«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقدّمه

روز مُباهله و روز نُزول سوره‌ی مبارکه‌ی هَل‌أتی و مناسبت‌های دیگر قرآنی و وِلایی این ایّام مبارک را تبریک عرض می‌کنم. بنده امشب با استعانت از ذات رُبوبی و استمداد از ذَوات نورانی مصادیق آیه‌ی مبارکه‌ی مباهله در جمع شما عزیزان و پاکان و نوریان، قصد دارم تا به همین مناسبت مطالبی را به محضر شما تقدیم بدارم.

صبر و استقامت اعجاب‌انگیز پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مقابله‌ی با دشمنان

مباهله از حوادث بسیار مهمّ تاریخ اسلام است. «الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ[۲]»؛ این مقابله‌ی جبهه‌‌ی کُفر و ایمان، جبهه‌ی نور و ظُلمت از ابتدای آفرینش بَشر برقرار شده است. از طلوع دین مقدّس اسلام و تلألؤ چهره‌ی پُر فروغ خاتم انبیاء حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) این جنگ شدّت گرفته است. لذا وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مدّت ۱۳ سال تحت سخت‌ترین هَجمه‌ها و فشارها و تهدیدهای همه‌جانبه و تَحریم‌ها این نور را به جانِ نُفوس مُستعدّه تابانید و معدودی از نُفوس آماده با این نور تابیده شده‌ی از قلب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و وَحی آسمانی در جبهه‌ی حقّ جزء انصارالله قرار گرفتند، ولی در مکّه جنگ اسلام با کُفر، جنگ مُستضعفین با مُستکبرین، جنگ جبهه‌ی توحید با جبهه‌ی شِرک فقط جنگ نَرم بود. رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مدّت ۱۳ سال مجبور به صبر بودند. «فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ[۳]»؛ صبر طاقت‌فَرسایی بود. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با دَردمَنشی‌های سَران کُفر و شِرک که «ابوجهل» و «ابوسُفیان» و همه‌ی عشایر موجود در مکّه بودند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور به دفاع بدنی نبودند. اگر به ایشان سنگ می‌زدند، اگر بر سر ایشان آتش می‌ریختند، اگر خار به زیر پای ایشان قرار می‌دادند، اگر ایشان را تَحریم اقتصادی و اجتماعی می‌کردند، اگر ناَامنی غیر قابل تحمّلی که در این نااَمنی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مجبور می‌شوند یاران خودشان را در «شِعب ابی‌طالب» جمع کنند و گُرسنگی روزافزون و انواع سختی‌ها را تحمّل نمایند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر هیچ سنگ‌اندازی، در برابر هیچ آتش‌بیاری، در برابر هیچ خاکستربریزی، هیچ‌گونه دفاع بدنی نکردند؛ صرفاً پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به صورت یک‌طرفه سنگ و آتش و خار و دُشنام و بی‌احترامی را تحمّل کردند، ولی قدرت عظیم ایمان که همه‌ی این‌ها را تحمّل می‌کند، ولی دست از شعاع عالَم برنمی‌دارند. «قولوا لا اِلهَ‌ اِلَّا ‌اللهُ تُفلِحوا[۴]». یاران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم همین‌گونه بودند. زیر سنگ‌های صخره‌ای که بر شکم این‌ها می‌گذاشتند و آن‌ها را ترور می‌کردند و می‌کُشتند و گاهی بر روی بدنشان داغ می‌گذاشتند. وقتی «خَباب بن ارت[۵]» بدن سوخته‌ی خودش را در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشان دادند که پوست او سوخته بود، گوشت هم سوخته بود و استخوان بدن نمایان بود؛ نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شِکوه داشت. رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: چقدر صبر شما کم است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نفرمودند که مگر شما آدم نبودید تا از خودتان دفاع کنید و یا بگویند که چرا شما به صورت مخفیانه این‌ها را ترور نمی‌کنید؛ ابدا این‌گونه نفرمودند؛ بلکه فرمودند: چقدر صبر شما کم است. این صبر خودش یک سِلاح بود و سِپر بود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با این سِلاح صبر و چهره‌ی مظلومیّتی که داشتند، در برابر دشمنان مقاومت کردند و عَقب‌نشینی نکردند.‌ این مقاومت باعث شد تا مردم مدینه به صَلابت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به کِفایت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، به استقامت نبیّ مکرمّ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و به کارایی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پِی ببرند و عدّه‌ی مهمّی از نقش‌آفرینان مدینه که در آن روز «یثرب» نامیده می‌شد، در نوبت آمدند و با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قرارداد و تفاهم‌نامه امضاء کردند و بیعت کردند و یثرب را آماده کردند تا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در محیط یثرب قدم بگذارند و مردم با ایشان بیعت کردند که به صورت جانی و مالی و در ابعاد مختلف از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حمایت کنند و مانند جانشان از وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و رَهاورد جدید زندگی‌ساز ایشان دفاع نمایند.

مقابله‌ی نظامی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر دشمنان در شهر مدینه

در شهر مدینه حکومتی نوپا با رهبری پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تشکیل شد. اما مُشرکین از خارج مدینه و مُنافقین در داخل مدینه‌ این حکومت را مُزاحم می‌دیدند و برای خود به عنوان خطر به شما می‌آوردند و برای براندازی این حکومت، ۸۰ جبهه و جنگ واقع شد که در ۲۷ مورد از آن‌ها فرماندهی جنگ‌ها مستقیماً با خود رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج‌ البلاغه فرموده‌اند که در جنگ‌هایی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور داشتند، هرگاه تنور جنگ شُعله می‌کشید و آتش جنگ پُرحجم می‌شد و ما در آستانه‌ی سوختن قرار می‌گرفتیم، «اتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)[۶]»؛ به پَناه پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رفتیم و خداوند متعال در پَناه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خطر جنگ را از ما برطرف می‌کردند. خداوند متعال هم در قرآن کریم بر جبهه‌ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و جبهه‌ی توحید منّت می‌گذارد و می‌فرماید: «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَهٍ[۷]»؛ خداوند متعال شما را در مَواطن کَثیره نُصرت کرد. چون این‌ها ضمانت کرده بودند و خداوند هم قول داده بود و قول پروردگار متعال هم قطعی است که فرموده است: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ[۸]»، و یا فرموده است: «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ[۹]»؛ و آیات دیگری نیز وجود دارد. استقامت و مقاومت پاسخگو خواهد بود و تجربه‌ی عینی آن هم مقاومت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و یاران ایشان بود که در خانواده‌ی کوچک توحید و اسلام که بخشی از مدینه بودند و همه‌‌ی مدینه را شامل نمی‌شدند. این‌هایی هم که تظاهر می‌کردند، همگی واقعی نبودند و عدّه‌ی زیادی از آن‌ها مُنافق بودند و تظاهر به اسلام می‌کردند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از کَثرت دشمنان هَراس نداشتند و از مَواضع حقّ و توحیدی خودشان کوتاه نیامدند و عَقب‌نشینی نکردند و خداوند متعال هم ایشان را نُصرت کردند و ایشان را بر همه‌ی دشمنان پیروز کردند. در این درگیری‌ها، صرفاً در مکّه‌ی مُکرّمه سِلاح صبر و تحمّل عذاب بود و دفاع بدنی و نظامی وجود نداشت؛ اما در مدینه دفاع نظامی وجود داشت و در همه‌ی این مواطن با مقاومت و مُجاهدت، خصوصاً نقش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سرنوشت‌ساز بود. در همه‌ی جنگ‌ها حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خَط‌شِکن بودند، کلید فَتح به دست حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود که در برخی از این جنگ‌های سرنوشت‌ساز، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) توانستند سرنوشت اسلام را با قدرت بازویشان و با ایمان پُرنورشان تغییر بدهند و جبهه‌ی اسلام را بیمه کنند.

شجاعت بی‌نظیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دفاع از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

در «جنگ اُحد[۱۰]» جان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مُخاطره‌ی جدّی بود، مُنافقین فرار کرده بودند و مسلمانان ضعیف اسلام، جان خودشان در دست گرفته بودند و جان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در برابر تیرهای تیز مُشرکین رَها کرده بودند و برای زندگی دنیا از دفاع پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سرباز زده بودند. تنها حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آن‌جا حضور داشت که چندین بار با همه‌ی قدرتی که خداوند متعال در بازوی ایشان قرار داده بود، از کَثرت جراحات و شدّت خون‌ریزی‌ها زمین خوردند؛ ولی حضرت جبرئیل (علیه السلام) و حضرت میکائیل (علیه السلام) ایشان را از روی زمین بلند می‌کردند و از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حمایت می‌کردند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس از جنگ اُحد گریه می‌کردند و می‌فرمودند: نزدیک بود تا شجاعت اباالحسن باعث بشود تا حَسنین (علیهما السلام) یتیم بشوند. در این جنگ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که لِسان‌الله و «وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى[۱۱]» هستند، به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مدال دادند و ایشان را سُتودند و مدال رضوان بین زمین و آسمان گوش مُتدینین را نَوازش کرد و به آن‌ها روحیه داد؛ «لا سَیفَ اِلاّ ذُوالفَقار، لا فَتی اِلاّ عَلی[۱۲]».

در «جنگ خندق[۱۳]» هم مدال نبوی به عنوان سفیر خداوند و بلندگوی خداوند با کُشته‌شدن «عَمرو بن عبدود» که جُرثومه‌ی خطر و مظهر گَردن‌کُلُفتی بود که همه از او حساب می‌بردند و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با یک ضَربت کار او را تمام کردند و رُعب بر دل احزاب افتاد که همه‌ی دنیای کُفر یک‌دست شده بودند و خواستند تا کانون تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسلام را در مدینه خَفه کنند، با این شمشیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سِپر مُشرکین از بین رفت و رُعب بر جان آن‌ها مُستولی شد و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «لَضَرْبَهُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ الثَّقَلَیْن[۱۴]‏».

مردانگی بی‌بَدیل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بیان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

در «جنگ خیبر[۱۵]» که دِژ مُستحکمِ نفوذناپذیر یهودیان، با دست حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باز شد که قبلی‌ها در مأموریت شکست‌خورده‌ی خودشان سرافکنده بازگشتند و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مدال قبل از فتح و بشارتی به مؤمنین دادند که فرمودند: «لَأُعْطِیَنَّ اَلرَّایَهَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّ اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ کَرَّارٌ غَیْرُ فَرَّارٍ لاَ یَرْجِعُ حَتَّى یَفْتَحَ اَللَّهُ عَلَى یَدَیْهِ[۱۶]»؛ چه مدال‌هایی به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اهدا کردند، چه گُل‌هایی به سینه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) زدند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: فردا پَرچم را به دست مردی می‌دهم، البته این موضوع تعریض دارد، زیرا این کسانی که به همه‌جا می‌روند و شکست می‌خورند و آیه‌ی یأس می‌خوانند و توکّل ندارند و خودباوری ندارند و به صورت مرتّب در فشارها باج می‌دهند، این‌ها مرد نیستند. در مملکت ما هم به همین صورت است. شهید همّت مرد بود، شهید باکری مرد بود، شهید بروجردی مرد بود، شهید صیّاد شیرازی مرد بود که در همه‌ی شرایط با وجود این‌که خونین‌شهر و خرّمشهر سقوط کرده بود، این‌ها خودشان را شکست‌خورده نمی‌دانستند و می‌گفتند که در سنگر استقامت اسقرار پیدا می‌کنیم و خداوند متعال ملائکه‌ی نَصر را بر ما نازل می‌کند و تمام موانع مُستحکمی که دنیا و این استکبار برای خونین‌شهر به عنوان مانع پیروزی ما قرار داده‌اند، از همه‌ی این‌ها عبور می‌کنیم. مشاهده کردید که خداوند متعال نُصرت خود را رساند و پیروزی نصیب ما شد. این‌ها که می‌گویند مگر می‌شود این دِژ را شکاند و این درب را باز کرد؟ مگر می‌شود این قَلعه‌ی مُستحکم را تسخیر کرد؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مرد بودند. مرد در سنگر اُمید است و نامَرد مأیوس است. مرد عَقب‌نشینی نمی‌کند، ولی نامَرد باج می‌دهد و التهاب از خودش نشان می‌دهد و با این باج‌دادن، ضعف خودش مُضاعف می‌شود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: پَرچم را به دست مَردی می‌دهم که او علاوه بر مردانگی، یکی از جِلوه‌های مردانگی‌اش این است که عشق به خداوند متعال دارد و عشق به رسول او دارد و متقابلاً خداوند متعال هم او را دوست می‌دارد و او محبوب خداوند متعال است و معشوق رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. از دیگر صفات مردانگی او، این است که هیچ‌گاه اهل فرار نیست. اهل هُجوم هست، ولی اهل گُریز نیست. خداوند متعال هم «یَفْتَحَ اَللَّهُ عَلَى یَدَیْهِ» می‌باشد و این به صورت مُستمرّ است. هرجایی گِره‌ی کوری باشد، دست حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) این گِره را باز می‌نماید.‌ خداوند به وسیله‌ی دو دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) دَرب‌های بسته را می‌گُشاید. این مدال‌ها را رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دادند و تا زمانی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جبهه حضور داشتند، هیچ‌گاه مَزه‌ی تلخ شکست کامِ مؤمنین را تلخ نکرد.

دو جبهه‌ای که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بدون درگیری و خون‌ریزی در آن پیروز شدند

اما دو جبهه داریم که در این دو جبهه پیروزی وجود دارد، ولی خون‌ریزی وجود ندارد. یکی فَتح مکّه است که در ماجرای فَتح مکّه بدون این‌که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یک اسیر یا یک کُشته از این‌ها بگیرد، مکّه را تسخیر کردند و از اسارت مُشرکینی که تسلیم شده بودند هم استفاده نکردند و فرمودند: «اذهبوا فأنتم الطلقاء[۱۷]»؛ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) همه‌ی این‌ها را آزاد کردند. با وجود این‌که در یک جنگ با حضور قُشون و با حضور حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دل همه‌ی این‌ها لرزید و همگی تسلیم شدند؛ ولی در این جنگ خون‌ریزی وجود نداشت.

جبهه‌ی دوّمی که در آن فتح و جَلال هست، عَقب‌نشینی و تسلیم دشمن هم وجود دارد، ولی یک تیر شلیک نشده است و یک شمشیر هم بالا نرفته است و اساساً تظاهر به هیچ سِلاحی نشده است، ماجرای مباهله است. این ماجرای مباهله برای اسلام و ولایت پیروزی دارد و برای جبهه‌ی کُفر شکست، عَقب‌نشینی و تسلیم به همراه دارد؛ اما سِلاح آن نورانیّت اهل‌بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) است. ماجرای مباهله شبیه غدیر و یا همانند غدیر است.‌ خداوند متعال در غدیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به عِمارت همه‌ی مؤمنین تا دامنه‌ی قیامت برگزیدند. حضرت علی (علیه السلام) امیرالمؤمنین شدند و پیش از حضرت علی (علیه السلام) احدی امیرالمؤمنین نیست و پس از حضرت علی (علیه السلام) هم احدی امیرالمؤمنین نیست. تنها امیر هم نیستند، تنها امیرِ جسم‌ها نیستند، بلکه امیرِ دل‌ها هستند.‌ تغدیه‌ی دل‌ها به صورت علی‌الاطلاق به دست حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. چشمه‌ی وجود حضرت علی (علیه السلام) است که می‌جوشد و در هر دلی که ایمان وجود دارد، از این چشمه استسقاء می‌شود و جُرعه‌های ایمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که دل‌های مؤمنین را به ایمان مُزیّن می‌نماید که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ…[۱۸]» «…أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِیرُهُمْ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ[۱۹]»؛ اما به لفظ عِمارت توسعه دادند و فرمودند: «تَمِیرُهُمْ مِنْ عُلُومِهِمْ[۲۰]»؛ اگر در دلی معرفتی وجود داشته باشد، از دریای معرفت علی (علیه السلام) جُرعه نوشیده است. اگر نوری در دلی باشد، از خورشید وجود صاحب ولایتِ مُطلقه‌ی کُلیّه‌ حضرت علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) نور دریافت کرده است و استضائه کرده است. لذا امیر علی‌الاطلاق در ظاهر و باطن، حضرت علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) است و فرزندان معصوم ایشان هم در زیر رأیت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) امامت خودشان را دارند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) امام‌الائمه (سلام الله علیهم اجمعین) هستند، ایشان اَبُو‌الائمه (سلام الله علیهم اجمعین) هستند، ایشان حُجَت‌الحُجَج هستند، ایشان سیّد‌الوصیّین هستند. اوصیای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که ۱۲ نفر هستند، سیادت از آن اَبُو‌الائمه و امام‌الائمه‌المعصومین (سلام الله علیهم اجمعین)، حضرت علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) است.

غدیر کَمال تمامی ادیان الهی است

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) غدیر را به امر پروردگار متعال در جریان تبلیغ رسولان الهی، به عنوان باشُکوه‌ترین جبهه‌ی تبلیغی قرار دادند و مُهرِ کَمال اَدیان الهی به غدیر واقع شد و اجماع دین که دین فقط یکی است و فرموده است: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ[۲۱]»؛ دین ابراهیمی است و حضرت موسی (علیه السلام) و حضرت عیسی (علیه السلام) هم مسلمان بودند و تسلیم داشتند. مُهر کَمال این دینِ اسلام و دینِ تسلیم در برابر اَوامر خداوند متعال، به ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و همه‌ی اَدیان به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بدهکار هستند. وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى[۲۲]»؛ یکی از معانی«اَقصی» دورترین مساجد است که بیت‌المعمور در آسمان چهارم قرار دارد و وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن‌جا حضور یافتند، تمام انبیاء الهی (سلام الله علیهم اجمعین) در آن‌جا جمع بودند و «وَ قَدَّمَهُ جِبرائیل» جناب جبرئیل (علیه السلام) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را جلو انداختند و همه‌ی انبیاء الهی (سلام الله علیهم اجمعین) به ایشان اقتدا کردند. سپس پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شد تا از آن‌ها سؤال نماید؛ «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ[۲۳]»؛ این‌ها را متوقّف کن، زیرا این‌ها مسئول هستند. در تفسیر آیات سوره‌ی مبارکه‌ی صافات هم این جریان را به محضر شما تقدیم داشتیم و حال در مورد «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ» در مورد چه چیزی مسئول هستند؟ روایات را ملاحظه کنید که یکی دو مورد هم نیستند، می‌فرماید: «إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ … قِیلَ: مَسْئُولُونَ عَنْ وَلَایَهْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ[۲۴]»؛ همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) در زیر پَرچم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار گرفته‌اند و همگی در عالَم معنا و در آن مسجد‌الاقصی و در بیت‌المعمور در زیر پَرچم ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مفتخر شده‌اند. تمامی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) این‌گونه هستند. لذا منظور از اِکمال دین، فقط دین اسلام نیست؛ بلکه روحِ همه‌ی اَدیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. «کُنْتَ‏ مَعَ الأنْبیاء سِرًّاً[۲۵]»؛ نه تنها برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که در آیه‌ی مباهله حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان جانِ ایشان معرّفی شده است، «أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ[۲۶]»؛ بلکه سِرّ‌الله علی‌الاطلاق هستند. سِرّ عالَم حضرت علی (علیه السلام) است.  حضرت نوح (علیه السلام) حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، حضرت ابراهیم (علیه السلام) و حضرت موسی (علیه السلام) و حضرت عیسی (علیه السلام)، حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) است.

حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نَفسِ نَفیس رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند

همان‌گونه که خداوند متعال مصلحت دید تا جریان غدیر در یک بیابان بدون آب و عَلف، در یک بیابان سوزان و در یک روز بسیار با حرارت رقم بزند و این گوهر گران‌بها در اوجِ سختی‌ها به مسلمانان داده شود تا بدانند چه اندازه‌ای ارزش دارد که خداوند بهترین بندگانش را که حاجی بودند و مُنتحبین همه‌ی مناطق اسلام بودند، این حُجّاج بیت‌الله‌الحرام سه روز تمام در سخت‌ترین شرایط زندگی و در پُر حرارت‌ترین روزهای عالَم متوقّف بشوند و به نوبت با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیعت کنند و صدای «بَخٍ بَخٍ» خلیفه‌ی دوم و مبارک باد خلیفه‌‌ی اول برای همه در تاریخ ثبت بشود. هیچ پیامبری برای وصیّ خودش این شرایط تبلیغی را پیش نیاورده است. خیلی پُر آوازه است، زیرا در بیابان است، پس از مراسم حجّ است و آخرین سال زندگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ این حادثه در سخت‌ترین شرایط انجام می‌شود و خداوند متعال ۱۲۰ هزار شاهد را برای ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار می‌دهد. این اَمر در بیابان و در سخت‌ترین شرایط است. این جریان مباهله هم مانند جریان غدیر است. در این جریان مباهله هم خداوند متعال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مأمور کردند تا این جمع را به بیابان ببرند، اما جمعی است که یک منافق در میان آن‌ها وجود ندارد. در ماجرای غدیر خم وقتی همه بیعت کردند، چند نفر در ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خالص بودند؛ در جریان مباهله پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جبهه را محدود کردند. کامل‌ترین‌ها، خالص‌ترین‌ها، پاک‌ترین‌ها، نورانی‌ترین‌ها در دایره‌ی این جبهه به عنوان خَط‌شکن مأمور الهی شدند تا با باطل به مصاف بروند. «فَقُلْ تَعَالَوْا[۲۷]»؛ نظیر غدیر در بیابان است و یک جنگ نظامی نیست، بلکه جنگ معنویّت با مادیّت است، جنگ نور با ظُلمت است، جنگ نَفَس است، جنگ نظر است. چه کسی است که نَفَس دارد و می‌تواند با دعای خودش و نَفَس خودش دریای رحمت الهی را بجوشاند و دریای غَضب الهی در مسیر نابودی جبهه‌ی باطل قرار بدهد؟! در این جریان که اهمیّت آن فوق‌العاده است؛ جریان مباهله کم‌تر از جریان غدیر نیست. در ماجرای غدیر لبیک گفتند، اما وجودشان و باطن‌شان با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نجوشید. اما خداوند متعال در این‌جا پنج نور مقدّس را در مصاف با باطل و عالَمیان معرّفی کرد که حقّ و باطل درگیر شدند. اما آن کسی که حقِّ مَحض است، فقط این پنج نور هستند و پنج نور صاحب دعوت جهانی هستند. وجود امیرالمؤمنین (علیه السلام) در کنار رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان جانِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفته است. وقتی قرآن کریم از ایشان به عنوان نَفسِ نَفیس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یاد می‌کند، جُدای از نبوّت، آن‌چه که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دارند، به حُکم این آیه‌ی کریمه امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم دارند. پس از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با نزول این آیه‌ی کریمه، چه کسی جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است؟ آن کسی که همه‌ی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است؟ آن کسی که همه‌ی کمالات ایشان در وجودش است؟ آن کسی که حقیقت و روح و جانِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است جانشین بعدی است یا کسی که هیچ سِنخیّتی با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ندارد؟ آیه دلالت بسیار روشنی بر خلافت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، بر امامت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، بر ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، بر علم بیکران حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، بر سیاست نبوی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، بر «إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ[۲۸]» حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دارد. آن‌چه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارند در جانشان است و این جان، حضرت علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه الصلاه و السلام) است. «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ[۲۹]».

اثبات ولایت تکوینی خاندان نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در مباهله

بنابراین یکی از موارد این است که این‌ها مُجاهد و سنگرنشین هستند و موضوع دوّم این است که این‌ها برجستگان عالَم هستند و صاحب دعوت تامّ هستند. «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی[۳۰]»؛ منظور از «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» همین‌ها هستند که «مَنِ اتَّبَعَنِی» هستند و دائم عندالله هستند و دعوت‌شان هم به صورت فردی نیست، بلکه دعوت جریانی و دعوت الهی است، جلوه‌ی کامل خداوند متعال است و وَسیع‌ترین دعوت که دعوت جهانی است، متعلّق به پنج تن آل‌عبا (سلام الله علیهم اجمعین) است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم‌وزن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) و حضرت امام حسین (علیه السلام) با وجود این‌که کودک هستند، ولی در کودکی حجّت علی‌الاطلاق هستند و خداوند آن‌ها را به عنوان حجّت به میدان آورده است و در کودکی صاحب‌نَفَس هستند و مُستجاب‌الدعوه هستند. نه تنها مُستجاب‌الدعوه هستند، بلکه خودشان اسم ‌الله الاکبر هستند. لذا لَعن نمی‌کنند و ولایت‌شان ولایت تکوینی است، ارادت‌شان ارادت‌الله است. «خَلَقَ اَللَّهُ اَلْمَشِیَّهَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ اَلْأَشْیَاءَ بِالْمَشِیَّهِ[۳۱]»؛ این‌ها مَشیّت‌الله هستند. لذا نیاز به لَعن‌کردن ندارند؛ بلکه خودشان جَعل به لعنت می‌کنند. این اثبات ولایت تکوینی برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، برای حضرت علی (علیه السلام)، برای حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها)، برای حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) و برای حضرت امام حسین (علیه السلام) است.

مباهله روز تجلّی اسماء الهی در آیینه‌ی پنج تن آل‌عبا (سلام الله علیهم اجمعین) است

روز مباهله، روز استثنائی در عالَم اَدیان است. روز تجلّی اسم اعظم خداوند متعال در پنج آیینه است. اسم اعظم خداوند در پنج مرآت مُنعکس شده است. اوّلین آن‌ها خاتم انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ دوّمین آن‌ها حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند که نَفس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و خود رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. یک عالِم سُنّی در شهر بصره بر فراز منبر بود و شخصی از میان جمعیّت از او پرسید: افضل صحابی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چه کسانی هستند؟ او عدّه‌ای را نام برد، ولی نام حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را نبردند. به او گفتند: همه را نام بردی، ولی نامی از علی (علیه السلام) به میان نیاوردی؛ او گفت: شما از من خواستید تا اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را نام ببرم؛ اما علی (علیه السلام) اصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست و خودِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ «أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ». «و الفَضلُ ما شَهِدَت به الاعداءُ[۳۲]»؛ فضل آن چیزی است که دشمن هم نتواند آن را انکار نماید. خوشا به حال شما که نور حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دل شما تابش کرده است، حُبّ حضرت زهرا (سلام الله علیها) دل شما را بیقرار کرده است، مودّت حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) و حضرت امام حسین (علیه السلام) که مجبّت خداوند متعال است، در دل شما به وَدیعت گذاشته شده است. لذا برای مسأله‌‌ی مباهله از نظر پژوهش، از نظر تحقیق و از نظر تتبّع ارزش دارد تا طلبه‌های عزیز ما، فُضلای ما و اساتید ما در این جبهه سنگری را بر عُهده بگیرند و برای سال دیگر هم برای تعظیم شعائر الهی، زیرا خداوند متعال خودش هم غدیر را به عنوان شعار قرار داده است، مردم را در بیابان جمع کرد و هم در مورد مباهله به همین صورت است. این تابلوکردن است، این انحصاری نشان‌دادن است، این بالاترین نوع تبلیغ است که خداوند متعال همه‌ی اُمّت را به عشق کسی به بیابان بکشاند. لذا بر شما یاران حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و نوکران حضرت حجّت (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) و شاگردان حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) هم برای غدیر و هم برای مباهله تکلیف خاصّی است. ان‌شاءالله کسانی که روحیه‌ی تحقیقی دارند و خداوند متعال استعدادی در اختیارشان قرار داده است، برای خدمت تبلیغی، خدمت علمی، خدمت شعاری و خدمت شعوری آماده بشوند و ان‌شاءالله امام زمان‌تان (ارواحنا فداه) را در این مسیر خشنود کنید.

دعا

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم این روز و این روزها را بر اُمّت اسلامی و بر مُوالیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و بر مُروّجین ولایت و امامت مبارک قرار بده.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم محبّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)

 و اولاد طاهرین ایشان را و عشق به اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) را که به ما مرحمت فرمودی، زَوال نیاور.

خدایا! معرفت روزافزون و محبّت روزافزون نسبت به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان ایشان و قرآن صامت به صورت روزافزون قرار بده.

خدایا! دشمنان حضرت علی (علیه السلام) را نابود بگردان.

بارالها! ما را دشمن‌شاد مگردان.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت پَرچم‌دار ولایت، کسی که خداوند متعال امروز پَرچم غدیر را به دست ایشان داده است، ولی مانند آن‌هاست و خودِ آن‌ها نیست، اصلِ آن حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) است که بناست تشریف بیاورند، با دست این رهبرمان پَرچم را به دست صاحب اصلی آن حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) منتقل بگردان.

خدایا! حسرت دَرک حکومت جهانی فرزند حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ذخیره‌الله، بقیه‌الله، حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) را بر دل ما مگذار.

الها! پروردگارا! ما را در هدایت دل‌ها و وصل‌کردن سیم‌ دل‌ها به کانون عشق و محبّت خودمان یعنی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اولاد ایشان موفّق بگردان.

خدایا! همه‌ی گرفتاران و گرفتارانی که به ما پَناه آورده‌اند و کاری از ما ساخته نیست، به نَفَس حضرت علی (علیه السلام)، به نظر حضرت علی (علیه السلام)، به اشک حضرت علی (علیه السلام)، به یتیم‌نَوازی حضرت علی (علیه السلام)، به ذوالفقار حضرت علی (علیه السلام)، به بازوهای الهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گِره‌ی همه‌ی گرفتاران را باز بگردان.

خدایا! قرضِ مَقروضین اَدا بفرما.

خدایا! نسل جوان ما را به ساحل عزّت، به ساحل معرفت، به ساحل نورانیّت و ولایت برسان.

خدایا! روح بلند حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا را از ما خشنود بگردان.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه نساء، آیه ۷۶٫

«الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ ۖ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا».

[۳] سوره مبارکه احقاف، آیه ۳۵٫

«فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لَا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ ۚ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَهً مِنْ نَهَارٍ ۚ بَلَاغٌ ۚ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ».

[۴] مسند الإمام أحمد بن حنبل ؛ ج‏۲۵ ؛ ص۴۰۴.

«رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَصرَ عَیْنِی بِسُوقِ ذِی الْمَجَازِ، یَقُولُ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ قُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، تُفْلِحُوا».

[۵] خَبّاب بن اَرَتّ (درگذشت ۳۷ق) صحابی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و از یاران حضرت علی (علیه السلام) بود. او از نخستین افرادی بود که مسلمان شد. خباب بن ارت شکنجه‌های زیادی از مشرکان در مکه دید؛ ولی از اسلام بازنگشت. وی در صدر اسلام به فعالیت‌های تبلیغی برای گسترش اسلام مشغول بود و روایات متعددی از رسول خدا کرده است. خباب پس از هجرت به مدینه در همه غزوات پیامبر اسلام شرکت کرد. درباره نَسب خبات بن ارت اختلاف است. کسانی که او را عرب دانسته‌اند، اغلب وی را تمیمی شمرده‌اند. بعضی نیز او را خُزاعی یا هم‌پیمانِ بنی‌زهره دانسته‌اند.‌ گاه اصل خبّاب را از منطقه سواد عراق و ناحیه کسْکر نیز گفته‌اند. کنیه خبّاب، بنابر مشهور، ابوعبدالله و به قولی ابومحمد یا ابویحیی بوده است. گفته شده کنیه ابویحیی که برخی منابع برای او برشمرده‌اند، کنیه صحابی دیگری است با همین نام (خبّاب)، که غلام عُتبه بن غَزوان بود و در سال ۱۹ هجری در زمان خلافت عمر بن خطاب درگذشت. گفته شده است که پیامبر اکرم پسر خبّاب را عبدالله نامید و خبّاب را ابوعبدالله خواند. خبّاب بن ارتّ چندین فرزند داشت، از جمله عبداللّه، از فرمانداران علی (علیه السلام) در نهروان، که به دست خوارج کشته شد. نسل خبّاب تا زمان ابن هشام (درگذشته ۲۱۸ق) در کوفه باقی بود. بعضی از فرزندی به نام عبدالرحمن نیز برای او یاد کرده‌اند.

گفته شده ارتّ (پدر خبّاب)، از آن رو چنین نام گرفت که درست نمی‌توانست به عربی سخن بگوید و هرگاه می‌خواست به این زبان حرف بزند، رتّه (لکنت زبان) پیدا می‌کرد. لذا برخی او را یا از نبطی‌ها و آرامی‌های عراق یا از ایرانیان ساکن کسکر دانسته‌اند. همچنین در روایتی از حضرت علی (علیه السلام)، خبّاب نخستین کسی از نبطیان شمرده شده که اسلام آورد. خبّاب بن ارتّ از اولین افرادی بود که دعوت پیامبر اکرم را پذیرفت و اسلام آورد. برخی از مورخان او را ششمین مسلمان دانسته‌اند، که پیش از ورود حضرت رسول به دار الارقم، مسلمان شد. برخی وی را دهمین یا یازدهمین یا بیستمین مسلمان ذکر کرده‌اند. همچنین او را در زمره معدود مسلمانانی دانسته‌اند که اسلام خویش را ظاهر کرد و‌گاه حتی اولین ایشان به شمار آورده‌اند. او قبل و بعد از هجرت، در زمره مسلمانان فقیر بود. او گفته است هنگامی که به پیامبر اکرم ایمان آورد، درهمی پول نداشت. مشرکان خبّاب بن ارتّ را که از مسلمانان مستضعف بود، شکنجه می‌کردند تا از اسلام برگردد. سن خباب در این هنگام حدود ۲۳ تا ۲۵ سال بود. در تفسیر (منسوب به) امام حسن عسکری (علیه السلام)، کرامتی به خبّاب نسبت داده شده است که وقتی کفار وی را در غل و زنجیر کرده بودند، با توسل به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش از غل و زنجیر رها یافت.

خبّاب بن ارتّ در صدر اسلام به فعالیت‌های تبلیغی برای گسترش اسلام اهتمام می‌ورزید. وی به فاطمه بنت خَطّاب، خواهر عمر، و شوهر وی سعید بن زید قرآن تعلیم می‌داد و به کوشش او عمَر مسلمان شد. او همنشین رسول خدا و شیفته او بود. خبّاب بن ارتّ در همه غزوات، از جمله بدر و اُحد و خندق، شرکت کرد. به روایتی، رسول خدا وی را به نگهداری و تقسیم غنایم بدر گمارد. از خبّاب بن ارتّ ۳۲ حدیث نقل شده که وی از رسول خدا روایت کرده است. فقهای شیعه و اهل سنّت در برخی احکام فقهی به روایات خبّاب بن ارتّ استناد کرده‌اند. از خبّاب بن ارتّ روایاتی نقل شده مبنی بر اینکه علی (علیه السلام) پیش از دیگران به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد و به اسلام گرویده است برخی افرادی که از او روایت کرده‌اند، عبارت‌اند از: فرزندش عبدالله، مسروق، ابووائل، ابومَعْمَر، قیس بن ابی حازم، علقمه بن قیس، ابوامامه باهلی.

خبّاب در اواخر عمرش به بیماری پوستی سخت و مزمنی مبتلا شد. او را به واسطه این بیماری از بکایین (بسیار گریه کنندگان) و نوّاحین (بسیار نوحه کنندگان) خوانده‌اند. بنابر آنچه در پاره‌ای منابع آمده، خبّاب به علت بیماری در جنگ صفّین حضور نداشت و در سال ۳۷ پس از آنکه امام علی (علیه السلام) برای جنگ از کوفه بیرون رفت، خبّاب درگذشت. چون امام به کوفه بازگشت، قبر وی را دید و از مرگ او مطّلع شد. اما بنابه روایت محمد بن عمر واقدی، خبّاب در سال ۳۷ هنگامی که امام علی (علیه السلام) از صفّین به کوفه بازگشت، درگذشت و امام بر او نماز گزارد و وی را به خاک سپرد. او در این زمان بیش از ۷۳ سال داشت. سال ولادت خباب در منابع ذکر نشده است اما با توجه به اینکه وفاتش در سال ۳۷ و در ۷۳ سالگی ثبت شده، وی در حدود سال هفدهم پس از عام الفیل و ۲۳ سال پیش از بعثت به دنیا آمده است. خبّاب نخستین کسی بود که بیرون کوفه، نزدیک دروازه شهر، به خاک سپرده شد. برخلاف رسم معمول، که مردگان را در خانه‌ها یا بر سر در ورودی منازلشان دفن می‌کردند، خبّاب برای اولین بار وصیت کرد او را در بیرون کوفه (نجف کنونی) به خاک بسپارند.

[۶] نهج البلاغه، حکمت ۲۶۰؛ شجاعت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم).

«و فی حدیثه ( علیه السلام ) : کُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ ( صلى الله علیه وآله ) فَلَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ . و معنى ذلک أنه إذا عظم الخوف من العدو و اشتد عضاض الحرب فزع المسلمون إلى قتال رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) بنفسه فینزل الله علیهم النصر به و یأمنون مما کانوا یخافونه بمکانه. و قوله إذا احمر البأس کنایه عن اشتداد الأمر و قد قیل فی ذلک أقوال أحسنها أنه شبه حمی الحرب بالنار التی تجمع الحراره و الحمره بفعلها و لونها و مما یقوی ذلک قول رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) و قد رأى مجتلد الناس یوم حنین و هی حرب هوازن الآن حمی الوطیس فالوطیس مستوقد النار فشبه رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) ما استحر من جلاد القوم باحتدام النار و شده التهابها . انقضى هذا الفصل و رجعنا إلى سنن الغرض الأول فی هذا الباب».

[۷] سوره مبارکه توبه، آیه ۲۵٫

«لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَهٍ ۙ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ ۙ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَ ضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ».

[۸] سوره مبارکه محمد، آیه ۷٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ».

[۹] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۰٫

«إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ ۖ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ ۗ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ».

[۱۰] غزوه احد از غزوه‌های مشهور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با مشرکان مکه که در سال سوم هجری در کنار کوه اُحُد به وقوع پیوست. قریشیان پس از شکست در غزوه بدر و به خونخواهی کشتگان بدر، آماده نبردی دیگر به فرماندهی ابوسفیان، با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان شدند. نقشه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بزرگان مهاجران و انصار برای رویارویی با حمله قریش آن بود که از مدینه خارج نشوند و همان جا دفاع کنند، ولی جوانان و حمزه عموی پیامبر، خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند. سرانجام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم گرفت برای جنگ از شهر خارج شود. نتیجه اولیه این جنگ، شکست مشرکان بود؛ اما گروهی از تیراندازان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را به فرماندهی عبدالله بن جبیر بر کوه عینین در سمت چپ کوه احد قرار داده بود، به گمان پیروزی، کوه را ترک کردند. مشرکان نیز با عبور از همین منطقه، از پشت به مسلمانان حمله کردند و آنان را شکست دادند. در این جنگ، خسارت‌ سنگینی به مسلمانان رسید؛ از جمله شهادت حدود هفتاد نفر از مسلمانان، شهادت حمزه بن عبدالمطلب و مُثله‌شدن وی، جراحت بر صورت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و شکستن دندان وی. غزوه احد از غزوه‌های مشهور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با مشرکان مکه که در سال سوم هجری در کنار کوه اُحُد به وقوع پیوست.

قریشیان پس از شکست در غزوه بدر و به خونخواهی کشتگان بدر، آماده نبردی دیگر به فرماندهی ابوسفیان، با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان شدند. نقشه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بزرگان مهاجران و انصار برای رویارویی با حمله قریش آن بود که از مدینه خارج نشوند و همان جا دفاع کنند، ولی جوانان و حمزه عموی پیامبر، خواهان جنگ در بیرون مدینه بودند. سرانجام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم گرفت برای جنگ از شهر خارج شود. نتیجه اولیه این جنگ، شکست مشرکان بود؛ اما گروهی از تیراندازان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنان را به فرماندهی عبدالله بن جبیر بر کوه عینین در سمت چپ کوه احد قرار داده بود، به گمان پیروزی، کوه را ترک کردند. مشرکان نیز با عبور از همین منطقه، از پشت به مسلمانان حمله کردند و آنان را شکست دادند. در این جنگ، خسارت‌ سنگینی به مسلمانان رسید؛ از جمله شهادت حدود هفتاد نفر از مسلمانان، شهادت حمزه بن عبدالمطلب و مُثله‌شدن وی، جراحت بر صورت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و شکستن دندان وی. پس از جنگ اُحُد به فاطمه (سلام الله علیها) خبر دادند پدرش در جنگ آسیب دیده است؛ سنگی به چهره او رسیده و چهره‏‌اش را خونین ساخته است. او با دسته‏‌ای از زنان برخاست و آب و خوردنی بر پشت‏ خود برداشت و به رزمگاه رفت. زنان، مجروحان را آب می‌‏دادند و زخم‏‌های آنان را می‌‏بستند و فاطمه (سلام الله علیها) با کمک امام علی (علیه السلام) جراحت پدر را شستشو می‌داد. خون بند نمی‌‏آمد. پاره بوریایی را سوزاند و خاکستر آن را بر زخم گذاشت تا جریان خون قطع شود.

با توجه به شکست مسلمانان و احتمال شورش منافقان و یهودیان که از این جریان خوشحال بودند و نیز احتمال حمله دوباره مشرکین به مدینه، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از طرف خدا دستور یافت تا در فردای حادثه احد، مشرکین را تعقیب نماید. مسلمانان به دستور پیامبر (علیه السلام) عمل کرده، دشمن را تا حمراءالاسد تعقیب نمودند. این جریان به غزوه حمراء الاسد معروف شد. غزوه احد شنبه ۷ شوال ۳ ق /۲۶ مارس ۶۲۵م اتفاق افتاد. برخی نیز گفته‌اند در ۱۵ شوال همان سال رخ داده است. در منابع به چندین آیه از قرآن مجید که در‌ شأن غزوه احد نازل شده به ویژه آیات ۱۲۱ تا ۱۷۱ سوره آل عمران اشاره شده است همچنین احادیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره نقل شده است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از آن نیز گاهی به زیارت تربت شهدای احد می‌رفت. و از آن پس نیز کسانی که به مدینه می‌رفتند زیارت احد را از دست نمی‌دادند.

[۱۱] سوره مبارکه نجم، آیات ۳ و ۴٫

[۱۲] تاریخ طبری ج ۳، ص ۱۰۲۷.

[۱۳] غزوه خندق یا غزوه احزاب از غزوات پیامبر که در سال پنجم هجری قمری رخ داد. این جنگ با توطئه قبیله بنی نضیر آغاز شد و قریش با تمام متحدان خود برای ریشه‌کن کردن اسلام همداستان شدند. برای مقابله با مشرکان به پیشنهاد سلمان فارسی، مسلمانان در اطراف مدینه خندق حفر کردند. این جنگ با پیروزی مسلمانان به پایان رسید و مشرکان عقب نشینی کردند. در این جنگ حضرت علی (علیه السلام)، عمرو بن عبدود را به هلاکت رساند. این جنگ به احزاب نیز معروف است. زیرا قبیله قریش با متحدانش از دیگر قبایل کفار عرب و یهود، برای ریشه‌کن کردن اسلام بر ضد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان همداستان شدند. اغلب مورخان، وقوع این جنگ را سال پنجم هجری نوشته‌اند. در بعضی منابع، ماه شوال و در بعضی دیگر ذیقعده ذکر شده است. روایتی نیز حاکی از آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پنج شنبه ۱۰ شوال عازم این جنگ شد و آن را شنبه ۱ ذی‌القعده به پایان رساند. تعداد مشرکان از تمامی قبایل (احزاب) در این جنگ به ده هزار نفر رسید که چهار هزار نفرشان همراه با سیصد اسب و ۱۵۰۰ شتر از قریش و هم پیمانان آنها بودند. در بعضی منابع، تعداد آنان (قریش، غطفان، سُلَیم، اَسد، اَشجع، قُرَیظه، نضیر و دیگر یهودیان) ۲۴۰۰۰ نفر ذکر شده است. این در حالی است که برخی تعداد مسلمانان را فقط سه هزار نفر ذکر کرده‌اند.

در این جنگ عمرو بن عبدود، مردی که شجاعتش زبانزد بود و او را با هزار سوار برابر می‌دانستند، همراه عده‌ای از تنگنای خندق گذشت. علی (علیه السلام) با چند تن از مسلمانان راه را بر آنان گرفتند. عمرو بن عبدود که در جنگ بدر زخمی شده و از شرکت در جنگ احد بازمانده بود، در این هنگام آماده جنگ بود و رجز می‌خواند و هماورد می‌خواست. حضرت علی (علیه السلام) برای جنگ با او به پاخاست، اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او دستور توقف داد تا شاید دیگری بپاخیزد. مسلمانان از ترس عمرو و دلیران همراه او سکوت کردند و کسی از آنان برای مبارزه داوطلب نشد. چون این وضع به درازا کشید و عمرو مغرورانه گفت که از فریاد مبارزطلبی، گلویش گرفت، سر انجام با اذن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه السلام) برای جنگ با عمرو آماده شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عمامه خود را برگرفت و بر سر علی (علیه السلام) نهاد. شمشیر خود را نیز به وی داد و او را روانه کرد. حضرت علی (علیه السلام) پیش تاخت و از عمرو خواست اسلام را بپذیرد یا از مبارزه منصرف شود. عمرو هر دو خواسته را رد کرد و قبول نکرد، در این هنگام حضرت به او گفت از اسب فرود آید و مبارزه کند و او پذیرفت. پس بین آنان جنگی سخت در گرفت و علی (علیه السلام) ضربه عمرو را با سپر دفع کرد و سپس با ضربه‌ای وی را به هلاکت رساند و در پی آن، همراهان عمرو گریختند. علی (علیه السلام) در پی این پیروزی، تکبیر گفت و سپس نوفل بن عبدالله را که در گذر از خندق گرفتار شده بود، در مبارزه‌ای دیگر کشت و نزد پیامبر (علیه السلام) بازگشت. اقدام علی (علیه السلام) در قتل عمرو، چنان در یاری و پیروزی اسلام و شکست کافران در این جنگ موثر بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره فرمود: ضربه علی (علیه السلام) از عبادت ثقلین (جن و انس) بهتر یا برتر بود و به روایتی دیگر فرمود مبارزه علی با عمرو، از همه اعمال امت من تا روز قیامت برتر است. و هنگام هماوردی حضرت علی (علیه السلام) با عمرو فرمود: همه اسلام (یا ایمان) در برابر همه کفر (یا شرک) قرار گرفته است.

[۱۴] سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج ‏۱، ص ۴۶۷، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق، عطا، مصطفی عبد القادر، ج ۳، ص ۳۴، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق. البته در المستدرک به جای «الثقلین»، «اعمال امتی الی یوم القیامه» آمده است.

[۱۵] غزوه خَیْبَر از غزوات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برابر یهودیان منطقه خیبر که در ماه محرم سال ۷ هجری قمری آغاز شد و در ماه صفر با پیروزی مسلمانان پایان یافت. شکل‌گیری این جنگ به این سبب بود که یهودیان خیبر به یهودیان اخراج‌شده از مدینه پناه دادند و برخی از قبایل عرب را برای جنگ با مسلمانان تحریک کردند. مسلمانان در این جنگ پیروز شدند و بنابر صلحنامه‌ای قرار شد جنگجویان یهودی با زن و فرزند منطقه خیبر را ترک کنند. اما به درخواست دوباره یهودیان، پیامبر به آنان اجازه داد در منطقه خیبر بمانند و زراعت کنند و نیمی از محصول را بردارند. رشادت‌های حضرت علی  (علیه السلام) در فتح برخی قلعه‌های خیبر، از نکات مهم این غزوه است.

در سال چهارم، پس از آنکه پیامبر اسلام یهودیان بنی نضیر را به سبب خیانت از مدینه بیرون راند، برخی از آنان از جمله حیی بن اخطب، سلام بن ابی الحقیق و کنانه بن ربیع بن ابی الحقیق روانه خیبر شدند. آنان سال بعد به مکه رفتند و قریش را به جنگ با پیامبر برانگیختند. بدین گونه خیبر کانون خطر و توطئه بر ضد امت نوپای اسلامی شد. در شعبان سال ششم نیز چون پیامبر خبر یافت که قبیله بنی سعد بن بکر، از همسایگان عرب خیبر، برای یاری کردن یهودیان خیبر جمع شده‌اند، حضرت علی علیه السلام را با گروهی به سوی آنان فرستاد. با حمله آن حضرت، دشمن گریخت و غنایمی به دست مسلمانان افتاد. همچنین در رمضان همان سال، در سریه‌ای به فرماندهی عبدالله بن عتیک، سلام بن ابی الحقیق به جرم برانگیختن احزاب بر ضد پیامبر و مسلمانان به قتل رسید. در همین زمان، عبدالله بن رواحه در مأموریتی به خیبر، به دستور پیامبر به تحقیق درباره وضع یهودیان پرداخت.

پس از آن، یهودیان خیبر اُسَیر بن زارِم/ یُسَیر بن رِزام را به امارت برگزیدند و او در تحریک قبایل عرب همچون غَطَفان، برای جنگ با پیامبر کوشید و با یاری آنان قصد داشت به مدینه حمله کند. از این رو پیامبر در شوال سال ۶ق، بار دیگر عبدالله بن رواحه را با گروهی به خیبر فرستاد که در نتیجه آن اُسَیر و جمعی از یهودیانِ همراه او کشته شدند. علاوه بر این‌ها، پس از اخراج یهودیان بنی قریظه از مدینه و برقراری آرامش و انعقاد معاهده بین سایر یهودیان مدینه با پیامبر، یهودیان خیبر، که سران بنی نضیر در میان آن‌ها زندگی می‌کردند به دنبال انتقام جویی از پیامبر بودند و اموال خود را برای برانگیختن اعراب همسایه از جمله قبیله نیرومند غطفان هزینه می‌کردند تا آن‌ها را بر ضد مسلمانان با خود متحد سازند. این سبب کافی بود تا پیامبر به فاصله کمی از صلح حدیبیه به خیبر حمله کند.  به گزارش ابن هشام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در اوایل محرم سال هفتم روانه خیبر شد و در ماه صفر آنجا را فتح کرد.

[۱۶] الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، جلد ۲، صفحه ۱.

«لَأُعْطِیَنَّ اَلرَّایَهَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّ اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ کَرَّارٌ غَیْرُ فَرَّارٍ لاَ یَرْجِعُ حَتَّى یَفْتَحَ اَللَّهُ عَلَى یَدَیْهِ فَدَعَا بِعَلِیٍّ فَجِیءَ بِهِ أَرْمَدَ فَبَصَقَ فِی عَیْنَیْهِ فَبَرَأَتَا وَ أَعْطَاهُ اَلرَّایَهَ فَمَضَى وَ کَانَ اَلْفَتْحُ».

[۱۷] طبری، پیشین، ج ۳، ص ۶۱ و حمیری، ابن‌هشام؛ پیشین، ج ۲، ص ۴۱۲ و ابن‌سید الناس، عیون الاثر، بیروت، داراقلم، ۱۴۱۴ق، ج ۲، ص ۲۲۶.

[۱۸] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۱٫

[۱۹] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج ۱۰، ص ۱۴. / بحارالأنوار، ج ۳۵، ص ۳۵. / الأمالی للطوسی، ص ۷۰۸. / المناقب، ج ۲، ص ۱۷۴. / البرهان؛ «قال رسول الله … یهتدون» محذوف.

«الصّادق ( کَانَ الْعَبَّاسُ‌بْنُ‌عَبْدِالْمُطَّلِبِ وَ یَزِیدُبْنُ‌قَعْنَبٍ جَالِسَیْنِ مَا بَیْنَ فَرِیقِ بَنِی هَاشِمٍ إِلَی فَرِیقِ عَبْدِ الْعُزَّی بِإِزَاءِ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ إِذْ أَتَتْ فَاطِمَهْ بِنْتُ أَسَدِ‌بْنِ‌هَاشِمٍ أُمُّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (وَ کَانَتْ حَامِلَهْ بِأَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (تِسْعَهْ أَشْهُرٍ وَ کَانَ یَوْمَ التَّمَامِ قَالَ فَوَقَفَتْ بِإِزَاءِ الْبَیْتِ الْحَرَامِ … فرَأَیْنَا الْبَیْتَ قَدِ انْفَتَحَ مِنْ ظَهْرِهِ وَ دَخَلَتْ فَاطِمَهْ (فِیهِ وَ غَابَتْ عَنْ أَبْصَارِنَا ثُمَّ عَادَتِ الْفَتْحَهْ وَ الْتَزَقَتْ بِإِذْنِ اللَّهِ فَرُمْنَا أَنْ نَفْتَحَ الْبَابَ لِتَصِلَ إِلَیْهَا بَعْضُ نِسَائِنَا فَلَمْ یَنْفَتِحِ الْبَابُ فَعَلِمْنَا أَنَّ ذَلِکَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ ثَلَاثَهْ أَیَّامٍ انْفَتَحَ الْبَیْتُ مِنَ الْمَوْضِعِ الَّذِی کَانَتْ دَخَلَتْ فِیهِ فَخَرَجَتْ فَاطِمَهْ (وَ عَلِیٌّ (عَلَی یَدَیْهَا … فَلَمَّا رَآهُ أَبُوطَالِبٍ سُرَّ وَ قَالَ عَلِیٌّ (السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَهْ وَ رَحْمَهْ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ ثُمَّ قَالَ دَخَلَ رَسُولُ‌اللَّهِ (فَلَمَّا دَخَلَ اهْتَزَّ لَهُ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (وَ ضَحِکَ فِی وَجْهِهِ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ (وَ رَحْمَهْ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ قَالَ ثُمَّ تَنَحْنَحَ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی وَ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ … فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (قَدْ أَفْلَحُوا بِکَ وَ قَرَأَ تَمَامَ الْآیَاتِ إِلَی قَوْلِهِ أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ* الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِیرُهُمْ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ (تَمِیرُهُمْ مِنْ عُلُومِهِمْ فَیَمْتَارُونَ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ دَلِیلُهُمُ وَ بِکَ یَهْتَدُون».

[۲۰] همان.

[۲۱] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۹٫

«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ۗ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ ۗ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ».

[۲۲] سوره مبارکه اسراء، آیه ۱٫

«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ».

[۲۳] سوره مبارکه صافات، آیه ۲۴٫

[۲۴] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج ۱۲، ص ۵۸۶. / بحار الأنوار، ج ۷، ص ۱۵۷. / معانی الأخبار، ص ۶۷. / المناقب، ج ۲، ص ۱۵۶. / نورالثقلین/ البرهان.

[۲۵] عطار نیشابورى‏، فرید الدین، مظهر العجائب و مظهر الاسرار، ص ۱۶۲، تهران، بی‌نا،  ۱۳۲۳ش؛ کاشانی، ملا فتح الله، زبده التفاسیر، ج ‏۷، ص ۲۶۹، قم، بنیاد معارف اسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.

«کُنْتَ‏ مَعَ الأنْبیاء سِرًّاً و معی جَهراً».

[۲۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۶۱٫

«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ».

[۲۷] همان.

[۲۸] سوره مبارکه قلم، آیه ۴٫

[۲۹] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۶۱٫

[۳۰] سوره مبارکه یوسف، آیه ۱۰۸٫

« قُلْ هَٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلَىٰ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی ۖ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ».

[۳۱] التوحید، جلد ۱، صفحه ۱۴۷.

«أَبِی رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: خَلَقَ اَللَّهُ اَلْمَشِیَّهَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ اَلْأَشْیَاءَ بِالْمَشِیَّهِ».

[۳۲] بکرى، احمد بن عبد الله‏، الأنوار فی مولد النبی ص‏، محقق، مصحح، روحانى، احمد، ص ۲۷۹، قم، دار الشریف الرضی‏، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.

«و هُو الَّذی شَهِدَ العدُوُّ بفضله     *****     و الفَضلُ ما شَهِدَت به الاعداءُ».