تفسیر الآخر و الباطن و الظاهر چیست؟ و آیا در غیر از سوره حدید، چنین عبارتی ذکر نشده؟

پاسخ اجمالی

در قرآن کریم خداوند این  گونه معرفی شده است: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِیمٌ».
امام صادق(ع) در معنای «الْأَوَّلُ» فرموده: خداوند نخستین موجودی است که قبل از او اوّلى نبوده، و آغازى بر او مقدّم نیست، و «الاَخِرُ» یعنی هر چیز جز پروردگار جهانیان نابود شود و دگرگون گردد، تنها او است که همیشه به یک حالت بوده و باشد. در تبیین معنای ظاهر و باطن گفته شده: «الظاهر» یعنی حجت  هاى روشن و برهان  هاى نورانى و نشانه  های مختلف، که دلالت بر ربوبیت و صحت یکتا بودنش دارد و «الباطن» یعنى کسى است که از دیدگان پنهان است؛ یعنی ذاتش از اوهام و خیالات بشر مخفى مى‏ باشد و انسان نمی  تواند با حواس او را درک کند و یا به ذاتش دست یابد.

پاسخ تفصیلی

خداوند در قرآن برای تبیین توحید نزد مخاطبان می فرماید: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِیمٌ».[۱]
چنین توصیف و تعبیری در یک آیه و با این کلمات، تنها یک بار در قرآن آمده است. روایات مختلفی نیز پیرامون این صفات به بحث پرداخته  اند.
راوی می گوید: از امام صادق(ع) شنیدم در پاسخ کسى که از تفسیر آیه «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» پرسید، فرمود: خداوند نخستین موجودی است که قبل از او اوّلى نبوده، و آغازى بر او مقدّم نبوده  است (از چیزى قبل از خود به وجود نیامده)و پایانى است که انتها بودنش از جهت ختم و پایان  نیست، آن گونه که از صفت مخلوقات به نظر می  آید (چنان که گویند: فلانى آخرین فرزند فلان کس است از حیث این که دیگر بعد از او فرزندى نداشته است) و لکن خدا قدیم اوّل (دیرینه ‏اى است که هیچ چیز قبل از او نبوده و هیچ چیز بر او پیشى نگرفته بود) و آخرى است جاودانه و زوال ناپذیر که همیشه بوده و هست و خواهد بود، بدون ابتدا و انتها، پدید آمدن بر او وارد نیست، از حالى به حال دیگر نگردد، و آفریننده همه چیز است».[۲]
در روایت دیگری، امام کلمه باطن را با تفصیل بیشتر، این  گونه تفسیر می  کند: «ابن ابى یعفور می گوید: از حضرت صادق(ع) پیرامون قول خدا «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» پرسیدم و گفتم: معناى اول را فهمیدم و اما معنای کلمه آخر را شما برایم بیان کنید. امام فرمود: هر چیز جز پروردگار جهانیان نابود شود و دگرگون گردد. حال این نابودى و دگرگونى یا از خارج به او راه یابد یا رنگ و شکل و وصفش عوض شود و از زیادى به کمى و از کمى به زیادى گراید، تنها او است که همیشه به یک حالت بوده و خواهد بود، او است اول و پیش از هر چیز و او است آخر براى همیشه، صفات و اسمای گوناگون بر او وارد نشود، چنان که بر غیر او وارد شود، مانند انسان که گاهى خاک و گاهى گوشت و خون و گاهى استخوان پوسیده و نرم شده است و … ».[۳]
همچنین علما در تبیین معنای ظاهر و باطن آورده  اند: «الظاهر، یعنی حجت  هاى روشن و برهان  هاى نورانى و نشانه  های مختلف، دلالت بر ربوبیت و صحت یکتا بودنش دارد و همچنین دلالت دارد که هیچ موجودى نیست‏، مگر آن که شهادت به هستى او مى  دهد، و هیچ مخلوقى نیست مگر آن که پرده از توحیدش برمى ‏دارد. و الباطن یعنى کسى است که از دیدگان دیگران، پنهان است، پس او، هم «ظاهر» است و هم «مخفى»، ظاهر است از طریق دلایل و نشانه ها، ولى ذاتش از اوهام و خیالات بشر مخفى مى‏ باشد؛ یعنى ذاتش محجوب و پوشیده و در عین حال از طریق نشانه ‏ها آشکار است».[۴] مفسران دیگری نیز تفسیری نزدیک به این معنا را ذکر کرده اند.[۵]البته معانی دیگری نیز برای این صفات ذکر شده است.[۶]
آنچه ذکر شد مختصری از تفسیر آیه مورد بحث بوده است، ولی این صفات خداوند طبیعتاً بحث  های مفصلی را در علوم عقلیه به خصوص کلام و فلسفه اسلامی به خود اختصاص داده اند و حتی برخی از مفسران نیز بدان  ها پرداخته  اند؛[۷] شاید به همین جهت امام سجاد(ع) پیرامون این نوع از آیات فرموده اند: «: خداى عز و جل دانست که در آخر الزمان مردمى محقق و مو شکاف آیند از این رو سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و آیات سوره حدید را که آخرش «وَ هُوَ عَلِیمٌ‏ بِذاتِ الصُّدُورِ» است نازل فرمود، پس هر که براى خداشناسى غیر از این جوید هلاک است».[۸]

 

 

منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۱]. حدید، ۳: «اوّل و آخر هستى و پیدا و پنهان وجود همه اوست و او به همه امور عالم، داناست».

[۲]. شیخ صدوق، معانی الاخبار، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ص ۱۲، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، ۱۴۰۳ق؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ترجمه، محمدی شاهرودی، عبد العلی، ج ۱، ص ۲۶  – ۲۷، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۷ش.

[۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ۱، ص ۱۱۵، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق؛ کافی، ترجمه، مصطفوی، سید جواد، ج ۱، ص ۱۵۶، کتاب فروشی علمیه اسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.

[۴]. ابن فهد حلی، احمد، عده الداعی و نجاح الساعی، محقق و مصحح: موحدی قمی، احمد، ص ۳۲۱، دار الکتب الإسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۷ق؛ ابن فهد حلی، احمد، آیین بندگی و نیایش (ترجمه عده الداعی)، مترجم: غفاری ساروی، حسین، ص ۵۶۱، بنیاد معارف اسلامی، قم، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.

[۵]. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف،ج ۷، ص ۲۳۹، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۴۲۴ق؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲۳، ص ۲۹۸، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.

[۶]. تستری، ابومحمد سهل بن عبدالله، تفسیر التستری، تحقیق: عیون السود، محمد باسل، ص ۱۶۱، منشورات محمدعلی بیضون، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.

[۷]. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۲۹، ص ۴۴۴ – ۴۴۸، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق؛ صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تحقیق: خواجوی، محمد، ج ۶، ص ۱۵۳ – ۱۵۷، انتشارات بیدار، قم، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش.

[۸]. الکافی، ج ۱، ص ۲۳۰.