در پاسخ به این پرسش ابتدا مغالطه را توضیح داده و سپس به بررسی ایرادات و اشکالات بی اساس وهابیت بر توحید شیعیان پرداخته و در ادامه با توضیح توحید از دیدگاه وهابیت به نقد و بررسی عقائد باطل این مسلک می پردازیم:
در پاسخ به این پرسش ابتدا مغالطه را توضیح داده و سپس به بررسی ایرادات و اشکالات بی اساس وهابیت بر توحید شیعیان پرداخته و در ادامه با توضیح توحید از دیدگاه وهابیت به نقد و بررسی عقائد باطل این مسلک می پردازیم:
از مسائلی که در بحث از اصول دین باید بسیار مورد توجه قرار گیرد وضوح مقصود و مراد از هر اصل است. متأسفانه در نزاع¬های کلامی آنچه زیاد اتفاق می¬افتد استفاده از مغالطه ناشی از ابهام گویی است. در این مغالطه شخصی سخنش را با ابهام می¬گوید و خود را در پشت پرده ابهام از هرگونه انتقادی مصون می¬دارد، وهابیان نیز از این مغالطه بهره می¬برند. آنها می¬گویند عبادت، نهایت و آخرین درجه خضوع است و سپس هر عملی را که بخواهند شرک بخوانند فوراً می-گویند این همان نهایت خضوع است. مثلاً کنار قبر ایستادن و از خداوند چیزی خواستن با اعتقاد اینکه طلب حاجت از خدا در نزد قبر پیامبر (ص) به اجابت نزدیکتر است را شرک می¬دانند و آن را خضوع و تعلق قلبی شدید نسبت به پیامبر که به عبادت ایشان می¬انجامد می¬شناسند.
وهابیها می¬گویند بت پرستان عصر جاهلی درباره بت¬های خود هیچ گونه ربوبیت و مالکیت مستقل از خداوند قائل نبودند، بلکه آنان را دارای مقام بلندی در نزد پروردگار می¬دانستند که هرگونه عبادت و خضوع برای آنها موجب جلب رحمت و نعمت¬های الهی می¬شود. آنان با چنین تصوری از دیدگاه مشرکین می¬گویند در عبادت، اعتقاد به ربوبیت یا استقلال معبود نهفته نیست، سپس اعمال مسلمین در ارتباط با اولیاء خدا را پس از فوتشان از همین مقوله و عین عمل مشرکین و موجب شرک تلقی کرده¬اند.
در جواب می¬گوییم مشرکین به بت¬ها «اله» خطاب می¬نمودند و برای آنها خصائص الوهیت که کمترینش استقلال در تأثیر است قائل بودند.
وهابی¬ها می¬گویند «اله» چیزی جز معبودیت مألوه را نمی¬رساند و این امر در مورد مسلمین نیز صادق است، اما اینکه به اولیاء الله که از دنیا رفته¬اند «اله» خطاب نمی¬کنند، بر خلاف مشرکین که بت¬هایشان را «اله» خطاب می¬نمودند تغییری در حکم ایجاد نمی¬کند.
ما می¬گوییم «اله» دانستن بت¬ها از سوی مشرکین امری زائد بر محبوب بودن و معبود بودن بت¬ها را می¬فهماند، قرینه بر این مطلب این است که اولاً مشرکین در ابتدا موحّد بودند، گرایش به بت¬ها بر اثر اعتقاد به ربوبیت یا تأثیر استقلالی بت¬ها در آنها پدید آمد و موجب شد بت¬ها را «اله» خود بدانند و سپس عبادت کنند. ) . ر.ک: سیره ابن هشام ص ۷۸ و ۷۹ (بیان پیامبر اکرم در مورد نحوه شیوع بت پرستی در مکه) به نقل از سید صادق سید حسینی، پیشین ص ۱۵۱(.
ثانیاً در قرآن آیات بسیاری آمده است که با استناد به انحصار خالقیت و ربوبیت در خدا، الوهیت غیر خدا را نفی نموده است. این آیات صریحاً دلالت بر تلازم بین اله دانستن غیر و استقلال او ولو در جهتی خاص، می¬کند و می¬رساند که مشرکین بت¬ها را «اله» می¬نامیدند، معتقد به استقلال آنها در رساندن نفع یا ضرر بودند. (مؤمنون ۹۱، نمل ۶۱-۶۴. (
اما اینکه وهابی¬ها می¬گویند مسلمین و بالأخص شیعه در حق پیامبر و ائمه غلو می¬کنند و در نتیجه از همان ابتدا صریحاً برای آنان الوهیت یا ربوبیت قائل می¬شوند، چون آنان را دارای سلطه غیبیه و علم غیبیه می¬دانند، در جواب می¬گوییم، اگر مرادتان این است که فضائلی که شیعه برای معصومین قائل است دارای دایرهء وسیعی است که از حدّ توانایی روح بشر خارج است و لذا تحقق آن در ذات معصومین محال است، می¬گوییم، اولاً: خود شما در بسیاری از تألیفات خود تصریح کرده¬اید، هر فضیلتی که شیعه برای علی (ع) روایت می¬کند به نحو اشدّ و اکدّ برای ابوبکر و عمر ثابت است). محمد بن عبدالوهاب؛ فی عقاید الاسلام ص ۲۱۱ و ۱۶۵ .(
ثانیاً: اگر مراد شیعه این بوده که این حدّ وسیع از فضایل به خواست خدا به بندگان خاصش که به برترین درجه کمال رسیده¬اند اعطا شده است، این نه تنها منافی توحید نیست، بلکه قول به استحاله آن مستلزم اعتقاد به عجز خدا و محدودیت قدرت اوست. و اگر بگویید شیعه معتقد است این حدّ وسیع فضایل در ذات معصومین نهفته است و آنها در کسب فضایل اخلاقی مستقل از خدایند، این چیزی است که هیچ شیعه¬ای نمی¬گوید.
در نتیجه وهابیت یک کلمه ی حق را می گویند، و از آن با مغالطه برای اهداف باطل خود استفاده می کنند. بقول آقا امیر المومنین که در رابطه با حکمیت (خوارج) فرمود: الحکم لله…(حکم برای خداست)که این مطلب، مطلبی حق است اما آنها اراده باطل از آن کردند.
اما خوب است در ادامه توحید را از منظر وهابیت بررسی کنیم تا ببینید این مسلک باطل تا چه اندازه در این موضوع که از اصول دین هر مسلمانی است منحرف شده اند:
وهابیت و اعتقاد به تجسیم و تشبیه خداوند به مخلوقات: اولین نقدی که بر وهابیت وارد است در مسئله مبدأ و صفات باری تعالی می باشد.اعتقادات وهابیت نسبت به خداوند مستلزم تجسیم و تشبیه بوده و تمام چیزهایی را که در یک پدیده مادی خصوصاً انسان وجود دارد، برای خداوند نیز ثابت می داند. وهابیها خداوند را مانند پادشاهان موجود در جامعه بشری پنداشته و عرش و محل سکونت او را در جهت فوق، بالاتر از جایگاه مخلوقاتش قرار می دهند.( ابن تیمیه، احمد عبدالحلیم، منهاج السنه، بولاق مصر، مطبعه کبری امیریه، چاپ اول، ۱۳۲۱ ق، ج۱، ص۳۶۳٫) و برای عرش خداوند اوصافی مانند خصوصیات تخت های شاهانه قائل هستند.( ابن تیمیه، احمد عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج۵، ص۱۳۷، و ابن قیم، محمد بن ابی بکر، توضیح المقاصد، بیروت، المکتب الاسلامی، چاپ سوم، ۱۴۰۴ ق، ج۱، ص۲۳۴، و سلیمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب، شرح کتاب توحید، ریاض، مکتبه الریاض الحدیثه، بی تا، ج۱، ص۶۵۹٫) و می گویند: خداوند در روز جمعه از روزهای آخرت با انبیاء خودش جلسه تشکیل می دهد و برای این کار از عرش فرود می آید و بر کرسی خاصی که برای این منظور در نظر گرفته شده است می نشیند و بعد از گفتگو با انبیاء جلسه را ترک گفته و به عرش خودش برمی گردد.( ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، اجتماع الجیوش الاسلامیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ج۱، ص۵۱، و مجموع الفتاوی، بی جا، بی تا، ج۵، ص۵۵، و ابن قیم، محمد بن ابی بکر، زاد المعاد، بیروت، مؤسسه الرساله، چهاردهم، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۶۹٫) و نیز معتقد اند که خداوند با چشم سر دیده می شود.( ابن تیمیه، منهاج السنه، مؤسسه قرطیه، اول، ۱۴۰۶ ق، ج۳، ص۳۴۱٫) و برای این ادعا چنین استدلال می کند که هر چیزی که وجودش کاملتر باشد برای دیدن سزاوارتر است. و از آن جا که خداوند اکمل موجودات است سزاوارتر برای دیدن از غیر او است.( ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، مصر بولاق، مطبعه کبرای امیریه، ج۱، ص۲۱۷٫) وهابی ها بعد از اینکه برای خداوند دست، پا، ساق، کفش طلائی و امثال اینها را قائل می شوند، می گویند: خداوند هر شب به آسمان زمین فرود می آید و در شب عرفه به زمین نزدیک تر می شود تا دعاهای بندگان خود را از نزدیک اجابت کند.( ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، بولاق مصر، مطبعه کبرای امیریه، اول،۱۳۲۱ ق، ج۱، ص۲۶۲٫)
این معتقدات وهابیت علاوه بر اینکه جسمیت، شباهت، کیفیت، کمیت، محدودیت و عجز را که منافات با عقل و نقل دارند برای خدا ثابت می کند، بعضی اشکالات علمی غیر قابل انکارنیز بر این معتقدات وارد می باشد.
الف) اینکه می گویند: خداوند در جهت فوق قرار دارد قطعاً مراد از فوقیت، فوقیت، مکانی وخارجی می باشد. یعنی خداوند بطور فیزیکی و خارجی در جهت بالا قرار دارد. اگر این فوقیت در محدوده کره زمین که بشر و بندگان خدا در آن زندگی می کنند ملاحظه شود، اولاً فوقیت یک امر اضافی بیش نیست. ثانیاً با کروی بودن زمین برای آن جهات بی نهایت فوقانی وجود دارد. بنابراین علاوه بر اینکه خداوند در حدود جاذبه زمین محصور می گردد. کدام یکی از این جهات بی نهایت می تواند مبدأ و مسیر برای جهت فوق که مکان خدا باشد قرار می گیرد؟ اما اگر فوقیت در خارج از قوه جاذبه زمین تصور شود، در این صورت فوقیت دیگر معنای اضافی خودش را هم از دست داده و به یک مفهوم بی مصداق تبدیل می شود، چون در خارج از مرزهای قوه جاذبه یا اصلاً فوقیت و تحتیت هیچ حقیقتی ندارد و یا با قرار گرفتن در تحت نیروی جاذبه موجود مادی دیگر این زمین است که در جهت فوق تصور شده و دیده می شود. پس وقتی که هیچ مکانی را نمی توان مصداق فوق تلقی کرد، چگونه ممکن است که خداوند و عرش او در فوق زمین یا فوق همه عالم قرار بگیرد.
ب) اشکال دیگری که می توان بر عقیده وهابیان در این حوزه ایراد نمود اینست که اگر خداوند متعال هر شب برای اجابت دعا نزد بندگانش به آسمان زمین فرود می آید، لازمه آن اینست که خداوند باید به صورت مستمر در آسمان زمین استقرار داشته باشد، چون زمین همیشه دارای شب بوده و شب هرگز در هیچ لحظه ای از زمین جدا شدنی نیست بنابراین عرش خداوند هم دائماً از وجود خدا خالی خواهد بود.
۲ . مورد دوم از عقاید وهابیت که بصورت کلّی می تواند مورد نقد و اشکال قرار بگیرد، اعتقاد خاص این فرقه در مسئله توحید در عبادت است.وهابی ها با داخل نمودن امور متعددی را در معنای عبادت،دایره توحید در عبادت را آن قدر ضیق کرده اند که امکان عملی بر طبق آنرا باقی نگذاشته است و در مقام عمل حتی خود آنان هم نمی توانند از موحّدین در عبادت به شمار آیند. ابن تیمیه می گوید: عبادت اسم جامعی است برای هر چه که خداوند آن را دوست داشته و می پسندد و این چیز می تواند در قالب گفتار باشد و می تواند به شکل عمل باطنی، و ظاهری مثل نماز، زکات، روزه و حج، راستگویی، اداء امانت، صله ارحام از انسان صادر گردد.( سبحانی، جعفر، فی ظلال التوحید، مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ ۱۴۱۲ ق، ص ۲۵٫) آنان هر عملی را که حاکی از احترام و تعظیم غیر خدا باشد موجب شرک و کفر می دانند و لذا به پیروی از این عقیده، شفاعت، توسل، تبرک زیارت قبور انبیاء و اولیاء و احترام به ارواح آنان، فرستادن صلوات با صدای بلند بر پیامبر اسلام خصوصاً در کنار قبر آن حضرت، جشن و شادی در میلادهای پیامبر و ائمه ـ علیهم السّلام ـ سوگواری در روزهای وفات و شهادت آنان وساختن قبّه بر قبور مبارک آنان و هر چیز دیگری که از احترام، تعظیم، تقدس آنها چه در عمل و چه در قول حکایت بکند به اعتقاد وهابیت حرام و غیرمشروع بوده و اعتقاد به این امور و عمل به آنها را باعث شرک و کفر می دانند. وهابی ها دقیقاً بر خلاف آیات قرآنی و روایات نبوی و سیره اصحاب و مسلمین و حکم عقل قدم برداشته و عبادت را بر طبق خواست و میل خودشان طوری تفسیر کرده اند که نه تنها راه و طریق بسوی اسلام را مسدود نموده اند، بلکه خط بطلان بر دین مبین اسلام کشیده و امکان مسلمان شدن را از هر کسی گرفته اند.
در اینکه عبادت فقط برای خدا است و عبادت غیر خدا با توحید در عبادت منافات دارد هیچ شک و تردیدی نه شرعاً و نه عقلاً وجود ندارد. ولکن هر فعل یا قول انسان حاکی از تعظیم، تکریم غیر خدا ونیز تذلل، خضوع و خشوع در برابر غیر خدا نمی تواند عبادت باشد. چون بالاترین درجه خشوع و خضوع که عبارت از سجده باشد در برابرغیر خدا در قرآن نه تنها جایز شمرده شده است بلکه امر و دستور الهی بر آن وجود دارد.( بقره/۳۴٫) اگر سجده از مصادیق عبادت باشد هرگز خداوند به ملائکه دستور نمی داد که در برابر حضرت آدم ـ علیه السلام ـ به سجده بیافتند و نیز شیطان نباید در اثر عدم سجده کافر شده و ملعون درگاه الهی قرار می گرفت، بلکه بنابر معیار وهابیت باید از موحدین بشمار می آمد و این فرشته ها است که با این عمل شان کافر شده اند.
و اگر سجده از مصادیق عبادت می بود سجده حضرت یعقوب ـ علیه السلام ـ و مادر و برادران حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ در برابر او(یوسف/۱۰۰٫) هیچ توجیهی ندارد جز اینکه گفته شود العیاذ بالله آنها با این عمل شان مشرک شده اند. اگر اعتقاد به تقدس غیر خدا و خشوع و تذلل در برابر آن شرک و عبادت می بود، پس تمام کسانی که طواف کعبه را انجام داده اند و یا اعتقاد به وجوب آن در مراسم حج دارند، به دستور خداوند مشرک شده اند.( حج/۲۹٫)
با توجه به این ادلّه قرآنی ونیز روایات بی شماری در جواز شفاعت و توسل به غیر خداوند برای آمرزش گناهان و با ضمیمه سیره مسلمانان از صدر اسلام تاکنون نه تنها دلیلی بر عبادیت مجرد خشوع و خضوع در برابر غیر خداوند و نیز شفاعت و توسل و امثال اینها نداریم بلکه دلیلی بر عدم عبادت این امور وجود دارد. پس عمل به این امور نه تنها شرک و کفر را به دنبال ندارد بلکه در موارد خودش امر پسندیده و تأمین کننده رضایت خداوند می باشد. حتی مجرد تذلل و خشوع در برابر چیزی که اصلاً صلاحیت برای این امر را ندارد و نیز طلب شفاعت و توسل از کسی که هیچ بهره ای از تقدس و تقرب الهی نداشته باشد. نمی تواند موجب شرک در عبادت بشود. چون شرک چیزی نیست که با هر اعتقاد و عملی تحقق پیدا بکند بلکه معیار اساسی در شرک و توحید چه در عبادت و چه در غیر آن، اعتقاد و عدم اعتقاد به الوهیت، ربوبیت و معبودیت غیر خدا می باشد. بنابراین، این اعمال در برابر غیر خدا با اعتقاد به اینکه او خدا، معبود و پروردگار است، تبدیل به عبادت شده و شرک در عبادت را به دنبال خود می آورد. پس عمل خاضعانه و خاشعانه انسان وقتی می تواند عبادت باشد که در برابر چیزی به عنوان اینکه آن چیز خدا و پروردگار است، انجام بگیرد. آیت الله سبحانی در تعریف عبادت می گوید: عبادت دارای دو رکن است یکی اینکه عمل و فعل از خشوع و خضوع و تذلل برخوردار باشد و دوم اینکه این عمل در برابر کسی انجام بگیرد که اعتقاد به الوهیت و ربوبیت او وجود داشته.( سبحانی، جعفر، فی ظلال التوحید، مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ ۱۴۱۲ ق، ص ۲۲٫)
این دو نقد کلی بر وهابیت اجتناب ناپذیر است و سایر اشکالات جزئی بر آنان ناشی از همین دو انحراف کلی می باشد. تکفیر همه مسلمین، توهین به انبیاء و ائمه طاهرین ـ علیهم السّلام ـ و برخورد نادرست با قرآن کریم و روایات نبوی، محبت با دشمنان اهل بیت و خصومت با اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از ثمرات این دو عقیده کلی وهابیت می باشد. و شاید مسئله برعکس بوده و اساس این اعتقادات کلی وهابیت را دشمنی و عداوت سران و پیشوایان وهابیت با اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ تشکیل می دهد.
منبع:پرسمان
پاسخ دهید