١. داناى نیاموخته
امتیاز خاتم پیامبران (صلى الله علیه وآله وسلم) از این جنبه است که نزد آموزگارى از جنس بشر خواندن و نوشتن نیاموخت[۱] و در محیط علم و دانش بزرگ نشد، بلکه نشو و نماى او در جامعه جاهلى بوده و هیچ کس در پى انکار این حقیقتِ قرآنى برنیامده است.[۲]
آن بزرگوار میان مردمى بالندگى یافت که جهل و نادانى آنان و فاصله شان از علوم و معارف از همه بیشتر بود، رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) آن دوران را عصر جاهلیت نامید و امکان ندارد چنین نامگذارى از کسی جز فرد دانشورى، که به دانش و جهل و خِرَد و نادانى مردم کاملاً آگاهى داشته، صادر گردد.
افزون براین، وى (از نزد خدا) کتابى آورد که مردم را به علم و دانش و فرهنگ و اندیشه و تفکّر فرا خوانده و انواع علوم و معارف را در خود جاى داده است. او در آغاز، طبق برنامه در خور تحسینى، کتاب و حکمت را به مردم آموخت[۳] تا این که تمدنى منحصر به فرد ایجاد کرد که شرق و غرب را با همه علوم و معارفش درنوردید و هم چنان نیز نور افشانى می کند و مى درخشد.
آن حضرت خواندن و نوشتن نیاموخت، ولى با نادانى و جاهلیت و بت پرستى مبارزه کرد. دینى راستین و آیینى جهانى براى بشر به ارمغان آورد و در طول تاریخ، انسان ها را به هماوردى فراخواند. وى از نظر شخصیّت و دانش و معارف، سخنان جامع و پُر معنا و خِرَدِ برتر و فرهنگ و شیوه تربیتى اش، معجزه بود.
از این جاست که خداى متعال مى فرماید:
به خدا و فرستاده اش ایمان آورید، آن پیامبر درس نخو کنده اى که به خدا و کلماتش ایمان دارد و از او پیروى کنید تا هدایت یابید.[۴]
و نیز خطاب به رسولش فرمود:
و خداوند کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد و آن چه را نمى دانستى به تو آموخت و فضل و عنایت خدا بر تو هماره بزرگ بوده است.[۵]
آرى، خداوند آن چه را لازم بود به او وحى نمود و کتاب و حکمت را به او آموخت و وى را مشعلى فروزان و حجت و فرستاده اى بیانگر دستورات الهى و پند دهندهاى امانتدار، شخصیّتى یادآور کننده، مژده دهنده و بیم دهنده مقرّر داشت.[۶]
خداوند به وى شرح صدر و سینهاى گشاده عنایت کرد و او را براى پذیرش وحى و پرداختن به وظیفه ارشاد، در جامعه اى که تعصّب و خودخواهى بر آن سایه افکن بود ،مهیا ساخت، آن وجود مقدّس، برجسته ترین راهنما و پیشوایى به شمار مى آمد که بشر در تبلیغ دعوت و تعلیم و تربیت، سراغ داشت.
تبدیل محیط جاهلى در ظرف چند سال به نگاهبانى مورد اعتماد و مدافعى نیرومند براى کتاب هدایت و مشعلى فروزان در علم و دانش و مقاوم در برابر تحرکات دگرگون کننده حقیقت تحوّلى شگرف تلقى مى شد. این ویژگى را باید معجزه این کتاب جاودانى و رسول گرامى و پیشواى (اُمّى) دانست. کسی که در آن جامعه پر از جهل بیش از همه مردم از خرافات و اوهام فاصله داشت و این ویژگى، نورِ بصیرت الهى به شمار مى آمد که زوایاى وجود مبارکش را احاطه کرده بود.
٢ . نخستین پرستشگر
خضوع کامل در برابر خدا، آفریدگار هستى و ایجاد کننده وجود و تسلیم کامل در مقابل قدرت عظیم و نفوذ حکم او و بندگى بى چون و چرا و از سر اختیار در برابر معبود یکتا و بى نیاز، نخستین قلّه اى است که هر انسانى باید آن را پشت سر نهد تا براى گزینش الهى مهیا گردد. قرآن کریم در مورد پیامبر بلند مرتبه اسلام، به این حقیقت گواهى مى دهد:
(قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَى صِرَاط مُسْتَقِیم… وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ);[۷]
بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده… و من نخستین مسلمانم.
این ویژگى، نشان کمالى است که این بنده مسلمان، بدان دست یافت و در بندگى خود در برابر خدا، گوى سبقت از دیگران ربود و این بندگىِ بى مانند، در گفتار و کردارش جلوه گر شد تا آن جا که فرمود:
«قُرَّهُ عَیْنِی فِی الصَّلَاهِ»[۸]
نماز روشنایى دیده من است.
او در انتظار فرا رسیدن وقت نماز به سر مى بُرد و براى ایستادن در برابر خدا اشتیاقش فزونى مىیافت و به مؤذّن خود بلال مى فرمود:
بلال! با اذان خود ما را آرامش ببخش.[۹]
آن بزرگوار همواره با اعضاى خانواده خود به گفت وگو مى نشست، ولى آن گاه که وقت نماز فرا مىرسید [چنان از سخن گفتن با آنان خود دارى مى کرد] که گویى یکدیگر را نمى شناسند.[۱۰] و هر گاه نماز به پا مى داشت از سینه اش خُروشى چون صداى غلیان دیگ جوشان به گوش مى رسید.[۱۱] از بیم خدا آن قدر مى گریست که محل نمازش تر مى شد.[۱۲] به اندازه اى نماز مى گزارد که پاهاى مبارکش متورّم مى شد، به او مى گفتند: خداوند که گناهان گذشته و آینده شما را بخشیده، چرا این گونه عبادت مى کنى؟! مى فرمود:
آیا نباید بنده اى سپاسگزار باشم؟.[۱۳]
آن حضرت، ماه شعبان و رمضان و سه روز از هر ماه را روزه داربود[۱۴] و با حلول ماه رمضان رنگ چهره مبارکش دگرگون مى شد و نماز گزاردنش افزون مى گشت و با تضرع و زارى به دعا و نیایش مى پرداخت. بافرارسیدن دهه آخر ماه رمضان براى عبادت کاملا آماده مى شد و از زنان، دورى مى جست و شب زنده دارى مى کرد و در خلوت به عبادت مى پرداخت[۱۵] و در مورد دعا مى فرمود:
دعاروح عبادت است.[۱۶] ; (دعا) سلاح فرد با ایمان و ستون دین و نور آسمان ها و زمین است.[۱۷]
همواره با خدا در ارتباط بود… و در هر کار کوچک و بزرگ همواره به پیشگاهش تضرع و زارى و دعا مى کرد. روزى هفتاد بار بى آن که گناهى انجام داده باشد، توبه مى نمود[۱۸] و هرگاه از خواب بیدار مى شد سر بر آستان حق مى سایید[۱۹] و روزانه سیصد و شصت بار خدا را سپاس مى گفت و عرضه مى داشت:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعَالَمِینَ کَثِیراً عَلى کُلِّ حَال»[۲۰]
در همه حالات، حمد و سپاس فراوان پروردگار جهانیان را سزاست.
و پیوسته به تلاوت قرآن مى پرداخت و شیفته و دلباخته آن بود. جبرئیل براى کاهش رنج و زحمتى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در انجام عبادات بر خود روا مى داشت، این آیه ها را بر او نازل کرد:
(طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى)[۲۱]
طه * ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که به زحمت افتى.
٣. اعتماد به خدا
خداى سبحان به رسول گرامى خود فرمود:
(أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَاف عَبْدَهُ);[۲۲]
آیا خداوند براى (نجات) بنده اش کافی نیست.
نیز به او فرمود:
و بر خداوند عزیز و رحیم توکل نما، همان کسی که تو را به هنگامى که (براى عبادت) بر مى خیزى و نیز حرکت تو را در میان سجده کنندگان مى بیند.[۲۳]
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) همان گونه که خدا فرموده است، به ذات مقدس بارى تعالى اعتماد و اطمینان مطلق داشت.
از جابر، نقل شده که گفت: در منطقه ذات الرقاع با رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)همراه بودیم، به درخت سایه دارى رسیدیم ما[به احترام رسول خدا] از سایه آن درخت استفاده نکردیم. وقتى پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) در سایه آرمید، ناگهان مشرکى از راه رسید و شمشیر حضرت را که به درخت آویزان بود برگرفت و بر پیامبر حمله برد و گفت: از من مى ترسى؟
حضرت فرمود: خیر.
گفت: چه کسی تو را از این شمشیر بُرّان رهایى مى بخشد؟
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: خدا. و شمشیر از دست آن مرد افتاد.پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)شمشیر را برداشت و به آن شخص فرمود: چه کسی تو را از دست من رهایى مى بخشد؟
مرد گفت: از شما انتظار عفو دارم.
حضرت بدو فرمود: بگو: لااله الاّ الله وإنّى رسول الله .
مرد گفت: از به زبان آوردن این جمله معذورم دار، ولى پیمان مى بندم هیچ گاه با شما نجنگم و با آسانى که با تو سرِ جنگ دارند، همدستى نکنم. از این رو، پیامبر از او دست برداشت. وقتى آن مرد نزد یاران خود باز گشت، اظهار داشت : من از نزد بهترین انسان ها پیش شما آمده ام.[۲۴]
۴ . شجاعت فوق العاده
خداى متعال فرمود:
[پیامبران پیشین] آسانى بودند که به تبلیغ رسالت هاى الهى مى پرداختند و تنها از او مى ترسیدند و از هیچ کس جز او بیم نداشتند.[۲۵]
از على بن ابى طالب(علیه السلام) که دلاور مردان عرب در برابرش سر تسلیم فرود مى آوردند، نقل شده فرمود:
هرگاه جنگ شدت مى یافت و دو سپاه با یکدیگر رو برو مى گردیدند، ما به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)پناه مى بردیم، در آن گیر و دار هیچ کس از پیامبر به سپاه دشمن نزدیک تر نبود.[۲۶]
روز اُحد آن گاه که مردم پرا کنده شده و رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) را تنها گذاشتند، مقداد، ثابت قدمى رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) را به توصیف کشیده، مى گوید: به خدایى که او را به حق به پیامبرى برانگیخت من در آن عرصه ندیدم رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)وجبى عقب نشسته باشد. آن حضرت رو در روى دشمن قرار داشت. گاهى جمعى از یارانش به سوى وى برگشته و گاهى از اطرافش پرا کنده مى شدند و گاهى مى دیدم ایستاده و از آمانش تیر مى افکند یا سنگ پرتاب مى کند، تا کار به جایى رسید که دو طرف به پرتاب سنگ پرداختند.[۲۷]
۵ . پارسایى بىنظیر
خداى متعال فرمود:
و هرگز چشمان خود را به نعمت هاى مادى که به گروه هایى از آنان دادیم، میفکن، این ها شکوفه هاى زندگى دنیاست ،تا آنان را در آن بیازماییم و روزى پروردگارت بهتر و پایدارتر است.[۲۸]
از ابو امامه از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) منقول است که فرمود:
پروردگارم بر من عرضه فرمود که سرزمین مکّه را برایم از طلا قرار دهد عرض کردم:
پروردگارا! نمى خواهم، بلکه علاقه مندم یک روز سیر و روزى دیگر گرسنه باشم… آن گاه که گرسنه شدم به درگاهت تضرع و زارى کنم و تو را یاد نمایم و آن زمان که سیر گشتم، تو را شکر و سپاس گویم.[۲۹]
روزى پیامبر بر حصیرى خوابیده بود پس از بیدار شدن، جاى حصیر بر پهلوى مبارکش مانده بود، به او عرض شد:اجازه دهید برایتان زیر کندازى تهیه کنیم. حضرت فرمود:
مرا با دنیا چه کار؟! من در دنیا نظیر سوارى مى مانم که لحظاتى زیر سایه درختى درنگ کرده و سپس حرکت می کند و آن را وامى نهد.[۳۰]
ابن عباس مى گوید: رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) شب هاى پیاپى گرسنه مى خوابید و خانواده اش براى شام غذایى در اختیار نداشتند و بیشتر نان هایى که استفاده مى کردند از جو تهیه شده بود.[۳۱]
عایشه گفته است: هرگز خانواده پیامبر در یک روز، دو وعده غذا نخوردند مگر این که یک وعده آن خرما بود.[۳۲] نیز مى گوید: رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) که دنیا را وداع گفت، زره مبارکش نزد فردى یهودى در قبال سى صاع ( ٩٠ کیلو) جو، گرو بود.
از انس بن مالک نقل شده که: فاطمه (علیها السلام) پاره نانى خدمت پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) آورد، حضرت فرمود:
فاطمه جان! این پاره نان چیست؟ عرضه داشت: قرص نانى است که خوش نداشتم آن را تناول کنم و آن را براى شما آوردم. حضرت فرمود: این نخستین غذایى است که پس از سه روز وارد دهان پدرت مى شود.[۳۳]
قُتاده مى گوید: پیش اَنس بودیم و نانواى وى نزدش حضور داشت. انس گفت: پیامبر تا زنده بود نان ترد (مطبوع) و گوشت آب پز تناول نکرد.[۳۴]
۶. بخشش و بردبارى
ابن عباس مى گوید: پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در کارهاى خیر بخشنده ترین مردم به شمار مى آمد و بالاترین بخشش را در ماه مبارک رمضان داشت… جبرئیل هر سال در ماه رمضان به دیدار آن بزرگوار مى آمد… و هرگاه جبرئیل با او دیدار مى کرد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)نسبت به امور خیر، از تند بادها بخشنده تر مى شد.[۳۵]
جابر مى گوید: پیامبراسلام هرگز در برابر درخواستِ مردم، نَه نگفت.[۳۶]
روایت شده رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نزد بزّازى آمد و از او پیراهنى به چهار درهم خریدارى کرد و آن را پوشید و بیرون رفت. در مسیر راه مردى از انصار به او برخورد و عرضه داشت: اى رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم)! پیراهنى نیاز دارم، خداوند از لباس هاى بهشتى بر تو بپوش کند. حضرت پیراهن خویش را از تن بیرون آورد و بر آن مرد پوش کند و سپس نزد صاحب مغازه بازگشت و پیراهن دیگرى به چهار درهم خرید و دو درهم، برایش باقى ماند، در راه به کنیزکى گریان برخورد نمود، علت گریهاش را پرسید، کنیزک در پاسخ گفت: اى رسول خدا! آسان (ارباب من) دو درهم به من سپردند تا با آن مقدارى کرد تهیه کنم، ولى آن ها را گم کردهام. پیامبر دو درهمِ (باقى) را به او داد، کنیزک عرضه داشت: مى ترسم اگر به خانه برگردم مرا تنبیه کنند.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) او را تا خانه مولایش همراهى کرد بدآنجا که رسید بر اهل خانه سلام کرد، آنان صداى حضرت را شناختند [ولى پاسخ ندادند] بار دوم و سوم باز گشت و سلام کرد، آن گاه سلامش را پاسخ گفتند. حضرت بدانها فرمود: مگر شما نخستین سلام مرا نشنیدید؟ عرض کردند: شنیدیم، ولى دوست داشتیم با سلام کردن بیشتر براى ما سلامتى بخواهى. پدر و مادرمان فدایت، بفرمایید چه چیز سبب حضور شما در این جا شد ؟
فرمود: بدین جهت که این کنیزک مى ترسید او را تنبیه کنید. صاحب کنیزک عرضه داشت: چون شما او را همراهى نمودید به پاس مقدمتان، او را در راه خدا آزاد کردم و رسول گرامى اسلام، آنان را به خیر و نیکى و بهشت مژده داد و فرمود:
خداوند در این ده درهم برکت ایجاد کرد، بر اندام پیامبرش و مردى از انصار پیراهن پوشاند و به وسیله آن ها برده اى را آزاد کرد، خدا را سپاس مى گویم، هم اوست که به قدرت خویش این نعمت را بر ما ارزانى داشت.[۳۷]
با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، آن حضرت همه اسیران را آزاد مى کرد و به فقرا یارى مى رساند.[۳۸]
از عایشه نقل شده که: رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) هیچ گاه از کسی که در مورد او اسائه ادب روا مى داشت، انتقام نمى گرفت مگر جایى که به احکام الهى بى حرمتى مى شد. هیچ گاه با دستش کسی را تنبیه نکرد، مگر آن جا که در راه خدا چنین عملى انجام مى پذیرفت، و هیچ گاه کسی را که از او درخواستى داشت، محروم نساخت مگر این که از او درخواست گناهى مى شد که وى بیش از همه مردم از گناه فاصله داشت.[۳۹]
از عبید بن عمیر روایت شده گفت: هر گنهکارى را که گناهش به مرز اجراى حدّ نرسیده بود نزد حضرت مى آوردند، آن بزرگوار وى را مى بخشید. [۴۰]
أنس مى گوید: ده سال افتخار خدمتگذارى رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) را داشتم، آن حضرت حتى به من اُفّ نگفت و در مورد کارى که انجام داده بودم نفرمود چرا انجام داده اى؟ و امورى را که انجام نداده بودم نفرمود چرا انجام نداده اى؟[۴۱]
عربى بیابانى نزد آن حضرت آمد و رداى مبارکش را به گونه اى کشید که جاى حاشیه ردا بر گردن آن بزرگوار ماند، آن گاه به حضرت عرض کرد: اى محمد! از اموال الهى که در اختیار دارى به من نیز سهمى بده. حضرت متوجه او شد و لبخندى زد. سپس دستور داد اموالى به او بدهند.
وجود مقدس پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) در دوران زندگى خود به عفو و بخشش و گذشت، معروف بود… وحشى، قاتل عمویش حضرت حمزه را بخشید… چنان که از خیانت زن یهودى که گوسفند بریان مسمومى نزد حضرت آورد، گذشت و ابوسفیان را مورد بخشش قرارداد و ورود به خانه او را امان از کشته شدن مقرّر داشت، و از قریش که نافرمانى دستور خدا کرده و با تمام توان با حضرتش جنگیده بودند، چشم پوشى کرد … در صورتى که آن بزرگوار در اوج قدرت و عزّت و سربلندى قرار داشت و بدان ها فرمود:
خدایا! قوم من افرادى جاهل کند آنان را هدایت فرما … اکنون آزادید و مى توانید بروید.[۴۲]
قرآن کریم از عظمت حلم و برد بارى رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) سخن مى گوید (وَلَوْ آُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ);[۴۳]
اگر خشن و سنگدل بودى از پیرامونت پرا کنده مى شدند، پس آن ها را ببخش و برایشان آمرزش بطلب .
و در این فرموده اش بالاترین درجه مهربانى و عطوفتش را توصیف کرده است:
(لَقَدْ جَاءَآُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ);[۴۴]
به یقین، رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنج هاى شما بر او سخت و گران است و بر هدایت
شما پافشارى دارد و با مؤمنان، رؤوف و مهربان است.
٧. آزَرم و فروتنى
از ابوسعید خُدرى روایت شده که گفت: شرم و حیاى پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) از دوشیزه اى که در پوشش قرار داشته باشد بیشتر بود و اگر چیزى را ناخوشایند مى داشت، از چهره مبارکش هویدا بود.[۴۵]
از على(علیه السلام) نقل شده که فرمود: هر گاه چیزى از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) درخواست مى شد و قصد داشت آن را انجام دهد، مى فرمود: آرى. و اگر نمى خواست انجام دهد، سکوت مى کرد و هیچ گاه در مورد چیزى، نَه نگفت.[۴۶]
از یحیى بن ابى کثیر نقل است که رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:
من مانند بنده، غذا مى خورم و مانند بنده، مى نشینم، زیرا من تنها یک بنده ام.[۴۷]
معروف است، آن بزرگوار بر کودکان سلام مى کرد.[۴۸] رسول خدا خواست با مردى سخن بگوید، آن شخص از هیبت و شکوه حضرت بر خود لرزید، آن جناب فرمود:
آرام باش، من پادشاه نیستم (که از من مى ترسى ) بلکه فرزند زنى هستم که غذایش گوشت خشکیده بود.[۴۹]
از ابوامامه روایت شده که گفت: نشسته بودیم که رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) با تکیه بر عصا بر ما وارد شد به احترامش به پا خاستیم، فرمود:
مانند غیر عرب ها که برخى براى بعضى دیگر[برخاسته] تعظیم مى کنند، به پا نخیزید.[۵۰]
پیامبراکرم با یاران خود مزاح مى کرد اما از نارواگویى پرهیز داشت.[۵۱] در ساختن مسجد[۵۲] و کندن خندق[۵۳] اطراف مدینه با یارانش همکارى مى کرد و با این که سرآمدِ خردمندان بود با ایشان بسیار مشورت مى کرد.[۵۴] او هماره مى فرمود:
«اللّهم احینى مسکیناً وتوفّنى مسکیناً واحشرنى فى زمره المساآین وإنّ أشقى الأشقیاء من اجتمع علیه فقر الدنیا وعذاب الآخره».[۵۵]
خدایا! مرا مستمند زنده بدار و مستمند بمیران و در جمع مستمندان محشور گردان، تیره بخت ترین شقاوتمندان کسی است که در دنیا دچار فقر و در آخرت گرفتار عذاب الهى شود.
آن چه بیان شد نمایى بسیار خلاصه از جلوه هاى شخصیّت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) و گوشه اى از رفتار فردى و اجتماعى آن بزرگوار بود. بیان موارد شگفت انگیز و فراوان دیگرى از رفتار و جنبه هاى مدیریتى، سیاسى، نظامى، اقتصادى و خانوادگى پیامبر را که در جهت پیروى و الهام گرفتن از آن ها در خورِ تحقیق و پژوهش کند به بخش هاى بعد موکول مى کنیم.
منبع: کتاب پیشوایان هدایت ۱ – خاتم الانبیاء؛ حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام
[۱]– نحل/ ١٠٣.
[۲]– عنکبوت/ ۴٨.
[۳]– جمعه/ ٢.
[۴]– (فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَکَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ) اعراف/ ١۵٨.
[۵]– (وَأَنْزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً) نساء/ ١١٣.
[۶]– مائده/ ١۵ و ١٩ ; احزاب/ ۴۶ ; نساء/ ١٧۴ ; فتح/ ٨; زخرف/ ٢٩ ; اعراف / ۶٨ ; غاشیه/ ٢١ ; اسراء/ ١٠۵.
[۷]– انعام/ ۱۶۱ – ۱۶۳٫
[۸]– امالی طوسی ۲/ ۱۴۱٫
[۹]– بحار الانوار ۸۳/ ۱۶٫
[۱۰]– اخلاق النبی و آدابه/ ۱۰۲۵۱٫
[۱۱]– همان.
[۱۲]– اخلاق النبى/ ٣٢ . صحیح بخارى ١/
[۱۳]– وسائل الشیعه ۴/۳۰۹٫
[۱۴]– سنن النبى/ ٣٠٠.
[۱۵]– کافى ۴/ ۱۵۵٫
[۱۶]– «الدّعاء مُخّ العباده» محجه البیضاء ۲/ ۲۸۲٫
[۱۷]– «سلاح المؤمن وعمود الدین ونور السماوات والارض » همان ٢/ ۲۸۴٫
[۱۸]– بحار الانوار ١۶/ ۲۱۷٫
[۱۹]– بحار الانوار ١۶/ ۲۵۳٫
[۲۰]– کافی ۲/ ۵۰۳٫
[۲۱]– طه/ ۱-۲٫
[۲۲]– زمر/ ۳۶٫
[۲۳]– (وَتَوَآَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ الَّذِی یَرَاکَ حِینَ تَقُومُ وَتَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ) شعراء/ ٢١٧ – ٢١٩.
[۲۴]– ریاض الصالحین (نووى) ۵ / حدیث ٧٨ صحیح مسلم ۴/ ۴۶۵٫
[۲۵]– (الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ) احزاب/ ٣٩.
[۲۶]– فضائل الخمسه من الصحاح السته ١/ ۱۳۸٫
[۲۷]– مغازى واقدى ١/ ٢٣٩ – ٢۴٠.
[۲۸]– (وَلاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى) طه/ ١٣١.
[۲۹]– سنن ترمذى ۴/۵١٨ حدیث ٢٣٧٧.
[۳۰]– سنن ترمذى ۴/ ۵١٨ حدیث ٢٣٧٧.
[۳۱]– همان ۴/ ۵۰۱ حدیث ۲۳۶۰٫
[۳۲]– صحیح بخاری ۵/ ۲۳۷۱ حدیث ۶۰۹۰٫
[۳۳]– صحیح بخاری ۳/ ۱۰۶۸ حدیث ۲۷۵۹٫
[۳۴]– طبقات ابن سعد ۱/ ۴۰۰٫
[۳۵]– صحیح مسلم ۴/ ۴۸۱ حدیث ۳۳۰۸، مسند احمد ۱/ ۵۹۸ حدیث ۳۴۱۵٫
[۳۶]– سنن دارمی ۱/ ۳۴٫
[۳۷]– سنن ترمذى ۴/ ۵١٨ حدیث ٢٣٧٧.
[۳۸]– حیاه النبى و سیرته ١٣/ ٣١١.
[۳۹]– حیاه النبى و سیرته ٣/ ٣٠۶.
[۴۰]– حیاه النبى و سیرته ٣/ ۳۰۷٫
[۴۱]– صحیح بخاری ۵/ ۲۲۶۰، حدیث ۵۷۳۸٫
[۴۲]– محمد فى القرآن ۶٠ – ۶۵.
[۴۳]– آل عمران/ ١۵٩.
[۴۴]– توبه/ ۱۲۸٫
[۴۵]– صحیح بخارى ٣/ ١٣٠۶ ، حدیث ٣٣۶٩.
[۴۶]– مجمع الزوائد ٩/ ۱۳٫
[۴۷]– طبقات ابن سعد ١/۳۷ و مجمع الزوائد ٩/ ۱۹٫
[۴۸]– حیاه النبى و سیرته ٣/ ٣١٣ به نقل از ابن سعد.
[۴۹]– سنن ابن ماجه ۱/ ۱۱۰۱ حدیث ۳۳۱۲٫
[۵۰]– سنن ابو داوود ۴/ ۳۵۸، حدیث ۵۲۳۰٫
[۵۱]– سنن ترمذی ۴/ ۳۰۴، حدیث ۱۹۹۰٫
[۵۲]– مسند احمد ۳/ ۸۰٫
[۵۳]– ابن سعد ۱/ ۲۴۰٫
[۵۴]– در المنثور ۲/ ۳۵۹؛ المواهب اللدنیّه ۲/ ۳۳۱٫
[۵۵]– سنن ترمذی ۴/ ۴۹۹، حدیث ۲۳۵۲٫
پاسخ دهید