه را گم کردیم؟ راه به سوی خدا، راه درون است، راه دل است، دل انسان یا پرواز می‌کند و یا سقوط، دل یا رو به بالاست، مانند ظرفی که رو به آسمان است و جلوی آن هم هیچ حجاب و مانعی وجود ندارد، باران فیوضات خدای متعال هم دائماً می‌ریزد، «یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّهِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّهِ»، خدای متعال هیچ وقت دست خود را نمی‌بندد، همیشه دست خدای متعال باز است، هر کسی چیزی بخواهد دست خدای متعال ریخت و پاش دارد، به شما می‌رسد، هم دست خدا باز است و هم فضل خدای متعال دائمی است، خدای متعال هیچ وقت در خیر را به روی بنده‌اش نبسته است و نمی‌بندد، ذات خدای متعال جود است، ذات خدای متعال کَرَم است، ذات خدای متعال خیر است، «الخیر کله بیدیک، و الشرّ لیس الیک»، شرّی در ساحت خدای متعال نیست، خدای متعال خیر محض است، چون خیر محض است اگر در دل خودت را باز کردی، اگر دل را قفل نکردی، اگر برای دل یک سقفی از گناه درست نکردی، این فیض دائم خدای متعال تو را دریا می‌کند، آن هم نه دریای محدود، بلکه دریای بی‌ساحل خواهی شد.

انسان نمک‌نشناس گرفتار غضبِ خدا می‌شود

معنای این شرح صدر این است که هیچ دیواری دور این سینه نیست، هیچ سقفی بالای این سینه نیست، این دل همیشه رو به خداست و رو به بالاست و دائماً فیوضات الهی را جذب می‌کند و رحمت واسعه خود را در خود وعاع می‌کند، ظرفی است که هرچه خدای متعال به آن بدهد می‌گیرد و نگه می‌دارد.

خیلی‌ها خیلی چیزها از خدای متعال می‌گیرند ولی نگه نمی‌دارند، «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»،[۶] کسی که قدر نعمت را نمی‌داند لیاقت نعمت ندارد، و چون لیاقت نعمت ندارد خدای متعال هم نعمت را از او می‌گیرد، خدای متعال نه تنها نعمت را از او می‌گیرد بلکه او را کتک می‌زند، اینقدر جاهل بودی، اینقدر نمک نشناس بودی، گویا خدای تو احتیاج داشته است، خدای متعال مدام به تو محبّت کرد، تو بجای محبّت با او جفا کردی، نعمت‌هایی که به تو داده بود، بجای اینکه با این نعمت‌ها بالا بیایی، این نعمت‌ها را وسیله‌ی جهنّمِ خودت قرار دادی، «وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»، این عذاب خدا غیر از عذاب جهنّم و عذاب ملائکه است، ما که سر در نمی‌آوریم بهشت خدا کدام است و جهنّم خدا کدام است.

در قرآن کریم هم «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا»[۷] را داریم، پوست تعدادی از اهل عذاب می‌سوزد و از بین می‌رود و خدای متعال دوباره پوست می‌دهد و دوباره می‌سوزند، جلودشان دائماً می‌ریزد، گوشت صورتشان می‌ریزد، این حرارت عمیق طوری است که گوشت صورت را از دور آب می‌کند، همه چیز از درون می‌سوزد و قلیان دارد، زقوم هم تلخ است و هم گزنده است، حمیم هم جوشان است، این‌ها مربوط به عذاب‌های بدنی است.

در مورد کسانی که مال یتیم می‌خورند، فرمودند: «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا»،[۸] شکم می‌سوزد، گوشت می‌ریزد، پوست می‌سوزد، این‌ها عذاب جهنّم است، و عموم گرفتارانی که امانت‌های الهی که چشم و زبان و گوششان است، این امانت‌ها را نجس کرده‌اند، نجاستِ چشم که با نگاه‌های حرام نجس می‌شود، نجاست زبان که با بیش از بیست و چهار نوع گناه نجس می‌شود، آب دنیا این‌ها را پاک نمی‌کند، مطهّرِ این‌ها آتش جهنّم است، خدای متعال با آن می‌سوزاند تا پاک کند.

اما یک نوع عذابی هست که خدای متعال در مورد کسانی که کفران نعمت می‌کنند، نعمت را نعمت نمی‌دانند، نعمت را مستند به ولی‌نعمت که خدای متعال هست نمی‌دانند، قدر نعمت را نمی‌شناسند، هدف از این نعمت‌ها را نمی‌دانند، نمی‌دانند خدای متعال چرا این نعمت‌ها را به آن‌ها داده است.

اگر کسی نسبت به نعمت جاهلانه برخورد می‌کند و نمی‌داند که چرا خدای متعال این نعمت‌ها را به او داده است و با نعمت خدای متعال معصیتِ خدای متعال را می‌کند، خدای متعال در مورد این شخص می‌فرماید: «إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»، بناست که خودم او را عذاب کنم، نه فرشتگان.

غضب خدای متعال چیزی است که «وَ هذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ وَالاَْرْضُ»،[۹] در دعای کمیل اینطور می‌خوانیم: خدایا! هیچ امر ممکنی در برابر غضب تو طاقت نمی‌آورد، غضب همه چیز را آب می‌کند.

انسان ناسپاس، انسان نمک‌نشناس گرفتارِ غضبِ خدای متعال می‌شود، این امنیت، این ولایت، این دیانت، این معرفت اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم أجمعین، خدای متعال به تو امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه داد، این بزرگواران که وجوداتِ اینجایی نیستند، «خَلَقَکُمُ اللّهُ أنْوارا فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقینَ»،[۱۰] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نور عرش هستند، حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها چلچراغ عرش خدای متعال هستند، انوار طیّبه‌ی ائمه علیهم السلام همه آنجا بودند، آنجا خیلی وسیع‌تر از اینجاست، برای چه به اینجا آمدند؟ «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ»،[۱۱] آمده‌اند دل بدهی که بالا بروی، آمده‌اند که کشتی شما باشند و شما از این بزرگواران جدا نشوید و به ساحل برسید.

حال بجای اینکه از این کشتی برای حرکت به سوی ساحل نجات حرکت کنند بی‌اعتنایی می‌کند، به فرمایشاتشان گوش نمی‌کند، یا مانند آن بدبخت‌ها می‌روند و در خانه‌ی وحی را می‌سوزانند، می‌روند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به طناب می‌کشند و می‌برند، یعنی نعمت الهی را به عذاب الهی تبدیل می‌کنند.

آیا جهنّم برای این‌ها کافی است؟ آیا مار و عقرب جهنّم برای این‌ها کافی است؟ خدای متعال یک عذابی دارد که به زبان نمی‌آید و قابل وصف برای ما نیست.

این نعمت نعمتِ ولایت است که «إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»، اگر نعمت ولایت را کفران کند خدای متعال او را گرفتار عذاب خودش می‌کند و غضب خود را شامل حال او می‌کند.

در جنّت هم همینطور است، آدمی که راه گم کرد، راه یا رو به بالاست و یا رو به پایین، اگر کسی رو به بالا نباشد یعنی رو به پایین می‌رود، «إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»،[۱۲] منافق در آن اعماق جهنّم قرار می‌گیرد.

از این طرف کسی که صعود می‌کند تا اعلی علییّن بالا می‌رود و به مقام عندیت می‌رسد، به مقام عند ربّی می‌رسد.

شرح صدر

حال این شرح صدری که خدای متعال در این آیه کریمه، لازمه‌ی هدایت شرح صدر است، این یعنی قبول حق، یعنی تحمل حق.

در دعای افتتاح ماه مبارک رمضان که امام زمان ارواحنا فداه این سفره را پهن کرده‌اند اینطور عرض می‌کنیم: «اللّهُمَّ مَا عَرَّفْتَنا مِنَ الْحَقِّ فَحَمِّلْناهُ»، خدایا! حق را به من معرّفی کردی، حلال و حرام یاد گرفتم، رذائل و فضائل را فهمیدم، حسد جزو رذائل بدبخت‌کننده است، تکبر، حرص، حقد، کینه، غیبت، بدبینی، سوءظن، این‌ها را می‌دانستم، می‌دانستم که غیبت و دروغ و چشم‌چرانی و نیش زبان و همسایه‌آزاری و حرام‌خوری حرام است اما تحمل نمی‌کردم…

این آیات کریمه سوره مبارکه جمعه متأسفانه برای آخوندهاست، «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا»،[۱۳] این‌ها بار کتاب را روی دوش خودشان دارند ولی روی دوششان است، بار سنگینی است ولی حامل نیست و به او تحمیل شده است، او در وجود خودش حمل نمی‌کند.

اینکه انسان چیزی را که شناخت به او باور پیدا کند و آن را اجرایی کند، این می‌شود فَحَمِّلناه…

خدایا! هرچه از شرع انور و حقیقت و طریقت به ما آموختی، آن‌‌ها تحمّل ندارند، چرا تحمّل ندارند؟ برای اینکه انرژی کامل را ندارد و نمی‌تواند بکشد، حق ثقیل است، توحید ثقیل است، قول ثقیل کلمه طیّبه‌ی لا اله الا الله است، ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عین قرآن کریم است، همینطور که «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّه»،[۱۴] قرآن کریم به قدری سنگین است که کوه نمی‌کشد و از بین می‌رود، بار سنگین است و انسان باید تحمّل زیادی داشته باشد که بتواند این بار سنگین را حمل کند. حق ثقیل است و نتیجه‌ی آن شیرین است، اما باطل خفیف است، آدمی که اهل باطل و گناه است، هم گناه سبک است و هم او سبک‌سر است، وزنی ندارد، چون وزین نیست که وزن را بردارد، باید انسان وزین باشد تا بتواند وزن را بردارد.

کسی که با حق خو نگرفته است و عادت نکرده است، عمل کردن به دین برای او خیلی سخت است. می‌گویند غیبت نکن، می‌گوید: مگر می‌شود؟ اصلاً برای او حرف این و آن را نزدن مانند مرگ است. این سنگینی نشان می‌دهد که گرفتار ضیق صدر است و شرح صدر ندارد.

خدای متعال به وضوح اعلان می‌کند، کسی که خدای متعال اراده کرده است که او را هدایت کند «یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ»، این گنجایش و تحمل و وزن پیدا می‌کند، لذا هم دریافت می‌کند و اصلاً هم سنگین نیست.

یاد گرفتن مسائل شرعی برای بعضی‌ها خیلی سخت است، حاضر است برای یاد گرفتن انواع باطل‌ها هر کاری کند، اما اینکه بیاید و بنشیند و یک ساعت تفسیر قرآن بشنود یا مسائل شرعی را بشنود می‌گوید حوصله ندارم! حاضر نیست یک جمله حق از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نوش جان کند، اما ساعت‌ها در گعده‌های باطل مرتکب گناهان و غیبت و انواع فکاهیات باطل می‌شوند و برایشان آسان هم هست! اما نشستن پای صحبت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و گفتار خدای متعال برایشان سخت است.

حال چه چاره‌ای دارد؟ پاسخ کلّی این است که اگر خدای متعال بخواهد کسی را هدایت کند هم به او پذیرش می‌دهد، هم نگهداری، هم قدرت اجراء. هم در حکمت عملی حوصله و علاقه دارد و می‌رود و یاد می‌گیرد، هم یادگرفته‌های خودش را هضم کرده است و در عمل پیاده می‌کند.

این سه مرحله، هم یاد گرفتن برای او آسان است، اشتیاق دارد، علاقه دارد، از یاد گرفتن لذّت می‌برد، هم نمی‌گذارد آموخته‌های او به دست فراموشی سپرده بشود، هم یاد گرفته است که عمل کند، «اَلْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ»،[۱۵] علم هاتف و جارچی است و آمده است که شما را ببرد، علم منادی از جانب خدای متعال است، علم آمده است و می‌گوید نماز بخوان و روزه بگیر و به والدین احسان کن و در زندگی عفو و گذشت داشته باش.

این ندایی که خدای متعال بوسیله‌ی علم در وجود ما سرمی‌دهد، ما باید در برابر این لبّیک بگوییم، لبّیک گفتنِ ما حکمت عملی است، آنچه یاد گرفته‌ایم را در زندگی عمل کنیم، این نشانه‌ی شرح صدر است.

ضیق صدر

اما ضیق صدر، «وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ»، به خدای متعال پناه می‌بریم، اگر خدای متعال بخواهد کسی را با چوبی که شیطان را زد بزند، در نور را به روی او ببندد، در خیر را به روی او ببندد، در بهشت را به روی او ببندد، در توحید و رسالت و ولایت را به روی او ببندد.

این منافقینی که با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند و بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم در خانه‌ی وحی را سوزاندند و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کشتند، این‌ها از ابتدا نتوانستند نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را قبول کنند.

ابوسفیان در آن شبی که در فتح مکه اسیر شده بود، در دل شب دید که این یاران و عاشقان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هنگام سحر با قیامِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای نماز شب قیام کردند، هنگامی که وجود نازنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وضو می‌گرفتند این پروانه‌های شمع وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با چه شوق و عشقی مسابقه داشتند و خودشان را جلو می‌انداختند که بتوانند یک قطره‌ای از این آب محاسن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بگیرند و تبرّک وجودشان کنند، وقتی این نوع ولع و حرص و عشق و بی‌قراری اطرافیان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دید، رو کرد به عباس و گفت: این پسر برادر تو عجب سلطنتی پیدا کرده است!

یعنی باور نمی‌کند که یک نوری هست، یک غیبی هست، یک خدایی هست، یک باطن و نبوّت و رسالتی هست، او نمی‌تواند چیزی بجز سلطنت باور کند، لذا او را سلطنت تلقّی می‌کند، وقتی هم معجزه می‌بینند می‌گویند نعوذبالله عجب ساحری است! یعنی اصلاً کششِ حق ندارد.

این خطبه قاصعه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ببینید که وجود نازنین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نقل می‌کنند که آمدند و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کردند که ما به تو ایمان نمی‌آوریم، مگر اینکه بگویی این درخت از جا کنده بشود و بیاید، حضرت فرمودند: من این کار را می‌کنم ولی شما باز هم ایمان نمی‌آورید.

این جزو معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود که غیب‌گویی کردند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اشاره کردند و درخت آمد، گفتند: ما ایمان نمی‌آوریم مگر اینکه بگویی نیمی از درخت بماند و نیمی از درخت بیاید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: من این کار را می‌کنم ولی شما ایمان نمی‌آورید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دستور دادند نیمی از درخت بماند و نیمی دیگر بیاید، این کار انجام شد.

گفتند: او عجب ساحری است! نه تنها قبول نکردند که بر لجاجتشان افزوده شد.

این ضیق است، این بسته است و نفوذ حق در آن نیست. گناه در دل را می‌بندد، «وَجَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ»،[۱۶] اطراف او دیوار است و چشم او جلوی او را نمی‌بیند، این گناهان دیوار وجود است، این حسد و تکبّر و حرص و بوالهوسی و جاه‌طلبی دیوارهای ضخیمی هستند که بین انسان و خدا قرار می‌گیرند.

اما مؤمن دیوار ندارد و یک بیابان پذیرش و عشق است، کسی نمی‌تواند وسعت وجود مؤمن را ارزیابی کند.

روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ایام ایام بی‌بی‌مان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است که حضرت خیر کثیر هستند، چقدر خیر هستند؟ حد ندارد! همه‌ی عالم جِلوه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند، امام راحل رضوان الله تعالی علیه می‌گفتند ذرّات خاک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌شناسند، یک وجودِ گسترده‌ای هستند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رحمت واسعه خدای متعال هستند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مادر کائنات هستند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها همه‌ی عوالم را در دامان خودشان رشد داده‌اند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شرح صدر هستند، خدای متعال در مورد پدر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ»،[۱۷] حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم وارثِ همان شرح صدر هستند و تحمّل کردند، همه‌ی مصیبت‌ها را در صیانتِ ولایت به جان خریدند، سپر بلای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شدند…

می‌گویند وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای خواستگاری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پرسیدند: علی جان! چه داری؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کردند: شمشیری دارم که در جبهه‌ها از اسلام دفاع می‌کنم، شتری دارم که با او آب می‌کشم، زره‌ای دارم…

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: شمشیر وسیله‌ی دفاعی است و برای تو لازم است، شتر هم وسیله‌ی معاش توست، اما زره‌ی خودش را بفروش و امکاناتی برای عروسی فراهم کن…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زره‌ی خود را فروختند اما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زره‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شدند…

آن‌ها بنا داشتند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بکشند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جلو آمدند و فرمودند خودم فدایی ولایت می‌شوم… مقاومت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر اثر شرح صدر خیلی بالا بود، و از آن مهم‌تر این همه آسیب‌ها… اما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک مرتبه هم زخم‌های خود را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نشان ندادند…

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حبیبه‌ی خود را در دل شب در قبر گذاشتند، خاک بر روی بدن نحیف حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ریختند، دست‌های خود را تکان دادند، یعنی تمام شد و هرچه داشتم از دست دادم… عرضه داشتند: «السَّلَامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِک»،[۱۸] هم خودم سلام می‌کنم، هم به نیابت از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به شما سلام می‌کنم، «اَلنَّازِلَهِ فِی جِوَارِکَ وَ اَلسَّرِیعَهِ اَللَّحَاقِ بِکَ» یا رسول الله! خیلی زود بود، بچه‌های قد و نیم قد داشت… سریع از دست من رفت…

یک درخواست کردند، «فَأَحْفِهَا اَلسُّؤَالَ وَ اِسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ»، یا رسول الله! فاطمه دردهای خودش را به من نگفت، آسیب‌های بدنش را به من نشان نداد، تو از او سؤال کن تا به شما بگوید که چه بر سر او آمده است…

لا یوم کیومک یا اباعبدالله…

امام زین العابدین سلام الله علیه آمدند و این قطعات بدن را جمع کردند و در حصیر گذاشتند و واردِ قبر شدند، ولی می‌دیدند امام زین العابدین صلوات الله علیه بیرون نمی‌آیند، تعجّب کردند، جلو رفتند و دیدند حضرت خَم شده‌اند و لب به آن رگ‌های بریده گذاشته‌اند…

لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم

دعا

أسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِی لا إلَهَ إلاّ هُوَ الحَیُّ القَیُومُ وَأتُوبُ إلَیهِ، نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ الأعظم الأعز الأجل الأکرم اِلَهَنا بِفاطِمَهَ وَ اَبیها وَ بِفاطِمَهَ وَ بَعْلِها وَ بِفاطِمَهَ وَ بنَیها وَ بِفاطِمَهَ وَ اَلسِّرِّ اَلْمَسْتَودَعِ فِیهَا یا الله…

خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم می‌دهیم امام زمان ارواحنا فداه را برسان.

خدایا! قلب مقدّس امام زمان ارواحنا فداه را از ما راضی بفرما.

خدایا! تو را به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قسم می‌دهیم همه‌ی گناهان ما را ببخش و بیامرز.

خدایا! آینده و بقیه‌ی عمر ما را در طاعت خودت قرار بده.

خدایا! ما را از شرّ نفسمان و شیاطین روزگار در امان بدار.

خدایا! عموم مریض‌ها، مریض خسته‌ی مورد نظر را شفاء عنایت بفرما.

خدایا! ما را شاکرِ نعمت‌ها قرار بده.

خدایا! سایه پربرکت رهبر بزرگوارمان را مستدام بدار.

یا زهرا.


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۲۵ (فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ ۖ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ ۚ کَذَٰلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ)

[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۶ (الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ)

[۴] کامل الزیاره، صفحه ۷۵

[۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴ (زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ۗ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ)

[۶] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۷ (وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ)

[۷] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۶ (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا)

[۸] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۰ (إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا ۖ وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا)

[۹] دعای کمیل

[۱۰] زیارت جامعه کبیره

[۱۱] سوره مبارکه نور، آیه ۳۶ (فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ)

[۱۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۴۵ (إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا)

[۱۳] سوره مبارکه جمعه، آیه ۵ (مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ ۚ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ)

[۱۴] سوره مبارکه حشر، آیه ۲۱ (لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ ۚ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)

[۱۵] منیه المرید فی أدب المفید و المستفید ، جلد ۱ ، صفحه ۱۸۱ (وَ عَنْهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : اَلْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَى اَلْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ وَ اَلْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلاَّ اِرْتَحَلَ .)

[۱۶] سوره مبارکه یس، آیه ۹

[۱۷] سوره مبارکه شرح، آیه ۱

[۱۸] کشف الغمه فی معرفه الأئمه ، جلد ۱ ، صفحه ۵۰۴ (وَ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عِنْدَ دَفْنِ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ کَالْمُنَاجِی بِذَلِکَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عِنْدَ قَبْرِهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ اِبْنَتِکَ اَلنَّازِلَهِ فِی جِوَارِکَ وَ اَلسَّرِیعَهِ اَللَّحَاقِ بِکَ قَلَّ یَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِی إِلاَّ أَنَّ لِی فِی اَلتَّأَسِّی لِی بِعَظِیمِ فُرْقَتِکَ وَ فَادِحِ مُصِیبَتِکَ مَوْضِعُ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَهِ قَبْرِکَ وَ فَاضَتْ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی نَفْسُکَ فَ‍ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ  فَلَقَدِ اُسْتُرْجِعَتْ اَلْوَدِیعَهُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِینَهُ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ إِلَى أَنْ یَخْتَارَ اَللَّهُ لِی دَارَکَ اَلَّتِی أَنْتَ بِهَا مُقِیمٌ وَ سَتُنْبِئُکَ اِبْنَتُکَ فَأَحْفِهَا اَلسُّؤَالَ وَ اِسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ هَذَا وَ لَمْ یَطُلِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُقِ اَلذِّکْرُ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمَا سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَهٍ وَ إِنْ أَقُمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِینَ .)