آیت الله سید اسماعیل تنکابنی، از شاگردان شیخ انصاری، در کتاب نضره الناظرین و نزهه الباصرین مینویسد:
شنیدم روز وفات شیخ انصاری در نجف، فَریقَین (شیعه و سنّی) جتمع شده، جمعیتی کثیر حضور مییابند و مرگ شیخ را با تلگراف به دربار عثمانی خبر میدهند. از سوی خلیفهی عثمانی دستور میرسد که پیکر شیخ را به آیین خودشان با کمال احترام کفن و دفن کنید، و چنین میکنند….
دکتر محمد حسین مدرسی، خواهرزادهی شهید آیت الله مدرّس، در یادداشتهای خود به نقل از شهید مدرّس آورده است که: «در دوران شهرت شیخ مرتضی انصاری روزی خبر رسیده بود که او وارد شهر بغداد میشود. مردم بغداد تعطیل عمومی نموده عازم استقبال از ایشان شدند. از جمله سفیر ایران در بغداد هم طبعاً یا تصنّعاً مهیای شرکت در استقبال شده میخواست سوار شده حرکت نماید، ناگاه یکی از سفرای خارجی بر او وارد میشود، سفیر ایران تصمیم میگیرد فسخ عزیمت نماید ولی آن مرد میفهمد که سفیر قصد حرکت به جایی را داشته میپرسد میخواستید به کجا بروید؟ پاسخ میدهد عازم استقبال یکی از پیشوایان مذهبی بودم که بنا است بدین شهر وارد شود. سفیر خارجی، که از تعطیل بازار و دکاکین و به طور کلی عموم مردم هم حس نموده بود باید واقعهی مهمی باشد، اظهار علاقه مینماید که به اتفاق به استقبال شیخ بروند، لذا سوار اسب گشته از میان مردم که بدون وقفه و فاصله به خارج از شهر در حرکت بودند میگذرند و برای اینکه کمتر هیاهو و گرد و خاک موجب ناراحتی آنان شود با سرعت خود را به جلو کشانده، در انتظار کوکبهی جلال و و موکب پرشکوه شیخ میمانند.
تا اینکه میبیند شیخی بر یک الاغ معمولی هیزم کشی سوار است و بدون هیچگونه آلایش و آرایشی!! به طرف بغداد میرود. یک نفر پیاده هم که ظاهراً صاحب الاغ است به دنبال او حرکت میکند و شیخ سخت با او مشغول گفتگو است. سفیر ایران و همراهان که شیخ انصاری را نمیشناختند، تصور میکنند این هم برای خود مسافری است مانند هزاران مسافر دیگر وارد بغداد میشود تا در این شهر بزرگ در میان آن همه غوغا گم گردد! این بود که بدون اعتنا از او میگذرند. طولی نکشیده آن شیخ به جمعیت میرسد که ناگهان صدای سلام و صلوات و غوغای شادی و هلهلهی مردم بلند میگردد، و متوجه میشوند که مردم چون دریایی موّاج به سوی شیخ در حرکت و دور او حلقه زده برای زیارتش از یکدیگر پیشی میگیرند، لذا در صدد تحقیق و دانستن چگونگی برآمده، معلوم میشود که همان شخص ساده و شیخ بیپیرایهای که سوار الاغ بود همان شیخ انصاری بوده است، و مردم آن چنان به دست بوسی و پای بوسی او پرداختهاند.
سفیر خارجی، حیرتزده و مبهوت، در مراجعت به شهر میپرسد چنین کسی که در میان مردم این همه محبوبیت و نفوذ دارد دارای چه نام و عنوانی است؟ و سفیر ایران به او میگوید: این گونه افراد به نام حجه الاسلام یعنی دلیل و راهنمای اسلام مینامند.
خارجی اظهار میدارد: حق هم همین است، شنیده بودم که حضرت عیسی با آن همه عظمت و پیروانی که داشت پیاده راه میرفت و بر الاغ برهنه سوار میشد، اما باور نمیکردم و امروز با دیدن این شیخ جلیل، یقین نمودم که آنچه در سیرهی انبیاء شنیدهام صحیح است و عقیده پیدا نمودم».[۱]
منبع: کتاب تراز سیاست / مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
[۱]. مدرس شهید، نابغهی ملّی ایران، علی مدرسی، صص ۲۶۴ – ۲۶۵٫
پاسخ دهید