لطفاً به همراه تعریف فصاحت و بلاغت، نمونههایی از رعایت این قوانین را در قرآن نشان دهید.
تعریف فصاحت و بلاغت و علم معانی و بیان و بدیع در قرآن؟ و مثال در این موارد از آیات قرآنی را بیان کنید.
پاسخ اجمالی
وقتی در علوم تخصصی، صحبت از تعریف اصطلاحات به میان می آید، بدون تردید با تعریف های مختلفی از دیدگاه اندیشمندان و متخصصان آن علوم روبرو هستیم. فن بلاغت و علوم پیرامون آن نیز که در میان اندیشمندان عرب دارای جایگاه ویژه ای است، از این اختلاف به دور نبوده و نظریه پردازان بسیاری در تعریف اصطلاحات این علم سخن گفته اند. دانشورانی؛ نظیر جاحظ، سکاکی، علامه قزوینی، تفتازانی و بسیاری دیگر از بزرگان فن بلاغت، تعریف های دقیقی را ارائه نموده اند.[۱] ما به جهت سهولت فهم مخاطبان و پرهیز از تکلف به بیان تعریفی که مورد پذیرش اکثر آن بزرگان باشد اکتفا نموده و محققان عزیزی که تشنه ی مطالب عمیق تر هستند را به منابع اصیل ارجاع می دهیم.[۲]
فصاحت: این کلمه که در معنای لغوی به معنای آشکار شدن و بیان کردن است، در معانی مختلفی استعمال شده است که بی تردید برخی از آنها حقیقی و برخی نیز مجازی است.[۳] فصاحت پدیده ای است که هم وصف کلمه و کلام قرار گیرد و هم وصف متکلم. چنانچه در اصطلاح نیز برای کلمه فصیح و کلام فصیح دو تعریف مستقل بیان نموده و فرق هایی را شمرده اند که به اختصار به آن اشاره می شود.
کلمه فصیح: به کلمه ای می گویند که جاری بر قوانین به دست آمده از استقرای کلام عرب باشد و همچنین دارای تناسب حروف و کثرت استعمال در بین عرب زبان ها. در حقیقت وقتی کلمه ای را فصیح می دانیم که از سه عیب بر حذر باشد: ۱٫ تنافر در حروف؛ یعنی ناهنجاری و دشواری در گفتن و ناخوشایندی در شنیدن. ۲٫ عیب در هیبت و مخالفت قیاس لغوی. ۳٫ غرابت و ناآشنایی در معنا.
تنها معیار موجود در شناخت تنافر، ذوق سلیم است که در ادبیات فارسی نیز نمونه های فراوانی دارد مانند برخی کلمات این بیت در اشعار ناصرخسرو:
از پس دیوی دوان چو کودک لیکن
رود و می است و زلیبیا و لکانه
در زبان عربی نیز می توان به این نمونه از شعر امرؤالقیس اشاره نمود که کلمه «مستشزرات» دارای سختی در بیان است: «غَدائره مستَشزِرات الی العُلی».[۴]
مخالفت قیاس نیز به این معنا است که کلمه بر اساس قانون وضع واژه ها نباشد؛ مانند واژه «مطلّا» که به غلط از طلای فارسی و به شیوه اسم مفعول عربی پرداخته شده:
شهریارا چه بجا زد فلکت سنگ محک
تا تو باشی که طلا خرج کنی مطلّا نکنی
و یا مانند کلمه «أجلل» که بر خلاف قوانین صرف عربی ادغام نشده است:
الحمد لله العلیّ الأجلل؛ که از شاعری با نام ابو النجم نقل شده است.
غرابت نیز بدان معنا است که کلمه دارای کاربرد مأنوس با ذهن نباشد؛ مانند واژه «خُلُّخ» در این شعر حافظ:
گوی خوبی برید از خوبان خُلخ شاد باش
جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی
با این اوصاف هیچ کلمه ای را نمی توان در قرآن یافت که اندیشمندان و بلیغان زبان عربی تصریح به عدم فصاحت آن نمایند؛ و تمامی کلمات قرآن فصاحت خود را برای آنان که درکی از زبان عربی دارند حفظ کرده است.
کلام فصیح: این که یک کلام فصیح باشد، وابسته به این است که از بسیاری از عیوب لفظی و معنوی به دور بوده و دارای چهار قید مهم باشد:
۱ – نداشتن ضعف تألیف؛ یعنی عاری باشد از اشکالات ترکیبی و نحوی؛ مانند آنچه گاه به اشتباه گفته می شود «سنگ حجر الاسود را بوسیدم»! و یا مانند شعر مولوی که با تأخیر گنگ و لال، خلاف مقصود او فهمیده می شود:
مستمع چون تازه آمد بی ملال
صد زبان گردد به گفتن گنگ و لال
۲ – خالی بودن کلام از دشواری بیان؛ مانند این شعر:
تیر و تبر ببر ببر مرد تیز گر
گو تیر تیز کن تبر از تیر تیزتر
۳ – خالی بودن از پیچیدگی های لفظی و معنوی؛ مانند این شعر که فهم مقصود شاعر بسیار سخت و پیچیده است:
شمس اگر واقعه کرب و بلا را می دید
هشت از آن پنج معین به یقین گم می کرد
که مراد شاعر این است که هشت رکعت از نمازهای پنج گانه کم می شد.
۴ – فصاحت تمامی واژه ها که در مطلب قبل گذشت.
از این رو در تمامی عبارات قرآنی نیز این قوانین رعایت شده و هیچ عبارتی را که اندیشمندان زبان عربی آن را فاقد فصاحت بدانند یافت نمی شود؛ چنانچه غیر مسلمانان نیز در مبارزه طلبی چند صد ساله قرآن ناموفق مانده اند.
بلاغت: بلاغت یعنی یک عبارت در کنار فصاحت آن، به نوعی بیان شود که مطابق با مقتضای حال باشد؛ یعنی با سنجش شرایط و زمینه های گوناگون سخن، مانند شرایط زمانی و مکانی، شرایط گوینده و شنوندگان به نحو زیبا و صحیح ادا گردد. به قول حافظ شیرازی:
حکایت بر مزاج مستمع گوی
اگر دانی که دارد با تو حالی
از این رو گاهی شرایط به گونه ای اقتضا می کند که ما مطلب را با توضیح کامل بیان می کنیم و گاه ایجاز به خرج داده و مختصر و مفید ادا می نماییم. گاه کلمه ای را مقدم نموده و نکره می آوریم و گاه معرفه آورده و بر آن تأکید ویژه ای می ورزیم. به طور مثال در مورد مخاطبی که گمان به مخالفت او می رود باید کلاممان را با تأکید و شدت بیان کنیم.
در قرآن در تمامی موارد حال مخاطب و گوینده رعایت شده است. به عنوان نمونه در مورد فرستادگان عیسی چنین آمده است که وقتی در بار اول توسط مردم تکذیب شدند، گفتند: «إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُون»،[۵] که عبارت «إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُون» با إنّ و اسمیت جمله تأکید شده است؛ و وقتی برای بار دوم نیز مورد انکار واقع می شوند می گویند: «قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُون»[۶] که این بار علاوه بر تأکیدات قبلی، لام تأکید نیز بر کلمه مرسلون اضافه شده است.
در نهایت دریافتیم که با علم لغت، صرف، نحو و ذوق برخی پایه ها و منابع بلاغت مشخص می گردد و تنها دو چیز باقی می ماند که باید برای شناخت منبع و مرجع آن فکری نمود: ۱٫ اشتباه نکردن در ادای مقصود، ۲٫ گریز از تعقید و پیچیدگی معنوی.
علم معانی: بلاغیون علم معانی را برای احتراز از اشتباه اول یعنی اشتباه در ادای مقصود بنا نهاده اند؛ یعنی علم معانی علمی است که با آن، حالات هماهنگی الفاظ عربی با مقتضای حال شناخته می شود؛ از این رو در علم معانی به مباحثی؛ چون: قصر و حصر، فصل و وصل، ایجاز و اطناب، برخی احوالات متعلقات فعل و غیره که معمولاً در هشت باب جمع آوری شده است، پرداخته می شود.
از مشهورترین این موارد، آن مطالبی است که در مورد استفهام، امر و نهی مجازی بیان می گردد. مثلاً گاهی استفهامی بیان می شود و مقصود آن توبیخ و محکوم کردن طرف مقابل است؛ مانند: «قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَ صَلاَتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ».[۷]
و یا مانند آن جا که فعل امر به جهت بیان عجز مخاطب به کار می رود: «وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِین».[۸] که در این جا فعل امر به معنای درخواست حقیقی نیست، بلکه برای بیان عجز و ناتوانی بشر در آوردن مثل و مانند برای قرآن است.
علم بیان: علم بیان برای پرهیز از اشتباه دوم، یعنی پرهیز از پیچیدگی معنوی وضع شده است. در حقیقت علم بیان، دانشی است که به وسیله آن، ایراد یک معنا با شیوه ها و ترکیب های گوناگون شناخته می شود، ترکیب هایی که وضوح دلالتشان بر آن معنا متفاوت است؛ از این رو در علم بیان به موضوعاتی؛ چون حقیقت و مجاز، تشبیه، کنایه و استعاره و مسائل آن پرداخته می شود. تشبیه مانند: «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً».[۹]
و یا مجازی که در این آیه به کار رفته و دست خداوند مجاز از قدرت او آمده است: «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِم».[۱۰]
علم بدیع: علم بدیع، دانشی است به متعلقات علم بلاغت می پردازد؛ یعنی پس از مراعات تمامی موارد؛ مانند فصاحت کلمه و کلام و مراعات حال مخاطب و ادای کلام مطابق با مقتضای حال، چگونه بتوانیم عبارت را به شکلی زیباتر بیان نماییم؛ مانند استفاده از آرایه هایی؛ چون مراعات نظیر، جناس، تضمین، استخدام و غیره که در قرآن کریم نیز نمونه های مشابه بسیاری دارد؛ مانند جناسی که بین حروف این آیه قرار دارد: «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَه».[۱۱] برخی از اندیشمندان علم بلاغت این محسنات کلام را تا بیش از ۵۰ مورد شمرده اند.
یکی از آیات قرآن که بسیاری از بلاغیون را متحیر ساخته و در آن علاوه بر مجازات زیبایی که وجود دارد، دارای بیش از ۲۰ مورد از فنون بلاغی مختلف است، آیه ۴۴ سوره هود است: «وَ قیلَ یا أَرْضُ ابْلَعی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعی وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَ قیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمین»،[۱۲] که جهت فهم و بررسی آن فنون می توانید به کتب مفصلتر رجوع نمایید.[۱۳]
منبع:اسلام کوئست
پی نوشت:
[۱] . برای مشاهده این نظریات می توانید به این کتاب مراجعه نمایید: فوال عکاری، انعام، المعجم المفصل فی علوم البلاغه، ذیل هر یک از مداخل، دار الکتب العلمیه، بیروت، ۲۰۰۶م.
[۲] . غالب مطالب مطرح شده در این نوشتار از کتاب مختصر تفتازانی و شرح فارسی نوشته شده بر آن؛ یعنی کرانه ها می باشد؛ تفتازانی، سعد الدین، مختصر المعانی علی تلخیص المفتاح، انتشارات اسماعیلیان، قم، ۱۳۸۳ش؛ عرفان، حسن، کرانه ها شرح فارسی کتاب مختصر المعانی، انتشارات هجرت، قم، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
[۳]. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج ۱، ص ۳۲۹، ذیل ریشه فصح، دار الکتب العلمیه، بیروت؛ نزدیک به ۱۱ معنا برای آن شمرده است.
[۴] . گیسوان گرد شده اش به سوی بلندی ها بر آمده بود.
[۵] . «زمانى که دو فرستاده را به سوى آنان فرستادیم، ولى آن دو را انکار کردند و با پیامبر سومى آنان را تقویت کردیم، پس [همگى] گفتند: ما را به سوى شما فرستاده اند». یس، ۱۴.
[۶] . «گفتند: پروردگارمان مى داند که یقیناً ما به سوى شما فرستاده شده ایم». یس،۱۶.
[۷] . «گفتند: «اى شعیب، آیا نماز تو به تو دستور مى دهد که آنچه را پدران ما مى پرستیده اند رها کنیم، یا در اموال خود به میل خود تصرّف نکنیم؟». هود، ۸۷.
[۸] . «و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کرده ایم شک دارید، پس – اگر راست مى گویید- سوره اى مانند آن بیاورید و گواهان خود را – غیر خدا- فرا خوانید». بقره، ۲۳.
[۹] . «و کسانى که کفر ورزیدند، کارهایشان چون سرابى در زمینى هموار است که تشنه، آن را آبى مى پندارد». نور، ۳۹.
[۱۰] . «دست خدا بالاى دست هاى آنان است». فتح، ۱۰.
[۱۱] . «واى بر هر بدگوى عیب جویى». همزه، ۱.
[۱۲] . «و گفته شد: «اى زمین! آب خود را فرو بر، و اى آسمان، [از باران] خوددارى کن.» و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتى] بر جودى قرار گرفت.» و گفته شد: «مرگ بر قوم ستمکار.». هود، ۴۴.
[۱۳] . درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج ۴، ص۳۶۰، دار الارشاد، سوریه، ۱۴۱۵ق.
پاسخ دهید