موقعیت معنوی و اجتماعی ممتاز امام حسین (ع) تنها در میان مردم حجازو کوفه که سال ها آن حضرت با آنان زندگی کرده بود به چشم نمی خورد بلکه حسین بن علی (ع) ازچنان موقعیت و منزلتی در میان مسلمان عصر خویش و اشراف و بزرگان شهرهای مختلف برخوردار بود که نظیرش را نمی توان در هیچ یک از معاصران و همتایان وی یافت .
حسین بن علی (ع) از چنان مقام و منزلتی در میان مسلمانان همعصر خویش برخوردار بود که نظیرش را نمیتوان در هیچ یک از معاصران و همتایان وی یافت. حسن بصری در توصیف شخصیت حضرت گفته است: کان الحسین بن علی سیّداً زاهداً ورعاً صالحاً ناصحاً حسن الخلق؛[۱] «حسین بن علی (ع) آقا و مهتر، پرهیزکار، پارسا، شایسته، اندرزگوی و دارای خلق و خوی نیکو بود».
عبدالله بن عباس در ملاقاتش با امام (ع) در مکه با تعابیری چون: انّک سیّد اهل الحجاز؛[۲] «تو آقای اهل حجاز هستی»، یا انّک رأس الفخار برسول الله (ص) و ابن نظیره البتول؛[۳] «تو سرآمد افتخار به رسول خدا (ص) و پسر همانند مریم بتول (ع) [حضرت زهرا (ع)] هستی»، از ابا عبدالله (ع) خواست که به عراق نرود.
عبدالله پسر عمر در دیدارش با حضرت، او را در بالاترین مرحلهی طهارت نفس و در نزدیکترین جایگاه به رسول خدا (ص) معرفی کرد و اظهار داشت:
… و لیس مثلک فی طهارته و موضعه من الرّسول، أن یسلّم علی یزید بن معاویه باسم الخلافه، و لکن أخشی أن یضرب وجهک هذا الحسن الجمیل بالسیوف و تری من هذه الأمه ما لا تحب، فارجع معنا إلی المدینه و إن شئت أن لا تبایع فلا تبایع ابداً، واقعد فی منزلک؛[۴]«هرچند می دانم شخصیتی مانند تو که از لحاظ طهارت نفس و جایگاه، نزدیک به رسول خداست، هرگز با خلافت یزید بن معاویه راضی نشده و بیعت نمیکند، ترس من از آن است که این صورت زیبای تو با ضربات شمشیرها آزرده گردد و از این امت چیزهایی ببینی که خوشایند تو نباشد. پس همراه ما به مدینه برگرد؛ آنگاه اگر خواستی تا ابد بیعت نکن و در خانهی خود بنشین».
عبدالله بن مُطیع[۵] در راه مدینه به مکه، با این سخن که : اَیْنَ تُرید أبا عبدالله جعلنی الله فداک… أنت سیّد العرب فی دهرک هذا…[۶] ولن یعدل أهل الحجاز بک احداً؛[۷] «کجا میرود ای ابا عبدالله؟ خدا مرا فدایت کند… . تو آقا و سرور همهی عرب در این روزگار هستی و هیچکس از اهل حجاز [در صفات و ویژگیهای برجسته] با تو برابری نمیکند»، پایگاه اجتماعی بسیار بالای امام (ع) را بازگو کرد.
از دیدگاه پسر مطیع، موقعیت و منزلت اجتماعی امام (ع) در جامعهی اسلامی تا آنجا بود که خطاب به امام گفت: … لئن قَتَلوکَ لا یهابُونَ بَعدکَ احداً ابداً…؛[۸]«اگر بنیامیه تو را بکشند، دیگر در کشتن هیچکس، هراسی نخواهند داشت». همچنین گفت: … فوالله لئن هلکتَ لنسترقّنّ بعدک…؛[۹] «اگر تو کشته شوی، ما مسلمانان به بندگی و بردگی [یزید] درخواهیم آمد»؛ چراکه شخصیت حسین بن علی مانع و خط قرمزی بود که کشتن وی، راه جسارت، گردنکشی و تجاوز امویان را به حقوق امت اسلامی باز میکرد و مسیر را برای هر جنایتی از سوی آنان، هموار میکرد تا آنجا که فریاد هرگونه اعتراضی به وضع حاکم، در نطفه خفه میشد.
فرزدق شاعر نیز در ملاقاتی که هنگام حرکت امام حسین (ع) به سوی کوفه با ایشان داشت، با تعبیر بأبی أنت و أمّی یابن رسول الله[۱۰] و در منزل «صفاح» با جملهی أنتَ أحبّ الناس إلی الناس؛[۱۱] «تو محبوبترین شخص در میان مردم هستی» عشق و علاقهی خود را نسبت به حضرت، ابراز نمود. بالاخره قَیْس بن مُسْهِر صَیْداوی[۱۲] وقتی در چنگال دژخیمان عبیدالله بن زیاد گرفتار آمد و از او خواستند در انظار مردم، از امام حسین (ع) بدگویی کرده، وی را دشنام دهد، او دربارهیحضرت گفت: إنّ الحسین بن علی (ع) خیر خلق الله؛[۱۳] «حسین بن علی (ع)، بهترین خلق خداست».
البته این موقعیت معنوی و اجتماعی ممتاز امام (ع) تنها در میان مردم حجاز و کوفه، که سالها آن حضرت با آنان زندگی کرده بود، به چشم نمیخورد؛ بلکه اشراف و بزرگان شهر عثمانی مسلکی چون بصره هم از آن بزرگوار، به بزرگی یاد میکردند. یزید بن مسعود نَهْشَلی از اشراف بصره، وقتی خبر حرکت امام حسین (ع) را شنید، قبایل بنی تمیم، بنی حنظله و بنی سعد را گرد آورده، در سخنانی امام حسین (ع) را چنین توصیف کرد:
حسین بن علی پسر دختر رسول خدا (ص)، صاحب تبار و نژادی نیکو و خالص، و عقیدهای استوار است؛ از فضلی وصفناشدنی برخوردار و دانشش پایانناپذیر است و او به سبب سابقه، سن بیشتر و خویشاوندیاش با پیامبر (ص) به این امر (خلافت) شایستهتر است. وی بر خردسال ترحم کرده، به بزرگسال مهر میورزد… . پس از نور حق محروم نمانید و در ورطه و پرتگاه باطل گرفتار نشوید.[۱۴]
وی در نامهاش به امام (ع) نوشت: «شما حجت خدا بر خلقش و امانت الهی در زمین هستید که از درخت [پر برکت و منشأ روشنایی و بیخار و خاشاک] زیتون احمدی منشعب شدهاید. رسول خدا (ص) ریشهی آن درخت و شما شاخهاش هستید».[۱۵]
منزلت و جایگاه درخشان پیشوای سوم تنها در نگاه مسلمانان دوستدار اهل بیت (ع) یا بیطرف خلاصه نمیشد؛ بلکه معاویه نیز – که عصارهی نفاق و کفر پنهان و از پلیدترین و دشمنترین افراد نسبت به خاندان بنی هاشم و به ویژه امامان (ع) بود –از ایشان با عنوان أحبّ النّاس إلی النّاس؛[۱۶] «محبوبترین شخص نزد مردم» یاد میکرد. همچنین معاویه در وصیتش به یزید با بیان موقعیت و مقام حسین بن علی (ع) نزد رسول خدا (ص)، از وی خواست به حضرت احترام گذارد و با وی مدارا کند.[۱۷]
منبع: کتاب مقتل جامع سیدالشهدا علیه السلام/ تحقیق و تنظیم: مهدی پیشوایی/ مؤلف: جمعی از نویسندگان / انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
[۱]. خوارزمی، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، ج ۱، ص ۱۵۳٫
[۲]. طبری، تاریخ الامم و الموک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۵، ص ۳۸۳؛ بَلاذُری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج ۳، ص ۳۷۴؛ ابو حنیفهی دِیْنَوَری، الاخبار الطوال، تحقیق عصام محمد الحاج علی، ص ۳۶۱٫
[۳]. ابن اعثم، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، ج ۵، ص ۲۴؛ خوارزمی، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، ج ۱، ص ۱۹۱٫
[۴]. خوارزمی، همان، ج ۱، ص ۱۹۲٫
[۵]. عبدالله بن مُطیع بن اَسْوَد کعبی قُرَشی عَدْوی در زمان پیامبر (ص) متولد شد. وی در شجاعت و استقامت، از بزرگان قریش شمرده شده است. او در جریان قیامت امام حسین (ع)، دو بار حضرت را ملاقات کرد: یکی، چنان که گفته شد، در راه مدینه به مکه (ابو حنیفهی دِیْنَوَری، الاخبار الطول، تحقیق عصام محمد الحاج علی، ص ۳۳۸) و دیگری در مسیر مکه به کربلا (همان، ص ۳۶۴) و در هر دو بار حضرت را از رفتن به کوفه، منع کرد و حضرت را همراهی نکرد. در سال ۶۳ هجری که شورش اهل مدینه بر ضد حکومت یزید رخ داد و منجر به خلع یزید و اخراج امویان از مدینه شد، در میان شورشیان، فرماندهی قریشیان با او، و فرماندهی انصار با عبدالله بن حَنْظَله غَسیل الملائکه بود. پس از آنکه سپاه اعزامی یزید بر مدینه مسلط شد و فاجعهی مشهور «حَرّه» رخ داد، او به مکه متواری شد و چون از هوادارن عبدالله بن زُبیر بود، به وی پیوست. پسر مطیع در محاصرهی اول خانهی خدا توسط سپاه یزید، در کنار ابن زُبیر بود. او پس از مرگ یزید، از طرف زُبیر حاکم کوفه شد؛ اما با قیام مختار و تسلط وی بر کوفه، از آن شهر بیرون رانده شد و به مکه بازگشته، در کنار ابن زُبیر ماند. ابن مطیع تا زمان عبد الملک، یعنی تا محاصرهی دوم خانهی کعبه توسط حَجاج، همراه ابن زُبیر بود و با وی کشته شد (ابن اثیر، اُسْدُ الْغابَه فی معرفه الصَّحابه، ج ۳، ص ۲۸۹ – ۲۹۰).
[۶]. ابن اعثم، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، ج ۵، ص ۲۲-۲۳؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۵، ص ۳۵۱٫
[۷]. بَلاذُری، اَنساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج ۳، ص ۳۶۸؛ ابو حنیفهی دِیْنَوری، الاخبار الطوال، ص ۳۳۸؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۵، ص ۳۵۱٫
[۸]. طبری، همان، ص ۳۹۵٫
[۹]. همان، ص ۳۵۱؛ بَلاذُری، اَنساب الاَشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج ۳، ص ۳۶۸٫
[۱۰]. طبری، همان، ص ۳۸۶؛ شیخ مفید، الارشاد، تحقیق مؤسسه آلالبیت، ج ۲، ص ۶۷٫
[۱۱]. ابن سعد، «ترجمه الحسین (ع) و مقتله» فصلنامهی تراثنا، سال سوم، ش ۱۰، ص ۱۷۱٫
[۱۲]. قَیْس بن مُسْهِر اسدی از شجاعان کوفه و از چهرههای سرشناس و برجستهی قبیلهی بنی اسد بود (سید شرف الدین، المجالس الفاخره، ص ۱۰۹). وقتی امام حسین از بیعت با یزید خودداری کرد و به مکه رفت، قَیْس یکی از کسانی بود که نامههای اهل کوفه را به امام حسین (ع) رساند. او همچنین به دستور امام، همراه با مسلم بن عقیل به کوفه رفت آنطور که از مضمون منابع تاریخی استفاده میشود، زمانی که مسلم نامهای مبنی بر بیعت مردم برای امام نوشت و از آن حضرت برای ورود به کوفه دعوت کرد، حامل این نامه قَیْس بن مُسْهِر بود (طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج ۵، ص ۳۹۴ – ۳۹۵؛ شیخ طوسی، رجال طوسی، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، ص ۱۰۴؛ مصعب زبیری، تَسْمِیَهُ مَن قُتِلَ مَع الحسین، ص ۱۵۲).
[۱۳]. بَلاذُری، اَنساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج ۳، ص ۳۷۸؛ طبری، همان، ص ۳۹۵٫
[۱۴]. سید بن طاووس، اَلْمَلْهُوف علی قَتْلَی الطُّفُوف، تحقیق فارس تبریزیان، ص ۱۱۰ – ۱۱۱٫
[۱۵]. همان، ص ۱۱۳٫
[۱۶]. ابن عساکر، ترجمه الامام الحسین (ع) من تاریخ مَدینه دِمَشق، تحقیق محمد باقر محمودی، ص ۱۹۹٫
[۱۷]. ابن اعثم، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، ج ۴، ص ۳۵۰؛ خوارزمی، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، ج ۱، ص ۱۷۶٫
پاسخ دهید