در این متن می خوانید:
      1.  پاورقی

در شأن نزول آیه (وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا) [۱] آمده است که در جنگ خیبر اسامه فردی را که شهادتین گفته بود، به قتل رساند و هنگامی که قصه را برای رسول خدا(ص) بازگو کرد، پیامبر اسلام به او فرمود: «مردی که شهادتین را بر زبان آورده و به یگانگی خدا شهادت داده بود، به قتل رساندی؟». اسامه گفت: برای نجات جانش شهادتین را بر زبان جاری کرد. پیامبر فرمود: «آیا دل او را شکافتی تا به این نتیجه رسیدی؟». در حدیث دیگر آمده است: «اُمرت ان اُقاتل حتی یقولوا لا اله الا الله فاذا قالوها و صلوا صلاتنا و استقبلوا قبلتنا و ذبحوا ذبیحتنا فقد حرمت علینا دماءهم و اموالهم». وجود این احادیث در کتب معتبر شیعه و سنی باعث شد علمای اسلام به این نکته متفطن شوند که کفر در دین اسلام آن‌قدر هم بسیط نیست که به راحتی بتوان پیروان دین را متهم به کفری کرد که از دین خارج شوند و خون و مالشان مباح باشد.

در روایت دیگری آمده است: «من قال لاخیه کافر فقد باء بها احدهما»؛ یعنی هر کس به برادرش نسبت کفر دهد و بگوید کافر به یکی از آنان باز می‌گردد. در حدیثی از پیامبر بیان شده «سباب المسلم فسوق و قتاله کفر» و در آیه ۹ سوره حجرات می‌خوانیم: (وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا). با مقایسه این آیه با روایاتِ بیان‌شده، می‌توان به این نتیجه رسید که در آیه مذکور، از قاتلان با عنوان مؤمنین یاد شده و نسبت ایمان به آنان داده شده است، اما در حدیث مذکور، از کشتن مسلمان با عنوان کفر یاد شده است. جمع این آیات و روایات چگونه ممکن است؟

علمای اسلامی با مطالعه دقیق آیات و روایات وارده به این نتیجه رسیده‌اند که در کتاب و سنت گاهی کفر در مقابل ایمان است؛ یعنی فرد ایمان ندارد، اما مسلمان است و تمام احکام اسلامی بر ایشان بار می‌شود و گاهی کفر در مقابل اسلام است که در این حالت دیگر فرد، مسلمان محسوب نمی‌شود و احکام اسلام بر آن بار نمی‌شود. اندیشمندان اسلامی در این زمینه بحث‌های موشکافانه دقیقی انجام داده‌اند و آثار متعددی در باب ایمان و کفر نوشته‌اند و هر کدام بر اساس فهم خود به تقسیم کفر پرداخته‌اند. گاهی کفر را به اکبر و اصغر و گاهی به کفر ایمان و کفر جحود و گاه به کفر ایمان و کفر اسلام و برخی به کفر اعتقادی و کفر فقهی و بعضی به کفر مطلق و کفر معین و عده‌ای به کفر نعمت و کفر ملت تقسیم کرده‌اند. آنچه از تمام این تقسیمات به دست می‌آید یک چیز است: هر کفری در کتاب و سنت به معنای خروج از اسلام نیست و همگی اتفاق دارند کسی از اسلام خارج می‌شود و خروج عن المله پیدا می‌کند که منکر ضروری دین باشد.

علمای اسلامی برای تک تک کلمات جمله معروف و اجماعی «منکر ضروری دین کافر است» بحث‌های فراوانی کرده و بیان داشته‌اند که منظور از انکار هر انکاری نیست و انکار صریح و روشن منظور است. بنابراین اگر انکار از لوازم غیربیّن عقیده باشد این فرد منکر محسوب نمی‌شود و این حکم بر این فرد بار نمی‌شود. علمای دین بیان داشته‌اند که ضروری دین کم است و شاید تعداد آنان از انگشتان دست تجاوز نکند. کفر هم دو نوع است کفر ایمان در مقابل کفر اسلام. بنابراین، شاید کمتر کسی را بتوان یافت که به راحتی کافر به معنای منکر ضروری دین به آن اطلاق شود.

با همه این اوصاف و بحث‌های فراوان علمای اسلام، متأسفانه همین علما گاهی فراموش می‌کنند که کلمه «تکفیر» لفظی بسیار حساس است و نباید در میان عوام و بدون دقت بیان شود. در تمام مذاهب و نزد بسیاری از علمای اسلامی اتهام تکفیر به صورت گسترده نسبت به مخالف بدون توضیح استفاده می‌شود و فرقی هم میان عالم سنی و شیعه و خوارج و معتزله و اشاعره و ماتریدی و وهابی نیست. همگی خود را از تکفیر مبرا دانسته و دیگری را متهم به تکفیر می‌کنند. خود را معتدل و مخالف را تکفیری می‌نامند و حال آنکه آثارشان پر است از تکفیر مخالف و برای خواننده هم بیان نمی‌کنند که منظور ما از تکفیر در اینجا، کفر در مقابل ایمان است، نه کفر در مقابل اسلام. برخی هم مثل وهابیت به شدت همه را تکفیر می‌کنند و در مواقع خطر همایش تکفیر گرفته و در همان همایش دیگران را متهم به تکفیر کرده و خود را مبرا از تکفیر می‌دانند. دنیای عجیبی است و حمایت از تکفیری‌ها با پول و سیاست از یک طرف و همایش تکفیر گرفتن و تکفیری‌ها را نقد کردن، از عجایب آخرالزمان است که باید از آن به خدا پناه برد.

 

منبع: نشریه سراج منیر


 پاورقی

[۱] . نساء (۴): ۹۴٫