مطهری و سید قطب در تعریف و اقسام توحید و شرک وجه نظر مشترکی دارند. گرچه سخنان سید قطب در این باره متشتت است، ولی از برخی کتب و نیز از تفسیر فی ظلال القرآن و بررسی آیات توحیدی آن میتوان چنین استنباط کرد که وی توحید را از دو منظر عقیده و عمل بررسی کرده و توحید در عقیده را به دو قسم ذاتی و صفاتی، و توحید عملی را نیز به دو قسم فاعلی و عبادی تقسیم میکند. آنچه برای وی بسیار اهمیّت دارد، توحید در حاکمیت است که پیونددهنده توحید عقیده به عمل است، بدین معنا که چون توحید الوهی است، باید حاکم نیز واحد باشد و اطاعت و بندگی هم فقط باید برای او باشد. لذا وی اطاعت از حاکم و طاغوت را نوعی شرک میپندارد. مطهری نیز اطاعت از طاغوت را نوعی شرک میداند، ولی معیار توحید و شرک را در توحید نظری «از اویی» و در توحید عملی «به سوی اویی» تفسیر میکند و اطاعت از حاکم را رابطه تسخیر طرفینی میداند و فقط شرک جلی را مستحق کفر میشمرد، برخلاف سید قطب که با استفاده از توحید در حاکمیت، عملگرایی در اسلام را معیار مسلمان بودن فرد میداند. لذا اطاعت از حاکم و طاغوت را در زمره شرک جلی قرار میدهد و برای تمام آنها حکم کفر را مترتب میسازد.
مقدمه
یکتاپرستی اساس دعوت پیامبران آسمانی را در طول تاریخ تشکیل میدهد؛ یعنی همه انسانها باید خدای یگانه را بپرستند و از پرستش موجودات دیگر بپرهیزند. خداوند تعالی میفرماید: (وَلَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ اُمَهٍ رَسُولاً اَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ واجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)؛[۲] در میان هر امتّی پیامبری برانگیختیم که خدا را بپرستند و از هر معبودی جز خدا بپرهیزند». و یا میفرماید: (وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ اِلاّ نُوحِیَ اِلَیْهِ أَنَّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنَا فَاعْبُدُونِ)؛[۳] پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه به او وحی کردیم جز من معبودی نیست و مرا بپرستید.
بسیاری از اندیشمندان اسلامی سده بیستم توحید را اصل محوری یا معرّف اسلام به شمار آوردهاند.[۴] و توحید در عبادت را به مثابه اصلی مسلم و استوار در میان مسلمانان پذیرفتهاند، که احدی با آن مخالفت نکرده است و هیچ فرد مسلمانی نمیتواند آن را انکار کند و اگر اختلافی در میان باشد، مربوط به مصادیق است؛ یعنی گروهی از مسلمانان برخی از افعال را جایز، و طوایف دیگر آن را شرک میشمارند.[۵] به تعبیر دیگر، نزاع در این است که آیا این کار عبادت است یا نه؟ لذا میبینیم در این حیطه کتابها و مقالات فراوانی نگاشته شده است. در این مقاله میکوشیم با بیان مفهوم و اقسام توحید و شرک از دیدگاه دو اندیشمند بزرگ جهان اسلام، یعنی شهید مطهری و سید قطب،[۶] این موضوع را بکاویم تا حقیقت توحید و شرک از دیدگاه آنها روشن شود.
معنای توحید
توحید در لغت، مصدر فعل «وَحَّدَ یُوَحِّدُ» است، به معنای یکتا قرار دادن و یگانه دانستن چیزی.[۷] از اینرو «واحد» به چیزی اطلاق میشود که جزء ندارد.[۸] و با توجه به همین معنا، توحید یعنی تنها قرار دادن یک چیز.[۹] در مباحث خداشناسی، توحید به معنای یکتاپرستی، یگانگی خدا، تنها و بدون شریک بودن خداست؛ چنانکه ابناثیر میگوید: «در میان اسمای خدا، اسم “واحد” به این معناست که خدا فردی است که همواره تنها و واحد بوده و هیچ چیز با او نبوده است».[۱۰]
فصل اول: دیدگاههای سید قطب
مفهوم توحید
تمام ادیان و مذاهب الاهی، از جمله سلفیه، توحید را پایه و اساس دین میدانند.[۱۱] سید قطب میگوید:
پایه اساسی اعتقاد که فرائض بدان برمیگردد و حقوق و واجبات از آن سرچشمه میگیرد و پایه اساسی که باید قبل از هر چیز دیگری ساخته و پرداخته شود، این است و واجب است مردم به الوهیّت در همه امور زندگیشان به الوهیّت خدای یگانه اعتراف کنند و باید در قلب و جان خود به ربوبیّت او اعتراف کنند و کسی را شریک او نگردانند و این امر محقق نمیشود، مگر با زدودن دل از هر گونه شرکی، و پاکیزه داشتن عقل و خرد از هر خرافاتی، و تمیز کردن جامعه از هر رسم و آداب جاهلی، و پاک داشتن زندگی از پرستش بندگان برای بندگان.[۱۲]
وی در اوایل سوره آلعمران به مفهوم توحید خداوند میپردازد و معتقد است حقیقت توحید مستلزم مصداقی است که باید در زندگی بشری واقعیّت داشته باشد. وی با استفاده از آیه (إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ)[۱۳] حقیقت توحید را به حقیقت اسلام گره میزند و میگوید «دین اسلام تنها یک دین تصوّری برای عقل و یا یک دین تصدیقی برای قلب نیست، بلکه اسلام عبارت است از عمل به حقیقت این تصدیق و آن تصوّر و حاکم کردن قانون خدا در همۀ کار و پیروی از پیغمبر خدا در اجرای قوانین او».[۱۴] پس حقیقت توحید را میتوان عمل به احکام و قوانین خداوند تفسیر کرد؛ همانطور که وی در قسمتی دیگر از کتاب خود، به بیانی دیگر میگوید:
حقیقت توحید از دو بخش امر و نهی یا نفی و اثبات تشکیل شده که این دو آیۀ (یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ)[۱۵] و (أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنَّنِی لَکُم مِّنْهُ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ)[۱۶] است و مدلول آیه اوّل، پرستش خداوند تعالی و عدم لیاقت غیر او برای پرستش و عبادت شدن است و مدلول آیه دوم به نهی از عبادت غیرخداوند اشاره دارد.[۱۷]
سید قطب با استفاده از آیه نهی، حقیت توحید را به گونهای با توحید عملی پیوند میزند و ذیل آیه (لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ) گام اول برای توحید را اقرار به شهادتین میداند و میگوید: «خداوند متفرّد به الوهیّت و قوامیّت است و نخستین چیزهایی که مستلزم اقرار بدین حقیقت است، اقرار به عبودیت خداست و بس»؛ و بعد گامی فراتر از اقرار برمیدارد و میگوید: «فقط اقرار به تنهایی کافی نیست، بلکه باید بدان هم عمل کنیم».[۱۸]
اقسام توحید از نظر سید قطب
ابنتیمیه و بیشتر متفکران بزرگ وهابی، توحید را به سه قسم تقسیم کردهاند: ۱٫ توحید ربوبی؛ ۲٫ توحید الوهی؛ ۳٫ توحید در اسما و صفات.[۱۹] در اینجا توحید ربوبی همان توحید افعالی خداوند است و توحید اسما و صفات اشاره به توحید ذاتی و صفاتی دارد. نکته مهم این است که ابنتیمیه توحید الوهی را به معنای توحید در عبادت گرفته و اله را به معنای معبود دانسته و گفته: «وَالْعَبْدُ مَأْمُورٌ بِأَنْ یَعْبُدَ اللَّهَ وَ یَفْعَلَ مَا أُمِرَ بِهِ، وَهُوَ تَوْحِیدُ الْأُلُوهِیَّه».[۲۰]
ولی از عبارات سید قطب چنین استفاده میشود که وی توحید را از دو منظر تقسیم کرده است: ۱٫ توحید در عقیده؛ ۲٫ توحید در عمل، و نیز به نظر وی توحید در عقیده به دو قسمِ توحید در ذات و توحید در صفات، و توحید در عمل نیز به دو قسم توحید در افعال و توحید در عبادت تقسیم میشود.
توحید در ذات
سید قطب ذیل سوره اخلاص و حدید، به این مطلب اشاره میکند و معتقد است وجود خداوند یکی است و حقیقتی به جز حقیقت او نیست و هیچ وجود حقیقی به جز وجود حقیقی او نیست و تمام موجودات، حقیقت وجودشان به وجود حقیقی او منتهی میشود و از همینجاست که توحید فاعلی خداوند نشئت میگیرد. پس غیر او هیچ فاعلی در این وجود نیست.[۲۱] به همین جهت است که ما میبینیم معارضان سید قطب، وی را از معتقدان به «وحدت وجودی» میشمرند و حتی برخی به وی نسبت کفر هم میدهند.[۲۲]
توحید در صفات
سید قطب تمام صفاتی را که به حقیقت الوهیت مربوط میشود، از وحدانیت و قدرت و سرمدیت و تدبیر و … امور تغییرناپذیر و مختص خداوند میداند و کسی را در آنها شریک او نمیخواند.[۲۳] وی صفات سلبیه را جزء صفات خداوند نمیداند؛ چراکه معتقد است صفات کمالی قابل سلب نیستند.[۲۴] از نظر وی، چون الوهیّت واحد است، پس سلطنت و حاکمیت و برتری هم باید واحد باشد و هیچ کس در آنها شریک نیست. وی با بیان اینکه قدرت مطلق و قیمومیت و حاکمیت و مالکیت و … فقط از آنِ خداست، میگوید تمام اینها از حقیقت واحدی به نام حقیقت الوهیت سرچشمه میگیرد.[۲۵]
آنچه در توحید صفاتی از منظر سید قطب سزاوارِ بررسی است، توحید ربوبی و توحید در حاکمیت است. واژه «رب» به اعتقاد مفسران پیوندی ناگسستنی با تمام معارف قرآن دارد،[۲۶] و مدار تبلیغ پیامبران و محور درگیری آنان با دشمنان از دیدگاه سید قطب است.[۲۷] وی در تعریف کلمه «ربّ»، آن را به معنای مالکی دانسته است که در همه امور مملوک خود تصرف میکند تا به اصلاح و تربیت آن بپردازد.[۲۸] سید قطب توحید در ربوبیت را جدا از توحید در حاکمیت نمیداند و معتقد است ربوبیت خداوند به معنای قیمومت و حاکمیت بر انسانهاست و اداره زندگی انسانها با شریعت و فرمان خداوند باید تفسیر شود.[۲۹] لذا در تفسیر لااله الا الله میگوید: یعنی لا حاکم إلّا اللّه و لا مشرع إلّا اللّه و … .[۳۰] سلفیون معتقدند اصطلاح حاکمیّت، در سلف به کار نرفته، بلکه در دوره متأخر به وجود آمده که علمای سلفی چون صالح العثیمین[۳۱] و بنباز آن را برای «ما انزل الله» تعبیر کردهاند.[۳۲]
توحید فاعلی
همانطور که در تفسیر سوره اخلاص گذشت، سید قطب معتقد است توحید فاعلی خداوند نشئتگرفته از حقیقت وجودی اوست. پس غیر او هیچ فاعلی در این وجود نیست.[۳۳] او در جایی دیگر افعال خداوند را ظهور صفات حقیقی خداوند میداند و میگوید: صفات خدای سبحان، الهامگر فاعلیّت ایجابیاند و آن را به تصویر میکشند. وی ذیل آیه (وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ)[۳۴] میگوید: «روند قرآنی میکوشد همه کارها را به خدا برگرداند، و جملگی امور را به مشیت مطلقه خداوند واگذار کند».[۳۵]
بنابراین مراتب توحید از نظر سید قطب را میتوان در تمام مراحل توحید یافت و مهم برای وی توحید در حاکمیت است و آن را راه پیوند توحید نظری و قلبی به توحید عملی میداند و معتقد است الاه، واحد است و فاعل فقط اوست. لذا حاکم و سلطان فقط اوست و فقط او باید اطاعت و پرستش شود.[۳۶]
توحید در عبادت
توحید در عبادت بدین معناست که عبادت شدن، منحصر به خداوند است. این اصل مورد قبول و وفاق تمام ادیان الاهی است[۳۷] و در این اصل کلى تردید و اختلافى نیست، بلکه اختلاف در بعضى مصادیق و موارد چون زیارت و توسل است که اگر عبادت محسوب شود، بدون تردید حرام و شرک است و اگر احترام و تکریم باشد، جایز و بلکه مستحب است.[۳۸]
از کلمات سید قطب در این باب استفاده میشود که حقیقت توحید، از نظر وی توحید عبادی است که مهمترین رکن آن توحید در حاکمیت است. به زعم وی، توحید صرفاً دلالت بر خضوع و خشوع خداوند ندارد، بلکه بر این نیز گواهی میدهد که حکومتها باید بر پایه شریعت اسلامی استوار باشند.[۳۹] وی معتقد است چون الوهیت خداوند واحد است، حاکمیتش و قیومیتش و … نیز باید واحد باشد و فقط او باید حاکم و سلطان باشد. لذا عبادت و اطاعت هم فقط مخصوص اوست.[۴۰] از نظر وی، ماهیّت عبادت فقط انجام فرائض و اعمال شعائر نیست، بلکه عبادت به معنای تبلور بندگی در حاکمیت خداوند است. او میگوید:
بادت منحصر در معنای انجام شعائر و مراسم پرستش و بندگی نیست؛ چراکه اگر چنین میبود، شایسته نبود این همه پیامبر برای آن بیایند و آن همه تلاش و کوشش و رنجهای طاقتفرسا صرف آن گردد. آن چیزی که سزاوار این بهای سنگین است، بیرون آوردن همه انسانها از پیروی بندگان و برگرداندن ایشان است به سوی خدای یگانه در همه کارها و در سراسر برنامههای زندگی این جهان و آن جهان. پیامبران برای توحید الوهیّت، توحید ربوبیّت، توحید حاکمیت و توحید برنامه زندگی آمدند.[۴۱]
به نظر وی، انکار توحید حاکمیت، به اطاعت و پرستش طاغوتها و قوانین غیرشریعت الاهی میانجامد و این نیز با فطرت انسانها که فقط خاستگاه خدای واحد است، منافات دارد.[۴۲] وی هر نوع اطاعت از کسی یا دلبستگی به چیزی را منافات با حاکمیت و سلطنت خداوند قلمداد میکند و آن را عبادت و پرستش کردن غیرخدا میشمرد.[۴۳]
آثار و ویژگیهای توحید
به نظر سید قطب، آیه «لا اله الا هو»، آثار ملازم حقیقت توحیدی را اقرار به عبودیّت خداوند تعالی میداند و بس؛ یعنی حاکم دانستن فرمان او دربارۀ همۀ امور بندگان، و تسلیم و پیرویشان از کتاب او و پیغمبر او.[۴۴] اگر انسان موحد حقیقی باشد، آثار فراوانی بر آن مترتب میشود که عبارت است از:
باعث دگرگون ساختن زندگی بشر است. مسلمان معتقد است جز او خدایی نیست. از اینرو در خواهشها، امیدها، بیمها و پرهیزها فقط رو به سوی خدا میآورد.
انضباط و خودداری در قلب و عقل انسان ایجاد میکند و در رفتار و ادراکات و ارزشها و عقیده، او را متزلزل نگه نمیدارد.
باعث استقامت و راستگویی در دل و عقل انسان میشود.
این آیین عهدهدار تمرکز شخصیّت و انرژی فرد و جامعه مسلمان میشود.
باعث میشود بشر، هم در قوانین مربوط به زندگی و هم در تشریفات مربوط به عبادات، به غیر خدا روی نیاورد؛ همانطور که خداوند تعالی میفرماید:
(ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ)؛[۴۵] این معبودهایى که غیر از خدا مىپرستید، چیزى جز اسمهایى (بىمسمّا) که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیدهاید، نیستند. خداوند هیچ دلیلى بر آن نازل نکرده است. حکم تنها از آنِ خداست. فرمان داده که غیر او را نپرستید. این است آیین پابرجا، ولى بیشتر مردم نمىدانند.
شرک
با بیانی که از توحید شد، حقیقت شرک نیز از دیدگاه سید قطب روشن میشود. وی درباره شرک میگوید: «شرک به خداوند به مجرد اعطای حق تشریع و حاکمیت برای غیرخداوند تعالی محقق میشود؛ اگرچه به الوهیّت خداوند اعتقاد داشته باشند».[۴۶] وی به دلیل اینکه برای حاکمیت خداوند اهمیت قائل است، معتقد است اگر کسی حاکم و سلطانی به غیر خداوند را اتخاذ و از او پیروی و اطاعت کند، مشرک است.[۴۷] میگوید: «قرآن از قوانین اجتماعی و احکام زمینی که امروزه بر این کره خاکی حاکم میشود تعبیر به شرک میکند و این شرک با همان شرک بتپرستان یکسان است؛ چون شرک در اعتقاد با شرک در شعائر فرقی نمیکند و همه آنها خروج از توحیدی است که از آن به لااله الا الله تعبیر میشود»؛[۴۸] و بر همین اساس نسخه هجرت و جهاد را برای تمام حاکمان و مسلمانان جهان میپیچد و ما برای نقد کلمات وی فقط به کلام استاد مرتضی مطهری اکتفا میکنیم.
نتیجه
به نظر سید قطب، تمام اقسام توحید به توحید عبادی برمیگردد که متبلور از توحید ربوبی است و یکی از مهمترین لوازم آن توحید در حاکمیت و سلطنت خداوند است. بنابراین سختگیری وی در معنا و حقیقت عبادت، از آنجا ناشی میشود که اولاً، معتقد است پیروی از هر حاکم یا سلطانی، مخالف با حاکمیت خدا و شرک به اوست. لذا اعمال ما باید به گونهای باشد که مخالف با حاکمیت خداوند نباشد. ثانیاً، معتقد است حقیقت عبادت و پرستش، در عمل مجسم میگردد.[۴۹] وی میگوید:
اگر کسی به همه مختصات و ویژگیهای الوهیّت، که عبارت است از ۱٫ اعتقاد قلبی به الوهیت خداوند، ۲٫ روی آوردن به سوی او با انجام دادن شعائر تعبدی، ۳٫ متدیّن بودن به حاکمیت او در فرمانبرداری از او، یکجا و فقط برای خدا اعتراف نکند، کافر است؛ چراکه این امر یکی از اصول عام و کلی است که از ضروریات و بدیهیات دین به حساب میآید.[۵۰]
بنابراین، توحید الاه از نظر سید قطب مفهوم بسیط و قلبیِ صرف نیست، بلکه آثار و مقتضیّاتی دارد که در توحید اعتقادی، توحید حاکمیّ و توحید در عبادت متبلور است. لذا حقیقت توحید از نظر وی عملگرایی در اطاعت و بندگی خداوند است که حاکی از حکومت و سلطنت اوست و نیز اجتناب از حکومت طاغوت یا مبارزه با آن است.
فصل دوم: دیدگاه شهید مطهری
توحید و شرک
از آنجایی که مرتضی مطهری، فیلسوف، عالم، اسلامشناس و متعهد به فرامین الاهی بود، بحث توحید و شرک از دیدگاه ایشان از نظم منطقی و دقیقتری برخوردار است. وی در کتاب توحید[۵۱] خود به اثبات وجود خداوند تعالی پرداخته و براهین متعددی ذکر کرده است؛ به طوری که در ضمن آنها توحید خداوند تعالی نیز اثبات میشود. همچنین در کتاب جهانبینی توحیدی مباحث دقیقتر و مبسوطتری در باب توحید و شرک ارائه میدهد.[۵۲]
مراتب توحید
مطهری توحید را به اقسامی تقسیم کرده است:
توحید ذاتى: توحید ذاتى، یعنى شناختن ذات حق به وحدت و یگانگى.[۵۳] نخستین شناختى که هر کس از ذات حق دارد، غنا و بىنیازى اوست؛ یعنى او ذاتى است که در هیچ جهتى به هیچ موجودى نیازمند نیست و به تعبیر قرآن «غنىّ» است و میفرماید: (یا ایُّهَا النّاسُ انْتُمُ الْفُقَراءُ الَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ).[۵۴] به تعبیر حکما، خدا واجبالوجود است.[۵۵] دیگری مبدئیّت و منشئیّت و آفرینندگى اوست. او مبدأ و خالق موجودات دیگر است. موجودات همه «از او» هستند و او از چیزى نیست و به تعبیر حکما «علّت اولى» است[۵۶] و به تعبیر دیگر، جهان هستى، یکقطبى و یککانونى و تکمحورى است.[۵۷]
توحید صفاتى: توحید صفاتى یعنى درک و شناسایى ذات حق به یگانگى عینى با صفات و یگانگى صفات با یکدیگر. توحید ذاتى به معناى نفى ثانى داشتن و نفى مثل و مانند داشتن است و توحید صفاتى به معناى نفى هر گونه کثرت و ترکیب از خود ذات است. ذات خداوند در عین اینکه به اوصاف کمالیّ جمال و جلال متّصف است، جنبههاى مختلف عینى ندارد. مطهری با تمسک به جملاتی از نهجالبلاغه چنین نتیجه میگیرد که هم براى خداوند اثبات صفت شده است «الّذی لیس لصفته حد محدود» و هم از او نفى صفت شده است؛ پس توحید صفاتى، یعنى درک و شناختن یگانگى ذات و صفات حق.[۵۸]
توحید افعالى: توحید افعالى یعنى درک و شناختن اینکه جهان با همه نظامات و سنن و علل و معلولات و اسباب و مسبّبات، فعل او و کار او و ناشى از اراده اوست. موجودات عالم، همچنانکه در ذات استقلال ندارند، در مقام تأثیر و علّیت نیز استقلال ندارند و همه قائم به او و وابسته به او هستند و خداوند به تعبیر قرآن، «قیّومِ» همه عالم است و در نتیجه خداوند همچنانکه در ذات شریک ندارد، در فاعلیّت نیز شریک ندارد.[۵۹]
توحید در عبادت: وی ابتدا مراتب سهگانهاى را که در بالا گفته شد، از نوع توحید نظرى و شناختن میداند، ولی توحید در عبادت را توحیدِ عملى و از نوعِ «بودن» و «شدن» میخواند. به عبارتی دیگر، توحید عملى یا توحید در عبادت، یعنى یگانهپرستى، نه فقط در اعتقاد، بلکه باید در عمل هم خدا را پرستش کرد[۶۰] و به قول عبدالله جوادی آملی، توحید در برنامههای عملی آنگاه ظهور میکند که انسان در آغاز و پایان هر کاری «خدا» بگوید: (وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ).[۶۱] مطهری پرستش را یک عکسالعمل و نوعى رابطه خاضعانه و ستایشگرانه و سپاسگزارانه در برابر صفات توحیدی خداوند میداند که انسان فقط با خداى خود چنین رابطهای برقرار مىکند.[۶۲] وی عبادت و اعمال انسان را بر دو قسم میکند و میفرماید:
پرستش یا قولى است یا عملى. پرستش قولى عبارت است از یک سلسله جملهها و اذکار که به زبان مىگوییم؛ مانند قرائت حمد و سوره و اذکارى که در رکوع و سجود و تشهّد نماز مىگوییم و ذکر لبیک که در حج مىگوییم. پرستش عملى مانند قیام و رکوع و سجود در نماز یا وقوف عرفات و مشعر و طواف در حج. غالباً عبادتها، هم مشتمل است بر جزء قولى و هم بر جزء عملى؛ مانند نماز و حج که هم بر جزء قولى مشتملاند و هم بر جزء عملى.[۶۳]
روشنترین مراتب عبادت، بهجا آوردن مراسم تقدیس و تنزیه است که اگر براى غیرخدا باشد، مستلزم خروج کلّى از جرگه اهل توحید و اسلام است، ولى از نظر اسلام پرستش منحصر به این مرتبه نیست و هر نوع جهتْ اتخاذ کردن، ایدئال گرفتن و قبله معنوى قرار دادن پرستش است. کسى که هواهاى نفسانى خود را جهت حرکت و قبله معنوى خود قرار دهد، آنها را پرستیده است: (ارَایْتَ مَنِ اتَّخَذَ الِهَهُ هَواهُ).[۶۴] همچنین «آن کس که امر و فرمان شخص دیگر را که خدا به اطاعت او فرمان نداده، اطاعت کند و در برابر آن تسلیم محض باشد، او را عبادت کرده است»؛ (اتَّخَذوا احْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ ارْباباً مِنْ دونِ اللَّهِ)[۶۵] و یا میفرماید (وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً ارْباباً مِنْ دونِ اللَّهِ).[۶۶]
بنابراین، توحید عملى یا توحید در عبادت یعنى فقط خدا را مطاع و جهت حرکت و آرمان خود قرار دادن، و طرد هر مطاع و جهت و قبله و ایدئال دیگر است؛ یعنى براى خدا خم و راست شدن، براى خدا قیام و براى او خدمت کردن، براى خدا زیستن، براى خدا مردن؛ آنچنانکه ابراهیم گفت: (وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الارْضَ حَنیفاً وَ ما انَا مِنَ الْمُشرِکینَ)[۶۷] و یا میفرماید: (انَّ صَلوتى وَ نُسُکى وَ مَحْیاىَ وَ مَماتى لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ لا شَریکَ لَهُ وَ بِذلِکَ امِرْتُ وَ انَا اوَّلُ الْمُسْلِمینَ).[۶۸]
وی با بیان اینکه ارزش اعمال انسان به نیّت و قصد اوست، اعمال انسانها را به حسب آن عمل و نیتی که آن را انجام دادهاند، دارای مراتب میداند.[۶۹]
جامعه توحیدی
مطهری برای رسیدن به یک نظام اسلامی در جهت تکامل انسان و رسیدن به جامعه انسانی و به عبارتی دیگر، برای رسیدن به جامعه توحیدی سه نظریه بیان میکند:
نظریه ماتریالیستی: این نظریه بیشتر به ماده اهمیّت میدهد و مدّعى است آنچه فرد انسان را از جنبه روانى و جامعه انسان را از نظر اجتماعى تجزیه و متلاشى مىکند و به صورت قطبهاى ناهماهنگ درمىآورد، تعلّق اختصاصى اشیا به انسان (مالکیّت) است.
نظریه ایدئالیستی: این نظریّه فقط به روان و درون انسان و رابطه انسان با نفس خودش مىاندیشد و آن را اصل و اساس مىشمارد.
نظریه رئالیستی: این نظریّه معتقد است آنچه انسان را از نظر فردى و اجتماعى تقسیم و تجزیه مىکند و عامل اصلى تفرقه و تکثیر انسان است، تعلّق انسان به اشیاست، نه تعلّق اشیا به انسان. اسارت انسان ناشى از «مملوکیّت» اوست، نه «مالکیّتش». از اینرو براى عامل تعلیم و تربیت، انقلاب اندیشه، ایمان، ایدئولوژى و آزادى معنوى نقش اوّل را قائل است و معتقد است انسان همچنانکه مادّه محض نیست، روح محض هم نیست، معاش و معاد توأم با یکدیگرند، جسم و روان در یکدیگر تأثیر متقابل دارند و در همان حال که باید با عوامل روحى و روانى تفرقه در پرتو توحید در عبادت و حقپرستى مبارزه کرد، باید با عوامل تبعیضها، بىعدالتیها، محرومیّتها، ظلمها، اختناقها، طاغوتها و غیرخدا را «رب گرفتن»ها به شدّت جنگید.
به نظر مطهری، نظریه اسلام همین (نظریه سوم) است. وی میگوید: «اسلام در آنِ واحد که نداى توحید روانى و درونى در پرتو ایمان به خداوند متعال و یگانهپرستى ذات یگانه او را داد، فریاد توحید اجتماعى در پرتو جهاد و مبارزه با ناهمواریهاى اجتماعى را بلند کرد». ایشان در ادامه با بیان آیه (وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً ارْباباً مِنْ دونِ اللَّهِ)[۷۰] میفرماید: «بعضى از ما انسانها بعضى دیگر را «ربّ» خود قرار ندهیم ـ و حال آنکه ربّ همه خداست ـ به ارباب و بنده تجزیه نشویم. بیایید آنگونه رابطههاى اجتماعى غلط را که منجر به اینگونه تبعیضها مىشود، قطع کنیم».[۷۱]
از مجموع آنچه گفتیم، روشن شد که توحید عملى، اعمّ از توحید عملى فردى و توحید عملى اجتماعى، عبارت است از یگانه شدن فرد در جهت یگانهپرستى خدا و نفى هر گونه پرستش قلبى از قبیل هواپرستى، پولپرستى، جاهپرستى و غیره، و یگانه شدن جامعه در جهت یگانهپرستى حق از طریق نفى طاغوتها و تبعیضها و بىعدالتیها است. فرد و جامعه تا به یگانگى نرسند، به سعادت نایل نمىگردند و جز در پرتو حقپرستى به یگانگى نمىرسند. قرآن کریم در سوره مبارکه زمر آیه ۲۹ تفرّق و تشتّت شخصیّت انسان و سرگردانى او و بىجهتى او را در نظام شرک و متقابلاً یگانگى و به وحدت رسیدن و یک جهت شدن و در مسیر تکامل واقع شدن او را در نظام توحیدى چنین بیان مىکند: (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسونَ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا)؛ خدا مَثَلى مىآورد؛ مَثَل مردى که بنده چند فرد بدخوى ناسازگار است (که هر کدام با خشونت و بدخویى او را به سویى فرمان مىدهند) و مردى دیگر که تسلیم یک فرد است. آیا این دو مانند یکدیگرند؟[۷۲] به نظر مطهری، جامعه اسلامی جامعهای طبیعی است که رابطه انسانها در آن رابطه «تسخیر متقابل» است که همه آزادانه و در حدود امکانات و استعدادهای خود مىکوشند تا نیازهای یکدیگر را رفع کنند؛ یعنى استخدام طرفینى حکمفرماست. بدیهى است به حکم اینکه تفاوت طبیعى و اختلاف طبیعى میان افراد حکمفرماست، کسی که نیرو و استعداد بیشترى دارد، بیشتر نیروها را به سوى خود جذب مىکند.[۷۳] رابطه تسخیرى در عین اینکه نیازهاى طبیعى انسانها را به یکدیگر پیوند داده است، جامعه را از صورت میدان مسابقه آزاد خارج نکرده و اجتماع انسانها را میدان مسابقهاى براى پیشروى و تکامل قرار داده است که اگر فرد و جامعه در جهت خداپرستی و یگانگی قدم بردارند و از هواهای نفسانی، خودپرستیها، بیعدالتیها و … پرهیز کنند، میتوانند به تکامل حقیقی دست یابند.[۷۴]
مسئله مهم این است که آیا اصالت با توحید عملی فردی است یا با توحید عملی جامعه؟ مطهری در بخشی از کتاب خود به نام «هدف نبوتها و بعثتها» به این موضوع میپردازد و معتقد است این دو موضوع در طول یکدیگرند؛ به طوری که توحید جامعه مترتب بر افراد است و افراد متأثر از جامعه. لذا هدف اصلى، شناختن خدا و نزدیک شدن و رسیدن به اوست و ارزشهاى اجتماعى و اخلاقى، با اینکه مقدّمه و وسیله وصول به ارزش اصیل و یگانه انسان، یعنى خداشناسى و خداپرستى، هستند، ولی فاقد ارزش ذاتى نیستند.[۷۵]
مراتب شرک
همانطور که توحید مراتبی داشت، شرک نیز مراتبی دارد. مطهری چهار نوع شرک نام میبرد:
شرک ذاتی: مثل برخی از اقوام و مللی که قائل به ثنویت یا ثالثیت هستند.
شرک در خالقیت: کسانی که در خلقت خدایان دیگری را شریک میدانند؛ مثل کسانی که شرور را به خدای بدیها نسبت میدهند.[۷۶]
شرک در صفات: کسی که معتقد به صفات زائد بر ذات خدا شود، مستلزم نوعی شرک است؛ همانطور که حضرت علی(ع) میفرماید: اگر کسی خدای را متصف به صفات زاید کند، چیزی را قرین ذات او کرده و کسی که چیزی را قرین ذات حق کند، او را دوگانه میکند و کسی که او را دوگانه فرض کند، او را جزءجزء میکند و کسی که او را تجزیه کند، در حقیقت او را نشناخته است.[۷۷]
شرک در پرستش: این شرک عملی است و در میان برخى از ملل در مرحله پرستش، چوب، سنگ، فلز و … را مىپرستیدند. این نوع شرک فراوان وجود داشته و هنوز هم در گوشه و کنار جهان یافت مىشود. این شرک، شرک در پرستش است و نقطه مقابل توحید در عبادت است که از نظر قرآن تمام شرکها مردود و ناپسند است.[۷۸]
مطهری میگوید: «سایر مراتب شرک که در بالا گفته شد، شرک نظرى و از نوع شناخت دروغین است، اما این نوع شرک، شرک عملى و از نوع «بودن» و «شدن» دروغین است». وی با بیان اینکه البته شرک عملى نیز مراتبی دارد، میگوید:
بالاترین مراتبش که سبب خروج از حوزه اسلام است، همان است که گفته شد و شرک جلى خوانده مىشود، اما انواع شرک خفى وجود دارد که اسلام در برنامه توحید عملى با آنها سخت مبارزه مىکند و بعضى از شرکها آن اندازه ریز و پنهان است که با ذرّهبینهاى بسیار قوى نیز به زحمت قابل دیدن است. در حدیث است از رسول اکرم(ص): «الشّرک أخفى من دبیب الذّرّ على الصّفا فی اللّیله الظّلماء؛ شرک (راه یافتن شرک) مخفىتر است از رفتن مورچه بر سنگ صاف در شب تاریک».[۷۹]
مرز توحید و شرک
مطهری با طرح این پرسش که مرز دقیق توحید و شرک، چه توحید و شرک نظرى و چه عملى، چیست و چه نوع اندیشه و عملی توحیدى و چه نوع اندیشه و عملی شرکى است، به مؤثر بودن برخی از اسباب اشاره میکند و میگوید:
اعتقاد به تأثیر و سببیّت و نقش داشتن مخلوقات در نظام جهان نیز- با توجّه به اینکه همانطور که موجودات استقلال در ذات ندارند استقلال در تأثیر نیز ندارند و موجودند به وجود او و به تأثیر او مؤثّرند – شرک در خالقیّت نیست، بلکه متمّم و مکمّل اعتقاد به خالقیّت خداوند است. البته اگر براى تأثیرگذاری مخلوقات، استقلال و تفویض قائل بشویم، قطعاً شرک است.
مطهری جهان را عین ارتباط و وابستگى و عین «از اویى» میداند و از اینرو تأثیر و سببیّت اشیا را عین تأثیر و سببیّت خداوند میداند.[۸۰] وی حقیقت مرز توحید و شرک را در رابطه خدا و انسان و جهان، «از اویى» و «به سوى اویى» میداند و میگوید:
مرز توحید و شرک در توحید نظرى «از اویى» است (انّا للّه). هر حقیقتى و هر موجودى، مادامی که او را در ذات و صفات و افعال، با خصلت و هویت «از اویى» بشناسیم، او را درست و مطابق با واقع و با دید توحیدى شناختهایم، خواه آن شىء داراى یک اثر یا چند اثر باشد یا نباشد و خواه آنکه آن آثار جنبه مافوقالطّبیعى داشته باشد یا نداشته باشد؛ زیرا خدا تنها خداى ماوراءالطّبیعه، خداى آسمان، خداى ملکوت و جبروت نیست، بلکه خداى همه جهان است. مرز توحید و شرک در توحید عملى «به سوى اویى» است (انّا الیه راجعون). توجّه به هر موجود، اعمّ از توجّه ظاهرى و معنوى، هر گاه به صورت توجّه به یک راه براى رفتن به سوى حق باشد و نه یک مقصد، توجّه به خداست. از نظر اسلام، همچنان که کار خود را باید براى خدا کرد، کار خلق را نیز باید براى خدا کرد و راه، راه خداست و بس، و مقصد خداست، نه چیز دیگر، اما راه خدا از میان خلق مىگذرد. کار براى خود کردن نفسپرستى است و کار براى خلق کردن، بتپرستى است، کار براى خدا و براى خلق کردن شرک و دوگانهپرستى است، کار خود و کار خلق براى خدا کردن، توحید و خداپرستى است.[۸۱] بنابراین، لازم است هر کاری که انسان موحّد انجام میدهد، ابتدای آن به نام خدا و انتهای آن نیز به یاد او باشد و هیچ کاری را بدون نام خدا شروع نکند و از هیچ عملی بدون یاد حق خارج نشود و معنای نام و یاد خدا در آغاز و انجام هر کار، حضور اعتقاد توحیدی او در متن عمل و توجّه به شهود خداوندی در صحنه کار است.[۸۲]
نتیجه
مطهری و سید قطب، در تعریف و اقسام توحید و شرک، نظر مشترکی دارند. سید قطب به توحید از دو منظرِ عقیده و عمل مینگرد و توحید در عقیده را به دو قسم ذاتی و صفاتی، و توحید عملی را نیز به دو قسمِ فاعلی و عبادی تقسیم میکند و آنچه برای وی بسیار اهمیت دارد، توحید در حاکمیت است که پیونددهنده توحید عقیده به عمل است، بدین معنا که چون توحید الوهی است، باید حاکم نیز واحد باشد و اطاعت و بندگی هم فقط باید برای او باشد. وی که عملگرایی در اسلام را رکن و پایه حقیقت توحید میداند، اطاعت از حاکم و طاغوت را شرک جلی میپندارد و پیروان را کافر میشمرد. مطهری نیز چون سید قطب اطاعت از طاغوت یا انسانها را به عنوان «ربّ»، نوعی شرک میداند،[۸۳] ولی چون جامعه اسلامی را جامعه طبیعی میداند و رابطه انسانها را در آن تسخیر طرفینی میخواند، حاکم و محکوم بودن انسانها در آن طبیعی است و اطاعت از یکدیگر، اگر در جهت رسیدن به هدف مشترک که همان یگانهپرستی و رسیدن به تکامل حقیقی است باشد، شرک نیست. وی معیار توحید و شرک را در توحید نظری «از اویی» و در توحید عملی «به سوی اویی» تفسیر میکند و اطاعت از حاکم را رابطه تسخیر طرفینی میداند و فقط شرک جلی را مستحق کفر میداند که از توضیحات وی، افراطگراییهای سید قطب در حقیقت توحید روشن میشود.
منابع
ابناثیر، ابوالحسن، النهایه فی غریب الحدیث، بیروت: مکتبه العلمیه، ۱۳۹۹٫ابنتیمیه، احمد بنعبدالحلیم، الفتاوی الکبری، دار الکتب العلمیه، بیجا، ۱۹۸۷٫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، مجموعه التوحید، دار الفکر، بیتا.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، درء التعارض بین العقل و النقل، مدینه: نشر دانشگاه محمد بنسعود، ۱۴۱۱٫ابن منظور، جمال الدین، لسان العرب، بیروت: دار صادر، ۱۴۱۴٫احمد، عبد المجید، «سید قطب بین مؤیدیه و معارضیه»، بیجا، بینا.بن باز، عبد الله، مجموعه فتاوی، موقع الرئاسه العامه للبحوث العلمیه والإفتاء، موجود در: www.alifta.com.اسپوزیتو، جان ال.، دایره المعارف نوین جهان اسلام، تحقیق: حسن طارمی، محمد دشتی، مهدی دشتی، تهران: نشر کتاب مرجع، ۱۳۸۸٫جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، قم: نشر اسراء، ۱۳۸۹٫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، رحیق مختوم، قم: نشر اسراء، ۱۳۸۶٫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، سرچشمه اندیشه، قم: نشر اسراء، ۱۳۸۴٫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مبانی اخلاق در قرآن، قم: نشر اسراء، ۱۳۸۶٫راغب اصفهانی، حسین بنمحمد، المفردات فی غریب القرآن، بیروت: دار القلم؛ دمشق: الدار الشامیه، ۱۴۱۲٫سبحانی، جعفر، مرزهای توحید و شرک، تهران: نشر مشعر، ۱۳۸۵٫ــــــــــــــــــــــــــــــــ ، سیماى عقاید شیعه، ترجمه: جواد محدثی، تهران: نشر مشعر، ۱۳۸۶٫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، آیین وهابیت، قم: انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۷۹٫سید قطب، فی ظلال القرآن، بیروت ـ قاهره: دار الشروق، الطبعه السابعه، ۱۴۱۲٫ـــــــــــــــــــــــ ، معالم فی الطریق، قاهره: الاتحاد الاسلامى العالمى، بیتا.ـــــــــــــــــــــــ ، تفسیر فی الظلال القرآن، ترجمه: مصطفی خرمدل، تهران: احسان، ۱۳۶۲٫ـــــــــــــــــــــــ ، خصائص التصور الاسلامی و مقوماته، بیجا: دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۱۲٫ـــــــــــــــــــــــ ، مبانی تفکر اسلامی، تهران: احسان، ۱۳۸۷٫ـــــــــــــــــــــــ ، ویژگیهای ایدئولوژی اسلام، ترجمه: علی حجتی کرمانی، تهران: بینا، ۱۳۶۷٫تهرانی، سید محمدحسین: اللهشناسی، قم: نشر علامه طباطبایی، ۱۴۲۳٫طباطبایی، سید محمدحسین: تفسیر المیزان، ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی، قم: انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، ۱۳۷۴٫فالح، عامر عبد الله، معجم الفاظ العقیده، ریاض: نشر عبیکان، ۲۰۰۰٫فیروزآبادی، محمد بنیعقوب، قاموس المحیط، بیروت: مؤسسه الرساله للطباعه والنشر والتوزیع، الطبعه الثامنه، ۱۴۲۶٫فیض الاسلام، سید علینقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، تهران: فیض، ۱۳۵۱٫زینو، محمد بنجمیل، منهاج الفرقه الناجیه، بیجا: بینا، بیتا.مدخلی، ربیع، أضواء إسلامیه على عقیده سید قطب و فکره، بیجا: بینا، ۱۴۱۳٫مطهری، مرتضی، توحید، تهران: صدرا، ۱۳۸۴٫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، جهانبینی اسلامی، تهران: صدرا، ۱۳۸۷٫ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، مجموعه آثار، تهران: صدرا، ۱۳۸۳٫نزار آلسنبل قطیفی، توحید العباده: بحث تحلیلی فی مفهوم العباده و التوحید و ما یتصل بهما، قم: نشر الزهراء الاسلامی، ۲۰۱۱٫
منبع: نشریه سراج منیر
پاورقی
[۱] پژوهشگر مؤسسه تحقیقاتی دارالإعلام لمدرسه اهلالبیت(ع) و کارشناسی ارشد مؤسسه مذاهب اسلامی.
[2] . نحل (۱۶): ۳۶٫
[۳] . انبیاء (۲۱): ۲۵٫
[۴] . اسپوزیتو، جان ال.، دائره المعارف نوین جهان اسلام، ج۲، ص۲۵۴٫
[۵] . نزار آلسنبل القطیفی، توحید العباده، ص۱۴٫
[۶] . مطهری از روشنفکران و اندیشمندان بزرگ امامیه به شمار میرود و سید قطب از روشنفکران بزرگ اهل سنت و رهبر فکری سلفیون جهادی است.
[۷] . ابنمنظور، جمالالدین، لسان العرب، ماده وحد؛ فیروزآبادی، محمد بنیعقوب، قاموس المحیط، ج۱، ص۳۴۳٫
[۸] . راغب، حسین، مفردات، ص۵۵۱٫
[۹] . مرتضی زبیدی، محمد بنمحمد، تاج العروس، ج۵، ص۲۹۸٫
[۱۰] . ابناثیر، ابوالحسن، النهایه فی غریب الحدیث، ج۵، ص۱۵۹٫
[۱۱] . ابنتیمیه، احمد، مجموع فتاوی، ج۱، ص۱۵۴٫
[۱۲] . سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۴، ص۸۲۷٫
[۱۳] . آلعمران (۳): ۱۹٫
[۱۴] . سید قطب، پیشین، ج۱، ص۳۸۰٫
[۱۵] . اعراف (۷): ۵۹ و ۸۵٫
[۱۶] . هود (۱۱): ۲٫
[۱۷] . سید قطب، پیشین، ج۴، ص۲۷۵٫
[۱۸] . همان، ج۱، ص۳۴۵٫
[۱۹] . بیشتر علمای سلفی امروز نیز همین تقسیم را پذیرفتهاند. برای توضیح بیشتر میتوان به مجموع فتاوی ابن عثیمین، ج۹، ص۴ و موسوعه آلبانی، ج۲، ص۷۱ و مجموع فتاوی بنباز، ج۶، ص۲۱۵ رجوع کرد.
[۲۰] . ابنتیمیه، احمد، الفتاوی الکبری، ج۲، ص۴۲۱؛ همو، مجموعه التوحید، ص۵-۶؛ محمد بنجمیل زینو، منهاج الفرقه الناجیه، ص ۱۸ و ۱۹؛ بنباز، عبدالله، مجموعه الفتاوی و المقالات، ج۶، ص۲۱۵٫
[۲۱] . سید قطب، پیشین، ج۶، ص۴۰۰۲٫
[۲۲] . برای اطلاع بیشتر نک.: مدخلی، ربیع، أضواء إسلامیه على عقیده سید قطب و فکره، ص۶۶؛ احمد، عبدالمجید، «سید قطب بین مؤیدیه و معارضیه»، ص۷٫
[۲۳] . سید قطب، خصائص التصور الاسلامی و مقوماته، ص۸۱٫
[۲۴] . همان، ص۱۵۸٫
[۲۵] . سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۱، ص۳۸۴٫
[۲۶] . جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج۱، ص۳۵۲٫
[۲۷] . سید قطب، پیشین، ج۴، ص۱۸۴۵، بر خلاف وهابیت که معتقدند علت ارسال پیامبران توحید عبادی است، نه توحید ربوبی (ابنتیمیه، احمد، درءالتعارض، ج۹، ص۳۴۴؛ همو، الاستقامه، ج۱، ص۱۸۰؛ ج۲، ص۳۱)
[۲۸] . همان، ج۱، ص۲۳٫
[۲۹] . سید قطب، پیشین، ج۴، ص۱۹۶۰٫
[۳۰] . همو، خصائص التصور الاسلامی، ص۲۰۵؛ همو، فی ظلال القرآن، ج۲، ص۱۰۰۶؛ همو، معالم فی الطریق، ص۱۹٫
[۳۱] . عثیمین، محمد بنصالح، پیشین، ج۲، ص۱۴۰٫
[۳۲] . فالح، عامر عبدالله، معجم الفاظ العقیده، ص۱۰۹ و ۱۲۹٫
[۳۳] . همان، ج۶، ص۴۰۰۲٫
[۳۴] . آلعمران (۳): ۱۲۶٫
[۳۵] . همان، ج۱، ص۴۷۰٫
[۳۶] . سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۳، ص۲۰۴٫
[۳۷] . سبحانی، جعفر، سیمای عقاید شیعه، ص۶۲٫
[۳۸] . همو، مرزهای توحید و شرک، ص۴۳٫
[۳۹] . سید قطب، خصائص التصور الاسلامی، ص۴۵٫
[۴۰] . همو، فی ظلال القرآن، ج۳، ص۲۰۴٫
[۴۱] . همان، ج۶، ص۷۵۷٫
[۴۲] . همان، ج۴، ص۱۹۶۰٫
[۴۳] . همان، ج۶، ص۷۶۶٫
[۴۴] . همان، ج۱، ص۳۸۰٫
[۴۵] . یوسف (۱۲):۴۰٫
[۴۶] . همو، فی ظلال القرآن، ج۳، ص۱۶۴٫
[۴۷] . همو، معالم فی الطریق، ص۳۹٫
[۴۸] . همو، فی ظلال القرآن، ج۳، ص۱۴۱۴٫
[۴۹] . همان، ج۶، ص۳۷٫
[۵۰] . سید قطب، مبانی تفکر اسلامی، ص۲۲۹٫
[۵۱] . نک.: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۴٫
[۵۲] . برای تفصیل نک.: همان، ج۲، ص۱۰۱، ۱۰۶٫
[۵۳] . جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، ص۲۰۱٫
[۵۴] . فاطر (۳۵): ۱۵٫
[۵۵] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۶۰۵٫
[۵۶] . جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم، ج ۱ و ۲، ص۱۸۶٫
[۵۷] . مطهری، مرتضی، پیشین، ج۲، ص۱۰۱٫
[۵۸] . همان، ج۱، ص۱۰۲٫
[۵۹] . همان، ج۲، ص۱۰۵٫
[۶۰] . طباطبایی، سید محمد حسین، پیشین، ج۳، ص۳۹۰٫
[۶۱] . جوادی آملی، عبدالله، مبانی اخلاق در قرآن، ص۵۴٫
[۶۲] . علامه طباطبایی ذیل آیه (أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّه)، در ج۱۰، ص۲۰۹، به خوبی این معنا را اثبات کردهاند.
[۶۳] . مطهری، مرتضی، پیشین، ج۲، ص۹۴٫
[۶۴] . فرقان (۲۵): ۴۳: «آیا دیدى آن کس را که هواى نفس خود را خدا و معبود خویش قرار داده است؟».
[۶۵] . توبه (۹): ۳۱: «همانا عالمان دینى خود و زاهدان خود را به جاى خدا، خداى خویش ساختهاند».
[۶۶] . آلعمران (۳): ۶۴: «همانا بعضى از ما انسانها بعضى دیگر را خداى خویش و مطاع و حاکم بر خویش قرار ندهیم».
[۶۷] . انعام (۶): ۷۹: «روى دل و چهره قلب خود را حقگرایانه به سوى حقیقتى کردم که ابداعکننده همه جهان علوى و سفلى است. هرگز جزء مشرکان نیستم».
[۶۸] . انعام (۶): ۱۶۲: «نمازم، عبادتم، زیستنم و مردنم براى خداوند، پروردگار جهانهاست. او را شریکى نیست. به این فرمان داده شدهام و من اولین تسلیمشدگان به حق هستم». مطهری، مرتضی، پیشین، ج۲، ص۱۰۱، ۱۰۶٫
[۶۹] . همان، ج۲، ص۹۶٫
[۷۰] . آلعمران (۳): ۶۴٫
[۷۱] . مطهری، مرتضی، پیشین، ج۲، ص۱۱۲٫
[۷۲] . همان، ج۲، ص۱۱۷٫
[۷۳] . همان، ص۱۱۴٫
[۷۴] . همان، ص۱۱۶٫
[۷۵] . همان، ص۱۷۸٫
[۷۶] . مطهری، مرتضی، مقدمه¬ای بر جهان بینی توحیدی، ص۱۰۹
[۷۷] . نهج البلاغه، خطبه اول، ص۷۰٫
[۷۸] . تهرانی، سید محمدحسین، اللهشناسی، ج۲، ص۱۸۷٫
[۷۹] . مطهری، مرتضی، پیشین، ج۲، ص۱۱۹٫
[۸۰] . همو، جهان بینی توحیدی، ص۷۱٫
[۸۱] . همو، مجموعه آثار، ج۲، ص۱۳۵٫
[۸۲] . جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج۲، ص۳۱۸٫
[۸۳] . مطهری، مرتضی، پیشین، ج۲، ص۱۱۱٫
پاسخ دهید