مقدمه

افکار و اندیشه های سید قطب با تأثیرگذاری بر جنبش های اسلامی مصر و دیگر کشورهای اسلامی، وی را به یکی از شخصیت های مشهور معاصر تبدیل کرده که سازمان ها و گروه های اسلامی را تحریک می کرده است. توجه ویژه سید قطب به جهاد و به دنبال آن به وجود آمدن سازمان هایی چون «الجهاد» و نیز گروه های رادیکال اسلامی مانند «القاعده» نشان دهنده نفوذ اندیشه های سید قطب است.

وی با تقسیم بندی جامعه به دو گروه خوب و بد[۱] در صدد است جامعه جاهلی را در آثار خود تبیین کند. او بعد از ابوالاعلی مودودی، دومین شخصیتی است که واژه «جهاد» را وارد ادبیات سیاسی معاصر کرد، [۲] و غرب را استعمارگر و دشمن اصلی مسلمانان خواند. وی معتقد بود هر جامعه ای که اسلامی نباشد، جاهلی است و راه برون رفت از این جهالت، و بازگشت به حکومت الله در زمین، جهاد است. این جهاد است که راه های نامساعد به سمت ترقی اسلامی را هموار می کند و به مسلمانان و جامعه اسلامی عزت و افتخار می بخشد. بنابراین، بر مسلمانان واجب است که هرگز از جهاد غفلت نکنند.[۳] سید قطب برای اعتلابخشی به واژه «جهاد» از هیچ کوششی دریغ نکرد و ضمن توجه به نگارش افکار خود در قالب کتاب هایی همچون معالم الدین، خصائص التصور الاسلامی، المستقبل لهذا الدین، و فی ظلال القرآن به ترویج جنبش رادیکالی بین طرفدارانش پرداخت و در این میان از فعالیت های سیاسی غافل نبود تا اینکه در این راه جان خود را از دست داد و اعدام شد.

جامعه از دیدگاه سید قطب

برای بررسی مفهوم دقیق «جهاد» از دیدگاه سید قطب، ناگزیریم بدانیم از نگاه سید، جامعه ای که مسلمانان در آن زندگی می کنند چگونه ترسیم شده است؟ زیرا نوع برداشت خاص از محیط پیرامون، می تواند نقش بسزایی در شکل دادن عقیده انسان داشته باشد. به ویژه مسئله جهاد، که ارتباط مستقیمی با نقش فرد در جامعه و نیز نوع تعامل و برخورد او با دیگران دارد. سید قطب با تأسی به مودودی[۴] جامعه را به دو دسته اسلامی و جاهلی تقسیم می کند و معتقد است اسلامی که دشمنان معرفی می کنند با اسلامی که رسول گرامی ص بر آن اصرار می ورزید، تفاوت دارد. وی در این باره می نویسد:

امروز در جاهلیتی به سر می بریم که هنگام ظهور اسلام وجود داشت و بلکه تاریک تر از آن. تمامی آنچه در اطراف ماست، جاهلی است. وظیفه ما این است که تحولی در درون خود به وجود آوریم تا بر اساس آن جامعه را بتوانیم دگرگون کنیم. اسلام بیش از دو جامعه نمی شناسد؛ جامعه جاهلی و جامعه اسلامی. جامعه اسلامی جامعه ای است که در تمامی ابعاد، عقیده و عبادت، شریعت و احکام، سلوک و اخلاق اسلامی در آن تحقق یافته است؛ و جامعه جاهلی جامعه ای است که به اسلام عمل نمی کند؛ جامعه جاهلی به جامعه ای غیر از جامعه مسلمانان اطلاق می شود که روح عبودیت در آن وجود ندارد؛ جوامع دوگانه پرست، یهودی و نصرانی در زمره جوامع جاهلی محسوب می شود.[۵]

وی معتقد بود امروزه جامعه در حالتی به سر می برد که حیات و سازمان آن بر اساس جاهلیت پی ریزی شده است و پیشرفت های مادی شگرف چیزی از این جاهلیت نمی کاهد. این جاهلیت بر پایه های دشمنی با سلطنت خدا بر زمین و به خصوص الوهیت و حاکمیت او مبتنی است. تا جایی که عده ای را ارباب عده ای دیگر قرار داده است؛ نه به آن صورت ابتدایی که در جاهلیت اولی سراغ داریم؛ بلکه جاهلیت کنونی در چارچوب ارزش ها، شرایع و قوانین و سازمان ها بروز کرده است تا منهج الاهی در زندگی انسان ها را تحت الشعاع قرار دهد.[۶]

به نظر وی، این دو جهان، یعنی جهان جاهلیت و اسلام، کاملاً با هم ناسازگارند و هیچ هم زیستی و توافقی بین آنها وجود ندارد. حقیقت یکی است و قابل تقسیم نیست و همه چیز غیر آن، نادرست و الزاماً غلط است و ترکیب حقیقت با باطل امکان پذیر نیست. اسلام به معنای اطاعت و تسلیم کامل در برابر خدا و احکام اوست؛ در حالی که نظام جاهلی از پرستش خدای یگانه و راه و روش الاهی برای زندگی روی گردان است.[۷]

قطب اهتمام جدی به خطر یهود و سیطره صهیونیست ها بر تمام جهان داشت و به ملت های دنیا، به ویژه مسلمانان، در خصوص این خطر هشدار می داد. وی معتقد بود حرکت صهیونیستی به انحطاط و عقب گرد مسلمانان منجر می شود، و می افزود که تصادفی نیست که بسیاری از مستشرقان و کارشناسان فن و فارغ التحصیلان و نویسندگان یا یهودی اند یا متأثر از یهود، و یا اینکه یهودی بودن خود را کتمان می کنند.[۸] سید قطب معتقد بود در آغاز جامعه اسلامی در سایه قرآن به راه مستقیم خود ادامه می داده است تا اینکه بلای خردکننده و کمرشکن، یعنی کنار زدن اسلام از امر رهبری، به وقوع پیوست. پـیشوایـی را از دست اسلام ربودند تا جهالت بار دیگر در شکلی از اشکال گوناگون بر بشریت فرمانروایی کند. این، اندیشه مادی گرایی است که بشریت امروزه بدان سرگرم و شادمان است.[۹] قطب جامعه کمونیستی، که خدا در آن انکار می شود و ارزش انسان تا حد حیوان تنزل می یابد، و نیز کشورهای بت پرست همانند ژاپن، فیلیپین، هندوستان، و آفریقا را که به خدایی غیر از الله اعتقاد دارند و همه جوامع یهودی و مسیحی را در زمره جوامع جاهلی محسوب می کند.[۱۰] هرچند مودودی[۱۱] از جمله کسانی بود که واژه «جاهلیت» را وارد دنیای معاصر کرد و جوامع غربی و کمونیستی را جامعه جاهلی خواند، اما، هرگز آن را به جامعه اسلامی تسری نداد؛ در حالی که قطب حتی کشورهای اسلامی را که در آن سکولاریسم حاکم بوده و مردم فقط با زبان به خدا اقرار می کنند و قوانین خودساخته را به اسم شریعت خداوند ارائه می دهند، جامعه جاهلی به حساب می آورد؛ از این رو قطب، فقط اسلام را عامل نجات بخش و راه برون رفت از مشکلات می دانست و اطاعت از فرامین آن را به عنوان یک عقیده جهانی برای آحاد بشر ضروری می شمرد. وی در این باره می گوید:

اگر می خواهیم اسلام عامل نجات باشد باید حکومت کند و باید فهمید که این دین نیامده است تا در معابد گوشه نشین شود، نیامده است تا درون دل ها لانه بگیرد؛ بلکه آمده است حکومت کرده و زندگی را به وضع شایسته ای اداره کند، آمده است تا اجتماعی مترقی، کامل و مطابق با اسلوبی که خود در باب زندگی دارد بسازد. اگر بخواهیم اسلام در برابر مشکلات اجتماعی و قومی و دیگر مشکلات مقاومت کند و دردهای ما را درمان کند و برای علاج آنها راه چاره نشان دهد، باید با حکومت و تشکیلات حکومتی اش افکار و مقررات خود را به مرحله اجرا درآورد…. من با ایمان کامل معتقدم تنها راه نجات ما مسلمان ها از گرفتاری ها، بازگشت به سوی یک عقیده محکم و بزرگ است؛ عقیده ای که این پستی و بی ارزشی را از دامان ملل اسلامی فرو ریزد و زندگی این امت را از حرکت و فعالیت و روح پیشرفت پر سازد؛ این عقیده محکم و پرمایه برای کشور ما و ممالک مشابه آن فقط اسلام است.[۱۲]

در این میان او عقیده نداشت که دین فقط برای آزادسازی اعراب باشد و رسالت نبی ص منحصر در نجات عرب ها؛ زیرا، موضوع دین، انسان و نوع انسان و جایگاه او در زمین است؛ چون، خداوند فقط پروردگار عرب ها و حتی کسانی که به اسلام گرویده اند نیست، او رب العالمین است و این دین، در صدد است جهانیان را به سوی خداوند سوق دهد و آنها را از عبودیت دیگران، به عبارتی عبودیت بزرگ، یعنی سر فرود آوردن در مقابل قوانین بشری که غیرالهی هستند، باز دارد. عبادت واقعی یعنی اقرار به اینکه جز خدا کسی نیست؛ هر کس به غیرخدا توجه کند از دین خارج شده است.[۱۳]

بنا بر دیدگاه سید قطب، حل همه مشکلات رجوع به شریعت و عمل به فرامین الهی است و شرط اساسی تحقق آن در گرو حکومت و متکی به حاکمیت است. هرچند مسلمانان به فرایض عمل می کنند ولی تا حکومت به وجود نیاید آنها در جامعه جاهلیت به سر می برند و نمی توانند خود را مسلمان بدانند؛ زیرا فقه اسلامی و اجتهاد فقط در سایه حکومت اسلامی قابلیت اجرا پیدا می کند و مشروعیت می یابد و حکومت از طریق جهاد به دست می آید.[۱۴]

بنابراین، کسب قدرت و سلطه سیاسی از اهم تکالیف مسلمانان محسوب می شود. تا زمانی که جامعه اسلامی برای رویارویی با جامعه جاهلی قدرت کافی به دست نیاورد، نمی تواند تشکیل شود یا ادامه حیات دهد. این قدرت باید در همه سطوح باشد: قدرت اعتقاد و تصور، قدرت آماده سازی و حفظ جامعه و همچنین قدرت فیزیکی در حد نیاز، حداقل برای حفظ خود در برابر یورش جامعه جاهلی، حال نه لزوماً برای سلطه بر آن.[۱۵]

به نظر می رسد استفاده قطب از واژه «جاهلیت» در مورد جوامع مسلمان نوعی بدعت است؛ زیرا، این اصطلاح به طور سنتی به گمراهی بشریت پیش از ظهور اسلام اطلاق می شود؛ در حالی که قطب با توسعه کاربرد جاهلیت، تمام جوامع با حکومت های غیراسلامی را جاهلی می نامد و نتیجه می گیرد که مسلمانانی که در این گونه جوامع زندگی می کنند، شرعاً موظف اند با دولت حاکم مبارزه کنند.

جهاد از دیدگاه سید قطب

سید قطب با تقسیم جامعه به دو اردوگاه اسلام و کفر، در صدد است راه برون رفت از جامعه جاهلی به جامعه الهی را ترسیم کند؛ از این رو، معتقد است اسلام نظریه جهاد را به عنوان یک عقیده، در آخرین شکل خود ارائه کرده است؛ زیرا برنامه اسلام بر این مبتنی شده است که انسان ها در سایه تعلیمات آن، به سوی خیر و نیکی رهنمون شوند. وی از این برنامه به عنوان هدف هستی و هدف وجود انسانی یاد می کند و اذعان دارد که اسلام، از جمله نعمات خدادادی است که هیچ یک از نعمت های دیگر با آن برابری نمی کند. سید بر این عقیده اصرار داشت که اگر کسی در برابر این برنامه متعالی مانعی ایجاد کند و سعی در به انحراف کشاندن آن داشته باشد، وظیفه اردوی اسلام، چیزی جز جهاد نیست. او در این باره می نویسد:

مؤمنان باید با تمام نیرو به نبرد متجاوزان به حقوق اسلامی و انسانی برخیزند و آنان را سر جای خویش بنشانند و مکر و کید و اذیت و آزارشان را از سر مؤمنان دور بدارند. ستمگران را گوش مالی دهند تا حرّیّت عقیده را تضمین، و امنیّت کسانی را که خداوند به راه خود رهنمودشان فرموده تأمین کنند، و برنامه خدا در زندگی پابرجای بماند، و از بشریّت حمایت شود تا از آن نیکی و خیر همگانی محروم و بی نصیب نشود.[۱۶]

وی در ادامه ضمن تأکید بر جهاد، آن را چون امر واجبی بر امت اسلامی ضروری دانسته، می گوید:

واجب دیگری بر جماعت اسلامی لازم می آید، و آن اینکه هر گونه نیرویی را باید در هم شکنند که سر راه دعوت آیین اسلام را می گیرد و مانع رساندن آزادانه آن به مردم می گردد، یا آزادی پذیرش عقیده را تهدید می کند و مردم را از آیین مبارکی که پذیرفته اند برمی گرداند و یا اینکه جماعت اسلامی پیوسته باید در تلاش و جهاد باشند تا برگشت دادن مؤمنانِ به خدا از آیینشان برای هر نیرویی در سراسر کره زمین غیرممکن شود، به گونه ای که در پرتو شکوه و عظمت گروه مؤمنان، هر کس که بخواهد به دایره اسلام درآید و آیین درخشان اسلام را بپذیرد از چیزی باک نداشته باشد، و از نیرویی در زمین بیم و هراس به خود راه ندهد، از اینکه او را از دینش برگرداند، و دین از آن خداست.[۱۷]

پرسشی که در اینجا ذهن تحلیل گر افکار سید قطب را به خود مشغول می کند این است که اساساً بر طبق چه مبنایی قطب اصرار بر مقوله جهاد در رویارویی با مظاهر کفر دارد. قطب با اشاره به آیات جهاد و جدیت احادیث وارده از نبی مکرم اسلام$ و نیز جدیت وقایع جهادی صدر اسلام و گذشت تاریخ به پاسخ این پرسش پرداخته، معتقد است با موارد ذکرشده دیگر مجالی برای منکران جهاد و هجمات مستشرقان مکار علیه جهاد اسلامی نمی ماند. وی با اشاره به آیه قرآن کریم )أُذِنَ لِلَّذِینَ یقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ ! الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیارِهِمْ بِغَیرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یذْکرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کثِیرًا([۱۸] بر این باور پافشاری می کند که شأنیت اصیل و دائمی در طبیعت این زندگی، مقابله بعضی از مردم با بعضی دیگر، به منظور از بین بردن فساد در زمین است. این شأنیت باعث می شود حق و باطل با هم زندگی نکنند.[۱۹]

آنچه در نقد افکار سید قطب مهم است، استناد وی به سنت رسول خدا ص و جنگ های آن حضرت با مشرکان، در تحریم هر گونه جنگ دفاعی است؛ در حالی که به گواهی تاریخ تمام جنگ های پیامبرص، دفاعی بوده است و حضرت از جهاد ابتدایی پرهیز می کردند و در هیچ پیکاری آغازگر جنگ نبودند.[۲۰] با مراجعه به تاریخ می بینیم که جنگ های پیامبرص یا به منظور پاسخ به تجاوزها و رفتارهای مشرکان بوده است یا برای تنبیه افراد ستمگری که میثاق شکستند و مسلمانان را کشتند، و یا در صدد حمله به مسلمانان بودند.[۲۱] بنابراین، صرف توجه به جنگ های رخ داده بدون توجه به علل آن، کار بایسته ای نیست.

هدف جهاد از دیدگاه سید قطب

با مطالعه آثار سید قطب، جهاد اصلی ترین ابزار تبدیل جامعه جاهلی به جامعه اسلامی محسوب می شود. اما در این رهگذر، وی برای جهاد اهداف دیگری نیز برمی شمرد که نشان از دقت نظر این متفکر و نظریه پرداز دینی به مقوله جهاد دارد. اهم اهداف جهاد از منظر وی را می توان ذیل تفسیر آیه )أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ قیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیدِیکُمْ وَ أَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیهِمُ الْقِتالُ إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ یخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیهِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیهً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَینَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلی أَجَلٍ قَریبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ وَ الْآخِرَهُ خَیرٌ لِمَنِ اتَّقی وَ لا تُظْلَمُونَ فَتیلاً»[۲۲] چنین برشمرد: رهایی از محاصره قید و بندها، امان ماندن از فتنه ها و آشوب ها، حمایت از شریعت، برافراشتن پرچم عقیده در زمین، ایجاد وحشت در دشمنان، آماده سازی جامعه برای پذیرش اسلام بدون هیچ گونه مانعی.

از نظر سید قطب، در صورت تحقق اهداف ذکرشده، این همان جهاد یگانه ای است که اسلام بدان فرمان می دهد و پسندیده می شمارد و در مقابل آن اجر و پاداش می دهد، و کسانی را که در آن کشته می شوند، شهید می داند، و کسانی را که رنج و مشقت آن را تحمل می کنند، ولی و دوست می شمارد.[۲۳]

سپس سید در تفسیر آیه )وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما یعْمَلُونَ بَصیرٌ([۲۴] تمام اهداف یادشده را در یک هدف کلی خلاصه می کند و به این نکته قائل می شود که هدف از جهاد، استقرار الوهیت خداوند یگانه و ربوبیت او بر همه جهانیان است.[۲۵]

قطب، جهاد را تنها راه دفاع از عقیده می داند، به گونه ای که عقاید از فتنه ها و آشوب ها حفظ شود و شریعت انسان ها از طریق جهاد محفوظ بماند. به نظر سید قطب، هدف جهاد در اهتزاز نگه داشتن پرچم عقیده در زمین است و آن جز با عقب نشاندن دشمنان به دست نمی آید.[۲۶] از سوی دیگر، قطب معتقد است اسلام فقط در عقیده خلاصه نمی شود؛ بلکه، تلاش اسلام بر آزادسازی انسان ها از عبودیت بندگان است. وی سازمان ها و حکومت هایی را که بر اساس حاکمیت بشر برای بشر بنا شده است هدف قرار داده، بر آزادی انسان و اختیار عقیده با مردود دانستن هر گونه فشارهای سیاسی پافشاری می کند و می افزاید: «دین فراتر از عقیده است و بر شیوه و سیستمی اطلاق می شود که بر زندگی و حیات حاکمیت دارد».[۲۷] او معتقد است قبل از اسلام، هر دین الهی کوشیده است انسان را به ربوبیت خدای یگانه سوق دهد و این امر از زمان نوح به همت رسولان الهی که پی در پی آمدند دنبال شد، هرچند آنها بر شرایع مختلف بودند؛ اما بر اساس یک منهج واحد و یک هدف بزرگ اقدام کردند و آن خارج کردن مردم از عبادت بندگان به عبادت خداوند و باطل کردن الوهیت غیرخدایی بوده است.[۲۸]

در پی تحقق این آرمان، قطب مسلمانان را دعوت می کرد که همیشه مایه وحشت در دل دشمنان باشند و چنان در جهاد و پیکار آماده باشند که هر که خواست آزادانه به آیین اسلام درآید، هیچ کسی مانع او نباشد. هرچند قطب، حقیقت حمایت را، حمایت از عقیده و جامعه ای بابرنامه می داند، اما با این وصف، آن را هدف نهایی ندانسته که ناگزیر به جهاد اسلامی منجر شود؛ بلکه هدف از آن، برپایی حکومت خداوند در جامعه و گسترش آن در زمین و در بر گرفتن همه انسان هاست.[۲۹]

سید قطب عقیده دارد که اسلام پیروان خود را به مبارزه و جنگ تشویق می کند و کسانی را که تن به ذلت می دهند مستوجب عذاب دردناک می داند و آنهایی را که در برابر حکومت ظالم سکوت کرده اند، بیم می دهد. وی کسانی را که با ستم گری ها و بیدادگری ها نمی جنگند و از حقوق مظلومان جهان دفاع نمی کنند، به سه دسته تقسیم می کند: اشتباه کنندگان، منافقان و جاهلانی که از اسلام چیزی نمی فهمند. سپس می نویسد:

اسلام واقعی نهضت آزادی بخشی است که نخست دل افراد و سپس اجتماعات بشری را از قید و بند زورمندان آزاد می سازد و اگر ظلم و ستم در جایی برقرار است و کسی به فریاد مظلومین نمی رسد، باید در وجود داشتن اسلام در آن محیط شک کرد؛ زیرا، از دو حال خارج نیست یا اسلام هست و یا نیست، اگر هست که اسلام مبارزه و جهاد پی گیر و دامنه دار و سپس شهادت در راه خدا، و راه حق و عدالت و مساوات است و اگر نیست نشانه آن است که همه به ورد و ذکر مشغول اند. اسلام یک عقیده و طرز فکر انقلابی است؛ انقلاب در تمام شئون زندگی.[۳۰]

پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا به نظر سید قطب، اساساً تفاوتی میان جنگ ها و پیکارهایی که در ملت های مختلف رخ می دهد وجود دارد؟ و آیا هر گونه جهاد و جنگی مورد تأیید است؟ وی در پاسخ به این پرسش، جهاد را در راه خدا و فقط برای رضای او می داند و جنگ های طولانی را که صرفاً به منظور اهداف غیرالهی به وقوع می پیوندد، محکوم می کند. او با اشاره به آیه قرآن کریم که خداوند می فرماید «تجاوز و تعدی نکنید؛ زیرا خداوند تجاوزگران را دوست ندارد»،[۳۱] هر گونه پیکاری را که در راه به دست آوردن غنیمت ها، دارایی ها و ثروت اندوزی ها صورت گیرد، نمی پسندد و پیکارهایی را که به منظور سیادت طبقه ای بر طبقه دیگر یا نژادی بر نژاد دیگر شکل می گیرد مردود می داند. وی جنگ را صرفاً برای اعتلای فرمان خداوند بر زمین و استقرار قانون خدا در زندگی و حفظ و حراست از مؤمنان می داند تا قدرتی آنان را از دینشان باز نگرداند.[۳۲]

سید قطب ذیل تفسیر آیات ۳۹ و ۴۰ سوره انفال، هدف نهایی از جهاد را این چنین برمی شمرد: استقرار الوهیّت خداوند یگانه و ربوبیّت او بر همه جهانیان، با شورش و جنبش همگانی بر ضدّ حاکمیّت بشر در هر شکلی از اشکال و در همه نظام ها و سیستم ها و در همه اوضاع و احوالی که هست، نبرد و سرکشی کامل بر هر حال و وضعی که در اقطار و اکناف زمین است، و فرمانروایی در آنجا در دست انسان است، در هر شکلی از اشکال که وجود دارد.[۳۳]

قطب معتقد بود برای پیاده کردن این هدف بزرگ باید دو کار بنیادین صورت پذیرد:

اول؛ دفـع آزار و اذیت از افرادی که آیـین اسلام را می پذیرند، و آزادی خود را از حاکمیّت انسان ها اعلان می دارند، و فقط به بندگی خداوند یگانه می پردازند، و از بندگی بندگان به هر شکل و صورتی که هست، دست برمی دارند. از این رو باید از برگرداندن آنها از آیینشان جلوگیری کرد، و این کار به انجام نمی رسد مگر با بودن دسته و گروهی از مؤمنان تحت رهبری مؤمن، که در ازای اعلان همگانی به هر گونه حرکت و جنبشی آماده باشند، و این اعلان را در جهان واقعیت اجرا کنند، و با طاغوتیانی کـه با آزار و اذیت در صدد برگرداندن پیروان این آیین هستند و راه تجاوز و تحدی در پیش گرفته اند مبارزه کنند. همچنین، از همه دستگاه های رسانه ای و اطلاعاتی و خبرگزاری ها که مانع گرایش به این آیین می شوند، جلوگیری کنند.

دوم؛ درهم شکستن هر نیرویی در زمین که بر پایه بندگی انسان ها برای انسان ها استوار است. این کار برای تضمین هـدف اول، و برای اعلان الوهیّت خداوند یگانه سبحان در سراسر زمین است، به گونه ای که در جهان جز در برابر سلطه و قدرت خدا خضوع و کرنشی نشود.[۳۴] از نظر سید قطب، منحصر نبودن حکومت در دست اشخاص معین، باید نظام الهی را رقم بزند و دارای ویژگی های خاصی باشد. وی در این باره می نویسد:

ما نظامی فراگیر می خواهیم که در آن حاکمیت فقط از آن خداست، نه برای فردی از بشر و طبقه و جماعتی معین. در چنین حکومتی، حاکم، حقوقی فزون تر بر حقوق فرد عادی مردم نخواهد داشت و شخصیت یا شخصیت های مقدسی بالاتر از سطح قانون نخواهد بود. محکمه های ویژه ای برای مردم و محکمه های ویژه ای برای وزیران یا غیروزیران وجود نخواهد داشت. در چنین نظامی، حاکم کل با هر کدام از افراد مردم در برابر دستگاه قضایی بدون تبعیض و برتری خواهد ایستاد. ما به نظامی فرا می خوانیم که همه شهروندان را از حق عمومی و ثروت های عمومی برخوردار کند؛ زیرا مالک اصلی این ثروت جماعت است که به جانشینی خدا مالک آن شده است.[۳۵]

آنچه از سخنان سید قطب برای نگارندگان مقاله قابل فهم است این است که در اسلام عقیده، شالوده دین را تشکیل می دهد و عقیده، یعنی باور به اینکه باید ربوبیت خداوند سرتاسر عالم را فرا بگیرد و هیچ بنده ای نباید تحت سلطه بنده ای دیگر باشد. این هدف محقق نمی شود مگر در سایه حکومت الهی، که در آن بندگان خدا، آزادانه به پذیرش دین اسلام مبادرت کنند؛ اما از آنجایی که جامعه جاهلی با اصل این عقیده مخالف است و در صدد امحای آن برمی آید، خداوند جهاد را وسیله ای برای حمایت از آن مقرر کرده است. مسلمانان، در هر کجای جهان، وظیفه دارند برای اعتلای این عقیده، که لاجرم به تشکیل حکومت الله در زمین منجر می شود، از هیچ کوششی دریغ نکنند.

روش های جهاد از دیدگاه سید قطب

سید قطب، بر اساس منهج پویایی که در دین اسلام وجود دارد، برای جهاد چهار روش اصلی برمی شمرد:

الف. مبارزه با جاهلیت اعتقادی به منظور از بین بردن حاکمیت موجود و سازمان های مبتنی بر جاهلیت اعتقادی.

ب. جهاد دفاعی مبتنی بر دریافت جزیه از طاغوتیانی که به عقاید اسلامی روی نمی آورند.

ج. پرستش خالصانه خداوند و عدم سازش و نرمی در این پرستش خالص

د. حفظ اسلام به عنوان اصل جهانی و مبارزه با مخالفان این اصل جهانی و کشتن آنها.

وی در روش اول به همان واقعیت جدی که در منهج دین وجود دارد اشاره می کند؛ جنبشی که بشریت با آن روبه رو است نوعی درگیری و پیکار با جاهلیت اعتقادی است که بر اساس آن جاهلیت، سازمان های کاربردی و واقعی برپا می شوند و حکومت هایی که قدرت مادی دارند به آن تکیه می کنند؛ در این حالت، جنبش اسلامی با دعوت و بیان صحیح اعتقادات با آن مواجه می شود، یا با به کار بردن قدرت و جهاد برای از بین بردن سازمان ها و حاکمیت موجود، اقدام می کند. با توسل به جهاد است که سلاطین حاکم، خاضع و کوچک می شوند. این حرکت به تبلیغ در مقابل سلطان مادی نمی پردازد، بلکه می کوشد انسان ها را از عبودیت بندگان به عبودیت خدای یگانه سوق دهد.

سید قطب در روش دوم به جنبشی که دربردارنده چند مرحله است، اشاره کرده، تأکید می کند که بنا به مقتضیات، هر یک از این مراحل لوازم و ادوات پیکار را در بر می گیرد و هر مرحله به مرحله بعد از خود وابسته است. در این میان کسانی هستند که با تکیه به نصوص قرآنی به جهاد به عنوان منهج دین استشهاد می کنند؛ اما این روش را نمی پسندند و طبیعت مراحل در این منهج و نیز روابط بین متون مختلف را درک نمی کنند؛ آنها کسانی هستند که امور را با هم خلط می کنند و به منهج دین لباس گمراهی می پوشانند و آیات قرآنی را به میل خود تفسیر می کنند؛ آنها شکست خورده های روحی و عقلی هستند که خیال می کنند از اسلام چیزی جز عنوان، نمانده است؛ لذا معتقدند جهاد در اسلام دفاعی است و گمان می کنند از دین دفاع کرده، طاغوتیان را از بستر زمین برمی چینند. در این رهگذر، آنها بر گردن نهادن دیگران به عقیده اسلام اصرار ندارند؛ بلکه، با دریافت جزیه، دیگران را در گزینش عقیده آزاد می گذارند.

در روش سوم، وی به فعالیت های روزمره ای که دین را از قواعد و اهداف مشخص شده خارج نمی کند، اشاره کرده، معتقد است از روز اول عشیره و اقربین، قریش، تمام عرب و جهانیان به یک روش واحد مورد خطاب هستند که در پرستش خداوند خالص باشند و در این قاعده سازش و نرمی نکنند؛ سپس بعد از آن به هدف واحد در مسیر خود سیر کنند.

سرانجام، در روش چهارم، به حفظ قانونمند روابط بین جامعه مسلمانان و سایر جوامع پرداخته، می نویسد:

اصل جهانی بودن اسلام، پذیرش همگانی و لزوم مراجعه تمام انسان ها به آن باید حفظ شود. هیچ نظام سیاسی یا قدرت مادی حق ندارد در این پذیرش، مانعی ایجاد کند و باید فرد را مخیر سازد که یا اسلام را بپذیرد و یا با اراده کامل آن را رد کند؛ اما هیچ کس حق مقاومت و جنگ با او را ندارد و اگر کسی چنین کند حق اسلام است که با او بجنگد و حتی او را بکشد تا اینکه اعلام کند که اسلام را پذیرفته است.[۳۶]

سید قطب معتقد است شکست خوردگان روحی و عقلی میان اصرار دین در رد هر گونه اجبار در عقیده و عوامل سیاسی و مادی که بین انسان و دین حائل می شود و انسان را به عبادت انسان وا می دارد خلط می کنند. در حالی که هیچ ارتباطی میان این دو، وجود ندارد. وی در ادامه بر این موضوع پافشاری می کند که آنها به دلیل همین اختلاط و قبل از آن به دلیل همین شکست، تلاش دارند جهاد در اسلام را محدود کنند، که امروزه از آن با عنوان جهاد دفاعی یاد می کنند. از نظر سید قطب، جهاد در اسلام مقوله دیگری است که هیچ ارتباطی با جنگ های امروزی مردم ندارد. انگیزه های جهاد در اسلام به طبیعت اسلام و ذات او و نیز به نقش آن در زمین و اهداف عالی که خداوند مقرر کرده، برمی گردد؛ و خداوند به دلیل آن رسولان را ارسال فرموده و خاتم النبیین را خاتم رسولان معرفی کرده است.

وی در ادامه می افزاید:

دین، اعلان عمومی برای آزادی انسان از بندگی انسان هاست و حتی تبعیت از هوای نفس نیز همان بندگی انسان محسوب می شود؛ لذا، فقط باید الوهیت خداوند یگانه و ربوبیت او بر جهانیان تحقق یابد و معنای این ربوبیت انقلابی است که حاکمیت بشر در هر شکل از اشکال موجود را از بین ببرد و مانع آن شود که انسان ها ارباب انسان های دیگر شوند. این اعلان، همان به چنگ آوردن حکومت غاصب و واگذاری آن به خداوند و طرد کردن غاصبانی است که بر مردم بر اساس قوانین پیش ساخته خود، حکومت کنند.[۳۷]

قطب با بهره گیری از آیات قرآن )وَهُوَ الَّذِی فِی السَّمَاء إِلَهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلَهٌ(،[۳۸] )إِنِ الْحُکمُ إِلاَّ لِلّهِ(،[۳۹] )قُلْ یا أَهْلَ الْکتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کلَمَهٍ سَوَاء بَینَنَا وَبَینَکمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِک بِهِ شَیئًا وَلاَ یتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ(،[۴۰] در صدد اثبات حکومت خداوند در زمین، به جای حکومت انسان هاست، و می نویسد:

مملکت خداوند در زمین با عهده دار شدن حاکمیت مردان خدا تحقق می پذیرد نه مردانی که به اسم خداوند سخن می گویند؛ همان گونه که امروزه (حکومت هایی به اشتباه) به اسم دموکراتیک، یا حکومت مقدس الهی شناخته می شوند؛ بلکه، باید شریعت خداوند حاکم شود. برای تحقق حکومت خدا در زمین و کوتاه کردن دست غاصبان و سروری بخشیدن به شریعت الهی و لغو قوانین بشری، فقط بیان و تبلیغ کارساز نیست و با اعلان نظری، فلسفی و سلبی کاری پیش نمی رود؛ بلکه، باید حرکت واقعی و ایجابی صورت بگیرد و در عمل، مردم از بندگی انسان ها آزاد شوند.[۴۱]

ابزار جهاد

اساساً از نظر سید قطب، مسلمانان باید با چه ابزاری به جهاد اقدام کنند؟ قطب در لابه لای نوشته های خود به برخی موارد اشاره کرده، از جمله: تبلیغ، کتاب، شمشیر، شعار و فداکاری؛ اما آیا وی در میان ابزارهای گوناگون، به ابزار خاصی از جهاد عنایت داشته است؟

سید قطب، مفهوم جهاد را بالاتر از جنگ دفاعی، که افراد شکست خورده و مأیوس به آن عنایت دارند، دانسته است.[۴۲] وی جدیت نصوص قرآنی وارده در باب جهاد و جدیت احادیث نبوی و نیز جدیت جنگ های پیش آمده در صدر اسلام و در طول تاریخ را گواهی بر ابطال عقاید کسانی می داند که جهاد را تفسیر به رأی کرده، آن را در مقابل فشارهای موجود و هجمه های مستشرقان مکار، دفاعی می دانند.[۴۳] قطب مدافعان دفاعی بودن جهاد را غرب زده می داند و معتقد است آنها قصد دارند ماهیت اسلام را تغییر دهند؛ زیرا، هدف اسلام از جهاد، تغییر و آزادی بشریت است،[۴۴] در حالی که جنگ دفاعی این هدف را برنمی تابد. به نظر قطب، آنها کسانی هستند که هدف اسلام را فراموش کرده اند و ارزش اسلام را کم دانسته اند.

وی جهاد را محدود به حرف نمی داند؛ افرادی که جهاد را مبتنی بر حرف و موعظه می دانند کسانی هستند که به بیراهه رفته اند. وی ابزار جهاد را سخن و موعظه نمی داند. لذا می گوید:

برقراری حکومت خداوند بر روی زمین و محو حکومت بشری، گرفتن قدرت از دست بندگان غاصب و برگرداندن آن به خداوند، اقتدار بر اساس حکومت الهی، و از بین بردن قوانین ساخته بشر فقط از طریق موعظه و حرف صورت نخواهد گرفت. آنهایی که قدرت خدایی را در زمین غصب کرده اند و بندگان خدا را به ستایش کننده خود تبدیل کرده اند، فقط از طریق حرف و سخن از کار برکنار نخواهند شد؛ زیرا، در غیر این صورت وظیفه پیامبران بسیار آسان تر انجام می گرفت.[۴۵]

سید قطب با کنار گذاشتن اصطلاحات جنبش و حرف، به طور ضمنی به تبلیغ اسلام از طریق شمشیر و کتاب، که هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند، اشاره می کند. وی با اشاره به کاربرد هر یک از این دو ابزار، شمشیر را برای مطیع ساختن و مقهور کردن سرزمین هایی به کار می برد که تحت حکومت غیرمسلمان ها قرار دارد و با آن مشرکان را وا می دارد تا به اسلام بگروند، یا با مرگ روبه رو شوند.[۴۶] وی به عنوان مغز متفکر اخوان المسلمین، که در مقابل جنبش های ضداستعماری فعالیت می کرد، ضمن قدردانی از آنها، اذعان می داشت که خداوند اخوان المسلمین را زنده بدارد که مصر را زنده کرد و مفهوم جهاد را، که از نظر مردم فقط شعار دادن و کف زدن بود، تغییر داد و مفهوم اصلی آن را، که کار و فداکاری است، به آن باز گردانید و چگونگی نبرد را، که منحصر به تبلیغات بود، به قربانی شدن و شهادت در راه خدا تبدیل کرد.[۴۷] وی کسانی را که مشغول ورد و ذکر هستند بیرون از جامعه اسلامی دانسته، می گوید:

اگر (اسلام) نیست، نشانه آن است که همه به ورد و ذکر مشغول اند، می خواهند که از آسمان خیر و برکت و آزادی و عدالت ببارد؛ اما هرگز دعای آنها مستجاب نخواهد شد و هرگز خداوند در وضع قومی دگرگونی ایجاد نمی کند، مادامی که خود وضع خود را تغییر ندهند.[۴۸]

تأثیر اندیشه های جهادی سید قطب

بالطبع اندیشه های جهادی سید قطب و پیش از او ابوالاعلی مودودی تأثیر شگرفی بر جنبش های سیاسی و جهادی داشته است. نقش و نفوذ سید قطب بر مبارزان جدید، نمایان است؛ زیرا، وی به عنوان یک نظریه پرداز، بر نوزایی و جهت دهی ایدئولوژی اسلامی تأثیر گذاشت. همچنین، به عنوان عضو برجسته اخوان المسلمین، ارتباط تداوم سازمانی میان اخوان و شاخه های آن را فراهم کرد. از سوی دیگر، سرپیچی های او، به عنوان یک عنصر فعال، از دولت و سرانجام مرگ او باعث شد مبارزان جوان تر شیوه شهادت را از او بیاموزند.[۴۹] تأثیرپذیری از اندیشه های سید، و تحول بخشی وی در اخوان المسلمین، گروه های نظامی اسلام گرا را به وجود آورد که هدفی جز قیام علیه حاکمان ظالم نداشتند. از گروه های جهادی، گروه جهاد اسلامی مصر را می توان نام برد که انور سادات را در ۱۹۸۱ ترور کرد؛ زیرا، ملاک هایی که قطب برای شناخت جامعه جاهلی طرح کرده بود حکومت سادات را نمونه کاملی از جامعه جاهلی معرفی می کرد؛ بنابراین، اعتقاد به عملی کردن واژه «جهاد» و تجویز هر گونه خشونت برای دست یابی به اهداف از نظر آنها دور نماند. عبدالسلام فرج، رهبر این گروه، با ذکر این پرسش که «آیا در سرزمین اسلامی زندگی می کنیم؟» می گفت جهاد در راه خدا فریضه ای است که علمای مصر آن را به فراموشی سپرده اند. او تنها راه بازگشت به اسلام و احیای آن را جهاد می دانست و معتقد بود با اینکه خدا بهترین راه را برای مسلمانان نهاده است، اما مسلمانان هر کدام راه خودشان را در پیش می گیرند، در حالی که تنها راه، استفاده از شمشیر است.[۵۰]

از نظر او، جهاد دائمی علیه یک حکومت کافر، عالی ترین و تنها راه تمام مسلمانان راستینی است که آرزوی نابودی جامعه جاهلی و احیای اسلام را دارند و مبارزه مسلحانه تنها شکل قابل قبول جهاد است. وی جهاد با توسل به راه های مسالمت آمیز چون شعار دادن، تشکیل احزاب اسلامی یا هجرت را نشانه ترس و حماقت می دانست و به پیروزی فقط از راه اسلحه اعتقاد داشت. وی بی سوادی را بهانه خوبی برای گریز از جهاد نمی دانست و معتقد بود هر مسلمانی می تواند بدون تلاش یا تحصیل زیاد، درباره جهاد مطالعه کند. او عامل عمده تحقیر و انحطاط، خواری و تفرقه و موقعیت اسفبار مسلمانان را خوداری آنها از جهاد می دانست.[۵۱]

از دیگر گروه های جهادی متأثر از سید قطب، سازمان القاعده است. در ۱۹۷۹، شوروی وارد کشور مسلمان افغانستان شد. افغان ها به رهبری افرادی همچون عبدالرسول سیاف، گلبدین حکمت یار، برهان الدین ربانی و احمدشاه مسعود به جهاد علیه شوروی پرداختند؛ اما این شروع آهسته جهاد، به محض منطبق شدن منافع مجاهدین افغان با آمریکا و کشورهایی چون عربستان و قطر و کویت در آزادی کشورشان از شوروی، سرعت بیشتری گرفت.[۵۲] این مسئله زمینه ای برای تشکیل سازمان القاعده شد.

عبدالله عزّام، از متأثران سید قطب و یکی از عالمان و سخنرانان توانمند، در خصوص تأثیرپذیری خود از سید قطب گفته است: «من در فکر از سید قطب، در فقه از نووی، در عقاید از ابن تیمیه و در روح از ابن قیم تأثیر پذیرفته ام».[۵۳] وی ضمن اینکه مسلمانان را به جهاد تشویق می کرد، در ۱۹۸۴ به انتشار مجله جهاد و نوشتن کتاب هایی به نام دفاع از سرزمین های اسلامی اقدام کرد و با اصرار به اینکه جهاد وظیفه هر فرد مسلمان است، مسلمانان جهان را، به جهاد در افغانستان فرا خواند. عبدالله عزّام با کمک اسامه بن لادن در اوایل دهه هشتاد، مکتبه الخدمه را تأسیس کرد. نقش دوم اسامه زمانی شکل گرفت که از عبدالله عزّام فاصله گرفت و در سال های ۱۹۸۶ و ۱۹۸۷ در نزدیک پادگان شوروی در شرق افغانستان پایگاهی به نام المأسده برای خود تأسیس کرد.[۵۴] در پی پیروزی های وی در ۱۹۸۷، مطبوعات به وی لقب «مبارز پارسا» دادند. از این رو القاعده به طور مشخص در ۱۹۸۸ تأسیس شد که هدفش براندازی نظام های کمونیستی و عربی و نیز تأسیس خلافت اسلامی بود.[۵۵] افرادی چون ابو ایوب عراقی، ابوالفرج یمنی، ایمن الظواهری، دکتر فضل مصری، ابو برهان الکبیر، ابوالحفص مصری، ابو مصعب مصری و عزالدین نقش مؤثری در تأسیس القاعده داشتند.[۵۶]

در پاسخ به این پرسش که آیا القاعده از افکار سید قطب متأثر بوده است، باید به نقش مجاهدین عرب و رهبران القاعده اشاره کنیم. مجاهدین عرب غالباً از گروه هایی بودند که این گروه ها از سازمان اخوان المسلمین متأثر بودند و پس از شکست خوردن طرح ها و برنامه هایشان به افغانستان مهاجرت می کردند.[۵۷] شواهد تاریخی نشان می دهد که در دهه ۸۰ پس از ترور انور سادات در کشور مصر، دیگر جایی برای فعالیت مجاهدین در مصر نبود؛ لذا می بینیم افراد مهمی چون سید امام و ایمن الظواهری و مهندس محمد، برادر ایمن الظواهری، از جمله کسانی بودند که به افغانستان مهاجرت کردند.[۵۸]

پس از مهاجرت جوانان عرب به افغانستان، گروه های فعال دیگری چون اخوان المسلمین مصر و الجهاد کوشیدند افکارشان را میان افغان های عرب منتشر کنند. در رأس این گروه ها، گروه های الجماعت و الجهاد مصر قرار داشتند که خط مشی خود را از کتاب های سید قطب و عبدالسلام فرج گرفته بودند. این دو گروه گروهی به نام جماعه الجهاد تشکیل دادند و کتاب دکتر سید امام شریف را با عنوان العمده فی اعداد العده منتشر کردند که این کتاب به عنوان مرجعی اساسی در بین اردوگاه ها، توزیع و تدریس می شد.[۵۹]

در خصوص رهبران القاعده نیز باید گفت که رهبران این گروه نیز متأثر از اندیشه های سید قطب بودند. بن لادن پس از آشنایی با ایمن الظواهری، تشکیل القاعده را مورد علاقه برادران مصری خود (یعنی گروه الجهاد و ایمن الظواهری) می داند.[۶۰]

با بررسی سخنان وی به روشنی نشانه های تأثیر افکار سید قطب را می توانیم ببینیم. وی با صراحت به کلام سید قطب اشاره می کند و می گوید: «باید اسلام محمد$ در تمام زمین حاکم شود، نه اینکه در شعائر تعبدی باقی بماند». وی با اشاره به آزادی فلسطین و غلبه بر یهود، پیروزی را از آن اسلام و مسلمان ها می داند.[۶۱]

نتیجه

سید قطب، با تقسیم جامعه به دو قطب جاهلی و اسلامی، معتقد بود هر جامعه ای که در آن اسلام نباشد جامعه جاهلی است و باید کوشید تا حکومت الله در آن تحقق یابد. جهاد یگانه راه رسیدن به حکومت اسلامی است و تا زمانی که دولت ها در جاهلیت به سر می برند یا از تبلیغ اسلام ممانعت می کنند، جهاد ادامه دارد.

بنا بر دیدگاه سید قطب، بر اساس منهج پویایی که در دین اسلام وجود دارد، چهار روش اصلی در جهاد اسلامی وجود دارد که منحط ترین نوع آن، جهاد دفاعی محسوب می شود، در حالی که اسلام چنین جهادی را نخواسته است. از نظر قطب، مفهوم جهاد بالاتر از جنگ دفاعی است. قطب کسانی را که جهاد را دفاعی می دانند، غرب زده دانسته، معتقد است آنها می کوشند ماهیت اسلام را تغییر دهند؛ زیرا، هدف اسلام، تغییر و آزادی بشریت است و جنگ دفاعی این هدف را تأمین نمی کند. از نظر وی، جهاد محدود به حرف و موعظه نیست و افرادی که جهاد را مبتنی بر حرف و موعظه می دانند از جمله کسانی هستند که به بیراهه رفته اند.

سید قطب به حفظ اسلام به عنوان یک اصل جهانی می نگرد و مبارزه با مخالفان این اصل جهانی و کشتن آنها را اصلی ترین شیوه های جهاد می داند و معتقد است در اسلام، عقیده، شالوده دین را تشکیل می دهد و عقیده، یعنی باور به اینکه باید ربوبیت خداوند سرتاسر عالم را فرا بگیرد و هیچ بنده ای تحت سلطه بنده دیگر نباشد. این هدف فقط در سایه حکومت الهی و نظام اسلامی، که در آن بندگان خدا، آزادانه به پذیرش دین اسلام مبادرت کنند محقق می شود. از آنجایی که جامعه جاهلی با اصل این عقیده مخالف است و در صدد امحای آن برمی آید، خداوند، جهاد را وسیله ای برای حمایت از آن مقرر کرده است و مسلمانان در هر کجای جهان، وظیفه دارند برای اعتلای این عقیده، که لاجرم به تشکیل حکومت الله در زمین منجر می شود، از هیچ کوششی دریغ نکنند.

وی برای جهاد، اهدافی را برمی شمرد و معتقد است به کمک جهاد، عقاید از فتنه ها و آشوب ها محفوظ می ماند و از شریعت انسان ها حمایت می شود. اما هدف اصلی جهاد از نظر خود را، استقرار الوهیت خداوند یگانه و ربوبیت او بر همه جهانیان معرفی می کند. از نظر وی، هر گونه پیکاری جهاد محسوب نمی شود. زیرا جهاد فقط در راه خدا و برای رضای او صورت می گیرد و جنگ های طولانی که صرفاً به منظور اهداف غیرالهی به وقوع می پیوندد، محکوم است.

بازخوانی اندیشه های جهادی سید قطب تأثیر شگرفی بر جنبش های سیاسی و جهادی داشته است. گروه های جهادی رادیکالی، چون الجهاد، التحریر الاسلامی، التکفیر و الهجره و القاعده با الگو گرفتن از قطب، در ظاهر به نیت اجرایی کردن فرامین الله در زمین و تحقق حکومت اسلام در سرزمین کفر، در اجرای پروژه هایی همچون ترور، و مخالفت با حاکمان ظلم و کفر نقش های بارزی ایفا کرده اند.

 

منابع

۱ – قرآن کریم.

۲ – بن لادن، اسامه، توجیهات المنهجیه، بی جا: بی تا.

۳ – برگر، پیتر ال.، اسامه بن لادن، ترجمه: عباس قلی غفاری فرد، تهران: اطلاعات، ۱۳۹۰ش.

۴ – دکمجیان، هرایر، جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب، ترجمه: حمید احمدی، تهران: انتشارات کیهان، ۱۳۹۰ش.

۵ – سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم: مؤسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۵ش.

۶ – فرج، عبدالسلام، الفریضه الغائبه، بی جا: بی تا.

۷ – قطب، سید، مقابله اسلام با سرمایه داری و تفسیر آیات ربا، ترجمه: سید محمد رادمنش، تهران: انتشارات بنیاد علوم اسلامی، ۱۳۶۰ش.

۸ – ، معالم فی الطریق، قاهره: انتشارات دار الشروق، ۱۹۷۳م.

۹ – ، ما چه می گوییم، ترجمه: هادی خسرو شاهی، تهران: انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۰ش.

۱۰ – ، عدالت اجتماعی در اسلام، ترجمه: سید هادی خسرو شاهی، قم: انتشارات کلبه شروق، ۱۳۴۶ش.

۱۱ – ، فی ظلال القرآن، بی جا: انتشارات مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت (ع)، بی تا.

۱۲ – ، فاجعه تمدن و رسالت اسلام، ترجمه: علی حجتی کرمانی، تهران: انتشارات القبس، چاپ ششم، ۱۳۶۵ش.

۱۳ – ، اسلام و صلح جهانی، ترجمه: سید هادی خسرو شاهی و زین العابدین قربانی، تهران: انتشارات دفتر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۶ش.

۱۴ – ، مقومات التصور الاسلامی، قاهره: انتشارات دار الشروق، ۱۹۹۷م.

۱۵ – ، المستقبل لهذا الدین، قم: دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۱۰ق.

۱۶ – ، دراسات الاسلامیه، قاهره: مکتبه لجنه الشباب المسلم، ۱۹۵۳م.

۱۷ – ، معرکتنا مع الیهود، بیروت: دار الشرق، ۱۴۱۳ق.

۱۸ – ، ویژگی های ایدئولوژی اسلامی، ترجمه: علی حجتی کرمانی، تهران، بی نا، ۱۳۶۷ش.

۱۹ – طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت: مؤسسه اعلمی، ۱۴۰۳ق.

۲۰ – طویل، کمیل، القاعده و خواهرانش، تهران: اندیشه سازان نور، ۱۳۹۱ش.

۲۱ – کوپل، ژیل، پیامبر و فرعون، ترجمه: حمید احمدی، تهران: انتشارات کیهان، ۱۳۶۶ش.

۲۲ – عبدالرحیم، علی، حلف الارهاب تنظیم القاعده، قاهره: مرکز المحروسه، ۲۰۰۳م.

۲۳ – مودودی، ابوالاعلی، المصطلحات الاربعه فی القرآن، کویت، ۱۹۷۷م.

۲۴ – واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت: مؤسسه الاعلمی، بی تا.

 

منبع: نشریه سراج منیر


پاورقی ها

[۱]. سید قطب، معالم فی الطریق، ص۵٫

[۲]. همو، اسلام و صلح جهانی، ص۲۱۸٫

[۳]. همو، ما چه می گوییم، ص۳۹٫

[۴]. ابوالاعلی مودودی، المصطلحات الاربعه فی القرآن، ص۱۰۷٫

[۵]. سید قطب، معالم فی الطریق، ص۱۱۶؛ همو، معرکتنا مع الیهود، ص۵۶٫

[۶]. همو، معالم فی الطریق، ص۵٫

[۷]. سید قطب، ویژگی های ایدئولوژی اسلامی، ص۱۳۰٫

[۸]. سید قطب، مقومات التصور الاسلامی، ص۲۹۸٫

[۹]. سید قطب، فی ظلال القرآن، ص۱۶٫

[۱۰]. سید قطب، معالم فی الطریق، ص۵۴٫

[۱۱]. ابوالاعلی مودودی، المصطلحات الاربعه فی القرآن، ص۱۰۷٫

[۱۲]. سید قطب، مقابله اسلام با سرمایه داری و تفسیر آیات ربا، ص۵۳٫

[۱۳]. سید قطب، معالم فی الطریق، ص۳۸٫

[۱۴]. سید قطب، فاجعه تمدن و رسالت اسلام، ص۲۳۴٫

[۱۵]. همان، ص۲۳۵٫

[۱۶]. سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۱، ص۱۸۶٫

[۱۷]. همان، ص۱۸۷٫

[۱۸]. سوره حج (۲۲)، آیه ۳۹-۴۰٫

[۱۹]. سید قطب، معالم فی الطریق، ص۴۱٫

[۲۰]. محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۰۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۷۰٫

[۲۱]. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۴۶۵٫

[۲۲]. سوره نساء (۴)، آیه ۷۷٫

[۲۳]. سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۱، ص۱۸۷٫

[۲۴]. سوره انفال (۸)، آیه ۳۹٫

[۲۵]. سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۳، ص۳۲۱٫

[۲۶]. همان، ج۱، ص۱۸۷٫

[۲۷]. سید قطب، معالم فی الطریق، ص۳۹٫

[۲۸]. همو، المستقبل لهذا الدین، ص۱۲٫

[۲۹]. همو، معالم فی الطریق، ص۴۶٫

[۳۰]. سید قطب، عدالت اجتماعی در اسلام، ص۲۴٫

[۳۱]. سوره بقره (۲)، آیه ۱۹۰٫

[۳۲]. سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۱، ص۱۸۷٫

[۳۳]. همان، ج۳، ص۳۲۱٫

[۳۴]. همان، ج۳، ص۳۲۱٫

[۳۵]. سید قطب، دراسات الاسلامیه، ص۸۰٫

[۳۶]. همو، معالم فی الطریق، ص۳۵٫

[۳۷]. همان، ص۳۶٫

[۳۸]. سوره زخرف (۴۳)، آیه ۸۴٫

[۳۹]. سوره یوسف (۱۲)، آیه ۴۰٫

[۴۰]. سوره آل عمران (۳)، آیه ۶۴٫

[۴۱]. سید قطب، معالم فی الطریق، ص۳۷٫

[۴۲]. همان، ص۳۹٫

[۴۳]. همان، ۴۱٫

[۴۴]. همو، اسلام و صلح جهانی، ص۲۱۸٫

[۴۵]. همو، معالم فی الطریق، ص۳۷٫

[۴۶]. همان، ص۳۸٫

[۴۷]. همو، ما چه می گوییم، ص۱۰۷٫

[۴۸]. همو، عدالت اجتماعی در اسلام، ص۲۵٫

[۴۹]. هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب، ص۱۶۵٫

[۵۰]. عبدالسلام فرج، الفریضه الغائبه، ص۱۶٫

[۵۱]. هرایر دکمجیان، جنبش های اسلامی معاصر در جهان عرب، ص۱۸۱٫

[۵۲]. کمیل طویل، القاعده و خواهرانش، ص۳۴٫

[۵۳]. علی عبدالرحیم، حلف الارهاب تنظیم القاعده، ص۱، ۲۲٫

[۵۴]. پیتر ال. برگر، اسامه بن لادن، ص۹۶٫

[۵۵]. کمیل طویل، القاعده و خواهرانش، ص۶۱٫

[۵۶]. همان، ص۶۴٫

[۵۷]. همان، ص۸۰٫

[۵۸]. همان، ص۶۵٫

[۵۹]. همان، القاعده و خواهرانش، ص۸۰٫

[۶۰]. پیتر ال. برگر، اسامه بن لادن، ص۱۳۲٫

[۶۱]. اسامه بن لادن، توجیهات المنهجیه، ص۲، ۵٫