شاید نخستین مرحله از نفوذ شیعه در دستگاه عباسی به صورت یک جریان قوی، ماجرای ولایتعهدی امام رضا علیه السّلام باشد.چرا مساله غیبت در زمان حکومت عباسی که نفوذ شیعیان در دستگاه خلافت نسبت به زمان بنی امیه بیشتر بود رخ داد!!!!!؟؟؟؟
. اما میدانیم که پیش از آن نیز علی بن یقطین از سوی امام کاظم علیه السّلام دستور یافت تا در دستگاه عباسی بماند و در آنجا به شیعیان کمک کند. [۱]در جریان ولایتعهدی امام رضا علیه السّلام برای مدتی در ظاهر نیز تشیع رنگ حکومتی به خود گرفت. بعد از آن، مأمون همواره اظهار تشیع میکرد و گرچه تشیع وی، تشیع امامی نبود، اما میتوانست صبغهای از تشیع به حساب آید و هواداری کسانی را نسبت به تشیع جلب کند. در نقلی آمده است که مأمون پس از آمدن به عراق، سعی کرد امور مملکتی را به کسانی که تمایلات شیعی داشتند واگذار کند؛ بعد از آن که راضی شد تا از عامّه نیز کسانی را بکار گمارد، تصمیم گرفت تا در کنار هر نفر از عامه، یک نفر شیعه نیز بگذارد.[۲]
بعد از مأمون و معتصم، متوکل این شیوه را دگرگون کرد و به دفاع از اهل حدیث که به شدت ضد معتزله و شیعه بودند، پرداخت. وی در دشمنی خود با علویان تا آنجا پیش رفت که حتی دستور خرابی مشهد امام حسین علیه السّلام را صادر کرد و گفت تا زمینهای گرداگرد آن را شخم زده و کشت کردند.[۳] این حرکت هم دوامی نیاورد و پس از روی کار آمدن خلفایی که با شدّت و ضعف این سیاست را دنبال میکردند، با روی کار آمدن مقتدر عباسی از سال ۲۹۵ به بعد، زمینه رشد شیعه در بغداد و نقاط دیگر فراهم شد.
در این دوره شاهد آن هستیم که بسیاری از شیعیان برجسته دارای مشاغل حکومتی و اداری بودهاند. پیش از این اشاره کردیم که آمادگی شیعیان برای نفوذ در امور حکومتی از مدتها قبل بوده است. شیخ طوسی نقل کرده است که حکم بن علیا گفت: من فرمانروایی بحرین را داشتم و در آنجا به مال زیادی دست یافتم که مقداری را انفاق کرده و با مقدار دیگر آن زمین و … خریدم. پس از مدتی خمس آن را نزد امام جواد علیه السّلام آوردم. امام فرمود: همه اموالی که داری از آن ماست، اما من همان مقدار را که آوردهای قبول میکنم و باقی را به تو میبخشم.[۴]
نجاشی از حمدویه نقل کرده که محمد بن اسماعیل بن بزیع و نیز احمد بن حمزه از وزیران بودند. حمدویه از شیعیان امام کاظم علیه السّلام بوده و امام جواد علیه السّلام را نیزدرک کرده است.[۵]
حسین بن عبد الله نیشابوری که از شیعیان امام جواد علیه السّلام بود، مدتی حکومت سیستان را داشت.[۶] نوح بن دراج از شیعیانی بود که قاضی کوفه به شمار میرفت. او میگفت که از برادرش جمیل بن دراج که از اصحاب امام صادق علیه السّلام بود، اجازه (قضاوت در کوفه) را گرفته است. [۷]
جریان مشارکت شیعیان امامی در دستگاه حکومتی در دوران آخرین امامان علیهم السّلام رو به گسترش گذاشت. در دوران امام یازدهم علیه السّلام و پس از آن در غیبت صغرا، شمار فراوانی از شیعیان در دستگاه عباسی شغلهای مهمی به دست آوردند.
میدانیم که یعقوبی، مورخ برجسته شیعی امامی، شغل دبیری را داشته و لذا به «کاتب» شهرت یافته است. علی بن محمد بن زیاد از دیگر شیعیانی است که شوهر خواهر جعفر بن محمد وزیر بود و توانست در حکومت شغل مهمی بدست آورد. وی نویسنده کتاب «الأوصیاء» است که مجلسی با واسطه از آن نقل و یاد کرده است. [۸]
نکته مهم در این دوران این بود که شیعیان با وجود دشواریهای فراوان، توانستند این قبیل موقعیتها را به دست آورند و جایگاه خویش را در بغداد مستحکم سازند. در این زمان، افزون بر دشمنی عباسیان نسبت به شیعیان، شورشهای شیعیان زیدی، جنبش قرامطه و نیز حرکت اسماعیلیه خطرات فراوانی را برای شیعیان امامی به دنبال داشت؛ چرا که به هر حال نام شیعه میان آنها مشترک بود. با این حال شیعیان امامی کوشیدند تا خود را از این جریانات بدور داشته و سلطه خویش را در بغداد استوار سازند.
عباس اقبال ضمن شرحی از زندگی ابو سهل اسماعیل بن علی نوبختی (۲۳۷- ۳۱۱) درباره رشد شیعه در این دوره و رسوخ شیعیان در دستگاه اداری عباسی مطالبی بیان کرده و مینویسد:
«ابو سهل، لا اقل در قسمت اول از خلافت مقتدر خلیفه و وزارت ابن فرات، دردربار نفوذی فوق العاده داشته و فرقه امامیه در آن دوره یعنی ایام غیبت صغرا که از خاندان نوبخت افرادی دیگر مثل ابو الحسین علی بن عباس (م ۳۲۴) و ابو القاسم حسین بن روح (م ۳۲۶) در بغداد دارای ریاست و قدرت بودهاند، در تحت توجه و راهنمایی ابو سهل اسماعیل بن علی به عزت و شوکت بسیار زیست میکردهاند.» وی با اشاره به وزارت آل فرات و پشتیبانی آنها از آل ابی طالب مینویسد:
«شمار مخالفان اهل تسنن- عموما و طایفه امامیه خصوصا- در سایه پشتیبانی آل فرات رو به افزایش گذاشت.»[۹]
اقبال در شرح حال حسین بن روح، نایب سوم امام زمان علیه السّلام مینویسد: «حسین بن روح از سال انتصاب خود به مقام نیابت تا اوان وزارت حامد بن عباس (از جمادی الثانیه ۳۰۶ تا ربیع الثانی ۳۱۱) به حرمت تمام در بغداد میزیست و منزل او محل رفت و آمد امیران و اعیان و وزیران معزول بود … بعد از خلاصی از حبس، حسین بن روح، باز در بغداد به همان عزّت و احترام پیشین به اداره امور دینی شیعه مشغول شد و امامیه اموالی را که بر عهده داشتند به او میرساندند. چون در این دوره چند نفر از آل نوبخت، مثل ابو یعقوب اسحاق بن اسماعیل (مقتول ۳۲۲) و ابو الحسین علی بن عباس (م ۳۲۴) و ابو عبد الله حسین بن علی نوبختی (م ۳۲۶) در دربار خلفا و امرای لشکری مقامهای مهمی داشتند، دیگر کسی نمیتوانست چندان اسباب زحمت ابو القاسم حسین بن روح را فراهم آورد.» [۱۰]
شیخ صدوق نیز از قول مخالفان اشکالی را درباره مسأله غیبت امام زمان علیه السّلام آورده و آن این که چرا امامان در دوران اموی که فشار شدیدتر بود غیبت نکردند اما در دورانی که شیعیان فراوان شده و به واسطه دوستی با بزرگان دولتی و صاحبان قدرت، قدرت و شوکتی یافتند، مسأله غیبت پیش آمد؟ در این نقل، به طور تلویحی به نفوذ سیاسی شیعیان در این دوره اشاره شده است. پاسخ شیخ صدوق آن است که آن زمان، حرکت امامان علیهم السّلام سیاسی نبوده و بحث قیام به سیف برای امامان شیعه در کار نبود، اما نسبت به امام زمان علیه السّلام مسأله «قائم» بودن و قیام به سیف مطرح بود و به همین دلیل خطر از این ناحیه بسیار پیشبینی میشد. [۱۱]
آنچه قابل تأمّل است این که شیعه از یک سو امامت عباسیان را نامشروع میدانست و از سوی دیگر در حکومت آنها تا حد وزارت به کار میپرداخت. این مسألهای است که از دیرباز در فقه سیاسی شیعه مورد توجه بوده و افزون بر عبارات فراوانی که در کتابهای فقها در این باره آمده، سید مرتضی رسالهای خاص در این باره تألیف کرده که ما گزارش آن را در جای دیگری آوردهایم.[۱۲]
منبع: کتاب حیات فکری وسیاسی ائمه از صفحه ۵۹۲تا۵۹۶/ رسول جعفریان
[۱] بحار الانوار، ج ۴۸، ص ۱۳۶
[۲] تاریخ تشیع در ایران، ص ۱۶۹
[۳] مقاتل الطالبیین، ص ۴۷۸
[۴] الاستبصار، ج ۲، ص ۵۸
[۵] رجال النجاشی، ص ۲۳۳
[۶] الکافی، ج ۵، ص ۱۱۱
[۷] رجال کشی، ص ۲۵۱
[۸] بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۲۳ و نک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص ۲۱۰
[۹] خاندان نوبختی، صص ۹۹- ۹۶
[۱۰] خاندان نوبختی، صص ۲۲۰- ۲۱۷
[۱۱] کمال الدین، ص ۴۵
[۱۲] نک: دین و سیاست در دوره صفوی، گفتار نخست آن تحت عنوان «مبانی فقهی مشارکت علما در دولت صفوی». عنوان رساله سید مرتضی «مسأله فی العمل مع السلطان» است که در «رسائل الشریف المرتضی، ج ۲، صص ۹۷- ۸۹ چاپ شده است.
پاسخ دهید