یکی از مهمترین دستاویزهای وهابیان برای تکفیر مسلمانان مسئله توسل به اولیای الهی است. این تفکر که بیشتر ابنتیمیه و محمد بنعبدالوهاب آن را ترویج کردهاند، ازهمان ابتدا مورد انتقاد علمای مسلمان قرار گرفت. مذهب حنفی نیز که بزرگترین مذهب اهلسنت است، در مقابل این تفکر موضع گرفته است. اهمیت پرداختن به مسئله آنجاست که وهابیان سعی کردهاند عقاید ابوحنیفه و احناف را مطابق عقاید خود جلوه دهند که این مسئله باعث ریختن خون عده زیادی از مسلمانان بیگناه میشود. مقاله حاضر ابتدا به دیدگاه وهابیت درباره اقسام توسل و سپس موارد اختلافی میان این فرقه با مذهب حنفی پرداخته است. موارد اختلاف به قرار ذیل است: توسل به حق و جاه اولیا، توسل به دعای اولیا بعد از وفات، استعانت و استغاثه از اولیا بعد از وفات آنها، طلب فیض از قبور اولیا و طلب شفاعت بعد از وفات آنها. پس از جستجو در کتابهای حنفیان مشخص شد که بسیاری از بزرگان حنفی، دیدگاه وهابیت را در مورد توسل نپذیرفتهاند و حتی کتابهایی در رد دیدگاه وهابیت نوشتهاند.
- توسل به حق و جاه اولیا
- دیدگاه علمای حنفی
- الف) دسته اول
- ب) دسته دوم
- توسل به دعای اولیای الهی در بعد از وفات
- الف) دیدگاه ابنتیمیه
- ب) دیدگاه علمای حنفی
- استعانت و استغاثه از اولیای الهی در حال ممات
- الف) دیدگاه ابنعبدالوهاب
- ب) دیدگاه حنفیان
- طلب فیض از قبور اولیا
- الف) دیدگاه وهابیان
- ب) دیدگاه علمای حنفی
- طلب شفاعت از اولیا بعد از وفات
- الف) دیدگاه وهابیان
- ب) دیدگاه حنفیان
- زیارتنامه پیامبر و طلب شفاعت
- منابع:
- پی نوشتها
مهمترین دستاویز وهابیت برای تکفیر و مهدورالدم دانستن مسلمانان، مسئله توسل به اولیای الهی است. از زمانی که ابنتیمیه و محمد بنعبدالوهاب توسل را شرک آمیز دانستند، بسیاری از علمای اسلامی از مذاهب مختلف در مقابل این تفکر موضع گرفتند و مطالبی را در رد آن بیان کردند. از مهمترین فرقه های اهل سنت که در مقابل افکار وهابیت موضع گرفت، مذهب حنفی است. این مذهب بزرگترین مذهب فقهی اهل سنت است که تعداد زیادی از مسلمانان پیرو آن هستند. اختلاف احناف با وهابیت، هم در امور فقهی و هم در امور اعتقادی است. در اینجا سعی میکنیم دیدگاه علمای حنفی را در مورد مسئله توسل به اولیای الهی و تضاد فکری آنها با وهابیت را در این زمینه بیان کنیم.
دیدگاه وهابیت در مورد انواع توسل در نمودار زیر آمده است:
[۱][۲]
در مواردی که وهابیت توسل را جایز دانسته، علمای حنفیه نیز آن را جایز شمردهاند؛ لذا جای تفصیل و بیان دیدگاه آنها نیست. آنچه در ادامه بیان خواهد شد، در خصوص مواردی است که وهابیت توسل را جایز نمیداند. البته وهابیت تلاش کرده است بقیه فرق اسلامی را با خود همراه سازد و اینگونه القا کند که نگرش آنان مورد اتفاق بسیاری از مسلمانان از جمله احناف است، اما واقعیت این است که بسیاری از بزرگان و علمای مذهب حنفی دیدگاه آنان را نپذیرفته اند که کلام بعضی از آنها را خواهیم آورد.
توسل به حق و جاه اولیا
منظور از توسل به حق و جاه اولیا این است که جایگاه اولیای الهی نزد خداوند واسطه برای آمرزش یا برآورده شدن حاجات قرار گیرد. البته مقصود از حق اولیا، حقّی است که خداوند به آنان لطف کرده و آنان را صاحبان حق قرار داده است. معنای این سخن آن نیست که بندگان و صالحان، حقی ذاتی بر خدا دارند که خدا باید آن را ادا کند، بلکه همه حقوق، از آنِ خداست.
مشروعیت این نوع توسل مورد اتفاق اکثر مسلمانان به جز ابنتیمیه و وهابیت است و بعضی از محققین معتقدند که تحریم آن از بدعتهای ابنتیمیه است.[۳] بعد از ابنتیمیه، وهابیت عَلَم تحریم این توسل را برداشت. ابنتیمیه سعی کرده اینگونه القا کند که توسل به حق اولیا مورد اتفاق همه علمای اهلسنت از جمله ابوحنیفه بوده است. لذا وی بعد از بیان جمله «أسألک بجاه نبیّنا أو بحقّه» میگوید: «به درستی که این از چیزهایی است که انجام دادنش از بعضی از متقدمین نقل شده است و بین آنها مشهور نبوده، بلکه دلالت بر نهی از آن شده؛ کما اینکه از ابوحنیفه و ابو یوسف و غیر آنها نقل شده است».[۴] وی معتقد است که ابوحنیفه این نوع از توسل را حرام میداند.[۵]
بنباز، مفتی سابق عربستان، میگوید:
اما سخن آن کسی که میگوید: «أسأل الله بحق أولیائه أو بجاه أولیائه أو بحق النبی أو بجاه النبی»، شرک نیست، نزد جمهور اهل علم، بدعت و از اسباب شرک است؛ زیرا دعا عبادت است و کیفیت دعا از امور توقیفیه است و از پیامبر(ص)آنچه دلالت بر مشروعیت یا اباحه توسل به حق یا مقام یکی از خلق کند، ثابت نشده است. پس برای مسلمان بیان توسلی که خداوند تشریع نکرده، جایز نیست.[۶]
دیدگاه علمای حنفی
اما با دقت در کتب احناف معلوم میشود که آنها این نوع از توسل را جایز میشمرند و میتوان آنها را به دو دسته تقسیم کرد: الف) علمایی که خود این گونه متوسل شدهاند یا از بیان آنها جواز فهمیده میشود. ب) کسانی که آن را مکروه میشمرند. در ادامه دیدگاه هریک از این دو گروه بیان میشود.
الف) دسته اول
گروه نخست کسانیاند که توسل به حق یا جاه را جایز میشمرند یا در عباراتشان اینگونه متوسل شدهاند؛ از جمله علمای زیر:
۱ – ابو منصور ماتریدی[۷] (م۳۳۳ق) در تفسیر خود توسل یهود به حق پیامبر(ص) را قبل از بعثت بیان میکند و میگوید: «آنها میگفتند: اللهم انصرنا بحق نبیک الذی تبعثه…».[۸]
۲ – نصر بن محمد بن احمد بن ابراهیم سمرقندی[۹] (م ۳۷۳ق) نیز توسل یهودیان بهحق پیامبر را بیان میکند.[۱۰] وی در جای دیگر از توسل حضرت آدم(ع) به حق پیامبر اسلام(ص) سخن میگوید.[۱۱]
۳ – ابو بکر محمد بن ابی اسحاق کلاباذی[۱۲] (م۳۸۰ق) میگوید: «از خداوند کمک میخواهم و بر او توکل میکنم و بر پیامبر درود میفرستم و به او توسل میجویم».[۱۳]
۴ – یوسف بنابیبکر سکاکی خوارزمی[۱۴] (م ۶۲۶ ق) میگوید: «خداوند را بخاطر کمالش شکر و از او مسئلت دارم که به حق محمد و آل محمد در باقی آن توفیق عطا کند.»[۱۵]
۵ – عبدالقادر بنابیالوفاء[۱۶](م۷۷۵ق) میگوید: «أسأل الله العظیم بجاه رسول الله (صلى الله علیه وسلم)».[۱۷]
۶ – بدرالدین عینى[۱۸] (م۸۵۵ق) میگوید: «از خداوند میخواهیم که با توسل به پیامبر و خاندانش و صحابه کرام بر پایان رساندن کتاب کمک کند».[۱۹]
۷ – زبیدی حنفی[۲۰] (م۸۹۳ ق) میگوید: «از خداوند تعالی خواستار نفع رساندن به آن است… به قدر و منزلت محمد (صلی الله علیه و آله و صحبه اجمعین)».[۲۱]
۸ – عصام الدین طاشْکُبْریزَادَهْ[۲۲] (م۹۶۸ق) میگوید: «خداوندا، بر او رحمتت را بفرست و رحمتت را بر والدم بفرست، کما اینکه در حالی که کوچک بودم، مرا تربیت کردند و بین من و آن دو رحمتی پایدار قرار ده به حرمت پیامبرت محمد(ص)».[۲۳]
۹ – حاج خلیفه حنفی[۲۴] (م۱۰۶۷ق) میگوید: «(خداوند) به حرمت امین وحیش بدنهای ما را از آتش برافروخته محافظت کند».[۲۵]
۱۰ – حسن بنعمار بنعلی شرنبلالی حنفی[۲۶] (م۱۰۶۹ق) میگوید: «اللهم أنی أتوسل إلیک بحبیبک المصطفى»[۲۷] وی درجای دیگر میگوید: «از فضل خداوند بخشش و سلامت میخواهم به عزت و شرف سید ما محمد(ص)».[۲۸]
۱۱ – شهابالدین احمد خفاجی مصری حنفی[۲۹] (م ۱۰۶۹ق) توسل یهود به حق پیامبر قبل از بعثت را نقل کرده است.[۳۰]
۱۲ – عبدالرحمن بنمحمد بنسلیمان کلیبولی[۳۱] (م۱۰۷۸ق) میگوید: «إیانا بجاه نبیه».[۳۲]
۱۳ – حصفکی شامی[۳۳] (م۱۰۸۸ ق) در کتاب رد المحتار علی الدر المختار میگوید: «پس از خداوند میخواهم توفیق و قبول به قدر و منزلت پیامبر(ص)».[۳۴]
۱۴ – اسماعیل حقی بنمصطفى استانبولی حنفی[۳۵] (م۱۱۲۷ق) میگوید:
حضرت آدم(ع) برای استجابت دعا و قبولی توبهاش، سید کونین را وسیله توسل به سوی خداوند قرار داد؛ کما اینکه در حدیث آمده است: چون حضرت آدم به خطای خود اعتراف کرد، عرض کرد: «یا رب أسألک بحق محمد أن تغفر لی…». آن را بیهقی روایت کرده و از جمله توسل آدم به پیامبر است، زمانی که فرمود: «إلهی بحق محمد أن تغفر لی».[۳۶]
۱۵ – احمد بنمحمد بناسماعیل طحطاوی حنفی[۳۷] (م۱۲۳۱ق) در کتاب شرح مراقی الفلاح در ادامه کلام «بجاه سیدنا محمد (صلى الله علیه وسلم)» میگوید: «به آن (توسل به) حرفش را پایان داد، به دلیل آنچه وارد شده که به منزلتم توسل بجویید. پس به درستی که قدر و منزلتم نزد خداوند بزرگ است».[۳۸]
۱۶ – ابنعابدین[۳۹] (م۱۲۵۲ق) میگوید: «ببخشاید آنها(والدین)و اولادش و مشایخش و کسی را که حقی بر او است، به عزت و شرافت سید الانبیاء و المرسلین».[۴۰]
وی در ابتدای شعری چنین میگوید: «توسل إلی الله الجلیل بأقطاب».[۴۱]
۱۷ – محمود آلوسی بغدادی[۴۲](م۱۲۷۰ق) در روح المعانی مینویسد: «من در توسل به خداوند، به منزلت پیامبر(ص) نزد خداوند، چه زنده باشد و چه مرده، منعی نمیبینم».[۴۳]
۱۸ – محمدخلیل مراد حسینی حنفی[۴۴] (م۱۲۰۶ق) میگوید: «خداوندا، به سوی تو بهوسیله او (پیامبر اکرم(ص)) متوجه میشویم؛ زیرا او وسیله بزرگی است برای کسی که تمسک جوید بهوسیله پیامبر. خداوندا، درود بفرست بر او».[۴۵]
۱۹ – عبد الرحمن بنحسن جبرتی المؤرخ[۴۶] (م۱۲۳۷ق) میگوید: «در آن مورد به خداوند به وسیله محمد(ص) متوسل میشود؛ زیرا او واسطه بین خدا و خلقش است».[۴۷]
۲۰ – احمد عارف[۴۸] (م۱۲۷۵ ق)، از علمای قرن سیزده، میگوید: «خداوندا، این پادشاه مهربان را به منزلت سیدالمرسلین و خاتم النبیین تأیید کن».[۴۹]
۲۱ – خلیل احمد سهارنپوری[۵۰] (م۱۳۴۶ق) درباره دیدگاه علمای دیوبند که به تأیید جمعی از علمای حرمین، شبه قاره، مصر، سوریه و سایر بلاد رسیده است، در خصوص توسل میگوید:
نزد ما و نزد مشایخ ما توسل به انبیا و صلحا و اولیا و شهدا و صدیقین در دعاها، چه در حیات و چه در وفات آنها، اینگونه جایز است که شخص در دعایش بگوید: پروردگارا، من بهسوی تو به فلان بزرگوار توسل میکنم که دعای مرا مستجاب کنی و حاجتم را بر آوری.[۵۱]
۲۲ – انورشاه کشمیری[۵۲] (۱۳۵۲ق) بعد از بیان توسل عمر به عباس، عموی پیامبر، میگوید که این توسل فعلی است و توسل دیگری وجود دارد و آن توسل قولی است، به اینکه بگویی: «اللهم بوسیله فلان أو بحرمه فلان أو ببرکه فلان أو بحق فلان» بدون نیاز به حضور شخص.[۵۳]
۲۳ – محمد زاهد کوثری[۵۴] (م۱۳۷۱ ق) معتقد است توسل به جاه پیامبر را اولین بار ابنتیمیه حرام کرد و کسی قبل از او این حکم را نداد.[۵۵] وی در کتاب محق التقول فی مسأله التوسل[۵۶] احادیثی در تأیید توسل به حق و جاه پیامبر میآورد .
۲۴ – محمد زکریا کاندهلوی[۵۷] (م۱۴۰۲ق) در کتاب فضائل اعمال توسل حضرت آدم(ع) به حق پیامبر(ص) را بیان میکند.[۵۸]
ب) دسته دوم
دسته دوم کسانیاند که توسل به حق انبیا و اولیا را مکروه میدانند. آنچه در کتب فقهی علمای حنفی بیان شده، این است که ابوحنیفه توسل به حق را مکروه دانسته و این مسئله در کتب علمای ذیل بیان شده است:
۱ – علاءالدین کاسانی حنفی[۵۹] (۵۸۷ق) میگوید: مکروه است که شخص در دعایش بگوید: «أسألک بحق أنبیائک ورسلک وبحق فلان».[۶۰]
۲ – علی بنابیبکر فرغانی مرغینانی[۶۱](م۵۹۳ق) مینویسد: مکروه است که شخص در دعایش بگوید: «بحق فلان أو بحق أنبیائک ورسلک».[۶۲]
۳ – فخرالدین عثمان بنعلی زیلعی حنفی[۶۳] (م۷۴۳ق) میگوید: برای فرد مکروه است در دعایش بگوید: «حق فلان، وکذا بحق أنبیائک، وأولیائک أو بحق رسلک أو بحق البیت أو المشعر الحرام».[۶۴]
۴ – محمد بنفرامرز مشهور به ملا خسرو[۶۵] (م ۸۸۵ق) میگوید: مکروه شده در هنگام دعا گفتن «بِحَقِّ فُلَانٍ» یا «بحق أنبیائک أو أولیائک أو رسلک أو بحق البیت أو المشعر الحرام».[۶۶]
۵ – گروهی از علمای هند به ریاست نظام الدین بلخی (م۱۰۳۶ ق) میگویند: بر فرد مکروه است که در دعایش بگوید: «حق فلان، وکذا بحق أنبیائک، وأولیائک أو بحق رسلک أو بحق البیت أو المشعر الحرام». [۶۷]
توسل به دعای اولیای الهی در بعد از وفات
الف) دیدگاه ابنتیمیه
منظور از این توسل این است که شخص از اولیای الهی، در حالی که از دنیا رفتهاند، بخواهد که برای او دعا کنند. محمد بنعبدالوهاب میگوید:
مشرکین در زمان ما همانطور که شب و روز خداوند را میخوانند…، مرد صالحی مثل لات و نبی ما عیسی را میخوانند. دانستی که رسول الله با کفار بهدلیل همین شرک مبارزه، و آنها را به عبادت خالص خداوند دعوت کرد… . جنگ رسول خدا با آنها به این جهت بود که دعا همهاش برای خداست.[۶۸]
ب) دیدگاه علمای حنفی
۱ – عبدالله بناحمد بنمحمود النسفی[۶۹] (م۷۱۰ق): در تفسیر آیه (و لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا)؛[۷۰] «اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند، پیش تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند و پیامبر [نیز] براى آنان طلب آمرزش مىکرد، قطعاً خدا را توبه پذیرِ مهربان میافتند»، حدیثی را بیان میکند که شخصی اعرابی کنار قبر پیامبر رفت و این آیه را خواند و طلب اسغفار کرد و بخشیده شد.[۷۱] احمد بنمحمد بنإسماعیل طحطاوی حنفی(م۱۲۳۱ق) میگوید: بعضی از عارفین ذکر کردهاند که ادب در توسل این است که توسل بجوییم به ابوبکر و عمر به سوی پیامبر اکرم۶٫[۷۲]
۲ – محمد حسن خان سرهندی مجددی[۷۳] (۱۳۴۶ق) میگوید: اصول ما به النزاع در میان مقلدین و غیر مقلدین چهار چیز است: تعظیم برای غیر خداوند، توسل به ارواح صالحان واستمداد از آنها، ندا بر غایب و سماع الموتى، و پیروی وتقلید ارباب مذاهب چهارگانه. این هر چهار چیز را وهابیت شرک وکفر وبدعت میدانند.[۷۴]
۳ – محمد عابد سندی حنفی[۷۵] (ت۱۲۵۷ق) بعد از بیان حدیثی که میگوید بلال بنحارث در کنار قبر پیامبر(ص)طلب باران کرد، میگوید: طبق این داستان، آن حضرت در برزخ، از درخواست صحابیاش آگاه است و برای او دعا میکند. بنابراین درخواست از پیامبر(ص) برای طلب باران و غیر آن جایز است؛ همانگونه که در زمان حیات پیامبر جایز بود.[۷۶]
۴ – محمد عاشق الرحمن قادری حبیبی میگوید:
صحابه بر جواز توسل به پیامبر(ص) بعد وفاتش در زمان عمر و عثمان بنعفان اجماع کردهاند، زمانی که مردی به سوی قبر پیامبر(ص) آمد و گفت: یارسول الله، استسق لامتک فإنهم قد هلکوا… .[۷۷] پس هیچیک از صحابه حاضر و کسانی که بعد از آنان آمدند، آن اقدام را انکار نکردند. پس این اجماعِ سکوتی از طرف صحابه و تابعین است.[۷۸]
۵ – محمد عمر ملازهی سربازی (م۱۴۲۸ق) در کتاب مجالس قطب الارشاد در جواب این سؤال که «آیا صحت دارد که میگویند: اولیای خداوند متعال در حیات و ممات میتوانند تصرفاتی در زندگی داشته باشند»، میگوید:
اگر هم عقیده داشته باشد که فلان بزرگ و ولیّ که مرده است، اگر خداوند متعال بخواهد به وسیله فرشته ها به او خبر دهد که فلان کس با مشکل مواجه است و گرفتاری دارد، شما اجازه دارید که از دربار من درباره مشکل وی طلب گشایش کنید و او بدون اذن پروردگار نمیتواند تصرف داشته باشد، جایز است.[۷۹]
وی در کتاب دیگرش مینویسد:
حضرت حکیم الامه در فتاوی امدادیه (ج۵، ص۳۶۳) استعانت و استمداد را پنج قسم کرده است…(در قسمت سوم چنین میگوید:) اینکه معتقد است این زنده یا مرده علم غیب و قدرت مستقل ندارد و طریق استعانت او هم به طریق شرعی ثابت است، این صورت جایز است؛ مثلاً شخصی بزرگ را میگوید که برای شفای مرض و مشکل من دعا کنید.[۸۰]
۶ – عبدالهادی محمد الخرسه[۸۱] کتابی به نام الإسعاد فی جواز التوسل والاستمداد نوشته است که در آن بعد از بیان حدیث «طلب باران در کنار قبر پیامبر» میگوید: محل استدلال این است که او صحابی یا تابعی بود و عمر و غیر او نیز او را منع نکردند؛ پس اجماعی است.[۸۲]
۷ – وهبی سلیمان غاوجی،[۸۳] از علمای معاصر حنفی، چنین میگوید:
توسل در میان پیامبران و نیز رسول گرامی اسلام(ص) امری شناخته شده است. صحابه رسول خدا و تابعان آنها نیز این مسئله را پذیرفته و به آن عمل میکردند. عالمان دین نیز توسل را یکی از شیوههای دعا و وسیلهای برای تقرب به درگاه خداوند میدانستند. آنان توسل را فقط عبادت خدا قلمداد میکردند و گمان آنها بر این نبود که انسان زنده، هرچند پیامبر(ص)، میتواند بدون اراده خداوند، سود و زیانی به دیگران برساند و کاری را بدون مشیت الهی انجام دهد. برای مردگان نیز چنین تصوری میان آنها وجود نداشت.[۸۴]
یکی دیگر از مواردی که نشان میدهد علمای حنفی توسل به دعای پیامبر(ص) و غیر آن را جایز میشمرند، زیارتنامهای است که علمای سرشناس حنفی آن را در کتابهایشان بیان کردهاند که در ادامه به قسمتهایی از آن اشاره میشود.
عبدالله بنمحمود بنمودود موصلی حنفی[۸۵] (م۶۸۳ق) در کتاب الاختیار لتعلیل المختار،[۸۶] ابنهمام حنفی[۸۷](م۸۶۱ق) در کتاب فتح القدیر،[۸۸] و عبدالرحمن بنمحمد بنسلیمان کلیبولی (م۱۰۷۸ق) در کتاب مجمع الأنهر فی شرح ملتقى الأبحر،[۸۹] گروهی از علمای هند به ریاست نظامالدین بلخى (م۱۰۳۶ ق) در کتاب الفتاوی الهندیه،[۹۰] و رشید احمد گنگوهی[۹۱] (م۱۳۲۳ق) ترجمه مولوی عبدالرحمن ملازهی[۹۲] در کتاب زبدهالمناسک،[۹۳] محمد زکریا کاندهلوی (م۱۴۰۲ق) در کتاب فضائل حج[۹۴] و عبدالحمید طهماز[۹۵] (م۱۴۳۱ق)[۹۶] در کتاب الفقه الحنفی فی ثوبه الجدید، در قسمتی از زیارت پیامبر(ص) این عبارت را آوردهاند: «یا رسول الله أسألک الشفاعه و أتوسل بک إلی الله فی أن أموت مسلماً علی ملّتک و سنتک؛ ای پیامبر خدا، من از تو شفاعت میطلبم و تو را به بارگاه خدا وسیله قرار میدهم که من در حال مسلمانی بر دین و سنت تو بمیرم».
بعضی از علمای حنفی که عبارتاند از عبدالله بنمحمود بنمودود موصلی حنفی(م۶۸۳ق)،[۹۷] ابوالبقاء محمد بنأحمد بنمحمد ابنالضیاء مکی حنفی[۹۸] (م۸۵۴ق)،[۹۹] گروهی از علمای هند به ریاست نظامالدین بلخى (م۱۰۳۶ق)،[۱۰۰] و رشید احمد گنگوهی (م۱۳۲۳ق) ترجمه مولوی عبدالرحمن ملازهی[۱۰۱] در کتب خود زیارتنامه خلیفه اول و خلیفه دوم را ذکر کردهاند که در در قسمتی از آن چنین بیان شده است: «…جئناکما نتوسل بکما إلى رسول الله لیشفع لنا».
نکته شایان توجه این است که بعضی میگویند فقط توسل به پیامبر(ص)جایز است؛ در حالی که از این زیارتنامه معلوم میشود علمای حنفی توسل به غیر پیامبر(ص) را نیز جایز میدانند.
استعانت و استغاثه از اولیای الهی در حال ممات
الف) دیدگاه ابنعبدالوهاب
محمد بنعبدالوهاب میگوید: کسی که به مخلوقی از ملک مقرب یا نبی مرسل یا ولیّ یاصحابی و غیرصحابی یا صاحب قبر… شرک بورزد یا به او استغاثه کند[۱۰۲] یا به او استعانت جوید[۱۰۳] در آنچه جز از خداوند طلب نمیشود یا او را به صورت استغاثه یا استعانت بخواند…، به تحقیق کفر ورزیده است.[۱۰۴]
ب) دیدگاه حنفیان
دیدگاه پیروان مذهب حنفی در مورد این نوع توسل چنین است:
۱ – عبدالحق محدث دهلوی[۱۰۵] (م۱۰۵۲ ق): وی بعد از بیان توسل شافعی به قبر ابوحنیفه و… میگوید:
یکی از مشایخ عظام گفته است: دیدم چهار کس را از مشایخ که تصرف میکنند در قبور خود مانند تصرفهای ایشان در حیات خود یا بیشتر و شیخ معروف کرخی و شیخ عبدالقادر جیلانی و دو کس دیگر را از اولیا شمرده و مقصود حصر نیست، آنچه خود دیده و یافته، گفته است.
و احمد بنمرزوق که از اعاظم فقها و علما و مشایخ دیار مغرب است، گفت که روزی شیخ ابوالعباس حضرمی از من پرسید: امداد حیّ قویتر است یا امداد میت؟ من بگفتم: قومی میگویند که امداد حیّ قویتر است و من میگویم که امداد میت قویتر است. پس شیخ گفت: نعم؛ زیرا که وی در بساط حق است و در حضرت او است. و نقل در این طایفه بیشتر از آن است که حصر و احصا کرده شود.
و یافته نمیشود در کتاب و سنت و اقوال سلف صالح که منافی و مخالف این باشد و رد کند این را، و به تحقیق ثابت شده است به آیات و احادیث که روح باقی است و او را علم و شعور با زائران و احوال ایشان ثابت است، و ارواح کاملان را قربی و مکانتی در جناب حق ثابت است، چنانکه در حیات بود یا بیشتر از آن، و اولیا را کرامات و تصرف در اکوان حاصل است و آن نیست مگر ارواح ایشان را، و ارواح باقی است و متصرف حقیقی نیست، مگر خدا (عزّ شانه) و همه به قدرت او است و ایشان فانیاند در جلال حق در حیات و بعد از ممات. پس اگر داده شود مر احدی را چیزی به وساطت یکی از دوستان حق و مکانتی که نزد خدا دارد، دور نباشد، چنانکه در حالت حیات بود، و نیست فعل و تصرف در هر دو حالت، مگر حق را (جلّ جلاله و عم نواله) و نیست چیزی که فرق کند میان هر دو حالت و یافته نشده است دلیلی بر آن.[۱۰۶]
۲ – ابوسعید خادمی[۱۰۷] (م۱۱۵۶ق)، از بزرگان حنفی، میگوید:
توسل به سوی خداوند و استعانت به انبیا و صالحین بعد از مردن آنها جایز است؛ زیرا معجزه و کرامت با مردن آنها قطع نمیشود و از رملی نیز عدم انقطاع کرامت بر اثر موت نقل شده و از امام الحرمین نقل شده که هیچ کس منکر کرامت گرچه بعد از مرگ نیست، مگر رافضی، و از اجهوری نقل شده که ولیّ در دنیا مثل شمشیری در غلافش است. پس زمانی که بمیرد، از دنیا آزاد میشود. پس در تصرف قویتر میگردد و همچنین همین مطلب از نور الهدایه ابوعلی سنجی نقل شده است.[۱۰۸]
۳ – محمد عابد سندی حنفی (ت۱۲۵۷ق) میگوید: «و آنچه نقل شده از مشایخ و کسانی که مکاشفه داشتهاند در استمداد از ارواح کاملین و استفاده آنها از آن ارواح، خارج از حصر است که در کتب آنها ذکر شده است».[۱۰۹]
۴ – شاه فضل الرسول قادری[۱۱۰] (م۱۲۸۹ق) میگوید:
بدان استغاثه به غیر الله و خواندن او به دو وجه است: اول اینکه به وجه استقلال در تأثیر و ایجاد باشد که شبههای در شرک بودن آن نیست و دوم اینکه بر وجه کمک و ارشاد به صورت تدبیر و شفاعت یا برای دفع شر باشد و شبههای نیست که آن شرک نیست؛ زیرا در احادیث وارد شده است: «یا عباد الله أعینونی ویا محمد إنی أتوجه بک إلی ربی».[۱۱۱]
۵ – احمدرضا خان بریلوی[۱۱۲] (۱۳۴۰ق) میگوید:
استعانت حقیقی یعنی اینکه او را قادر بالذات و مالک مستقل و غنی بینیاز دانسته که بدون عطای غیر، خودش از طرف خود قدرت آن مطلب را دارد. این مفهوم را در غیر خدا اعتقاد داشتن، نزد هر مسلمان شرک است و هرگز مسلمانی این معنا را در غیر خدا قصد نخواهد کرد، بلکه غیر را واسطه وصول فیض و وسیله قضای حاجات میداند و این قطعاً حق هست؛ چنانچه رب العزه تبارک و تعالی در قرآن حکیم فرمودهاند: (وَابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَهَ)؛[۱۱۳] «بهسوی خداوند وسیله جستجو کنید»، بدین معنا استعانت بالغیر هرگز منافی (إِیاکَ نَسْتَعِینُ) نیست.
جواب سؤال ایشان را خداوند عزوجل در آیه کریمه داده اند: (لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا)؛[۱۱۴] «اگر هنگامى که به خود ستم مىکردند (و فرمانهاى خدا را زیر پا میگذاردند)، به نزد تو مىآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و پیامبر هم براى آنها استغفار مىکرد، خدا را توبه پذیر و مهربان مىیافتند». آیا خداوند تعالی خودش نمیتوانست ببخشد؟ پس چرا فرمود که ای نبی، در خدمت شما حاضر میشوند. شما از خدا برایشان مغفرت طلب کنید.[۱۱۵]
وی در یکی از اشعار خود میگوید:
سلام علی اشجع البوسیاء[۱۱۶]
أنا المستغیث به فی الدعاء
و من فی الجنان یطوف بماء
فنعم الوسیله نحو السماء[۱۱۷]
«درود بر دلیرترین شجاعان(مقصود حضرت علی(ع)است) و کسی که در بهشت آب دورش طواف میکند.
من در دعا به او استغاثه میکنم. پس بهترین وسیله بهسوی آسمان است».
۶ – محمد حسن جان سرهندی مجددی (۱۳۴۶ق) در کتاب اصول الاربعه پس از اثبات مسئله حیات و ادراک و شعور و علم و سیر و تصرف ارواح مقدس میگوید:
حالا مسئله توسل واستمداد؛ باید فهمید انبیا و اولیا چنانچه در زندگى واسطه و وسیله بین الخالق و المخلوقاند و مظهر عون الهىاند که بهتوسل و تشفع آنها مخلوق در مقاصد دینى و دنیوى خود کامیاب مىشود، همچنان در عالم برزخ مظاهر عون الهىاند که فیوض و برکات روحانى آنها وقت توسل و تشفع باعث حل مشکلات و قضای حاجات خلق مىشوند، حلال مشکلات و قاضى الحاجات در هر حال صرف ذات پاک واحد لاشریک است، مگر ارواح مقدسه وسیله محض و واسطه صرف مىباشند. چنانچه در حال حیات بودند، در حال ممات نیز هماناند.
وی بعد از بیان توسل عدهای از صحابه و علمای اهلسنت از جمله توسل ابوایوب انصاری در کنار قبر پیامبر(ص)،[۱۱۸] و توسل شافعی[۱۱۹] و برخی دیگر میگوید:
از این قبیل روایتهای معتبره در کتابهای اسلامی از صدر اسلام تا زمان ما به صورت متواتر نقل شده است که همیشه علما و صالحان و بزرگان دین از قبرهای اولیا و صالحان و اهلبیت پیامبر(ص)طلب کمک میکردند.[۱۲۰]
۷ – محمد بخیت حنفی،[۱۲۱] از علمای الأزهر(م ۱۳۵۴ق) مینویسد: «جایز است که روح میت واسطه در انجام مصلحت زنده یا مرده شود و فعل برای خداوند است».[۱۲۲]
۸ – شبیراحمد عثمانی[۱۲۳] (۱۳۶۹ق)، از بزرگان دیوبند شبه قاره هند، در تفسیر آیه (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ)[۱۲۴] در تفسیرش میگوید:
از این آیه شریفه فهمیده میشود حقیقتاً استمداد از غیر خدا جایز نیست، ولی زمانی که کسی شخص مقبولی را واسطه بر رحمت الهی قرار دهد و طلب کمک کند از او با اعتقاد اینکه او در کمک کردن غیر مستقل است، این جایز است؛ بدلیل اینکه استعانت به این ولیّ در حقیقت استعانت به خداوند تعالی است.[۱۲۵]
۹ – محمدزاهد کوثری (م۱۳۷۱ق) میگوید:
بد نیست که اینجا کلمهای را در باب استغاثه و استعانت اضافه کنیم: همه آنها از یک جریان واحد هستند. در حدیث شفاعت که بخاری نقل کرده، آمده است که مردم روز قیامت به حضرت آدم، سپس به موسی، سپس به محمد۶ متوسل میشوند[۱۲۶] و این روایت بر جواز استعمال استغاثه با هدف توسل دلالت میکند.[۱۲۷]
۱۰ – مناظر احسن گیلانی[۱۲۸](م۱۳۷۶ ق) میگوید: «ما منکر استغاثه به ارواح مشایخ نیستیم».[۱۲۹]
۱۱ – سید احمد سعید کاظمی[۱۳۰](م ۱۴۰۶ق) درباره قدرت مشکلگشایی اولیاء میگوید:
این صفت ذاتی او نیست، بلکه سایه تجلی خداوند است که در او تجلی نموده و همیشه محتاج و غیر مستقل است… . با این توضیحات معلوم شد که مشکلگشایی بندگان صالح از خداوند سبحان و تعالی است که در تمام اعضا و جوارح آنان صفات خداوند تجلی نموده است و آنان مظهر صفات خداوند میشوند. پس خوب دقت کنیم و بدانیم که مشکلگشا شدن بندگان صالح، عطای الهی است که خداوند با اعضا و جوارح آنان کارهای خودش را انجام داده و مشکلات را حل میکند. پس زمانیکه به دست بنده مشکلی حل میشود و حاجت کسی برآورده میشود او به قدرت و اجازه خداوند مشکلگشایی میکند.[۱۳۱]
۱۲ – محمد عاشق الرحمن قادری حبیبی درباره مناظرهای که با یکی از وهابیهای نجد داشته است، در کتابش چنین نوشته است: رئیس محاکم وهابی چنین بیان میکند: در عقاید، اختلاف بین ما و بین شما در چیست؟
وی در جواب میگوید: «نحن نجوز الاستغاثه وانتم لاتجوزونها؛[۱۳۲] ما استغاثه را جایز میشمریم و شما جایز نمیشمرید».
۱۳ – محمد عبدالقیوم هزاروی[۱۳۳] در کتاب عقائد و مسائل که از کتاب های حوزه علمیه بریلوی شبه قاره است، مینویسد:
طلب استغاثه از غیر خداوند به اعتبار اینکه او سبب و واسطه میباشد، جایز است. اگر چه این اغاثه در حقیقت از خداوند باشد، اما منافاتی ندارد تا خداوند برای اغاثه سببهایی و وسایلی برای آن قرار دهد.[۱۳۴]
۱۴ – وهبی سلیمان غاوجی،[۱۳۵] از علمای معاصر حنفی، چنین میگوید:
اگر ما باور داریم که پیامبران در قبر خود زندهاند که سخن حق است و نیز اگر معتقدیم که آنان کرامتی در این دنیا داشته اند، پس از مرگ نیز این کرامت همراه آنان است. پس استغاثه به آنان چه مانعی دارد؟ زیرا استغاثه یعنی در خواست کمک از کسی که توانایی کمکرسانی دارد.[۱۳۶]
۱۵ – عبدالرحمن آخوند تنگلی[۱۳۷] در کتاب لزوم الاقتصاد فی العمل و الاعتقاد معتقد است در باب استغاثه به اولیا، عدهای تفریط میکنند و انبیاء و اولیا، را به منزله بت قرار میدهند و معتقدند که آنها برچیزی قدرت ندارند و به کسی نفع نمیرسانند و عدهای افراط میکنند و به ارواح کامل نگاه استقلالی دارند. هردو گروه در ضلالت هستند و راه میانه این است که به دوستان خدا از انبیا و اولیا استغاثه کرد، بنابر اینکه آنها مخلوقهاییاند که واسطه بین او و بین خدایند و صاحب آبرو نزد خداوند هستند. وی در ادامه شواهد قرآنی و روایی بر جواز استغاثه از مخلوق آورد.[۱۳۸]
طلب فیض از قبور اولیا
الف) دیدگاه وهابیان
از دیگر مسائلی که وهابیت شرک میداند، اما علمای حنفی جایز میشمرند، طلب فیض از قبور اولیاست. صالح بنعثیمین، از بزرگان وهابی، میگوید:
باید دانسته شود که خداوند عزوجل گاهی به چیزی مثل این امور امتحان میکند. پس گاهی انسان به قبر تعلقی پیدا میکند و آنگاه صاحبش را میخواند یا از خاکش برمی دارد و به آن تبرک میجوید، پس مطلوبش را بهدست میآورد و آن امتحانی از جانب خداوند عزوجل برای این مرد است؛ چون ما میدانیم این قبر دعا را اجابت نمیکند و این خاک سبب از بین بردن ضرر یا جلب نفع نیست.[۱۳۹]
ب) دیدگاه علمای حنفی
اما علمای حنفی این مورد را جایز میدانند.
۱ – ابن عابدین (م۱۲۵۲ق)، از بزرگان حنفی: وی مىگوید: معروف کرخى، فرزند فیروز، از بزرگان مشایخ و مستجاب الدعوه بود و به قبر او طلب باران مىشود. او استاد سرّى سقطى است و به سال دویست هجرى درگذشت.[۱۴۰]
۲ – خلیل احمد سهارنپوری(م۱۳۴۶ق) در کتاب المهند علی المفند که به تأیید جمعی از علمای حرمین، دیوبند شبه قاره، مصر، سوریه و سایر بلاد[۱۴۱] رسیده است، چنین میگوید:
اما استفاده از روحانیت مشایخ بزرگوار و حصول فیوضات باطنی از سینه ها و قبرهایشان امری است، که بدون تردید صرفاً با روشی که در میان اهل سلوک و خاصان این قوم شناخته شده و معلوم است، درست و صحیح است، نه آنطور که بین عوام شایع است.[۱۴۲]
۳ – انور شاه کشمیری (۱۳۵۲ق) از علمای دیوبند میگوید: «طلب فیض کردن از اهل قبور جایز است، زیرا او نزد ارباب حقایق صوفیه ثابت است».[۱۴۳]
طلب شفاعت از اولیا بعد از وفات
الف) دیدگاه وهابیان
مسئله شفاعت و اینکه پیامبراسلام(ص) دارای حق شفاعت هستند مساله مورد اتفاق همه فرق اسلامی است آنچه که موجب اختلاف بین وهابیت و بقیه فرق اسلامی شده است مسئله طلب شفاعت از اولیای الهی بعد از وفات است از این رو وهابیت کسانی را که بعد از وفات پیامبر از ایشان طلب شفاعت میکنند را مشرک و کافر میدانند.
محمد بنعبدالوهاب میگوید: کسی که بین خودش و خداوند واسطههایی را قرار دهد تا آنها را بخواند و از آنها طلب شفاعت کند به اجماع کافر است.[۱۴۴]
ب) دیدگاه حنفیان
اما احناف طلب شفاعت را از پیامبر جایز میدانند.
۱ – ابوحنیفه (م۱۵۰ق): ابوحنیفه در بارگاه حضرت رسول اکرم(ص)چنین سروده است:
یا مالکی کن شافعی من فاقتی
یا أکرم الثقلین یا کنز الورى
أنا طامع فی الجود منک ولم یکن
إنی فقیر فی الورى لغناکا
جد لی بجودک و ارضنی برضاکا
لابن الخطیب من الأنام سواکا[۱۴۵]
ای مالکم، شفاعتکننده من باش. حقیقتاً من در میان خلق محتاج غنای تو هستم.
ای بزرگوارترین جن و انس، ای خزانه مخلوق، بر من کرم و بخشش کن و از رضای خود مرا راضی کن.
من امید به بخشش تو دارم و بدون بخشش تو، ابوحنیفه در میان خلق کسی را ندارد.
۲ – محمد عاشق الرحمن قادری حبیبی میگوید: «سزاوار است برای زائر که بسیار دعا و تضرع و استغاثه و طلب شفاعت و توسل به پیامبر(ص) کند».[۱۴۶]
۳ – مولوی محمد عمر سربازی[۱۴۷]در بیان اختلافات وهابیت با جمهور اهلسنت چنین میگوید: «سوم: در خواست شفاعت هنگام حضور به عرض سلام در بارگاه رسالت را روا نمیدانند».[۱۴۸]
۴ – مولوی عبدالرحمن ملازهی[۱۴۹] شعری در وصف پیامبر اسلام(ص) گفته و چنین سروده:
چو طوطی نعت میخوانم، چو بلبل زار مینالم
بهمدحت انگبین کامم، نبی جانم نبی جانم
غلامت عبد رحمانم، شفاعت از تو میخواهم
به روز حشر دریابم، نبیِ جانِ جانانم[۱۵۰]
زیارتنامه پیامبر و طلب شفاعت
همانطور که قبلاً بیان شد، در زیارتنامه پیامبر اسلام(ص)که در کتب علمای حنفی بیان شده است، جواز طلب دعا و طلب شفاعت کاملاً آشکار است. در اینجا قسمتهایی از این زیارتنامه را نقل میکنیم:
قاصدین… الاستشفاع بک إلى ربنا. فإن الخطایا قد قصمت ظهورنا، والأوزار قد أثقلت کواهلنا، وأنت الموعود بالشفاعه والمقام المحمود، وقد قال الله تعالى:(وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا)[۱۵۱] وقد جئناک ظالمین لأنفسنا،مستغفرین لذنوبنا، فاشفع لنا إلى ربک؛
شفیع شدنت نزد پروردگار را خواهانیم. پس بهدرستی گناهان پشتمان را شکست و سنگینی آن بر دوش ما گرانی میکند و تو شافع مشفع هستی. به تو شفاعت و مقام محمود وعده داده شده است و خداوند فرمود: «اگر آنها هنگامى که به خود ستم مىکردند، به سراغ تو مىآمدند و استغفار مىکردند و پیامبر نیز براى آنها از خدا طلب آمرزش مىکرد، خدا را توبهپذیر(بخشنده) و مهربان مىیافتند».
این قسمت زیارتنامه را علمای زیر بیان کردهاند:
۱ – عبدالله بنمحمود بنمودود موصلی حنفی (م۶۸۳ق)؛[۱۵۲]
۲ – بهاءالدین ابوالبقاء، معروف به ابنالضیاء (م۸۵۴ق)؛[۱۵۳]
۳ – حسن وفایی شرنبلالی (م۱۰۶۹ق)؛[۱۵۴]
۴ – الحاجه نجاح الحلبی؛[۱۵۵]
۵ – عبدالحمید طهماز (م۱۴۳۱ق).[۱۵۶]
در عبارت دیگر این زیارتنامه نیز طلب شفاعت شده که مربوط به کسی است که وصیت کرده سلامش را به پیامبر۶ برسانند که علمای حنفی کیفیت چنین سلامی را و چنین بیان میکنند:
السلام علیک یا رسول الله من فلان بن فلان یستشفع بک الی ربک؛
سلام بر تو ای رسول خدا، از طرف فلان فرزند فلان و او شفاعت میطلبد بهوسیله تو بهسوی پروردگارت.
این مطلب را علاوه بر علمایی که در بالا ذکر شد، به جز ابنضیا، گروهی از علمای هند به ریاست نظام الدین بلخی (م۱۰۳۶ق) در کتاب فتاوی الهندیه[۱۵۷] و رشید احمد گنگوهی (م۱۳۲۳ق)، از بزرگان دیوبند، در کتاب زبده المناسک با ترجمه مولوی عبدالرحمن ملازهی[۱۵۸] نیز بیان کردهاند.
جمعبندی و نتیجهگیری
همانطور که گذشت، تضاد فکری بین علمای حنفی و وهابیت در بعضی از اقسام توسل کاملاً آشکار است. و نظر حنفیان در این زمینه همسو با دیگر مسلمانان است. در مورد توسل به حق یا جاه اولیا جمع زیادی از علمای حنفی یا خود اینگونه متوسل شدهاند یا تأکید بر جواز آن کردهاند و اینکه ابنتیمیه به ابوحنیفه نسبت داده که توسل به حق و جاه اولیا حرمت دارد، نسبتی نادرست است، بلکه طبق بیان فقهای حنفی، ابوحنیفه توسل به حق را مکروه میدانسته است. اما در مورد توسل و استعانت و استغاثه به اولیای الهی و طلب فیض و شفاعت بعد وفات اولیا بعضی از علمای حنفی در در اثبات یا نفی آن سخن نگفتهاند و عده زیادی از علمای حنفی در اعصار و مکانهای متفاوت این موارد را هم جایز شمردهاند. زیارتنامه پیامبر اکرم و خلیفه اول و دوم که در کتابهای معتبر حنفی بیان شده است، از مهمترین شواهد بر تضاد فکری بین وهابیت و مذهب حنفی است.
منابع:
۱ – أبشیهی، شهاب الدین محمد: المستطرف فی کل فن مستظرف، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۹۸۶م.۲ -ابن تیمیه حرانی، احمد: مجموع الفتاوی، محقق: أنور الباز – عامر الجزار، بی جا، دار الوفاء،چاپ دوم،۱۴۲۶ق.۳ – ابن إبراهیم سمرقندی، ابولیث نصر بن محمد: بحرالعلوم، تحقیق: د.محمود مطرجی، بیروت: دارالفکر، بی تا.۴ – ابن الهمام، کمال الدین محمد بن عبدالواحد سیواسی: شرح فتح القدیر، بیروت: دارالفکر، بی تا.۵ – ابن عابدین، محمدامین: اجابه الغوث ببیان حال النقباء والنجباء والأبدال والأوتاد والغوث، تقدیم و تحقیق: سعید عبدالفتاح، قاهره: مکتبه القاهره، چاپ اول، ۱۴۲۷ق.۶ – حاشیه رد المختار علی الدر المختار شرح تنویر الأبصار فقه أبو حنیفه، بیروت: دارالفکر للطباعه والنشر، ۱۴۲۱ق.۷ – ردالمحتار علی الدر المختار، بیروت: دارالفکر للطباعه والنشر، ۱۴۲۱ق.۸ – ابن عبدالوهاب، محمد: کشف الشبهات، المملکه العربیه السعودیه: وزاره الشؤون الإسلامیه والأوقاف والدعوه والإرشاد، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.۹ – مؤلفات الشیخ الإمام محمد بن عبدالوهاب، تحقیق: عبد العزیز زید الرومی, محمد بلتاجی. سید حجاب، ریاض:جامعه الإمام محمد بن سعود، بی تا. ۱۰ – آخوند تنگلی، حاج عبدالرحمن: لزوم الاقتصاد فی العمل و الاعتقاد (استغاثه)، سایت حوزه علمیه عرفانی عرفان آباد
منبع: نشریه سراج منیر
پی نوشتها
[۱] . یاری خواستن، کمک خواستن، از ارواح اولیای الهی به گونه اعجاز و کرامت.
[۲] . طلب فریادرسی و درخواست حل مشکلات.
[۳] . محمد زاهد کوثری، از علمای حنفی، در کتاب سیفالصیقل، ص۱۱۵٫
[۴] . «أَسْأَلُک بِجَاهِ نَبِیِّنَا أَوْ بِحَقِّهِ. فَإِنَّ هَذَا مِمَّا نُقِلَ عَنْ بَعْضِ الْمُتَقَدِّمِینَ فِعْلُهُ وَلَمْ یَکُنْ مَشْهُورًا بَیْنَهُمْ وَلَا فِیهِ سُنَّهٌ عَنْ النَّبِیِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ) بَلْ السُّنَّهُ تَدُلُّ عَلَى النَّهْیِ عَنْهُ کَمَا نُقِلَ ذَلِکَ عَنْ أَبِی حَنِیفَهَ وَأَبِی یُوسُفَ وَغَیْرِهِمَا» (ابنتیمیه، احمد، مجموع الفتاوى، ج۱، ص۳۴۷).
[۵]همان، ج۲۷، ص۱۳۳٫
[۶]بنباز، عبدالعزیز، العثیمین، محمد بنصالح، فتاوى مهمه لعموم الأمه، ج۱، ص۹۳٫
[۷]محمد بنمحمد بنمحمود ابومنصور ماتریدی سمرقندی حنفی مؤسس فرقه ماتریدیه، متکلم، فقیه و مفسر قرآن، عالمی ایرانی بود. او در ماترید، از نواحی سمرقند در ماوراء النهر، به دنیا آمد. تأسیس فرقه کلامی ماتریدیه، پرورش شاگردان صاحب نظر و به¬جای گذاشتن آثار فراوان، از نکات قابل ذکر درباره ماتریدی است.
[۸]ماتریدی، محمد بنمحمد، تفسیر الماتریدی (تأویلات أهل السنه)، ج۱، ص۵۰۹٫
[۹]«نصر بنمحمد بنأحمد بنإبراهیم السَّمَرْقَنْدی، أبو اللیث، الملقب بإمام الهدى، من أئمه الحنفیه» (زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۸، ص۲۷).
[۱۰]وی میگوید: «الیهود الذین کانوا حوالی المدینه کانوا یقرون بالنبی (صلى الله علیه وسلم) قبل أن یخرج، وکانوا إذا حاربوا أعداءهم من المشرکین یستنصرون باسمه فیقولون بحق نبیک أن تنصرنا، فلما أخرج النبی(صلّی الله علیه وسلم) وقدم المدینه، حسدوه وکذبوه وکفروا به فطفئت نارهم وبقوا فی ظلمات الکفر» (سمرقندی، ابواللیث، بحر العلوم، ج۱، ص۳۰).
[۱۱]سمرقندی در ذیل آیه ۳۷سوره بقره درباره کلماتی که حضرت آدم بیان کرده، میگوید: «قال: بحق محمد أن تقبل توبتی. قال الله له: ومن أین عرفت محمداً؟ قال: رأیت فی کل موضع من الجنه مکتوب لا إله إلا الله محمد رسول الله، فعلمت أنه أکرم خلقک علیک» (همان، ج۱، ص۴۵).
[۱۲]محمد بن إبراهیم بن یعقوب کلاباذی، اهل بخاری و از حفاظ حدیث است (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۵، ص۲۹۵).
[۱۳]«باللَّهِ أستعین وَعَلِیهِ أتوکل وعَلى نبیه أُصَلِّی وَبِه أتوسل» (کلاباذی، أبوبکر محمد، التعرف لمذهب أهل التصوف، ص۲۱).
[۱۴]یوسف بن ابیبکر بنمحمد بنعلی سکاکی. محل تولد و وفاتش خوارزم است. وی دانشمندی علامه و متبحر در علوم مختلف خصوصاً در علم معانی و بیان بود.
[۱۵]«الله المشکور على کماله و المسؤول أن یمنح التوفیق فی الباقی بحق محمد وآله» (سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، ص۷۲).
[۱۶]«عبد القادر بن محمد بننصرالله القرشی، أبومحمد، محیی الدین: عالم بالتراجم، من حفاظ الحدیث، من فقهاء الحنفیه. مولده و وفاته بالقاهره» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۴، ص۴۲).
[۱۷]قرشی، عبدالقادر، الجواهر المضیه فی طبقات الحنفیه، ج۱، ص۳۵۳٫
[۱۸]«محمود بنأحمد بنموسى بنأحمد، أبومحمد، بدرالدین العینی الحنفی: مؤرخ، علامه، من کبار المحدثین. أصله من حلب ومولده فی عینتاب» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۷، ص۱۶۳).
[۱۹]عینی، بدرالدین، عمده القاری، ج۱، ص ۱۱٫
[۲۰]«أحمد بنأحمد بنعبداللطیف الشرجی، شهاب الدین، المعروف بالزبیدی: محدث البلاد الیمنیه فی عصره» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۱، ص۹۱).
[۲۱]«المسؤول من الله تعالى أن ینفع بذلک، … بجاه سیدنا محمد وآله وصحبه أجمعین» (زبیدی، زینالدین، التجرید الصریح لأحادیث الجامع الصحیح، ص۱۵).
[۲۲]«أحمد بن مصطفى بن خلیل: أبو الخیر، عصام الدین طاشکبری زاده: مؤرخ. ترکی الأصل در شهر بروسیا ترکیه به دنیا آمد و در انکارا زندگی کرد. وی در شهرهای ترکیه مدرّسِ فقه و حدیث و علوم عربی بود و در سال ۹۵۸ق به قضاوت در قسطنطنیه اشتغال داشت. (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۱، ص۲۵۷).
[۲۳] . «اللَّهُمَّ ارحمه وَارْحَمْ وَالِدی کَمَا ربیانی صَغِیرا واجمع بینی وَبَینهمَا فِی مُسْتَقر رحمتک بِحرْمَه نبیک مُحَمَّد (صلى الله عَلَیْهِ وَسلم)» (طاشکبری زاده، عصامالدین، الشقائق النعمانیه فی علماء الدوله العثمانیه، ص۲۳۳).
[۲۴] . «مصطفى بنعبدالله کاتب جلبی، المعروف بالحاج خلیفه. مؤرخ بحّاثه. ترکی الأصل، مستعرب. مولده ووفاته فی القسطنطنیه» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۷، ص۲۳۶).
[۲۵] . «یحمی أعراضنا عن ناره الموقده بحرمه أمین وحیه» (حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۲، ص۲۰۵۴).
[۲۶]حسن بنعمار بنعلی شرنبلالی مصری. فقیه حنفی. وی همراه پدرش به قاهره آمد و در الازهر مشغول به تحصیل شد و مرجعی در فتوا گردید ( زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۲، ص۲۰۸).
[۲۷] . طحطاوی، أحمد، مراقی الفلاح شرح متن نور الإیضاح، ج۱، ص۲۱۲٫
[۲۸] . «نسأل الله من فضله العفو والعافیه بجاه سیدنا محمد صلى الله علیه وسلم» (همان، ج۱، ص۲۰۶؛ ج۱، ص ۲۸۲).
[۲۹] . «أحمد بنمحمد بنعمر، شهابالدین الخفاجی المصری: قاضی القضاه وصاحب التصانیف فی الأدب واللغه» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۱، ص۲۳۸).
[۳۰] . خفاجی، شهابالدین، عِنَایهُ القَاضِى وکِفَایهُ الرَّاضِى، ج۲، ص۲۰۱٫
[۳۱] . «عبدالرحمن بنمحمد بنسلیمان، المعروف بشیخی زاده ویقال له الدّاماد. فقیه حنفی، من أهل کلیبولی (بترکیا) من قضاه الجیش» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۳، ص۳۳۲).
[۳۲] . کلیبولی، عبدالرحمن، مجمع الأنهر فی شرح ملتقى الأبحر، ج۲، ص۱۹۸٫
[۳۳] . علاءالدین محمد بنعلی بنمحمد حصنی حصفکی از بزرگان احناف و مفتی دمشق در عصر خود بوده است.
[۳۴] «فَنَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى التَّوْفِیقَ وَالْقَبُولَ، بِجَاهِ الرَّسُولِ» (ابنعابدین، محمد امین، رد المحتار على الدر المختار، ج۱، ص۷۸).
[۳۵] «إسماعیل حقی بنمصطفى الإسلامبولی الحنفی الخلوتی، المولى أبو الفداء. وی متصوف مفسر و اهل ترکیه است» ( زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۱، ص۳۱۳).
[۳۶] . تفسیر روح البیان، ج۷، ص۱۷۹٫ درباره توسل حضرت آدم به حق پیامبر اسلام. ر.ک: همان، ج۱، ص۱۱۳؛ ج۲، ص۳۷۰؛ ج۳، ص۴۹۵؛ ج۴، ص۲۹۱و۳۹۱؛ ج۵، ص۴۳۹؛ ج۷، ص۲۳۰؛ ج۹، ص۹٫
[۳۷] . «احمد بن محمد بن إسماعیل طحطاوی. فقیه حنفی. وی در الازهر تعلیم دید و در قاهره از دنیا رفت و با تألیف کتاب حاشیه الدر المختار مشهور شد (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۱، ص۲۴۵).
[۳۸] . «ختم به لما ورد توسلوا بجاهی فإن جاهی عند الله عظیم» (طحطاوی، احمد، پیشین، ج۱، ص۵۴۷).
[۳۹] . محمد امین بنعمر بنعبدالعزیز عابدین دمشقی. فقیه سرزمین شام وإمام احناف در عصر خود بود (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۶، ص۴۲).
[۴۰] «وغفر لهم ولأولاده ولمشایخه ولمن له حق علیه بجاه سید الأنبیاء والمرسلین» (ابنعابدین، محمد امین، پیشین، ج۸، ص۵۱۱).
[۴۱] . همو، إجابه الغوث، ص۷۷٫
[۴۲] . شهاب الدین محمود بنعبدالله حسینی فقیه ومفسر و محدث معروف حنفی است. وی در بغداد بهدنیا آمد.
[۴۳] . «أنا لا أرى بأساً فی التوسل إلى الله تعالى بجاه النبی (صلّى الله علیه وسلّم) عند الله تعالى حیاً ومیتاً» (آلوسی، محمود، روح المعانی، ج۳، ص۲۹۷).
[۴۴] . «محمد خلیل بنعلی بنمحمد بنمحمد مراد حسینی، أبو الفضل. مورخ و مفتی شام بود. وی در دمشق بهدنیا آمد و در حلب از دنیا رفت» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۶، ص۱۱۸).
[۴۵] . «فنتوجه اللهم إلیک به إذ هو الوسیله العظمى لمن استمسک بسببه أن تصلی علیه» (مرادالحسینی، محمد خلیل، سلک الدرر فی أعیان القرن الثانی عشر، ج۱، ص۲).
[۴۶] . «عبدالرحمن بنحسن الجبرتی: مؤرخ مصر، ومدوّن وقائعها وسیر رجالها، فی عصره.ولد فی القاهره وتعلم فی الأزهر» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۳، ص۳۰۴).
[۴۷] «یتوسل إلیه فی ذلک بمحمد (صلى الله علیه وسلم)؛ لأنه الواسطه بینه وبین خلقه» (جبرتی، عبدالرحمن، تاریخ عجائب الآثار فی التراجم والأخبار، ج۱، ص ۳۴۴).
[۴۸] . «أحمد عارف حکمت بن إبراهیم بن عصمت بن إسماعیل رائف باشا، قاض، ترکی المنشأ، مستعرب. تقلد قضاء القدس، ثم قضاء مصر، فقضاء المدینه المنوره» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۱، ص۱۴۱).
[۴۹] . «فأید اللهم هذا السلطان الرحیم … بجاه سید المرسلین، وخاتم النبیین» (میدانی، عبدالرزاق، حلیه البشر فی تاریخ القرن الثالث عشر، ص۱۴۶).
[۵۰] . خلیل احمد سهارنپوری از چهرههای شاخص دیوبندیه و اهل سهارنپور هندوستان است. دو کتاب المهند علی المفند، و بذل المجهود فی حل ابی داود از کتب معروف وی است.
[۵۱] . «عندنا و عند مشائخنا یجوز التوسل فی الدعوات بالأنبیاء و الصالحین من الأولیاء و الشهداء و الصدیقین فی حیاتهم و بعد وفاتهم بأن یقول فی دعائه. اللهم إنی أتوسل إلیک بفلان أن تجیب دعوتی و تقضی حاجتی…» (المهند علی المفند، ص۸۶).
[۵۲] . محمد انور بنمعظم شاه از علمای شبه قاره هند و از استادان بزرگ مدرسه دارالعلوم دیوبند بودند. ایشان فقیهی مجتهد و امام در علوم قرآن و حدیث شمرده میشوند.
[۵۳] . ر.ک: کشمیری، محمد انور، فیض الباری، ج۴، ص۴۸۴٫
[۵۴] . محمد بنزاهد بنحسن حلمی کوثری (۱۲۹۶ق) در روستایی به نام «دوزجه» در کشور ترکیه به دنیا آمد. پانزده ساله بود که به شهر آستانه آمد و در دارالحدیث اقامت کرد. در سال ۱۳۲۵هجری زمانی که ۲۹ سال داشت، پس از رسیدن به رتبه علمی، در دانشگاه فاتح به تدریس پرداخت. از سال ۱۳۴۱ به بعد سفرهایی بین مصر و شام کرد و سرانجام در مصر از دنیا رفت. از وی تألیفات زیادی به یادگار مانده است. شیخ محمد ابوزهره میگوید: من در سالهای اخیر جز امام کوثری دانشمندی نمیشناسم که با مرگ او، جای خالیاش پر نشود…» (کوثری، محمد زاهد، پاسخ به پندارهای توسل، ص۱۰ـ ۱۲).
[۵۵] . ر.ک: سبکی، تقیالدین، السیف الصیقل، ص۱۱۵٫
[۵۶] . کوثری، محمد زاهد، محق التقول فی مسأله التوسل، ص۱۰۴ ـ ۱۰۵٫
[۵۷] . محمد زکریا کاندهلوی از بزرگان دیوبند در «کاندهله» هند به دنیا آمد. وی هنگام تحصیل از استادانی چون خلیل احمد بهرهمند شد و بعد از فارغ التحصیل در جامعه مظاهرالعلوم به عنوان شیخ الحدیث مشغول به تدریس شد.(بیان http://www.beayan.net/Forum/viewtopic.php?t=4272 )
[۵۸] . کاندهلوی، محمد زکریا، فضائل اعمال، فضائل ذکر، ص۵۴۸٫
[۵۹] . «أبوبکر بنمسعود بنأحمد الکاشانی [أو الکاسانی، یروی بکلیهما]، علاء الدین. فقیه حنفی، من أهل حلب.توفی فی حلب» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۲، ص۷۰).
[۶۰] . کاشانی، علاءالدین، بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، ج۵، ص۱۲۶٫
[۶۱] . «مرغینانی العلامه، عالم ما وراء النهر، برهان الدین، أبو الحسن علی بن أبی بکر بن عبد الجلیل المرغینانی الحنفی، صاحب کتابی الهدایه و البدایه فی المذهب (ذهبی، شمسالدین، سیر أعلام النبلاء، ج۱۵، ص۳۸۶).
[۶۲] . فرغانی، علی بنأبیبکر، بدایه المبتدی، ج۱، ص۲۲۴٫
[۶۳] . «عثمان بنعلی بنمحجن، فخر الدین الزیلعی. فقیه حنفی قدم القاهره سنه ۷۰۵ق» (المکتبه الشامله).
[۶۴] . زیلعی، فخرالدین، تبیین الحقائق شرح کنز الدقائق، ج۶، ص۳۱٫
[۶۵] . «محمد بن فرامرز بن علی، المعروف بملّا أو منلا أو المولى خسرو. عالم بفقه الحنفیه والأصول.رومی الأصل. فتبحر فی علوم المعقول والمنقول» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۶، ص۳۲۸).
[۶۶] . ملاخسرو، محمد بنفرامرز، درر الحکام شرح غرر الأحکام، ج۱، ص۳۲۱٫
[۶۷] . شیخ نظام و گروهی از علمای هند، الفتاوى الهندیه فی مذهب الإمام الأعظم أبی حنیفه النعمان، ج۵، ص۳۱۸٫ این کتاب مجموعهاى از احکام فقهى است که از مذهب حنفى گرفته شده است. الفتاوى الهندیه به کوشش جمعى از علماى هند، به ریاست شیخ نظامالدین بلخى، به امر سلطان هند، ابوالمظفر محىالدین( (اورنگ زیب، با هدف دسترسى مردم به روایات صحیح و اقوال مورد اعتماد و راجح در مذهب حنفى تألیف یافته است. مؤلفان ملتزم بودهاند که تمام عباراتى که از کتب مختلف نقل مى کنند، مستند باشند و کتب منقول عنه را نام ببرند. این کتاب از مشهورترین کتب مطول فقهى در مذهب حنفى و مشتمل بر احکامى است که در کتب دیگر یافت نمىشود. در حدود ۲۳ نفر از علماى بزرگ هند در تدوین این کتاب نقش داشتهاند (ضمیری، محمدرضا، کتابشناسى تفصیلى مذاهب اسلامى، ص۶۴).
[۶۸] . ابنعبدالوهاب، محمد، کشف الشبهات، ص۳ـ ۴٫
[۶۹] . عبدالله بناحمد بنمحمود نسفی، ابوالبرکات، مفسر، متکلم، اصولی، از فقهای حنفی، اهل ایذه (شهری بین خوزستان و اصفهان) است و در همین شهر وفات یافت. http://fa.wikipedia.org
[70] . سوره نساء(۴)، آیه ۶۴٫
[۷۱] . نسفی، ابوالبرکات، تفسیر النسفی، ج۱، ص۳۷۰٫
[۷۲] . «ذکر بعض العارفین أن الأدب فی التوسل أن یتوسل بالصاحبین إلى الرسول الأکرم (صلى الله علیه وسلم)» (طحطاوی، احمد، حاشیه الطحطاوی على مراقی الفلاح شرح نور الإیضاح، ج۱، ص۵۵۱).
[۷۳] . محمدحسن خان سرهندی در سال ۱۲۷۸ق در قندهار بهدنیا آمد. وی برای کسب علم و زیارت سفرهایی به حرمین شریفین کرد و از استادانی چون شیخ زینی دحلان و شیخ رحمه الله مهاجر هندی کسب فیض برد. محمدحسن خان از نوادگان شیخ احمد سرهندی مجدد الف ثانی میباشد (سرهندی مجددی، مولانا حسن خان، گفتمانی در نقد وهابیت، ص۹ـ۱۰) .
[۷۴] . سرهندی مجددی، مولانا حسن خان، الأصول الأربعه فی تردید الوهابیه، ص۹ـ۱۰٫ بر این کتاب مولانا عبدالباقی همایونی، قاضی ایالت سند و بلوچستان، و مولانا محمدحسن جان کتباری، مفتی بلوچستان، و مولانا محمد قاسم سکهروی تقریظ و تأییدیه نوشتهاند.
[۷۵] . این دانشمند مسلمان نزدیک سال ۱۱۹۰ق در خانه علم و فضیلت در شهر سند پاکستان دیده به جهان گشود. پدربزرگش، علامه شیخ الاسلام محمد مراد انصاری، فضیلت و دانش را به او آموخت.او برای کسب دانش و دیدار با عالمان دین، از جده به مکه، مدینه و طائف سفرهای فراوانی انجام داد. او به یمن هجرت کرد و نزدیک به سی سال در آنجا ماند. سپس بار دیگر به مدینه منوره سفر کرد و رئیس علمای مدینه در عصرش بود. وی تا آخر عمر را در این شهر سپری کرد.بسیاری از علمای اهل سنت از جمله آلوسی و شوکانی از وی تمجید کردهاند ( سندی، محمد عابد، توسل در یک نگاه، ص۷ـ۸؛ همو، الصارم المسلول، ص۱۲ـ ۱۴).
[۷۶] . همو، توسل در یک نگاه، ص۴۲ـ۴۳٫
[۷۷] . «أخبرنا أبو نصر بن قتاده، وأبو بکر الفارسی قالا: أخبرنا أبو عمرو بن مطر، أخبرنا أبو بکر بن علی الذهلی، أخبرنا یحیى، أخبرنا أبو معاویه، عن الأعمش، عن أبی صالح، عن مالِکِ قَالَ: أَصَابَ النَّاسَ قَحْطٌ فِی زَمَنِ عُمَرَ , فَجَاءَ رَجُلٌ إِلَى قَبْرِ النَّبِیِّ (صلى الله علیه وسلم), فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ , اسْتَسْقِ لأُمَّتِکَ فَإِنَّهُمْ قَدْ هَلَکُوا , فَأَتَى الرَّجُلَ فِی الْمَنَامِ فَقِیلَ لَهُ: ائْتِ عُمَرَ فَأَقْرِئْهُ السَّلامَ , وَأَخْبِرْهُ أَنَّکُمْ مُسْتَقِیمُونَ وَقُلْ لَهُ: عَلَیْک الْکَیْسُ , عَلَیْک الْکَیْسُ. فَأَتَى عُمَرَ فَأَخْبَرَهُ فَبَکَى عُمَرُ , ثُمَّ قَالَ: یَا رَبِّ لاَ آلُو إلاَّ مَا عَجَزْت عَنْهُ؛ در زمان عمر بنخطاب قحطی آمد. بلال بنحارث کنار قبر پیامبر آمد و عرضه داشت:امت تو نابود شدند، از خدای عالم باران رحمت طلب کن .بعد پیامبر به خوابش آمد و گفت: برو پیش عمر و سلام مرا به او برسان و به او خبر بده که باران رحمت نازل خواهد شد و به او بگو که بذل و بخششت به مردم بیشتر باشد. این شخص نزد عمر رفت. عمر خیلی گریه کرد که ما قابل این سلام نبودیم، و گفت: هر خدمتی به مسلمانان از دستم بر بیاید، کوتاهی نخواهم کرد. ابنحجر نیز گفته است: «روى ابن أبی شیبه، بإسناد صحیح» (عسقلانی، احمد بنعلی، فتح الباری، ج۲، ص۴۹۵).
[۷۸] . قادری، محمد عاشق الرحمن، سیوف الله الأجله و عذاب الله المجدی، ص۶۵ـ ۶۶٫
[۷۹] . ملازهی، محمد عمر، مجالس قطب الارشاد، ص۳۱۶٫
[۸۰] . همو، توسل و ندای غیر الله، ص۴۲ـ۴۳٫
[۸۱] . شیخ عبدالهادی الخرسه در دمشق بهدنیا آمد. وی متخصص در علوم اعتقادی و علوم تربیتی و عرفانی است و اجازاتی از علمای شام و غیر آن گرفته است. http://abdalhadialkharsa.com
[82] . محمد الخرسه، عبدالهادی، الإسعاد فی جواز التوسل والإستمداد، ص ۲۸ـ۲۹٫
[۸۳] . «وهبی سلیمان غاوجی الألبانی الدمشقی الحنفی، عالم دین سنی سوری، ومن أبرز فقهاء الحنفیه فیها». http://fa.wikipedia.org
[84] . سندی، محمد عابد، پیشین، ص۹٫
[۸۵] . عبدالله بنمحمود بنمودود موصلی فقیه حنفی و از بزرگان مذهب حنفیه است. وی اهل موصل عراق است. مدتی قاضی کوفه شد. سپس در بغداد اقامت گزید و در آنجا از دنیا رفت (ر.ک: زرکلی، خیرالدین، پیشین،ج۴، ص۱۳۵).
[۸۶] . موصلی، عبدالله، الاختیار لتعلیل المختار، ج۱، ص۱۸۹٫
[۸۷] . «محمد بنعبدالواحد بنعبدالحمید ابنمسعود، السیواسی ثم الاسکندری، کمالالدین، المعروف بابن الهمام: إمام، من علماء الحنفیه. عارف بأصول الدیانات والتفسیر والفرائض والفقه والحساب واللغه والموسیقى والمنطق» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۶، ص۲۵۵).
[۸۸] . ابنهمام حنفی، فتح القدیر، کِتَابُ الْحَجِّ، مَسَائِلُ مَنْثُورَهٌ، ج۳، ص۱۸۱٫
[۸۹] . کلیبولی، عبدالرحمن، پیشین، ج۱، ص۳۱۳٫
[۹۰] . شیخ نظام و گروهی از علمای هند، پیشین، ج۱، ص۲۶۶٫
[۹۱] . رشید احمد گنگوهی از محدثان و عرفای مجاهد هند و از مؤسسین مدرسه دیوبند بود.
[۹۲] . مولوی عبدالرحمن ملازهی از علمای برجسته اهلسنت استان سیستان وبلوچستان و امام جمعه شهرستان چابهار است.
[۹۳] . گنگوهی، رشید احمد، زبده المناسک، ص۱۴۷٫
[۹۴] . فضائل حج، ص۱۴۷، به نقل از جماعت التبلیغ(فی شبه القاره الهندیه)، ص۲۳۳٫
[۹۵] . عبدالحمید طهماز متولد شهر حماه سوریه است. وی دارای مؤلفات زیادی است که مشهورترین آنها تفسیر موضوعی قرآن کریم است. طهماز سال ۱۴۳۱ق در شهر ریاض وفات کرد.
[۹۶] . طهماز، عبدالحمید محمود، الفقه الحنفی فی ثوبه الجدید، کتاب الحج، ج۱، ص۵۲۳٫
[۹۷] . موصلی، عبدالله، پیشین،کتاب حج، ج۱، ص۱۸۹٫
[۹۸] . «محمد بنأحمد بنالضیاء محمد القرشی العمری المکیّ، بهاء الدین أبو البقاء، المعروف بابن الضیاء: فقیه حنفی. ولد وتوفی بمکه». (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۵، ص۳۳۲).
[۹۹] . قرشی عمری، محمد، تاریخ مکه المشرفه والمسجد الحرام والمدینه الشریفه والقبر الشریف، ص۳۴۵٫
[۱۰۰] . شیخ نظام و گروهی از علمای هند، پیشین،خَاتِمَهٌ فی زِیَارَهِ قَبْرِ النبی، ج۱، ص۲۶۶٫
[۱۰۱] . گنگوهی، رشید احمد، پیشین، ص۱۴۹
[۱۰۲] . طلب فریادرسی و درخواست حل مشکلات.
[۱۰۳] . یاری خواستن، کمک خواستن از ارواح اولیای الهی به گونه اعجاز و کرامت.
[۱۰۴] .ابنعبدالوهاب، محمد، مؤلفات الشیخ محمد بنعبدالوهاب، ج۱، ص۱۹۲٫
[۱۰۵] . عبدالحق محدث دهلوی فقیه حنفی اهل دهلی هند و اولین کسی است که علم حدیث را در هند ترویج کرد. وی چهار سال در حرمین شریفین زندگی و از علمای آنجا استفاده کرد. دیدگاههای او مورد توجه علمای دیوبند و بریلویه است (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۳، ص۲۸۱ـ ۲۸۲)
[۱۰۶] . محدث دهلوی، عبدالحق، اشعه اللمعات، ج۳، کتاب جنائز، ص۲۳۷ـ ۲۳۸٫
[۱۰۷] . «محمد بنمحمد بنمصطفى بنعثمان، أبوسعید خادمی. فقیه اصولی، از علمای حنفی. اصلش از بخارى است. و محل تولد و وفاتش در روستای (خادم) از توابع قونیه بوده است» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۷، ص۶۸).
[۱۰۸] . «وَیَجُوزُ التَّوَسُّلُ إلَى اللَّهِ تَعَالَى وَالِاسْتِغَاثَهُ بِالْأَنْبِیَاءِ وَالصَّالِحِینَ بَعْدَ مَوْتِهِمْ؛ لِأَنَّ الْمُعْجِزَهَ وَالْکَرَامَهَ لَا تَنْقَطِعُ بِمَوْتِهِمْ. وَعَنْ الرَّمْلِیِّ أَیْضًا بِعَدَمِ انْقِطَاعِ الْکَرَامَهِ بِالْمَوْتِ، وَعَنْ إمَامِ الْحَرَمَیْنِ: وَلَا یُنْکِرُ الْکَرَامَهَ وَلَوْ بَعْدَ الْمَوْتِ إلَّا رَافِضِیٌّ وَعَنْ الْأُجْهُورِیِّ الْوَلِیُّ فِی الدُّنْیَا کَالسَّیْفِ فِی غِمْدِهِ. فَإِذَا مَاتَ تَجَرَّدَ مِنْهُ فَیَکُونُ أَقْوَى فِی التَّصَرُّفِ. کَذَا نُقِلَ عَنْ نُورِ الْهِدَایَهِ لِأَبِی عَلِیٍّ السِّنْجِیِّ» (خادمی، ابوسعید محمد بن محمد، بریقه محمودیه، ج۱، ص ۲۰۳، الْبَابُ الثَّانِی فِی الْأُمُورِ الْمُهِمَّهِ،الفصل الأول فی تصحیح الاعتقاد؛ کوثری، محمد زاهد، إرغام المرید فی شرح النظم العتید لتوسل المرید، ص۲۱ـ ۲۲).
[۱۰۹] . «و ما نقل عن المشایخ و المکاشفین فی الاستمداد من ارواح المکمل و استفادتهم منهم فخارج عن الحصر مذکور فی کتبهم، مشهور بینهم». کوثری، محمد زاهد، حول التوسل و الاستغاثه، ص۱۹۸).
[۱۱۰] . فضل الرسول قادری بدایونی از علمای هند و دارای کتب متعددی در موضوعات مختلف است، مخصوصاً در زمینه کلام و عقاید.
[۱۱۱] . قادری، شاه فضل رسول، سیف الجبّار، ص۱۶٫
[۱۱۲] . احمدرضا بَریلوی، ملقب به عبدالمصطفی، از عرفا و دانشمندان و مؤلفان شبه قاره و بنیانگذار مکتب بریلوی در شبه قاره است.
[۱۱۳] . سوره مائده(۵)، آیه ۳۵٫
[۱۱۴] . سوره نساء(۴)، آیه ۶۴٫
[۱۱۵] . حنفی قادری، احمد رضا خان، استعانت از محبوبان خدا، ص۴۴٫
[۱۱۶] . البوسیاء: جمع البئیس و هو الشجاع، و المقصود به سیدنا الإمام علی (کرم الله وجهه).
[۱۱۷] . بریلوی، احمد رضاخان، المنظومه السلامیه فی مدح خیر البریه، ص۱۳۰٫
[۱۱۸] . حاکم نیشابوری و دیگران به سند خود از داود بنابیصالح نقل کردهاند که گفت: «أقبل مروان یوما فوجد رجلاً واضعاً وجهه على القبر فأخذ برقبته و قال: أتدری ما تصنع؟ قال: نعم. فأقبل علیه فإذا هو أبو أیوب الأنصاری (رضی الله عنه) فقال: جئت رسول الله (صلى الله علیه و سلم) و لم آت الحجر سمعت رسول الله (صلى الله علیه و سلم) یقول: لا ( (تبکوا على الدین إذا ولیه أهله و لکن ابکوا علیه إذا ولیه غیر أهله. هذا حدیث صحیح الإسناد و لم یخرجاه تعلیق الذهبی فی التلخیص: صحیح ؛ مروان روزی بر بقعه رسول خد۶ وارد شد. مردی را مشاهده کرد که صورت خود را بر روی قبر گذاشته است. مروان گردن او را گرفت و به او گفت: آیا میدانی چه میکنی؟ دقّت که کرد، ناگهان دید که او ابوایّوب انصاری است. ابوایّوب فرمود: آری، من به جهت سنگ نیامدهام و نیز به جهت این خشتها نیامدهام. من فقط به قصد رسول خدا۶ آمدهام. من برای این سنگ نیامدهام. از رسول خدا۶ شنیدم که میفرمود: بر دین نگریید اگر فردی شایسته متولّی آن شد، ولی بر دین بگریید هنگامی که متولّی آن نااهل باشد» (حاکم نیشابوری، محمد، مستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۶۰).
[۱۱۹] . وی میگوید: «از امام شافعى (رحمه الله علیه) مردى است که مىفرمودند: قبر موسى الکاظم تریاق مجر لاجابه الدعاء اشعه اللمعات وغیره. این روایت امام شافعى بر طبع غیر مقلدان بسیار گران مىافتد که اوشان با جلالت قدر چطور چنین میفرماید! مگر آنها معلوم ندارند که امام شافعى (رحمه الله علیه) همیشه توسل و تشفع به قبور صلحا بالخصوص قبر حضرت امام ابوحنیفه (رحمه الله علیه) میکرد؛ چنانچه علامه عزالدین بنجماعه محدث در کتاب خود انس المحاضره و همچنین امام موفق بن احمد مکى در مناقب امام ابوحنیفه صفحۀ ۱۹۹ ذکر کرده است. (سرهندی مجددی، محمدحسن خان، الأصول الأربعه فی تردید الوهابیه، ص۳۵).
[۱۲۰] . سرهندی مجددی، محمدحسن خان، همان، ص۳۷٫
[۱۲۱] . «محمد بخیت بنحسین المطیعی الحنفی. مفتی الدیار المصریه، ومن کبار فقهائها. ولد فی بلده المطیعه من أعمال أسیوط. وتعلم فی الأزهر، واشتغل بالتدریس فیه. وانتقل إلى القضاء الشرعی سنه ۱۲۹۷» (زرکلی، خیرالدین، پیشین، ج۶، ص۵۰).
[۱۲۲] . «یجوز أن تتوسط روح میت فی قضاء مصلحه حی أو میت والفعل لله وحده» (حنفی، محمد بخیت، تطهیر الفؤاد من دنس الاعتقاد، ص۱۵).
[۱۲۳] . شبیر احمد بنفضل الرحمن عثمانی در سال ۱۳۰۵در هند بهدنیا آمد. وی از بزرگان دیوبند است و در سال ۱۹۳۶م به عنوان رئیس المدرسین دارالعلوم دیوبند انتخاب شد. تفسیر عثمانی و فتح الملهم از کتب معرف وی است (ارشد، عبدالرشید، بزرگ مردان اندیشه و تاریخ، ج۱، ص۱۳۳و۱۳۶).
[۱۲۴] . سوره فاتحه(۱)، آیه ۵٫
[۱۲۵] . «قال فی تفسیر قوله تعالى (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ): علم من هذه الآیه الشریفه أنه لا یجوز الاستمداد فی الحقیقه من غیر الله، ولکن إذا جعل شخص مقبول واسطه لرحمه الله، ویطلب منه العون على اعتقاد أنه غیر مستقل فی الإعانه، فهذا جایز؛ لأن هذه الاستعانه بهذا الولی فی الحقیقه استعانه بالله تعالى» (تفسیر العثمانی به نقل از: افغانی، شمس الدین، جهود علماء الحنفیه، ج۲، ص۷۸۷).
[۱۲۶] . رسول خدا میفرماید: «إِنَّ الشَّمْس تَدْنُو حَتَّى یَبْلُغ الْعَرَق نِصْف الْأُذُن، فَبَیْنَا هُمْ کَذَلِکَ اِسْتَغَاثُوا بِآدَم ثُمَّ بِمُوسَى ثُمَّ بِمُحَمَّدٍ فَیَشْفَع لِیُقْضَى بَیْن الْخَلْق» (عسقلانی، احمد بنعلی، فتح الباری، ج۱۱، ص۴۳۸).
[۱۲۷] . «لا بأس أن نزید هنا کلمه فی الاستغاثه والاستعانه، والکل من واد واحد ففی حدیث الشفاعه عند البخاری بآدم ثم بموسى ثم بمحمد (صلى الله علیه و سلم) وهذا یدل على جواز استعمال الإستغاثه فی صدد التوسل» (محق التقوّل فی مسأله التوسل، ص۱۴۵) و در کتاب إرغام المرید فی شرح النظم العتید لتوسل المرید، ص۲۲ـ۲۳ درباره جواز اسغاثه مطالبی بیان کرده است.
[۱۲۸] . مناظر احسن کیلانی یکی از علمای دیوبندیه و از شاگردان محمد انور شاه کشمیری و شبیر احمد عثمانی و غیره بود. (الرحمن، سید طالب، عقائد علماء الدیوبندیه، ص۲۲).
[۱۲۹] . «فلسنا ننکر الاستغاثه بأرواح المشایخ» (سوانح قاسمی، ج۱، ص۳۳۲، به نقل از: الرحمن، سید طالب، پیشین، ص۲۲).
[۱۳۰] . سید احمدسعید کاظمی از بزرگان بریلویه شبه قاره است. به وی صفت غزالی دوران دادهاند.
[۱۳۱] . مقالات کاظمی حصه سوم، شماره ۱، بهنام توحید و شرک مطبوعه بزم سعید ملتان به نقل از توحید و شرک تحریر مستدل از قرآن و سنت، ص ۷۵ـ ۷۸٫
[۱۳۲] . قادری، محمد عاشق الرحمن، پیشین، ص۱۴٫
[۱۳۳] . مفتی محمد عبدالقیوم قادری هزاروی از علمای بریلویه شبه قاره است.
[۱۳۴] . هزاروی، محمد عبدالقیوم، عقاید اهل سنت و جماعت، ص۱۰٫
[۱۳۵] . وهبی سلیمان غاوجی ألبانی دمشقی حنفی، از علمای سوری، و از مهمترین علمای حنفی. http://fa.wikipedia.org
[136] . کوثری، محمد زاهد، پیشین، ص۱۰۰٫
[۱۳۷] . عبدالرحمن آخوند تنگلی از علمای استان گلستان است. از وی بیش از هفتاد رساله و کتاب موجود است.
[۱۳۸] . «الاقتصادُ اَن یستغیثَ باَحباب الله تعالی من الانبیاء و الاولیآءِ علی أنّهم هم المخلوقون الوُسطاءُ بینه و بین الله تعالی و الوجهاءُ عند ربهم» (ر.ک: آخوند تنگلی، حاج عبدالرحمن، لزوم الاقتصاد فی العمل و الاعتقاد، ص۲ـ ۱۸). وی کتاب دیگری تحت عنوان هدایت الخلق الی سبیل الحق در تأیید توسل دارد.
[۱۳۹] . العثیمین، محمد بنصالح، پیشین، ج۲، ص۲۲۹٫
[۱۴۰] . ابنعابدین، محمد امین، رد المحتار على الدر المختار، ج۱، ص۵۸٫
[۱۴۱] . تصدیقکنندگان المهند از علمای هند عبارتانداز: ۱٫ مولانا محمود الحسن؛ ۲٫ مولانا حاج میر احمد حسن امروهوی؛ ۳٫ مولانا عزیز الرحمن؛ ۴٫ حکیم الامت مولانا اشرف علی تهانوی؛ ۵٫ مولانا الحاج سید عبدالرحیم رای پوری؛ ۶٫ مولانا الحاج حکیم محمد حسن؛ ۷٫ مولانا الحاج قدرت الله مرادآبادی؛ ۸٫ مولانا حبیب الرحمن؛ ۹٫ محمد احمد فرزند حجه الاسلام مولانا نانوتوی؛ ۱۰٫ مولانا حاج غلام رسول؛ ۱۱٫ مولانا محمد سهول؛ ۱۲٫ مولانا عبدالصمد بجنوری؛ ۱۳٫ محمد اسحاق دهلوی؛ ۱۴٫ مولانا حاج ریاض الدین؛ ۱۵٫ مولانا مفتی کفایت الله؛ ۱۶٫ مولانا ضیاء الحق؛ ۱۸٫ مولانا محمدعاشق الهی؛ ۱۹٫ سراج احمد میرتهی؛ ۲۰٫ مولانا محمد اسحاق؛( (۲۱٫ مولانا حاج محمد مسعود احمد فرزند مولانا گنگوهی؛ ۲۲٫ مولانا محمد یحیی سهارنپوری؛ ۲۳٫ مولانا کفایت الله سهارنپوری.
اسامی علمای حرمین: ۱٫ شیخ مولانا محمد سعید بابصیل شافعی شیخ العلماء مکه؛ ۲٫ مولانا شیخ احمد رشید حنفی؛ ۳٫ شیخ محب الله مهاجر مکی؛ ۴٫ مفتی محمد عابد مالکی مفتی مذهب مالکی؛ ۵٫ شیخ محمد صدیق افغانی مهاجر مکی؛ ۶٫ مولانا مفتی سید احمد برزنجی شافعی؛ ۷٫ رسوحی عمر؛ ۹٫ ملا محمد خان بخاری حنفی؛ ۱۰٫ خلیل بنابراهیم؛ ۱۱٫ محمد عزیز تونسی؛ ۱۲٫ محمد سوس خیازی؛ ۱۳٫ السید احمد جزایری؛ ۱۴٫ عمر بنحمدان محرسی؛ ۱۵٫ محمد زکی البرزنجی؛ ۱۶٫ احمد بن میمون البلغیش؛ ۱۷٫ موسی کاظم بنمحمد؛ ۱۸٫ سید احمد معصوم؛ ۱۹٫ حاج احمد بنمحمد عباسی؛ ۲۰٫ عبدالقادر بنمحمد بنسوده العرس ولیه؛ ۲۱٫ محمد منصور نعمان؛ ۲۲٫ ملا عبدالرحمن ؛ ۲۳٫ محمود عبدالجواد؛ ۲۴٫ احمد استاد حرم نبوی؛ ۲۵٫محمد حسن سندهی؛ ۲۶٫ عبدالله النابلسی؛ ۲۷٫ محمد بنعمر الفلانی؛ ۲۸٫ احمد بناحمد اسعد؛ ۲۹٫ شیخ یاسین دمشقی؛ ۳۰٫ شیخ احمد بناحمد شنقیطی مالکی.
اسامی علمای جامعه الازهر مصر و سوریه و سایر بلاد اسلامی: ۱٫ شیخ سلیم بشری، شیخ الجامعه الازهر مصر؛ ۲٫ شیخ محمد ابراهیم قایانی؛ ۳٫ سلیمان العبد، الازهر مصر؛ ۴٫ شیخ محمد بناحمد بنعبدالغنی بنعمر عابدین شامی دمشقی؛ ۵٫ شیخ محمود رشید عطار؛ ۷٫ شیخ محمد بوشی حموی ازهری، سوریه؛ ۸٫ شیخ محمد سعید حموی ازهری؛ ۹٫ شیخ علی بنمحمد دلال حموی، سوریه؛ ۱۱٫ شیخ عبدالقادر شامی؛ ۱۲٫ شیخ محمد سعید لطفی حنفی شامی؛ ۱۳٫ شیخ فرس بناحمد شفقه حموی شامی؛ ۱۴٫ شیخ مصطفی الحداد شامی.
[۱۴۲] . «و أما الاستفاده من روحانیه المشایخ الأجله و وصول الفیوض الباطنیه من صدورهم أو قبورهم فیصح على الطریقه المعروفه فی أهلها و خواصِها لا بما هو شائع فی العوام» (سهارنپوی، خلیل احمد، عقائد علماء أهل السنه الدیوبندیه (المهند علی المفند)، ص۵۵).
[۱۴۳] . «بأن الاستفاضه من اهل القبور تجوز لکونها ثابته عند أرباب الحقائق الصوفیه» (فیض الباری، ج۳، ص۴۳۴، به نقل از: افغانی، شمسالدین، پیشین، ج۲، ص۷۸۶).
[۱۴۴] . «من جعل بینه وبین الله وسائط یدعوهم ویسألهم الشفاعه کفر إجماعاً» (ابنعبدالوهاب، محمد، مؤلفات الشیخ الإمام محمد بنعبدالوهاب، ج۱، ص۱۱۲).
[۱۴۵] . أبشیهی، شهابالدین محمد، المستطرف فی کل فن مستظرف، ج۱، ص۴۹۳٫
[۱۴۶] . «ینبغی للزائر أن یکثر من الدعاء والتضرع والاستغاثه والتشفع والتوسل به (صلى الله علیه وسلم)» (الرحمن، محمد عاشق، پیشین، ص۸۷ ـ ۸۸).
[۱۴۷] . مولوی محمد عمر ملازهی از علمای اهل سنت استان سیستان وبلوچستان و مؤسس حوزه علمیه منبع العلوم کوه ون سرباز است.
[۱۴۸] . ملازهی، محمد عمر، فتاوای منبع العلوم، ج۱، ص۲۷۷٫
[۱۴۹] . مولوی عبدالرحمن ملازهی از اهلسنت استان سیستان وبلوچستان و امام جمعه شهرستان چابهار است.
[۱۵۰] . این شعر در همایش مذاهب اسلامی در سال ۱۳۸۹ در شهرستان چابهار سروده شد.
[۱۵۱] . سوره نساء(۴)، آیه ۶۴٫
[۱۵۲] . موصلی حنفی، عبدالله، پیشین، ج۱، ص۱۸۹٫
[۱۵۳] . قرشی عمری، محمد، پیشین، ص۳۴۴٫
[۱۵۴] . شرنبلالی، حسن بنعمار، نور الإیضاح و نجاه الأرواح، ص۱۵۵٫
[۱۵۵] . حلبی، الحاجه نجاح، فقه العبادات على المذهب الحنفی، ص۲۷۰٫
[۱۵۶] . طهماز، عبدالحمید محمود، پیشین،کتاب الحج، ج۱، ص۵۲۳٫
[۱۵۷] . شیخ نظام و گروهی از علمای هند، پیشین، ج۱، ص۲۶۶٫
[۱۵۸] . گنگوهی، رشید احمد، پیشین، ص۱۴۹٫
پاسخ دهید