آیا میان آیهای که «هدف آفرینش را عبادت معرّفی میکند» و آیهای که میفرماید: «بیشتر جنّ و انس برای جهنم آفریده شدهاند»، تناقض وجود ندارد؟
آیا اجنه و انسان ها برای پرستش به وجود آمدند یا برای دوزخ؟ در قرآن آمده: «فقط برای خدمت و پرستش خدا به وجود آمده اند»،(سوره ۵۱، آیه ۵۶)، اما در جای دیگر آمده است: «بسیاری از آنها برای جهنم ساخته شده اند(سوره ۷ آیه ۱۷۹). این تناقض چگونه حل می شود؟
پاسخ اجمالی
یکی از سؤالاتی که برای هر انسان پیش می آید، این است که هدف آفرینش او و همنوعانش و دیگر مخلوقات چیست؟
پروردگار عالم در پاسخ به این پرسش، می فرماید: «من جنّ و انس را فقط برای این که مرا عبادت کنند، آفریدم».[۱] و عبودیت و بندگی کامل به این است که انس و جن جز به معبود واقعی که همان کمال مطلق است، به چیز دیگری نیاندیشند و فقط در راه او گام بردارند و غیر او را فراموش کنند حتی خود را.[۲] خدا در این آیه شریفه می فرماید: «تا مرا عبادت کنند» و نفرمود تا من عبادت شوم. از این سیاق چنین به دست می آید که این هدف، مربوط به مخلوق است نه خالق. بدین معنا که مخلوقات باید به این هدف برسند نه این که خدا بخواهد به غرضی دست پیدا کند. این مخلوق است که نُقصان دارد و باید از طریق عبادت، خود را به کمال برساند.[۳]
اما خدای تعالی در آیه ای دیگر چنین می فرماید: «ما افراد زیادی از جنّ و انس را برای جهنّم آفریدیم، کسانی که قلب دارند ولی چیزی نمی فهمند، چشم دارند ولی با آن نمی بینند، گوش دارند ولی با آن نمی شنوند. این افراد همچون چارپایان و بلکه گمراه تر از آنانند. آنها غافل و بی خبرند».[۴] خداوند با اراده تبعی نه اصلی، افراد زیادی را برای جهنم آفرید؛ کسانی که از استعدادی که خدا به آنها عطا کرده استفاده نکردند. به آنها قدرت فکر و اندیشه و دیدن و شنیدن داده شد ولی این افراد از این نعمت های الهی استفاده ای نکرده و به تفکر درباره حقیقت عالم و خود نپرداختند و از دیدن حقیقت و شنیدن آن خودداری کردند. این افراد مانند چارپایانند؛ زیرا آنها چارپایان نیز اهل تفکر و دیدن و شنیدن حقائق هستی نیستند. بلکه باید گفت که آنها از چارپایان هم کمتر و گمراه ترند؛ زیرا این افراد استعداد و وسائل شناخت دارند و از آنها استفاده نمی کنند؛ در حالی که حیوانات این ابزار را در اختیار ندارند.[۵]
این آیه شریفه هیچ منافاتی با آیاتی که هدف خلقت انسان را عبادت کردن و یا مورد رحمت خدا قرار گرفتن و رفتن به بهشت عنوان کرده،[۶] ندارد؛ زیرا هدف اصلی و مشیّت الهی به این تعلق گرفته که انسان ها با عبادت کردن در مقابل او، شایستگی دریافت رحمت الهی را پیدا کنند. اما استعدادهایی که مردم در دنیا با انجام اعمال مختلف خود به دست می آورند موجب می شود که برخی از آنان از حرکت در مجرای اصلی و راه نجات خارج شده و به سوی دیگری منحرف شود. درباره این افراد می توان گفت که هدف ثانوی و تبعی خدا درباره این افراد این است که آنان را برای شقاوت آفریده است.[۷] این معنا از خود کلمه «ذرأ»[۸] نیز فهمیده می شود؛ زیرا معنای اصلی آن بسط و منتشر کردن چیزی، پس از آفرینش آن است؛ یعنی این مرحله، در جایگاهی بعد از مرتبه خلقت و آفرینش قرار دارد.[۹] در واقع خداوند در آیات دیگر که هدف اصلی خلقت را بیان می کند از کلمه «خلق» استفاده کرده، اما در این آیه که هدف تبعی و ثانوی را می خواهد بیان کند، به جای کلمه «خلق» کلمه «ذرأ» را استعمال کرده تا این تفاوت آشکار شود.
این مطلب مانند این است که نجاری با هدف ساخت وسائلی مانند در و پنجره، چوب هایی را آماده کرده و برش می زند. در این بین، بخش هایی از این چوب ها صلاحیت ندارند تا برای ساخت وسائل به کار برده شوند، بلکه از آنها به عنوان هیزم استفاده خواهد شد. نجار از اول می داند که بخش زیادی از این چوب ها تبدیل به هیزم می شوند، در حالی که هدف اصلی او ساخت هیزم نیست، بلکه ساخت در و پنجره است.[۱۰] تنها فرقی که بین این چوب ها و آن افراد وجود دارد این است که این چوب ها از خود اختیاری ندارند، ولی آن اشخاص با داشتن اختیار آن مقصد را برای خود رقم می زنند.[۱۱]
منبع:اسلام کوئست
پی نوشت:
[۱]. ذاریات، ۵۶.
[۲]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۳۸۷، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
[۳]. طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۸، ص ۳۸۶، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
[۴]. اعراف، ۱۷۹.
[۵]. تفسیر نمونه، ج ۷، ص ۲۱.
[۶]. هود، ۱۱۹: «… مگر آنانی که مورد رحمت خدا قرار بگیرند، و همین دلیل آنان را آفریده…».
[۷]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۸، ص ۳۳۴ – ۳۳۵.
[۸]. «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْس…»؛ اعراف، ۱۷۹.
[۹]. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۳، ص ۳۰۳، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۸ش.
[۱۰]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۸، ص ۳۳۴ – ۳۳۵.
[۱۱]. تفسیر نمونه، ج ۷، ص ۲۰.
پاسخ دهید