سلمان فارسی از شخصیت های برجسته ی تاریخ اسلام و ایران است. قاطبه ی مسلمانان، از شیعه و سنی، او را به عنوان یکی از اصحاب بلند مرتبه پیامبر صلّی الله علیه و آله و علی علیه السلام می شناسند. در مورد جایگاه و منزلت سلمان فارسی در میان اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و یاوران حضرت علی علیه السلام بحث های مفصلی شده، و روایات فراوانی به دست ما رسیده است که به جرأت می توان گفت کسی را در طول تاریخ نداریم که به اندازه سلمان از زبان معصومین علیهم السلام تعریف و تمجید شده باشد. در این میان عده ای تلاش می کنند برخی از ویزگی ها و صفات سلمان را تعریف نمایند و یا از موضع خود خارج نمایند که در این نوشتار به یک نمونه اشاره می کنیم.
میگویند: در روز خندق مسلمانان اگر از کسی سستی میدیدند، بر او میخندیدند. در آن روز بود که مردم درباره سلمان فارسی با هم بگومگو کردند. مهاجران گفتند: سلمان از ماست. او مردی نیرومند و کاملاً آشنا به حفر خندق بود. انصار نیز میگفتند: سلمان از ماست و ما به او سزاوارتریم.
چون این گفتار انصار و مهاجران به رسول خدا صلّی الله علیه و آله رسید، فرمود:
سلمان مردی از ما اهلبیت است.[۱]
سلمان به اندازه دو مرد کار میکرد تا اینکه قیس بن ابیصعصعه او را چشم زد و سلمان بیهوش بر زمین افتاد. در این مورد از رسول خدا صلّی الله علیه و آله سؤال کردند، فرمود: او را ببرید و وضو و غسل دهید و آب آن ار پشت سر او خالی کنید، چنین کردند. سلمان چنان بهبودی یافت که گویی از بند رسته است.[۲] به موجب یک روایت دیگر که صراحت و وضوح بیشتری دارد؛
روایت شده که سلمان به اندازه دو مرد در حفر خندق کار می کرد و در روایت دیگر است که سلمان روزی پنج ذراع از خندق را به عمق پنج ذراع میکند. قیس بن صعصعه او را چشم زد. سلمان بیهوش شد و از کار افتاد. موضوع را به رسول خدا صلّی الله علیه و آله اطلاع دادند. فرمود. که قیس سلمان را وضو دهد و آب وضو را در ظرفی جمع کند و سلمان با آن غسل کند و آب آن را در ظرفی جمع و پشت سر او خالی کند. چنین کرد. سلمان بلافاصله برخاست، چنان که شتر از عقال میرهد.[۳]
داستان رقابت مسلمانان درباره سلمان و سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله درباره او که سلمان از ما اهلبیت است؛ در منابع و مأخذ فراوانی آمده است. برای اطلاع بیشتر به این منابع مراجعه کنید.[۴]
به موجب یک روایت دیگر، مسلمانان در هنگام حفر خندق شعر میخواندند، مگر سلمان که ساکت بود. رسول خدا صلّی الله علیه و آله که این وضعیت را دید، از خداوند خواست که زبان سلمان را هرچند به دو بیت شعر باز کند. پس سلمان سه بیت خواند:
مالی لسان فاقول شعراً اسأل ربی قوه و نصراً
علی عدوّی عدوّ الطّهر محمّد المختار حاز الفخرا
حتّی انال فی الجنان قصرا مع کل حوراء تحاکی البدرا
مسلمانان با شنیدن این ابیات به فریاد آمدند. هر قبیلهای میگفت: سلمان از ماست. در این هنگام پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود:
سلمان از ما اهلبیت است.
تاملی در متون فوق
ما بنا به دلایلی که بدان اشاره میکنیم، در صحّت همه این گفتهها تردید داریم.
الف) علاوه بر مطالب سست و ناروایی که در این ابیات آمده است، علت مذکور را توجیه دعای پیغمبر صلّی الله علیه و آله برای سلمان کافی نمیدانیم، زیرا کسانی که شعر میخواندند، همه از سرودههای خودشان نمیخواندند، بلکه سراینده اشعار یک نفر بود و بقیه آن را به طرز معین و خاصی متناسب با شرایط وقت تکرار میکردند. سلمان هم میتوانست بدون نیاز به سرودن شعر، همراه سایر مسلمانان رجز بخواند و ابیات را تکرار کند.
ب) آنچه درباره فلسفه بیان این سخن جاودان رسول خدا صلّی الله علیه و آله درباره سلمان که فرمود: سلمان از اهلبیت است، گفتهاند، یک امر عادی و بلکه بیهوده بیش نیست، زیرا این گفته بدان معنی است که استفاده از قدرت بدنی سلمان موضوع نزاع و رقابت دستههای مختلف بود و پیغمبر صلّی الله علیه و آله با بردن سلمان به بخشی که خود و خانوادهاش در آنجا مشغول حفر خندق بودند، به نزاع آنان پایان داد و آن سخن جاودانهاش هم بیانگر همین مطلب بود.
این بدان معنی است که سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله ارزش و اهمیت خود را از دست بدهد. در مورد حکایت باز شدن زبان سلمان به شعر و رقابت مردم درباره وی که پیغمبر صلّی الله علیه و آله او را از کسانی قرار داد که به خوبی به عربی سخن میگویند، نیز چنین است.
بنابراین چنین استنباط میشود که این نشان افتخار را سلمان به واسطه دانش، ایمان، مواضع و دیگر صفات و اعمال خیر و صلاح به دست نیاورده است.
بر این اساس، تأکید ائمه اهلبیت علیهم السّلام بر این نشان افتخار و واقعی بودن آنکه بارها در سخنان خویش درباره سلمان بر آن، تأکید کردهاند، غیر قابل توجیه خواهد بود.
چنانکه استدلال ابن عربی هم بیمعنی خواهد شد که در اثبات عصمت سلمان به این سخن پیغمبر صلّی الله علیه و آله استدلال کرده است. بدین اعتبار که اهلبیت به موجب نص آیه تطهیر، معصوم و پاکیزهاند.[۵]
روایت درست
شاید سخن درست در اینباره که با وقایع تاریخی و سیاست حاکمان در طول دهها سال، هماهنگی و انسجام دارد؛ این متن باشد که میگوید:
روزی سلمان فارسی وارد مجلس رسول خدا صلّی الله علیه و آله شد. حاضران به واسطه حق سلمان، پیری و صحابی خاص بودن وی، او را تعظیم و تکریم کردند و در صدر مجلس نشاندند. عمر بن خطاب وارد مجلس شد. نگاهی به سلمان کرد و گفت: این مرد عجم که در میان عرب، در صدر مجلس نشسته، کیست؟
رسول خدا صلّی الله علیه و آله بالای منبر رفت، خطبه خواند و فرمود:
النَّاسَ مِنْ عَهْدِ آدَمَ إِلَى یَوْمِنَا هَذَا مِثْلُ أَسْنَانِ الْمُشْطِ لَا فَضْلَ لِلْعَرَبِیِّ عَلَى الْعَجَمِیِّ وَ لَا لِلْأَحْمَرِ عَلَى الْأَسْوَدِ إِلَّا بِالتَّقْوَى سَلْمَانُ بَحْرٌ لَا یُنْزَفُ وَ کَنْزٌ لَا یَنْفَدُ سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت.[۶]
مردم از روزگار آدم تا این زمان، همه مانند دانههای شانه برابرند. نه عرب را بر عجم برتری است و نه سرخ را بر سیاه مگر به تقوا و پرهیزکاری. سلمان دریایی بیپایان و گنجی بیانتهاست. سلمان از ما اهلبیت است.
بدینترتیب روشن میشود که وقتی سلمان محمدی مورد تحقیر و توهین پرچمدار تبعیض نژادی پس از عصر پیغمبر صلّی الله علیه و آله شد و آنکه معروف و مشهور است که خوش نداشت به سلمان زن دهد و بدخواه و کینهتوز ایرانیان بود و آنان را از سادهترین حقوق انسانی محروم کرد، رسول خدا صلّی الله علیه و آله این سخن جاودانه را درباره او بیان فرمود و منطق جاهلی و تبعیض نژادی را با صراحت، قدرتمندانه و قاطعانه درهم کوبید.
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۴ ، علامه سید جعفر مرتضی عاملی
[۱]– المغازی، ۱/۴۴۶؛ الکامل فی التاریخ، ۲/۱۷۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/۲۳۵؛ شرح بهجه المحافل، ۱/۲۶۳؛ سیره المصطفی صلّی الله علیه و آله و سلّم، ۴۹۵؛ تاریخ الخمیس، ۱/۴۸۲؛ سیره دحلان، ۲/۳؛ امتاع الاسماع، ۱/۲۱۱؛ سبل الهدی و الرشاد، ۴/۵۱۵؛ البدایه و النهایه، ۴/۹۹؛ مجمع البیان، ۲/۴۲۷؛ ۸/۳۴۱؛ بحارالانوار، ۲۰/۱۸۹؛ وفاء الوفاء، ۴/۱۲۰۵٫
[۲]– المغازی، ۱/۴۴۷؛ امتاع الاسماع، ۱/۲۲۱؛ سبل الهدی و الرشاد، ۴/۵۱۵٫
[۳]– تاریخ الخمیس، ۱/۴۸۲؛ سیره حلبی، ۲/۳۱۳-۲۱۴؛ امتاع و الاسماع، ۱/۲۲۱؛ المغازی، ۲/۴۴۷٫
[۴]– الطبقات الکبری، ۴/۱/۵۹؛ البدایه و النهایه، ۴/۹۹؛ سیره ابن کثیر، ۳/۱۹۲؛ تاریخ الامم و الملوک، ۲/۲۳۵؛ ر.ک: الکامل فی التاریخ، ۲/۱۷۹؛ بحارالانوار، ۲/۱۸۹؛ مجمع البیان، ۲/۴۷۲؛ سیره دحلان، ۲/۳؛ اسد الغابه، ۲/۳۳۱؛ ذکر اخبار اصبهان، ۱/۵۴؛ تهذیب تاریخ دمشق، ۶/۲۰۰؛ نفس الرحمان فی فضائل سلمان، ۳۴-۳۵٫
[۵]– ر.ک: سلمان الفارسی، السبیتی، ۴۰؛ نفس الرحمان فی فضائل سلمان، ۳۲٫
[۶]– الاختصاص، ۳۴۱؛ نفس الرحمان فی فضائل سلمان، ۲۹؛ بحارالانوار، ۲۲/۳۴۸٫
پاسخ دهید