من دارای سه فرزند هستم؛ یک دختر هفده ساله و یک پسر شانزده ساله و یک دختر نه ساله. من در پیامک هم عرض کردم که دختر هفده ساله ی من بسیار دین گریز و دین ستیز است. [با وجود] بحث هایی که من با او داشته ام و همیشه این فضا را برای او باز کرده ام تا هر انتقادی که دارد انجام دهد، امّا شرایط به گونه ای است که حتی حاضر نیست درباره مسائل دینی کوچکترین حرفی را بشنود؛ این مسئله برای ما دچار دردسر شده است. می خواستم از استاد محترم راهنمایی بگیرم که با این فرزندم چه کار باید کنم تا بتوانم بیشتر به او نزدیک شوم و با او ارتباط برقرار کنم و طوری هم باشد که حرف های ما را بشنود؟
استاد تراشیون: شاید بهتر باشد ما نگوییم که بچّه های ما دین گریز هستند؛ چون فطرت انسان ها یک فطرت خدایی است. آهن ربای وجود انسان به سمت دین دائماً در حال حرکت است. انسان هم دین را به خود جذب می کند و هم جذب دین می شود و لذا سرشت و فطرت انسان ها یک فطرت پاک و الهی است. بله ما این را قبول داریم [ که ممکن است این نیاز فراموش شود]. قبل از آن من یک مثالی را می زنم، من از حضرت عالی سوال می کنم: آیا غذا خوردن یک نیاز انسان هست یا نه؟
یعنی این یک نیاز واقعی است و اگر کسی این نیاز را برطرف نکند، بعد از مدّتی از بین می رود. امّا شما می بینید که گاهی اوقات بچّه ها به این نیاز واقعی و نیاز زیستی انسان توجّه نمی کنند و با لجبازی غذا نمی خورند. بچّه های کوچک این ظرف غذا را با دست عقب می برند و نق می زنند، گریه می کنند و از سفره دور می شوند، پا بر زمین می کوبند تا به این نیاز حقیقی خودشان نرسند. آیا وقتی بچّه ظرف غذا را پس زد، دلیل بر این است که واقعا او به غذا نیازی ندارد؟ نه. بلکه با غذا نخوردن ضعف در آن ها ایجاد می شود.
انسان ها نسبت به دین نیز همین طور هستند. دین یک نیاز است؛ یعنی هرجا که انسانیّت باشد، نیاز به خدا و نیاز به دین وجود دارد. امّا این که گاهی اوقات بعضی از بچّه ها نسبت به دین لجبازی می کنند یا به تعبیر این پدر بزرگوار دین گریزی می کنند. تمام این ها به یک سری از عوامل محیطی بستگی دارد؛ یعنی ما باید ببینیم در محیطی که این دختر خانم بزرگ شده است، [چگونه دین را تعریف کرده اند]. من لزوما نمی خواهم بگویم که محیط خانه [این گونه است]؛ یک موقع حتی در محیط مدرسه [این اتفاق می افتد]. او حاضر است که این نیاز حقیقی خود را پس بزند و به قول این پدر حتی گاهی اوقات حاضر نیست که درباره ی دین چیزی بشنود. قطعا این محیط برای انتقال مفاهیم دینی محیط نامناسبی بوده است.
خب حالا این آسیب به صورت کلّی وارد شده است و الان این پدر بزرگوار به دنبال راهکار هستند که بالاخره من باید با این دختر چه کار بکنم؟ اگر به خاطر داشته باشید، من در این برنامه گفته ام که بچّه ها در نوجوانی یک حس و ویژگی پیدا می کنند به نام طغیان گری و عصیان گری؛ نسبت به چه کسی؟ نسبت به هر کسی که فرزندان او را قدرت بپندارد.
یعنی اگر بچّه ها در محیط خانه پدر و مادر را قدرت خانه بدانند، در سنّ نوجوانی می خواهند رو در روی آن ها بایستند یا اگر معلّم را قدرت کلاس بدانند، می خواهند با این معلّم لجاجت کنند؛ برای همین است که ما می گوییم والدین و معلّم ها و هر کسی که با نوجوان ارتباط دارد، باید در سنّ نوجوانی با آن ها دوست باشد و در کنار او قرار بگیرد. این عمل مانند کار آن مادری است که در غذا خوردن، رضایت بچّه را به دست می آورد که مثلا این بچّه چه چیزی را دوست دارد.
آیا نوازش را دوست دارد؟ آیا دوست دارد قصّه ای بشنود؟ مادر [برای ترغیب فرزند] با این روش وارد می شود و می بیند که خود بچّه شروع به غذا خوردن می کند. دقیقا در نوجوان های ما نیز همین طور است. باید با نوجوان ارتباط خوب برقرار کرد و بهترین شیوه ارتباط با نوجوان، ارتباط دوستی با نوجوان است.
من کلام آقا امیرالمومنین علی علیه السلام را به این پدر بزرگوار و همه شنودگان محترم می گویم که می فرمایند: «الْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِهِ وَ قَرِینِه»[۱]؛ یعنی انسان ها بر مرام دوست و همنشین خود هستند، بر دین دوست و همنشین خود هستند؛ لذا اگر ما می خواهیم که بچّه ی ما دین دار شود، باید بتوانیم برای او نقش دوست را ایفا کنیم.
من یک سوال از این پدر بزرگوار دارم؛ ای کاش ارتباط قطع نمی شد و این را به من می گفتند که واقعا ارتباط پدر، ارتباط مادر و ارتباط معلّمین با این فرزند چطور است؟ آیا ارتباط آن ها از نوع ارتباط دوستانه است؟ برخی از پدر و مادرها می گویند که ما با فرزندان خود دوست هستیم، ولی ما در خیلی از موارد به آن ها می گوییم که شما دوست نیستید. [یک ضرب المثلی هست که می گوید]: “عاشق بند جیبت هستم، تا پول داری رفیقت هستم“! یعنی بعضی ها منفعت طلبانه به کنار دیگران می روند. گاهی اوقات پدر و مادر با بچّه دوستی می کنند تا او را نصیحت کنند. من نمی گویم که برای نصیحت کردن با او دوستی کنید؛ من می گویم که اگر شما با فرزندانتان دوستی کنید، او طوری می شود که شما می خواهید.
بچّه ها این موضوع را قشنگ متوجّه می شوند که شما برای چه چیز با او دوستی می کنید. آیا واقعا قصد و هدف شما دوستی است یا نه همان نصیحت کردن است؟ مثلا به مادر خود می گوید: شما که به من “دختر گلم“ می گویی، می خواهی من را نصیحت کنی.
ببینید من نمی گویم که بچّه ها را نصیحت کنید. امیرالمومنین علی علیه السّلام نفرمودند که بعد از دوستی نصیحت کند؛ بلکه فرمودند: «الْمَرْءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِهِ وَ قَرِینِه»؛ آدم ها بر مرام و منش همنشین خود هستند. شما با فرزند خود دوستی کنید، رفاقت کنید، او می شود آن چیزی که شما می خواهید. او می شود یک کسی مثل شما. حتی گاهی اوقات می بینیم که فرزند در نشست و برخاست، پوشش و در تمام موارد از ما تبعیت می کند. پس من خیلی به این موضوع تاکید دارم؛ البته من آرزو دارم که هرچه سریع تر به بحث مقدّماتی دوران نوجوانی برسیم تا در آنجا ویژگی ها، نیازها و خصوصیّات دوران نوجوانی را بیان کنیم.
ما باید بدانیم که این سن، سنّ رفیق بازی است؛ البته رفیق بازی قبل از این سن شروع می شود و ممکن است از سنّ سیزده، چهارده سالگی شروع شود؛ لذا [با توجّه به این موضوع] ما باید در کنار او دوستی کنیم، معلّم باید با نوجوان دوست باشد، پدر دوست باشد، مادر دوست باشد.
من همین امروز پیامک هایی که رسیده بود را نگاه می کردم. مثلا پدری پیامک داده بود که وقتی من نماز می خوانم، متوجّه می شوم که فرزند من هم نماز می خواند و اوّل وقت هم می خواند؛ ولی من وقتی خانه نیستم، این فرزند با مادرش نماز نمی خواند.
خب معلوم است که این فرزند پدر را دوست دارد و پدر هم با او دوست است. جالب این است که خود پدر نوشته بود: من به او نمی گویم که بیا نماز بخوان؛ او خودش می آید و نماز می خواند. یعنی وقتی فرزند یک کسی را دوست داشته باشد، می خواهد بر منش و رفتار او عمل کند؛ لذا اوّلین نکته ای را که این پدر بزرگوار باید به آن عمل کند، همین مورد است.
نکته دوّم این است که ما باید دین را در قالب زیبایی برای بچّه ها توضیح دهیم. من در بحث مقدّماتی عرض کردم که وقتی ما روزه می گیریم، از سختی های روزه به فرزندانمان نگوییم، از دشواری های روزه نگوییم. البته خود او [این سختی ها را] متوجّه می شود؛ ولی باید آن چیزی را که از ما می شنود و از ما می بیند، آن جلوه های زیبای روزه داری باشد. دقیقا در عبادت نیز همین طور است. بعضی از پدر و مادرها به بچّه می گویند: اگر نماز خود را در اوّل وقت نخوانی و آفتاب به پشت کوه برود، خدا این نماز را در کمر تو می زند.
ما وقتی این تعبیرات را در مورد نماز خواندن بچّه ها به کار می بریم، مثلا وقتی او از ما می شنود که این نماز به کمرت بخورد، خب این فرزند چه نگاهی به نماز پیدا می کند؟! در صورتی که ما می گوییم: نماز یکی از بهترین مراحل بندگی خدا است، آن وقت ما این نماز را به یک گرز و چماق که قرار است به کمر این فرزند بخورد، تبدیل می کنیم. همچنین به او می گوییم: اگر نماز نخوانی، خدا تو را در آتش جهنّم می اندازد. در واقع ما جلوه هایی را برای او بازگو می کنیم که [با شنیدن آن ها] می گوید: “خب آب که از سر گذشت، چه یک وجب چه صد وجب“ و وقتی یک بار یا دو بار نماز نخواند، می گوید تمام شد ما که جهنّمی شدیم.
ما با این نمونه ها برخورد داشتیم. گاهی اوقات در ارتباطات ما با دانشجویان و جوانان دقیقا همین جملات بیان می شود. وقتی برمی گردیم به پیشینه معرفی دین از سمت خانواده ها، می بینیم که خانواده ها بلد نبودند دین را چطور به بچّه ها معرفی کنند.
تعبیری را که ما مسلمانان برای پیامبر گرامی اسلام به کار می بریم، “رحمت للعالمین“ است. می گوییم که ایشان رحمت انسان ها است. به نظر شما وجود مبارک پیامبر گرامی اسلام چطور اسلام را به آحادّ مردم معرفی کرده اند؟ آیا لزوما جلوه های سخت و ترسناک دین را بیان کردند؟ نه؛ ایشان در ابتدا از جلوه های رحمت و زیبایی های اسلام گفتند و بعد در کنار آن از خوف و رجا برای مردم صحبت کردند.
بعضی از مخاطبین ما تبشیری هستند؛ یعنی باید به این گروه بشارت داد تا جذب دین شوند. خب به این افراد بشارت می دهیم؛ امّا از آن طرف یک نفر دیگر را می بینیم که اگر خیلی به او بشارت داده شود، ممکن است به دین خیلی پایبند نشود. در اینجا ما باید به این شخص تلنگر خیلی کوچکی بزنیم. پدر و مادر ها خیلی راحت تر می توانند ویژگی ها فرزند خود را دریافت کنند که در رابطه با آن آیا باید از جلوه های رحمانی استفاده کنند؛ یا یک مواقعی هم از عذاب بگویند. چنین کاری هیچ ایرادی ندارد.
ما گاهی اوقات در مشاوره های خود به والدین می گوییم که مثلا این نوجوان باید یک تلنگر ببیند؛ یعنی تجربه کند که اگر این کار دینی را انجام ندهد، عذاب دارد. این رفتار مشکلی ندارد؛ ولی باید متناسب با روحیّات [اشخاص انجام شود]. در آموزه های دینی ما، از دختر خانم ها به “ریحانه“ تعبیر شده است؛ این ها گل هستند و ما باید با آن ها با لطافت برخورد و گفت و گو کنیم.
پس نکته اوّل این شد که با بچّه ها در این سن دوست باشیم، نکته دوّم این که جلوه های زیبای دین را برای آن ها بگوییم و نکته سوّم و نکته آخر هم این است که حتما در این سنین بچّه ها باید یک مشاور دینی در کنار خود داشته باشند؛ یعنی ما برای [آن ها این مشاور را] انتخاب کنیم. بارها من این مطلب را گفته ام که به لطف خدا و رشد تکنولوژی، لزوما قرار نیست این مشاوره ی دینی حتما چهره به چهره باشد که البته اگر باشد، خیلی خوب است؛ ولی احیانا اگر نبود، شما می توانید به سامانه های پاسخ گوی دینی در کشور تماس بگیرید؛ مثلا در خانه می نشیند و ۰۹۶۴۰ یا ۰۹۶۵۰ را شماره گیری می کنید و فرزند با همین ها ارتباط برقرار می کند و از کارشناسان خبره در عرصه دین مشاوره می گیرد و سوالاتش را از آن ها می پرسد.
همچنین این پدر در پایان صحبت های خود فرمودند: وقتی ما حرف دین را به او می زنیم، می بینیم که او نمی خواهد [آن حرف ها را] بشنود؛ [از این برخورد] معلوم می شود که ما نتوانسته ایم به طور درست با او حرف بزنیم. اگر ما حرف دین را خوب زده بودیم، می دیدیم که گوش های شنوا برای شنیدن بود.
[۱] – الکافی؛ ج۲ ص ۳۷۵ باب مجالسه أهل المعاصی .
منبع: پرسمان کودک-۱۳۹۱/۰۵/۲۳
پاسخ دهید