آیا سرنوشت و تقدیر بر زندگی انسان حاکم است؟ این تقدیر است، حتمیاست یا قابل تغییر میباشد؟
آنچه حتمی و غیرقابل تغییر است قضای الهی است، ولی تقدیر که قبل از قضا است، قابلیت تغییر دارد، قضا در لغت به معنای حکم قطعی و تخلفناپذیراست. و گاهی از آن تعبیر به «قضای محتوم» یا «اجل حتمی» میکنند. و مقصود از آنها اموری است که خداوند اراده کرده است که در هر صورت انجام پذیرد و هیچ چیز نمیتواند آن را تغییر دهد. مثلاً اصل مرگ و گذشتن از این دنیا برای همگان از قضای محتوم الهی است و هیچکس الیالابد دراین جهان نخواهد ماند.
اما «قدر» به معنای اندازه و اندازهگیری است و اصطلاحاً به امور تعلیقی اطلاق میشود یعنی چیزهایی که مشیت حتمیه برآن تعلق نگرفته بلکه به تبع علل و عوامل مختلف قابل تغییر است. مثلاً این که الان من در دنیا باشم یا بمیرم ممکن است از قدر (مقدرات تعلیقی = اجل معلق) باشد؛ یعنی، اگر فرضاً من با اختیار خود فلان سم کشنده رابخورم یا خود را از ساختمان ده طبقهای پرت کنم بمیرم ولی اگر رعایت اصول بهداشتی و حفاظت بدنی خویش را بکنم زنده بمانم.
البته همه موارداجل حتمیو معلق برای ما شناخته شده نیست و لذا در بسیاری از مواردمردم گرفتار اشتباه میشوند و ممکن است یک حادثه تعلیقی را اجل محتوم قلمداد کنند وبالعکس. برخی نیز تفسیرشان از قضا و قدر همان جریان نظام علیت در هستی است.
مسئله قضا و قدر همان مشیت الهی است که در نظام هستی هر چیز را با محاسبه دقیق و معین بهطور قانونمند و سازوار درچارچوب نظام علت و معلول قرار داده است. شناخت صحیح مشیت خداوند و خواست انسان مبتنی برداشتن تصور صحیح از مشیت خداوند درنظام جهان و انسان است. تردیدی نیست که هیچ رخدادی در جهان جز به مشیت خداوند اتفاق نمیافتد. برگی که از درخت ساقط میشود و یا کاری که از انسان سر میزند هر دو به مشیت خداوند است. اما چگونگی جریان مشیت در این دو تفاوت دارد. زیرا انسان تفاوتی عمده و اساسی با دیگرموجودات دارد و آن اینکه دارای اختیار است.
به عبارت دیگر خداوند خواسته است که انسان مختار باشد و به اختیار خود بتواند کاری را انجام دهد. بر این اساس اختیار انسان در طول مشیت و قضا و قدر خداوند است. یعنی خداوند خواسته که انسان توان خواستن و انتخاب کردن را داشته باشد. از همین رو اگر شما علتها و عوامل کاری را کاملاً فراهم و بر آن اقدام نمودید آن واقعه اتفاق خواهد افتاد. مثلاً اگر آتش و بنزین و اکسیژن را در کنارهم قرار دهید قطعاً انفجار رخ خواهد داد. این همان نظام متقن و تخلف ناپذیر هستی است. حال زمانی که اسباب و علل کاری را فراهم میسازید و آن کار صورت میپذیرد آیا بدون مشیت الهی صورت گرفته؟ مسلماً این چنین نیست ولی مشیت خدا چیزی زاید بر در دسترس قرار دادن همان اسباب و علل و تأثیر بخشی به آن نیست.
در مورد انسان هم مشیت او بر آزاد و مختار بودن انسان است. بنابراین فعالیتهای ارادی انسان جبراً از او صادرنمیشود و مستند به خواست آزاد خود اوست. در عین حال به مشیت الهی نیز استناد دارد به این معنا که اگر تکویناً نمیخواست چنین بشود به او آزادی و اختیار نمیداد و مانند دیگر اجزای طبیعی در مسیر واحدی انسان را به حرکت در میآورد. از این جاست که میبینیم برخلاف پندار برخی از متکلمین و مستشرقین، اسلام قایل به مشیت و تقدیر الهی است اما تقدیر به معنایی که گفتیم هرگز مستلزم جبر نیست.
برای توضیح این مطلب، به نکات ذیل دقت کنید:
الف – خدای سبحان هستی بخش کاینات است و هر چیزی در اصل وجود و گرفتن فیض، به ذات اقدس او وابسته است.
ب – هم چنانکه خداوند کاینات را آفریده است، به آنها نیز آگاهی و احاطه علمی دارد:
«أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ»؛[۱] «آیا کسی که آفریده است نمیداند؟»
یعنی، خدا به دو صورت بر اشیا احاطه دارد: یکی اشراف وجودی، دوم احاطه علمی؛ ولی هیچ یک با اختیار انسان تنافی ندارد. انسان با وصف اختیاری که خداوند به او بخشیده، در قبضهی قدرت حق قرار دارد. در این جا اگر انسان از خود اختیاری نداشته باشد، با وصف این که مشیت پروردگار بر انسان مختار قرار گرفته است، در آن صورت مشیت حق درباره انسان نافذ نبوده است.
به عبارت دیگر اختیار و آزادی انسان، در طول قدرت پروردگار خواهد بود.بنابراین از جمله اشیایی که در قبضهی قدرت حق قرار دارد، «اراده انسان» است؛ ولی نه بدینمعنا که اراده از انسان سلب گشته و او مجبور است؛ چون «اراده» ذاتاً با اختیار همراه است و معنا ندارد که گفته شود: «به کسی اراده داده شده است، ولی در عین حال آنکس اختیاری از خود ندارد». در این صورت انسان به جبر، مختار و با اراده است. به این شعر زیبا از مولوی دقت کنید:
میفشاند او میوه رادزدانه سخت آن یکی بر رفت بالای درخت
از خدا شرمت بگو چه میکنی؟ صاحب باغ آمد و گفت ای دنی
میخورد خرما که حق کردش عطا گفت از باغ خدا بندهی خدا
میزدش بر پشت و پهلوچوب سخت پس به بستش سخت آن دم بر درخت
میکشی این بیگنه را زارزار گفت آخر از خدا شرمی بدار
میزند بر پشت دیگر بندهاش گفت کز چوب خدا این بندهاش
من غلام و آلت فرمان او چوب حق و پشت و پهلو آن او
اختیار است اختیار است اختیار گفت توبه کردم از جبر ای عیار
بنابراین، قدرت مطلقه پروردگار نه تنها باعث جبر نیست، بلکه باعث اختیار و اراده انسان است.
یکی از اقسام علل، علتهای قریبه و بعیده است؛ مثلاً نوشته کاغذ، معلول حرکت قلم، و حرکت قلم معلول حرکت دست، و حرکت دست معلول اراده و اراده، معلول نفس انسان است و نفس ما نیز معلول ذات احدیت است. در اینجا ملاحظه میکنید که همه این علل حقیقی هستند و خدای سبحان نیز علت العلل انجام این رفتار (نوشتن) است. مولوی در تمثیل زیبایی این حقیقت را چنین بیان کرده است:[۲]
گفت با مور دگر این راز هم مورکی بر کاغذی دید او قلم
همچو ریحان و چو سوسن زار و ورد که عجایب نقشها آن کلک کرد
وین قلم در فعل فرع است و اثر گفت آن مو را صبح آن پیشه ور
کاصبع لاغر ز زورش نقش بست گفت آن مور سیم کزبازواست
مهتر موران فطن بود اندکی هم چنین میرفت بالا تا یکی
کان به خواب و مرگ گردد بیخبر گفت کز صورت مبینید این هنر
جز به عقل و جان نجنبد نقشها صورت آمد چون لباس و چون عصا
بی زتقلیب خدا باشد جماد بی خبر بود او که آن عقل و نژاد
گفتنی است که خدای سبحان هر کاری را از طریق علل و اسباب خودش انجام میدهد. امام صادق(علیه السلام) میفرماید:
«ابی الله ان یجری الاشیا الا بالاسباب»؛[۳] «خدای سبحان هر کاری را توسط اسباب ویژه خودش انجام میدهد».
و در مثال مذکور خداوند از طریق عقل، اراده، بازو و انگشت این نقش را ترسیم میکند. حال نقش «اراده» در این میان چه خواهد بود؟ خداوند از طریق ارادهی انسان، این نقش را میآفریند. این عمل تحت پوشش و در طول قدرت الهی است و در عین حال از روی اختیار انسان انجام گرفته است؛ چون ملاک در اختیار بودن فعل، وجود «اراده» است. فیض الهی را میتوان نظیر جریان الکتریسیته برای یک دستگاه «رایانه» دانست. از یک طرف اگر جریان الکتریسیته نباشد، همه چیز متوقف است. ولی از طرفی نمیتوان نقش دستگاه رایانه و کاری که انسان با آن انجام میدهد را نادیده گرفت. خدای سبحان به همه انسانها و آنچه انجام دادهاند و یا در حال انجام آن هستند و یا در آینده انجام خواهند داد احاطه علمیدارد؛ ولی نه بدینمعنا که چون خدا میداند، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، انجام خواهد شد. خدای سبحان چه چیزی را میداند؟ خداوند میداند که افراد بشر با اراده خود، چه چیزی را انتخاب کردهاند و چه چیزی را انجام میدهند. در اینجا علم الهی، نظیر دوربینی است که برای تلویزیونهای مداربسته نصب شده و هر آنچه در مقابل دوربین انجام میگیرد، منعکس میکند.
علم الهی نیز همه آنچه هست را نشان میدهد؛ چه از روی جبر، نظیر امور طبیعی یا از روی آزادی و اختیار، نظیر امور انسان. استادی دانشجوی خود را میشناسد و میداند که با وصفی که دارد، در امتحان با نمره عالی موفق خواهد شد، حال آیا این دانستن، اختیار و اراده را از دانشجو سلب میکند؟ دانستن خداوند نیز چنین است.
علم الهی به گذشته و آینده یکسان است؛ یعنی، همانگونه که خداوند به رفتار اختیاری انسان در گذشته آگاه است، نسبت به رفتار اختیاری انسان در آینده نیز عالم و آگاه است و همانطور که آگاهی به گذشته با اختیار انسان منافات ندارد، آگاهی نسبت به آینده نیز با اختیار انسان منافات ندارد. در یک گفت و شنودی، خیام سروده است:
من می خورم و هر که چو من اهل بود می خوردن من به نزد او سهل بود
می خوردن من حق ز ازل میدانست گر می نخورم علم خدا جهل بود
خواجه نصیر طوسی در جواب فرموده است:
گفتم که گنه به نزد من سهل بود این کی گوید کسی که او اهل بود
علم ازلی علت عصیان کردن نــزد عـقـــلا زغـایـــت جهل بــود
منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف:علیرضا حیدرزاده/پرسش وپاسخ دانشجویی
[۱] – ملک (۶۷)، آیه ۱۴٫
[۲] – دیوان مولوی، دفتر چهارم، ص ۲۷۵٫
[۳] – بحارالانوار، ج ۲۰، ص ۹۰٫
پاسخ دهید