بی‌تردید این حدیث هم متواتر است و از طرق مختلف از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل شده است. شمار انبوهی آن را از افرادی پرشمار نقل کرده‌اند و در روایات صحیح و حسن فراوانی آمده است. تواتر حدیث، پژوهشگران حقیقت‌جو را از دقت نظر در اسناد آن بی‌نیاز کرده است. بدین ترتیب به تلاش برخی افراد بی‌اطلاع و ناآگاه که شناختی در این علم ندارند و خواسته‌اند آن را تضعیف کنند، توجّه نمی‌شود.

  • حدیث غدیر چنان‌که می‌گویند به طریق مرفوع از این افراد روایت شده است:

ابوبکر، عمر بن خطاب، طلحه بن عبدالله، زبیر بن عوّام، سعد بن ابی وقّاص، عبدالرحمن بن عوف، عبّاس بن عبدالمطلب، زید بن ارقم، براء بن عازب، بریده بن حصیب، ابوهریره، ابو سعید خدری، جابر بن عبدالله، عبدالله بن عبّاس، حبشی بن جناده، عبدالله بن مسعود، عمران بن حصین، عبدالله بن عمر، عمّار بن یاسر، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، اسعد بن زراره، خزیمه بن ثابت، پابوایوب انصاری، سهل بن حنیف، حذیفه بن یمان، سمره بن جندب، زید بن ثابت، انس بن مالک و غیر آن‌ها از صحابه. از گروهی از آن‌ها به طریق صحیح نقل شده است و موجب می‌شود که به صدور این خبر از آنان قطع و یقین داشته باشیم و نیز مسلّم شده است که این گفتار از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در روز غدیر خم صادر گردیده است.[۱]

 

  • علّامه امینی (ره) روایت صد و ده نفر از اصحاب را احصا کرده است که حدیث غدیر را نقل کرده‌اند. شاید بتوان با استفاده از نرم‌افزارهای جدید شمار بسیار دیگری هم بدان افزود.

 

  • جمال‌الدین حسینی شیرازی (متوفای هزار هجری) در کتاب اربعین خود، پس از ذکر حدیث غدیر و نزول آیه‌ی :«سَأَلَ سائلٌ»؛ در این داستان گوید:

اصل این حدیث سوای داستان حارث،[۲] به تواتر از امیر المؤمنین علیه السّلام  رسیده و داستان حارث نیز به تواتر از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده است. این داستان را جمعی کثیر و گروه بسیاری از صحابه روایت کرده‌اند و عبدالله بن عبّاس آن را روایت کرده است.

سپس لفظ ابن عبّاس و حذیفه بن اسدی غفاری و حدیث رکبان را روایت کند.[۳]

 

  • سیوطی هم این حدیث را متواتر می‌داند.[۴]

 

  • مقبلی هم آن را در عداد احادیث متواتر و مفید علم می‌خواند.[۵]

 

  • محمّد صنعانی می‌گوید: حدیث غدیر از نظر بیشتر پیشوایان حدیث، متواتر است.[۶]

 

  • عمادی حنفی نیز آن را از روایات متواتر می‌شمرد.[۷]

 

  • نویسنده تشنیف الآذان هم به تواتر آن، حکم کرده، شماری از طرق آن را یاد کرده است.[۸] علّامه امینی (ره) به گوشه‌ای از تألیفات دانشمندان درباره‌ی حدیث غدیر می‌پردازد و بیست و شش تألیف را نام می‌برد.

 

  • علّامه مرحوم سیّد عبدالعزیز طباطبایی (ره) در کتابی زیر عنوان: الغدیر فی التراث الاسلامی، به کتاب‌هایی اشاره دارد که علّامه امینی (ره) از آن نام برده است. این اثر را در سال هزار و چهارصد و چهارده هجری در بیروت (دار المؤرخ العربی) منتشر کرده است.

 

  • از امام الحرمین جویین، استاد غزالی، حکایت کنند که با شگفتی می‌گفت:

مجلّد کتابی در بغداد در دست صحّافی دیدم که مشتمل بود برروایات قضیه غدیر خم و بر آن نوشته بود: مجلّد بیست و هشتم از طرق خبر رسیده از پیغمبر: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»؛ و مجلّد بیست و نهم به دنبال می‌آید!

ذهبی گوید: مجلّدی از طرق حدیث غدیر تألیف ابن جریر طبری دیدم و از کتاب و زیادی طرق حدیث غدیر که در آن گرد آورده، دهشت کردم![۹]

شگفت‌تر از شگفتی

از شگفت‌ترین مطالبی که خوانده‌ایم، ‌سخنی است از فخر رازی که همگان به فضل وی اقرار دارند. وی که به دنبال هواهای خویش گام برمی‌دارد و از عصبیت و کینه‌های درونی خویش فرمان می‌گیرد، در گفتاری دهشت‌انگیز می‌گوید:

به چهارصد طریق از حدیث غدیر دست یافتم. معذلک صحت آن در قلب من جا نیفتاد![۱۰]

ما نمی‌خواهیم بر این اعتراف بس مهم و خطیر رازی، حاشیه بزنیم بلکه این موضوع را به خواننده ارجمند وامی‌گذاریم تا بر پایه وجدان بیدار خویش، دریابد که با چه کسانی روبه‌رو هستیم و امیر المؤمنان علیه السّلام ، علی بن ابی‌طالب، به چه بلایی گرفتار بود. اگر این وضع خلف است، پس وضع سلف چگونه بوده است؟! باید دانست که همین رازی با این سخنان شگفت به تشیع متهم می‌شود!!

انکار و تشکیک

با توجّه به آنچه تقدیم شد، به تلاش بیهوده‌ی برخی توجّه نخواهیم کرد که خواسته‌اند کورکورانه و در پی هواهای درونی خویش به حدیث غدیر ایراد وارد کنند؛ چنان‌که تفتازانی می‌پندارند:

بیشتر کسانی که به آنان نسبت دهند حدیث غدیر را روایت کرده‌اند، در حقیقت آن را روایت نکرده‌اند![۱۱]

این، ‌سخنی تحکمی و زورگویانه است و هیچ توجیه علمی ندارد.

ابن تیمیه هم گمان می‌برد: تردیدی در کذب این حدیث نباشد.[۱۲] دیگری به حدیث غدیر ایراد گرفته امّا به صحت دعا اعتراف دارد. او می‌گوید: جز احمد (بن حنبل) کسی این حدیث را در کتاب خود نیاورده است مگر بخش پایانی آن را که می‌گوید: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ…»[۱۳]

کوچک‌ترین مراجعه‌ای به کتب صحاح و جوامع حدیثی و متون تاریخی نشان می‌دهد که این ادعا تا چه پایه بیهوده و باطل است! برخی می‌گویند: علمای ما آن را روایت نکرده‌اند.[۱۴]

یا از طریق افراد ثقه به طرق صحیح روایت نشده است.[۱۵]

یا گوید: محدثان ثقه آن را بیان نکرده‌اند.[۱۶]

دیگری می‌پندارد: احدی آن را نیاورده مگر احمد بن حنبل در مسند خود.[۱۷]

همه‌ی این ادعاها، تحکم است و زورگویی ظالمانه و بطلان آن، حتّی برای کودکان نابینا هم آشکار است تا چه رسد به خردمندان بیدار.

علّامه امینی (ره) کتاب الغدیر را پُر کرده است از متونی مشتمل بر تأکیدات فراوانی از بزرگان عالمان اهل سنّت بر صحت یا تواتر حدیث غدیر با تمام فصول و متون آن. برای آگاهی از آن به جلد اوّل الغدیر مراجعه کنید.

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۱


[۱]ـ الغدیر، ۱/۲۹۸ـ ۲۹۹؛ اسنی المطالب، ۴۷ـ ۴۸؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۱۹۰؛ شرح احقاق الحق، ۲۱/۱۰۳٫

[۲]ـ همان داستانی که سوره معارج به سبب آن نازل شد.

[۳]ـ الغدیر، ۱/۳۰۱ـ ۳۰۲؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۱۹۸؛ ۸/۸۲۶۱؛ شرح احقاق الحق، ۶/۲۹۴٫

[۴]ـ فیض القدیر، ۶/۲۱۸؛ قطف الزهار، ۲۷۷؛ البیان و التعریف، ۳/۷۵؛ ۲۳۳؛ الغدیر، ۱/۳۰۰ـ ۳۰۸؛ شرح احقاق الحق، ۶/۲۹۱٫

[۵]ـ الغدیر ۱/۳۰۶؛ هدایه العقول الی غایه السؤول، ۲/۳۰؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۲۱۳٫

[۶]ـ الروضه الندیه، ۱۵۴؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۲۱۸؛ الغدیر، ۱/۳۰۷؛ شرح احقاق الحق، ۶/۲۹۶٫

[۷]ـ الصلات الفاخره، ۴۹؛ الغدیر، ۱/۳۱۰٫

[۸]ـ تشنی الآذان، ۷۷٫

[۹]ـ بحار الانوار، ۳۷/۲۳۶؛ الغدیر، ۱/۵۸؛ مستدرک سفینه البحار، ۷/۴۵۴؛ قاموس الرجال، ۱۱/۵۱۷؛ نهج الایمان ۱۳۴؛ ینابیع الموده، ۱/۱۱۳؛ شرح احقاق الحق، ۶/۲۹۲٫ تذکره الحفاظ، ۲/۷۱۳؛ مشکل الآثار، ۲/۳۰۸؛ الصواعق المحرقه، ۴۲ـ ۴۳؛ المعتصر من المختصر، ۲/۳۰۱؛ المرقاه فی شرح المشکاه، ۱۰/۴۷۶؛ المشترشد، ۴۳؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۲۱۹؛ الغدیر، ۱/۱۵۲؛ ۳۰۷؛ فتح الملک العلی، ۱۶؛ الامام علی (علیه السّلام)، رحمانی، ۸۰۸٫

[۱۰]ـ رساله فی الامام، ۹۸٫

[۱۱]ـ شرح المقاصد، ۵/۲۷۴٫

[۱۲]ـ منهاج السنه، ۴/۸۵٫

[۱۳]ـ الغدیر، ۱/۳۱۵؛ از: نجاه المؤمنین، محمّد محسن کشمیری.

[۱۴]ـ الغدیر، ۱/۳۱۵؛ از المفاضله بنی الصحابه، ابن حزم.

[۱۵]ـ الغدیر، ۱/۳۱۵؛ الفصل، ۴/۱۴۸؛ منهاج السنه، ۴/۸۶٫

[۱۶]ـ الغدیر، ۱/۳۱۶٫

[۱۷]ـ همان، ۳۱۵٫