تفسیر آیه: «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً* إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ»، از نظر علامه طباطبائی چیست؟

پاسخ اجمالی

علامه طباطبائی در تفسیر آیه ۲۳و ۲۴ سوره کهف؛ یعنی این که باید کار فردا را به مشیت خدا (ان شاء اللَّه) مشروط کرد می گوید؛  چه این که خطاب آیه شریفه را منحصر به رسول خدا(ص) بدانیم و چه این  که بگوییم خطاب به آن حضرت و دیگران است، این آیه در بیان امرى است که آدمى آن را کار خود مى ‏داند، و به طرف مقابل خود وعده مى ‏دهد که در آینده این کار را مى ‏کنم.
قرآن کریم در تعلیم الهى خود تمامى آنچه که در عالم هستى وجود دارد – اعم از ذوات و آثار و افعال آنها- را مملوک خداوند به تنهایى مى  ‏داند که مى  ‏تواند در مملوک خود هر نوع تصرفى نموده و هر حکمى را جعل کند. کسى نیست که حکم او را تعقیب کند، و غیر خدا هیچ کس هیچ چیز را مالک نیست، مگر آنچه را که خداوند تملیکش کرده، و او را بر آن توانا نموده باشد. علاوه بر این بعد از تملیک هم باز خود او مالک و قادر بر آن است. به بیان دیگر، تملیک خدا مانند تملیک ما نسبت به یکدیگر نیست که وقتى چیزى به کسى تملیک کنیم دیگر خودمان مالک نیستیم. آیات قرآنى که بر این حقیقت دلالت کند، بسیار زیاد است که نیازی به بیان آنها نیست.
بنابر این، تمامى چیزهایی که در عالم وجود دارد که داراى افعال و آثارى هستند و ما آنها را سبب و فاعل و علت آن افعال و آثار مى ‏نامیم، هیچ یک مستقل در سببیت خود نیستند، و هیچ کدام در فعل و اثر خود بى نیاز از خدا نیستند، هیچ عمل و اثرى از آنها سر نمى‏ زند، مگر آن که خدا بخواهد؛ زیرا او است که آن را قادر بر آن کار کرده و در عین حال سلب قدرت از خود ننموده، تا آن فاعل بر خلاف اراده خدا اراده ‏اى کند.
به عبارت دیگر، هر سببى از اسباب عالم هستى، سبب از پیش خود نیست و سببیتش به اقتضای ذاتش نبوده، بلکه خداى تعالى او را قادر بر فعل و اثرش کرده و هر جا که فعل و اثرى از خود نشان دهد، مى ‏فهمیم که خدا خلاف آن را اراده نکرده است.
به بیان روشن تر، خداى تعالى راه رسیدن به اثر را برایش آسان و هموار کرده و اثر، خود را به اذن خدا بروز مى ‏دهد. اذن خدا همان قدرت خدا است، اذن خدا همان رفع موانع نمودن خدا است.
آیاتی که دلالت بر این مطلب کند فراوان است؛ مانند: «ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَهٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ».[۱] «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ».[۲]
پس انسان عارف به مقام پروردگار خود و کسى که خود را تسلیم پروردگار خویش ساخته، نباید هیچ وقت خود را سبب مستقل در امرى و کارى بداند، و خود را در آن کار بی نیاز از خدا تصور کند. انسان باید بداند که اگر مالک آن عمل و قادر بر آن است، خداى تعالى تملیکش نموده، و او را بر آن کار قادر ساخته، و ایمان داشته باشد که: «أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمیعا»؛[۳] نیروها همه از خدا است. ناگزیر هر وقت تصمیم مى ‏گیرد که عملى را انجام دهد، باید عزمش توأم با توکل بر خدا باشد، آن گونه که خود فرمود: «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ».[۴]
انسان هر وقت به کسى وعده  ‏اى مى ‏دهد و یا از کاری که در آینده می خواهد انجام دهد، باید به اذن خدا مقیدش کند، و یا به عدم مشیت خدا خلاف آن را؛ یعنی بگوید این کار را انجام می دهم اگر خدا غیر آن را نخواسته باشد. این معنا یعنى نهى از مستقل پنداشتن، معنایى است که از آیه شریفه به ذهن مى‏ رسد، بویژه با سابقه ذهنى که از قرآن کریم در باره این حقیقت داریم وقتى مى ‏شنویم: «و هرگز در مورد کارى نگو من فردا آن را انجام مى ‏دهم، مگر این که خدا بخواهد. آن هم با در نظر گرفتن آیات قبل که وحدانیت خدا را در الوهیت و ربوبیت بیان مى ‏کرد، همچنین آیات ما قبل این قصه را که آنچه در روى زمین است زینت داده خدا معرفى مى‏ نمود، و مى ‏فرمود: «خدا به زودى آنها را به صورت خاکى خشک و بى علف در مى ‏آورد».[۵] نیز با در نظر گرفتن این که یکى از چیزهایى که در روى زمین است، افعال آدمى است که خدا براى انسان زینتش داده و با آن آدمیان را امتحان مى ‏کند که آیا خود را مالک آن افعال مى ‏دانند یا خیر.
از همه اینها استفاده مى ‏شود که منظور از جمله «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً»، این نیست که شما کارهاى خودتان را به خود نسبت ندهید، و این کارها مال شما نیست، قطعاً منظور این نیست؛ چرا که ما مى ‏بینیم بسیارى از موارد خدا کارهاى پیامبر و دیگران را به خود آنان نسبت داده، و اصلاً امر مى ‏کند که کارهایى را به خودش نسبت دهد: «فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ»؛[۶] پس بگو عمل من براى من و عمل شما براى شما است. یا آن جا که می فرماید: «لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ»؛[۷] کارهاى ما براى خودمان و کارهاى شما براى خودتان است.
پس قرآن کریم اصل نسبت دادن افعال به فاعل را انکار نمى ‏کند، آن چیزى را که انکار کرده؛ این است که کسى براى خود و یا براى کسى و یا چیزى ادعاى استقلال در عمل و بى ‏نیازى از مشیت و اذن خدا کند. این است آن نکته ‏اى که جمله استثنایى «إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ» در مقام بیان آن است.
از همین جا روشن مى‏ شود که در جمله مذکور بایى به معناى ملابسه در تقدیر است، و استثنا هم استثنای مفرغ[۸] است که مستثنا را از همه احوال و از همه زمان ها بیرون مى ‏کند و تقدیرش این است که به هیچ چیز مگو – یعنى در باره هیچ چیز تصمیم نگیر- که من آن را فردا انجام مى ‏دهم. این حرف را در هیچ حالى از احوال و در هیچ زمانى مزن، مگر در یک حال و یک زمان، و آن حال و زمانى است که کلام خود را معلق بر مشیت خدا کرده باشى. به این که گفته باشى: من این کار را فردا انجام مى ‏دهم اگر خدا بخواهد که انجام دهم، یا اگر خدا نخواهد که انجام ندهم. به هرحال معناى «ان شاء اللَّه» مقید ساختن عمل خویش، به مشیت خدا است.[۹]

 

 

منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۱]. تغابن، ۱۱٫ «هیچ مصیبتى نمى ‏رسد، مگر به اذن خدا».

[۲]. یونس، ۱۰۰٫ «هیچ کسى نمى ‏تواند ایمان بیاورد، مگر به اذن خدا».

[۳]. بقره، ۱۶۵.

[۴]. آل عمران، ۱۵۹٫ «پس هر گاه تصمیمى گرفتى با توکل بر خدا انجام ده».

[۵]. کهف، ۸٫ «وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعیداً جُرُزا».

[۶]. یونس، ۴۱.

[۷]. شورى، ۱۵.

[۸]. مستثنا مفرغ آن است که مستثنا منه در کلام ذکر نشود؛ مانند ماجائنی الا زید که در اینجا مستثنا منه که «احد» باشد در کلام ذکر نشده است؛ یعنی در اصل چنین بوده: ما جائنی احد الا زید که احد به عنوان مستثنا منه محذوف است و در کلام نیامد.

[۹]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱۳، ص ۲۷۰- ۲۷۱، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۷ق؛ موسوى همدانى، سید محمد باقر، ترجمه المیزان، ج ‏۱۳، ص ۳۷۵-۳۷۸، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۷۴ش.