لید: خبر متواتر در اصطلاح اهل حدیث، روایتی است که سلسله راویان آن تا به معصوم در هر طبقه به تعدادی زیاد و کثیر باشند که امکان توافق عمدی آنها بر نسبت دادن دروغ به معصوم به طور عادی محال باشد و خبر آنها موجب علم و یقین به مضمون حدیث گردد. حدیث قدیر از جمله احادیثی است که به علت فروانی در نقل آن در کتب شیعه و اهل سنّت، در نزد هردو گروه به تواتر رسیده است. حتی خواهیم دید این خبر را کسانی هم نقل کرده اند که علاقه ای به علی علیه السلام نشان نداده اند.
در نوشتار قبلی و این نوشتار به اثبات این موضوع می پردازیم.
نگاهی به تواتر حدیث غدیر
بار دیگر به یادآوری و تأکید بر این نکته بازمی گردیم که علّامه امینی (ره) در کتاب نفیس خود، الغدیر صد و ده نفر از صحابه را برشمرده است که حدیث غدیر را روایت کردهاند. شمار تابعانی که این حدیث را روایت کردهاند، بسی بیشتر از این ارقام است.
سیّد عبدالعزیز طباطبایی هم، برخی دیگر از راویان صحابی حدیث غدیر را برشمرده است. به کتاب وی، «علی ضفاف الغدیر» مراجعه کنید.
روایت این شمار انبوه از صحابه و تابعان، بهرغم آن است که حاکمان جسور و ستمگر با همهی قدرت به جنگ کسانی میرفتند که لب به سخن از حدیث غدیر و بلکه موضوع امامت میگشودند. این حاکمان خطرناک فکر میکردند، روایت غدیر از جمله خطرناکترین امور برای فرمانروایی، آینده حکومت و بلکه همهی هستی آنان است! از اینرو از هرگونه آزار و اذیّت راویان حدیث غدیر و بدنام کردن، تعقیب و شکنجه آنان از هر راهی فروگذار نمیکردند!
افزون بر این، بخش بزرگی از مردم نیز به موجب بغض و کینه، از روایت این حدیث خودداری کردهاند. ابن قتیبه دینوری درباره تعصیب اهل سنّت نسبت به علی علیه السّلام میگوید:
بسیاری از محدّثان از یاد کرد فضایل وی پرهیز کرده، آنچه را که باید در مورد وی، آشکار نساختهاند و هر کس او را یاد کرده یا حدیثی از فضایلش روایت نموده، نادیده گرفتهاند تا آنجا که بسیاری از محدثان از ثواب آن هم چشم پوشیدهاند و به جمع فضایل عمرو بنعاص و معاویه همّت گماردهاند. گویی منظورشان از این فضایل این دو نفر نیست بلکه علی علیه السّلام را قصد کردهاند!
اگر گویندهای بر زبان آورد: برادر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم علی و پدر دو سبط او: حسن و حسین و اصحاب کساء: علی و فاطمه و حسن و حسین؛ چهرهها در هم شود و چشمان، تیره و تار گردد و کینههای نهفته در دلها بیرون زند. اگر یادکنندهای سخن پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را بیان کند که فرمود:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ».
و: «وَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»
یا سخنانی دیگر شبی آن، راههای فراری از این احادیث دستوپا کنند تا از علی علیه السّلام انتقام بگیرند و حق وی را ناچیز شمارند![۱]
بیشتر کسانی که در غدیر خم حضور داشتند، مردمان بادیهنشین بودند که به خانههای خود رفتند و آنچه با خویش داشتند، از بین رفت و چیزی از آن برای دیگران نقل نشد، مگر مواردی نادر و کمیاب.
حق داریم که بگوییم: تواتر این امر که بیشتر مردمان با آن مبارزه میکردند و راویان را تحت تعقیب قرار میدادند، نیازی به این رقم شگفتانگیز ندارد بلکه خمس آن و شاید کمتر از آن هم کافی باشد تا آن را اثبات و تواترش را ظاهر سازد؛ زیرا راویان این حدیث، جان بر کف بودند و چوبهی دار خود را بر دوش میکشیدند.
طرق حدیث غدیر
علّامه امینی گوید:
- این حدیث را احمد بن حنبل از چهل طریق.
- ابن جریر طبری از هفتاد و چند طریق
- جزری مقری از هشتاد طریق
- ابن عقده از صد و پنج طریق
- ابوسعید سجستای از صد و بیست طریق
- ابوبکر جعابی از صد و بیست و پنج طریق، روایت کردهاند.
- تعلیق هدایت العقول ص ۳۰، از امیر محمّد یمینی (یکی از شعرای غدیر در قرن دوازدهم هجری) صد و پنجاه طریق بر آن ثبت گردیده است.[۲]
- چنانکه در طبق الحلوی از سیّد محمّد ابراهیم، نیز همین آورده است. ابوالعلای عطار آن را به دویست و پنجاه طریق رسانده است.[۳]
- حافظ دارقطنی طریق حدیث غدیر را در یک جلد کتاب جمع کرده است.[۴]
- حافظ ابن عقده کوفی هم کتاب جداگانهای دراینباره نوشته است،[۵] و از هفتاد و چند نفر از صحابه.[۶]
- عسقلانی گوید: در کتاب فتح الباری گوید:
حدیث: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» را ترمذی و نسایی با دقّت در طریق روایت، ثبت کردهاند و جداً دارای طرق بسیاری است و ابن عقده آن را در کتاب جداگانه قرار داده وبسیاری از سندهای آن، صحیح و حسن است.[۷]
- ابو محمّد احمد بن محمّد عاصمی در زین الفتی گوید:
پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ».
این حدیثی است که امّت اسلامی آن را تلقی به قبول کرده و با اصول موافق است.[۸]
- ابن عبد البر قرطبی در سخن از حدیث برادری و دو حدیث رأیت الغدیر، گوید:
همه اینها، آثار ثابتی است.[۹]
- فقیه ابوالحسن ابن المغازلی شافعی در کتاب المناقب، بعد از آنکه حدیث غدیر را از استاد خود ابوالقاسم فضل بن محمّد اصفهانی روایت کرده، گوید:
ابوالقاسم گفت: این حدیث از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم صحیح است و آن را حدود صد تن، روایت کردهاند که از جمله آنها عشره مبشّره است و این حدیثی است ثابت و هیچ نقص و عیبی در آن به نظر من نمیرسد. علی، مخصوص و متفرد به این فضیلت است و احدی در این فضیلت با او شریک نیست.[۱۰]
- حجه الاسلام ابو حامد غزالی در سرّ العالمین گوید:
برهان و حجّت، چهره گشود و فرق اسلامی اجماع کردند بر متن این حدیث از خطبه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در روز غدیر خم که آن حضرت فرمود:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ». جمیع مسلمانان بر این اجماع و اتّفاق دارند.[۱۱]
- حافظ ابوالفرج ابن جوزی حنبلی در المناقب گوید:
علماء تاریخ، اتّفاق دارند بر اینکه داستان غدیر بعد از بازگشت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از حجهالوداع در هجدهم ذیحجّه بوده در حالیکه از صحابه و صحرانشینان و ساکنین اطراف مکّه و مدینه صد و بیست هزار تن با آن حضرت بودند و این گروه کسانی بودند که با پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، حجهالوداع را درک کردند و این سخن را از او شنیدند و شعرا در این موقع و راجع به این داستان اشعار بسیار سرودند.[۱۲]
- شیخ ابوالمکارم علاءالدین سمنانی در عروه الوثقی گوید:
این حدیثی است که همگان بر صحّت آن اتّفاق دارند.[۱۳]
- شمسالدین ذهبی شافعی گوید:
صدر حدیث (مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ…) متواتر است و من یقین دارم که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آن را فرموده امّا جملهی: «اللَّهُمَّ؛ وَالِ مَنْ وَالاهُ» زیادتی است که در عین حال اسناد آن قوی است و گروهی از اعلام محدثین بر صحت آن اعتماد کردهاند.[۱۴]
شمسالدین جزری شافعی، حدیث غدیر را به هشتاد طریق روایت و رسالهی خود به نام اسنی المطالب را تنها در اثبات تواتر این حدیث تألیف کرده است. وی بعد از ذکر داستان مناشده امیر المؤمنین علیه السّلام در رحبه گفته است:
این حدیث از این وجه حسن است و از وجوه بسیار که به تواتر از امیر المؤمنین رضیالله عنه رسیده، صحیح است و از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز به تواتر رسیده که آن را گروه بسیار، از گروه بسیار روایت کردهاند و کسی که بدون اطلاع در این علم (علم حدیث) خواسته این حدیث را ضعیف قلمداد کند، قابل اعتنا و حایز اعتبار نیست.[۱۵]
انکار تواتر
کسانی که تلاش کردهاند تواتر حدیث غدیر را انکار کنند، قصد داشتند آن را از اخبار آحاد، قلمداد کنند تا شاید بتوانند شیعه را به پذیرش آن ملزم سازند و در نتیجه، احتجاج مکتب اهل بیت و امامت را به این حدیث بیاعتبار نمایند؛ زیرا همه دانشمندان شیعه، اتّفاقنظر دارند:
اخباری که در اثبات امامت، مورد استدلال قرار میگیرد باید متواتر باشد والّا قابل استناد و استدلال نیست.[۱۶]
آنان غفلت ورزیدهاند که به نظر برخی از دانشمندان هم مسلک خودشان، متواتر آن است که چهار[۱۷] یا پنج نفر[۱۸] یا هشت نفر[۱۹] از اصحاب، روایت کنند. حتّی همین مدعی یقین دارد که حدیث: « الْأَئِمَّهُ مِنْ قُرَیْشٍ»؛ متواتر است و سه نفر از نظر آنان، روایت کردهاند. این سه نفر عبارتند از: انس، ابن عمر و معاویه. سه نفر دیگر هم، همین معنا را روایت کردهاند: جابر بن سمره، جابر بن عبدالله و عباده بن صاحت.[۲۰]
برخی از آنان به تواتر حدیثی حکم میکنند که از دوازده طریق روایت شده باشد.[۲۱] سیوطی سخن کسی را نیکو میداند که تواتر را به ده نفر میداند.[۲۲]
حال چگونه تواند بود که حدیثی از صدها طریق روایت شده باشد؛ برخی از آنان، صد و پنجاه طریق را بر شمردهاند و برخی دیگر دویست و پنجاه طریق را از بیش از صد و بیست صحابی؟!
احمد امین، خویشتن را رسوا کرده که به این سخن بسنده نموده است:
«شیعه حدیث غدیر را از براء بن عازب روایت میکنند!»
بخوان و تعجّب کن! هر چه بیشتر عمر کنی، دنیا بسی شگفتی ها نشانت دهد!
حدیث غدیر و شیخان
برخی به حدیث غدیر ایراد وارد کردهاند که بخاری و مسلم آن را در صحاح خود نیاوردهاند.[۲۳]
در حالیکه ترمذی آن را در جامع الصحیح و ابن ماجه در سنن آوردهاند تا چه رسد به شمار انبوهی دیگر از صاحبان جوامع و منابع حدیثی اهل سنّت. از آن جمله توان به کتاب الضیاء فی المختاره و غیر آن اشاره کرد.
اینکه بخاری و مسلم این حدیث را نیاوردهاند، موجب طعن و ایراد به آنان است که نشان میدهد تا چه پایه تعصب دارند و از راه انصاف خارج شده، طریقه زورگویی در پیش گرفتهاند. علاوه بر این، هزاران حدیث دیگر هست که آن دو نیاوردهاند. از جمله به المستدرک علی الصحیحین ابو عبدالله حاکم نیشابوری و تلخیص المستدرک حافظ ذهبی، مراجعه کنید تا چه رسد به مستدرک دیگری که دیگران، روایاتی را آوردهاند که از مشایخ حدیث اهل سنّت فوت شده است. آیا اهل سنّت میپسندند و میپذیرند که آن روایات را دور بریزند و از بین ببرند!؟
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۱
[۱]ـ الاختلاف فی اللفظ، ۴۷؛ فتح الملک العلی، ۱۵۴؛ دفع الارتیاب عن حدیث الباب، ۳۳٫
[۲]ـ الغدیر، ۱/۱۴؛ ۱۵۲ـ ۱۵۸٫
[۳]ـ الغدیر، ۱/۳۰؛ از: القول الفصل، ۱/۴۴۵؛ نهج الایمان، ۱۳۳؛ شرح احقاق الحق، ۹/۶۷۸٫
[۴]ـ الغدیر، ۱۵۴؛ ۲۹۷؛ الفصول المهمه فی معرفه الائمه (علیه السّلام)، ۱/۵۰؛ کفایه الطالب، ۶۰٫
[۵]ـ کفایه الطالب، ۵۹؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۱۰۲؛ الغدیر، ۱/۲۹۷؛ کتاب الولایه، ابن عقده، ۱۳۹٫
[۶]ـ تهذیب التهذیب، ۷/۳۳۹؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۱۹۳؛ الغدیر، ۱/۱۵۳؛ ۲۹۹؛ کتاب الولایه، ۱۴۰؛ شرخ احقاق الحق، ۶/۲۸۹٫
[۷]ـ الغدیر، ۱/۱۵۳؛ ۳۰۴؛ ۳۱۰؛ ۳۹۹؛ فتح الباری، ۷/۶۱؛ المواهب اللدنیه، ۳/۳۶۵؛ الصواعق المحرقه، ۴۲ـ ۴۳؛ وسیله المآل، ۱۱۷ـ ۱۱۸؛ نزل الابرار، ۵۴؛ بحار الانوار، ۳۷/۱۹۹؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۲۱۱ـ ۲۱۶؛ ینابیع الموده، ۲/۳۶۹؛ شحر احقاق الحق، ۶/۲۹۱ـ ۲۹۵٫
[۸]ـ الغدیر، ۱/۲۹۵؛ از زین الفتی.
[۹]ـ الاستیعاب، ۲/۳۷۳؛ الدرر، ۱/۲۹۵؛ مناقب اهل البیت (علیهم السّلام)، ۴۴٫
[۱۰]ـ مناقب الامام علی (علیه السّلام)، ابن المغازلی، ۲۷؛ العمده، ۱۰۸؛ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ۱۴۲؛ الصراط المستقیم، ۱/۳۰۰؛ الاربعین، شیرازی، ۱۲۱؛ بحار الانوار، ۳۷/۱۸۳؛ الاربعین ماحوذی، ۱۴۱؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۱۳۹؛ ۹/۱۶؛ الغدیر، ۱/۲۹۵؛ نهج الایمان، ۱۲۲٫
[۱۱]ـ سرالعالمین، ۲۱؛ الاربعین، شیرازی، ۲۸۴؛ بحار الانوار، ۳۷/۲۵۱؛ خلاصه عبقات الانوار، ۹/۱۸۶؛ الغدیر، ۱/۲۷۶؛ ۲۹۶؛ ۳۹۲٫
[۱۲]ـ بحار الانوار، ۳۷/۱۵۰؛ ۱۰۹/۱۹؛ خلاصه عبقات الانوار، ۸/۳۵۰؛ ۹/۱۹۵؛ الغدیر، ۱/۲۹۶؛ ۳۹۲؛ العدد القوبه، ۱۸۳٫
[۱۳]ـ العروه لاهل الخلوه، ۴۲۲؛ خلاصه عبقات الانوار، ۹/۳۱۴ـ ۳۱۵؛ الغدیر، ۱/۲۷۹؛ ۳۹۶٫
[۱۴]ـ البدایه و النهایه، ۵/۲۲۸؛ سیره ابن کثیر، ۴/۴۲۶؛ الغدیر، ۱/۲۷۹ـ ۲۹۸؛ روح المعانی، ۶/۱۹۵؛ خلاصه عبقات الانوار، ۸/۲۸۲٫
[۱۵]ـ الغدیر، ۱/۲۹۸؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۱۸۶؛ ۱۹۰؛ شرح احقاق الحق، ۲۱/۱۰۲٫
[۱۶]ـ شرح المقاصد، ۵/۲۷۲؛ الصواعق المحرقه، ۴۲٫
[۱۷]ـ المحلّی، ۲/۱۵۳؛ ۷/۵۱۲؛ ۸/۴۵۳؛ ۹/۷؛ الغدیر، ۱/۳۲۱؛ الفصول فی الاصول، ۳/۵۱؛ فیض القدیر، ۱/۶۴۹٫
[۱۸]ـ المنخول، ۳۲۹٫
[۱۹]ـ الصواعق المحرقه، ۲۳؛ الغدیر، ۱/۳۲۱؛ خلاصه عبقات الانوار، ۱/۳۵٫
[۲۰]ـ الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ۴/۸۹٫
[۲۱]ـ البدایه و النهایه، ۷/۲۸۹؛ نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، ۱۶٫
[۲۲]ـ الالفیه فی علم الحدیث، ۴۴؛ المموع، ۱۹/۲۳۲؛ نظم المتناثر من الحدیث المتواتر، ۸٫
[۲۳]ـ شرح المقاصد، ۵/۲۷۴؛ الموافق، ۴۰۵؛ الغدیر، ۱/۳۱۶٫
پاسخ دهید