دعا به درگاه الهی و متوسل شدن به ساحت قدسی ذات باری تعالی، برای تقرب به خداوند، رفع مشکلات و یا برای کسب منابع فطری هر انسانی است. محل بحث در این است که آیا می توان به اولیا و انبیای الهی نیز متوسل شد و آنها را نزد خداوند تعالی واسطه فیض قرار داد یا نه؟ بسیاری از مسلمانان و از جمله بیشتر دیوبندیان از جواز توسل به اولیای الهی و شفیع قرار دادن آنها نزد خداوند تعالی دفاع کرده و به شبهات وارد شده نیز پاسخ داده اند؛ هرچند در این میان، برخی از آنان تحت تأثیر افکار ظاهرگرایان، برخی انواع توسل و شفاعت را مورد شبهه و انکار قرار داده اند. تحقیق حاضر، دیدگاه دیوبندیه را درباره مشروعیت توسل و شفاعت بررسی کرده است.
مقدمه
توسل از وسیله به معنای تقرّب و نزدیکی یا به معنای آن چیزی است که با آن تقرّب حاصل شود؛[۱] چنان که در قرآن کریم آمده است:
(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَهَ. ..)؛
ای کسانی که ایمان آورده اید، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و وسیله ای برای تقرب به او بجویید![۲]
راغب «وسیله» را به معنای رسیدن به چیزی با میل و رغبت به آن دانسته و گفته است: «حقیقت وسیله به سوی خدای تعالی همان رعایت کردن راه او با علم و عبادت و نیز داشتن مکارم و دین است».[۳]
آنچه راغب بیان کرده، یکی از راه های توسل و مهم ترین آن است؛ زیرا التزام عملی به آموزه های دینی، بهترین وسیله برای نزدیک شدن افراد به خداوند تعالی به شمار می آید، اما راه دیگر آن، متوسل شدن به پیامبران و اولیای الهی، آن هم در جایی است که افراد نتوانسته اند حق دستورهای الهی را به درستی ادا کنند. اینجاست که بندگان مقرب الهی را واسطه و وسیله نزدیک شدن خود به خداوند قرار می دهند.
وسیله قرار دادن غیر خداوند دو صورت دارد: گاهی شخص اعمال نیک دیگری را واسطه پذیرش اعمال ناقص خود قرار می دهد؛ چنان که محمدتقی عثمانی در تفسیر آیه مبارکه (إِیاک نَعْبُدُ وإِیاک نَسْتَعِینُ)[۴] گفته است:
استفاده از ضمیر جمع برای آن است که در آن عبادات فرشتگان، پیامبران و اولیای الهی تماماً داخل است،. .. در این صورت، گویا بنده به خداوند عرض می کند: خدایا،… چنان چه عبادت من مستحق اجابت و قبول نیست، عبادات سایر عبادت کنندگان را نزد تو شفیع قرار می دهم. پس به حق عبادت آنها، عبادت مرا نیز بپذیر.[۵]
این نوع توسل را همگی پذیرفته اند و کسی با آن مخالفت ندارد.
اما گاهی نفس پیامبر و اولیای الهی واسطه قرار داده می شود و بدین وسیله شخص از خداوند می خواهد از خطایش درگذرد، این نوع توسل را برخی مسلمانان از جمله وهابیان باعث شرک به خداوند و حرام دانسته اند.[۶]
به طور کلی، مسائلی همانند توسل، شفاعت، زیارت، عزاداری و غیره، از جمله اموری است که در بدعت و یا سنت بودن آنها اختلاف نظر جدی میان فرقه های اسلامی وجود دارد. بیشتر مسلمانان از سنت بودن آنها دفاع کرده اند و به آنها عمل می کنند؛ درحالی که از دیدگاه عده ای دیگر این گونه امور از مصادیق بارز بدعت و شرک، و التزام و اعتقاد به آنها حرام قطعی است. دیوبندیان با توجه به گرایش صوفیانه و حدیث گرایانهای که دارند، در جهت نفی و اثبات این گونه امور مباحثی زیادی مطرح کرده اند. در این نوشتار دیدگاه دیوبندیه در باره توسل و شفاعت مورد نقد و بررسی قرار می گیرد.
توسل به اولیای الهی و رابطه آن با حیات بزرخی
التزام و اعتقاد به توسل به پیامبران و اولیای الهی و همین طور درخواست شفاعت از آنان، فقط با اعتقاد به حیات برزخی آنان معنا می یابد. هرچند شفاعت خواستن از آنان با اعتقاد به معاد نیز تأمین می شود، ولی هرگاه امید شفاعت شونده این باشد که از هنگام مرگ تا قیام قیامت و حتی پیش از مرگ نیز این لطف شامل حال او گردد، چنین امری بدون پذیرفتن حیات برزخی بی معنا خواهد بود.
از نگاه اهل سنّت و دیوبندیان، حیات برزخی برای تمامی اموات به تناسب حالشان امر مسلم و انکارناپذیری است، منتها تمام بحث در این است که آیا همان طور که پیامبران و اولیای الهی در حیات دنیوی برتر از دیگران هستند، حیات برزخی شان نیز با سایر مردم تفاوت دارد یا نه؟ یکی از نتایج مهم این بحث در بحث توسل و شفاعت ظاهر می گردد. از نظر بسیاری از اهل سنّت، پیامبر (ص) در قبر خود همانند سایر افراد، حیات برزخی دارد و با همان بدن برزخی از نعمت های الهی در آن عالم بهره مند است.[۷] اما دیوبندیان دو دیدگاه متفاوت در باره حیات برزخی پیامبران و اولیای الهی دارند. گفته شده است که بیشتر دیوبندیان معتقدند پیامبر (ص) پس از رحلت دارای حیات جسمانی بوده و قادر به هرگونه تصرف در عالم ماده و ملکوت است.[۸] از نظر آنان حتی زندگی سایر پیامبران و اولیای الهی نیز پس از مرگشان تفاوتی با زندگی دنیوی آنان ندارد، بلکه آنان پس از رحلت همچنان از حیات دنیوی برخوردارند و با جسم مادی در بین مردم ظاهر می شوند و افراد خاصی نیز می توانند با آنان گفتگوی حضوری داشته باشند و مردن آنان در حقیقت تنها نوعی فاصله گرفتن از دیگران است، همانند معتکفی که مدت چهل روز، یا بیشتر و کمتر، از مردم دور می شود.[۹] بر همین اساس، نقل شده است برخی بزرگان دیوبندیه در بیداری با پیامبر (ص) ملاقات و گفتگو کرده اند[۱۰] و حتی گفته اند بیش از نودهزار نفر وقتی که به زیارت قبر شریف مشرف شده اند، دست رسول خدا (ص) را دیده اند که از قبر بیرون آمده است و آن را لمس و زیارت کرده اند.[۱۱] چنان که سهارنپوری در پاسخ این پرسش که «آیا اعتقاد شما به حیات پس از مرگ منحصر به پیامبر است یا درباره سایر مؤمنین نیز چنین عقیده دارید»، گفته است:
از نظر ما و مشایخ دیوبندیه، حضرت رسول (ص) و تمامی پیامبران و شهدا، در قبر خود از حیات دنیوی بدون تکلیف برخوردارند، نه اینکه همانند سایر مؤمنین و مردم تنها حیات برزخی داشته باشند… شاهد روشن آن نماز خواندن حضرت موسی (ع) در قبرش است [که در سفر معراج مشاهده شد].[۱۲]
همچنین نقل شده است که برخی بزرگان دیوبندیه پس از مرگ شان برای حل برخی منازعات با بدن جسمانی حاضر شدند، از جمله محمد قاسم نانوتوی، مؤسس دارالعلوم دیوبند، برای حل منازعهای که بین بزرگان دیوبندیه در زمان محمود حسن اتفاق افتاده بود، در قالب جسد دنیوی بر رئیس دارالعلوم دیوبند ظاهر شده و با وی سخن گفته بود.[۱۳]
انورشاه کشمیری معتقد است که پیامبر اسلام (ص) و سایر پیامبران و حتی پیروان آنها در عالم قبر نیز اعمال دنیوی همانند نماز، حج، اذان، اقامه، قرائت قرآن و غیره را انجام می دهند.[۱۴]
وی در پاسخ این پرسش که «معنای زنده بودن پیامبران در عالم قبر و نماز خواندن آنان چیست، درحالی که روح مساوی با زنده بودن است، چه روح مؤمن باشد و چه روح کافر»، ضمن بیان گفته های فوق، تفاوت حیات برزخی پیامبران و اولیای الهی را با کفار در این می داند که کفار واقعاً مرده اند؛ زیرا از هر کار خیر دنیوی بریده شده اند و هیچ عمل نیکی نمی توانند آنجا انجام دهند، اما پیامبران و اولیای الهی زنده هستند، به این معنا که کارهای خیر دنیوی شان با مرگ تعطیل نشده و بلکه همچنان آن کارها را ادامه می دهند و زندگی واقعی نیز همین است که انسان بتواند کارهای نیک و دستورهای الهی را انجام دهد. چنین کسانی زنده اند، چه در این دنیا و چه در عالم برزخ، اما مردگان واقعی کفار هستند که در هردو دنیا نمی توانند عمل نیک داشته باشند.[۱۵]
وی در بیان دیگر، حیات برزخی را به حالت خواب تشبیه کرده و گفته است: «برزخ نامی است برای جدا شدن از زندگی دنیوی و شروع زندگی دیگر».[۱۶]
از این سخنان به دست می آید که ایشان حیات برزخی را تنها «شبیه» زندگی دنیوی می داند، چه برای مؤمنین و چه برای کفار، با این تفاوت که مؤمنین در هر دو دنیا زنده واقعی هستند و کفار جزء مردگان اند، چه در عالم دنیا باشند و چه در عالم برزخ.
از جمله استدلال های آنان بر حیات دنیوی پیامبر (ص) این است که ترکه پیامبر اسلام (ص) به ارث گذاشته نمی شود و زن های پیامبر برای هیچ کسی پس از ایشان حلال نیست. اینها نشانه آن است که آن حضرت همچنان از حیات دنیوی برخوردارند.[۱۷]
نقد و بررسی:
البته در دو منبع فیض الباری و فتح الملهم که شمس سلفی به آنها استناد کرده است، چنین استدلالی یافت نشد، اما بر فرض وجود چنین استدلالی از سوی دیوبندیان و یا هر کسی دیگر، این شیوه استدلال ناتمام است؛ زیرا ارث نگذاشتن پیامبر (ص) و همین طور سایر پیامبران، اولاً، ادعایی بیش نیست و مخالف آیات و روایات زیادی است که دلالت دارد پیامبران نه تنها ارث می گذاشتند، بلکه حتی اگر وارث مطمئنی نداشته اند، از خداوند می خواستند که وارثی امین برای آنان قرار دهد.[۱۸] به اعتراف فخر رازی، وراثت پیامبران در آیات قرآن را نمی توان بر وراثت معنوی حمل کرد و منحصر در نبوت دانست؛ زیرا حقیقت وراثت منحصر در امور مالی و مادی است.[۱۹] بنابراین وقتی در قرآن آمده است که پیامبران ارث گذاشته اند، یا از خداوند درخواست وارث امین کرده اند، حداقل ارث در امور مالی از مصادیق روشن آن خواهد بود.
از طرفی، به اعتقاد شما حیات دنیوی داشتن بعد از رحلت، منحصر به پیامبران الهی نیست، بلکه اولیای الهی و شهدا نیز از چنین مقامی برخوردارند. پس اگر به ارث نرسیدن اموال پیامبران، به دلیل تفاوت نداشتن زندگی دنیوی و برزخی آنان باشد، در مورد اولیای الهی و شهدا نیز چنین سخنی باید صادق باشد! همین طور صحیح نبودن ازدواج با زنان پیامبر (ص) پس از رحلت نیز نباید منحصر در آن حضرت باشد و حال آنکه هیچ کسی چنین دیدگاهی را نمی پذیرد.
در مقابل، عده ای دیگر از علمای دیوبند حیات جسمانی و دنیوی پیامبر (ص) را نفی کرده و فقط حیات برزخی پیامبر اسلام (ص) را پذیرفته اند؛ از جمله محمد طیب گفته است:
علمای دیوبند پیامبر (ص) را جامع تمام فضایلی می دانند که هریک از پیامبران گذشته داشته اند. آنان معتقد به حیات برزخی پیامبرند، منتها نه به این معنا که زندگی برزخی آن حضرت همانند زندگی ایشان در این دنیا باشد.[۲۰]
تهانوی در پاسخ به کسانی که معتقدند مردگان می توانند در لباس افراد زنده ظاهر گردند و به دنیا بیایند، گفته است هرچند برخی آثار بر چنین امری دلالت دارد و مردم را در اشتباه انداخته است، ولی عملاً چنین چیزی ممکن نیست.[۲۱]
البته این سخن بر خلاف این نقل است که از نظر تهانوی، اولیا و پیامبران الهی، به دلیل قدرت تصرفی که در عالم کون دارند، می توانند در قالب جسمانی در آیند و در دنیا ظاهر شوند و برخی مردم می توانند با مکاشفه آنها را ببینند.[۲۲]
همچنین از دیوبندیان و برخی هم فکران آنها نیز نقل شده است که آنها ضمن دفاع از حیات برزخی پیامبر اسلام (ص) اظهار داشته اند که ارواح بشری دارای حیات قدسی وآثار دنیوی هستند. بنابراین اولیای الهی پس از مرگ نیز می توانند در امور این عالم تصرف کنند و بلکه از جهاتی قدرت تصرفشان بیشتر از حالت قبل از مرگ است.[۲۳] آنها از احوال دنیا آگاهی دارند و برای نجات مظلومین و بهتر شدن اوضاع مردم و مسلمانان دعا می کنند؛ چنان که در مکاشفات زیادی که برخی بزرگان با آنان داشته اند، دغدغه آنان را درباره اوضاع مسلمانان مشاهده کرده اند.[۲۴]
نتیجه آنکه از نظر دیوبندیان، حیات برزخی پیامبران و سایر مردم امری مسلم و انکارناپذیر است؛ همان طور که به گفته برخی از آنان، تفاوتی میان زندگی پیامبران و حتی اولیای الهی، پس از رحلتشان و پیش از آن وجود ندارد و آنها به همان حیات دنیوی، منتها بدون تکالیف و تکلفات آن، ادامه می دهند. یا به این معنا که تفاوت زندگی آنان با افراد بی ایمان در این است که پیامبران و مؤمنان از اعمال نیک دنیوی شان بریده نشده اند و پیوسته آنها را انجام می دهند، برخلاف کافرانی که در دنیا و آخرت از مردگان به شمار می آیند، ولی از نظر عده ای دیگر، پیامبران و اولیای الهی واقعاً از این دنیا رحلت کرده اند، اما آنان پس از رحلتشان نیز از قدرت تصرف عالی در امور عالم برخوردارند و از احوال مردم در دنیا آگاهی کامل دارند و حتی می توانند در قالب بدن جسمانی درآیند و به صورت مکاشفه برای برخی مردم آشکار شوند.
از مباحث مهم در حقیقت حیات برزخی، آفریده شدن و یا نیافریده شدن بهشت و جهنم است. اعتقاد به آفریده شدن بهشت و جهنم، با کارهایی که مردم برای بهتر شدن حال اموات انجام می دهند، ارتباط نزدیکی دارد؛ زیرا اگر بهشت و جهنم افراد از زمان مرگشان شروع شده باشد، انجام دادن کارهایی همانند زیارت، توسل، نذر و خیرات، دعا و درخواست شفاعت برای آنان و اعتقاد به تأثیر مثبت شفاعت بر حالت برزخی اموات، توجیه بهتر و روشن تری می یابد؛ درحالی که با اعتقاد به آفریده نشدن بهشت و جهنم نیاز به توجیه ها و استدلال های بیشتری داریم.
سهارنپوری و زکریا کاندهلوی خلق نشدن بهشت و جهنم را به معتزله نسبت داده اند و معتقدند که براساس احادیث پیامبر (ص) بهشت و جهنم آفریده شده اند.[۲۵] به نظر برخی دیوبندیان، از ظاهر آیات و روایات به دست می آید که حتی بهشت حضرت آدم و حوا نیز همان بهشت موعود بوده است، نه غیر آن، و این را شاهد روشن بر آفریده شدن بهشت و جهنم گرفته اند.[۲۶]
محمد قاسم نانوتوی، ضمن آنکه بهشت و جهنم را به منبع تمام راحتی ها و آسایش و مشقت و مشکلات تعریف کرده، وجود بهشت و جهنم را امری مسلم می داند، اما به گفته او، مکان آن دو، هم می تواند درون زمین و آسمان باشد و هم بیرون از آن دو. به نظر وی اساساً پرسش از مکان آن دو نامعقول است؛ زیرا اعتقاد به وجود شیء مستلزم آن نیست که مکان آن نیز برای ما حتماً مشخص باشد.[۲۷]
از نظر نعمانی نیز با مرگ فقط بدن از بین می رود و روح به زندگی در عالم برزخ ادامه می دهد،[۲۸] آنجا ایمان و کفر انسان ها بررسی می گردد و سپس افراد مؤمن دائماً در راحتی به سر می برند؛ همان طور که افرد گنهکار و کافر از همان زمان در عذاب الهی قرار می گیرند.[۲۹]
نقد و بررسی: با توجه به آیات قرآن، موت پیامبر اسلام (ص)، همانند سایر مردم حتمی است.[۳۰] در تاریخ اسلام اولین کسی که در مرگ آن حضرت تشکیک کرد، خلیفه دوم بود و تا وقتی که آیات قرآن را در تصریح به امکان موت نبی از زبان خلیفه اول نشنیده بود، پیوسته مردم را از گریستن و انتشار اخبار درگذشت رسول خدا (ص) باز می داشت.[۳۱]
بنابراین نظریه درست آن است که تمامی انسان ها سه مرحله زندگی (حیات دنیوی، حیات برزخی که با مرگ شروع می شود و زندگی در عالم قیامت) را سپری می کنند، حتی حضرت عیسی (ع) که به آسمان صعود کرده، در دوران ظهور منجی موعود از آسمان فرود می آید[۳۲] و پس از مدتی زندگی در این دنیا به احتمال زیاد به مرگ عادی از دنیا می رود، اما نکته مهم این است که همان طوری که زندگی دنیوی پیامبران و اولیای الهی با دیگران تفاوت اساسی دارد، زندگی آنان در دو عالم دیگر نیز قابل مقایسه با افراد عادی نیست و حداقل آنکه ارواح آنان آزادی بیشتر و قدرت و تصرف زیادتری دارند.
دفاع دیوبندیان از مطلق توسل
بسیاری از دیوبندیان و پیشوایان فکری آنان، هر نوع توسل را جایز می دانند؛[۳۳] از جمله شاه ولی الله با وجود آنکه نسبت دادن مقام شفاعت را به غیر خداوند اجازه نمی دهد، توسل به پیامبران همانند سجده تعظیم بر غیر خداوند را جایز می داند.[۳۴] از نظر اشرفعلی تهانوی، هرچند قربت به دست آمده از درود فرستادن بر پیامبر (ص) بالاتر از توسل است، ولی فایده و تأثیر هر دو در اجابت دعا تفاوتی نمی کند. وی می گوید: «برخی در باره توسل اختلاف نظر دارند، ولی از نظر من و جمهور توسل جایز است، به شرط آنکه حدود شرعیه در آن مراعات شود».[۳۵]
وقتی که از خلیل احمد سهارنپوری پرسیده شد آیا توسل به پیامبر (ص) پس از وفات آن حضرت جایز است یا نه. ایشان پاسخ داد:
نزد مشایخ ما متوسل شدن به انبیا و اولیای الهی، در دعاها، در حال حیات و پس از وفاتشان جایز است، به این نحو که بگوید: «اللهم إنی أتوسل إلیک بفلان أن تجیب دعوتی و تقضی حاجتی…»؛ چنان که مشایخ ما همانند شاه محمد اسحاق دهلوی، شیخ امداد الله و شیخ رشید احمد گنگوهی به این امر تصریح نموده اند و در نتیجه، هیچ ایرادی بر آن وارد نیست.[۳۶]
دیوبندیان به کرامات زیادی برای بزرگان دین و مشایخ خودشان معتقدند و اخبار و داستان های زیادی نیز از استغاثه آنان به ارواح بزرگان دین و مشایخشان نقل شده است و اینکه با طلب کمک از آنها فواید زیادی نصیبشان شده و بسیاری از مشکلات شان حل گردیده است.[۳۷] استغاثه به ارواح اولیا یا استغاثه به هر انسانی، گاهی در برآوردن اموری است که به آن قادر هستند و گاهی در مسائلی است که جز خداوند کسی دیگر قدرت بر انجام آن ندارد. به گفته طالب الرحمن، دیوبندیان نه تنها نوع اول استغاثه را قبول دارند، بلکه به نوع دوم نیز معتقدند.[۳۸] به اعتقاد برخی از آنان، یاری خواستن از غیر خداوند در تمام امور جایز است؛ زیرا اولیای الهی از قدرت تصرف بالایی در امور تکوینی برخوردارند و حتی می توانند مرده ای را زنده کنند و زنده ای را با یک اراده بمیرانند. انورشاه کشمیری درباره امکان احیای موتی به دست ولی، حکایتهایی را نقل کرده است؛ از جمله گفته است:
ـ من در کرامت اولیا تردید داشتم، تا آنکه حکایت هایی از احیای موتی به دست آنان شنیدم؛ از جمله یکی از اغنیا، عارف جامی را دعوت کرد و برای او مرغ مرده ای را پخته بود. جامی گفت: «قم بإذن الله»، فوری آن مرغ زنده شد و به حال اول خود در آمد.
ـ در مورد دیگر شیخ عبدالقادر حبلی در حال موعظه بود که پرنده ای وارد مسجد شد و ایجاد سر و صدا و مزاحمت می کرد. شیخ به او خطاب کرد: «تو را چه شده است! خداوند گردنت راببرد». در همان لحظه آن پرنده جان داد و بر زمین افتاد. وقتی شیخ از موعظه فارغ شد، کنار آن مرغ آمد و گفت: «قم بإذن الله»؛ فوری آن مرغ به پرواز درآمد.
ـ همین طور مردی را دیدم که گردن پرنده ای را برید و آن را میان مردم رها کرد، سپس آن سر را به بدن چسباند، آن پرنده به حال اول خود در آمد.[۳۹]
هرچند برخی از این وقایع ممکن است نوعی شعبده بازی بوده باشد، ولی مجموع آن حکایت از اعتقادی دارد که در ذهن کشمیری شکل گرفته است. از نظر دینی این امر کاملاً ممکن است که بنده مقرب الهی بتواند به اذن الهی مردگان را زنده کند؛ چنان که در قرآن کریم این وصف یکی از ویژگی های مهم عیسی مسیح بیان شده است، اما اعتقاد به امکان زنده سازی مردگان به دست هر عارف و صوفی دلیلی ندارد.
نقد تهانوی بر جایز نبودن توسل به اعیان
انورشاه کشمیری با توسل به اعیانی که از دنیا رفته اند، مخالفت کرده و فقط توسل به افعال و همین طور اعیانی را جایز دانسته است که زنده باشند. سپس افزوده است که ابن تیمیه حتی این نوع از توسل به اعیان را نیز قبول ندارد؛[۴۰] زیرا به اعتقاد ابن تیمیه، توسل فقط در افعال جایز است، نه در اعیان؛ یعنی کسی حق ندارد به اسمای اولیای الهی متوسل شود، چه آن اعیان زنده باشند و یا از دنیا رفته باشند، بلکه فقط می تواند کارهای نیک آنان را واسطه پذیرش کارهای ناقص خود قرار دهد.[۴۱]
تهانوی اعتقاد ابن تیمیه و هم فکران وی را در جایز ندانستن توسل به اعیان، بر خلاف سنت و ناشی از فهم نادرست او دانسته و معتقد است فرقی میان توسل به اعیان، چه اعیان زنده و چه مرده باشند، با توسل به افعال وجود ندارد؛ زیرا حقیقت توسل به افعال این است که شخص می گوید: «اللهم افعللی کذا بفضل العمل الفلانی»؛ یعنی «خداوندا این عمل محبوب و مقبول تو است و تو نیز بر کسی که متلبس به چنین عملی باشد، وعده نزول رحمت دادهای. ما نیز در کسب و صدور متلبس به این عمل هستیم. پس آن رحمت را بر من نیز نازل فرما».
معنای توسل به اعیان این است که بگوید: «بار خدایا، این مرد صالح محبوب تو است و تو بر کسی که قرابتی (تلبس) با بندگان محبوبت داشته باشد، وعده نزول رحمت دادهای. ما نیز به سبب حسن اعتقاد و محبت به بنده صالحت با او قرابتی داریم. پس از تو می خواهیم که ما را نیز مشمول آن رحمتت گردانی».
تهانوی میافزاید: اگر من در زمان ابن تیمیه بودم یا او در زمان من می بود، با احترام به او می گفتم: یا شیخنا، حقیقت توسل به اعمال چیست؟ و توسل به اعیان چه فرقی با توسل به اعمال دارد؟ و در توسل به اعیان، چه فرقی بین شخص زنده و مرده وجود دارد؟ در آخر تهانوی می گوید: «یقین دارم اگر شیخ امروز زنده می بود، با پی بردن به حقیقت توسل، هیچ گاه توسل به اعیان را به طور مطلق منع نمی کرد».[۴۲]
تهانوی در پاسخ به این پرسش که توسل چگونه می تواند در جذب رحمت خداوند تأثیر بگذارد؟، گفته است:
خداوند بندگان صالحش را دوست دارد و سائل از خداوند می خواهد که تو وعده رحمت بر بندگان محبوبت را دادهای و از تو می خواهم که من را نیز از فضایل بندگان محبوبت بهره مند گردانی. چنین تأویلی در باره توسل، با مبادی صحیح اسلامی تأیید می شود که اگر ابن تیمیه از آنها آگاهی یابد، هیچ گاه توسل را انکار نخواهد کرد.[۴۳]
وی پس از نقد پیشین بر ابن تیمیه، به توجیه دیدگاه او پرداخته است، به این بیان که احتمالاً مراد ابن تیمیه از توسلِ ممنوع، توسل به طریق استغاثه و استعانه به اموات است، نه اینکه مطلقاً آن را منع کند، منتها منع مطلق برای آن است که جایز دانستن توسل مباح منجر به وقوع عامه مسلمین در توسل حرام نشود؛ زیرا توسل جایز، عمل مباح است، نه واجب، و هر مباحی که خوف گمراهی در آن باشد، اشکالی ندارد که علما آن مباح را نیز منع کنند. سپس در آخر خود ایشان نیز به دلیل همراهی با ابن تیمیه، در ظاهر به دیدگاه میانی رو آورده و گفته است:
به هر حال، توسل به اموات به طور مطلق مورد نهی نیست، آن گونه که شیخ الاسلام ابن تیمیه در ظاهر به آن معتقد است. جواز مطلق نیز ندارد، بهگونه ای که وسیله ای باشد برای قضای حوایج و دعا کردن برای رفع گرفتاری ها، بلکه راه میان آن دو جایز است؛ یعنی اگر فقط محبوب بودن فرد صالح یا عمل نیک او، به همان معنای فوق و به دور از هرگونه افراط و تفریط، واسطه نزول رحمت قرار گیرد، چنین توسلی هیچ اشکالی ندارد.[۴۴]
نقد و بررسی:
روشن است که این راه میانی همان جواز مطلق توسل است که در بیان پیشین از آن دفاع شد. تنها نکته اضافی آن، قید پرهیز از افراط و تفریط است؛ درحالی که این قید همان طور که از زیادهرویهای بی مورد در توسل نهی می کند، از کوتاهی کردن و نادیده گرفتن ارزش و اهمیت توسل نیز برحذر می دارد.
ماهیت شفاعت
شفع و شفاعت به معنای پیوستن و ضمیمه شدن چیزی به همانند خودش است.[۴۵] شفاعت در امور دنیوی به معنای آن است که کسی با پیوستن به دیگری، راه خیر یا راه شرّی را برای او باز و روشن سازد و او از آن راه پیروی کند. از نظر قرآن چنین کاری به این می ماند که آن انسان همراه او و به او پیوسته است و در نتیجه، در سود و زیانش، به خصوص در آخرت، شریک کار او به حساب می آید.[۴۶] شفاعت نزد خداوند تعالی به معنای پیوستن و انضمام به کسی است که از حرمت و مقام بالاتری نسبت به کسی که مورد شفاعت قرار می گیرد، برخوردار است و مقام او را نزد خداوند تعالی واسطه بخشش گناهان خود قرار می دهد و چون مالک مطلق تمام امور خداوند تعالی است، شفاعت در قیامت نیز فقط از سوی خداوند تعالی مستقیماً و یا به توسط یکی از اولیای الهی انجام می گیرد.[۴۷] حقیقت شفاعت با انواع گوناگون آن، بخصوص شفاعت اخروی درباره گناهان، در آیات زیادی از قرآن کریم مطرح گردیده و بر این امر تأکید شده است که هیچ شفاعتی در آخرت بدون اذن و رضایت الهی انجام نمی گیرد و پذیرفته نمی شود.[۴۸]
مسلم بودن شفاعت پیامبران و اولیای الهی
شفاعت همانند توسل از جمله مسائل اختلافی میان فرقه های اسلامی بوده و مباحث فراوانی درباره آن دو مطرح گردیده است. بسیاری از مسلمانان با توجه به آیات و روایات فراوان، امکان شفاعت را امری مسلم دانسته اند، اما عده ای با تمسک به برخی آیات و روایات دیگر، در امکان شفاعت تردید کرده اند[۴۹] و این دیدگاه مورد نقد فراوان قرار گرفته است. در این میان، دیوبندیان شفاعت را یکی از پنج ویژگی انحصاری رسول خدا (ص) شمرده اند.[۵۰] به اعتقاد آنان، اینکه انبیا و اولیا و مؤمنین دیگران را در قیامت شفاعت خواهند کرد، امری مسلم است،[۵۱] حتی شفاعت شهید درباره هفتاد نفر از اقاربش پذیرفته می شود و آنها با شفاعت شهید شان بخشیده می شوند.[۵۲] بالاتر از آن، هرگاه بر میتی صد نفر یا چهل نفر یا سه صف نماز گزارند، به خاطر این نمازگزاران، به شرطی که عمل مشرکانه نداشته باشند، میت مورد شفاعت قرار می گیرد و آمرزیده می شود.[۵۳]
از نظر آنها، آیاتِ نفیِ شفاعت همانند (… وَ لا یقْبَلُ مِنْها شَفاعَهٌ…)،[۵۴] شفاعتی را که اهل سنّت بدان قائل اند و در آیات دیگر به اثبات رسیده است، نفی نمی کنند.[۵۵]
خلیل احمد سهارنپوری و زکریا کاندهلوی انکار شفاعت مرتکبان گناهان کبیره را به خوارج و معتزله نسبت داده اند و گفته اند از دیدگاه اهل سنّت، گنهکاران امت مورد شفاعت قرار می گیرند و از عذاب نجات می یابند و چون از جهنم بیرون می آیند و وارد بهشت می شوند، در بهشت به جهنمیون شناخته می شوند.[۵۶]
از نظر آنها، برخی از کاربردهای شفاعت عبارت است از: نجات از هول موقف، وارد کردن قومی در بهشت بدون حساب، وارد کردن گروه مستحق عذاب در بهشت، اخراج گنهکاران از آتش، بالابردن درجات.[۵۷]
بنابراین شفاعت از دیدگاه دیوبندیان، نه تنها شامل گنهکاران از امت می شود، بلکه برای غیر گنهکاران نیز مؤثر است و باعث بالا رفتن درجه آنان در بهشت می شود.
سهارنپوری روایتی را از عایشه نقل کرده است که او با یاد جهنم گریست و از پیامبر اسلام (ص) پرسید آیا در روز قیامت خاندانت را به یاد می آوری (شفاعت می کنی)؟ حضرت فرمود: اما در سه جا هیچ کسی دیگری را یاد نمی کند: نزد میزان تا مشخص شود که آیا میزان او سنگین است یا سبک، هنگام گرفتن کتاب تا مشخص شود به دست راستش قرار می گیرد یا به دست چپش، و هنگام عبور از صراط.[۵۸]
اینکه در سه جا کسی به فکر دیگری نیست، این معنا را می رساند که شفاعت در قیامت وجود دارد، اما در آن سه موقع حساس، جای شفاعت نیست. پس اگر شفاعتی هست، یا قبل از آن مواقف است و یا پس از آن.
از ظفر احمد عثمانی نقل شده است وی در نقد دیدگاه کسانی که معتقدان شفاعت را به کفر و شرک منتسب کرده اند، گفته است اعتقاد به شفاعت هیچ گاه به طور مطلق باعث کفر و شرک نمی گردد، بلکه شفاعت کردن پیامبران و حاملان قرآن در قیامت، پس از اذن الهی، امر مسلم است. بنابراین کافر دانستن این افراد به طور مطلق و بدون پی بردن به جزئیات عقاید آنان، درست نیست، بلکه اگر کسی کارهای مخصوص به خداوند را به غیر نسبت دهد، اینجا باید بررسی کرد که آیا چنین شخصی مؤمن است یا کافر. اگر کافر باشد، روشن است که چنین سخنی ناشی از اعتقاد مشرکانه و کفرآمیز او است، اما جاری شدن این گونه سخنان از زبان یک مسلمان و مؤمن درباره خداوند به هیچ وجه بر آن معنا حمل نمی گردد، بلکه معنایش این است که دیگران به اذن الهی چنین کارهایی را انجام می دهند.[۵۹] وی در آخر افزوده است:
افرادی که به اهل قبور احترام می گذارند، این گونه نیست که آنها را در شفیع قرار دادن، مستقلاً دارای نفع و ضرر بدانند، بلکه معتقدند به دلیل کرامتی که خداوند به آنان عطا کرده است، شفاعت آنان تخلف بردار نیست و چنین اعتقادی هرچند گناه است، ولی شرک نیست.[۶۰]
البته مهم ترین یا یگانه دلیل نفی شفاعت، احتمال شرک بودن آن است و با نفی شرک دانستن آن، معصیت بودن آن معنا نخواهد داشت، مگر آنکه منظور این باشد که چنین شخصی چون غیر خدا را مستقلاً دارای نفع و ضرر نمی داند، مشرک نیست، اما از آنجا که تصورش این است که مقام این شخص نزد خداوند چنان است که شفاعتش تخلف بردار نیست، مرتکب گناه شده است؛ زیرا هیچ کس نمی تواند خداوند را ملزم به چیزی کند. پذیرفتن یا نپذیرفتن شفاعت، دست خداوند است.
اما محمد قاسم نانوتوی معتقد است شفاعت پیامبر به معنای دعای خیر کردن برای دیگران است و بس، زیرا نبی کاملاً مطیع دستورهای خداوند است و هرگاه چنین باشد، پس چنین اختیاری از خود ندارد که کسی را ببخشد یا عذاب دهد. اگر از چنین اختیاراتی برخوردار باشد، او محکوم (قبول کننده حکم) نخواهد بود، بلکه حاکم (صادر کننده حکم) خواهد شد. بنابراین نبی فقط می تواند برای کسی دعای خیر بکند یا کسی را نفرین کند یا درباره کسی سخنی نیکو یا سخن انتقادی بگوید، اما وقتی ما او را مقدس و معصوم تصور کردیم، او خیرخواه هوادارانش خواهد بود، نه بدخواه آنها و همیشه درباره آنها سخن نیکو می گوید و ما همین امر را شفاعت می گوییم و شفاعت پیامبران به این معنا کاملاً درست و ممکن است.[۶۱]
نقد و بررسی: استدلال به اینکه شفاعت نبی با مطیع بودن وی ناسازگار است، درست نیست؛ زیرا در قرآن کریم شفاعت انبیا و اولیا منوط به اذن خداوند شده است؛ یعنی آنها فقط به اذن و اراده الهی، به شفاعت دیگران می پردازند. وقتی که خداوند تعالی چنین اختیاری را به آنان داده باشد و آنها به اذن و دستور الهی، افرادی را که خداوند می پسندند شفاعت کنند،[۶۲] بازهم محکوم به اراده الهی است و کار آنان منافاتی با توحید نخواهد داشت، ضمن آنکه شفاعت انبیا و اولیا در قرآن به معنای شفاعت کردن و واسطه شدن در قیامت و نجات از گرفتاری در آنجا آمده است. طبق این معنا، دعای خیر آنان نیز خود نوعی عاقبت به خیری را در پی دارد. با این بیان، نزاع بیشتر لفظی می شود؛ زیرا اگر پیامبر از خداوند چنین درخواست کند که خدایا، این بنده گنهکار را از آتش دوزخ نجات بده، این هم نوعی دعای خیر است که در مقام شفاعت به کار رفته است.
جمع بندی و نتیجه گیری
از نظر دیوبندیان، حیات برزخی پیامبران و سایر مردم امر مسلم و انکارناپذیر است؛ همان طوری که به گفته برخی از آنان، تفاوتی میان زندگی پیامبران و حتی اولیای الهی، پس از رحلتشان و پیش از آن وجود ندارد و آنها به همان حیات دنیوی، منتها بدون تکالیف و تکلفات آن، ادامه می دهند. یا تفاوت زندگی آنان با افراد بی ایمان در این است که پیامبران و مؤمنان از اعمال نیک دنیوی شان بریده نشده اند و پیوسته آنها را انجام می دهند، برخلاف افراد کافر که در دنیا و آخرت از مردگان به شمار می آیند.
از نظر عده ای دیگر، پیامبران و اولیای الهی واقعاً از این دنیا رحلت کرده اند، اما پس از رحلت شان نیز از قدرت تصرف عالی در امور عالم برخوردارند و از احوال مردم در دنیا آگاهی کامل دارند و حتی می توانند در قالب بدن جسمانی درآیند و به صورت مکاشفه برای برخی مردم آشکار شوند.
بسیاری از دیوبندیان و پیشوایان فکری آنان، هر نوع توسل را جایز می دانند. تهانوی اعتقاد ابن تیمیه و هم فکران وی را در جایز ندانستن توسل به اعیان، بر خلاف سنت و ناشی از فهم نادرست او دانسته و معتقد است فرقی میان توسل به اعیان، چه آن اعیان زنده باشند و یا از دنیا رفته باشند، با توسل به افعال وجود ندارد.
دیوبندیان شفاعت را یکی از پنج ویژگی انحصاری رسول خدا (ص) شمرده اند. به اعتقاد آنان، انبیا و اولیا و مؤمنین در قیامت دیگران را شفاعت می کند و این امر مسلم است، حتی شفاعت شهید درباره هفتاد نفر از اقاربش پذیرفته می شود و آنها با شفاعت شهیدشان بخشیده میشوند. بالاتر از آن، هرگاه بر میتی صد نفر، یا چهل نفر و یا سه صف نمازگزارند، به خاطر این نمازگزاران، به شرطی که عمل مشرکانه نداشته باشند، میت مورد شفاعت قرار گرفته و آمرزیده می شود.
منابع
۱ – ابواسامه، طالب الرحمن: الدیوبندیه- تعریفها، عقائدها، پاکستان: درالکتاب و السنه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.۲ – تهانوی، اشرفعلی: «إساءه أی إساءه إلی النبی (صلی الله علیه وسلم) أن یقال: إنه (صلی الله علیه وسلم) کان عشیقًا للّه تعالی»، مجله الداعی، ش۱۲، سال۳۰، ذوالحجه ۱۴۲۷ق.۳ – «مُقَلِّدو الأئمه لا یترکون الحدیث النبوی إلی أقوال الأئمه»، مجله الداعی، ش۳، سال ۳۱، ربیع الأول ۱۴۲۸ق.۴ – تویجری، حمود: القول البلیغ فی التحذیر من جماعه التبلیغ، ریاض: دارالصمیعی، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.۵ – حلی، حسن بن یوسف: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، کتابخانه کلام اسلامی نور.۶ – دسوقی، إبراهیم: «الاجتهادُ ودستورُ المجتهدین ولمحاتٌ من شمائله (صلی الله علیه وسلم)»، مجله الداعی، ش۳، سال ۳۲، ربیع الأول ۱۴۲۹ق.۷ – دهلوی، شاه ولی الله احمد بن عبدالرحیم: حجه الله البالغه، ج۱ و ۲، قاهره: دارالتراث، چاپ اول، ۱۳۵۵ق.۸ – دیوبندی، محمود حسن: تفسیر کابلی از دیدگاه اهل سنّت، به ضمیمه فوائد موضح القرآن، شبیر احمد دیوبندی، ج ۱، ترجمه از اردو به دری، زیر نظر هیئتی از علمای افغانستان، تهران: نشر احسان، چاپ یازدهم، ۱۳۸۵ش.۹ – رازی، فخرالدین: تفسیر مفاتیح الغیب، ج۹، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق. ۱۰ – راغب، ابوالقاسم حسین بن محمد: مفردات، ج ۱، نرم افزار نور.۱۱ – سلفی افغانی، شمس الدین: الماتریدیه و موقفهم من توحید الأسماء و الصفات، ج ۱ و ۳، عربستان ـ طائف: مکتبه الصدیق، چاپ دوم، ۱۴۱۹ق. ۱۲ – جهود علماء الحنفیه فی إبطال عقائد القبوریه، ج ۱، ۲ و ۳، عربستان سعودی ـ ریاض: دارالصمیعی، چاپ اول، ۱۴۱۶ق/۱۹۹۶م.۱۳ – سهارنپوری، خلیل احمد: المهند علی المفند، به اضافه عقائد اهل السنه و الجماعه از سید عبدالشکور ترمذی، پاکستان ـ لاهور: المطبعه العربیه، رجب ۱۴۰۴ق.۱۴ – بذل المجهود فی حلّ أبی داوود، تعلیق: محمد زکریا کاندهلوی، بیروت: درالکتب العلمیه، بی تا.۱۵ – صالوجی، شبیر أحمد: «ذِکرُ اللّه جَهرًا واجْتماعًا وسیله من وسائل التزکیه و الإحسان»، مجله الداعی، ش۶، سال ۳۲، جمادی الثانیه ۱۴۲۹ق.۱۶ – طبری، محمد بن جریر: تاریخ، المکتبه الشامله.۱۷ – عثمانی، شبیر احمد: فتح الملهم شرح صحیح المسلم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۶ق.۱۸ – عزیز احمد: تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمه: نقی لطفی و محمد جعفر یاحقی، تهران: انتشارات کیهان با همکاری شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، زمستان ۱۳۶۶ش.۱۹ – قاسمی، محمد طیب: علماء دیوبند عقیده و منهجاً، هند ـ دیوبند: دارالعلوم، ۱۴۳۰ق.۲۰ – قریشی، علی اکبر: قاموس قرآن، ج ۲ و ۷، «نرم افزار نور».۲۱ – کنعان، احمد محمد: «مفاهیم فی ضوء سُنه اللّه فی الخلق (۳/۲)»، مجله الداعی، ش۱۱-۱۲، سال ۳۲، ذوالقعده – ذوالحجه ۱۴۲۹ق.۲۲ – کشمیری، انورشاه: فیض الباری، ج ۱، بی جا، بی تا، بی نا،. www.almeshkat.net/books – 23. کوتی، قاضی عبدالرحمن: سبیل النجاه عن بدعه أهل الزیغ و الضلاله، ترکیه ـ استانبول: مکتبه الحقیقه، ۱۴۱۳ق.۲۴ – مبارکفوری، صفی الرحمن: منه المنعم فی شرح صحیح مسلم، ریاض: دارالسلام، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.۲۵ – مبارکفوری، محمد بن عبدالرحمن: تحفه الأحوذی بشرح جامع الترمذی، بیروت: دار احیاء التراث العربی- مؤسسه التاریخ العربی، بی تا. ۲۶ – محمد مسعود احمد، الشیخ احمد رضا خان البریلوی و شیئ من حیاته، و افکاره و خدماته، پاکستان ـ لاهور: مؤسسه رضا بالجامعه النظامیه الرضویه، ۱۴۱۱ق.۲۷ – مصطفوی، حسن: التحقیق فی کلمات القرآن، ج ۱، نرم افزار نور.۲۸ – مقری فیومی، احمد بن محمد: مصباح المنیر، ج۲، «نرم افزار نور».۲۹ – نانوتوی، محمد قاسم: «محاوراتٌ فی الدِّین»، الحلقه ۱۴، مجله الداعی، ش ۱۰-۹، سال ۳۲، رمضان ـ شوال ۱۴۲۹ق.۳۰ – «محاوراتٌ فی الدِّین»، الحلقه ۲، مجله الداعی، ش ۳-۴، سال ۳۰، ربیع الأول و الثانی ۱۴۲۷ق. ۳۱ – «محاوراتٌ فی الدِّین»، الحلقه ۵، مجله الداعی، ش ۸، سال ۳۰، شعبان ۱۴۲۷ق.۳۲ – ندوی، محمد رحمت الله: اشرفعلی التهانوی حکیم الأمه و شیخ مشایخ العصر فی الهند، دمشق: دارالقلم، چاپ اول، ۱۴۲۷ق/۲۰۰۶م.۳۳ – نعمانی، محمد منظور: اسلام چیست؟، ترجمه: عبدالمجید مراد زهی، زاهدان: فاروق اعظم، چاپ سوم، بهار۱۳۸۷ش.۳۴ – ویلتوری، ابی محمد: ابتغاء الوصول لحب الله بمدح الرسول، بی جا، بی نا، بی تا.
منبع: نشریه سراج منیر
پینوشتها
[۱]. مقری، احمد بن محمد، مصباح المنیر، ج۲، ص۶۶۰؛ قریشی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج ۷، ص۲۱۹٫
[۲]. سوره مائده(۵)، آیه ۳۵٫
[۳]. راغب، ابوالقاسم، مفردات، ج۱، ص۸۷۱٫
[۴]. سوره حمد(۱)، آیه ۴٫
[۵]. عثمانی، شبیر احمد، فتح الملهم، ج۳، ص۲۸۱٫
[۶]. ندوی، محمد رحمت الله، اشرفعلی التهانوی حکیم الأمه، ص ۱۴۲-۱۴۳٫
[۷]. ر.ک: ابواسامه، طالب الرحمن، الدیوبندیه تعریفها و عقائدها، ص۱۹۹ و۲۰۳- ۲۰۴٫
[۸]. ویلتوری، ابی محمد، ابتغاء الوصول لحب اله بمدح الرسول، ص۵۱٫
[۹]. ر.ک: عقائد أهل السنه و الجماعه، ص ۱۶۲-۱۶۵؛ ابواسامه، طالب الرحمن، پیشین، ص ۲۰۲ و ۲۰۳-۲۰۴؛ سلفی افغانی، شمس الدین، جهود العلماء الحنفیه، ج۳، ص۳۳۶-۳۳۷، به نقل از آب حیات، ص۲؛ الشهاب الثاقب، ص۴۵٫
[۱۰]. ویلتوری، ابی محمد، پیشین، ص ۴۹٫
[۱۱]. سلفی افغانی، شمس الدین، پیشین، ج۲، ص ۷۳۹-۷۴۰٫
[۱۲]. ر.ک: کوتی، قاضی عبدالرحمن، سبیل النجاه عن بدعه أهل الزیغ و الضلاله؛ کتاب التحذیر الإبداع من تحبیر الابتداع، ص۱۷؛ سهارنپوری، خلیل احمد، المهند علی المفند، ص۱۴۸٫
[۱۳]. ر.ک: أرواح ثلاثه، ص۲۶۱، به نقل از: سلفی افغانی، شمس الدین، الماتریدیه، ج۳، ص۳۳۶-۳۳۷٫
[۱۴]. ر.ک: کشمیری، انورشاه، فیض الباری، ج۱، ص۴۵۰-۴۵۱٫
[۱۵]. ر.ک: همان، ص۱۶۲-۱۶۳٫
[۱۶]. ر.ک: همان، ص۴۵۰-۴۵۱٫
[۱۷]. ر.ک: عقائد أهل السنه و الجماعه، ص ۱۶۲-۱۶۵؛ ابواسامه، طالب الرحمن، پیشین، ص۲۰۲، به نقل از: آب حیات، ص ۲؛ کشمیری، انورشاه، پیشین، ج۱، ص۱۸۳ و ج۲، ص ۶۴؛ عثمانی، شبیر احمد، پیشین، ج۱، ص۳۲۹ و ج۳، ص۴۱۹، به نقل از: سلفی افغانی، شمس الدین، جهود العلماء الحنفیه، ج۲، ص۷۱۴-۷۱۵٫
[۱۸]. قول خداوند تعالی حکایت از حضرت زکریا: «و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند)! و (از طرفی) همسرم نازا و عقیم است. تو از نزد خود جانشینی به من ببخش که وارث من و دودمان یعقوب باشد و او را مورد رضایتت قرار ده!» (سوره مریم(۱۹)، آیات ۵-۶) و قول خدای متعال: (وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ)؛ «و سلیمان وارث داوود شد» (سوره نمل(۲۷)، آیه ۱۶).
[۱۹]. ر.ک: رازی، فخر الدین، مفاتیح الغیب، ج۹، ص۵۱۴-۵۱۵، ذیل آیه ۱۱ سوره مبارکه نساء.
[۲۰]. ر.ک: قاسمی، محمد طیب، علماء دیوبند عقیده و منهجاً، ص۱۶۷٫
[۲۱]. تهانوی، اشرفعلی، «إساءه أی إساءه إلی النبی (صلی الله علیه وسلم) أن یقال: إنه (صلی الله علیه وسلم) کان عشیقًا للّه تعالی».
[۲۲]. ر.ک: ابواسامه، طالب الرحمن، پیشین، ص۹۵-۹۷، به نقل از أرواح ثلاثه، ص ۴۳۴٫
[۲۳]. سلفی افغانی، شمس الدین، پیشین، ج۲، ص۷۶۲-۸۶۳، به نقل از ارغام المرید، ص۵-۶ و ۲۸؛ البصائر، ص۱۱۴٫
[۲۴]. ر.ک: ابواسامه، طالب الرحمن، پیشین، ص۱۴۲٫
[۲۵]. سهارنپوری، خلیل احمد، بذل المجهود، ج۱۸، ص۲۸۳-۲۸۶٫
[۲۶]. کوتی، قاضی عبدالرحمن، پیشین، کتاب التحذیر الإبداع من تحبیر الابتداع، ص ۲۰٫
[۲۷]. نانوتوی، محمد قاسم، «محاوراتٌ فی الدِّین»، الحلقه ۱۴٫
[۲۸]. نعمانی، محمد منظور، اسلام چیست؟، ص۱۲۶٫
[۲۹]. ر.ک: همان، ص۱۳۶-۱۴۴٫
[۳۰]. «تو می میری و آنها نیز خواهند مرد. سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان مخاصمه می کنید». (سوره زمر(۳۹)، آیات ۳۰-۳۱).
[۳۱]. ر.ک: طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۴؛ متقی هندی، علی، کنزالعمال، ج۷، ص۲۳۲؛ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۷۷٫
[۳۲]. ر.ک: مبارکفوری، محمد بن عبدالرحمن، تحفه الأحوذی، ج۶، ص۱۲٫
[۳۳]. ر.ک: کوتی، قاضی عبدالرحمن، پیشین، کتاب التحذیر الإبداع من تحبیر الإبتداع، ص۲۱- ۲۲٫
[۳۴]. ر.ک: دهلوی، شاه ولی الله، حجه الله البالغه، ص۵۹-۶۰٫
[۳۵]. ندوی، محمد رحمت الله، پیشین، ص ۱۴۱، به نقل از نشرالطیب فی ذکر النبی الحبیب، ص۲۴۷-۲۴۸؛ إمداد الفتاوی، ج۵، ص۸۵؛ النوادر، ص۷۰۶-۷۰۹٫
[۳۶]. سهارنپوری، خلیل احمد، پیشین، ص۳۶-۳۷٫
[۳۷]. ر.ک: همان، ص۶۹- ۱۱۸٫
[۳۸]. ابواسامه، طالب الرحمن، پیشین، ص۶۹٫
[۳۹]. کشمیری، انورشاه، پیشین، ج۱، ص۴۴۷، باب ۵۶۵٫
[۴۰]. همان، ص۷۵۱، باب۱۰۱۰، «باب تحویل الرداء فی الإستسقاء».
[۴۱]. ندوی، محمد رحمت الله، پیشین، ص۱۴۲-۱۴۳٫
[۴۲]. همان.
[۴۳]. تهانوی، اشرفعلی، «مُقَلِّدو الأئمه لا یترکون الحدیث النبوی إلی أقوال الأئمه».
[۴۴]. ندوی، محمد رحمت الله، پیشین، ص۱۴۳، به نقل از اسعدالأبرار، ص۲۹۰-۲۹۱٫
[۴۵]. راغب، ابوالقاسم، پیشین، ج۱، ص۴۵۷٫
[۴۶]. (مَنْ یشْفَعْ شَفاعَهً حَسَنَهً یکنْ لَهُ نَصیبٌ مِنْها وَ مَنْ یشْفَعْ شَفاعَهً سَیئَهً یکنْ لَهُ کفْلٌ مِنْها) (سوره نساء(۴)، آیه ۸۵).
[۴۷]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۱، ص ۸۴٫
[۴۸]. (ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ) (سوره یونس(۱۰)، آیه ۳)؛ (لا یمْلِکونَ الشَّفاعَهَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً) (سوره مریم(۱۹)، آیه ۸۷)؛ (لا تَنْفَعُ الشَّفاعَهُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ) (سوره طه(۲۰)، آیه ۱۰۹)؛ (لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیئاً) (سوره نجم(۵۳)، آیه ۲۶)؛ (وَ لا یشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی) (سوره انبیاء(۲۱)، آیه ۲۸)؛ (فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشَّافِعِینَ ) (سوره مدثر(۷۴)، آیه ۴۸)؛ (وَ لا یمْلِک الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَهَ) (سوره زخرف(۴۳)، آیه ۸۶).
[۴۹]. ر.ک: دهلوی، شاه ولی الله، پیشین، ص۵۹-۶۰٫
[۵۰]. دسوقی، ابراهیم، «الاجتهادُ ودستورُ المجتهدین ولمحاتٌ من شمائله (صلی الله علیه وسلم)».
[۵۱]. ر.ک: مبارکفوری، صفی الرحمن، منه المنعم، ج ۱، ص ۱۶۰-۱۶۳ و ۱۶۷- ۱۷۶٫
[۵۲]. سهارنپوری، خلیل احمد، پیشین، ج ۱۲، ص ۷٫
[۵۳]. عثمانی، شبیر احمد، پیشین، ج۶، ص ۳۴٫
[۵۴]. «در آن روز شفاعتی پذیرفته نمی شود» (سوره بقره(۲)، آیه ۴۸).
[۵۵]. دیوبندی، محمود حسن، تفسیر کابلی از دیدگاه اهل سنت، ج۱، ص۴۰٫
[۵۶]. سهارنپوری، خلیل احمد، پیشین، ج۱۸، ص۲۷۸-۲۸۰٫
[۵۷]. همان، ص۲۷۸٫
[۵۸]. همان، ص۳۰۰٫
[۵۹]. ر.ک: ندوی، محمد رحمت الله، پیشین، ص۴۶۸- ۴۶۹٫
[۶۰]. همان، ص۴۶۹، به نقل از هامش إمداد الفتاوی، ج ۶، ص ۸۸-۹۰٫
[۶۱]. ر.ک: نانوتوی، محمد قاسم، «محاوراتٌ فی الدِّین»، الحلقه ۲؛ همان، الحلقه ۵؛ ندوی، محمد رحمت الله، پیشین، ص۶۲-۶۳٫
[۶۲]. (وَ لا یشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی)؛ «شفاعت نمی کنند، مگر از کسی که خداوند راضی باشد» (سوره انبیاء(۲۱)، آیه۲۳).
پاسخ دهید