توحید و دعاهای معصومین(ع) به ویژه ادعیه امام سجاد(ع) رابطه تنگاتنگ از جهت علمی و عملی دارند. این دعاها هم توحید و مراحل و اقسام آن را آموزش می دهند و هم خود تجلی گاه خالصانه ترین توحید نظری و عملی هستند. این مقاله می کوشد ظهور و حضور توحید و ابعاد آن را در دعاهای مأثوره از معصومین(ع) مورد بررسی قرار دهد.
از این رو، پس از تبیین نقش محوری توحید در اسلام و اهمیت و حقیقت دعا، با استناد به فقراتی از ادعیه امام سجاد(ع) نشان می دهد که دعا در عین حال که نردبان توحید خود جلوه ای از توحید عملی نیز به شمار می آید.
۱٫ مقدمه:
توحید، اساسی ترین رکن ادیان الاهی است. زیرا یگانه حق مطلق و صاحب حق خداوند است از همین رو فقط توحید و اظهار آن منشأ تجویز جنگ و سلب حیات برخی انسان هاست. “وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدّینُ لِلّهِ”؛ (بقره/۱۹۳) و با آن ها کارزار کنید، تا زمانی که اثری از شرک نباشد و دین، از آن خدا باشد. در سخنان امام سجاد(ع) در این زمینه آمده است، «اللّهُمَّ اغْزُ بِکُلِّ ناحِیَهٍ مِنَ المُسلِمینَ عَلی مَنْ بِإِزائِهِمْ مِنَ المُشْرِکینَ وَ امْدُدْهُمْ بِمَلائِکَهٍ مِنْ عِنْدِکَ مُرْدِفینَ؛ حَتّی یَکْشِفُوهُم اِلی مُنْقَطَعِ التُّرابِ قَتْلاً فی اَرضِکَ وَ أَسْراً، اَو یُقِرُّوا بِاَنَّکَ اَنْتَ اللهُ الذی لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَکَ لاشَریکَ لَکَ» (دعای ۲۷/بند ۸)؛ بار الها، در هر ناحیه ای مسلمانان را در مقابل مشرکان به کارزار وادار، و از جانب خود فرشتگان را پی در پی به مدد آنان فرست، تا جایی که دشمنان را تا دورترین نقطه خاک زمین تو بِکُشند یا اسیر سازند، یا (دشمنان) اقرار کنند که همانا تویی یکتا خدایی که جز تو خدایی نیست، تنهایی و شریکی نداری. از سوی دیگر، بر اساس آموزه های اسلام، دعا برترین عبادت و خالص ترین اظهار توحید است از آن جا که کامل ترین بندگان، معصومین می باشند، دعاهای آنان بهترین منبع و روش دعاست. در میان ائمه علیهم السلام، بیشترین دعاها از امام چهارم شیعیان، حضرت سجاد(ع)، نقل شده است. آن حضرت، به دلیل ویژگی های عصر حیاتشان، بسیاری از اصول اساسی و آموزه های دینی به ویژه توحید و اظهار آن را در قالب دعا ارایه کرده اند. در این مقاله، نخست به طرح مسایل کلی توحید و دعا می پردازیم و پس از آن ارتباط متقابل این دو مقوله را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
۲٫ توحید:
۲٫ ۱٫ معنای توحید توحید مصدر و از ریشه وَحِدَ (وَحُدَ) به معنای تنها ماند (۳، ص: ۴۴۹) است و در اصطلاح “ایمان بالله وحده لا شریک له” (۲۱، ج: ۳، ص: ۲۸۱) معنا کرده اند. بنابراین توحید همان اعتقاد به یگانگی خدای تعالی است. امیرالمؤمنین(ع) در توضیح معنای «اِنّ الله واحدٌ» می فرمایند: «اِنَّ القَولَ فی «انّ اللهَ واحِدٌ» علی اَرْبَعَهِ اَقسامٍ، فَوَجْهانِ مِنها لایَجوزانِ علی الله و وَجْهانِ یثبتان فیه. فأمّا اللّذان لایَجوزان علیه فقول القائل واحد یقصد به باب الاعداد فهذا ما لایجوز لانّ ما لاثانی له لایدخل فی باب الاعداد، أَما تَری اَنَّهُ کَفَر من قال ثالث ثلاثه؛ وَ قولُ القائل هو واحدٌ من الناس یُرید به النوع من الجنس فهذا ما لایجوز علیه لانّه تشبیهٌ، وَ جلَّ ربُّنا عن ذلک؛ فأمّا الوجهان اللّذان یثبتان فیه فقول القائل هو واحدٌ لیس له فی الاشیاء شبهٌ، کذلک ربُّنا؛ و قولُ القائل اِنّه عزّوجلّ اَحَدِیُّ الْمَعنی یعنی به أَنَّه لایَنْقَسِمُ فی وجودٍ و لا عقلٍ و لاوَهمٍ، کذلک ربُّنا عزَّوجلّ» (۱۵، ص: ۸۳). در این کلام، برای واحد چهار معنا بیان کرده اند: واحد عددی، واحد نوعی، واحد به معنای بی نظیر و واحد به معنای تجزیه ناپذیر. دو معنای اول در مورد ذات حق عزّوجلّ صحیح نیست، زیرا خداوند نه تکثر و تعدّدپذیر است و نه دارای هم جنس و هم نوع. اما دو معنای دیگر، برای خداوند قابل اثبات است. ۲٫ ۲٫ اهمیت توحید ۲٫ ۲٫ ۱٫ جایگاه توحید در آیات و روایات: اکثر آیات قرآن و روایات معصومین یا مستقیم مربوط به توحیدند یا غیر مستقیم به آن باز می گردند. توجه و تبیین ابعاد مختلف توحید نظری و عملی در متون وحیانیِ نه تنها اسلام بلکه متون وحیانی اصیل به جای مانده از سایر ادیان الهی نیز بر هیچ کس پوشیده نیست. از مجموع تعالیم قرآن و احادیث خطوط کلی و مهمی درباره توحید به دست می آید که برخی از آن ها عبارتند از:
۱- رستگاری، نجات و فلاح انسان ها فقط در پرتو توحید حاصل می شود. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «قولوا لا اله الاّ الله تُفْلِحُوا» (۱۷، ج: ۱۸، ص: ۲۰۲). و “فبالتوحید حرم اجساد امتی علی النار” (همان، ج: ۳، ص: ۲۰۶). در حدیث قدسی آمده است “انی انا الله لا اله الا انا من اقر بالتوحید دخل حصنی و من دخل حصنی امن عذابی” (همان، ج: ۲۲).
۲- توحید مایه حیات معنوی فرد و جامعه است چنان که علی(ع) فرمود: “«التوحید حیاه النفس» (۱، ص: ۱۴۵). لذا قرآن کفار را به جهت دور ماندن از توحید مرده تلقی کرده و آنان را در مقابل «زند گان» معرفی می کند (۷، ص: ۲۴). “لِّیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِِینَ”(یس/۷۰).
۳- این مایه حیات حق مسلم و فطری همه انسان هاست و همگان حق استفاده از آن را دارند و درست مانند حیات مادی نه می توان دیگران را از آن بازداشت و نه خود را از آن محروم نمود.
۴- توحید اصل اساسی تمام ادیان الهی است. ” قل یا أهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الاّ نعبد الا الله و لا نشرک به شیئاً لا یتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله” (آل عمران/ ۶۴). ۲٫ ۲ .۲٫ شرافت علم توحید: میزان ارزش هر علم بر اساس موضوع آن علم سنجیده می شود. علم توحید به دلیل شرافت موضوعش (خداوند متعال) برترین دانش ها است. برای تصدیق نمودن به شرافت موضوع توحید کافی است توجه نماییم که تمام جهان به نوعی خاص مرتبط با خداوند است و نامحدود بودن اسما و صفات او موجب عجز بشر از درک حقیقت او گردیده است. “لایدرکه بعد الهمم و لایناله غوص الفتن” (۱۹، ص: ۳۲). مطلق بودن خداوند سبب شده است که کنه و ذات او از دایره شناخت انسان خارج باشد. در عین حال مطلق بودن کمال ذات حق و کمال انسان در اعتقاد کامل به کمال مطلق بودن اوست. ۲٫ ۲٫ ۳٫ دستاوردهای اعتقاد به توحید: اعتقاد نظری به توحید، انسان را به این شناخت می رساند که همه کمالات و زیبایی ها منحصر در ذات خداوند است. همین اعتقاد، در مرحله عمل به یکپارچگی جامعه بشری می انجامد و از اختلاف و تشتت جلوگیری می کند؛ چرا که انسان ها را به حرکت هماهنگ به یک جهت وادار می سازد (۷، صص: ۲۴- ۲۵). ۲٫ ۳٫ محور دین و دینداری ۲٫ ۳٫ ۱٫ توحید پایه و اساس معارف دین: بر اساس تعالیم قرآن کریم و معصومان(علیهم السلام) پایه و اساس دین، توحید است. «اَوَّلُ الدّینَ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصدیقُ بِهِ وَ کَمالُ التَّصْدِیقِ بِه تَوحیدُهُ» (۱۹، ص: ۳۲)؛ سرآغاز دین، خداشناسی است و کمال شناخت خدا باور داشتن او و کمال باور داشتن خدا، شهادت به یگانگی اوست. “قُلْ اِنَّما یُوحی اِلَیَّ اَنَّما اِلهُکُمْ اِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ” (انبیاء/۱۰۸). مفهوم آیه این است که آن چه از دین به من وحی می شود، جز توحید و شاخه های آن نیست و معارف، احکام و اخلاق همگی ازفروعات توحید است، دلیل این مطلب آن است که حصر «اَنَّما» بر روی حصر «اِنَّما» ذکر شده که ظهور در حصر حقیقی دارد(۱۶، ج: ۱۴، ص: ۴۶۷). بر اساس دلالت آیه ” الر کِتابٌ اُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَت مِنْ لَدُن حَکیمٍ خَبیرِ* اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اللهَ اِنَّنی لکُم مِنهُ نَذیرٌ و بَشیرٌ”(هود/۱ و ۲) تمام معارف مختلف قرآنی از قبیل معارف الهی، فضایل اخلاقی، تشریع احکام، آغاز و انجام خلقت، بهشت و دوزخ و&hellip، تنها بر حقیقت توحید تکیه دارد: حقیقت «توحید» زیربنای دین خداست و البته، توحیدی که اسلام معرفی می کند، اعتقاد به این است که «الله» تعالی ربّ همه اشیای عالم است و غیر از او در همه عوالم، هیچ ربّی وجود ندارد(۱۶، ج: ۱۰، صص: ۱۹۹-۲۰۰). ۲٫ ۳٫ ۲٫ توحید محور اثبات سایر اصول دین: بعد از توحید مهم ترین اصول اساسی دین، نبوت، امامت و معاد است که مهم ترین برهان اثبات آن ها توحید است، به عنوان مثال در قرآن، معاد با استفاده از توحید به اثبات رسیده است: «الله لا اِله اِلاّ هو لَیَجْمَعَنَّکُم اِلی یَومِ القیامَهٍ لارَیبَ فیه وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللهِ حَدِیثاً» (نساء/۸۷). در این آیه، وحدانیّت خدا دلیلی بر معاد گرفته شده است. همان طور که وجود خدا، هم دلیل بر وحدانیت او و هم دلیل بر ضرورت معاد است(۸، ج: ۴، ص: ۱۴۰). ۲٫ ۳٫ ۳٫ توحید محور تعالیم همه انبیا: قرآن کریم در چندین آیه فلسفه رسالت و دعوت انبیا را تنها بیان وحدانیت و توحید الهی و نزاهت مردم از شرک می داند(رعد/۳۶؛ انبیا/۱۰۸؛ یوسف/۳۹ و ۴۰). این حصر، جز در مورد توحید، در هیچ یک از امور دینی ذکر نشده است، بنابراین، هدف اصلی از نبوت و بعثت توحید است. “یا اَیُّها النَبیُّ اِنّا اَرْسَلْنَاکَ شاهِداً و مُبَشِّراً و نَذیراً وَ داعِیاً اِلی اللهِ بِاذنِهِ وَ سِراجاً مُنیرا” (احزاب/۴۵-۴۶) در میان همه جنبه های مطرح شده در این آیه، پیداست که دعوت به سوی خدا تنها چیزی است که می تواند هدف اصلی به شمار آید. ۲٫ ۳٫ ۴٫ توحید، محور ادعیه: توحید اسمای حسنای الهی اصل و محور هر دعایی است به همین جهت هرچه معرفت موحّد بیشتر باشد، دعای او از مضمون توحیدی بهتر و بیشتری برخوردار است. در روایات ائمه علیهم السلام بهترین دعا، تهلیل، تحمید، تسبیح و تکبیر خدای سبحان برشمرده شده و طرح درخواست قبل از حمد و تسبیح و تقدیس خدا نهی شده است. پیام این حمد و ثنا، آن است که نباید هیچ سهمی در هیچ مقطعی در هیچ فعلی برای غیر خدا معتقد بود و این حقیقت توحید است(۸، ج: ۲، صص: ۵۴۷-۵۴۹). امام صادق(ع) فرمودند: «هر دعایی که در ابتدای آن حمد خدا نباشد، ناقص و ابتر است و به هدف نمی رسد: نخست حمد، سپس دعا». راوی پرسید: چه مقدار از تحمید و تمجید کفایت می کند؟ حضرت فرمودند: «بگو: اللّهم انت الاَوّل فلیس قبلک شیء و أنت الاخرُ فلیس بعدَک شیء، وَ انت الظاهِرُ فَلَیس فَوقَک شَیْء و أنت الباطن فلیسَ دونَک شَیء وَ أنت العزیزُ الحکیمُ» (۲۲، ج: ۲، ص: ۵۰۳). سیره عملی دعا کنندگان و بهره شهودی و حضوری آنان، تأیید دیگری بر مطلب فوق می باشد. دعاهایی نظیر مناجات شعبانیه، دعای ابوحمزه ثمالی و دعای سحر نمونه های عالی صادر شده از سرچشمه های عصمت و طهارتند که سراسر آن نور و توحید است و هیچ سهم و جایی برای غیر خدا باقی نمی گذارند. ۲٫ ۴٫ بداهت توحید در قرآن قرآن هرگز درصدد اثبات وجود خدا به صورتی که متکلّمین و فلاسفه در پی آنند برنمی آید؛ بلکه وجود «الله» را امری کاملاً بدیهی و بی نیاز از اثبات و برهان دانسته، تنها با ارایه برهان ها و استدلال هایی، انسان ها را متوجه توحید می سازد. زیرا توحید امری فطری است. بر همین اساس روح تعلیمات انبیا درباره اصول دین، همان «توجّه دادن» به فطرت انسانی است، نه «تعلیم» اصول. “فَذَکِّر اِنَّما اَنْتَ مُذَکِّر(غاشیه/۲۱ و ۸، ج: ۱۲، صص: ۵۰-۵۱ و ۷۳). قرآن حتی تردید در وجود خالق یکتا را بی معنا می داند: “أَفِی اللهِ شَکٌّ فاطِر السمواتِ وَ الْاَرضِ” (ابراهیم/ ۱۰). هم چنین، سخن معاندین در نبود مبدأ و معاد برای جهان را بسیار کم بیان کرده تا به این ترتیب کم اهمّیّت بودن این قول را آشکارتر نماید. از نظر قرآن کریم، و براساس ادعیه امامان _علیهم السلام_ خداوند فطرت توحیدی را در دل ها مستقر نموده است(۲، ص: ۶۳)، لذا رابطه توحید با قلب انسان، رابطه عَرَض و معروض نیست؛ بلکه قلب انسان، عارف و موحّد آفریده شده است به گونه ای که اگر عرفان و توحید او زایل شود، حقیقت قلب آدمی عوض می شود و از مقام انسانیّت تنزّل می یابد. بر همین اساس خداوند در توصیف کافران می فرماید: “اِنْ هُم اِلاّ کَالْاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبِیلاً” (فرقان/۴۴). باید توجه داشت که توحید، اصل، و شرک، عاریتی است بنابراین غالباً در حالت عادی افراد به ظواهر سرگرم و از اندیشیدن و پی بردن به مسبّب بالذات غافلند اما در حال خطر که سبب های ظاهری قطع می شوند: “و تَقَطَّعت بهم الاَسباب” (بقره/۱۶۶) و نسبت های اعتباری بریده می شوند: “فَلا اَنْسابَ بَیْنَهُمْ”(مؤمنون/۱۰۱)، انسان با نفیر درون به مسبّب الاسباب توجه پیدا می کند، به او امید می بندد و بر آن اساس فریاد استغاثه اش بلند می شود. اگر وجود چنین فریادرسی، صرفاً آرزو بود، ناله او با یأس همراه می بود و فوراً ساکت می شد، البته اگر فردی کاملاً ناامید شده و به سوی علیم و قدیر محض هیچ گرایش عبادی نداشته باشد، فطرتش نابیناست و به موجودی نازل، تبدیل شده است. “انّه لایَیْأَسُ مِنْ رَوحِ اللهِ اِلاّ الْقَومُ الکافِرُون(یوسف/۸۷)؛ زیرا کافران، از داشتن فطرت موحد انسانی محرومند: “اِنْ هُم اِلاّ کالاَنعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبیلاً”(فرقان/۴۴). ۲٫ ۵٫ مراحل توحید اهل حقیقت از کلام رسول اکرم(ص) که فرمود: «اَللّهُمَّ اِنّی اَعُوذُ بِعَفْوِکَ مِنْ عِقابِکَ وَ اَعُوذُ بِرِضاکَ مِنْ سَخَطِکِ وَ اَعُوذُبِکَ مِنْکَ»، مراحل سه گانه ای برای توحید در نظر گرفته اند: ۲٫ ۵٫ ۱٫ توحید عامّه (توحید عقلی): این مرحله توحید مبنای اسلام و موجب رهایی از شرک جلی است که همان شهادت «لا اِلهَ الاّ الله وحده لاشریکَ له، الاحد، الصمد، الذی لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد» می باشد. بر اساس این مرتبه از توحید التزام به قبله واحد مطرح می شود، خون ها و دارایی ها محترم شمرده شده، سرزمین اسلام از کفر جدا می گردد. این مرتبه از دین برای عامّه مردم قابل قبول است، هر چند نتوانند دلیلی استوار بر آن اقامه کنند(۴، صص: ۳۲۰-۳۲۲). توحید در این مرحله به دو مرتبه تقسیم می شود: توحید تقلیدی و توحید برهانی. توحید تقلیدی مرحله نازل توحید انسانی و حد فاصل کفر و اسلام است. و توحید برهانی توحید خواص (علما) است که آن ها را نجات یافتگان دانسته اند. خواص، خود دو دسته اند، اول کسانی که به برهان تمانع استدلال می کنند “لَو کَانَ فیهما آلهه الاّ الله لَفَسدتا” دسته دوم کسانی هستند که به حجّت و اتصال و تدبیر و وحدت صانع که در کلمات معصومین به عنوان استدلال به کار رفته عنایت دارند. بنیادهای این مرتبه از توحید، عبارتند از: اخباری که پیامبر در باب توحید برای مردم بیان کرده است. و پدیده های متقنی که از طرق گوناگون بر توحید خالق هستی دلالت می کنند. پذیرش این مرتبه از توحید با ارائه ادله نقلی (آیات و روایات دالّ بر توحید) واجب می گردد، امّا درک شیرینی و معنای آن با بصیرتی حاصل می شود که خداوند بر قلب مؤمن می افکند و با مشاهده شواهد و تأمّل در پدیده ها و تفکر در آفرینش آسمان و زمین به مرحله رشد و کمال نزدیک می شود(۴، ص: ۳۲۲). ۲٫ ۵٫ ۲٫ توحید خاصّه (توحید عینی): این مرحله از توحید که مربوط به گروه متوسطی از اهل سیر و سلوک است عبارت است از این که به موحّد اسباب ظاهری اعتماد نکند و امور را بر این اسباب معلق نسازد و برای آن ها تأثیر و فعلی جز از ناحیه حق تعالی نبیند و حقیقتاً شهود کند که «لامُؤَثّرَ فِی الوُجُودِ اِلاّ الله» و «لا فاعِلَ اِلاَّ الله». موحّد در این مرحله درگیر منازعات و کشمکش های عقل با احکام شرع (که ناشی از درک نکردن حکمت های آن است)، و نیز مجادلات اندیشمندان با یکدیگر (مانند منازعه های فلاسفه و متکلمان) نیست. همچنین، از تعلق به شواهد فراتر رفته و «نه توحید را نیازمند دلیلی می بیند و نه در توکل سببی می جوید و نه برای نجات وسیله ای می طلبد» (۴، ص: ۳۲۳). اینان به فنای علمی که فنای در حضرت صفات و اسماء (حضرت واحدیت) است دست یافته اند، اما هنوز عین فنا که فنای در ذات (حضرت احدیت) است برای ایشان پدید نیامده است. ۲٫ ۵٫ ۳٫ توحید اخصّ الخواص (توحید ذاتی): اساساً این مرحله از توحید مختص به خدای تعالی است و او پرتوی از آن را بر گروه هایی از بندگانش افکنده است. اینان «اهل الله» هستند که در حال بقای پس از فنا به سر می برند؛ مقام ایشان مقام مقرّبان و توحید آن ها برتر از دو گروه قبل است. این مرحله از توحید، با فنای همه خلایق و بقای حق، به تنهایی، تحقق می یابد. لذا غیر خدا را امکان اشاره بدان نیست و با هیچ عبارتی نتوان از آن تعبیر کرد. موحّدان در این مقام نیز از توصیف و افشای آن عاجزند؛ چرا که این مقام را وصفی نیست تا با آن توصیف شود و اوصاف هر چه هست از آن حضرت واحدیت است و نیز خبری از او نمی توان داد؛ چون او فراتر از هر خبری است(۴، ص: ۳۲۵). این گروه به درجه ای رسیده اند که برای آنان، نه کثرت، مانع شهود وحدت قاهره حق است و نه شهود وحدت حق، مانع شهود کثرت خلق. چنان که در مورد امیر مؤمنان(ع) نقل شده که در رکوع نماز (در نهایت توجه به حضرت حق)، انگشتری خود را به سائل می بخشد.
۳٫ دعا بخش عظیمی از کلمات نورانی معصومین علیهم السلام مناجات با ربّ الارباب و درخواست از آن وجود مهربان است که تعالیم عظیم و لطیفی را به مشتاقان کوی توحید آموزش می دهد. ۳ .۱٫ معنای دعا راغب در مفردات، برای واژه دعا، پنج معنا بیان کرده است: ندا: مانند آیه “کَمَثَلِ الَّذی یَنْعِقُ بِما لایَسْمَعُ اِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً”(بقره/۱۷۱). تسمیه: “لاتَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُم بَعْضاً” (نور/۶۳). سؤال (درخواست) مادی یا معنوی: “قالُوا اَدْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا مَا هِیَ”(بقره/۶۸). فریادخواهی (استغاثه) و کمک طلبیدن: “وَ اِذا مَسَّ الانسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ”(یونس/۱۲). تشویق کردن به کاری برای رسیدن به هدف مورد نظر از آن کار: “یا قَومِ مالی اَدعُوکُمْ اِلیَ النَّجاهِ وَ تَدْعُونَنی اِلَی النَّارِ”(غافر/۴۱). در سایر کتب لغت، علاوه بر موارد فوق، معانی دیگری نیز ذکر شده اند که بعضاً با تلطیف و عنایتی در همین معانی پنج گانه جای می گیرند. به عنوان مثال: عبادت: “اِنَّ الَّذِینَ تَدعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبادٌ اَمْثالکُم”(اعراف/۱۹۴). قرار دادن (نسبت دادن): “اَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمانِ وَلَداً”(مریم/۹۱). عذاب کردن: “تَدعُو مَنْ اَدْبَرَ وَ تَوَلّی”(معارج/۱۷). سوق دادن یا مجبور کردن، خواندن مردم به خوان گسترده و مهیّا شده، روی آوردن با شوق به سوی خداوند و &hellip(3، ص: ۲۵۷؛ ۱۰، ج: ۱، ص: ۱۳۸؛ ۱۳، ص: ۱۶۹). گذشته از لغت، دعا در قاموس اهل دل معنای ویژه ای دارد. «نیایش آن حالت روحی است که میان انسان و معبودش رابطه انس ایجاد نموده و او را در جاذبه ربوبی قرار می دهد»(۶، ص: ۲). «دعا و دعوت به معنی جلب توجه مدعوّ است به داعی که غالباً با لفظ یا اشاره صورت می گیرد و استجابت یا اجابت به معنای پذیرفتن دعوت داعی و روی آوردن به سوی اوست. درخواست حاجت در دعا و برآوردن حاجت در استجابت، جزء معنا نیست، بلکه غایت و متمم معنای آن دو است»(۱۶، ج: ۱۱، ص: ۴۳۴). ۳٫ ۲٫ حقیقت مدعوّ با توجه به مفهوم دعا، مدعوّ باید فردی صاحب توجّه و نظر باشد که اگر اراده کند، بتواند نظر خود را به داعی متوجه سازد. هم چنین باید صاحب قدرت و تمکّنی باشد که از استجابت دعا ناتوان و عاجز نگردد. خواندن فرد فاقد درک و شعور یا کسی که در برآوردن حاجت قدرت ندارد، دعای حقیقی نیست؛ هر چند صورت دعا را داشته باشد(همان). قرآن این گونه دعاها را دعای باطل خوانده و آن را در مقابل «دعوه الحق» قرار داده است: “لَهُ دَعْوَهُ الْحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لایَسْتَجیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ اِلاَّ کباسِطِ کَفَّیْهِ اِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِه”(رعد/ ۱۴). مقابله ای که در این آیه میان عبارت «لَهُ دعوه الحق» و عبارت دوم وجود دارد تفاوت دعوت حق با دعوت باطل را بیان می کند: در دعوت حق، مدعو دعوت را می شنود و البته استجابت هم می کند؛ و این از صفات خدا است. (اضافه «دعوه الحق» اضافه موصوف به صفت و یا از قبیل اضافه حقیقیّه است که معنای لام (مالکیّت) را افاده می کند)، اما دعای باطل اجابت نمی شود، مانند خواندن کسی که دعا را نمی شنود یا قدرت استجابت را ندارد. چرا که براساس قسمت دوم آیه، خواندن غیر خدا خالی از استجابت و دعای کافران در ضلالت است. مقدم بودن ظرف در «له دعوه الحق» دعا را منحصراً برای خدا اثبات می کند و ادامه آیه آن را از غیر خدا نفی می کند: “وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لایَسْتَجیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ اِلاَّ کباسِطِ کَفَّیْهِ اِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِه”(۱۶، ج: ۱۱، صص: ۴۳۴ و ۴۳۵). بنابراین، مدعوّ واقعی فقط خداست. دعا حاکی از نیاز و عدم استقلال داعی است و قهراً سؤال، وقتی حقیقی است که مسؤول، مستقل و غنی باشد؛ که بر اساس دلایل توحید، آن مسؤول مستقل، تنها خدای سبحان است(۸، ج: ۲، ص: ۵۴۷). بر همین اساس امام زین العابدین(ع) به درگاه خدا چنین عرضه می دارند: «اَللّهُمَّ اِنّی اَخْلَصْتُ بِانْقِطاعی اِلَیْکَ &hellipوَ صَرَفْتُ وَجْهی عَمَّنْ یَحْتاجُ اِلی رِفْدِکَ وَ قَلَبْتُ مَسْأَلَتی عَمَّنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ فَضْلِکَ وَ رَأَیْتُ اَنَّ طَلَبُ الْمُحْتاجِ اِلَی الْمُحْتاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّهٌ مِنْ عَقْلِهِ»(دعای۲۸/۱). ۳٫ ۳٫ تقسیمات دعا دعا را از جهات گوناگونی می توان تقسیم نمود: ۳٫ ۳٫ ۱٫ لفظی و غیر لفظی بودن: دعا یا لفظی است و یا غیر لفظی؛ به عبارت دیگر، یا به زبان قال است و یا استعداد و حال. مراد از دعای لفظی، کاملاً آشکار است. نمونه سؤال به زبان حال، ایستادن فقیر در مقابل غنی است و در مورد تأثیر آن گفته اند: «لِسانُ الحالِ افصحُ مِن لسانِ المَقَالِ». نمونه سؤال به زبان استعداد آن است که ماهیّت اشیا، وجود خارجی خود را درخواست کنند که اگر این سؤال نبود، هرگز موجودی یافت نمی شد؛ زیرا ذات حق تعالی غنیّ از عالمیان است. دعای حقیقی آن است که قبل از زبان سر، زبان قلب و فطرت درخواست کند. دعایی که به زبان ذات و استعداد باشد، پذیرفته و مستجاب است، به مقدار استحقاق سائل به او افاضه می شود و از وی امساک فیض نخواهد شد. دعا به زبان قال و گفتار نیز، در صورتی مستجاب خواهد شد که سازگار با زبان استعداد باشد و به بیان دیگر گفتار با حال مباین نباشد. بر همین اساس، گاه انسان در دعا بسیار تلاش می کند؛ اما به نتیجه نمی رسد و گاهی با آن که در فکر نتیجه نیست، می بیند که به نتیجه رسیده است. انسان همواره در محضر حق است. اگر خواسته او با اراده خداوند سازگار باشد، دعا مستجاب است و در غیر این صورت چنین نیست. به تعبیر ابن سینا، دعا مستجاب است، در صورتی که همسو با نظام احسن هستی باشد(۹، صص: ۸۱-۸۲ ؛ ۵، صص: ۱۷۴-۱۷۵ و ۱۶، ج: ۲، ص: ۴۵). ۳٫ ۳٫ ۲٫ معیّن یا نامعیّن بودن: دعا، لفظی یا غیر لفظی، ممکن است درخواست امری معیّن یا غیر معیّن باشد(۹، ص: ۷۴). به عبارت دیگر، گاه آن چه سائل به زبان قال، حال و یا استعداد درخواست نموده، به طور واضح تعیین شده است مانند «اللّهم انّی اسألک حُبکَ وحُبَّ مَنْ یُحِبُّکَ و حُبَّ کُلِّ عَمَلٍ یُوصِلُنی اِلی قُرْبِکَ»(۱۸، ص: ۲۰۷)، و گاهی مطلوب غیرمعیّن و به حکمت و صلاحدید الهی واگذار شده است مانند: “رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ ألی مِنْ خَیْرٍ فَقیرٍ”(قصص/۲۴). ۳٫ ۴٫ اقسام دعا کنندگان بر اساس انگیزه سؤال، می توان درخواست کنندگان را به چند دسته تقسیم کرد: دسته اول: گروهی که کمال را پیش از رسیدن وقت آن طلب می کنند. انگیزه اینان، استعجال طبیعی انسان است که خداوند با جمله “خُلِقَ الانسانُ مِنْ عَجَل”(انبیاء/ ۳۷) بدان اشاره کرده است. در دعاهای معصومان علیهم السلام که انسانهای کاملند، چنین انگیزه ای وجود ندارد. «حَبِّبْ اِلَیْنا ما نَکرَهُ مِنْ قَضائِکَ وَ سَهِّلْ عَلَیْنا ما نَسْتَصْعِبُ مِن حُکمِک وَ اَلْهِمْنَا الْاِنقیادَ لِمَا اَوْرَدْتَ عَلیْنا مِن مَشِیَّتِکَ، حتی لانُحِبَّ تَأخیرَ ما عَجَّلْتَ و لاتَعْجیلَ ما اَخَّرْتَ»(دعای ۳۳). دسته دوم: گروهی که می دانند اراده خداوندی دست یابی بندگان به برخی خواسته هاشان را وابسته به درخواست آنان کرده است. همین علم انگیزه ای برای طلب حاجت آنان است. دسته سوم: اهل حضور. اینان عبد محض خدا و تامّ در عبودیتند که به خاطر حضور دایمی خویش استعدادهای خود و تجلیات الهی را که بر اساس استعداد به آن ها افاضه می شود، می دانند و می شناسند. بنابراین تنها انگیزه دعایشان، امتثال امر خداوند است که فرمود: “أُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ”(غافر/۶۰). دعاهای دسته دوم در حقیقت با توجه به این واقعیت است که خدای متعال جواد است و دعا، یکی از شروط و زمینه ساز به وجود آمدن قابلیت برای دریافت فیض است. اینان به این حقیقت آگاهند که دعا کننده، حتماً عطیّه ای دریافت خواهد کرد؛ حتی اگر به مقصود خاصّش دست نیابد. این که در روایات آمده است که هر وقت دعا کردی، دست بر روی خود بکش(۲۲، ج: ۲، ص: ۳۴۲)، اشاره به همین معناست که به دریافت عطیه خود اطمینان داشته باش و آن را بر چشم خود نِه. البته این گروه نه از مکنونات علم الهی آگاهند و نه نوع و میزان استعدادهای خود را در قبول عطایای حق می شناسند؛ دعای آن ها از آن رو است که از یک سو فیضی دریافت می کنند و از سوی دیگر، همین فیض بشارت دهنده برکات دیگر و افزون تر است. اما دسته سوم (اهل حضور) استعدادها و حالات خود را می شناسند و متناسب با آن، درخواست می کنند. گروهی، از پذیرش های خود به استعدادهایشان پی می برند و گروه دیگری _که در معرفت کامل ترند_ از استعداد خود به آن چه می توانند بپذیرند پی می برند. اگر حال این مقرّبان با سؤال لفظی تناسب داشت، به عنوان عبودیّت، درخواست می کنند و چون حال، متناسب با تفویض و سکوت کرد، ساکت می شوند. چنان که حضرت ایوب(ع) زمانی رفع ابتلا را از خداوند درخواست نمود که حال وی اقتضای سؤال لفظی داشت(۹، صص: ۷۴-۷۹). امام سجاد(ع) چنین است که می فرماید: «و انا یا الهی عبدُک الذی اَمَرْتَهُ بِالدُعاءِ فقالَ لبَیکَ و سَعدیکَ»(دعای ۱۶/۱۳). «اللّهم فَها اَنا ذا قَد جِئْتُکَ مُطِیعاً لِاَمرِِکَ فیما اَمَرْتَ بِهِ مِنَ الدُعاءِ، مُتَنَجِّزاً وَعْدَکَ فیما وَعَدْتَ بِهِ مِنَ الْاِجابَهِ، اِذْ تَقُولُ: «اُدْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُمْ».»(دعای ۳۱/ ۱۱).
۴٫ دعا راه دست یابی به توحید آن چه گذشت به تنهایی ارتباط تنگاتنگ توحید و دعا را نشان می دهد. و زمینه را آماده می کند تا با تمسک به دعاهای رسیده از معصومین به ویژه امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه اثبات کنیم که دعا بهترین سکوی پرش به توحید عملی و نظری و استوارترین نردبان صعود به قله توحید و ارزشمندترین بستر مشاهده جلوه های توحید است. افزون بر این که نفس دعا بهترین عمل و ارزشمندترین وسیله جلب رحمت حق است “قل مایعبؤابکم ربی لولا دعاءکم”. اهل بیت(ع) خود در حال دعا در قله توحید و مشغول مشاهده عالی ترین جلوه های توحید بودند و با زبان دعا راهی برای صعود و مشاهده را بر روی بشریت گشودند. ۴٫ ۱٫ حقیقت دعا امام سجاد(ع) در وداع با ماه رمضان، به درگاه حق عرضه می دارند: «وَ قُلتَ «اُدْعُونی اَستَجِبْ لَکُمْ، اِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخلونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ»، فَسَمَّیتَ دُعاءَکَ عِبادَهً وَ تَرْکَهُ اسْتِکباراً، وَ تَوَعَّدْتَ عَلی تَرکِه دُخولَ جهنَّم داخِرینَ»؛ فرمودی: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، آنان که از عبادت من تکبّر ورزند، به زودی خوار و ذلیل وارد جهنم می شوند». پس نیایش و دعا را عبادت و ترک آن را استکبار نامیدی و بر ترک دعا به دخول دوزخ با ذلت و خواری تهدید فرمودی (دعای۴۵/۱۵). بر اساس این آموزه وحیانی حقیقت دعا چیزی جز عبادت نیست، و بالاتر این که طبق فرموده نبیّ مکرّم اسلام، مغز همه عبادات است: «الدّعاءُ مُخُّ العِبادَهِ»(۱۷، ج: ۹۳، ص: ۳۰۰). و از آن جا که عبادت جلوه گاه توحید موحدین است، در واقع، نفس دعا با چشم پوشی از محتوی و روش های آن یکی از مصادیق بارز و تامّ توحید عملی است. ۴٫ ۲٫ روش های دعا چنان که قبلاً اشاره شد، دعا وسیله ای برای جلب عنایت حضرت حق_ تعالی شأنه_ است. حصول این مقصود، به چهار روش امکان پذیر است که عبارتند از: اقرار به توحید، طرح درخواست، مناجات (عرض نیاز به شیوه راز) و زیارت. اقرار به توحید: قسمت زیادی از ادعیه مأثور از ائمه اطهار(ع)، صرفاً دعا و خواندن محبوب است، آنان در این قسم از دعاها، خداوند را با نام های گوناگونی خوانده اند، زیرا خود، امر فرموده است که: “وَ لِلَّهِ الاَسماءُ الحُسنی فَادْعُوهُ بها”(اعراف/۱۸۰). با دقت نظر در این بخش از ادعیه، و با توجه به معنای صحیح «دعا» و «مدعوّ» واقعی، می توان دریافت که ائمه اطهار(ع) در تمام شؤون و اسماء خداوند به توحید او اقرار کرده اند. بارزترین نمونه این دعاها، دعای سحر است که در آن فقط خدا را می خوانیم و هیچ درخواست یا عرض نیازی در آن نداریم. «اللّهم اِنّی اسألک بِبَهائِکَ کُلِّهِ وَ کُلُّ بَهائِکَ بَهیء اَللَّهُمَّ اِنّی اَسْأَلُکَ بِبَهائِکَ کُلَّها&hellip»(۱۸، ص: ۳۰۳). این دعا در حقیقت اقرار به توحید است. متکلمان و فیلسوفان توحید را به دو بخش نظری و عملی تقسیم کرده اند. توحید نظری، خود بر چند قسم است: توحید ذات، صفات و افعال. توحید عملی نیز وجوه گوناگونی دارد: توحید در عبادت، حمد و دعا؛ که به جلوه های هر یک از این اقسام در ادعیه می پردازیم. توحید نظری: الف) توحید ذات، مراد از توحید ذات، توحید خداوند و تنزیه ذات حق از هر گونه تقسیم یا ترکیب بیرونی، وهمی و عقلی است. این معنا، بخشی از معارف قرآن کریم است: “&hellipلَیسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ (شوری/۱۱). در دعاهای معصومین(ع) نیز بسیار مشهود است. «اِنَّکَ الواحدُ الاحدُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَکَ کُفُواً اَحَدٌ»(دعای ۳۵/۲۵). «اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ … رَبَّ الاَربَابِ وَ اِلهَ کَلِّ مَأْلُوهٍ، … لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»(دعای۴۷/۱). ب)توحید اسماء و صفات: قرآن تکیه بر توحید اسماء۱ الهی دارد و اوصاف الهی را منحصراً از آن خدا می داند و چنین می آموزد که دیگران نه تنها به طور مستقل از آن بهره ای ندارند، بلکه بالتبع و بالعرض نیز بی نصیبند. دیگران تنها می توانند در حدّ سعه وجودی خود مظهر و آیینه اوصاف الهی باشند. مراد از آیه “سَبِّحِ اسمَ رَبِّکَ الاَعلی(اعلی/۱) آن است که نام خدا منزّه است از آن که در کنار نام دیگری آورده شود یا دیگری با آن وصف گردد و برتر از آن است که مانند خدایان ساختگی خوانده شود. در صحیفه سجادیه نیز می خوانیم: «تَعالیَ ذکرُک عَنِ الْمَذْکُورینَ، وَ تَقَدَّسَتْ اَسْمَاؤُکَ عَنِ الْمَنْسُوبینَ»(دعای ۳۹/۱۴)؛ یاد تو از هر آن چه یاد می شود بالاتر و اسماء تو از هر اسمی که به تو نسبت می دهند مقدّس تر است. باید توجه داشت که اسما و صفات خدا در یک حد و مرتبه نیست؛ بعضی دربردارنده تسبیح و تقدیس خدا و بعضی حاکی از حسن و کمال او است که به صفات سلبی و ثبوتی معروفند۲٫ از طرفی مضمون بعضی صفات، ذات است و محتوای بعضی صفات، فعل۳٫ معمولاً در ادعیه توصیف خدا به صفات ثبوتی و یا سلبی ظهور می یابد. چنان که امام صادق(ع) فرمود: «و اللهُ نورٌ لاظَلامَ فیه، وَ حَیٌّ لاموتَ لَهُ، وَ عالِمٌ لاجَهلَ فیه وَ صَمَدٌ لا مدخلَ فیه»(۱۵، ص: ۱۴۰، باب: ۱۱، ح: ۴). به عنوان نمونه در صحیفه سجادیه می خوانیم: «لایَحویکَ مَکانٌ وَ لایَقُمْ لِسُطانِکَ سُلْطانٌ وَ لَمْ یُعْیِکَ بُرهانٌ وَ لابَیانٌ»(دعای ۴۷/۱۶)؛ کسی که هرگز مکان تو را در بر نمی گیرد و در برابر سلطنتت هیچ سلطنتی تاب مقاومت ندارد و هیچ برهان و بیانی تو را عاجز نمی کند. «سُبْحانَک؛ لاتُحَسُّ وَ لاتُجَسُّ وَ لاتُمَسُّ وَ لاتُکادُ وَ لاتُماطُ و لاتُنازَعُ وَ لاتُجاری وَ لاتُماری وَ لاتُخادَعُ وَ لاتُماکَرُ»(دعای ۴۷/۲۷)؛ پاک و منزّهی تو، به حسّ در نمی آیی، مورد تماس جسمانی واقع نمی شوی، کید و مکر در تو بی اثر است، دور نمی شوی، با تو نزاع نتوان کرد، غلبه بر تو ممکن نیست، و جدال و خدعه و فریب در مورد تو امکان پذیر نیست. ۲- عنصر محوری بحث حیات به عنوان صفت ذات خداوند در قرآن کریم، اثبات توحید حیات است نه اثبات اصل آن۴٫ امام سجاد(ع) این واقعیّت را چنین بیان فرموده اند: «اَوْ کَیْفَ یَسْتَطیعُ انْ یَهرُبَ مِنْکَ مَنْ لاحَیاهَ لَهُ اِلاّ بِرِزْقِکَ»(دعای ۵۲/۱)؛ کسی که جز به روزی تو زنده نتواند بود چگونه توان فرار از تو را دارد؟ «وَ اَنْتَ حَیٌّ صَمَدٌ»(دعای ۴۷/۲۸). در باره صفت علم نیز، محور اصلی در قرآن توحید عالمیّت خداست؛ بدین معنا که تنها عالم حقیقی خدا است: “و الله یعلم و انتم لاتعلمون(بقره/۲۱۶) و آن چه دیگران می دانند به تبع و به اذن خدا است(۱۵، صص: ۳۲۹-۳۳۰): “و ما اُوتیتُم مِنَ العلمِ اِلاّ قلیلاً” و “عَلَّم الاِنْسانَ ما لَمْ یَعلَم(عبث/۵). در مناجات امام زین العابدین(ع) به هنگام گرفتاری و ابتلاء، آمده است: «کَم نَهیٍ لَکَ قَدْ اَتَیْناهُ، وَ اَمْرٍ قَدْ وَقَفْتَنا عَلَیْهِ فَتَعَدَّیْناهُ، وَ سَیِّئَهٍ اکْتَسَبْناها وَ خَطیئَهٍ ارْتَکَبْناها، کُنْتَ الْمُطَّلِعَ عَلَیْها دُونَ النّاظِرینَ»(دعای۳۴/۲)؛ چه بسیار از نهی های تو را مرتکب شدیم. و چه بسیار از اوامر تو که ما را بر آن ها آگاه ساختی، اما نافرمانی کردیم. و چه بسیار گناهان که آن ها را اکتساب کردیم و چه بسا خطاها که مرتکب شدیم، و تنها تو بر آن ها مطلع بودی و دیگران نمی دیدند. آن حضرت در جای دیگر اقرار می کند: «وَ اَنتَ اللهُ لا اِلهَ اِلاّ انتَ الرحمنُ الرحیمُ العلیمُ الحکیمُ»(دعای۴۷/۶)؛ تویی آن خدایی که جز تو معبودی نیست، تنها رحمان رحیم، تنها دانای حکیم. در فرازی از دعای روز عرفه، ضمن اعتراف به علم اهل بیت(ع)، دانش آن ها را علمی الاهی و خدادادی معرفی می کنند: «رَبِّ صَلِّ عَلی اَطائبِ اَهْلِ بَیْتِه الَّذینَ اخْتَرْتَهُمْ لِاَمْرِکَ وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَهَ عِلْمِکَ». از آن جا که اهل بیت(ع) انسان های کامل و خلیفه های خدا هستند و به همین جهت دانش کامل الاهی نزد آن هاست، اعتراف به این که این دانش را خدا در دل های آنان نهاده، به دلالت التزامی نشان دهنده آن است که سایر دانشمندان نیز در دانش های خود وامدار خدایند. در توحید سمع و بصر با توجه به آیاتی نظیر “لیس کمثله شیءٌ وَ هُو السمیعُ البصیرُ(شوری/۱۱) درمی یابیم که تنها خدا شنونده و بیناست و قهراً دیگران که از سمع و بصر برخوردارند مظهر این اوصافند(۸، ج: ۲،ص: ۳۲۵). سیّد الساجدین(ع) در روز عرفه اقرار می نماید که: «وَ اَنْتَ اللهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ السَّمیعُ البَصیرُ»(دعای۴۷/۷)؛ تویی آن خدایی که جز تو معبودی نیست، تنها شنوای بینا. درباره توحید در قدرت۵ باید گفت: نامتناهی بودن قدرت خدا، هم دلیل انحصار قدرت در حق و هم دلیل مظهر بودن قدرت دیگران است. آیاتی مانند :أَنَّ القُوَّهَ للهِ جَمِیعاً” (بقره/ ۱۶۵) انحصار قدرت برای خداوند را اثبات می کند. هر چند این آیه مربوط به قیامت است، اما قیامت ظرف ظهور قدرت حق است و نه حدوث آن (۸، ج: ۲، ص: ۳۵۹). در ادعیه بارها به عبارتی برمی خوریم که به توحید در قدرت اشاره دارند. گاه، نامحدود بودن قدرت خدا را یادآور می شوند مانند، «بِقُدْرَتِهِ الَّتی لاتَعْجِزُ عَنْ شَیْءٍ وَ اِنْ عَظُمَ وَ لایَفُوتُها شَیْءٌ وَ اِنْ لَطُفَ»(دعای۲/۱)؛ با قدرت بی پایانش که هیچ عظیمی توان عاجز کردن آن را ندارد و هیچ شئ کوچکی، از حیطه قدرتش ناپدید نخواهد ماند. یا «اِنَّ ذلِکَ لایَضیقُ عَلَیْکَ فی وُسْعِکَ، و لایَتَکَأَّدُکَ فی قُدْرَتِکَ… اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»(دعای ۱۶/۳۴)؛ به درستی که [اجابت خواسته های من] در برابر رحمت گسترده تو دشوار نیست و تو را در قدرت بی پایانت به زحمت نمی افکند… زیرا که تو بر هر چیز توانایی. «بالقُدرَهِ الَّتی بِها تُحْیی اَمْواتَ العَبادِ، وَ بِها تَنْشُرُ مَیْتَ البِلادِ»(دعای۴۸/۱۳)؛ با قدرتی که با آن بندگان مرده ات را زنده می کنی و سرزمین های مرده را حیات دوباره می بخشی. در این فراز، از «زنده کردن» به عنوان شاهد قدرت خدا نام برده اند که احاطه کامل خدا بر همه چیز، لازمه آن است. و گاهی انحصار قدرت در خداوند را مطرح می کنند مانند: «لَکَ یا اِلهی وَحدانِیَّهُ الْعَدَدِ، وَ مَلَکَهُ الْقُدْرَهِ الصَّمدِ، وَ فَضیلَهُ الْحُوْلِ وَ الْقُوَّهِ، وَ دَرَجَهُ الْعُلُوِّ وَ الرِّفْعَهِ»(دعای۲۸/ ۱۰)؛ معبود من، وحدانیت و یگانگی، و ملکه قدرت بی نیاز، و فضیلت توانمندی و نیرو، و بلند پایگی و رفعت، تنها تو را است. تقدّم جار و مجرور و اسمیه بودن جمله، از مواردی است که انحصار را بیان می کند. و برخی ادعیه، قدرت دیگران را وامدار و وابسته به قدرت الهی معرفی می کند: «اَللّهُمَّ وَ اِنَّکَ مِنَ الضُّعْفِ خَلَقْتَنا وَ عَلَی الْوَهْنِ بَنَیْتَنا وَ مَنْ ماءٍ مَهینٍ ابْتَدَأْتَنا، فَلَا حَوْلَ لَنا اِلاَّ بِقُوَّتِکَ، وَ لا قُوَّهَ لَنا اِلاّ بِعَوْنِکَ»(دعای۹/۵)؛ خدایا تو ما را از ناتوانی آفریده ای و بر سستی، بنیانمان نهاده ای و از آب بی ارزش آغازمان کرده ای؛ پس ما هیچ حرکتی جز با نیروی تو و هیچ توانی جز با یاری تو نداریم. «یا مَن اسْتَسْلَمَ کلُّ شَیْءٍ لِقُدرَتهِ»، «یا مَن انقادَ کلُّ شیءٍ لِاَمْرِه»، «یا مَن بَلَغَتْ اِلی کُلِّ شَیءٍ قدرَتُه»(۱۸،ص: ۱۴۸)؛ ای کسی که همه چیز تسلیم قدرت و منقاد امر اوست و قدرت او همه را فرا گرفته است. عزّت۶، از صفات ذاتی خدای سبحان است که مانند خود ذات نامحدود است و اگر کسی از عزّت راستین بهره مند شود، به عنوان مظهر الاهی خواهد بود. در واقع عزت حالت نفوذ ناپذیری است که درباره خدا به این معنا است که حیات او مرگ پذیر، قدرت او عجزپذیر و علم او جهل، سهو و نسیان پذیر نیست(۸، ج: ۲، صص: ۳۶۸-۳۷۳). در ادعیه بسیار اقرار شده که عزت مطلق مخصوص خدای سبحان است، «یا مَن لَهُ العِزَّهُ و الجَمال»(۱۸،ص: ۱۴۵)؛ ای کسی که مطلق عزت و جمال، از آن او است.«یا ذَا العِزَّهِ الدّائِمَهِ»(همان، ص: ۱۴۲)؛ ای صاحب عزّت همیشگی. «عَزَّ سُلطانُکَ عِزّاً لا حَدَّ لَهُ بِأَوَّلِیَّهٍ وَ لامُنْتَهی لَهُ بِآخِرِیَّهٍ»(دعای۳۲/۴)؛ سلطان تو عزیز است، نه آغاز دارد و نه انجامی [زیرا نامحدود مطلق نه اول دارد و نه آخر]. هم چنین بیان شده که دیگران، تنها در پرتو عنایت حق به عزّت راستین دست می یابند: «و العزیزُ مَن اَعَزَّتهُ عِبادَتُکَ»(دعای ۳۵/۴)؛ عزیز آن کسی است که بندگی تو او را عزیز کرده باشد. یعنی ملاک ارزش در عزت، بندگی خدا است. مصداق عزت دروغین نیز در کلام حضرت زین العابدین(ع) چنین ترسیم شده است: «فَکَمْ قَدْ رَأَیْتُ یا اِلهی مِنْ اُناسٍ طَلَبُوا العِزَّ بِغَیْرِکَ فَذَلُّوا»(دعای ۲۸/۶)؛ خدایا، چقدر دیدم کسانی را که عزّت را به سبب غیر تو خواستند و ذلیل شدند. ج) توحید افعالی: منظور از توحید افعالی آن است که جز خداوند هیچ مؤثّر مستقلی در عالم نیست و قیّومیّت هستی، آفرینش، مالکیّت، ربوبیّت، رازقیّت و ولایت که هر یک بر دیگری مترتب است منحصراً از آن خداست(۸، ج: ۲، ص: ۳۷۹). توحید در صفات فعل نیز مانند توحید در ذات انواع و اقسام متعددی دارد که همه اقسام آن ها در ادعیه مورد اعتراف قرار گرفته اند. ۱٫ توحید در خالقیّت: مجموع آیات قرآن، توحید خالقیّت و انحصار آفرینش در خدا را اثبات می کند: “هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیرُ اللهِ یَرزُقُکُم مِنَ السَماء و الاَرضِ(فاطر/۳). و تبیین می کند که دیگران، حتی اگر خالق هم بوده اند، مظهر خالقیّت حقّند: “فَتَبارَکَ اللهُ اَحْسَنُ الْخالِقینَ(مؤمنون/۱۴)؛ “ءَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ اَمْ نَحْنُ الخالِقُونَ(واقعه/۵۹). امام سجاد(ع) در مناجات خود در روز عرفه به درگاه حق چنین عرضه می دارند: «اللهُمَّ لَکَ الحمدُ بدیعَ السَمواتِ وَ الاَرضِ… وَ خالِقَ کُلِّ مِخْلُوقٍ»(دعای۴۷/۲)؛ خدایا، سپاس تو را است ای پدید آورنده آسمان ها و زمین… و ای آفریننده همه مخلوقات. ۲٫ توحید در مالکیّت: قرآن، از یک سو اصل وجود و انحصار مالکیت حقیقی۷ را فقط برای خدا اثبات می کند و از سوی دیگر، آن را از دیگران سلب می کند: “تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکَ” (ملک/۱)؛ “وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلکِ”(اسرا/۱۱۱) و “وَ الَّذینَ تَدعونَ مِن دُونِهِ لایَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمیرٍ” (فاطر/۱۳). پیامبران نیز برای آن که گروهی از روی افراط، مالکیت حقیقی را به آن ها نسبت ندهند، توحید در مالکیت را به مردم یادآوری می کردند: “قُلْ لا اَمْلِکُ لِنَفْسی(اعراف/۱۸۸). امام سجّاد(ع) در فرازهای گوناگون ادعیه خود به این شاخه از توحید اعتراف کرده اند مثلاً: «وَ مَضَتْ عَلی اِرادَتِکَ الْاَشْیاءُ فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَه، وَ بِإِرادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَه»(دعای۷/۲و۳)؛ اشیا طبق اراده تو جریان یافته است و همه چیز به صرف مشیّت تو، پیش از آن که چیزی به آن ها بگویی، موجود می شود و چون نسبت به چیزی کراهت داشته باشی، واقع نمی شود. «اللّهُمَّ اِنَّکَ کَلَفْتَنی مِنْ نَفسی ما اَنتَ اَمْلَکُ به مِنّی»(دعای۲۲/۱)؛ خداوندا، تو مرا به چیزی تکلیف نموده ای که مالکیت خودت بر آن از من بیشتر است. ۳٫ توحید در ربوبیّت: از دیدگاه قرآن، ربوبیّت نظام تکوین و تشریع منحصر به خدا است: “فَلِلّهِ الحَمْدُ رَبّ السموات وَ ربّ الاَرضِ رَبّ العالَمینَ”(جاثیه/۳۶). آیاتی نظیر “وَ المُدَبِّراتِ اَمرا” که تدبیر امور را به فرشتگان اسناد داده اند، در حقیقت تدبیر آن ها را به عنوان مظهر تدبیر الهی مطرح کرده اند، زیرا از زبان خود فرشتگان می فرماید: “وَ ما نَتَنَزَّلُ اِلاّ بِاَمرِ رَبِّکَ لَهُ ما بَیْنَ اَیْدینا وَ ما خَلْفَنَا وَ ما بَیْنَ ذلِکَ(مریم/۶۴). در مناجات امام زین العابدین(ع) می خوانیم: “اللّهُمَّ لکَ الحمدُ … رَبَّ الاَرباب»(دعای۴۷/۲)؛ خدایا سپاس تو را است… پروردگار پرورندگان. حضرت(ع) به هنگام مشاهده هلال ماه نو می فرمایند: «فَاَساَلُ اللهَ رَبِّی وَ رَبُّکَ»(دعای ۴۳/۴)؛ پس، از خدایی که ربّ من و ربّ تو است می خواهم…». «سؤالَ مَنْ لا رَبَّ لَهُ غَیرُکَ»؛ درخواست کسی که جز تو صاحب اختیاری ندارد. در جای دیگر تأکید می کنند که تدبیر امور و ربوبیت بندگان، تنها به دست او است و خود آنان توان تغییر آن را ندارند: «لایملِکُونَ تَأخیراً عَمّا قَدَّمَهُمْ اِلَیْهِ وَ لایَسْتَطیعُونَ تَقَدُّماً اِلی ما أَخَّرَهُمْ عَنْهُ»(دعای۵۲/۹). ۴٫ توحید در رازقیّت: بر اساس آموزه های قرآن کریم، تنها خدا رازق است: “اِنَّ اللهَ هُوَ الرّزاقُ”(ذاریات/۵۴). “اللهُ الذی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ”(روم/۴۰). اگر در بعضی آیات رازقیّت به دیگران نسبت داده شده، مظهریّت الهی آنان در این صفت الاهی مدّ نظر بوده است؛ “وَ ارزُقُوهُمْ فیها وَ اکْسُوهُمَْ”(نساء/۵). و در نهایت خدا بهترین رازق و مسؤول رزق همه آفریدگان است، “وَ اللهُ خَیرُ الرّازِقینَ(جمعه/۱۱)؛ “وَ ما مِنْ دابَّهٍ فِی الاَرْضِ اِلاّ عَلَی اللهِ رِزْقُها”(هود/۶). این قسم توحید نیز به فراوانی در ادعیه متجلی است مثلاً: «وَ جَعَلَ لِکُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ لایَنْقُصُ مَنْ زادَهُ ناقِصٌ وَ لایَزیدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زائِدٌ»(دعای۱/۵). «وَ اَجْرِ مِنْ اَسْبابِ الْحَلالِ اَرْزاقی»(دعای ۳۰/۳)؛ و از اسباب حلال روزی ام را روانه ساز. حضرت(ع)، ضمن اشاره به دو آیه «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدونَ» و “فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الاَرضِ اِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما اَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ”(ذاریات/ ۲۲- ۲۳)، به درگاه حق چنین عرضه می دارند: «وَ اجْعَلْ ما صَرَّحْتَ بِهِ مِنْ عِدَتِکَ فی وَحْیِکَ وَ اَتْبَعْتَهُ مِنْ قَسَمِکَ فی کِتابِکَ، قاطِعاً لِاهْتِمامِنا بِالرِّزْقِ الّذی تَکَفَّلْتَ بِهِ، وَ حَسْماً لِلْاِشْتِغالِ بِما ضمِنْتَ الْکِفایَهَ لَهُ»(دعای ۲۹/۳)؛ و چنان کن که وعده ای را که در وحی خود به طور روشن بیان کرده ای و در کتابت [قرآن کریم] در پی آن، سوگند خود را آورده ای، ما را از دویدن به دنبال آن رزقی که تو آن را برایمان کفایت کرده ای باز دارد و مانع پریشانی خاطر ما نسبت به آن چه تو ضامن کفایت آن گشته ای، باشد. آن بزرگوار، حتی نحوه مصرف ارزاق در زندگی را به دست خدا می بیند، «اللّهُمَّ صَلِّ عَلی محمَّدٍ وَ آلِهِ وَ احْجُبْنی عَنِ السَّرفِ وَ الاِزْدِیادِ، وَ قَوِّمْنی بِالْبَذْلِ وَ الْاِقْتِصادِ وَ عَلِّمْنی حُسْنِ التَّقْدیرِ، وَ اقْبِضْنی بِلُطْفِکَ عَنِ التَّبذیرِ»(دعای ۳۰/۳)؛ بار الها، بر محمد(ص) و خاندانش درود فرست و مرا از اسراف و زیاده روی بازدار و به گشاده دستی و میانه روی مستقیم ساز، و اندازه نگاه داشتن در خرج را به من بیاموز و مرا به لطف خود از ولخرجی حفظ کن. «وَ اَجْرِ مِنْ اَسْبابِ الحَلالِ اَرْزاقی، وَ وَجِّهْ فی اَبْوابِ البِّرِ اِنْفاقی»(همان)؛ از اسباب حلال روزیم را روانه ساز و انفاقم را متوجه برنامه های خیر گردان. «اَللّهُمَّ صَلِّ علی محمدٍ وَ آلِهِ وَ اکْفِنی مَؤُونَهَ الاِکْتِسابِ، وَ ارْزُقْنی مِنْ غَیْرِ احْتِسابٍ، فَلا اَشْتَغِلَ عَنْ عِبادَتِکَ بِالطَّلَبِ وَ لا اَحْتَمِلَ اِصْرَ تَبِعاتِ الْمَکْسَبِ»(دعای ۲۰/۲۴)؛ بار الها، بر محمد(ص) و خاندانش درود فرست و مرا از رنج کسب آسوده کن و از جایی که نمی پندارم روزی ده تا برای به دست آوردن آن از عبادتت باز نمانم و بار گناه کسب را به دوش نگیرم. ۵٫ توحید در ولایت: ولایت به معنای سرپرستی و تدبیر امور، به دو صورت تکوینی و تشریعی از صفات فعلی حق است که بر اساس آموزه های قرآن، اصالتاً مخصوص خدای متعال می باشد و دیگران، به دلیل نداشتن علم، قدرت یا مالکیت ذاتی، اصالتاً هیچ سهمی از ولایت ندارند، “اَم اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللهِ اَوْلیاءَ فَاللهُ هُوَ الْوَلِیُّ” (شوری/۹)؛ “وَ مالَکُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لَا نَصیرٍ”(شوری/۳۱). البته قرآن از دو نوع ولایت دیگر سخن گفته است: اول ولایت رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) “اِنَّما وَلِیُّکُمْ اللهُ وَ رَسُولُه وَ الَّذینَ آمَنُوا” (مائده/۵۵) و دوم ولایت طاغوت و شیاطین: “وَ الَّذینَ کَفَروا اَولیاءَ هُم الطاغوتُ”(بقره/۲۵۷)؛ “اِنّا جَعَلْنَا الشَیاطینَ اَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ”(اعراف/۲۷). اما هیچ یک از این دو نحو ولایت، در عرض ولایت خدا و مستقل از آن نیست، زیرا اولاً حتی انسان های کامل نیز از هیچ نوع استقلالی برخوردار نیستند. بنابراین انبیا و اولیا (علیهم السلام) مظهر ولایت الهی اند و ثانیاً ولایت شیطان بر کفار نیز نوعی عذاب و کیفر الهی است که شیطان، تکویناً مأمور است آن را نسبت به کسانی اعمال کند که از سرِ عمد، ولایت تشریعی دیگران را جایگزین ولایت خدای سبحان کرده اند(۸، ج: ۲، صص: ۴۳۲-۴۳۵). بنابراین، این ولایت نیز به خدا منسوب است و مستقل نیست. این توحید نیز در ادعیه مورد اشاره قرار گرفته است. در صحیفه سجادیه آمده است، «اللّهم صَلِّ عَلی محمَّدٍ وَ آلِهِ&hellipوَ سُمْنی حُسْنَ الْوِلایَهِ»(دعای۲۰/۲۲)؛ خدایا بر محمد(ص) و خاندانش درود فرست و مرا با زیبایی ولایت در کارهایی که به آن می پردازم بیارای. و «اِنَّهُ وَلِیٌّ حَمیدٌ»(دعای ۴۷/۲۶). اقرار به توحید عملی: توحید عملی یعنی انسان فقط کاری انجام دهد که خط مشی زندگی او موحّدانه باشد و اعتقادات توحیدی خود را انکار نکند و در عمل، با لجاجت و عناد، خط مشی کفرآمیز و شرک آلود را در زندگی پیاده نکند. در حقیقت، توحید عملی، اساسی ترین و سرنوشت سازترین مرتبه در مراتب و اقسام توحید است که در قرآن بارها با تأکید، بیان شده است: “وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدوا اِلاّ اِیّاهُ”(اسراء/۲۳)؛ “وَ اعْبُدواللهَ وَ لاتُشْرِکُوا بِه شَیْئاً”(نساء/۳۶). توحید عملی علاوه بر عالم تشریع بر جهان تکوین نیز حکم فرماست: “اِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَمواتِ وَ الاَرْضِ اِلاّ آتِی الرحمنِ عَبْدا”(مریم/۹۳). امام سجاد(ع) این حقیقت را بدین صورت اعتراف می کند، «سُبْحانَکَ خَضَعَ لَکَ مَنْ جَری فی عِلْمِکَ، وَ خَشَعَ لِعَظَمِتِکَ ما دُونَ عَرْشِکَ، وَ انْقادَ لِلتَّسْلیمِ لَکَ کُلُّ خَلْقِکَ»؛ پاک و منزهی تو! هر که در دایره علم تو قرار گرفته در برابرت خاضع، و هر چه در زیر عرش تو است در برابر عظمتت خاضع است. و همه آفریدگانت در پیشگاهت سر تسلیم فرود آورده اند(دعای ۴۷/۲۶). توحید عملی نیز مانند توحید نظری دارای جلوه ها و ابعاد گوناگونی است که در ادعیه معصومین به ویژه صحیفه سجادیه آمده و مورد اقرار یا درخواست قرار گرفته است. ۱٫ توحید در عبادت: عبادت خضوع و خشوع بدنی و قلبی در برابر یک معبود همراه با اعتقاد به «ربوبیّت» و «الوهیّت» او است که از آگاهی انسان نسبت به نیاز و فقر خود ناشی می شود(۸، ج: ۲، ص: ۵۱۶). عبادت تنها مخصوص خداست و هیچ کس غیر از او نه به طور مستقل، که به عنوان مظهر حق نیز، معبود نیست و جز بندگی نقشی ندارد. حتی رسول اکرم(ص) نیز که عبد تامّ خداست: «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُه»، ” وَ سئَل مِنْ اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا اَجَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَهً یُعْبَدُونَ”(زخرف/۴۵)؛ و از رسولان ما که پیش از توگسیل داشتیم جویا شو؛ آیا در برابر ]خدای[ رحمان خدایانی که مورد پرستش قرار گیرند مقرر داشته ایم؟ امام زین العابدین(ع) به عنوان یکی از درخواست های ارزشمند، بندگی بدون آفت عجب را از خدا درخواست می کنند: «وَ عَبِّدْنی لَکَ وَ لاتُفْسِدْ عِبادَتی بِالْعُجْبِ»(دعای ۲۰/۳)؛ و مرا به بندگی خود گیر و عبادتم را به خودبینی تباه مساز. معنای بلند عبادت نیز در کلام آن حضرت نمایان است، «اِلهی اَصْبَحْتُ وَ اَمْسَیْتُ عَبْداً داخِراً لَکَ، لا اَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لاضَرَّاً اِلاّ بِکَ. اَشْهَدُ بِذلِکَ عَلی نَفْسی، وَ اَعْتَرِفُ بِضَعْفِ قُوَّتی، وَ قِلَّهِ حِیلَتِی؛ فَاَنّجِزْلی ما وَعَدْتَنی، وَ تَمِّمْ لی ما آتَیْتَنی؛ فَاِنّی عَبْدُکَ المِسْکینُ المُسْتَکینُ الضَّعیفُ الضَّریرُ الحَقیرُ المُهینُ الفَقیرُ الْخائِفُ الْمُسْتَجیرُ»(دعای۲۱/۷). خدای من، در حالی صبح و شام کردم که بنده خوار توأم. برای خویشتن مالک هیچ سود و زیانی جز به قدرت تو نیستم. من در حقّ خود به آن چه گفتم شهادت می دهم و به ناتوانی و بیچارگی خویش اعتراف دارم؛ از این رو به آن چه به من وعده فرمودی وفا کن و آن چه را به من عطا نمودی تمام گردان. زیرا من بنده مسکینِ خوار ناتوانِ بدحالِ پست بی اعتبارِ فقیرِ ترسانِ پناهنده توأم. امام(ع) در این فراز از دعا، اوصاف یک بنده واقعی و باورهای او را بیان فرموده اند، این موارد را با بصیرت بیان کرده اند در حالی که استحکام و فزونی آن را درخواست می فرمایند چرا که بصیرت اساس عبادت حقیقی و پایدار است. «وَ اَحْکِمْ فی عِبادَتِکَ بَصیرَتی» (دعای ۳۱/۱۳)؛ و بصیرتم را در بندگیت محکم کن. . شایان یاد است که قرآن کریم توحید در عبادت را با دلایل گوناگونی اثبات کرده که همه آن ها به گونه ای در ادعیه تجلی یافته و با زبان دعا تبیین کرده است مانند برهان الوهیت، «اِلاه» به معنای موجودی است که در کار خود، مطلقاً مستقل باشد. بنابراین خضوع و خشوع برای کسی یا چیزی بدون اعتقاد به الوهیّت وی عبادت نیست(۸، ج: ۲، ص: ۵۲۴). بر همین اساس چون غیر از خدا، هیچ موجود مستقلی نیست، معبود بودن آنان نیز باطل است: “وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللهِ اِلهاً آخَرَ لابُرْهانَ لَهُ بِهِ(مؤمنون/۱۱۷)؛ و هر کس با خدا معبود دیگری را بخواند برای آن برهانی ندارد. آغاز بسیاری از مناجات ها و درخواست های ائمه با لفظ «اِلاهی» است که همه شاهد این برهان است، هم چنین در صحیفه سجادیه آمده است: «اَللّهُمَّ لَکَ الحَمْدُ&hellipاِلهَ کُلِّ مِأْلُوهٍ»(دعای ۴۷/۲)؛ بار الها، تو را سپاس… ای معبود هر معبود. در این فراز امام(ع) اشاره می کنند که هر کس یا هر چیزی که «اِلاه» دیگران واقع شده، الاه واقعی نیست و اِلاه همگان، تنها خدا است. دومین برهان قرآن در توحید عبادت مالکیت خداوند بر مرگ و حیات است. “فَلا اَعبُدُ الَّذینَ تَعْبُدونَ مِن دُونِ اللهِ وَلکِنْ اَعْبُدُ الَّذی یَتَوَفَّاکُمْ(یونس/۱۰۴)؛ من کسانی را که به جای خدا می پرستید، نمی پرستم؛ بلکه خدایی را می پرستم که جان شما را می ستاند. انعکاس این برهان در مناجات امام زین العابدین(ع) چنین است، «سُبْحانَکَ قَضَیْتَ عَلی جَمیعِ خَلْقِکَ الْمَوْتَ: مَنْ وَحَّدَکَ وَ مَنْ کَفَرَ بِکَ وَ کُلٌّ ذائِقُ الْمَوْتِ و کُلٌّ صائِرٌ اِلَیْکَ»(دعای ۵۲/۵)؛ پاک و پیراسته ای، برای جمیع آفریدگانت مرگ را امری حتمی قرار داده ای؛ چه آن ها که تو را به یکتایی بپرستند و چه آن ها که به تو کافرند. همگان مرگ را خواهند چشید و همه به سوی تو باز می گردند. امام سجاد(ع) نه تنها بخشیدن حیات و میراندن را به ید قدرت الهی می بیند، بلکه تعیین نوع آن را نیز از جانب او می دانند (که البته به قابلیت های فرد بستگی جدّی دارد)، «فَاَحْینی حَیاهً طَیِّبَهً تَنْتَظِمُ بِما اُریدَ وَ تَبْلُغُ ما اُحِبُّ، مِنْ حَیْثُ لا آتی ما تَکْرَهُ وَ لا اَرْتَکِبُ ما نَهَیْتَ عَنْهُ، وض اَمِتْنی میتَهَ مضنْ یَسْعی نُورُهُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ عَنْ یَمینِهِ»(دعای ۴۷/۱۱۷)؛ پس مرا به زندگی پاکیزه زنده بدار تا به آن چه می خواهم بپیوندد و به آن چه دوست دارم پایان یابد؛ چندان که آن چه را نمی پسندی به جا نیاورم و آن چه را نهی کرده ای مرتکب نشوم. و مرا مانند مردن کسی که نور و روشنایی او در برابرش و در سمت راستش حرکت می کند، بمیران. محدود بودن نفع و ضرر در حیطه اراده و قدرت خداوند سومین برهان توحید عبادت در قرآن است، «وَ لاتَدعُ مِنْ دون اللهِ ما لایَنْفَعُکَ وَ لایَضُرُّکَ فاِنْ فَعَلْتَ فَاِنَّکَ اِذاً مِنَ الظّالِمینَ»(یونس/۱۰۶)؛ و به جای خدا چیزی را که به تو سود و زیانی نمی رساند، مخوان؛ که اگر چنین کنی قطعاً از ستمکاران خواهی بود. امام زین العابدین(ع) این معنا را به زیبایی بیان کرده اند، «وَ قَدْ نَزَلَ بی یا رَبِّ ما قَدْ تَکَإَّدَنی ثِقْلُهُ وَ اَلَمَّ بی ما قَدْ بَهَظَنی حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِکَ اَوْرَدْتَهُ عَلَیَّ وَ بِسُلْطانِکَ وَجَّهْتَهُ اِلَیَّ؛ فَلا مُصْدِرَ لِما اَوْرَدْتَ وَ لاصارِفَ لِما وَجَّهْتَ، وَ لا فاتِحَ لِما اَغْلَقْتَ وَ لامُغْلِقَ لِما فَتَحْتَ»(دعای ۷/۵ &ndash7)؛ پروردگارا، به من حادثه ای روی آورده که سنگینی آن مرا به رنج افکنده و تحملش برای من دشوار است. تو به قدرت خویش آن را متوجّه من نموده ای؛ پس آن چه را تو به من رسانده ای برگرداننده ای نباشد و آن چه را تو بسته ای کسی نگشاید و آن چه را تو گشوده ای دیگری نبندد. امام(ع) علت این امر را نیز بیان می کنند، «فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مَؤْتَمِرَهٌ وَ بِاِرادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَهٌ»(دعای ۷/۳)؛ پس آن اشیا بدون فرمان تو به اراده ات فرمانبردار، و بدون اظهار نهی تو، به خواستت بازداشته می شوند. «اِنَّکَ الْمَنّانُ بِجَسیمِ الْمِنَنِ، الوَهّابُ لِعَظیمِ النِّعَمِ&hellipاَلْمُحْسِنُ المُجْمِلُ ذُو الطَّوْلِ»(دعای ۳۶/۷)؛ همانا تویی بسیار احسان کننده به احسان های بزرگ، بخشنده بی عوض به نعمت های عظیم، … نیکوکار خوش رفتار دارای فضل و احسان فراوان. «مِنَّتُکَ اِبتداآءً»(دعای ۴۵/۴)؛ نعمتت بی هیچ سابقه ای است. توحید در حمد دومین جلوه توحید عملی است. حمد در اصطلاح، ستایش در برابر کمال و کار نیک اختیاری است، خواه بهره ای از آن کمال به دیگری برسد یا نه. اگر قید «بالذّات» و «بالاستقلال» در حمد در نظر گرفته شود، انحصار آن برای خدا ثابت می شود و عنوان عبادی بودن به خود می گیرد. نظیر دعا، که اگر خواستن با حفظ قید ذاتی و مستقل باشد، هم صبغه عبادت می یابد و هم مخصوص خدا می شود(۸، ج: ۲، ص: ۵۳۶). “فَلَکَ الحَمدُ رَبِّ السَّمواتِ و رَبَ الاَرضِ رَبّ العالَمینَ”(جاثیه/۳۶). در دعاهای معصومین به این توحید زیاد اقرار و اعتراف شده است مانند، «اِلهی اَحْمَدُکَ وَ اَنْت لِلْحَمْدِ اَهْلٌ&hellip»(دعای ۵۱/۱)؛ خدایا تو را ستایش می کنم، زیرا فقط تو شایسته ستایشی. این شایستگی، همان توحید ربّ الارباب است. امام(ع) در نخستین دعای صحیفه، در ستایش خدای عزّوجلّ به تفصیل به حمد الهی با ذکر دلایل ضرورت حمد پرداخته اند. هم چنین در دعای روز عرفه بخش مهمی به بیان چگونگی حمد و ستایش و علّت آن اختصاص دارد. ۵٫ توحید در دعا توحید در دعا جلوه دیگری از توحید عملی می باشد و روح حاکم بر دعای حقیقی را تشکیل می دهد. دعای حقیقی حاکی از نیاز و عدم استقلال داعی است و قهراً سؤال، وقتی حقیقی است که مسؤول، مستقل و غنی باشد که بر اساس دلایل توحید، آن مسؤول مستقل تنها خدای سبحان است. بر همین اساس از دیدگاه قرآن، دعا تنها با خواندن خالصانه حق تعالی و بر مبنای توحید معنا پیدا می کند و در معرض استجابت قرار می گیرد. “اَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ”(نمل/۶۲)؛ آیا کسی که درمانده را چون وی را بخواند اجابت می کند و گرفتاری را برطرف می سازد (بهتر است یا آن کسی که وی را انباز می گیرید؟) ۵٫ ۱٫ دعا به روش طرح درخواست دسته دیگری از ادعیه مأثور از اهل بیت(ع).، دعاهایی است که جنبه تقاضا دارد. در این دعاها درخواست های گوناگونی از حضرت حق مطرح شده است. نمونه این دعاها، قسمت اعظم دعای کمیل، دعای امام حسین(ع) در روز عرفه، دعای امام زین العابدین(ع) در روز عرفه، دعای ابوحمزه و دعاهای متعددی در صحیفه سجادیه از جمله دعای طلب باران، طلب رفع گرفتاری ها، دعای مکارم الاخلاق و … است. داعی در این روش توحید خود را به ظهور می آورد. دعا کننده، با درخواست از خداوند این واقعیت را مطرح می کند که تنها خدا را رازق، خالق، مالک، زمامدار، قادر و در یک کلام واجد تمام اسمای حسنا می داند که او را صدا کرده و درخواست خود را از محضر او طلب نموده است. این سؤال ها، به طور غیر مستقیم، اقرار به مراتب متعدد توحید است، زیرا چنان که قبلاً گذشت، خداوند در تمام شؤون، یکتاست و دیگران تنها می توانند مظهر شؤون حق باشند. شاهد این مدعا آن است که در بسیاری از دعاهای صحیفه سجادیه، که هدف از صدور آن از ناحیه امام(ع)، درخواست مطلبی بوده است، بخش مهمی، حتی بیش از آن چه تقاضا را عرضه می کند، به حمد و تسبیح و توحید حق اختصاص داده شده است. گویا آن تقاضا بهانه ای بوده است تا امام(ع) را در توحید حق و مناجات با او غرق کند. ۵٫ ۲٫ دعا به روش مناجات سومین دسته از دعاها، جنبه نجوا با ربّ الارباب دارد. در این روش ادعیه، ائمه(ع) باب معاشقه و راز و نیاز با معبود یگانه را گشوده اند. ایشان در این مقام، خود را فقیر مطلق و حق تعالی را تنها غنیّ مطلق و بالذّات یافته اند و لذا با عرض نیاز خود به درگاه حق جلّ و علا با وی راز می گویند. این بزرگواران به منتهای معنای این آیه رسیده اند که: «یا ایّها الناس انتمُ الفقراءُ اِلی اللهِ وَ اللهُ هُوَ الغَنِیّ» و از همین روی چنین با خدا نجوا می کنند که: «انا الفقیر فی غنای فکیف لا اکون فقیراً فی فقری»(۱۸، ص: ۴۴۹)؛ خدایا من در توانگریم فقیرم، پس چگونه در حالت فقرم، فقیر نباشم؟ این بیان با زبان مناجات نهایت درجه توحید و بالاترین مرتبه یک موحّد است. نمونه این روش دعا در صحیفه سجادیه نجوای امام سجّاد(ع) به درگاه حق تعالی است که عرضه می دارند، «یا کَهْفی حینَ تُعْیینِی الْمَذاهِبُ، وَ یا مُقیلَ عَثْرَتی، فَلَوْلا سَتْرُکَ عَوْرَتی لَکُنْتُ مِنَ المَفْضُوحینَ؛ وَ یا مُؤَیّدی بِالنَّصرِ، فَلَوْلا نَصْرُکَ اِیّایَ لَکُنْتُ مِنَ الَغْلُوبینَ؛ وَ یا مَنْ وَضَعَتْ لَهُ المُلُوکُ نیرَ الْمَذَلَّهِ عَلی اَعْناقِها، فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ و یا اَهْلَ التَقوی، و یا مَنْ لَهُ الاَسماءُ الْحُسْنی»(دعای ۵۱/۷)؛ ای پناهگاه من هنگامی که راه ها مرا درمانده کند، و ای در گذرنده از خطاهایم؛ اگر عیب پوشی تو بر من نبود از رسوایان بودم. و ای دستگیر من از سر نصرت؛ اگر یاری تو نبود هر آینه از شکست خوردگان بودم. و ای آن که پادشاهان در برابر او یوغ خواری بر گردن هایشان نهاده اند و از سطوت و قهرش بیمناکند. و ای خدایی که سزاوار آنی که در برابرت تقوی پیشه کنند و ای آن که نام های نیکو از آنِ تو است. مناجات خمسه عشر امام سجاد(ع) روح انگیزترین مثال برای این نوع از دعا به شمار می آید. ۵٫ ۳٫ دعا به روش زیارت دسته دیگری از دعاها، به زبان خاصّ «زیارت» است. زیارت نیز نوعی ارتباط با خدا است؛ زیرا اهل بیت(ع) جلوه تمام نمای حقّند. آن بزرگواران در حقیقت محلّ جریان اراده الاهی هستند. این مطلب در ادعیه مأثور از معصومین، به وضوح مطرح شده است. به عنوان مثال، در زیارت امیرالمؤمنین(ع) در روز عید غدیر، آن حضرت را عین الله، وجه الله، اذن الله و … معرفی کرده اند. عبارات بلندی نیز در زیارت رجبیه در وصف خاندان عصمت و طهارت ذکر شده است. از جمله: «بِکُمْ یُجْبَرُ المَهیضُ وَ یُشفَی المَریضُ»؛ به وسیله شما شکسته، بسته می شود و بیمار شفا می یابد. در زیارت جامعه کبیره نیز فقرات قابل تأمّلی در این زمینه وجود دارد. در این زیارت، ائمه(ع) را با چنین تعابیری توصیف می کند: مَعّدِنَ الرَّحْمَهِ، خُزّانَ العِلْمِ، أولی الْاَمر، خِیَِرِه الله، حجت و صراط و نور و برهان خداوند، اَلْاَدِلاّءِ عَلی صِراطِه و &hellip. حتّی در مورد ایشان، می فرمایند: «اِیابُ الخَلْقِ اِلَیْکُمْ و حِسابُهُمْ عَلَیْکُمْ»، «اَشْرَقَتِ الاَرضُ بِنُورِکُمْ» و بالاخره؛ «مَنْ اَرادَ اللهَ بَدَأَ بِکُمْ»؛ هر که خدا را بخواهد از شما آغاز می کند. در حقیقت، زیارت نیز به نوعی ارتباط توحیدی و درخواست از مسیر وجه الله است. امام زین العابدین(ع) توفیق این روش ارتباط را از خداوند درخواست می کنند، «اللّهُمَّ وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِالحَجِّ وَ الْعُمْرَهِ وَ زیارَهِ قَبْرِ رَسُولِکَ صلواتُکَ عَلَیْهِ وَ رَحْمَتُکَ وَ بَرَکاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلی آلِهِ وَ آلِ رَسُولِکَ علیهم السلام»(دعای ۲۳/۴)؛ خدایا بر من منّت گذار تا حج و عمره به جای آورم و قبر رسولت(ص) و خانواده او را زیارت کنم. آن حضرت، هم چنین در استقبال و وداع ماه مبارک رمضان _که ماه خدا است_ گویی زیارت نامه می خواند و با این ایّام پر برکت سخن می گوید. چرا که یکی از راه های رسیدن به خدا را ماه رمضان می دانند: «و الحمدُللهِ الذی جعلَ مِنْ تِلْکَ السُبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضان»(دعای ۴۴/۳). یادداشت ها ۱٫ منظور از «اسم» در مباحث خداشناسی همان است که در قرآن با عنوان «اسماء الحُسنی» از آن یاد شده است: “وَ لِلّهِ الْاَسْماءُ الحُسنی فادعُوهُ بِها”(اعراف/۱۸۰).. اسم اصطلاحاً عبارت است از ذات همراه با تعیّنی از تعیّنات و کمالی از کمالات (۸، ج: ۲، ص: ۲۲۶). مظاهر اسمای حسنای الهی را نیز اسمای حسنا می گویند، چنان که درباره امامان معصوم علیهم السلام آمده است: «نحنُ وَ الله الأسماءُ الحُسنی»(۲۲، ج: ۱، ص: ۱۴۳). منظور از «وصف» نیز، خود کمال و صفت است. در قرآن، به توحید اسما در آیاتی نیز ” انّه هو العزیز الحکیم(دخان/۴۲)، “هو الاوّل و الاخر و الظاهر و الباطن(حدید/۳) و غیر آن اشاره شده است. ۲٫ اوصافی که حاکی از کمالات نامحدود خداست و تجمّل و کرامت ذات به آن هاست، صفات ثبوتی است که گاهی صفات جمال و کمال خوانده می شود. اوصافی که از نقص و عیب و محدودیت حکایت می کنند و ذات حق از آن ها منزه است، صفات سلبی اند که گاهی از آن ها به صفات جلال تعبیر می شود. آیات فراوانی که مفید تسبیح و تقدیس خداست، جامع صفات سلبی اند(۸، ج: ۲، صص: ۲۵۳-۲۵۵). ۳٫ صفت ذات صفتی است که منشأ آن تنها ملاحظه ذات خدا بدون دخالت و ملاحظه غیر است مثلاً در «لم یزل قادراً بذاته و لامقدور»؛ اشاره دارد که خدا قادر است؛ چه مقدوری در خارج باشد یا نباشد. بنابر مذهب امامیه، صفت ذات عین ذات است و همان گونه که کسی به کنه ذات خدا راه ندارد؛ به کنه صفت نیز راه ندارد. صفاتی را که از مقام فعل خدای سبحان انتزاع می شود صفت فعل می گویند. صفات فعلی خدا، اوصافی کمالی است که از نوعی نسبت و اضافه بین خدا و مخلوقات او حکایت دارد؛ مانند خالق، مدبّر و رازق. چون صفات ذاتی عین ذاتند مقابلی ندارند؛ بنابراین خدای متعال را به مقابل آن ها نمی توان متّصف نمود. ولی صفات فعلی از مقام فعل خدا انتزاع می شوند و لذا وصف خدا به مقابل آنها نیز بی اشکال است؛ مانند رضا و غضب: “لقد رضی الله عن المؤمنین(فتح/۱۸) و “باءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ”(بقره/۶۱). ۴٫ از آیات قرآن چنین برمی آید که خدا حیات دارد و احیا می کند، دیگران نیز حیات دارند و فی الجمله احیا می کنند. اما با عنایت به آیاتی نظیر “الله لا اله الاّ هو الحیّ القیّوم(آیه الکرسی) و “لا اِله اِلاّ هو یُحیی و یُمیت(اعراف/۱۵۸) درمی یابیم که قرآن حیات و احیا را منحصر به خدای سبحان می داند. دلیل عقلی بر این مطلب آن است که حیات از صفات ذاتی خدا و مانند خود ذات، مطلق و نامحدود است. بنابراین، جایی برای حیات دیگران باقی نمی گذارد. با این دیدگاه، معنای آیه “انّک میّتٌ و انّهم میّتون(زمر/۳۰) آن است که تو و دیگران حیات واقعی ندارید، بلکه آیینه دار حیات واقعی خدا هستید و تنها خدا به گونه ای مطلق، حیّ است(۸، ج: ۲، صص: ۳۱۶-۳۱۷). ۵٫ قدرت به معنای قوّت و توانایی، در اصطلاح حکما به معنای «توان انجام فعل در صورت مشیّت و ترک آن در صورت عدم مشیّت است.» فاعلی را «قادر» می توان نامید که اگر خواست، بتواند کاری را انجام دهد و اگر نخواست، بتواند آن را ترک کند. خواه کاری را همیشه بخواهد یا هرگز نخواهد و یا گاه بخواهد و زمانی نخواهد(۱۲، ص: ۱۳۱). ۶٫ «عزّت» حالت نفوذناپذیری است که مانع مغلوب شدن می شود. زمین سخت و نفودناپذیر را «ارضٌ عَزاز» می گویند(۱۳، ص: ۵۶۳، ماده (ع ز ز). معنای مطابقی عزّت، صلابت و نفوذناپذیری و معنای لازم آن، پیروزی است. بر اساس آموزه های قرآن کریم، عزّت بر دو نوع است: عزّت راستین و عزّت دروغین، مصادیق عزّت راستین بسیارند، چنان که قرآن می فرماید: “و تُعِزُّ مَن تَشاءُ و تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الخَیرُ(آل عمران/۲۶) . این گونه آیات به ما می فهماند که منشأ عزّت های راستین، خدا است. هم چنین می فرماید: “وَ لِلهِ العِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکنَّ المنافقین لایعلمون(منافقون/۸). قرآن نمونه های عزّت دروغین را چنین برمی شمارد: “وَ اِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللهَ اَخَذَتْهُ العِزَّهُ بِالْاِثمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ” (بقره/۲۰۶)؛ و چون به او گفته شود از خدا پروا کن، عزت (دروغین) او را به گناه کشانَد. پس جهنم برای او بس است. “واتَّخَذُوا مِن دونِ الله آلههً لیکونوا لَهُم عِزّاً”(مریم/۸۱)؛ و به جای خدا، معبودانی اختیار کردند تا مایه عزّت آنان باشند. ولی پایان عزت کاذب، در قیامت به صورت عذاب ناگوار ظهور می کند و خدا به این چنین کسانی می فرماید:” ذُقْ اِنَّکَ انتَ العزیزُ الکَریمُ(دخان/۴۹)؛ بچش که تو همان عزیز بزرگواری! ۷٫ مالکیت بر دو نوع است: اعتباری و حقیقی. قرآن کریم برای حفظ انتظام زندگی انسان و بقای انسجام جامعه بشری این گونه عناوین اعتباری را به رسمیت شناخته و از آن یاد کرده است. اما مالکیت حقیقی، امری تکوینی و واقعی است؛ مانند مالکیت انسان نسبت به اعضا و جوارح خود. این نوع مالکیّت از دیدگاه قرآن منحصراً از آن خداست: “قُلْ مَنْ یَرزُقُکُمْ مِن السَّماءِ وَ الاَرضِ اَمَّنْ یَمْلِکُ السمْعَ وَ الاَبْصارَ” (یونس/۳۱)
منبع: سخن تاریخ
پاسخ دهید