عَمرو بن حمق خزایی، از اکابر و بزرگان اصحاب رسول خداصلی الله علیه و آله و از شخصیتهای برجسته اسلام است. او بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام از زمره هواداران مخلص و یاران ثابت قدم امیرالمؤمنین بود و در تمامی زندگانی خود لحظه ای از صراط مستقیم الهی عدول نکرد و در راه ایمان و اعتقاد مستقیم خود به ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام در سال ۵۰ هجری در کوههای موصل به دست عمال و کارگزاران فاسد معاویه به شهادت رسید
و سر مبارکش را از تن جدا کرده و برای معاویه فرستادند. او از شرطه الخمیس و نیروهای ویژه و از امرای سپاه حضرت علی علیهالسلام به شمار می آید .
عمرو در یکی از دیدارهای خود با رسول خداصلی الله علیه و آله آن حضرت را با مقداری آب یا شیر سیراب نمود، پیامبر صلی الله علیه و آله در حقش دعا کرد و گفت «اللهم مَتَّعه بشبابه؛ بار پرودرگارا او را از جوانیش بهره مند گردان.» به برکت دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله عمرو بن حمق در حالی که هشتاد سال از عمر شریفش میگذشت یک تار موی سفید در صورتش دیده نمیشد.
پس از توطئه معاویه و عمروعاص در به نیزه بردن قرآنها، تعداد زیادی از یاران امام علیهالسلام فریب خوردند و خواستار پایان جنگ شدند، اما عدهای از یاران مخلص و خردمند امام علیه السلام به تبعیت از امام خویش بر ادامه جنگ تأکید میورزیدند. از جمله آنها عمرو بن حمق بود که خطاب به حضرت عرضه داشت:
ای امیر مؤمنان، به خدا سوگند چنین نبوده که ما دعوت تو را و یاری دادنت را بر باطل پذیرا شده باشیم، ما فقط برای خدا تو را پذیرا شده و فقط حق را اختیار کردهایم، اگر کسی غیر از تو ما را به آنچه تو دعوت کردی، دعوت میکرد نمیپذیرفتیم و ستیز و لجاج شدیدی میبود، و در آن، فراوان سخن گفته میشد، و اینک حق به مقطع خود رسیده است و ما را در قبال رأی شما، رأیی نیست.
به معاویه خبر دادند که عمرو بن حمق دوست و یار دیرین علی علیهالسلام فرار کرده و به کوههای موصل پناه برده است فوراً به والی و حاکم موصل که در آن زمان «عبدالرحمن بن عثمان ام حکم ثقفی» پسر خواهر معاویه بود نوشت که عمرو را در آن جا موصل دستگیر کرده و به شام بفرستد!
عبدالرحمن جمعی از نیروهای مسلح خود را برای دستگیری عمرو به کوههای موصل اعزام نمود، ولی هنگامی مأموران به او دست یافتند که وی در اثر مار گزیدگی بدرود حیات گفته بود و یا به قولی در اثر بیماری درد شکم قدرت بر دفاع نداشت. رفاعه بن شداد که همراه او بود خواست به جنگ و دفاع بپردازد، ولی عمرو به او توصیه کرد، دست از دفاع بردارد؛ زیرا حمله بیفایده است و به او سفارش کرد اگر میتوانی خود را نجات ده، رفاعه بر اسبی سوار شد و به آنها حمله کرد و از میانشان فرار نمود که هرچه خواستند او را دستگیر کنند موفق نشدند، ولی عمرو را دستگیر نمودند چون از نامش پرسیدند او از معرفی خود امتناع کرد و گفت: کسی هستم که اگر مرا رها کنید به نفع شماست و اگر مرا بکُشید به ضرر شما است. سپس او را نزد عبدالرحمن حاکم موصل بردند، حاکم فوراً او را شناخت و درباره وی با معاویه مکاتبه نمود و دستور خواست.
معاویه در پاسخ نوشت: نخست او را شلاق بزنید، بعد او را بکشید، ولی اولین ضربهای که بر بدن او زدند، زندگی را به درود حیات گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد. سپس سرش را بریدند و به شام فرستادند و این اولین سری بود که در اسلام از شهری به شهر دیگر حمل گردید.
این واقعه دلخراش در سال ۵۰ هجری اتفاق افتاده است .
مقبره این شهید راه امامت و هدایت و صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله در موصل اکنون به یکی از اماکن زیارتی مسلمانان تبدیل شده است. ابو عبداللَّه سعید بن حمدان پسر عموی سیف الدوله و ناصر الدوله دو فرزند حمدان در سال ۳۳۶ هجری عمارتی بزرگ و حرمی وسیع بر مقبره او بنا نهاد و تأسیس این عمارت موجب بروز فتنهای میان شیعیان و مردم سنی گردید.
آمنه بنت شرید همسر عمرو در زمان شهادت همسرش در زندان دمشق به سر میبرد. او به جرم محبت خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و شخص امیرالمؤمنین علیهالسلام به دستور معاویه روانه زندان شد، زمانی که سر بریده عمرو توسط عمال حکومت شام به دمشق فرستاده شد، معاویه دستور داد برای تشدید رنجهای روحی همسرش آمنه، آن سر را به زندان ببرند، آمنه پس از آن که سر همسر خود را شناخت غش کرد و بیهوش شد و هنگامی که به هوش آمد به رسم زنان عرب، دست بر سر گذاشت و بسی آه و ناله کرد و خطاب به مأموران زندان گفت: وای بر شما، پس از آن که مدت زیادی میان من و همسرم جدایی انداختید و او را متواری نمودید اکنون با وقاحت تمام، سر بریدهاش را به من هدیه میکنید.
منبع:پرسمان
پاسخ دهید