جایگاه و اهمیت وحى در هدایت انسان چیست؟
در تاریخ ادیان توحیدى، پس از نام مقدس خداوند، هیچ کلمه اى به اهمیت و شگرفى «وحى» نیست؛ چرا که اگر وحى نبود:
۱ – خداوند، با غنا و استغناى کامل ذات و ذاتى اش از کل آفرینش، در پرده «غیب الغیوب» باقى مى ماند و در آن صورت، کار انسان، زار و عرصه بر او تنگ مى شد و کل بشریت با یک دست اسلحه شکسته بسته (یعنى، عقل عدد اندیش) تنها مى ماند.[۱]
۲ – میان غیب و شهود، طبیعت و ماوراى طبیعت، فاصله اى پر نکردنى مى افتاد.
۳ – اگر خداوند خود را از طریق وحى بر انسان آشکار نمى کرد، آدمى ناچار بود که درباره وجود خداوند، فقط حدس بزند و یا مردم حداقل به دو گروه تقسیم مى شدند: عده اى حدس مى زدند که خدا و مبدأیى هست؛ هم جهان، غیبى و هم غیب، جهانى دارد. برخى نیز حدس مى زدند که هر چه هست در همین دنیا است؛ نه پیش از آفرینش خداوندى در کار بوده است و نه پس از پایان طبیعى جهان. پس از حدس هم فراتر مى رفتند؛ چنان که در تاریخ فکر و فلسفه رفتند و – العیاذ بالله – استدلال به عدم مبدأ کردند.[۲]
۴- اگر وحى نبود، آدمى در پرتو وجود و جاودانگى روح، براى شناخت حقایق جهان پس از مرگ، هیچ منبع اطلاعاتى نداشت و نمى توانست هیچ گونه پیش بینى خاصى در باب نیازهاى ضرورى این سفر طولانى و بى بازگشت، ارائه کند.
پی نوشت ها
[۱] – محمدحسین طباطبایى، قرآن در اسلام، دفتر انتشارات اسلامى، قم: چاپ هفتم، ۱۳۷۴ ص ۹۱ و ۹۲٫
[۲] – بهاءالدین خرمشاهى، قرآن شناخت، طرح نو، تهران: چاپ سوّم، ۱۳۷۵ ش، ص ۴۵ و۴۶٫
پاسخ دهید