تفسیر آیه «إِنَّما الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمانًا وَ عَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»، چیست؟ و چرا خدا از «انّما» استفاده کرده است؟ آیا برای این است که بگوید اگر کسی حتی اگر یکی از ویژگی های ذکر شده درباره مؤمنان که در این آیه آمده است را نداشته باشد، مؤمن نیست؟

پاسخ اجمالی

در پاره ای از آیات، تنها افرادی با ویژگی های خاص به عنوان مصداقی برای افراد باایمان اعلام شده اند. به عنوان نمونه، در آیه ۲ سوره انفال، خداوند درباره ویژگی های مؤمنان می فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ».
در این آیه شریفه، پروردگار به برخی از صفات برجسته مؤمنان اشاره کرده که، جنبه روحانى و معنوى و باطنى دارند؛ این صفات عبارت اند از: «ترسیدن و تکان خوردن دل هنگام ذکر خدا»، «تکامل ایمان» و «توکل».[۱]
۱٫ تنها افرادی را می توان باایمان پنداشت که هرگاه نام خدا برده شود، دل هایشان به خاطر احساس مسئولیت در پیشگاهش ترسان می گردد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ».
«وجل» همان حالت خوف و ترسى است که به انسان دست می دهد[۲] که سرچشمه آن یکى از این دو چیز است؛ گاهى به خاطر درک مسئولیت ها و احتمال انجام ندادن وظائف الهی می باشد،[۳] و گاهى به خاطر درک عظمت مقام و توجه به وجود بی انتهای خدای متعال است.[۴]
مؤمن واقعی در شناخت خداوند به پایه اى رسیده است که یاد خدا موجب خوف او می شود؛ زیرا به عظمت و قدرت خداوندى آگاه است و می داند که علم خدا بر او احاطه دارد و خدا او را می بیند و سخنش را می شنود. پس چرا از او نترسد؟
۲٫ آنها همواره در مسیر «تکامل» پیش می روند و لحظه اى آرام ندارند: «و هنگامى که آیات خدا بر آنها خوانده شود بر ایمانشان افزوده می شود» (وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً).
نموّ و تکامل، خاصیت همه موجودات زنده است، موجود فاقد نمو و تکامل یا مرده است و یا در سراشیبى مرگ قرار گرفته، مؤمنان راستین، ایمانى زنده دارند، که نهالش با آبیارى از آیات خدا روزبه روز نمو بیشتر و گل ها و شکوفه ها و میوه هاى تازه ترى پیدا می کند، آنها هم چنان مردگان زنده نما در جا نمی زنند، و در یک حال رکود و یک نواختى مرگبار نیستند، هر روز که نو می شود فکر و ایمان و صفات آنها هم نو می شود.[۵]
قلوب مؤمنان از یاد خدا متأثر می شود و یاد خدا بر ایمانشان می افزاید؛ زیرا گوش فرادادنشان به آیات خدا دور از حجاب کفر و انکار صورت می گیرد و خیال فسق و فجور آن را نمی آلاید. در حالی که منافق وقتی آیات خدا را بشنود بر کفرش و انکارش می افزاید؛ زیرا آنها را در ذهن خویش به گونه اى تفسیر می کند که بر عکس نتیجه می دهد.[۶]
۳٫ سومین صفت بارز مؤمنان راستین این است که «تنها بر پروردگار خویش تکیه و توکل می کنند» (وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).
افق فکر آنها آن چنان بلند است که از تکیه کردن بر مخلوقات ضعیف و ناتوان هر قدر هم به ظاهر عظمت داشته باشند، اِبا دارند، آنها آب را از سرچشمه می گیرند و هر چه می خواهند و می طلبند، از اقیانوس بی کران عالم هستى، از ذات پاک پروردگار می خواهند، روحشان بزرگ و سطح فکرشان بلند، و تکیه گاهشان تنها خدا است.
ناگفته نماند که؛ مفهوم توکل، چشم پوشى از عالَم اسباب و دست روى دست گذاشتن و به گوشه اى نشستن نیست، بلکه مفهومش خودسازى و بلندنظرى و عدم وابستگى به این و آن و ژرف نگرى است، استفاده از عالم اسباب جهان طبیعت و حیات، عین توکل بر خدا است؛ زیرا هر تأثیرى در این اسباب است به خواست خدا و طبق اراده او است.[۷]
نکته پایانی این که؛ اگرچه در این آیه شریفه (و نیز آیات مشابه) با لفظ «إنّما» صفات مؤمنان راستین و کامل بیان شده است؛ یعنی حصر مربوط است به ایمان کامل،[۸] اما با توجه به این که ایمان دارای مراتب و درجات گوناگون است،[۹] آیاتی از این قبیل به ویژگی مؤمنانی که در مراتب بالاتر هستند می پردازد نه آن که بخواهد بگوید هر کسی که یکی از این ویژگی ها را نداشت اما اظهار ایمان کرد، از دایره مؤمنان به صورت کلی خارج شده است؛ زیرا آنچه آدمی را از دایره ایمان خارج می کند و می توان گفت فرد، مؤمن نیست، مخالفت از روی عمد و علم با خداوند و رسولش است.[۱۰]

 

 

 منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۱]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۹، ص ۱۱، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.

[۲]. صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد، المحیط فی اللغه، ج ۷، ص ۱۸۴، بیروت، عالم الکتب‏، چاپ اول، ۱۴۱۴ق؛ راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص ۸۵۵، بیروت، دارالقلم‏، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۳]. رشیدالدین میبدی، احمد بن ابی سعد، کشف الأسرار و عده الأبرار، ج ‏۴، ص ۵، تهران، امیر کبیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه،  ج ‏۷، ص ۸۶، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.

[۴]. فیض کاشانی، ملا محسن، الاصفی فی تفسیرالقرآن، ج ‏۱، ص ۴۲۴، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق؛ شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، ج ‏۲، ص ۱۵۹، تهران، دفتر نشر داد، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.

[۵]. تفسیر نمونه، ج ‏۷، ص ۸۷٫

[۶]. مدرسی، سید محمد تقی، من هدی القرآن، تهران، ج ‏۴، ص ۱۳ – ۱۴، دار محبی الحسین، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.

[۷]. تفسیر نمونه، ج ‏۷، ص ۸۸٫

[۸]. ‏زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج ‏۲، ص ۱۹۵، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق؛ سیوطى، عبد الرحمن بن ابى بکر، الأشباه و النظائر فی النحو، ج ‏۴، ص ۱۴۴ – ۱۴۵، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، بی تا.

[۹]. ر. ک: «درجات ایمان»،  سؤال ۲۶۷۲۰.

[۱۰]. بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج ‏۲، ص ۲۶۸، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.