در برخی روایات و کلمات فقهای شیعه مطالبی آمده که مشعر به کفر اهل سنت و مخالفان امامت ائمه(علیهم السلام) است، ولی با دقت در مضامین روایات و کلمات فقها درمییابیم که منظور از کفر در این عبارات، خروج از اسلام نیست بلکه کفر در مقابل ایمان است و غیر از ناصبین و محاربین و معاندین، بقیه اهل سنت جزء مسلمانان هستند، ولی دارای ایمان نیستند و غیر از مستضعفان آنها، بقیه در آخرت دچار عذاب الاهی خواهند بود. در این حقیقت بین متقدمان و متأخران شیعه اختلافی نیست و اختلاف آنها در تعبیر است.
- مقدمه
- مفهومشناسی
- اسلام و ایمان
- تفاوتهای اسلام و ایمان
- کفر
- اتهام تکفیر به شیعه
- الفاظ کفر و بیایمانی در روایات
- بررسی و تحلیل روایات
- مراتب و اقسام کفر مخالفان
- ارتداد صحابه
- ب. موضع فقهای شیعه درباره کفر عامه
- فرعانگارى امامت
- امامت، یک اصل دینى
- بررسی و تحلیل اقوال فقها
- امامت به منزله اصل در مذهب
- الف. اصول اسلام و اصول ایمان
- ج. اصول دین و اصول مذهب
- بررسی اقوال قائلین به اصل مذهب بودن امامت
- حکم مستضعفان
- نتیجه
- منابع
- پی نوشت ها
مقدمه
یکی از مسائل مهمی که مانع وحدت بین مسلمانان است، مسئله تکفیر مسلمانان از جانب یکدیگر است. دشمنان اسلام همواره کوشیدهاند مسلمانان را به دست یکدیگر نابود کنند، که حمایت از گروههای تکفیری و ترویج تفکر تکفیر در بین فرق مختلف، یکی از راهکارهای دشمنی با اسلام است. بدینمنظور به اتهامزنی علیه فرق نیز پرداختهاند؛ از جمله برخی فرقِ اهل سنت به شیعه تهمت تکفیر زده، شیعه را گروهی تکفیری، که بیشتر مسلمانان را کافر میدانند، معرفی میکنند. برخی از علمای ناآگاه وهابیت نیز بر این مطلب تأکید دارند. لذا در این جهت لازم است روایات و فتاوای علمای امامیه تبیین، و حق آشکار شود.
مفهومشناسی
در بحث ایمان و کفر، چون هر کسی به سلیقه خود، الفاظ و اصطلاحات را تعریف کرده و بر طبق آن نظر میدهد، لذا برخی اختلافات و سوءبرداشتها لفظی هستند و در اثر عدم تعریف دقیق الفاظ و اصطلاحات ناشی میشوند. اگر این الفاظ که تشکیلدهنده صغرای مطالب هستند، درست تبیین شوند، کبرای مطالب، غالباً روشن خواهند بود. در بحث ایمان و کفر، و مفهوم و مصداق آن نیز همین امر پیش میآید. لذا لازم است اشارهای به معانی و تقسیمات اصطلاحات به کار رفته در مقاله داشته باشیم تا در هنگام بحث از آنها استفاده کنیم.
اسلام و ایمان
اسلام در لغت از ماده «سلم» به معنای دخول در صلح و سلامتی،[۲] یا به معنای تسلیم است؛ یعنی تسلیم در برابر دستورهای الاهی.[۳] اسلام به معنای مصطلح آن در قرآن و روایات به همین معناست. چنانکه در روایتی حضرت علی(ع) میفرمایند: «الاسلام هو التسلیم».[۴] اما ایمان، در لغت به معنای تصدیق است، «الایمان هو التصدیق المطلق اتفاقا من الکل»[۵] و در اصطلاح «علم و تصدیق به حقانیت شیء، کافی در ایمان نیست، بلکه باید همراه با علم و تصدیق، التزام به مقتضای آن و باور قلبی به مؤدای آن نیز باشد، به طوری که آثار عملی بر آن التزام مترتب شود، اگرچه بالجمله. پس اگر کسی بداند که خدایی غیر از خدای واحد نیست ولی ملتزم به مقتضای آن، که عبودیت است، نشود و هیچ کاری که نشاندهنده عبودیت است، در مقابل خدایش از او ظاهر نشود، او عالم است ولی مؤمن نیست».[۶] ایمان مرتبهای بالاتر از اسلام است، چنانکه در آیه (قالَتِ الاعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الایمانُ فِی قُلُوبِکُم)[۷] به این مطلب اشاره شده است، و در روایات هم وارد شده است.[۸]
در قرآن کریم، گاهی ایمان و اسلام، به یک معنا به کار رفتهاند، مثل (وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا).[۹] در این آیه از کسی که اظهار اسلام ظاهری کند، تعبیر به مؤمن شده است. ولی در برخی آیات، بین مؤمن و مسلم تفاوت قائل شدهاند؛ مثل (قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا ).[۱۰] لذا برای تبیین بحث، باید حدود هر کدام مشخص شود. در اینجا چند تفاوت بین اسلام و ایمان را، که در روایات وارد شده، بیان میکنیم تا حدود هر کدام مشخص شود:
تفاوتهای اسلام و ایمان
اسلام با گفتن شهادتین به زبان حاصل میشود،[] ولی حقیقت ایمان، اعتقاد قلبی راسخ و التزام به اقرار لسانی و عمل به دستورهای مقتضی با آن است. چنانکه آیه شریفه حجرات نیز اعتقاد قلبی را شرط ایمان دانسته و حضرت علی(ع) در حدیثی به این سه شرط ایمان اشاره فرمودهاند.[۱۲]
به وسیله اسلام، خون و مال و ناموس مردم حفظ میشود، ولی اجر و ثواب اخروی فقط در مقابل ایمان است. چنانکه امام صادق(ع) فرمودهاند: «الْإِسْلَامُ یُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّی بِهِ الْأَمَانَهُ وَ تُسْتَحَلُّ بِهِ الْفُرُوجُ وَ الثَّوَابُ عَلَی الْإِیمَان».[۱۳]
اسلام و ایمان هر دو قابل تشکیک و دارای درجات هستند، چنانکه در روایات برای ایمان ده درجه ذکر شده است[۱۴] و برخی علما برای اسلام چهار درجه ذکر کردهاند.[۱۵]
همه درجات اسلامِ بدون ایمان، قابل جمع با درجات مختلف شرک و کفر است. یعنی شخص مسلمان که به درجه ایمان نرسیده، در عین حال که مسلمان است، امکان دارد مراتبی از شرک و نفاق و کفر داشته باشد. مانند منافقینی که در ظاهر حکم مسلمان را داشتند ولی اسلام آنها آمیخته با کفر و نفاق بود.
برخی از مراتب ایمان نیز با برخی از مراتب شرک (شرک خفی) قابل جمع است. مثلاً شخص مؤمن با ریا در عمل دچار نوعی شرک خفی میشود. پس هر جا که گفته میشود فرد از ایمان خارج شده، منظور خروج از اسلام و حکم به ارتداد نیست، بلکه در برخی موارد منظور خروج از برخی مراتب ایمان به مرتبه پایینتر است، و در برخی روایات، بین درجه ایمان و کفر، درجه فسق و ضلالت نیز به آن اطلاق شده است.[۱۶]
ملاک برای اسلام، گفتن شهادتین است، ولی ایمان، ملاکها و حدود دیگری نیز دارد. از حدود ایمان، معرفت به امر امامت است، و بدون آن فرد از مرحله اسلام به مرحله ایمان راه نمییابد. این مطلب در روایات رسول خدا(ص) و اهل بیت(علیهم السلام) به روشنی بیان شده است، مثلاً حضرت امام صادق(ع) در بیان فرق اسلام و ایمان فرمودهاند: «اسلام، گفتن شهادتین و نماز و زکات و حج و روزه ماه رمضان است؛ ولی ایمان شناخت امر امامت همراه با آنچه ذکر شد (از نماز و …) و اگر کسی به شهادتین اقرار کند ولی این امر (امامت) را نشناسد مسلمان گمراه خواهد بود». [۱۷]
کفر
کفر در لغت به معنای ستر و پوشاندن است[۱۸] و کشاورز را نیز کافر میگویند؛ زیرا دانه را در خاک پنهان میکند: (کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ)[۱۹] و در اصطلاح «به معنای ایمان نیاوردن به چیزی است که از شأنش ایمان آوردن به آن است»،[۲۰] مثل عدم ایمان به خدا و توحید و نبوت پیامبر خدا(ص) و روز قیامت.
کفر اگر بدون قرینه استعمال شود، به کفر در اصطلاح فقها اطلاق میشود، که همان خروج از دایره اسلام و ارتداد است؛ و مشمول احکام خاصی از قبیل نجاست و عدم جواز مناکحه و … میشود؛ که عبارت است از «انکار الوهیت یا توحید یا رسالت یا یکی از ضروریات دین، با التفات به اینکه ضروری است، به طوری که انکارش به انکار رسالت منجر شود».[۲۱]
کفر در اصطلاح فقها بیشتر در مقابل اسلام است؛ ولی در قرآن، غالباً در مقابل ایمان به کار رفته است. خداوند متعال میفرماید: (وَمَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِاْلإیمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ)[۲۲] و نیز میفرماید: (هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلإیمانِ)[۲۳] و چون ایمان مرکب از اعتقاد قلبی و التزام به اقرار لسانی و عمل به ارکان است، ترک هر یک از این امور کفر به همان مرتبه است، که گاهی در عمل ظهور پیدا میکند و گاهی در اعتقاد.
کفر، در روایات نیز مراتب و اقسام مختلفی دارد[۲۴] که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارد. همه کفرها، به کفر فقهی حمل نمیشود. پس هر گاه در روایات با کلام بزرگان، به کسی یا فاعل عملی، نسبت کفر داده شد، باید بررسی شود که منظور کدام مرتبه و قسم از کفر است و فوراً به معنای ارتداد گرفته نشود.
اتهام تکفیر به شیعه
برخی از وهابیون بر این مطلب تأکید دارند که شیعه اهل تکفیر هستند، و صحابه و زنان پیامبر(ص) و خلفا را کافر میدانند، و به تبع آن، تابعان آنها که اهل سنتاند نیز کافر خواهند بود. مثلاً محمد بنعبدالوهاب در رساله فی الرد علی الرافضه میگوید: «دعواهم ارتداد الصحابه»؛[۲۵] یعنی یکی از ادعاهای شیعه این است که صحابه مرتد شدهاند، و با توجه به اینکه معنای فقهی ارتداد را مد نظر قرار داده، در ادامه، هدم کل دین را از لوازم ارتداد صحابه میداند.[۲۶]
ابنجبرین در شرح عقیده الطحاویه میگوید: «رافضه احادیث اصحاب را قبول ندارند، چون آنها را کافر میدانند»[۲۷] و برخی ادعا کردهاند که شیعه ریختن خون اهل سنت را مباح میداند.[۲۸] و گاهی مینویسند: «اهل سنت در نزد شیعه امامیه اثناعشریه کافر هستند»[۲۹] و این اتهامی به شیعه است،[۳۰] و مغالطهای است برای فریب ناآگاهان. اینکه شیعه برخی صحابه را کافر میداند، یا به مخالفان امامت کافر اطلاق میکند، کفر به معنای خروج از اسلام که اینها قصد کردهاند نیست، بلکه کفر به معانی دیگر آن است که با اسلام قابل جمع است و یکی از آن اقسام، کفر نسبت به امامت است که با اسلام قابل جمع است. لذا لازم است این بحث مطرح شود تا اتهام تکفیر به شیعه رفع گردد.
در مسئله تکفیر اهل سنت از جانب شیعه، مسائلی هست که عدهای آنها را دستاویز قرار داده و بدون فهمیدن حقیقت کلام و اعتقاد شیعه، به شیعه نسبت تکفیر میدهند. از جمله این مسائل میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
روایاتی که در آنها تصریح به کفر مخالفان شده است.
کلمات علما که تصریح به کفر مخالفان کردهاند.
کلمات علما، که امامت را از اصول دین میدانند.
تعابیر علما در مسائل فقهی مانند احکام زکات، طهارت، احکام میت، و دیگر ابواب.
حکم به جواز قتل و مصادره اموال مخالفان.
میتوان اینها را در دو بخش، روایات و کلمات و فتاوای علما بحث کرد که با بررسی این دو بحث، نتیجه منقح شده و موضع امامیه درباره تکفیر اهل سنت مشخص میشود.
الف. موضع روایات اهلبیت(علیهم السلام) درباره اسلام و کفر عامه
الفاظ کفر و بیایمانی در روایات
شکی نیست که در روایات اهل بیت(علیهم السلام)، درباره مخالفان، تعبیر کافر و مشرک وارد شده، و در برخی نفی ایمان از غیرمعتقدان به امامت اهلبیت(علیهم السلام) شده است، که برخی از آنها روایات صحیحه هستند، و در کتب حدیثی مثل کافی، وسائل الشیعه، بحار الانوار و …، در ابوابی با این عنوان جمع شده است؛ ولی فهم منظور این روایات نیاز به مقدماتی دارد که بیان خواهیم کرد. در اینجا برای نمونه به برخی از این روایات اشاره کرده، آنها را بررسی میکنیم.
امام صادق(ع) فرمودند: «امام نشانهای بین خدا و خلق است، هر کس او را بشناسد، مؤمن و هر کس انکار کند کافر است».[۳۱]
امام رضا(ع) از پیامبر(ص) نقل میکنند که ایشان فرمودند: «من و علی دو پدر این امت هستیم، هر کس ما را بشناسد خدا را شناخته و هر کس انکار کند خدا را انکار کرده است».[۳۲]
امام باقر(ع) فرمودند: «علی دری است که هر کس داخل آن شود مؤمن و هر کس خارج شود کافر است».[۳۳]
امام صادق(ع) فرمودند: «هر کس در کفر دشمنان و ظالمان بر ما شک کند کافر است».[۳۴]
امام باقر(ع) فرمودند: «دوستی ما ایمان و بغض ما کفر است».[۳۵]
امام صادق(ع) فرمودند: «هر کس با امامت امام برحق، کسی را که از جانب خدا نیست، شریک کند، مشرک شده است».[۳۶]
روایت صحیح و مشهور متفق علیه، که با الفاظ مختلف و معنای واحد در کتب متعدد وارد شده است این است که رسولالله(ص) فرمودند: «من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میته جاهلیه».[۳۷] این روایت را با الفاظ دیگر نیز ذکر کردهاند مثل: «من مات بغیر إمام مات میته جاهلیّه»[۳۸]و «من مات و لیس فی عنقه بیعه مات میته جاهلیه».[۳۹]
همچنین روایت متفق علیه دیگری که بارها در صحیح بخاری ذکر شده این است: «پیامبر(ص) میفرمودند: در قیامت گروهی از اصحابم بر من وارد میشوند که آنها را از حوض کوثر دور میکنند. میگویم خدایا اینها اصحاب من هستند. حقتعالی میگوید، نمیدانی که بعد از تو چه کردند؛ آنها به روشهای قبلیشان برگشتند». [۴۰]
اگر به تاریخ صدر اسلام بنگریم، اکثر صحابه پیغمبر خدا(ص) که در مدینه بودند، در مسئله خداپرستی مرتد نشده بودند، ولی بسیاری از آنها در امر امامت به راه صحیح نرفتند و با پیامبر مخالفت کردند و در حق اهل بیتی که پیامبر امر به مودت و تبعیت از ایشان کرده بود ظلم روا داشتند. این مطلب باعث شد از حدود ایمان خارج شده و به روش جاهلی برگردند و مستحق عذاب الاهی باشند، اگرچه در زبان ذکر «لااله الا الله» داشتند، ولی چون دست از دامان ولی الاهی و حجت زمان خود کشیدند، به قهقرا رفتند.
بررسی و تحلیل روایات
اینکه در روایات تعبیر «کافر» و «مشرک» در مورد مخالفان اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده، جای تردید نیست، ولی اجماع بر این است که خود امامان(علیهم السلام) و اصحاب ایشان، با آنها مثل یک مسلمان رفتار میکردند،[۴۱] و شیعیان در همه زمانها با عامه، مثل برادر معاشرت کردهاند. پس باید ببینیم منظور این روایات چیست؟ و کسی که ایمان به امامت اهل بیت(علیهم السلام) ندارد، چه حکمی دارد؟
مراتب و اقسام کفر مخالفان
عامه که تعبیر کفر در مورد آنها شده است، مراتبی دارند و کفر همه آنها به یک معنا نیست، و بین کسی که از روی علم و عداوت مخالفت کرده با کسی که از روی جهل گمراه شده فرق است. به همین جهت به انواع کفر در مورد آنها اشاره میکنیم تا منظور روایات روشنتر شود.[۴۲]
کفر فقهی و خروج عن المله: برخی از مخالفان با طغیان در مقابل اهل بیت(علیهم السلام) و اظهار دشمنی با اهل بیت(علیهم السلام) از حکم اسلام خارج شده و جزء مسلمانان محسوب نمیشوند، که چند گروه هستند:
الف. نواصب: کسانی که بغض پیامبر(ص) یا یکی از اهل بیت(علیهم السلام) را آشکار کنند،[۴۳] و آشکارا به دشمنی با ایشان بپردازند. این گروه به اجماع شیعه از حکم اسلام خارج و در حکم کفارند، چنانکه فقها فرمودهاند: «لاریب فی نجاسه الناصب منهم»[۴۴] و در روایات هم حکم نجاست آنها آمده است.[۴۵] و همچنین در روایات عامه هم آمده که پیامبر(ص) فرمودند: «من ناصب علیاً الخلافه بعدی فهو کافر، و قد حارب اللّه و رسوله، و من شکّ فی علیّ فهو کافر».[۴۶]
ب. محاربین: کسانی که با اهل بیت(علیهم السلام) جنگ کنند، معلوم است که جنگ کردن بالاترین درجه نصب و اظهار عداوت است، وقتی حکم نصب ثابت شد، حکم جنگ به طریق اولی ثابت میشود. در روایات متعدد از طریق عامه و خاصه وارد شده که پیامبر(ص) به علی(ع) و فاطمه(علیها السلام) و حسنین(علیهم السلام) نظر کرده و فرمودند: «انا حرب لمن حاربکم وسلم لمن سالمکم»[۴۷] و در دفعات متعدد به حضرت علی(ع) فرمودند: «حربک حربی»،[۴۸] و معلوم است که جنگ با پیامبر(ص) کفر و ارتداد است.
حکم به جواز قتل یا مصادره اموال یا نجاست، که در روایات آمده است، مربوط به گروه نواصب میشود نه همه اهل سنت، چنانکه همین روایات، مورد استناد تهمتزنندگان است. اما بیشتر اهل سنت، اهلبیت(علیهم السلام) را به عنوان صحابی یا تابعی دوست دارند و حضرت علی(ع) را به عنوان خلیفه چهارم قبول دارند و دشمنی و جنگ با او را نمیپذیرند. پس این روایات که عدهای را کافر به کفر فقهی میدانند، شامل اکثر اهل سنت نیستند.
کفر نفاق:[۵۱] کسانی که بغض و دشمنی نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) دارند ولی آن را آشکار نمیکنند، و خودشان میدانند که نسبت به ایشان بغض دارند، اینها کافر به کفر نفاق هستند، چنانکه پیامبر(ص) فرمودند: «یاعلی؛ لا یبغضک الا منافق»[۵۲] و همچنین در مورد حضرت علی(ع) که فرمودند: «بغضه کفر»[۵۳] که از دو تعبیر کفر و نفاق در مورد بغض، نوع کفر معلوم میشود. این گروه در ظاهر محکوم به اسلام هستند.
کفر ضلالت: اکثر عامه با تبعیت از آبا و اجداد و با تقصیر و قصور یا از روی جهل، گمراه شده و از صراط مستقیم خارج شدهاند، وگرنه عنادی با اهل بیت(علیهم السلام) ندارند. منظور برخی از روایات همین افراد هستند که به کفر ضلالت دچارند نه کفر فقهی. چنانکه امام صادق(ع) در روایتی فرمودند: «اگر کسی شهادتین بگوید و به واجبات عمل کند ولی در امر امامت منحرف باشد مسلمان گمراه است».[۵۴] به تعبیر دیگر؛ در این روایات، کفر در مقابل ایمان است نه کفر در مقابل اسلام. این وجه بهترین وجه برای جمع بین روایات است و با تفاوتهایی که پیش از این میان اسلام و ایمان ذکر شد، محدوده و حکم هر کدام معلوم میشود.
کفر در مرتبه عمل: چون رسول خدا(ص) و اهل بیت او(علیهم السلام)، خلیفه الله هستند و اوامر و نواهی ایشان امر و نهی خداست، لذا اطاعت ایشان اطاعت خدا و طغیان در مقابل ایشان، طغیان در مقابل خدا محسوب میشود، (مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ)،[۵۵] «من اطاعکم فقد اطاع الله و من عصاکم فقد عصی الله».[۵۶] چون ایشان همیشه به حق دعوت میکنند لذا عصیان ایشان کفر به حق خواهد بود و روایات زیادی هم به این مطلب اشاره کردهاند، مثل روایت پیامبر(ص) که فرمودند: «طاعت علی رام شدن است (در مقابل خدا) و معصیت او کفر است. پرسیدند، چطور طاعت علی انقیاد و معصیت او کفر است؟ فرمودند: چون علی شما را به سوی حق میبرد، که اگر اطاعت کنید [در مقابل خدا] سر فرود آوردهاید، و اگر طغیان کنید، به خدا کفر ورزیدهاید».[۵۷] لذا شریک قرار دادن برای ایشان در مقام اطاعت، شریک قرار دادن برای خدا در طاعت است. با این روایت، علت تعبیر شرک و کفر برای مخالفان روشن میشود. از این وجه هم، حکم کفرِ فقهی و خروج عن المله استفاده نمیشود، بلکه کفر عملی منظور است که یکی از درجات کفر است در مقابل درجات ایمان (قلبی، لسانی، عملی).
کفر جحود: در برخی روایات مذکور، بین کسانی که معرفت به امامت دارند و آن را انکار میکنند، و کسانی که معرفت به امامت ندارند و انکار یا قبول نمیکنند، فرق گذاشته شده است «مَنْ عَرَفَنَا کَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْکَرَنَا کَانَ کَافِراً وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنَا وَ لَمْ یُنْکِرْنَا کَانَ ضَالًّا».] در امثال این روایت، میتوان گفت کسانی که از روی عناد و دشمنی با اهلبیت(علیهم السلام) امامت ایشان را منکر شوند کافر هستند، به کفر فقهی، چون اینها در جرگه نواصب و دشمنان محسوب میشوند. ولی کسانی که در اثر جهل به حق ایشان دچار انحراف شدهاند، اگرچه گمراه هستند ولی کافر فقهی و خارج عن المله نیستند.
با تحلیل روایات معلوم میشود که طبق روایات اهلبیت(علیهم السلام) اکثر مخالفان ایشان کافر به کفر فقهی و کفر در مقابل اسلام نیستند، بلکه اکثر آنها ـ که ناصبی و محارب نیستند و عنادی با حق ندارند ـ مسلمان هستند ولی مؤمن واقعی نیستند، مگر کسانی که مستضعف هستند؛ که آنها حکم مخصوص خود را دارند.
ارتداد صحابه
ارتداد منسوب به صحابه نیز امری متفق علیه است که هم در صحیح بخاری چندین بار تکرار شده ـ که اشاره کردیم ـ و هم در منابع شیعه آمده است، و با توجه به قرائن و شواهد موجود در روایات اهل سنت و شیعه، منظور از ارتداد در این روایات از نظر شیعه، انحراف از امامت است، نه ارتداد فقهی که باعث خروج از اسلام شود. چون ذکر قرائن و شواهد این معنا به طول میانجامد، لذا از نقل آنها صرف نظر میکنیم و خوانندگان محترم میتوانند به منابع مفصل رجوع کنند.[
ب. موضع فقهای شیعه درباره کفر عامه
منشأ تکفیر عامه در کلمات فقهای شیعه، به مسئله امامت برمیگردد، کسانی که امامت را مثل نبوت از اصول دین اسلام میدانند، لازم است منکران آن را کافر و خارج از دین بدانند، مثل منکر نبوت. لذا برای بررسی نظر علمای امامیه درباره تکفیر یا عدم تکفیر عامه، به بحث اصل یا فرع بودن امامت اشاره میکنیم. در اینکه آیا امامت از اصول دین است یا نه چند نظر در بین علمای اسلام وجود دارد:
فرعانگارى امامت
اشاعره و معتزله معتقدند امامت و مباحث مربوط به آن، از موضوعات علم فقه است و طرح مباحث امامت در اواخر کتب کلامى، نه به دلیل کلامى بودن آن، بلکه صرفاً براى رعایت عادتى است که از دیرباز در این باره جارى بوده، وگرنه جایگاه اصلى طرح آن، علم فقه است.
قاضى عضدالدین ایجى (متوفى ۷۵۶ ه.ق.) از متکلمان بزرگ اشعرى مىنویسد: «و آن در نزد ما از فروع است و براى پیروى از گذشتگان، ما آن را در علم کلام آوردیم»[۶۰] و جوینی[۶۱] و غزالی[۶۲] نیز بر این مطلب تصریح کردهاند.
نظریه فوق، مبتنى بر نظریه وجوب نصب و تعیین امام بر مردم است. بنابراین، از دیدگاه آنان، تعیین و برگزیدن امام، فعلى از افعال مکلّفان است، و چون افعال مکلّفان، موضوع علم فقه است، پس مباحث امامت نیز مربوط به علم فقه است. ولی چون شیعه با ادله عقلی و نقلی در جای خود اثبات کرده که امامت با نصب الاهی است، لذا این نظریه مردود است.[۶۳]
امامت، یک اصل دینى
بیشتر اندیشمندان امامیه، امامت را از اصول دین دانستهاند و معتقدند اعتقاد به امامت لازم است و انکار آن موجب کفر مىشود. شیخ صدوق، انکار امامت را همچون انکار نبوت و توحید مىداند و مىگوید: «واجب است معتقد باشد به اینکه منکر امام مانند منکر نبوت است و منکر نبوت مانند منکر توحید است».[۶۴] شیخ مفید (متوفى ۴۱۳ ه.ق.) مىگوید: «امامیه اتفاق دارند بر اینکه هر کس یکی از امامان را انکار کند و آنچه خدا آن را از طاعات واجب کرده انکار کند، کافر گمراه است و مستحق خلود در آتش است».[۶۵]
همچنین فقها در باب غسل میت، عامه را در حکم کفار قرار دادهاند. شیخ مفید میگوید: «جایز نیست مؤمن، مخالفِ حق در ولایت را غسل دهد؛ و جایز نیست نماز بر او بخواند مگر در صورت تقیه که در این صورت او را لعن میکند نه دعا». و شیخ طوسى در توضیح کلام او مینویسد: «وجه گفتار شیخ مفید این است که مخالف اهل حق کافر است، و واجب است حکمش حکم کفار باشد،مگر آنچه با دلیل خارج شده است، پس غسل بر او مانند غسل کفار جایز نیست و نماز بر او مانند نماز بر منافق است. و امت اجماع دارند بر اینکه غسل کافر جایز نیست».[۶۶]
سید مرتضى نیز، امامت را همچون نبوت، از کبار اصول دین به شمار آورده است.[۶۷] ابننوبختی در الیاقوت گفته: «کسی که نص بر امامت را قبول نکند، نزد همه اصحاب ما کافر است و نزد برخی از اساتید ما فقط فاسق است». علامه حلی در شرح این فقره مینویسد: «مخالف نص، نزد اکثر اصحاب کافر است، چون نص با تواتر از دین محمد(ص) ثابت است، پس یکی از ضروریات دین است که منکرش کافر است، و برخی از اصحاب ما فقط به فسق او حکم کردهاند، و اختلاف در حکم آنها در آخرت کردهاند که اکثر قائل به خلود در آتش هستند».[۶۸]
از متأخّران نیز، عدهاى امامت را در زمره اصول دین قرار دادهاند که از جمله مىتوان به مقدس اردبیلى،[۶۹] سید نوراللّه تسترى،[۷۰] محقق لاهیجى،[۷۱] ملا صالح مازندرانى،[۷۲] صاحب حدائق،[۷۳] ملا محمدمهدى نراقى،[۷۴] صاحب جواهر،[۷۵] و شیخ مرتضى انصارى[۷۶] اشاره کرد. همچنین برخى از علمای معاصر امامیه، نظر فوق را برگزیدهاند که از باب نمونه مىتوان از محمدحسن مظفر،[۷۷] محمدرضا مظفر،[۷۸] و آیهاللّه مرعشى[۷۹] نام برد.[۸۰]
عدهای از فقها نیز در احکام فقهی، مثل نماز بر جنازه،[۸۱] ادای زکات و طهارت،[۸۲] مخالفان اهلبیت(علیهم السلام) را در ردیف غیرمؤمنین قرار دادهاند.
بررسی و تحلیل اقوال فقها
در بررسی اقوال مذکور ـ با چشمپوشی از ادلهای که به آنها تمسک کردهاند ـ باید به چند نکته توجه داشته باشیم، تا منظور این بزرگان به دقت فهمیده شود:
همه این بزرگان، امامت را از اصول دین میدانند، ولی همه اینها قائل به کفر فقهی عامه نیستند، بلکه در شرح روایات کفر عامه تأکید دارند بر اینکه این کفر در مقابل ایمان است نه در مقابل اسلام. برای نمونه: صاحب جواهر مىگوید: «فلعلّ ما ورد فى الأخبار الکثیره، من تکفیر منکر على علیه السّلام محمول على إراده الکافر فى مقابل الإیمان».[۸۳]
شیخ انصارى با اینکه امامت را از اصول دین مىداند، با نسبت دادن کفر به مخالفان، به شدت مخالفت کرده، در پاسخ کسانى که براى اثبات کفر مخالفان، به روایات استناد کردهاند، مىنویسد: «أنّ المراد بهذا الکفر، المقابل للإیمان الّذى هو أخصّ من الإسلام».[۸۴]
دین، عبارتی عامتر از مذهب است و غالباً منظور از آن اسلام است، وقتی میگوییم فلان اعتقاد جزء اصول دین است، لازمه این گفتار این است که حتماً باید بگوییم منکر این اصل خارج از دین اسلام و کافر فقهی است. و اینکه ما بگوییم مثلاً امامت از اصول دین است ولی منکر آن خارج از دین نیست، بلکه خارج از ایمان است، ظاهراً کلامی متناقض است. فلذا ظاهر کلام این بزرگان که هم اصل دین بودن امامت را پذیرفتهاند و هم عدم خروج از اسلام را قبول کردهاند، پذیرفتنی نیست؛ مگر اینکه بگوییم «چون دین حق و اسلام واقعی، تشیع است لذا وقتی تعبیر میآورند به اینکه امامت اصل دین است، منظورشان اصل بودن برای دین واقعی است. اما وقتی میگویند منکر امامت خارج از دین نیست، منظورشان اسلام در مقابل ایمان است که بر طبق ظاهر مردم حکم میکند».
با این بیان هم جمع بین کلمات فقها درست میشود، هم جمع بین فتاوا و روایات درست میشود، هم معلوم میگردد که نظر قدمای شیعه و نظر متأخران شیعه (که میگویند امامت از اصول مذهب یا ایمان است) یکسان است و اختلاف در تعبیر است.
حکم کافر که در احکام شرعی بر مخالفان جاری شده، احکامی است که در آن ایمان شرط شده نه اسلام؛ لذا مخالفان را در ردیف کفار قرار دادهاند؛ مثلاً در وجوب غسل میت و تجهیز آن، لازم است میت مؤمن باشد،[۸۵] یا در ادای زکات لازم است، فقیر مؤمن باشد ـ چنانکه علامه در منتهی[۸۶] و در کلام شیخ مفید و شیخ طوسی در التهذیب اشاره کرده است ـ یا در جواز غیبت عامه، در این موارد و امثال اینها، مخالفان در ردیف کفار قرار میگیرند، نه به این دلیل که کافر خارج از اسلام هستند، بلکه به این دلیل که خارج از ایمان هستند. فلذا این کلمات دلالت بر تکفیر فقهی نمیکنند.
امامت به منزله اصل در مذهب
لازمه تلقى امامت به مثابه اصلى از اصول دین، خروج اکثر فرق اسلامى از حوزه اسلام و دین است؛ در حالى که این لازم، پذیرفتنى نیست.[۸۷] براى حل این معضل، راهحلهایى ارائه شده است، از جمله:
الف. اصول اسلام و اصول ایمان
برخى دیگر کوشیدهاند با فرق گذاشتن میان اصول اسلام و اصول ایمان، به پاسخ مسئله دست یابند و گفتهاند: آنچه ملاک اسلام و کفر است، اصول اسلام است، نه اصول ایمان. بنابراین، چون مخالفان امامت، اصول اسلام را باور دارند، مسلماناند.[۸۸]
ج. اصول دین و اصول مذهب
برخی گفتهاند اصول اعتقادى به دو دسته تقسیم مىشود؛ اصول دین و اصول مذهب. بنابراین، انکار امامت، انکار اصلى از اصول یک مذهب خاص (شیعه) است و انکار چنین اصلى، موجب کفر نمىشود.
این راهحلها در حقیقت یک راهحل، با عبارات مختلف است، کسانى هم که امامت را از اصول مذهب انگاشتهاند، روایاتى را که دال بر کفر مخالفان امامت است، حمل بر کفر مقابل ایمان کردهاند، و این بیانگر آن است که امامت از منظر آنان از اصول ایمان است. عدهاى از متفکران معاصر امامیّه نیز امامت را از اصول مذهب مىدانند، از جمله: شیخ محمدحسین کاشفالغطاء،[۸۹] علامه امینى،[۹۰] مرتضی مطهرى،[۹۱] امام خمینى[۹۲] و … .
بررسی اقوال قائلین به اصل مذهب بودن امامت
چنانکه ملاحظه میشود، این بزرگان در حقیقت، امامت را جزء مقوم ایمان میدانند، نه جزء مقوم اسلام، و این همان مطلبی است که قدمای شیعه بر آن تأکید دارند و فرقی بین اقوال معاصران و قدما در اصل بودن امامت نیست و اختلاف در تعبیر است. ولی مسئله قابل توجه این است که، تعبیر به اصل مذهب بودن، به نوعی تداعی کماهمیت بودن امامت نسبت به دیگر عقاید را به همراه دارد، در حالی که در روایات اهلبیت(علیهم السلام)، اعتقاد به امامت رکن توحید و شرط قبولی توحید بیان شده است و بدون اعتقاد به امامت، توحید نیز نجاتبخش نیست؛[۹۳] و رسالت پیامبر خدا(ص) بدون ابلاغ امر امامت انجام نمیگیرد.[۹۴] لذا به نظر میرسد بهتر است از تعبیر «اصول مذهب» استفاده نکنیم، بلکه از تعبیر «اصل ایمان» بودن بهره ببریم، چنانکه در آیه ۱۴ سوره حجرات به آن اشاره شده و در روایات متعدد اهلبیت(علیهم السلام) هم از همین تعبیر استفاده شده است.[۹۵]
حکم مستضعفان
کسانی از مخالفان امامت که با عناد و دشمنی آن را انکار نمیکنند، از نظر حکم شرعی مسلمان هستند و در حکم عقاب اخروی، با گروه اول یکسان نیستند، مخصوصاً کسانی که قدرت دستیابی به حق را ندارند؛ چنانکه در روایات اهلبیت(علیهم السلام) بر این مسئله تأکید شده است. حضرت علی(ع) در جواب اشعث بنقیس که به آن حضرت اعتراضاً گفت: «سوگند به خدا اگر حقیقت امر این است که تو مىگویى پس تمام امّت غیر از تو و غیر از شیعیان تو باید از اهل هلاک و دوزخ باشند!» فرمود: «سوگند به خدا اى فرزند قیس! همینطور که گفتم حقّ با من است، لکن از امّت هلاک نمىشوند مگر دشمنان و مکابران و معاندان و منکران، و امّا آن کسانى که تمسّک به توحید خدا کرده، و به محمّد و اسلام اقرار آوردهاند، و از ملّت اسلام خارج نشدهاند، و دشمنان و ستمگران را علیه ما تحریک نکردهاند، و با ما بناى عداوت و دشمنى نگذاردهاند، لکن در حقانیّت خلافت ما شکّ کرده و اهل خلافت و ولایت را نشناختهاند، نه به ولایت ما اقرار کرده و نه به عداوت با ما برخاستهاند، این گروه مسلمانان مستضعفاند که باید رحمت خدا را درباره آنان امید داشت، و از گناهان آنان ترسید».[۹۶]
نتیجه
طبق روایات اهلبیت(علیهم السلام)، مخالفان امامت، اگر ناصبی یا محارب باشند، و یا با علم به حقانیت امامت، از روی عناد آن را انکار کنند، کافر خارج عن الاسلام هستند، اما اگر مخالفت آنها از هر یک از این سه طریق نباشد بلکه از روی جهل مبتلا به انحراف باشند، مسلمان هستند، ولی مؤمن نیستند، و به خاطر قصور در تحقیق در آخرت عقاب میشوند. اما اگر افرادی جزء مستضعفان باشند، که امکان تحقیق ندارند، یا تحقیق کنند و به حق نرسند، اینها در این دنیا در حکم مسلمان هستند، و در آخرت حکم مخصوص خود را دارند. نظر علمای شیعه از قدما و متأخران بر همین اساس است، و در مواردی که حکم به کفر عموم مخالفان کردهاند، منظورشان کفر در مقابل ایمان است. لذا شیعه با تکفیر مسلمانان همیشه مخالف بوده است.
منابع
علی ابن ابی طالب، نهج البلاغه، تعلیقه: صبحی صالح، قم: مؤسسه دار الهجره، بیتا.ابن ابی الحدید معتزلی، عبد الحمید بنهبه الله، شرح نهج البلاغه، قم: نشر کتابخانه آیتالله مرعشى، ۱۴۰۴٫ابنعبدالوهاب، محمد، مجموع مؤلفات، رساله فی الرد علی الرافضه، تحقیق: ناصر بنسعید الرشید، ریاض: جامعه الامام محمد بنسعود، بیتا، ج۱۲٫ابن جبرین، عبدالله، شرح عقیده الطحاویه، بیجا: نسخه مکتبه الشامله، بیتا.ابن مغازلى شافعى، علی بنمحمد، مناقب ابن المغازلی، بیروت: ناشر دار الأضواء، الطبعه الثالثه، ۱۴۲۴٫الاثری، ابی عبد الله النعمانی، مجمل عقائد الشیعه والمراجعات فی المیزان، الامارات: مکتبه الصحابه، الطبعه الاولی، ۱۴۲۹٫احمد بنحنبل، مسند احمد، بیروت: دار صادر، بیتا.امینی، عبد الحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الأدب، قم: مرکز الغدیر، الطبعه الاولی، ۱۴۱۶٫آل کاشف الغطاء، محمد حسین، أصل الشیعه و أصولها، بیروت: مؤسسه الأعلمی، الطبعه الرابعه، ۱۴۱۳٫بحرانی، یوسف بناحمد، الحدائق الناظره، قم: دفتر انتشارات اسلامی، الطبعه الاولی، ۱۴۰۵٫ بخاری، محمد بناسماعیل، صحیح البخاری، بیروت: دار الفکر، ۱۴۰۱٫تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، قم: الشریف الرضی، الطبعه الاولی، ۱۴۰۹، ج۵٫ ثقفی، ابراهیم بنمحمد، الغارات، قم: دار الکتاب، الطبعه الاولی، ۱۴۱۰٫ جرجانی، میر سید شریف الدین، شرح المواقف، قم: الشریف الرضی، الطبعه الاولی، ۱۳۲۵٫جمعى از نویسندگان، امامتپژوهى، مشهد: دانشگاه علوم اسلامى رضوى، چاپ اول، ۱۳۸۱٫جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، قم: اسراء، چاپ هشتم، ۱۳۸۹٫جوینى عبد الملک، الإرشاد إلى قواطع الأدله فی أول الاعتقاد، بیروت: دار الکتب العلمیه، الطبعه الاولی، ۱۴۱۶٫حاکم حسکانی، عبید الله بنعبد الله، شواهد التنزیل، تحقیق: محمد باقر محمودی، مجمع إحیاء الثقافه، الطبعه الاولی، ۱۴۱۱٫حاکم نیشابوری، محمد بنعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: یوسف عبدالرحمن، المرعشلی، بیروت: دارالمعرفه، بیتا.حرانی، حسن بنیوسف، تحف العقول، قم: نشر جامعه مدرسین، ۱۴۰۴٫حر عاملى، محمد بنحسن، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، چاپ اول، ۱۴۰۹٫حلی، ابن ادریس، السرائر، قم: جامعه مدرسین، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۰٫حلی، حسن بنیوسف، المنتهی المطلب، مشهد: مجمع بحوث الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۲۳٫خمینی، امام سید روح الله، کتاب الطهاره، قم: مهر. راغب اصفهانى، حسین بنمحمد، المفردات فی غریب القرآن، دمشق: دار العلم، دار الشامیه، الطبعه الاولی، ۱۴۱۲٫سبحانی، جعفر، الایمان و الکفر، قم: مؤسسه امام صادق(ع). سلیم بنقیس، کتاب سلیم بنقیس، قم: انتشارات هادى، چاپ اول، ۱۴۰۵٫عبیدلى، سید عمید الدین، إشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، تهران: میراث مکتوب، ۱۳۸۱٫ شریف مرتضى، علی بنحسین بنموسی، رسائل الشریف المرتضی، قم: دار القران الکریم، الطبعه الاولی، ۱۴۰۵٫ شوشتری، قاضى نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، قم: مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چاپ اول، ۱۴۰۹٫شیخ مفید، محمد بننعمان، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، قم: کنگره بینالمللی شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳٫صدوق، محمد بنعلی بنبابویه، الأمالی، قم: کتابخانه اسلامیه، الطبعه الرابعه، ۱۳۶۲٫ـــــــــــــــــــــــــــــ ، الخصال، قم: انتشارات جامعه مدرسین، چاپ دوم، ۱۴۰۳٫ـــــــــــــــــــــــــــــــ ، الهدایه فی الأصول و الفروع، قم: مؤسسه امام هادى(ع)، الطبعه الاولی، ۱۴۱۸٫ـــــــــــــــــــــــــــ ، کمال الدین، قم: دار الکتب الإسلامیه، الطبعه الثانیه، ۱۳۹۵٫طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: مکتبه النشر الإسلامی، الطبعه الخامسه، ۱۴۱۷٫طریحى، فخر الدین، مجمع البحرین، تهران: مرتضوى، الطبعه الثالثه، ۱۴۱۶٫طوسى، خواجه نصیر الدین، تجرید الاعتقاد، قم: دفتر تبلیغات اسلامى، الطبعه الاولی، ۱۴۰۷٫طوسى، محمد بنحسن، الأمالی، قم: دار الثقافه للطباعه والنشر والتوزیع، الطبعه الاولی، ۱۴۱۴٫ــــــــــــــــــــــ ، تهذیب الاحکام، تهران: دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۶۵٫طیالسی، سلیمان بنداود، مسند الطیالسی، بیروت: دار المعرفه.غزالى، ابو حامد، الاقتصاد فی الاعتقاد، بیروت: دار الکتب العلمیه، الطبعه الاولی، ۱۴۰۹٫فاضل هندی، بهاء الدین محمد، کشف اللثام، قم: مؤسسه النشر الإسلامی، الطبعه الاولی، ۱۴۱۶٫فراهیدی، خلیل بناحمد، کتاب العین، تحقیق: مهدی مخزومی، قم: دار الهجره، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۰٫لاهیجى، فیاض، گوهر مراد، تهران: نشر سایه، چاپ اول، ۱۳۸۳٫کلینى، محمد بنیعقوب، الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۳۶۵٫مازندرانى، محمد ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب(ع)، قم: انتشارات علامه، ۱۳۷۹٫متقی هندی، علی، کنز العمال، بیروت: مؤسسه الرساله، ۱۴۰۹٫ محقق حلی، المعتبر، قم: مؤسسه سید الشهداء(ع)، ۱۳۶۴٫مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، تهران: انتشارات صدرا.مظفر، محمد حسین، دلائل الصدق، قم: مؤسسه آل البیت، الطبعه الاولی، ۱۴۲۲٫مظفر، محمد رضا، عقائد الإمامیه، قم: انتشارات انصاریان، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷٫مقدس اردبیلى، الحاشیه على إلهیات الشرح الجدید للتجرید، قم: دفتر تبلیغات اسلامى، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۹٫الموصلی، عبدالله بنعبدالله، حقیقه الشیعه، مکتبه ابنتیمیه، القاهره: الطبعه الخامسه، ۱۴۱۷٫مولى صالح مازندرانى، شرح أصول الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۸۸٫نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، بیروت: نشر دار إحیاء التراث العربی، الطبعه السابعه، بیتا. نراقی، احمد بنمحمد، مستند الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، الطبعه الاولی، ۱۴۱۵٫نراقی، ملا مهدی، أنیس الموحدین، تصحیح: سید محمدعلی قاضی، تهران: نشر الزهراء، چاپ دوم، ۱۳۶۹٫نعمانى، محمد بنابراهیم، الغیبه للنعمانی، تهران: نشر صدوق، الطبعه الاولی، ۱۳۷۹٫نیشابوری، مسلم بنحجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دار الفکر، بیتا.یزدی، سید محمد کاظم، العروه الوثقی، تعلیقه: محمد فاضل لنکرانی، مرکز فقهی الائمه الاطهار، قم: الطبعه الاولی، ۱۴۲۲٫
منبع: نشریه سراج منیر
پی نوشت ها
[۱] پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسه اهلالبیت: و دانشپژوه سطح ۴ حوزه علمیه قم.
g.saadati110@gmail.com
[2] . راغب اصفهانی، حسین بنمحمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۴۲۳، ماده «سلم».
[۳] . فراهیدی، خلیل بناحمد، کتاب العین، ج۷، ص۲۶۶٫
[۴] . کلینى، محمد بنیعقوب، الکافی، ج۲، ص۴۵٫
[۵] . طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج۶، ص۲۰۵٫
[۶] . طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۲۵۹٫
[۷] . حجرات (۴۹): ۱۴٫
[۸] . کلینى، پیشین، ج۲، ص۵۱٫
[۹] . نساء (۴): ۹۴٫
[۱۰] . حجرات (۴۹): ۱۴٫
[۱۱] چنانکه در روایات وارد شده است: «الاسلام هو الظاهر الذی علیه الناس شهاده ان لااله الا الله وحده لاشریک له، وان محمدا عبده و رسوله».
[۱۲] . علی ابن ابی طالب، نهج البلاغه، حکمت ۲۲۷٫
[۱۳] . کلینى، پیشین، ج۲، ص۲۴٫
[۱۴] . همان.
[۱۵] . طباطبایی، پیشین، ج۱، ص۳۰۱٫
[۱۶] . همان.
[۱۷] . کلینى، پیشین، ج۲، ص۲۴٫
[۱۸] . راغب اصفهانی، پیشین، ماده «کفر».
[۱۹] . حدید (۵۷): ۲۰٫
[۲۰] . سبحانی، جعفر، الایمان و الکفر، ص۴۹٫
[۲۱] . یزدی، سید محمد کاظم، العروه الوثقی، ج۱، ص۴۸٫
[۲۲] . بقره (۲): ۱۰۸٫
[۲۳] . آل عمران (۳): ۱۶۷٫
[۲۴] . مثل روایت امام صادق۷ در: کلینی، محمد بنیعقوب، الکافی، ج۲، ص۳۸۹؛ در ادامه مقاله به اقسام کفر اشاره خواهیم کرد.
[۲۵] . محمد بنعبد الوهاب، رساله فی الرد علی الرافضه، ص۱۲٫
[۲۶] . در حالی که منظور از ارتداد، انحراف از امامت است نه ارتداد فقهی.
[۲۷] . ابن جبرین، شرح عقیده الطحاویه، درس شماره ۵۶، ص۱۱٫ دروس ابنجبرین است که در «مکتبه الشامله» آنها را به صورت کتاب درآوردهاند.
[۲۸] . الاثری، ابی عبد الله النعمانی، مجمل عقائد الشیعه و المراجعات فی المیزان، ص۳۷٫
[۲۹] . الموصلی، عبدالله بنعبدالله، حقیقه الشیعه، ص۱۶٫
[۳۰] . ممکن است در بین شیعیان برخی از تندروها باشند که اهل سنت را کافر بدانند، ولی نظر اهل بیت: و نظر فقها و علمای شیعه برخلاف آن است و نباید نظر جهال را به نام شیعه ثبت کنیم، بلکه در هر مذهبی گروهی تندرو هستند که نظرشان برخلاف نظر علمای آن مذهب است.
[۳۱] . صدوق، محمد بنعلی بنبابویه، کمال الدین، ج۲، ص۴۱۲٫
[۳۲] . همان، ج۱، ص۲۶۱٫
[۳۳] . کلینی، پیشین، ج۱، ص۴۳۷٫
[۳۴] . حر عاملی، محمد بنحسن، وسائل الشیعه، ج۲۸، ص۳۴۵٫
[۳۵] . همان، ج۲۸، ص۳۴۶٫
[۳۶] . نعمانی، محمد بنابراهیم، الغیبه للنعمانی، ص۱۳۰٫
[۳۷] . تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۹٫
[۳۸] . طیالسی، سلیمان بنداود، مسند الطیالسی، ص۲۵۹؛ احمد بنحنبل، مسند احمد، ج۴، ص۹۶٫
[۳۹] . نیشابوری، مسلم بنحجاج، الجامع الصحیح (صحیح مسلم)، ج۶، ص۲۲٫
[۴۰] . بخاری، محمد بناسماعیل، صحیح البخاری، ج۷، ص۲۰۸٫
[۴۱] . فاضل هندی، بهاء الدین محمد، کشف اللثام (ط.ج)، ج۱، ص۴۱۰٫
[۴۲] . بخشی از این اقسام از روایاتی مثل روایت امام صادق۷ در الکافی، ج۲، ص۲۸۹ گرفته شده و با استفاده از کلمات علما و تأمل در روایات دیگر، تکمیل شده است.
[۴۳] . نراقی، احمد بنمحمد، مستند الشیعه، ج۱، ص۲۰۴٫
[۴۴] . همان.
[۴۵] . حر عاملی، پیشین، ج۱، ص۲۲۰٫
[۴۶] . ابن مغازلى شافعى، علی بنمحمد، مناقب ابن المغازلی، ص۹۳٫
[۴۷] . حاکم نیشابوری، محمد بنعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۹٫
[۴۸] . ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید بنهبه الله، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۹۷؛ و مازندرانى، محمد ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۱۷؛ صدوق، محمد بنبابویه، الأمالی، ص۵۶۱؛ طوسی، محمد بنحسن، الأمالی، ص۳۶۴٫
[۴۹] . البته کسانی که بعد از محاربه توبه کنند، در حکم مسلمان خواهند بود، چنانکه پیامبر(ص) با کسانی که بعد از محاربه توبه کردند، چنین رفتار کرد، مثل ابوسفیان و معاویه و دیگر طلقا.
[۵۰] . اهل بیت:، در صورتی که شخص از روی غفلت یا جهالت دچار دشمنی با ایشان میشد، او را موعظه و هدایت میکردند، (مثل ناصبی شامی که در حضور امام حسن(ع)، حضرت علی(ع) را سب میکرد، ولی امام حسن(ع) با رفتار نیکوی خود او را متوجه اشتباهش کردند و او توبه کرد؛ اما در صورتی که شخص هدایت و دلیل را نپذیرفت با او مثل ناصبی رفتار میکردند (مثلاً امام باقر(ع) با زنی ازدواج کردند که رأی خوارج را داشت و به حضرت علی(ع) بد میگفت. حضرت تا صبح او را با موعظه و ادله نصیحت کردند ولی او نپذیرفت. لذا حضرت همان روز او را طلاق دادند. البته برخی از احکام نواصب مثل قتل، در صورتی ممکن است که امام در رأس حکومت باشد و بعد از هدایت و تنبه و عدم پذیرش انجام میگیرد، نه در هر حالی؛ به ویژه که این کار، در صورتی که مؤمنین قدرت حاکمه نداشته باشند، باعث در خطر انداختن جان آنها نیز هست.
[۵۱] . انواع کفر را قبلاً ذکر کردیم.
[۵۲] . متقی هندی، علی، کنز العمال، ج۱۱، ص۶۲۲، ح۳۳۰۲۸؛ ثقفی، ابراهیم بنمحمد، الغارات، ج۲، ص۳۵۶؛ حاکم حسکانی، عبید الله بنعبد الله، شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۲۷؛ ابن ابیالحدید معتزلی، پیشین، ج۱۸، ص۱۷۳ و … .
[۵۳] . شیخ صدوق، محمد بنبابویه، الأمالی، ص۱۴؛ همو، الخصال، ج۲، ص۴۹۶٫
[۵۴] . کلینی، پیشین، ج۲، ص۲۴٫
[۵۵] . نساء (۴): ۸۰٫
[۵۶] . طوسی، محمد بنحسن، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۹۵ (زیارت جامعه کبیره).
[۵۷] . کلینی، پیشین، ج۲، ص۳۸۸٫
[۵۸] . همان، ج۱، ص۱۸۷٫
[۵۹] . برای نمونه مراجعه شود به: سبحانی، جعفر، دلیل المرشدین الی الحق المبین، ص۳۵۷٫
[۶۰] . جرجانی، میر سید شریف الدین، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۴٫
[۶۱] . جوینى، عبد الملک، الإرشاد إلى قواطع الأدله فی أول الاعتقاد، ص۲۴۵٫
[۶۲] . غزالی، ابو حامد، الاقتصاد فى الاعتقاد، ص۲۳۴٫
[۶۳] . چون نقد این دیدگاه از بحث این مقاله خارج است لذا به آن نمیپردازیم.
[۶۴] . صدوق، محمد بنعلی بنبابویه، الهدایه فی الاصول و الفروع، ص۲۷٫
[۶۵] . شیخ مفید، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص۴۴٫
[۶۶] . طوسی، محمد بنحسن، تهذیب الأحکام، ج۱، ص۳۳٫
[۶۷] . شریف مرتضى، علی بنحسین بنموسی، رسائل شریف مرتضى، ج۱، ص۱۶۵ و ۱۶۶٫
[۶۸] . عبیدلى، سید عمید الدین، إشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، ص۵۲۶ و ۵۲۷٫
[۶۹] . مقدس اردبیلی، احمد بنمحمد، الحاشیه على الهیّات، ص۱۷۸-۱۷۹٫
[۷۰] . شوشتری، قاضى نور الله، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۲، ص۳۰۵٫
[۷۱] . لاهیجی، فیاض، گوهر مراد، ص۴۶۷٫
[۷۲] . مولی صالح مازندرانی، شرح اصول کافى، ج۲، ص۱۵٫
[۷۳] . بحرانی، یوسف بناحمد، الحدائق الناضره، ج۵، ص۱۷۵٫
[۷۴] . نراقی، ملامهدی، انیس الموحدین، ص۱۳۷٫
[۷۵] . نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج۶، ص۵۶٫
[۷۶] . خمینی، سید روحالله، کتاب الطهاره، ج۲، ص۳۵۲٫
[۷۷] . مظفر، محمد حسین، دلائل الصدق، ج۲، ص۱۰٫
[۷۸] . مظفر، محمدرضا، عقائد الامامیّه، ص۶۵٫
[۷۹] . شوشتری، پیشین، ج۲، ص۴۹۴٫
[۸۰] . جمعی از نویسندگان، امامتپژوهى (بررسى دیدگاههاى امامیه، معتزله و اشاعره)، ص۱۰۹٫
[۸۱] . حلی، ابن ادریس، السرائر، ج۱، ص۳۵۶٫
[۸۲] . حلی، حسن بنیوسف، المنتهی المطلب، ج۸، ص۳۵۹٫
[۸۳] . نجفی، پیشین، ج۶، ص۶۰٫
[۸۴] . خمینی، پیشین، ج۲، ص۳۵۲٫
[۸۵] . طوسی، محمد بنحسن، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۳۳٫
[۸۶] . حلی، حسن بنیوسف، پیشین، ج۸، ص۳۵۹٫
[۸۷] . چون ائمه: و اصحاب ایشان، با کسانی که مخالف امامت ایشان بودند، و در کنار ایشان زندگی میکردند، مثل یک مسلمان رفتار کردهاند.
[۸۸] . شوشتری، پیشین، ج۲، ص۲۹۴٫
[۸۹] . آل کاشف الغطاء، شیخ محمد حسین، اصل الشیعه و اصولها، ص۱۲۶٫
[۹۰] . امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۳، ص۲۱۶٫
[۹۱] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۹۷٫
[۹۲] . خمینی، پیشین، ج۳، ص۳۲۳ و ۳۲۷٫
[۹۳] . مثلاً در حدیث سلسله الذهب.
[۹۴] . مائده (۵): ۶۷٫
[۹۵] . کلینی، پیشین، ج۲، ص۲۴٫
[۹۶] . سلیم بنقیس، کتاب سلیم بنقیس، ص۱۳۱٫
پاسخ دهید