ابن تیمیه (۶۶۱ ـ ۷۲۸ق) از دانشمندان معروف اهل تسنن است که دیدگاه های او در کتاب منهاج السنّه النبویه و دیگر آثارش در زمینه ارزیابی احادیث، محور بحث های مختلف بوده است. نویسنده در این مقاله، ابتدا به بیان دیدگاه دانشمندان اهل سنّت درباره ابن تیمیه و معرفی منهاج السنّه می پردازد و پس از آن، روش های برخورد وی با احادیث پیامبر اسلام (ص) را بررسی می کند و ضمن ذکر نمونه هایی، به نقد علمی آن روش ها میپردازد.
مقـدمه
تقی الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام معروف به ابن تیمیه حرّانی حنبلی (۶۶۱-۷۲۸ق)[۱] یکی از حلقه های وصل بسیار مهم جریان سلفی گری و از نمادهای شاخص این حرکت محسوب میشود.
بعضی از اندیشه های اعتقادی و برخی از نظریات و فتاوای فقهی او که مخالف با رأی مذاهب مشهور است، تا به امروز مورد نقد و بررسی بوده و طرفدارانی نیز داشته است. ایشان علاوه بر تأثیرگذاری نسبی در فقه، در مباحث رجالی و حدیثی نیز دارای نظریات خاصی بوده که امروزه مورد استناد عدهای از سلفیها واقع شده است.[۲]
ذهبی در تذکره الحفّاظ[۳] از وی چنین تعبیر میکند: «الشیخ الإمام العلّامه الحافظ الناقد(الفقیه) المجتهد المفسّر البارع شیخ الإسلام…»،[۴] لیکن با کاوش در آثار ابن تیمیه به خوبی مشخص میشود که بسیاری از چنین القاب و اوصافی، به دور از واقعیت است.
ابن تیمیه و اهانت به خاندان پیامبر (ص)
پیش از ورود به اصل بحث باید گفت که ابن تیمیه از هواداران و طرفداران سرسخت بنیامیه و امویها و از نواصب به شمار میآید؛ چنانکه این امر به وضوح از کتاب منهاج السنّه النبویه که در حقیقت باید آن را «منهاج البدعه الأمویه» نامید، آشکار است، بلکه او متهم به نفاق نیز شده است. ابن حجر عسقلانی در الدرر الکامنه[۵] از ابن تیمیه نقل میکند که:
إنّ علیاً أخطأ فی سبعه عشر شیئاً، ثم خالف نصّ الکتاب، منها اعتداد المتوفّی عنها زوجها أطول الأجلین، و من الناس من ینسبه إلی النفاق لقوله: إنّ علیاً کان مخذولاً حیثما توجّه، و إنّه حاول الخلافه مراراً فلم ینلها و إنّما قاتل للرئاسه لا للدیانه، و لقوله: إنّه کان یحبّ الریاسه، و إنّ عثمان کان یحبّ المال، و لقوله: أبوبکر أسلم شیخاً یدری ما یقول، و علی أسلم صبیاً، و الصبی لایصحّ إسلامه علی قول؛[۶]
علی در هفده مورد دچار اشتباه شد، و با نصّ قرآن مخالفت کرد، که یکی از آنها درباره عدّه زن شوهر مرده است که باید طولانیترین زمان از عدّه وفات و وضع حمل را عدّه خود قرار دهد. بعضی به جهت سخنان زشتی که درباره امیرمؤمنان بیان داشته است، وی را منافق دانسته اند؛ چون وی گفته است: علی بن ابی طالب (ع) بارها برای به دست آوردن خلافت تلاش کرد، ولی کسی او را یاری نکرد، جنگ های او برای دیانت خواهی نبود، بلکه برای ریاستطلبی بود، و عثمان مال را دوست داشت و اسلامِ ابوبکر از اسلامِ علی که در دوران طفولیت بود با ارزش تر است؛ زیرا اسلام آوردن طفل بنابر قولی صحیح نیست.
البته این نمونه بسیار کوچکی از یاوه گوییها و اهانتهای آشکار ابن تیمیه به حضرت امیرالمؤمنین (ع) است و برای اطلاع بیشتر میتوان به کتاب أخطاء ابن تیمیه فی حقّ رسول الله و اهل بیته (ع) رجوع کرد.
دشمنی و کینه توزی ابن تیمیه در برابر خاندان رسالت و پیروان آنان در کتاب منهاج السنّه بهخوبی آشکار است و او با تمام توان تلاش میکند تا فضایل آنان را از اعتبار بیندازد تا آنها را کم ارزش جلوه دهد. ابن حجر میگوید: «و کم من مبالغه لتوهین کلام الرافضی أدّته أحیاناً إلی تنقیص علی».[۷]
با چنین پیشینه و روحیهای پر واضح است که ایشان در قبال احادیث فضائل و مناقب اهل بیت عصمت و طهارت(ع)چه موضعی خواهد داشت و آیا در این صورت احکام صادر شده از طرف او درباره اینگونه احادیث اصولاً ارزش علمی دارند؟!
برای بسیاری از منصفین روشن است که ابن تیمیه در برخورد با این قسم از احادیث، جانب تفریط را در پیش گرفته و تمام کوشش خود را برای ردّ این قبیل روایات به کار برده است؛ بهطوریکه بعضی از سلفیهای معاصر مانند البانی نیز برخی از این احکام نابحق و جائرانه را نپذیرفته و خطای ابن تیمیه را آشکار ساخته اند؛ چنانکه ذکر خواهد شد.
البته ابن حجر عسقلانی برای این رفتار ظالمانه ابن تیمیه عذری آورده و گفته:
لکنّه ردّ فی ردّه کثیراً من الأحادیث الجیاد[۸] التی لم یستحضر حاله التصنیف مظانّها؛ لأنّه کان ـ لاتّساعه فی الحفظ ـ یتّکل علی ما فی صدره، و الإنسان عائد للنسیان؛[۹]
امّا ابن تیمیه هنگام تألیف کتاب خود، بسیاری از احادیث خوب را که درباره آنها حضور ذهن نداشته، رد کرده است؛ چرا که او بر محفوظات خود تکیه میکرد و انسان در معرض فراموشی است.
قضاوت درباره این سخن به خوانندگان محترم واگذار میشود، لیکن جای این سؤال باقی است که آیا جایز است انسان حدیثی را که سندش را به یاد ندارد، رد کند و حکمِ قطعی به بطلان و ساختگی بودن آن بدهد؟ یا باید تحقیق و تفحّص کند تا حجّت بر او تمام شود؟ چگونه است که این امام حافظ با آن همه محفوظات وسیع خود ـ چنانکه ادعا میشود ـ بیشتر اوقات در اینگونه احادیث صحیح و مشهور، دچار فراموشی و غفلت می شده است؟ در حقیقت آنچه ابن حجر در مقام دفاع از عملکرد ناشایست ابن تیمیه اظهار کرده، عذر بدتر از گناه است و اهل علم بهخوبی میدانند که روش ابن تیمیه در این دسته از احادیث، عامدانه و آگاهانه بوده است. منصفان خود قضاوت کنند!
این سختگیری ابن تیمیه درباره برخی راویان و گونهای از روایات که ناشی از روحیه ناصبی گری او است، موجب شده تا او را در ردیف دیگر سختگیران در احادیث قرار دهند. لکهنوی در الرفع و التکمیل میگوید:
اعلم أنّ هناک جمعاً من المحدّثین لهم تعنّت فی جرح الأحادیث بجرح رواتها، فیبادرون إلی الحکم بوضع الحدیث أو ضعفه بوجود قدح ـ ولو یسیراً ـ فی راویه، أو لمخالفته لحدیث آخر… منهم ابن الجوزی… و الشیخ ابن تیمیه الحرّانی مؤلّف منهاج السنّه. [۱۰]
همچنین در کتاب الأجوبه الفاضله پس از آنکه ابن تیمیه را از سختگیران در حدیث نام میبرد، میگوید:
إنّه جعل بعض الأحادیث الحسنه مکذوبه و کثیراً من الأخبار الضعیفه موضوعهً تبعاً لابن الجوزی و غیره، بل ادّعی فی کثیر من الموضوعه المختلف فی وضعها و الضعیفه المتفق علی ضعفها الاتّفاق علی وضعها و کذبها؛[۱۱]
ابن تیمیه برخی از احادیث خوب را دروغ شمرده و بسیاری از اخبار ضعیف را ساختگی دانسته و این به تقلید از ابن جوزی و دیگران بوده، بلکه در بسیاری از احادیثی که در ساختگی بودن آنها اختلاف است و احادیث ضعیفی که همه متفقاند بر ضعف آنها، ادعای اجماع بر جعلی و دروغ بودن آنها کرده است.
پر واضح است حکم چنین افرادی درباره احادیث، چندان اعتبار و ارزش علمی ندارد؛ چنانکه در جای خود بیان شده است، بهخصوص فردی مانند ابن تیمیه که انگیزه او در ردّ احادیث فضایل و مناقب اهل بیت (ع) بر ارباب علم و تحقیق پوشیده نیست.
ابن تیمیه احادیث دیگری را نیز ردّ و انکار کرده است که علامه محمد زاهد کوثری کتابی بهنام التعقّب الحثیث لما ینفیه ابن تیمیه من الحدیث را در بیان اشتباهات او نوشته است.
ابن تیمیه و راویان حدیث
ابن تیمیه با راویان حدیث نیز غرض ورزانه برخورد میکرد؛ مثلاً عبدالرحمن بن مالک بن مِهوَل را ضعیف میشمرد.[۱۲]
ظاهر این عبارت این است که ضعف ابن مهول شدید نیست بلکه مانند سایر راویان ضعیفی است که اگر از روایتشان متابعت شوند، ضعف آنان دیگر موجب ردّ روایت نمی شود. این در حالی است که این شخص دروغگو بوده و حدیث جعلی میساخته است؛ چنانکه ذهبی در میزان الاعتدال میگوید: «قال أحمد و دار قطنی: متروک، و قال أبوداود: کذّاب، و قال مرّهً: یضع الحدیث، و قال النسائی و غیره: لیس بثقه».[۱۳]
و در لسان المیزان آمده است:
ذکره العقیلی فی الضعفاء، و قال ابن معین: لیس بثقه، و قال أبوحاتم: متروک الحدیث، و قال أحمد: حرقنا حدیثه منذ دهر، و قال الجوزجانی: ضعیف الأمر جدّاً، و قال الحاکم و أبوسعید النقاش: روی عن عبیدالله بن عمر و الأعمش أحادیث موضوعه، و قال أبونعیم: روی عن الأعمش المناکیر، لاشیء، و ذکره الساجی و إبن الجارود و إبن شاهین فی الضعفاء. [۱۴]
تعجب از ابن تیمیه است که با این همه جرحهای شدید، فقط از ضعف راوی سخن میگوید و از اقوال بقیه ائمه جرح و تعدیل ـ از جمله احمد بن حنبل امام ابن تیمیه حنبلی ـ چشم پوشی میکند. البته این تعجب زایل میشود اگر بدانیم ابن مِهوَل سخنی را در مقایسه رافضه با یهود آورده[۱۵] و به دروغ به عامر شعبی نسبت داده است و چون تنها ناقل این سخنان دروغین عبدالرحمن بن مهول است، ابن تیمیه با تدلیس و تلبیس سعی کرده ضعف او را ناچیز جلوه دهد؛ زیرا این سخن دروغین خوشایند ابن تیمیه بوده است.
این در حالی است که لفظ«رافضه» به اقرار خود ابن تیمیه[۱۶] در خلافت هشام و به مناسبت داستان زید بن علی با پیروانش در سال ۱۲۱ یا ۱۲۲ق اصطلاح شده است؛ در حالیکه شعبی در اوایل خلافت هشام یا اواخر خلافت یزید بن عبدالملک در سال ۱۰۵ق یا نزدیک به آن وفات یافته است. پس در آن هنگام لفظ رافضه معروف نبوده و این خود دلیل دیگری بر جعلی بودن این نقل است.
از طرف دیگر ابن تیمیه در برابر راویان فضایل و مناقب آل الله (ع) حساسیت بسیار شدید نشان میدهد و همواره تلاش میکند تا روایات آنان را از اعتبار ساقط کند؛ مثلاً درباره حدیث «لایؤدّی عنّی إلّا علی» میگوید: «من الکذب». سپس به سخنان خطابی در کتاب شعار الدین استناد میکند که در مورد این حدیث گفته است: «هو شیء جاء به أهل الکوفه عن زید بن یثَیع و هو متّهم فی الروایه منسوب إلی الرفض».[۱۷]
این در حالی است که جرحی درباره او نقل نشده است و ترمذی در سنن و نسائی در خصائص از او حدیث روایت کردهاند، بلکه عجلی گفته است: «تابعی ثقه»، و ابن حبان او را در الثقات ذکر کرده است.[۱۸]
همچنین در حدیث ردّ شمس، عبّاد بن یعقوب رواجنی را جرح کرده است.[۱۹] رواجنی کسی است که امام الائمّه ابن خزیمه درباره او میگفت: «حدّثنا الثقه فی روایته…». ابوحاتم رازی نیز گفته است: «شیخ ثقه»، و دارقطنی گفته است: «شیعی صدوق»[۲۰] و ذهبی در میزان الاعتدال گفته است: «صادق فی الحدیث». [۲۱]
با این وجود ابن تیمیه این شیخ حدیث را آنچنان تضعیف میکند که گویی هیچگونه توثیقی ندارد.
از موارد دیگری که حاکی از بیاطلاعی ابن تیمیه در این زمینه است، سخن عجیب او درباره امام رضا (ع) و ابوالصلت هروی است که میگوید:
و لم یأخذ عنه ـ أی الرضا (ع) ـ أحدٌ من أهل العلم بالحدیث شیئاً، ولاروی له حدیث فی الکتب السته، و إنما یروی له أبوالصلت الهروی و أمثاله نسخاً عن آبائه فیها من الأکاذیب…. [۲۲]
سر تا پای این ادعا باطل است؛ زیرا:
اولاً، ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب میگوید: «روی عنه أئمه الحدیث آدم بن أبی إیاس و نصر بن علی الجهضمی و محمد بن رافع القشیری و غیرهم».[۲۳] پس چگونه ابن تیمیه میگوید: «لم یأخذ عنه أحدٌ من أهل العلم بالحدیث شیئاً»؟
ثانیاً، ابن ماجه قزوینی در کتاب سنن که یکی از کتب ششگانه حدیثی اهل سنّت است، حدیث «الإیمان معرفه بالقلب، و قول باللسان، و عمل بالأرکان» را از طریق امام رضا (ع) روایت کرده است.[۲۴] پس چگونه ابن تیمیه میگوید: «و لاروی له حدیث فی الکتب السته»؟!
ثالثاً، عبدالسلام بن صالح معروف به ابوالصلت هروی را عدهای از علمای جرح و تعدیل توثیق کردهاند. ابن معین میگوید: «ثقه صدوق إلّا أنّه یتشیع»،[۲۵] و نیز گفته: «ما أعرفه بالکذب»،[۲۶] و «لیس ممّن یکذب»،[۲۷] و حاکم نیشابوری گفته است: «أبوالصلت ثقه مأمون»،[۲۸] و أبوسعد هروی گفته است: «ثقه».[۲۹] و ذهبی نیز نوشته است: «عبدالسلام بن صالح أبوالصلت الهروی الرجل الصالح إلّا أنّه شیعی جَلْد». [۳۰]
گذشته از این، جمع زیادی از بزرگان اهل حدیث از او روایت کردهاند.
از این توثیقات و اعتماد اهل حدیث بر او، نادرست بودن نظر ابن تیمیه درباره ابوالصلت معلوم میشود.
تأثیر پذیـری ابن تیمیه از ابن جـوزی
نکته درخور توجه این است که ابن تیمیه در اکثر دیدگاه های حدیثی و رجالی خود از ابوالفرج ابن جوزی حنبلی صاحب کتاب الموضوعات و العلل المتناهیه فی الأحادیث الواهیه تقلید میکند و چون ابن جوزی در این فن مهارت کافی را نداشته، اشتباهات زیاد او به ابن تیمیه سرایت کرده است. ذهبی گفته است: «ربما ذکر ابن الجوزی فی الموضوعات أحادیث حسنه قویه»[۳۱]و سخاوی در فتح المغیث نوشته است: «ربما أدرج ابن الجوزی فی الموضوعات الحسن و الصحیح مما هو فی أحد الصحیحین فضلاً عن غیرهما».[۳۲] به همین جهت ابن حجر عسقلانی درباره ابن جوزی گفته است: «حاطب لیل».[۳۳]
اشکال اساسی کتاب الموضوعات ابن جوزی همان است که جلال الدین سیوطی در اللآلئ المصنوعه فی الأحادیث الموضوعه[۳۴] بیان کرده است. او میگوید:
اعلم أنّه جرت عاده الحفاظ کالحاکم و ابن حبان و العقیلی و غیرهم أنهم یحکمون علی حدیث بالبطلان من حیثیه سند مخصوص، لکون راویه اختلق ذلک السند لذلک المتن و یکون ذلک المتن معروفاً من وجه آخر و یذکرون ذلک فی ترجمه ذلک الراوی یجرحونه به. فیغترّ ابن الجوزی بذلک و یحکم علی المتن بالوضع مطلقاً و یورده فی کتاب الموضوعات و لیس هذا بلائق، و قد عاب علیه الناس ذلک آخرهم الحافظ ابن حجر؛
بدانکه شیوه عدهای از حفّاظ حدیث همچون حاکم نیشابوری، ابن حبان، عقیلی و غیر ایشان بر این جاری است که حکم به نادرست بودن حدیثی میکنند، از جهت یک سند خاص؛ بهدلیل اینکه راوی آن حدیث آن سند را برای آن متن جعل کرده، درحالیکه آن حدیث با سند دیگری معروف است، و این مطلب را در شرح حال وی ذکر میکنند، ولی ابن جوزی بدون توجه به این نکته، حکم به مجعول بودن آن متن میکند مطلقاً، نه از جهت سند خاص و حدیث را در کتاب الموضوعات وارد می کند و این امر از ایشان سزاوار و زیبنده نیست و این اشکال را اهل حدیث بر او وارد کردهاند که آخرین آنها حافظ بن حجر عسقلانی بوده است.
شیوه مقلدانه و غیر کارشناسانه ابن تیمیه در علم حـدیث
بر اساس مباحث پیشگفته میتوان نتیجه گرفت که ابن تیمیه خود حدیثشناس نبوده، بلکه مقلد دیگران به ویژه ابن جوزی بوده، و در برخورد با آنچه موافق مرامش نبوده، از تمام موازین علمی عدول میکرده، و آنچه را که با هوای نفسش سازگار میدیده، سعی میکرده آن را امری واقعی و ثابت و قطعی جلوه دهد. گواه بر این ادعا نمونههای ذیل است:
نمونه اول: درباره حدیث مؤاخاه میگوید:
أمّا حدیث المؤاخاه، فباطل موضوع فإنّ النبی لم یؤاخ أحداً…. [۳۵] حدیث المؤاخاه لعلی و مؤاخاه أبیبکر لعمر من الأکاذیب…. [۳۶] النبی لمیؤاخ علیاً و لاغیره، بل کل ما روی فی هذا فهو کذب؛[۳۷] إنّ هذا الحدیث موضوع عند أهل الحدیث لایرتاب أحد من أهل المعرفه بالحدیث أنّه موضوع…. [۳۸]
پاسخ: ترمذی حدیث مؤاخاه را در الجامع الصحیح روایت کرده و درباره این کتاب گفته است:
صنّفت هذا الکتاب فعرضته علی علماء الحجاز و العراق و خراسان فرضوا به، و من کان فی بیته هذا الکتاب فکأنّما فی بیته نبّی یتکلّم.[۳۹]
ابن ماجه نیز در سنن حدیثی را از امیرالمؤمنین (ع) نقل میکند که آن حضرت فرمود: «أنا عبدالله و أخو رسوله…». [۴۰]
بوصیری در مصباح الزجاجه فی زوائد سنن ابن ماجه میگوید: «هذا إسناد صحیح رجاله ثقات، رواه الحاکم فی المستدرک و قال: صحیح علی شرط الشیخین».
همچنین طبرانی از ابن عباس نقل میکند که حضرت امیر (ع) فرمود: «و الله إنّی لأخوه و ولیه و ابن عمّه و وارثه فمن أحقّ به منّی؟».[۴۱]
هیثمی در مجمع الزوائد میگوید: «رجاله رجال الصحیح». [۴۲]
باز طبرانی از أسماء بنت عمیس روایت کرده است که پیامبر (ص) در حدیثی فرمود: «أَثَمَّ أخی؟» هیثمی در مجمع الزوائد میگوید: «رجاله رجال الصحیح». [۴۳]
نیز احمد بن حنبل، امامِ ابن تیمیه، در مسندش از ابن عباس روایت کرده است که پیامبر (ص) در حدیثی به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «أنت أخی و صاحبی».[۴۴]
ابن عبدالبّر میگوید:
آخی رسول الله (ص) بین المهاجرین. ثم آخی بین المهاجرین و الأنصار و قال فی کلّ واحده منهما لعلی: أنت أخی فی الدنیا و الآخره، و آخی بینه و بین نفسه.[۴۵]
ابن اثیر میگوید:
أخو رسول الله (ص) و صهره علی ابنته… و آخاه رسول الله (ص) مرّتین، فإنّ رسول الله (ص) آخی بین المهاجرین ثم آخی بین المهاجرین و الأنصار بعد الهجره و قال لعلی فی کلّ واحده منهما: أنت أخی فی الدنیا و الآخره. [۴۶]
ابن حجر عسقلانی نیز میگوید: «لمّا آخی النبی بین أصحابه قال له أنت أخی».[۴۷]
فضل بن روزبهان خُنجی در إبطال الباطل میگوید: «حدیث المؤاخاه مشهور معتبر معوَّل علیه».[۴۸]
بنابراین بیاساس بودن ادعای ابن تیمیه در مورد حدیث مؤاخات به صراحت ثابت می شود.
نمونه دوم: ابن تیمیه درباره حدیث سدّ الأبواب میگوید: «قوله: “سدّوا الأبواب إلاّ باب علی”، فإنّ هذا ممّا وضعته الشیعه علی طریق المقابله…». [۴۹]
پاسخ: ابن حجر عسقلانی در فتح الباری این حدیث را از طریق سعد بن أبی وقّاص نقل کرده و گفته است: «أخرجه أحمد و النسائی و إسناده قوی، و فی روایه للطبرانی فی الأوسط رجالها ثقات…». همچنین این حدیث را از طریق زید بن أرقم ذکر کرده و گفته: «أخرجه احمد و النسائی و الحاکم و رجاله ثقات». باز با نقل دو روایت از طریق ابن عباس نوشته: «أخرجهما أحمد و النسائی و رجالهما ثقات».
همچنین از طریق عبدالله بن عمر این حدیث را نقل کرده و گفته: «أخرجه أحمد و إسناده حسن».
وی روایت دیگری را از ابن عمر آورده و نوشته: «رجاله رجال الصحیح، إلّا العلاء بن عرارـ راوی عن ابن عمرـ و قد وثّقه یحیی بن معین و غیره».
سپس گفته: «و هذه الأحادیث یقوّی بعضها بعضاً و کلّ طریق منها صالح للاحتجاج فضلاً عن مجموعها».[۵۰] و بزّار در مسندش گفته است: «ورد من روایات أهل الکوفه بأسانید حسان فی قصه علی».
بنابراین حکم ابن تیمیه به دروغ بودن این حدیث ناشی از ناآگاهی او در این زمینه است. علاوه بر این، او در اینجا به دام تقلید از ابن جوزی افتاده است؛ زیرا او این حدیث را در کتاب الموضوعات آورده و گفته است: «هذه الأحادیث کلّها من وضع الرافضه قابلوا بها الحدیث المتفق علی صحّته فی سدّ الأبواب إلّا باب أبی بکر»،[۵۱] و همین سخن ابن جوزی قبلاً در کلام ابن تیمیه گذشت.
ابن حجر در جواب به این ادعای ابن جوزی میگوید: «و أخطأ فی ذلک خطأً شنیعاً؛ فإنّه سلک فی ذلک ردّ الأحادیث الصحیحه بتوهّمه المعارضه…». [۵۲]
نمونه سوم: ابن تیمیه درباره حدیث:”أنت ولیی فی کلّ مؤمن بعدی” می گوید: «فإّن هذا موضوع باتّفاق أهل المعرفه بالحدیث».[۵۳]
پاسخ: سیوطی در کتاب القول الجلی فی مناقب علی تصحیح این حدیث را از ابن ابی شیبه نقل کرده است.[۵۴] همچنین احمد بن حنبل، امام ابن تیمیه، این حدیث را در مسندش به سند صحیح آورده[۵۵] و ترمذی نیز با نقل این حدیث در سنن، آن را «حدیث حسن غریب» شمرده است. سیوطی در جمع الجوامع و ابن جریر طبری و حاکم نیشابوری در مستدرک حکم به صحت این حدیث کردهاند. حاکم میگوید: «هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم و لم یخرجاه».[۵۶]
ابن حجر هیتمی مکی که در تعصب کم نظیر است، این حدیث را در شرح همزیه تصحیح کرده و ابن عبدالبرّ در الاستیعاب پس از نقل این حدیث از طریق أبوداود طیالسی گفته: «هذا إسناد لامطعن فیه لأحد، لصحته وثقه نقلته». [۵۷]
البانی نیز در سلسله الأحادیث الصحیحه میگوید:
فمن العجیب حقاً أن یتجرأ شیخ الإسلام علی إنکار هذا الحدیث و تکذیبه فی منهاج السنّه… فلاأدری بعد ذلک وجه تکذیبه للحدیث إلا التسرّع و المبالغه فی الردّ علی الشیعه.[۵۸]
نمونه چهارم: ابن تیمیه درباره حدیث تشبیه میگوید: «هذا الحدیث کذب موضوع علی رسول الله (ص) بلاریب عند أهل العلم بالحدیث…». [۵۹]
پاسخ: این حدیث را ابن مغازلی در مناقب و عاصمی در زین الفتی با سندهای متعدد از انس بن مالک، و ابن شاهین با سند در کتاب السنّه از ابوسعید خدری، ابن بطّه عکبری حنبلی با سند از ابن عباس و حاکم نیشابوری در تاریخ نیشابور با سند از ابوالحمراء روایت کرده اند. در این زمینه هم ابن تیمیه در ادعای جعلی بودن این حدیث از ابن جوزی تقلید کرده است. او در کتاب الموضوعات میگوید: «هذا حدیث موضوع، و أبوعمر متروک».[۶۰] این شخص ظاهراً همان عبدالرحمن بن عائذ حمصی است که حدیث او در سنن چهارگانه اهل سنّت آمده است و نسائی و ابن حجر او را توثیق کردهاند و ابن حبان نیز او را در الثقات ذکر کرده است.[۶۱]
نمونه پنجم: ابن تیمیه حدیث ساختگی «لو لم اُبعَث فیکم لَبُعِثَ عمر» را در منهاج السنّه[۶۲] نقل می کند، بدون آنکه هیچگونه اشارهای به جعلی بودن آن کند و این حاکی از برخورد دوگانه وی در برابر احادیث و تبعیت از هوا و هوس است، نه پیروی از قواعد و ملاکات علمی.
پاسخ: ابن جوزی این حدیث را آورده و آن را حدیث صحیحی نشمرده و گفته: در سند آن زکریا بن یحیی وقار آمده: «کان من کبار الکذابین، و قال ابن عدی: کان یضع الحدیث».[۶۳]
همچنین ذهبی در میزان الاعتدال نوشته: «کذّبه صالح جزره»[۶۴] و در المغنی گفته: «اتّهم بالکذب». [۶۵]
شوکانی و دیگر علما نیز که احادیث ساختگی را جمعآوری کرده اند، این حدیث را در ضمن احادیث موضوعه قرار دادهاند.
با این وصف، ابن تیمیه که ادعای او در دفاع از سنّت نبوی گوش فلک را کر کرده است، این حدیث را مانند بقیه احادیث سابق نقل میکند؛ بهطوریکه گویی هیچ اشکالی در آن نیست. معلوم نیست چگونه ابن تیمیه در اینجا دست از تقلید از ابن جوزی برداشته و اجتهاد خویش را شکوفا ساخته و به آن عمل کرده است؟
نمونه ششم: ابن تیمیه درباره حدیث ثقلین میگوید: «و الحدیث الذی فی مسلم إذا کان النبی قد قاله…».[۶۶]
و باز میگوید:
و أما قوله: «و عترتی(أهل بیتی) و إنهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض»، فهذا رواه الترمذی و قد سئل عنه أحمد بن حنبل فضعّفه، و ضعّفه غیر واحد من أهل العلم و قالوا: لایصح.[۶۷]
پاسخ: خواننده محترم مینگرد که چگونه ابن تیمیه، برای ردّ این حدیث بسیار مهم تلاش میکند و اقدام به هر کاری می کند، حتی اگر زیر پا گذاشتن یکی از باورهای اساسی اهل سنّت باشد.
نووی در مقدمه شرح صحیح مسلم میگوید: «اتّفق العلماء علی أنّ أصحّ الکتب بعد القرآن العزیز، الصحیحان: البخاری و مسلم و تلقّتهما الأمّه بالقبول»،[۶۸] ولی ابن تیمیه به دلیل دشمنی با ثقل اصغر، این اتفاق و اجماع را مدّ نظر قرار نمیدهد و در روایت مسلَّم تشکیک میکند.
از سوی دیگر او سعی دارد چنین بنمایاند که روایت «و عترتی أهل بیتی…»، ضعیف و ناصحیح است؛ درحالیکه ذهبی در تلخیص المستدرک علی الصحیحین[۶۹] با حاکم نیشابوری در تصحیح این حدیث موافقت کرده و سمهودی در جواهر العقدین گفته: «و فی الباب عن زیاده علی عشرین من الصحابه».[۷۰]
علاوه بر این، جماعتی از محدّثین قبل و بعد از ترمذی، حدیث ثقلین را با لفظ «و عترتی» یا «أهل بیتی» روایت کردهاند، از جمله آنان است احمد بن حنبل، امام ابن تیمیه، در چندین مورد در مسندش.[۷۱]
همچنین محمد ناصرالدین البانی، محدث بزرگ سلفیه ای معاصر و مرجع آنان در علم حدیث، این حدیث شریف را با همین لفظ هم در صحیح الجامع الصغیر به شماره های ۲۴۵۳، ۲۴۵۴، ۲۷۴۵، ۷۷۵۴ و در سلسله الأحادیث الصحیحه (ج۴، ص۲۵۴-۲۵۸) به شماره: ۱۷۶۰ تصحیح کرده است.
نمونه هفتم: ابن تیمیه درباره حدیث طیر میگوید: «حدیث الطیر لم یروه أحد من أصحاب الصحیح و لا صحّحه أئمّه الحدیث…».[۷۲]
پاسخ: ترمذی این حدیث را در سنن روایت کرده و حاکم آن را صحیح شمرده.[۷۳] آیا حاکم از ائمه حدیث نیست؟!
شمسالدین ذهبی در تذکره الحفّاظ میگوید: «و أما حدیث طیر فله طرق کثیره جدّاً، قد أفردتها بمصنَّف، و مجموعها وجب أن یکون الحدیث له أصل». [۷۴]
و در تاریخ الإسلام میگوید: «له طرق کثیره عن أنس متکلَّم فیها و بعضها علی شرط السنن».[۷۵] و شاگردش تاج الدین عبدالوهاب سُبکی در طبقات الشافعیه میگوید: «و أما الحکم علی حدیث الطیر بالوضع فغیر جید»، [۷۶]
بلکه خاتم حافظان و محدثان ابوالفیض احمد بن محمد بن صدّیق غُماری مینویسد:
حدیث الطیر الذی فاق حدّ التواتر و لم یوجد حدیث یوازیه فی کثره رواته إلّا حدیث«من کذب…» الذی اتفقوا علی تواتره، مع أنّ کلّا منهما روی من نحو مائه طریق، ذاک عن أنس و هذا بإطلاق….[۷۷]
همچنین علامه محدثِ معاصر محمود سعید ممدوح در تصحیح این حدیث کتابی نوشته است بهنام إتحاف الأکابر بتصحیح حدیث الطائر.
نمونه هشتم: ابن تیمیه درباره سخنی که از احمد بن حنبل درباره فضایل امیر مؤمنان (ع) نقل شده است، میگوید:
أحمد بن حنبل لم یقل: إنه صحّ لعلی من الفضائل ما لم یصح لغیره، بل أحمد أجلّ من أن یقول مثل هذا الکذب، بل نُقل عنه أنه قال: روی له ما لم یروَ لغیره.[۷۸]
و باز میگوید: «قول من قال: “صح لعلی من الفضائل ما لم یصح لغیره” کذب لا یقوله أحمد و لاغیره من أئمه الحدیث…». [۷۹]
پاسخ: آنچه ابن تیمیه بر انکار آن اصرار دارد، به طور صریح ابن ابی یعلی، یکی از بزرگان حنابله، آن را در کتابش از محمد بن منصور طوسی نقل میکند و میگوید:
سمعت أحمد بن حنبل یقول: ما روی فی فضائل أحد من أصحاب رسول الله (ص) بالأسانید الصحاح ما روی فی علی بن أبی طالب (ع) .[۸۰]
همچنین ابوالولید بن شحنه میگوید: «قال أحمد بن حنبل لم یصح فی فضل أحد من الصحابه ما صح فی فضل علی». [۸۱]
و ابن حجر نیز میگوید: «قال أحمد و إسماعیل القاضی و النسائی و أبوعلی النیشابوری: لم یرد فی حقّ أحدٍ من الصحابه بالأسانید الجیاد أکثر ممّا جاء فی علی».[۸۲]
نمونه نهم: ابن تیمیه درباره حدیث: «أنا مدینه العلم و علی بابها» میگوید:
حدیث «أنا مدینه العلم و علی بابها» أضعف و أوهن، و لهذا إنما یعَدّ فی الموضوعات و إن رواه الترمذی، و ذکره ابن الجوزی و بین أنّ سائر طرقه موضوعه.[۸۳]
پاسخ: در اینجا نیز ابن تیمیه چشم بسته، از ابن جوزی، تقلید محض کرده، و در همان دامی افتاده است که قبلاً او افتاده بود. ابن تیمیه در حالی چنین ادعایی می کند که عدهای از بزرگان اهل حدیث قبل و بعد از او، این حدیث را تصحیح یا تحسین کردهاند؛ از جمله یحیی بن معین، امام اهل جرح و تعدیل، این حدیث را صحیح شمرده است[۸۴]و حاکم نیشابوری گفته: «هذا حدیث صحیح الإسناد و لم یخرجاه».[۸۵]
همچنین حافظ سمرقندی این حدیث را درکتاب بحر الأسانید فی صحاح المسانید که مخصوص احادیث صحیح است، ذکر کرده است.
ابن جریر طبری نیز حدیث ترمذی را در کتابش[۸۶] تصحیح کرده، و خاتم حفاظ و محدثان احمد غُماری (م۱۳۸۰ق) کتابی بس ارزشمند بهنام فتح الملک العلی بصحه حدیث باب مدینه العلم علی در اثبات صحت این حدیث شریف نوشته است.
گذشته از این، گروه زیادی از علما و محدثین این حدیث را حسن شمردهاند، مانند صلاحالدین علائی، ابن حجر عسقلانی[۸۷] و شاگردش سخاوی.
نمونه دهم: ابن تیمیه درباره حدیث غدیر میگوید:
و أما قوله: «من کنت مولاه فعلی مولاه» فلیس هو فی الصحاح، لکن هو مما رواه العلماء و تنازع الناس فی صحته، فنُقل عن البخاری و إبراهیم الحربی و طائفه من أهل الحدیث أنّهم طعنوا فیه و ضعّفوه، و نقل عن أحمد بن حنبل أنّه حسّنه کما حسّنه الترمذی…. [۸۸]
پاسخ: این سخن تعجبآور ابن تیمیه یا ناشی از شدت تعصب او است یا حاکی از بی اطلاعی مفرط او در علم حدیث است، هر کدام که باشد، برای او منقصت به شمار میآید.
ابنکثیر دمشقی، شاگرد ابن تیمیه، از ذهبی نقل میکند که او درباره این حدیث گفته است: «صدر الحدیث متواتر أتیقن أنّ رسول الله (ص) قاله، و أمّا “اللّهم وال من والاه” فزیاده قویه الإسناد».[۸۹]
و جلالالدین سیوطی این حدیث را از احادیث متواتره شمرده و آن را در کتاب هایش: الفوائد المتکاثره، الأزهار المتناثره و قطف الأزهار المتناثره که در آنها احادیث متواتر را گرد آورده، ذکر کرده است. همچنین عدهای دیگر از علما این حدیث را جزء احادیث متواتر دانستهاند.
ذهبی نیز میگوید: «حدیث “من کنت مولاه” له طرق جیده». [۹۰]
و شمس الدین محمد جزری در کتاب أسنی المطالب پس از آنکه این حدیث را به سندش از أمیرالمؤمنین (ع) روایت می کند، میگوید:
هذا حدیث حسن من هذا الوجه، صحیح من وجوه کثیره، متواتر أیضاً عن النبی رواه الجمّ الغفیر عن الجمّ الغفیر، و لاعبره بمن حاول تضعیفه ممن لا اطلاع له فی هذا العلم. [۹۱]
نیز میگوید: «و صحّ عن جماعه ممن یحصل القطع بخبرهم».
هیثمی درباره روایت احمد از طریق رباح بن الحارث میگوید: «رجال احمد ثقات».[۹۲] باز درباره روایت احمد از أبو الطفیل مینویسد: «رجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفه و هو ثقه».[۹۳] همچنین درباره روایت سعید بن وهب میگوید: «رواه أحمد و رجاله رجال الصحیح».[۹۴] وی درباره روایت زید بن یثیع نیز بیان میکند: «رواه البزار و رجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفه و هو ثقه».[۹۵] درباره حدیث عبدالرحمن بن أبیلیلی میگوید: «رواه أبویعلی و رجاله وثقوا».[۹۶] و موارد دیگر.
ابن حجر عسقلانی گفته است:
و أما حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» فقد أخرجه الترمذی و النسائی و هو کثیر الطرق جدّاً، و قد استوعبها ابن عقده فی کتاب مفرد، و کثیر من أسانیدها صحاح و حسان. [۹۷]
در عصر حاضر محدث بزرگ سلفی محمد ناصرالدین البانی این حدیث را در سلسله الأحادیث الصحیحه حدیث شماره۱۷۵۰ تصحیح کرده، و گفته:
و جمله القول إنّ حدیث الترجمه صحیح بشطریه، بل الأول منه متواتر عنه (ص) کما یظهر لمن تتبّع أسانیده و طرقه.[۹۸]
وی در ردّ بر ابن تیمیه مینویسد:
کان الدافع لتحریر الکلام علی الحدیث و بیان صحته أنی رأیت شیخ الإسلام ابن تیمیه قد ضعّف الشطر الأول من الحدیث، و أما الشطر الثانی فزعم أنّه کذب، و هذا من مبالغاته الناتجه ـ فی تقدیری ـ من تسرّعه فی تضعیف الأحادیث قبل أن یجمع طرقها و یدقّق النظر فیها.[۹۹]
نمونه یازدهم: ابن تیمیه درباره حدیث «أقضاکم علی» میگوید: «هذا الحدیث لم یثبت و لیس له إسناد تقوم به الحجه».[۱۰۰]
پاسخ: ابن ماجه در سنن حدیث شمارههای ۱۵۴و۱۵۵ بسند صحیح از انس روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود: «أرحم أمتی بأمتی… و أقضاهم علی بن أبی طالب».[۱۰۱]
ابن عبدالبرّ نیز این حدیث را با سند از طریق ابومحجن ثقفی روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود: «و أقضاها علی (ع) »، و باز با سند از طریق ابوسعید خدری روایت کرده بلفظ: «و أقضاهم علی»،[۱۰۲] و در التفسیر صحیح بخاری و الاستیعاب از عمر روایت شده است: «أقضانا علی».[۱۰۳]
ابن حجر نوشته است: «له شاهد صحیح من حدیث ابن مسعود عند الحاکم». [۱۰۴]
بنابراین تشکیک در ثبوت این مضمون کاملاً بیدلیل است.
نمونه دوازدهم: ابن تیمیه درباره حدیث ردّ شمس میگوید: «المحققون من أهل العلم و المعرفه بالحدیث یعلمون أنّ هذا الحدیث کذب موضوع».[۱۰۵]باز می گوید:
هذا الحدیث لیس فی شیء من کتب الحدیث المعتمده: لا رواه أهل الصحیح و لا أهل السنن و لا المسانید أصلاً، بل اتفقوا علی ترکه و الإعراض عنه…. [۱۰۶]
پاسخ: جلالالدین سیوطی در اللآلئ المصنوعه میگوید:
صرّح جماعه من الأئمه و الحفّاظ بأنّه صحیح، قال القاضی عیاض فی الشفاء أخرج الطحاوی فی مشکل الآثار عن أسماء بنت عمیس من طریقین… قال الطحاوی: و هذان الحدیثان ثابتان و رواتهما ثقات. و حکی الطحاوی أنّ أحمد بن صالح کان یقول: لاینبغی لمن سبیله العلم التخلف عن حفظ حدیث أسماء؛ لأنّه من علامات النبوّه.[۱۰۷]
خود سیوطی رسالهای در تصحیح این حدیث دارد بهنام کشف اللبس فی حدیث ردّ الشمس؛ همانگونه که حاکم حسکانی نیز کتابی در تصحیح این حدیث نوشته است.[۱۰۸]
هیثمی درباره حدیث أسماء بنت عمیس میگوید: «رواه کلّه الطبرانی بأسانید، و رجال أحدها رجال الصحیح عن إبراهیم بن حسن و هو ثقه، وثّقه ابن حبّان».[۱۰۹]
ابن حجر در الصواعق المحرقه[۱۱۰] میگوید:
حدیث ردّها صحّحه الطحاوی و القاضی فی الشفاء[۱۱۱] و حسّنه شیخ الإسلام أبوزرْعه[۱۱۲] و تبعه غیره و ردّوا علی جمع قالوا: إنّه موضوع.
و خود ابن حجر نیز این حدیث را در شرح همزیه[۱۱۳] صحیح دانسته است.
همچنین عبدالحی لکهنوی گفته است: «و منهم من حکم بصحتها أو حسنها، و هو الرأی المتین عند الواقف علی کلام الفریقین». [۱۱۴]
مخفی نماند پاسخهایی که در اینجا ذکر کردیم، بسیار فشرده و مختصر بود، و الّا هر یک از این شبهات جوابهای مفصل و مبسوطی دارد که خارج از حوصله این مقاله است.
جمع بندی
با این بررسی اجمالی به روشنی معلوم شد که ابن تیمیه، یا واقعاً از حدیث و رجال اطلاعی نداشته و در اینگونه مسائل مقلد بوده است، یا آنکه در نظریات خود درباره این دسته از احادیث تعصب داشته است: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ کیفَ کانَ عَاقِبَهُ الْمُفْسِدِینَ﴾[۱۱۵] هر انگیزه که باشد، اطمینان به سخنان او سلب میشود و برای جویندگان حقیقت آشکار میگردد که آنچه به صورت مبالغهآمیز و افراطی درباره او گفته شده، بسیار دور از واقعیت است.
به نظر میرسد برای برجستهشدن بیشتر این مسئله، باید با استقصای فضایل و مناقبی که ابن تیمیه در منهاج رد کرده و باطل دانسته، درباره هر کدام تحقیقی عالمانه و برجسته بر طبق اصول و قواعد علم حدیث صورت بگیرد تا نقاب از چهره این فرد که امروزه بسیاری از افراد مسلمان فریب او را خوردهاند، بهطور کامل بیفتد و برای آنان روشن شود که ابن تیمیه ادعاهای غیر واقعی و بیپایه بسیاری را مانند واقعیت و امری مسلّم جلوه میدهد و چنین وانمود میکند که حقیقت جز این نیست. شیوه او موجب گمراهی آنان ـ که نظر خوشبینانهای را به او دارند و چشم بسته از وی در تمام زمینهها تقلید میکنند ـ شده است.
البته چنین پژوهشی خدمت بسیار بزرگی به اهل بیت (ع) و جامعه علمی خواهد بود. إن شاء الله. و الله ولی التوفیق.
منابع
1 – الأجوبه الفاضله للأسئله العشره الکامله: محمد عبدالحی لکهنوی، حلب: مکتبه المطبوعات الإسلامیه، ۱۴۰۴ ق
۲ – اُسد الغابه فی معرفه الصحابه: علی بن محمد جزری، دارالشعب، بیجا، ۱۳۹۳ق.۳ – الاستیعاب فی معرفه الأصحاب: یوسف بن عبدالله بن عبدالبّر قرطبی، بیجا، بیتا.۴ – الإصابه فی تمییز الصحابه: احمد بن علی بن حجر عسقلانی، بیجا، چاپ اول، ۱۳۲۸ق.۵ – البرهان الجلی: احمد بن محمد بن الصدّیق، مصر: مکتبه القاهره، بیتا.۶ – تاریخ الاسلام: شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، بیروت: دارالکتاب العربی، ۱۴۰۹ق.۷ – تاریخ بغداد: احمد بن علی بن ثابت بغدادی، مصر، ۱۳۴۹ق.۸ – تدریب الراوی بشرح تقریب النواوی: جلالالدین سیوطی، بیجا، بیتا.۹ – تذکره الحفّاظ: شمسالدین ذهبی، حیدرآباد، ۱۳۷۷ق.۱۰ – تنزیه الشریعه المرفوعه عن الاحادیث الشنیعه الموضوعه: حسن بن علی بن عرّاق کنانی، بیروت: دارالکتب العلمیه، بیتا.۱۱ – تهذیب الآثار: محمد بن جریر طبری، تحقیق محمد محمود شاکر، مدنی، بیجا، بیتا.۱۲ – تهذیب التهذیب: ابن حجر عسقلانی، بیروت: دارالإحیاء التراث العربی،۱۴۱۲ق.۱۳ – جواهر العقدین فی فضل الشرفین: علی بن عبدالله سمهودی، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق.۱۴ – درء الضعف: احمد بن محمد بن الصدیق، بی جا، بی تا.۱۵ – الدرر الکامنه فی اعیان المائه الثامنه: ابن حجر عسقلانی، بیجا، بیتا.۱۶ – الرفع و التکمیل فی جرح و التعدیل: محمد عبدالحی لکهنوی، حلب: مکتبه المطبوعات الإسلامیه، بیتا.۱۷ – سلسله الأحادیث الصحیحه: محمد ناصرالدین البانی، بیجا، بیتا.۱۸ – سنن ابن ماجه: محمد بن یزید قزوینی، بیروت: دارالفکر، بیتا.۱۹ – شرح صحیح مسلم: یحی بن شرف نووی، امیریه، بیجا، ۱۳۰۶ق.۲۰ – صحیح الجامع الصغیر: محمد ناصرالدین البانی، بیتا، بیجا.۲۱ – الصوائق المحرقه علی أهل البدع و الزندقه: احمد بن حجر هیتمی مکّی، قاهره: مکتبه القاهره، چاپ دوم، ۱۳۸۵ق.۲۲ – طرح التثریب فی شرح التقریب: عبدالرحیم حسین عراقی، بیجا، بیتا.۲۳ – ظفر الأمانی بشرح المختصر الجرجانی: محمد عبدالحی لکهنوی، حلب: مکتبه المطبوعات الإسلامیه، بیتا.۲۴ – فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ابن حجر عسقلانی، مصر: دارالرّیان، ۱۴۰۷ق.۲۵ – فتح المغیث بشرح الفیه الحدیث: محمد بن عبدالرحمن سخاوی، بیتا، بیجا.۲۶- اللآلئ المصنوعه فی الأحادیث الموضوعه: جلالالدین سیوطی، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق.۲۷ – لسان المیزان: ابن حجر عسقلانی، حیدر آباد، ۱۳۳۱ق.۲۸ – مجمع الزوائد و منبع الفوائد: علی بن أبیبکر هیثمی، قاهره: قدسی،۱۳۵۲ق.۲۹ – المستدرک علی الصحیحین: محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، حیدر آباد، ۱۳۴۴ق.۳۰ – مسند احمد: احمد بن محمد بن حنبل شیبانی، قاهره: میمنیه، ۱۳۱۳ق.۳۱ – منهاج السنّه النبویّه فی نقض الکلام الشیعه القدریه: احمد بن تیمیه حرّانی، تحقیق محمد رشاد سالم، بیجا، بیتا. ۳۲ – الموضوعات: عبدالرحمن بن علی بن جوزی، بیروت: دارالفکر،۱۴۰۳ق.۳۳ – میزان الإعتدال فی نقد الرجال: شمس الدین محمد بن احمد ذهبی، بیجا، بیتا.
منبع: نشریه سراج منیر
پی نوشت ها
۱ – تذکره الحفّاظ، ج ۴، ص۱۴۹۶-۱۴۹۷٫
۲ – احادیثی که ابن تیمیه درباره آنها اظهار نظر کرده است در کتابی بهنام شیخ الإسلام ابن تیمیه و جهوده فی الحدیث به همت عبدالرحمن بن عبدالجبار فریوائی گردآوری و چاپ شده است.
[۳]. تذکره الحفّاظ، ج۴، ص۱۴۹۶٫
[۴]. علّامه محمد زاهد کوثری در پاورقی کتاب لحظ الألحاظ بذیل تذکره الحفّاظ(ص ۳۱۶) تألیف محمد بن فهد مکی، از سخاوی نقل میکند که او در احوال شیخ علاءالدین محمد بن محمد بن محمد بخاری حنفی ـ که از بزرگان شاگردان علّامه تفتازانی بود چنین گفته است: «لمّا سکن العلّامه البخاری دمشق کان یُسأل عن مقالات ابن تیمیه التی انفرد بها فیجیب بما یظهر له من الخطأ فیها و ینفر قلبه عنه، إلی أن استحکم أمره عنده و صرّح بتبدیعه له… ثم بتکفیره ثم صار یصرّح فی مجلسه بأنّ من أطلق علی ابن تیمیه شیخ الإسلام یکفر بهذا الإطلاق».
[۵]. الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۵٫
[۶]. البرهان الجلی، ص ۵۵-۵۶٫
[۷]. «و چه بسیار افراط در ردّ سخنان علّامه حلی، ابن تیمیه را به تنقیص شخصیت علی (ع) کشانده است» ( لسان المیزان، ج۶، ص ۳۱۹-۳۲۰).
[۸]. ابن حجر میگوید: «و أوعب من جمع مناقبه ـ یعنی أمیرالمؤمنین (ع) ـ من الأحادیث الجیاد النسائی فی کتاب الخصائص». (فتح الباری، ج۷، ص۹۳). همچنین میگوید: «و تتبّع النسائی ما خُصَّ به من دون الصحابه فجمع من ذلک شیئاً کثیراً بأسانید أکثرها جیاد» (الإصابه، ج۲، ص۵۰۸).
[۹] . لسان المیزان، ج۶، ص ۳۱۹٫
[۱۰]. «بدانکه شیوه بعضی از محدّثین در وارد کردن اشکال بر احادیث چنین است که بر راویان آن احادیث اشکال میکردند و سپس به جعلی بودن یا ضعف آن احادیث حکم میکردند، آنهم فقط به دلیل وجود اشکالی ولو کوچک در روایت یا بهسبب مخالفتش با حدیث دیگر؛ از جمله این محدّثین ابن جوزی است و شیخ ابن تیمیه مولّف کتاب منهاج السنّه» ( الرفع و التکمیل فی الجرح و التعدیل، ص۳۲۰-۳۳۰).
[۱۱] . الاجوبه الفاضله، ص۱۷۴٫
[۱۲]. ر.ک: منهاج السنّه، ج۱، ص۳۴-۵۷٫
[۱۳]. احمد و دارقطنی میگویند: متروک است؛ یعنی به روایتش اخذ نمیشود. ابوداود میگوید: بسیار دروغگو است، و بار دیگر گفته است: جعل حدیث میکند و نسائی و غیر او گفتهاند که او ثقه نیست.
[۱۴]. «عقیلی او را در شمار ضعفا ذکر کرده. ابن معین گفته: مورد اطمینان نیست. ابن حاتم گفته: حدیثش ترک میشود. احمد گفته: از قدیم روایاتش را سوزاندهایم. جوزجانی گفته: شدیداً در نقل حدیث ضعیف است. حاکم و ابوسعید نقاش گفتهاند: از عبیدالله و اعمش احادیث جعلی نقلÛ Ü کرده است. ابونعیم گفته: از اعمش احادیث زشتی نقل کرده. ساجی، ابنجارود و ابن شاهین او را ضعیف میدانند.» ( لسان المیزان، ج۳، ص ۴۲۸).
[۱۵]. منهاج السنّه، ج۱، ص ۳۶٫
[۱۶]. همان، ص۸ .
[۱۷]. «این چیزی است که اهل کوفه به نقل از زید بن یثیع آوردهاند؛ درحالیکه او در روایت کردن متهم بوده و رافضی است» (منهاج السنّه، ج۵، ص۶۳).
[۱۸]. تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۵۰٫
[۱۹]. منهاج السنّه، ج۸، ص۱۸۷٫
[۲۰]. تهذیب التهذیب، ج۳، ص۷۴-۷۵٫
[۲۱]. میزان الاعتدال، ج۲، ص۳۷۹٫
[۲۲]. «احدی از اهل علم از او یعنی از امام رضا (ع) حدیثی را دریافت نکردهاند و در کتب ششگانه اهل سنّت نیز حدیثی برای او ذکر نشده و فقط ابوصلت هروی و امثالش از او صحیفه هالی را نقل کردهاند که دروغهایی را در بردارد» (منهاج السنّه، ج۴، ص۶۰).
[۲۳]. «پیشوایان حدیث آدم بن أبیایاس و نصر بن علی جهضمی و محمد بن رافع قشیری و غیرشان از او روایت کردهاند» (تهذیب التهذیب، ج۴، ص۲۴۳).
[۲۴]. سنن ابن ماجه، ج۱، ص ۲۵-۲۶٫
[۲۵]. «مورد اطمینان و راستگو است، فقط شیعه است» ( تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۴۸؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۷).
[۲۶]. همان.
[۲۷]. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۵۰٫
[۲۸]. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۶٫
[۲۹]. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۵۱٫
[۳۰]. میزان الاعتدال، ج۲، ص۶۱۶٫ برای اطلاع بیشتر درباره توثیق ابوالصلت هروی ر.ک: فتح الملک العلی.
[۳۱]. «ای بسا ابن جوزی در کتاب الموضوعات روایات حسن و قوی را ذکر کرده است» (تدریب الراوی، ج۱، ص۲۷۸).
[۳۲]. «چه بسا ابن جوزی در کتاب الموضوعات احادیث حسن و صحیح موجود در یکی از دو صحیحین را ذکر کرده، چه برسد به احادیث صحیح در غیر از صحیحین» ( فتح المغیث، ج۱، ص۲۳۷).
[۳۳]. لسان المیزان، ج۲، ص۸۴٫ برای اطلاع بیشتر درباره عدم اعتماد بر ابن جوزی ر.ک: درء الضعف، ص۹۱-۹۵؛ الرفع و التکمیل، ص۳۲۵-۳۲۹٫
[۳۴]. اللآلئ المصنوعه، ج۱، ص۱۰۸٫
[۳۵]. «اما حدیث برادری باطل و جعلی است؛ چون پیامبر با احدی برادری نکردند» (منهاج السنّه، ج۴، ص۳۲).
[۳۶]. «حدیث برادری پیامبر (ص) با علی (ع) و برادری ابوبکر با عمر از دروغهاست» (منهاج السنّه، ج۵، ص۷۱).
[۳۷].«پیامبر (ص) نه با علی (ع) و نه با غیر او برادری نکرده، بلکه هرچه در این باره روایت شده، دروغ است» (منهاج السنّه ، ج۷، ص۱۱۷).
[۳۸]. «این حدیث نزد اهل حدیث جعلی است و هیچیک از اهل شناخت حدیث در جعلی بودنش شک نمیکند» (منهاج السنّه ، ج۷، ص۳۶۰).
[۳۹]. «این کتاب را نوشتم، پس آن را بر علمای حجاز و عراق و خراسان عرضه کردم. پس آنان به این کتاب رضایت دادند. این کتاب در خانه هرکه باشد، مانند این است که در خانه اش پیامبری در حال سخن گفتن است» (تذکره الحفاظ، ج۲، ص۶۳۴).
[۴۰]. سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۴؛ الاستیعاب، ج۳، ص۳۵٫
[۴۱]. «قسم به خدا من برادر پیامبر(ص) و ولیّ او و پسر عمویش و وارثش هستم. پس چه کسی از من به او سزاوارتر است؟».
[۴۲]. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۴٫
[۴۳]. همان، ص۲۱۰٫
[۴۴]. «تو برادر و یار و همراه من هستی» (مسند احمد، ج۱، ص۲۳۰).
[۴۵]. «رسول خدا(ص) ابتدا در میان مهاجرین و سپس در میان مهاجرین و انصار برادری ایجاد کرد و در هرکدام از این دو به علی (ع) گفت: تو در دنیا و آخرت برادر من هستی، و بین علی و خودش ایجاد برادری کرد» ( الاستیعاب، ج۳، ص۳۵).
[۴۶]. «علی (ع) برادر رسول خدا و داماد او است و دو بار رسول خدا او را به برادری برگزید، چون ایشان یک بار میان مهاجرین و بعد از هجرت، بین مهاجرین و انصار ایجاد برادری کرد و در هریک از این دو بار به علی (ع) فرمود: تو در دنیا و آخرت برادر من هستی» ( اُسد الغابه، ج۴، ص۹۱).
[۴۷]. «زمانیکه پیامبر بین اصحابش ایجاد برادری کرد، به علی فرمود: تو برادر من هستی» (الإصابه، ج۲، ص۵۰۷).
[۴۸]. «حدیث برادری، حدیثی مشهور و معتبر است که به آن اعتماد میشود».
[۴۹]. «اینکه فرموده باشد: “ببندید دربها را بهجز درب علی”، بهتحقیق این از جمله احادیثی است که شیعه در برابر آنچه درباره ابوبکر در این زمینه روایت شده است، جعل کرده است» (منهاج السنّه، ج۵، ص۳۵).
[۵۰]. «برخی از این احادیث برخی دیگر را تقویت میکنند و هر طریق از طرق این احادیث برای استدلال صلاحیت دارند، چه رسد به مجموع آنها باهم» ( فتح الباری، ج۷، ص۱۸-۱۹).
[۵۱]. «تمام این احادیث را شیعیان جعل کردهاند تا با حدیث صحیح مورد اتّفاق درباره بستن درها بهجز در ابوبکر، مقابله کنند» ( الموضوعات، ج۱، ص۳۶۴-۳۶۶).
[۵۲]. «و اشتباه آشکاری را در این موضوع مرتکب شده است؛ چون او بهدلیل توهم معارضه و تنافی، احادیث صحیحی را رد کرده است» (فتح الباری، ج۷، ص۱۹).
[۵۳]. «این روایت بنا به اتفاق اهل شناخت حدیث جعلی میباشد» (منهاج السنّه، ج۵، ص۳۵-۳۶).
[۵۴]. القول الجلی، ص۶۰٫
[۵۵]. مسند احمد، ج۴، ص۴۳۸٫
[۵۶]. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۰٫
[۵۷]. «این سندی است که بهدلیل صحت و مورد اطمینان بودن رجالش احدی نمیتواند در آن خدشهای وارد کند» ( الاستیعاب، ج۳، ص۲۸).
[۵۸]. «واقعاً عجیب است که ابن تیمیه جرئت بر انکار و تکذیب این حدیث در کتاب منهاج السنّه کرده است! من دلیلی را برای تکذیب این حدیث از سوی ابن تیمیه جز شتاب و مبالغه در ردّ شیعه نمیشناسم».
[۵۹]. «این حدیث نزد اهل علم به حدیث، بدون شک دروغ بوده و بر رسول خدا(ص) جعل شده است» (منهاج السنّه، ج۵، ص۵۱۰).
[۶۰]. الموضوعات، ج۱، ص۳۷۰٫
[۶۱]. تهذیب التهذیب، ج۳، ص۳۷۹٫
[۶۲]. «اگر من در میان شما مبعوث نمیشدم، عمر مبعوث میشد» (منهاج السنّه، ج۶، ص۵۵).
[۶۳]. الموضوعات، ج۱، ص۳۲۰٫
[۶۴]. میزان الاعتدال، ج۲،ص۷۷٫
[۶۵]. المغنی فی الضعفاء، ج۱، ص۲۴۰٫
[۶۶]. «و حدیث ثقلین که در صحیح مسلم است اگر پیامبر آن را فرموده باشد» (منهاج السنّه، ج۷، ص ۳۱۸).
[۶۷]. «و اما این قول ایشان را که: «و عترتم (اهلبیتم)، این دو جدا نمیشوند تا نزد حوض کوثر بر من وارد شوند» ترمذی روایت کرده است و از احمد بن حنبل درباره آن سؤال کردند، پس او و عدهای دیگر از اهل علم، این حدیث را تضعیف کردند و گفتند که صحیح نیست» (منهاج السنّه، ج۷، ص۳۹۴-۳۹۵).
[۶۸]. «علما اتفاق نظر دارند که صحیحترین کتابها بعد از قرآن عزیز دو صحیح بخاری و مسلم هستند و امت مسلمان نیز این دو را پذیرفته اند» (شرح صحیح مسلم، ج۱، ص۲۰).
[۶۹]. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص ۱۰۹٫
[۷۰]. «حدیث ثقلین از بیش از بیست نفر از صحابه روایت شده است» (جواهر العقدین، ص۲۳۴).
[۷۱]. مسند احمد، ج۳، ص ۲۶،۱۷،۱۴و۵۹٫
[۷۲]. «حدیث طیر را احدی از اصحاب صحیح روایت نکرده است و بزرگان حدیث نیز آن را صحیح ندانستهاند» (منهاج السنّه، ج۷، ص۳۷۱).
[۷۳]. تذکره الحفاظ، ج۳، ص۱۰۴۲٫
[۷۴]. «و اما حدیث الطیر از راه های گوناگونی روایت شده که من آنها را در یک کتاب جداگانه جمعآوری کردهام و مجموع این راهها ایجاب میکند که این حدیث دارای اصل باشد» (تذکره الحفاظ، ج۳، ص ۱۰۴۲- ۱۰۴۳).
[۷۵]. تاریخ الإسلام، ج۳، ص۶۳۳٫
[۷۶]. «و اما حکم کردن به جعلی بودن حدیث طیر پسندیده نیست» (طبقات الشافعیه الکبری، ج۴، ص۱۵۵).
[۷۷]. «حدیث طیر که از حد تواتر تجاوز کرده است و حدیثی یافت نمیشود که در فراوانی راویانش همپای آن باشد، مگر حدیث «من کذب» که علما بر تواترش اتفاق دارند، با اینکه هر دوی آنها از حدود صد طریق روایت شدهاند» (درء الضعف، ص۵۸).
[۷۸]. «احمد بن حنبل نگفته است: فضایلی برای علی (ع) صحت دارد که برای غیر او صحت ندارد، بلکه احمد بالاتر از آن است که چنین دروغی را بگوید، بلکه از احمد نقل شد که گفته است: فضایلی برای او روایت شده است که برای غیرش روایت نشده» (منهاج السنّه، ج۷، ص ۳۷۴).
[۷۹]. همان، ج۸، ص۴۲۱٫
[۸۰]. «آنچه در فضایل علی (ع) با سندهای صحیح روایت شده است، در فضایل هیچیک از اصحاب رسول خدا نیامده است» (طبقات الحنابله، ج۲، ص۱۰۶).
[۸۱]. «آن روایات صحیحی که در فضیلت علی (ع) وارد شده است، در فضیلت هیچکدام از صحابه با سند صحیح نیامده است» (روضه المناظر، ترجمه أمیرالمؤمنین (ع) ).
[۸۲]. «وارد نشده است در حق هیجیک از صحابه با سندهای خوب، بیشتر از آنچه درباره حضرت علی (ع) روایت شده است» (فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ج۷، ص۸۹ . نیز ر.ک: الصواعق المحرقه، ص ۱۲۰-۱۲۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۵۱).
[۸۳]. منهاج السنّه، ج۷، ص۵۱۵٫
[۸۴]. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۴۹٫
[۸۵]. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۶٫
[۸۶]. تهذیب الآثار، ج۴، ص۱۰۴٫
[۸۷]. تنزیه الشریعه المرفوعه، ج۱، ص۳۷۸٫
[۸۸]. «و اما این حدیث که فرموده: «من کنت مولاه فعلی مولاه» در صحاح ذکر نشده و از روایاتی است که علما آن را نقل کردهاند و مردم در صحت آن دچار نزاع شدهاند. پس، از بخاری و ابراهیم حربی و عدهای از اهل حدیث نقل شده است که آنان به این روایت طعن زده و آن را ضعیف شمردهاند و نقل شده است که احمد بن حنبل این روایت را حسن شمرده؛ همچنانکه ترمذی نیز این روایت را حسن میدانسته» (منهاج السنّه، ج۷، ص۳۱۹-۳۲۰).
[۸۹]. «صدر حدیث به گونهای متواتر است که یقین دارم رسول خدا(ص) آن را گفته است و اما (اللهم وال من والاه) زیادی است که باسند قوی روایت شده است » ( البدایه و النهایه، ج۵، ص۲۱۳-۲۱۴).
[۹۰]. تذکره الحفاظ، ج۳، ص۱۰۴۳٫
[۹۱]. «این حدیث از این طریق حسن است و از وجوه زیادی صحیح به شمار میرود و همچنین به صورت متواتر عده زیادی آن را از عده زیاد دیگر به نقل از پیامبر(ص)روایت کرده اند و کسانی که خواسته اند این روایت را ضعیف قلمداد کنند، اطلاعی از این علم ندارند و به سخنشان اعتباری نیست» ( أسنی المطالب، ص۳-۴).
[۹۲]. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۴٫
[۹۳]. همان.
[۹۴]. همان.
[۹۵]. همان، ص۱۰۵٫
[۹۶]. همان.
[۹۷]. «و اما حدیث “من کنت مولاه فعلی مولاه” را ترمذی و نسائی روایت کردهاند و این حدیث بهطرق زیادی نقل شده است و ابن عقده در یک کتاب تمام این طرق را جمع کرده است که بیشتر سندهای آن صحیح و حسن هستند» (فتح الباری، ج۷، ص۹۳).
[۹۸]. «در مجموع، هر دو قسمت صدر و ذیل این حدیث صحیح است، بلکه صدر این روایت متواتر است؛ چنانکه برای هر کس که سندها و طرقش را مطالعه کند روشن میشود» (سلسله الأحادیث الصحیحه، ج۴، ص۳۴۳).
[۹۹]. «آنچه مرا برانگیخت تا در مورد این حدیث سخن گویم و صحتش را بیان کنم، این بود که شیخ الاسلام ابن تیمیه صدر این حدیث را تضعیف و ادعا کرده است که ذیل این حدیث کذب است و البته این کلام او از مبالغات او است که ناشی از سرعت او در تضعیف احادیث است، قبل از آنکه تمام سندهای حدیث را مطالعه کند و بهدقت در آنها بنگرد» (سلسله الأحایث الصحیحه، ج۴، ص۳۴۴).
[۱۰۰]. «این حدیث ثابت نشده است و سندی ندارد که بتوان به آن احتجاج کرد» (منهاج السنّه، ج۷، ص۵۱۳).
[۱۰۱]. سنن ابن ماجه، ج۱،ص۵۵٫
[۱۰۲]. الاستیعاب، ج۱، ص۷-۸٫
[۱۰۳]. همان، ج۳، ص۳۹-۵۰٫
[۱۰۴]. فتح الباری، ج۷، ص۹۳٫
[۱۰۵]. «محققین از اهل علم و شناخت حدیث میدانند که این حدیث دروغ و جعلی است» (منهاج السنّه، ج۸، ص۱۶۵).
[۱۰۶]. «این حدیث در هیچیک از کتب حدیثی مورد اعتماد نقل نشده است، نه کتب صحاح و نه کتب سنن و نه کتب مسانید این حدیث را روایت نکردهاند بلکه آنان بر ترک این حدیث و روبرگرداندن از آن اتفاق نظر دارند» (منهاج السنّه، ج۸، ص ۱۷۷).
[۱۰۷]. «جماعتی از پیشوایان و حفاظ به صحت این حدیث تصریح کردهاند. قاضی عیاض در الشفاء مینویسد: طحاوی در مشکل الآثار این روایت را از دو طریق از اسماء بنت عمیس نقل کرده است. طحاوی میگوید: این دو حدیث ثابت اند و رواتشان ثقه اند و طحاوی حکایت میکند که احمد بن صالح میگفته است کسیکه راهش علم است، سزاوار نیست که از حفظ حدیث اسماء تخلف کند؛ زیرا این حدیث از علامات نبوت است» ( اللآلئ المصنوعه، ج۱، ص۳۰۹).
[۱۰۸]. تذکره الحفاظ، ج۳، ص۱۲۰۰٫ برای اطلاع بیشتر ر.ک: کشف الرمس عن حدیث رد الشمس.
[۱۰۹]. مجمع الزوائد، ج۸، ص۱۹۷٫
[۱۱۰]. «حدیث رد شمس را طحاوی و قاضی در شفاء صحیح دانستهاند و شیخ الاسلام ابوذرعه این حدیث را حسن میداند و غیر او نیز از او تبعیت کرده اند و کسانی را که قائل به جعلی بودن این حدیث هستند، رد کردهاند» ( الصواعق المحرقه، ص ۱۲۸).
[۱۱۱]. الشفاء، ج۱، ص۵۴۸٫
[۱۱۲]. طرح التثریب، ج۷، ص۲۴۷٫
[۱۱۳]. شرح الهمزیّه، ص۲۶و۳۰۳٫
[۱۱۴]. ظفر الأمانی، ص۴۲۵٫
[۱۱۵]. سوره نمل، آیه ۱۴٫
پاسخ دهید