«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مُقدّمه

ایّام شهادت فرمانده بزرگِ جبهه‌ی جَنگ نَرم، جَهاد تَبیین و پَرچم‌دار بزرگِ شُجاعِ قَهرمان مُقابله‌کننده‌ی با همه‌ی اَشرار و اَرازل و بسیجی بزرگِ عالَم امکان، حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) و به شما پاک‌دلان و نورانیان تسلیت عَرض می‌کنم.

لُزوم اِهتمام ویژه‌ی انسان نسبت به طَهارت باطن خود

هم هفته‌ی بسیج است، هم ایّام شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است و هم جبهه‌ی دین با جبهه‌ی‌ کُفر دَرگیر است، جنگ ادامه دارد. کودکان فوج فوج در این مَسلخ کُشته می‌شوند، زنان با وَضع فَجیعی یا جان می‌دهند و یا همه‌کَس‌شان را از دست می‌دهند، خانه‌ها ویران می‌شود آن هم با بی‌رَحمانه‌ترین وَض(علیه السلام) در این شرایط فرموده است: «فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ[۲]»؛ هرگاه فتنه‌ها روزگارتان را تاریک کرد، به قرآن پَناه ببَرید. قرآن شافع است. ما کمتر به قرآن مُتوسّل می‌شویم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرآنِ ناطق هستند. الحمدلله هروقت مشکلی داریم «یا علی» می‌گوییم؛ بی‌بیِ عالَم حضرت زهرا (سلام الله علیها) و حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) را صدا می‌زنیم؛ اما ما فکر می‌کنیم که قرآن یک کاغذ است. این‌جور نیست؛ قرآن نور خداست، قرآن‌ زنده است، قرآن شنواست، قرآن بیناست، قرآن قدرت دارد، نُفوذ دارد، قرآن نامیراست. هیچ‌ قدرتی تا به امروز نتوانسته است با قرآن کریم بجَنگد و خداوند متعال قول داده است که هرکسی به جنگ قرآن بیاید، قرآن خود حفاطت او را تَضمین کرده است. لذا هر نابکاری به مَصاف قرآن کریم بیاید، قرآن می‌ماند و اما خَصم و دشمنش را از بین می‌بَرد. چون قرآن حَیّ لایَموت است، قرآن جلوه‌ی خداست و خداوند زنده‌ای است که هرگز نمی‌میرد. قرآن هم زنده‌ای است که هرگز نمی‌میرد. او «الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ[۳]» است. هرکسی در پَناه قرآن قرار بگیرد، نامیرا می‌شود؛ شهید نامیراست. «وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا[۴]»؛ شهید مرگ را از بین می‌بَرد. شهید برای همیشه از چَنگال مرگ خَلاصی پیدا می‌کند. شهید هم زنده است و هم زندگی‌ساز است. اما بَشر در ابتدای راه به دلیل این‌که یک بَحثی هست که آیا خداوند روح را قبل از جسم آفریده است، بعد از آسمان نُزول اِجلال کرده است، در قَفس تَن مَحبوس شده است و وقتی اَمَد و اَجل او تمام می‌شود، خداوند متعال او را قَبض روح می‌کند. و یا نه، در اثر استعدادی که جسم انسانی دارد، جِبلّت او و خَمیره‌ی انسان یک خاصیّتی دارد که اگر در مَسیر تَربیت قرار بگیرد و بر اَساس دستورات خداوند متعال با او رفتار بشود، روح تَبَدُّلی است که اگر استعداد پیدا کرد، خداوند آن صورت اَخیرش را روح قرار می‌دهد و روح ذاتاً مُجرّد است، نه فعلاً؛ روح کارش را با جسم انجام می‌دهد؛ خودش جسم نیست و چیز دیگری است. چون انسان در ابتدای راه جِسم مَحض است، از عالَم خاک است، از گِل است، از لَجن است؛ لذا تا روح از این آلودگی کَثرت بخواهد خَلاص بشود، این مُراقبت می‌خواهد که چند چیز لازم است؛ اوّلاً طَهارت طینت است. بعضی‌ها طینت‌شان خراب است. شیطان طینتش خراب بوده است؛ حَرام‌زاده‌ها مشکل دارند، در تَکوین‌شان اشکال وجود دارد. لذا فرمودند: اگر کسی عِناد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را داشته باشد، حَرام‌زاده‌ است. این خودش عَلامت است که این در تَکوینش مُنافاتی ندارد؛ حَرام‌زاده‌ هم می‌تواند خوب بشود، اما نمی‌خواهد خوب بشود. این انگیزه را پیدا نمی‌کند. با سوء اختیار خودش راهِ یزید را می‌رود، راهِ آدم‌کُشی را می‌رود. اما خُرده‌شیشه دارد، قاطی دارد، مشکل دارد. بنابراین ما باید در تَزکیه‌ی جانمان، در طَهارت گوهرمان بیش از مُراقبت به نماز و روزه اِهتمام داشته باشیم.

Sadighi-14030905-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (1)

بَشر اَمانت‌دار تمام نعمت‌های الهی است

اگر باطن خَراب باشد، اگر دل خَراب باشد، اگر انسان قاطی داشته باشد، این عَمل از این زمین می‌روید. «الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ[۵]»؛ اگر زمین پاک بود، بَذر و نَهال در این زمین رویش می‌کند. اما اگر زمین شوره‌زار بود، سنگلاخ بود، سخت بود، در یک چنین زمینی اگر کسی زحمت بکشد، زحمتش را هَدر داده است. این زمین به شما حاصل نمی‌دهد. لذا مسأله‌ی زمین این‌که در قرآن کریم داریم: «وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ[۶]»؛ هیچ‌کسی نمی‌داند در چه زمینی می‌میرد. واقعاً هم همین‌جور است. آدم نمی‌داند در سفر می‌میرد یا در خانه‌ی خودش می‌میرد. در آسمان در هواپیما گرفتار سانحه می‌شود یا در آب غَرق می‌شود یا در دَرّه سُقوط می‌کند. «وَ مَا تَدْرِی» کسی نمی‌داند «بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ[۷]»؛ در چه زمینی می‌میرد. اما تنها این نیست؛ قرآن کریم باطن دارد، قرآن کریم فرهنگ وسیع دارد. علاوه بر این‌که آدم نمی‌داند کُجا می‌میرد، نمی‌داند در چه زمینه‌ای می‌میرد. این زمین فقط زمین نیست؛ بلکه زمینه است. اُستادمان می‌گفتند: قرآن کریم در دو مأموریت به بَشر اَمر کرده است که آباد کند: یکی زمین را و دیگری زمینه را. زمین را همه مأمور هستند تا آباد کنند. در روز قیامت یک وَجب زمین مُستعد باشد که می‌شد در آن‌جا گندم کاشت، درخت میوه به وجود آورد؛ اگر مردم آن مَنطقه کوتاهی کردند و از این زمین استفاده نکردند و حاصل برداشت نکردند، روز قیامت مَسئول هستند. یا اگر زمین را تَخریب کردند، با کودهای بیگانه آورد و استعداد زمین را از بین بُرد و یا موادی ریخت که دیگر این زمین برای شما حاصل نمی‌دهد، «مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ[۸]»؛ صَریح حدیث است که شما هم از زمین سؤال می‌شوید و هم از حیوانات. این حیوانات، این دَرندگان، این وُحوش، این آهو، این گَوزن این‌جور نیست که بَشر نسبت به این‌ها مَسئولیّتی نداشته باشد. اگر می‌تواند برای ادامه‌ی حَیات این وُحوش کاری بکند و نمی‌کند، این مَسئولیّت دارد و در روز قیامت مُؤاخذ خواهد بود. این عینِ عبارت حدیث است: «مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ»؛ خداوند متعال هم از بُقعه‌ها و سرزمین‌ها از شما سؤال می‌کند که چرا استفاده نکردید؟ چرا خراب کردید؟ چرا غَصب کردید؟ چرا زمین را آتش زدید؟ و هم از بَهائم، از چهارپایان به مَعنی مُطلق بَشر باید جواب بدهد. بَشر علی‌الاطلاق اَمین‌الله است. هم اَمین وجود خودش است، اَمین عُمر خودش است، اَمین فرزندان خودش است، اَمین عقل خودش است، اَمین استعداد خودش است، اَمین دین‌ خودش است، اَمین قرآن خودش است، اَمین این‌ خون‌هایی است که برای دین ریخته شده است و ما باید حفاظت کنیم؛ امانت‌دارِ خون شهدا هستیم و هم اَمین زمین خدا هستیم. اَمین همه‌ی امکاناتی هستیم که خداوند به ما داده است. اَمین نعمت‌های پروردگار عظیم‌الشأن هستیم. اگر کسی اَمانت‌دار بود و نَحوه‌ی حفاظت را از خودِ کسی که اَمانت را بر روی دوش ما گذاشته است که فرمود: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۹]»؛ ما اَمانت‌ را به آسمان و زمین عَرضه کردیم، اَمانت‌ را به کوه‌ها عَرضه کردیم. «فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا[۱۰]»؛ این‌ها اِبا کردند از این‌که بپذیرند. چرا اِبا کردند؟ تَمرُّد نه، اِشفاق بود؛ به خدا عَرضه داشتند: ما توان تَحمُّل اَمانت را نداریم. از روی دلسوزی به خودشان، ترس از این‌که نکند نسبت به اَمانت خیانت بشود، نسبت به اَمانت حفاظت نشود، در مَحضر خداوند عُذرخواهی کردند و خداوند هم عُذر آن‌ها را قبول کرد. اما «حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ[۱۱]»؛ انسان تنها موجودی است که این اَمانت را به دوش گرفت؛

«آسمان بارِ اَمانت نتوانست کِشید     *****     قُرعه‌ی کار به نامِ منِ دیوانه زدند[۱۲]».

این حفظ اَمانت تا ما هستیم بر دوشمان سنگینی می‌کند. مُلاحظه فرموده‌اید که کسی سِرّی را به شما اَمانت می‌دهد، می‌گوید به کسی نگویید. اگر نگفته‌ بود که به کسی نگو، خیلی برایتان سخت نبود؛ ولی وقتی می‌گوید به کسی نگو در هر فُرصتی قِلقلک می‌شوی که بگویی. این نگهداری برایت سخت می‌شود. همه‌چیز همین‌جور است. نگاه‌داشتن نعمت‌های الهی مَخصوصاً اگر به آدم تأکید بکنند، دَستورالعَمل بدهند، در یک مَحدوده‌ای او را مَجبور کنند که در این‌جا حرکت کُن، انسان گُریزپاست. می‌خواهد از حفظ اَمانت فرار کند. لذا ۳ـ۲ بار نگاه می‌دارد، ولی یک‌جا از دستش دَر می‌رود. اِفشای راز می‌کند، خیانت به اَسرار مردم می‌کند، خیانت به اَمانت مردم می‌کند. همه‌ی اُموری که در اختیار ماست اَمانت است و نگهداری این‌ها بر اَساس آن‌که خداوند گفته‌ است این‌جور نگاه‌دار کار سختی است. چون کار سختی است، به دین عمل کردن، به دستور عمل کردن، همیشه فَرمان بُردن برای انسان سخت است. چون سخت است، انسان را گفته‌اند که مُکلّف است. آدمِ مُکلّف از روزی که بالغ می‌شود این بار بر روی دوشش گذاشته می‌شود که بار اَمانت است و یکی و دوتا هم نیست. به هر طرف نگاه کُنی با یک اَمانت جدیدی روبرو هستی که باید خوب حفاظت کُنی و اَمانت را نگاه داری.

Sadighi-14030905-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (2)

بندگانی که در راه خدا استقامت دارند، از شَراب محبّت الهی بَهره می‌گیرند

اگر انسان استقامت کند، «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا[۱۳]»؛ چه‌قَدر لطیف، چه‌قَدر عرفانی و چه‌قَدر دلی خداوند با بندگانش صحبت می‌کند. اگر شما در خطّ اَمانت‌داری و خطّ تَکلیف، اگر در خطّ دینداری و خطّ رعایت حَلال و حَرام استقامت کردید، «لَأَسْقَیْنَاهُمْ» ما ساقیِ شما می‌شویم. شما میهمان ما می‌شوید، ما به شما جام می‌دهیم، ما شما را سیراب می‌کنیم. اما قَطره‌ای نمی‌دهیم؛ «لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا»؛ ما آب را به روی شما باز می‌کنیم. در حَدّی که کِشش دارید از این آب حَیات بَهره می‌گیرید. خداوند متعال علاوه بر آب ظاهری که از این آیه‌ی کریمه استفاده می‌شود، شَراب محبّت می‌دهد. «وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا[۱۴]»؛ خداوند متعال شَراب طَهور می‌دهد. شَراب طَهور چه چیزی است؟ ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) که تَرجُمان قرآن کریم هستند، فرمودند: «یُطَهِّرُهُمْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سِوَی اللَّهِ[۱۵]»؛ شراب‌هایی که بَشر می‌خورد و بَدمستی می‌کند، بعضی‌هایشان آن‌قَدر شَقی هستند، دیده‌اید با این الکُل‌ها چه‌قَدر خودشان را به جَهنّم واصل کردند، دنبال شَراب هستند. اَنواع حیله‌ها را به کار می‌بَرند که از این اُمّ الخَبائث، خداوند تمام گناهان را در یک کانونی زندانی کرده است، کلیدش را شَراب قرار داده است. یعنی کسی که شَراب بخورد دَرب تمام بدی‌ها را به روی خودش باز کرده است. آدمِ شَراب‌خوار وقتی مَست می‌شود بین همسر و دختر خودش فرق نمی‌گذارد. بَدبخت می‌شود، گرفتار می‌شود. لذا شَراب اُمّ الخَبائث است. عقل اوّلین نعمت است، بالاترین نعمت است و شَراب عقل را از کار می‌اندازد. آدمِ بَدمَست عقلش کار نمی‌کند. این اُمّ الخَبائث است. در این‌جا هم مَستی می‌آورد و هم نَجس است، آلوده است. این‌ها نَجس می‌خورند. اما شَراب بهشتی هم طاهر است، هم مُطهّر است، هم پاکیزه است. «لَا فِیهَا غَوْلٌ[۱۶]»؛ در آن نه مَستی وجود دارد و نه هَذیان‌گویی هست. آن شَراب، شَراب محبّت است. آدم را بیقرار مَحبوبش می‌کند، آدم را ذوب مَعشوقش می‌کند. لذا خداوند متعال از این شَراب به خوردِ حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) داده است، در نتیجه «التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللّهِ[۱۷]» شده‌اند. این‌ها در محبّت خداوند دیگر جای خالی در دلشان برای غیر باقی نمانده است. مالامالِ محبّت خداست. می‌جوشد، سرریز دارد، دریا شده‌اند. دریای محبّت حقّ (سبحانه و تعالی) شده‌اند.

«ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی     *****     تا دَمی برآسایم زین حجاب جسمانی[۱۸]»

آن شَراب به آدم آسایش می‌دهد. همه‌ی تَعلُّقات را از آدم می‌گیرد. تمام ناراحتی‌ها و غُصّه‌های ما برای تَعلُّقات است. این تَعلُّقات را از ما بگیرند، هیچ غُصّه‌ای باقی نمی‌ماند. تَعلُّق به دنیا را محبّت خدا می‌گیرد و آن محبّت خداوند شَراب است. «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا»؛ پروردگار متعال از آن شَراب‌ها به خوردِ بنده‌ای که استقامت کرده است می‌دهد. استقامت کار آسانی نیست، ولی تَضمینی است. نتیجه‌اش، نجاتش، پیروزی‌اش قَطعی و تَضمینی است.

Sadighi-14030905-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (3)

نیروهای نامَرئی پروردگار متعال که برای کمک رساندن به انسان نازل می‌شوند

علاوه بر این‌که خداوند انسانی که استقامت می‌کند را در کارش به نتیجه می‌رساند، علاوه بر این نیروهای نامَرئی را هم برای او می‌فرستد. ما مَلَک را نمی‌بینیم، ولی مَلَک ما را برای نماز شب بیدار می‌کند. مَلَک به ما رغبت می‌دهد که تا اذان گفته شد، لَه‌لَه می‌زنیم که برویم و در نماز جماعت شرکت کنیم. امام زمان خودمان را خُشنود کنیم. با امام زمان (ارواحنا فداه) در یک وقت نماز بخوانیم. درست است که اُفُق‌ها فرق می‌کند؛ نمازی که ابتدای ظُهر آمریکاست با این‌جا ساعت‌ها فَرق دارد؛ ولی وقتی امام زمان (ارواحنا فداه) نماز می‌خوانند و نمازشان اوّل وقت است، مَلکوت نماز امام عَصر (ارواحنا فداه) با همه‌ی نمازهای اوّل وقت هماهنگی دارد و آن چیزی که عمل ما را بالا می‌بَرد، آن ولایت است. آن جَذبه‌ی وجودی حضرت حُجّت (روحی و ارواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه) است.

Sadighi-14030905-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (4)

مَقام مَنصوریّت که انسان به آن نائل می‌شود

وقتی انسان به مرحله‌ای رسید که ساقی خدا شد و انسان در دایره‌ی جَذبه‌ی عَرش قلب امام زمانش قرار گرفت، آن‌جا دیگر مَنصور است؛ «لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ[۱۹]». نامِ حضرت فاطمه‌ی طاهره (سلام الله علیها) در آسمان «مَنصوره» است. نام مُبارک بی‌بیِ عالَم در آسمان و در عَرش الهی مَنصوره است. آقای ما امام زمان (ارواحنا فداه) «مَنصور» هستند. «مَعَ إِمامٍ مَنْصُورٍ[۲۰]»؛ در زیارت عاشورا هم از خداوند درخواست می‌کنید که با امام مَنصور در انتقام خونِ امام حسین (علیه السلام) باشید. خونِ امام حسین (علیه السلام) دینِ خداست. تا این دین در تمام جهان عَملی نشده است، انتقام خونِ امام حسین (علیه السلام) گرفته نشده است، طَلب ثار نشده است. لذا هرکسی کمک می‌کند دین پیاده بشود، او در خونخواهی امام حسین (علیه السلام) کنار حضرت مَهدی (ارواحنا فداه) به حساب می‌آید. انسان وقتی به مقام مَنصوریّت رسید، به مقام مَحبوبیّت رسید، به مقام مُهتدی رسید؛ ما هادی هستیم ولی مُهتدی نیستیم. مُهتدی یعنی «مَعَ إِمامٍ هُدىً[۲۱]»؛ مُهتدی رَه‌یافته است. هادی هدایت می‌کند، راه را نشان می‌دهد؛ ولی مُهتدی راه‌ رفته است. می‌تواند راه ببَرد؛ دست آدم را می‌گیرد و می‌بَرد. انسان به آن‌جا که رسید، عاشق شهادت می‌شود. عاشق دَرگیری با باطل می‌شود. غیرتش غیرت الهی می‌شود و نمی‌تواند گناه را ببیند. اگر غیبت بشنود حالش بهم می‌خورد؛ اگر ظُلم ببیند اصلاً نمی‌تواند تماشا کند، با ظالم برخورد می‌کند، مَظلوم را حمایت می‌کند. این‌ها طبیعش می‌شود، وجودش می‌شود. لذا کسانی که به این مقام رسیده‌اند، خداوند متعال فرمود: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ[۲۲]»؛ نمی‌دانید نُصرت خداوند چه اَثری دارد. شما فقط به پیروزی‌ها فکر می‌کنید؛ این‌که به جایی رسیده‌اید که مَنصور خداوند هستید، خداوند هوایتان را دارد. در تمام تَرک گناهان هم همین‌جور است. این مُجاهد جَهاد اَکبر و مُجاهد در برابر گناه مُدّتی که در تَرک گناه سِماجت می‌کند، نُصرت الهی نازل می‌شود. آرام آرام اصلاً به قول مرحوم «آیت الله بهاءالدینی» (اعلی الله مقامه الشریف) مَبدأ میل آدم عوض می‌شود. تا حال گناه را می‌خواست، فشار بود که نکند؛ ولی حالا دیگر اصلاً گناه را نمی‌خواهد. یعنی میل و اِشتهایش از آن گناه لَجن به کُلّی مُتنفّر می‌شود. اگر تمام لَذائذ جنسی را هم در اختیارش بگذارند، نگاه چپ نمی‌کند. حضرت یوسف (علیه السلام) همین‌جور بود. برای او سخت نبود که سُراغ «زُلیخا» نرود؛ اصلاً زُلیخا برایش مهمّ نبود. خداوند متعال دل او را مُنصرف کرده بود. هم دل مُنصرف بود و هم گناه از او مُنصرف بود. اگر گناه را تَحویل نگیری، می‌رود. حضرت یوسف (علیه السلام) گناه را تَحویل نگرفت. لذا خداوند متعال می‌فرماید: «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ[۲۳]»؛ ما گناه را از او مُنصرف کردیم. چرا گناه را مُنصرف کردیم؟ زیرا به دنبال گناه نبود. وقتی او را نمی‌خواهد، ما می‌گوییم برگرد، جای تو این‌جا نیست؛ برمی‌گردد. این عَدل خداست، این رَحم خداست، این فَضل خداست. لذا هم تَعبیر رَحم را در مورد حضرت یوسف (علیه السلام) می‌گوید که اگر خداوند من را مورد تَرحُّم قرار نداده بود، من گرفتار می‌شدم. خداوند به من رَحم کرد.

Sadighi-14030905-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (5)

خداوند با جهادگران در میدان جهاد مُعامله خواهد کرد

در مسأله‌ی جهاد که خداوند متعال مؤمن را می‌خَرد، اگر مؤمن خودش را به خدا سپُرد، خداوند تَملُّک می‌کند. وقتی قَبض و اِقباض شد، گاهی آدم مُعامله می‌کند و جنس را می‌فُروشد، ولی جنس را تَحویل خریدار نمی‌دهد. قَبض و اِقباض نشده است، هنوز در اختیار من است. وقتی قَبض و اِقباض نشده است، می‌توانم بهم بزنم و فَسخ کنم. اما اگر من خودم را به خدا دادم و خداوند هم تَملُّک کرد، دلم را گرفت؛ دیدم اصلاً من حالِ دیگری دارم، یک‌جوری هستم. اگر این‌طور شد، «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ[۲۴]»؛ نتیجه چیست؟ «یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ[۲۵]»؛ اصلاً نمی‌تواند جبهه نرود. نه این‌که مالِ خداست و خودش را هم به خدا داده است، خداوند هم می‌خواهد جنسش را در آن‌جا به کار ببَرد؛ «یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ». وقتی آدم تَحت تَصرُّف و ولایت خداوند متعال قرار گرفت، خداوند به جای این‌که جسمش را مورد فشار قرار بدهد، دلش را می‌بَرد. دل که رفت، «ما ضَعُفَ بَدَنٌ عمّا قَوِیَت علَیهِ النِّیَّهُ[۲۶]»؛ راه مُراقبه جُز این نیست. فرمود: به هرچیزی که نیّت آدم نسبت به او قَوی هست، بدن کم نمی‌آورد، آدم خستگی‌ناپذیر می‌شود. هر قَدری کار می‌کند گویا هیچ کاری نکرده است. آدم که بر مَرکب عشق سوار بشود، خستگی برای عاشق مُطلقا وجود ندارد. خستگی برای بی‌محبّتی است. هرجا محبّت آمده است، هرجا عشق آمده است، آن‌جا آباد شده است.

Sadighi-14030905-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (6)

استقامت در راه خدا سختی‌ها را برای انسان شیرین می‌کند

لذا مُلاحظه می‌کنید که حضرت زهرا (سلام الله علیها) خستگی جسمی نداشت. خدا کند که ما مادرمان بسیجی است؛ از او به ارث بُرده باشیم. بسیج هم بَصیرت «ابوذر[۲۷]» و «عَمّار» را دارد، هم اقتدار «مالک» را دارد، هم عشق به شهادتِ «زُهیر» را دارد. جناب ابوذر در صراحت لَهجه باک نداشت. آیات کَنْز و وَعده‌ی عذاب جَهنّم را در مورد ریخت و پاش خَلیفه رَسماً اعلان می‌کرد. کُتک خورد، تَبعید شد، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم او را بَدرقه کرد، حَسنین (علیهما السلام) او را بَدرقه کردند. اصلاً برایش مهمّ نبود. در بیابان رَبذه تشنه و گُرسنه با تنها دخترش در آن‌جا به سر بُرد و نشانه‌ی عاشقی‌اش که خودش نیست، در «جنگ تَبوک» جناب ابوذر جا ماند. مُنافقینی که با او خوب نبودند یا آن‌هایی که خیلی اطّلاعی از وَضعیّت او نداشتند، به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کنایه می‌زدند و می‌گفتند: این ابوذری که این‌قَدر او را تَحویل می‌گیری، می‌بینی که از جنگ سرباز زد و نیامد. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: اگر خیری در او باشد، خداوند او را به ما می‌رساند. در هرکسی خیری باشد، بدانید که از امام زمانش جُدا نمی‌شود. این‌هایی که جا می‌مانند خیری در آن‌ها نیست. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: اگر خیری در او باشد، خداوند او را به ما می‌رساند. یک‌وقتی در جایی اُتراق کرده بودند. جنگ تَبوک جُزء جنگ‌های خیلی سخت بوده است؛ زیرا مَسافت خیلی طولانی بود و هوا هم گرم بود و خیلی سخت بود. شُتر ابوذر ناتوان بود و نمی‌کِشید که با آن‌ها همراهی کند. یک مقداری که راه پیمود، دید که این شُتر دیگر از کار اُفتاد. بار شُتر را برداشت و بر روی دوش خودش گذاشت و این پیر مرد لَنگان لَنگان آمد. یک‌وقت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگاه کردند، قُشون هم می‌دیدند که یک سیاهی دارد می‌آید. حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «کُنْ أباذَر»؛ ای‌کاش ابوذر باشد. خیلی تَعبیر عَجیبی است! یعنی ابوذر باش. حالا چرا این‌قَدر حضرت او را برجسته کردند؟! «کُنْ أباذَر»؛ ابوذر رسید. با لَب‌های خُشکیده، جگر تَفتیده، حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدند که گویا او دارد از تشنگی تَلَف می‌شود. فرمودند: به او آب بدهید. آب آوردند و به ابوذر دادند. دیدند بارش را باز کرد، یک ظرف کوچکی آب درآورد و خدمت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد. فرمود: ابوذر! تشنه بودی و آب را برای من نگاه داشتی؟! عَرض کرد: در مسیر که می‌آمدم به یک سنگی برخوردم که چاله شده بود و آب باران در آن بود. مقداری مَزه‌مَزه کردم و دیدم عَجب آب شیرینی است! گفتم: من حقّ ندارم قبل از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آب بخورم. این را برای شما نگاه داشتم. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم در آن‌جا به او وَعده دادند: «تَعیشُ وَحدَک وَ تَمُوتُ وَحدَک وَ تَبعَثُ وَحدَک، وَ تَدخُلُ الجَّنَهَ وَحدَک[۲۸]»؛ ای ابوذر! تنها زندگی می‌کُنی، تنها جان به جان‌آفرین تَسلیم می‌کُنی، تنها مَحشور می‌شوی، ولی تنها وارد بهشت می‌شوی. یعنی رفتن تو به گونه‌ای است که گویا فقط تو هستی. هنگام رفتن به بهشت هم یگانه هستی، تنها تو هستی. وقتی آدم در مسیر اطاعت از خدا و رسول و اولیاء و رهبری الهی استقامت کند، مدال می‌گیرد. مدال عاشقی می‌گیرد، همه‌ی سختی‌ها و همه‌ی تَرک گناهان نه تنها برایش سخت نمی‌شود، بلکه مانند عسل برایش شیرین می‌شود.

Sadighi-14030905-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (7)

روضه و توسّل به حضرت فاطمه‌ی طاهره (سلام الله علیها)

این شب‌ها شب‌های بی‌بی‌مان حضرت فاطمه‌ی طاهره (سلام الله علیها) است. خداوند آقای «رحمانی همدانی» را رحمت کند. ایشان کتاب «فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)» نوشته‌اند. آن‌جا سَبب قَتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) را از روایات چهار چیز نَقل کرده است. حَدس بنده این است که شهادت و قَتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) مانند قَتل امام حسین (علیه السلام) بوده است. قَتل صبر بوده است. قَتل صبر این است که یک‌دفعه‌ای آدم را نمی‌کُشند. ضَربه‌هایی وارد می‌شود که هرکدام به تنهایی می‌تواند قاتل باشد. لذا یک نَقل است که از امام باقر (علیه السلام) پُرسیدند: حضرت زهرا (سلام الله علیها) با چه وَضعی به قَتل رسید؟ ایشان را چگونه کُشتند؟ فرمودند: کَمربَند حضرت علی (علیه السلام) را گرفته بود، بسیجی بود، از مولای خودش دفاع می‌کرد، می‌خواست جلوی اسارت امامش را بگیرد. «أن قُنفُذا مولَی عُمَر لَکَزَها[۲۹]»؛ «لَکَزَ» یعنی مُشت زَد. این نامَرد به دستور آن بی‌رَحم آنچنان لَگد به سینه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) زد. نمی‌دانم حضرت زهرا (سلام الله علیها) چطور زمین خوردند؟ نمی‌دانم چطور اُفتادند که فریادشان بلند شد: «یا فضّه! إلیک فخذینی[۳۰]»؛ فضّه به دادم بر(سلام الله علیها) «فقد واللَّه قُتِل ما فی أحشائی[۳۱]»؛ بچّه‌ام را کُشتند؛ من دیگر مُحسن ندارم. اما حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در روز عاشورا کسی را صدا نزدند. همین‌که گُلش در آغوشش پَرپَر شد، تنها شهیدی بود که بر روی دست بابا گلویش گوش تا گوش ذبح شد. رو به خدا کرد: «هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللّهِ[۳۲]»…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

توصیه‌های مقام مُعظم رهبری (اطال الله عُمره الشریف) را جدّی بگیرید. ان‌شاءالله یک نَفَس و یک دلِ شکسته‌ای کار را تمام می‌کند. هم سوره‌ی فَتح را بخوانید و هم دعای تَوسُّل را جدّی بگیرید و هم دعای چهاردهم صحیفه‌ی سجادیه را بخوانید. ولی اَشک سَحَر، دل شکسته‌ی در مجلس حضرت زهرا (سلام الله علیها) با هیچ‌چیزی قابل مُقایسه نیست؛ «اَنَا عِندَ المُنکَسِرَهِ قُلُوبُهُم[۳۳]».

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! صهیونیست‌ها را ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! بساط ظُلم آمریکا را با نابودی خودش بَرچین.

خدایا! حکومت‌هایی که در خدمت آمریکا و اسرائیل هستند، چراغ عُمرشان را بِشکن.

خدایا! ملّت‌ها را از شَرّ این‌ها مُستخلَص بفرما.

خدایا! کشور امام زمان (ارواحنا فداه) را از شَرّ مُنافقین، جاسوس‌ها، غیرِ مُعتقدها، نُفوذی‌های غاصب مَناصب نجات عنایت بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم سایه‌ی پُر بَرکت نایب امام عَصر (ارواحنا فداه)، عَلمدار ما، فرمانده جبهه‌ی مُقاومت، این سیّد نازنین و رهبر عزیزمان را با کرامت و کفایت تا ظُهور مُستدام بدار.

خدایا! دشمنان او، آن‌هایی که قابل هدایت نیستند را خوار بگردان.

خدایا! هر توطئه‌ای علیه کشور ما، نظام ما، تَشیُّع ما، جوان‌های ما، حجاب زن‌های ما، عفّت بانوان ما، غیرت مردان ما در کار است، این توطئه‌ها را خُنثی بفرما.

خدایا! شّرّ توطئه‌گَران را به خودشان برگردان.

الها! حاجات این جَمع و حَوائج مَنظوره را برآورده بفرما.

خدایا! مریض‌ها را شِفا کَرَم فَرما.

خدایا! سلامتی را از ما نَگیر.

خدایا! سوز فاطمی را از ما نَگیر.

خدایا! اَشک حُسینی را از ما نَگیر.

خدایا! ارتباط قلوب‌مان را با امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) قَطع نَفرما.

خدایا! به ما توفیق علم و عمل مَرحمت بفرما.

خدایا! عاقبت اَمرمان را به شهادت خَتم بگردان.

خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما، خُصوصاً شهدای اَخیرمان که واقعاً شهدای بزرگی تَقدیم اسلام شد، هم «شهید رئیسی»، هم «شهید نصرالله»، «شهید سیّد صفی‌الدّین»، این سرداران عزیز ما مانند «شهید نیلفروشان» که می‌دانستند شهید می‌شوند و دو مَرتبه وقت شهادتش را هم گفته بود، این شهدای بزرگ ما را به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم السّاعه از این مجلس طَبق‌هایی از نور نَصیب‌شان بگردان.

خدایا! دعای خیر و رضایت‌شان را قَرین زندگی ما قرار بده.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج‏ ۲، ص ۵۹۸؛ وسائل الشیعه، ج‏ ۶، ص ۱۷۱؛ بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۷۴، ص ۱۳۴٫

«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ فِی دَارِ هُدْنَهٍ وَ أَنْتُمْ عَلَى ظَهْرِ سَفَرٍ وَ السَّیْرُ بِکُمْ سَرِیعٌ وَ قَدْ رَأَیْتُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ یُبْلِیَانِ کُلَّ جَدِیدٍ وَ یُقَرِّبَانِ کُلَّ بَعِیدٍ وَ یَأْتِیَانِ بِکُلِّ مَوْعُودٍ فَأَعِدُّوا الْجَهَازَ لِبُعْدِ الْمَجَازِ- قَالَ فَقَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دَارُ الْهُدْنَهِ قَالَ دَارُ بَلَاغٍ وَ انْقِطَاعٍ فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ‏ اللَّیْلِ‏ الْمُظْلِمِ‏ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ‏ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّهِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ وَ هُوَ الدَّلِیلُ یَدُلُّ عَلَى خَیْرِ سَبِیلٍ وَ هُوَ کِتَابٌ فِیهِ تَفْصِیلٌ وَ بَیَانٌ وَ تَحْصِیلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَیْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُکْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ‏ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِیهِ مَصَابِیحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِکْمَهِ وَ دَلِیلٌ عَلَى الْمَعْرِفَهِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَهَ فَلْیَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ لْیُبْلِغِ الصِّفَهَ نَظَرَهُ یَنْجُ مِنْ عَطَبٍ‏ وَ یَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ‏ فَإِنَّ التَّفَکُّرَ حَیَاهُ قَلْبِ الْبَصِیرِ کَمَا یَمْشِی الْمُسْتَنِیرُ فِی الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ فَعَلَیْکُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّهِ التَّرَبُّصِ‏».

[۳] سوره مبارکه فرقان، آیه ۵۸٫

«وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ ۚ وَ کَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا».

[۴] سوره مبارکه آۀ عمران، آیه ۱۶۹٫

«وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ».

[۵] سوره مبارکه اعراف، آیه ۵۸٫

«وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ ۖ وَ الَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا ۚ کَذَٰلِکَ نُصَرِّفُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ».

[۶] سوره مبارکه لقمان، آیه ۳۴٫

«إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ ۖ وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا ۖ وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ».

[۷] سوره مبارکه لقمان، آیه ۳۴٫

«إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ ۖ وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا ۖ وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ».

[۸] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۶۷؛ پندهای حکیمانه.

«و من خطبه له (علیه السلام) فی أوائل خلافته: إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَى] سُبْحَانَهُ أَنْزَلَ کِتَاباً هَادِیاً بَیَّنَ فِیهِ الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ، فَخُذُوا نَهْجَ الْخَیْرِ تَهْتَدُوا وَ اصْدِفُوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصِدُوا. الْفَرَائِضَ الْفَرَائِضَ، أَدُّوهَا إِلَى اللَّهِ، تُؤَدِّکُمْ إِلَى الْجَنَّهِ؛ إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ حَرَاماً غَیْرَ مَجْهُولٍ وَ أَحَلَّ حَلَالًا غَیْرَ مَدْخُولٍ، وَ فَضَّلَ حُرْمَهَ الْمُسْلِمِ عَلَى الْحُرَمِ کُلِّهَا وَ شَدَّ بِالْإِخْلَاصِ وَ التَّوْحِیدِ حُقُوقَ الْمُسْلِمِینَ فِی مَعَاقِدِهَا، فَالْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ إِلَّا بِالْحَقِّ، وَ لَا یَحِلُّ أَذَى الْمُسْلِمِ إِلَّا بِمَا یَجِبُ. بَادِرُوا أَمْرَ الْعَامَّهِ وَ خَاصَّهَ أَحَدِکُمْ وَ هُوَ الْمَوْتُ، فَإِنَّ النَّاسَ أَمَامَکُمْ وَ إِنَّ السَّاعَهَ تَحْدُوکُمْ مِنْ خَلْفِکُمْ، تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا فَإِنَّمَا یُنْتَظَرُ بِأَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ. اتَّقُوا اللَّهَ فِی عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ، فَإِنَّکُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ. [وَ] أَطِیعُوا اللَّهَ وَ لَا تَعْصُوهُ، وَ إِذَا رَأَیْتُمُ الْخَیْرَ فَخُذُوا بِهِ، وَ إِذَا رَأَیْتُمُ الشَّرَّ فَأَعْرِضُوا عَنْهُ».

[۹] سوره مبارکه احزاب، آیه ۷۲٫

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا».

[۱۰] همان.

[۱۱] همان.

[۱۲] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۸۴٫

[۱۳] سوره مبارکه جن، آیه ۱۶٫

[۱۴] سوره مبارکه انسان، آیه ۲۱٫

«عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّهٍ وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا».

[۱۵] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۱۷، ص ۲۶۸؛ بحارالأنوار، ج ۸، ص ۱۱۳؛ بحرالعرفان، ج ۱۶، ص ۲۵۷.

«الصّادق (علیه السلام)- قیل یُطَهِّرُهُمْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سِوَی اللَّهِ إِذْ لَا طَاهِرَ مِنْ تَدَنُّسٍ بِشَیْءٍ مِنَ الْأَکْوَانِ إِلَّا اللَّهُ».

[۱۶] سوره مبارکه صافات، آیه ۴۷٫

«لَا فِیهَا غَوْلٌ وَ لَا هُمْ عَنْهَا یُنْزَفُونَ».

[۱۷] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف جامعه کبیره.

«…السَّلامُ عَلَى الدُّعاهِ إِلَى اللّٰهِ، وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَىٰ مَرْضاهِ اللّٰهِ، وَ الْمُسْتَقِرِّینَ فِی أَمْرِ اللّٰهِ، وَ التَّامِّینَ فِی مَحَبَّهِ اللّٰهِ، وَ الْمُخْلِصِینَ فِی تَوْحِیدِ اللّٰهِ، وَ الْمُظْهِرِینَ لِأَمْرِ اللّٰهِ وَ نَهْیِهِ، وَ عِبادِهِ الْمُکْرَمِینَ الَّذِینَ ﴿لَایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ، السَّلامُ عَلَى الْأَئِمَّهِ الدُّعاهِ، وَ الْقادَهِ الْهُداهِ، وَ السَّادَهِ الْوُلاهِ، وَ الذَّادَهِ الْحُماهِ، وَ أَهْلِ الذِّکْرِ وَ أُولِی الْأَمْرِ، وَ بَقِیَّهِ اللّٰهِ وَ خِیَرَتِهِ وَ حِزْبِهِ وَ عَیْبَهِ عِلْمِهِ وَ حُجَّتِهِ وَ صِراطِهِ وَ نُورِهِ وَ بُرْهانِهِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ؛ أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ کَما شَهِدَ اللّٰهُ لِنَفْسِهِ وَ شَهِدَتْ لَهُ مَلائِکَتُهُ وَ أُولُو الْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ لَا إِلٰهَ إِلّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ الْمُنْتَجَبُ، وَ رَسُولُهُ الْمُرْتَضَىٰ، أَرْسَلَهُ ﴿بِالْهُدَىٰ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ، وَ أَشْهَدُ أَنَّکُمُ الْأَئِمَّهُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِیُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُکَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُونَ الْمُصْطَفُونَ، الْمُطِیعُونَ لِلّٰهِ، الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِهِ، الْعامِلونَ بِإِرَادَتِهِ، الْفائِزُونَ بِکَرَامَتِهِ؛ اصْطَفاکُمْ بِعِلْمِهِ، وَ ارْتَضاکُمْ لِغَیْبِهِ، وَ اخْتارَکُمْ لِسِرِّهِ، وَ اجْتَباکُمْ بِقُدْرَتِهِ، وَ أَعَزَّکُمْ بِهُداهُ، وَ خَصَّکُمْ بِبُرْهانِهِ، وَ انْتَجَبَکُمْ لِنُورِهِ ، وَ أَیَّدَکُمْ بِرُوحِهِ…».

[۱۸] شیخ بهایی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۲۵٫

[۱۹] سوره مبارکه صافات، آیه ۱۷۲٫

[۲۰] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

«…بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، لَقَدْ عَظُمَ مُصابِی بِکَ، فَأَسْأَلُ اللّٰهَ الَّذِی أَکْرَمَ مَقامَکَ، وَ أَکْرَمَنِی [بِکَ]، أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ إِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ. اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَکَ وَجِیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاٰمُ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ، یَا أَباعَبْدِاللّٰهِ، إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ، وَ إِلىٰ رَسُولِهِ، وَ إِلىٰ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، وَ إِلىٰ فاطِمَهَ، وَ إِلَى الْحَسَنِ، وَ إِلَیْکَ بِمُوَالاتِکَ…».

[۲۱] همان.

«…فَأَسْأَلُ اللّٰهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ، وَ مَعْرِفَهِ أَوْلِیَائِکُمْ، وَ رَزَقَنِی الْبَراءَهَ مِنْ أَعْدائِکُمْ، أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ، وَ أَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ، وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللّٰهِ، وَ أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثارِی مَعَ إِمامٍ هُدىً ظَاهِرٍ نَاطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْکُمْ…».

[۲۲] سوره مبارکه محمد، آیه ۷٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ».

[۲۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴٫

«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ».

[۲۴] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۱٫

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ ۚ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ ۚ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ ۚ وَ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ».

[۲۵] همان.

[۲۶] کتاب من لا یحضره الفقیه : ۴ / ۴۰۰ / ۵۸۵۹٫

[۲۷] ابوذر غِفاری (درگذشت ۳۲ق) یا جُنْدَب بْن جَنادَه غفاری از بزرگان صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یاران امام علی (علیه السلام) بود. وی از دوست‌داران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیه السلام) بود که نزد شیعه و اهل سنت دارای فضائل و مناقب فراوانی است و علمای رجال، او را یکی از ارکان اربعه شیعه دانسته‌اند. اعتراض‌های ابوذر به اقدامات عثمان، سبب تبعید وی به شام و سپس ربذه شد و در همان‌جا درگذشت. نام اصلی او مورد اختلاف است و در کتب تاریخی به نام‌های مختلفی مانند «بدر بن‌ جندب»، «بریر بن‌ عبدالله»، «بریر بن جناده»، «بریره بن‌ عشرقه»، «جندب بن‌ عبدالله»، «جندب بن‌ سکن» و «یزید بن‌ جناده» اشاره شده است. در الاستیعاب جندب بن جناده، رایج‌تر و صحیح‌تر دانسته شده است. او فرزندی به اسم «ذَرْ» داشته و به همین دلیل او را کنیه ابوذر داده‌اند و بیشتر با این کنیه شناخته می‌شود. کلینی روایتی را نقل می‌کند که در باب وفات ذَر آمده است. همسرش را نیز «امّ‌ ذر» گفته‌اند. ابوذر، برادری به نام اُنَیس نیز داشته است که شیخ طوسی او را هم از اصحاب پیامبر نام برده است. ابوذر از سابقون و پیشتازان اسلام است. به گفته برخی، ابوذر قبل از اسلام نیز یکتاپرست بود و سه سال پیش از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا را می‌پرستید. ابن‌حبیب بغدادی، ابوذر را از جمله کسانی می‌داند که شراب و ازلام را در عصر جاهلیت حرام می‌دانسته‌اند. وی پس از ظهور اسلام جزء اولین نفرات ایمان‌آورنده به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. روایت است که ابوذر گفت: من چهارمین نفر بودم که نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتم و به او گفتم: سلام بر تو‌ ای رسول خدا! شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست و شهادت می‌دهم که محمد بنده او و فرستاده اوست. پس خوشحالی را در چهره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدم. ابن‌عباس، اسلام ابوذر را این‌گونه روایت می‌کند: هنگامی که ابوذر از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه آگاه گردید، به برادرش انیس گفت: به آن سرزمین برو و مرا از علم این مرد که گمان می‌کند او را از آسمان، اخباری می‌رسد، آگاه‌ ساز و سخنانش را گوش کن و نزد من برگرد. برادر به مکه رسید، سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنید و نزد ابوذر بازگشت. سپس ابوذر به مکه رفت و به جستجوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برآمد. ابوذر گفت: چون صبح فرا رسید به همراه امام علی (علیه السلام) راهی خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شدیم. ماجرای اسلام ابوذر در منابع شیعی به گونه‌ای دیگر روایت شده است. کلینی در روایتی از امام صادق (علیه السلام)، اسلام آوردن ابوذر را در ضمن ماجرای شگفتی نقل می‌کند.

اربلی روایتی را نقل می‌کند که ابوذر، علی (علیه السلام) را وصی خویش قرار داد و گفت: به خدا قسم به امیرالمؤمنینِ بر حق وصیت کردم. به خدا قسم او بهاری است که در او آرامش است هر چند از شما جدا گردیده و حقش در خلافت غصب شده باشد. ابن ابی الحدید نیز می‌گوید: ابوذر در ربذه به ابن رافع گفت که به زودی فتنه‌ای رخ خواهد داد، از خدا بترسید و از علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) حمایت کنید. این دوستی و علاقمندی به علی بن ابیطالب (علیه السلام) تا آن جا بود که در تشییع شبانه پیکر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) شرکت کرد. ابوذر در ذی‌الحجه سال ۳۲ قمری و در زمان خلافت عثمان در ربذه از دنیا رفت. ابن کثیر می‌نویسد: «به هنگام مرگ جز همسر و فرزندش کسی نزد او نبود.» خیرالدین زرکلی می‌گوید: «وی در حالی از دنیا رفت که در خانه‌اش چیزی نبود که او را کفن کنند.» مهران بن میمون نقل می‌کند: «آن‌چه را من در خانه ابوذر دیدم بیشتر از دو درهم نمی‌ارزید.» پس از این، عبدالله بن مسعود و برخی از یارانش از جمله حجر بن ادبر، مالک اشتر، و جوانانی از انصار اتفاقاً از آنجا گذشتند، و به تغسیل و تکفین او پرداختند و عبدالله بن مسعود بر پیکرش نماز خواند. طبق تاریخ یعقوبی، حذیفه بن یمان (از بزرگان صحابه) نیز در میان تدفین کنندگان ابوذر بوده است. بنا بر نقل تمامی منابع، قبر ابوذر در ربذه است. حربی، عالم حنبلی قرن سوم، در کتاب المناسک آورده است که در ربذه مسجدی به نام ابوذر، صحابی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود داشته و گفته شده، قبر ابوذر نیز در همان مسجد است.

[۲۸] سید جعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیره النبی الاعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)- جلد ۲۹؛ واقدی- مغازی واقدی؛ سید هاشم رسولی محلاتی- زندگانی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ سید علی اکبر قرشی- از هجرت تا رحلت.

[۲۹] بحارالأنوار للمجلسی، ج ۴۳، ص ۱۷۰ ـ دلائل الامامه لمحمد بن جریر الطبری الشیعی، ص ۱۳۴٫

«و کان سبب وفاتها أن قنفذا مولی عمر لکزها بنعل السیف بأمره، فأسقطت محسنا و مرضت من ذلک مرضا شدیدا».

[۳۰] بحار الانوار ج ۸ ، ص ۲۲۲.

«قال عمر: فذکرت أحقاد علیّ و ولوعه فی دماء صنادید العرب و کید محمّد و سحره، فرکلتُ الباب و قد ألصقَت أحشائها بالباب تترسه. و سمعتُها و قد صرخَت صرخه حسبتُها قد جعلَت أعلی المدینه أسفلها، و قالت: یا أبتاه یا رسول اللَّه! هکذا کان یُفعل بحبیبتک و ابنتک؟ آه یا فضّه! إلیک فخذینی فقد واللَّه قُتِل ما فی أحشائی من حمل وسمعتُها تمخض و هی مستنده إلی الجدار، فدفعتُ الباب و دخلت».

[۳۱] همان.

[۳۲] مقتل الحسین خوارزمى، ج ۲، ص ۳۲ و بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۶٫

[۳۳] منیهُ المرید، صفحه ۱۲۳٫