رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)به تبلیغ رسالت مبارک خویش و گسترش آیین اسلام در تمام نقاط جزیره العرب استمرار بخشید و هم زمان، با نیروى نظامى خود، بقایاى قواى شرک را تحت تعقیب قرارداد تا سال نهم هجرى در آستانه پایان قرار گرفت و اسلام، از نظامى سیاسى و مستقل و امتى برخوردار گردید که از روابطى قوى و سرزمینى پهناور و مرزهایى استحکام یافته، بهره مند شد و قواى شرک از قدرت چندانى برخور دار نبودند و ناگزیر مى بایست آنان را از سر راه برداشت.
بانازل شدن سوره «برائت» بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، احکام و قوانینى که موضع آن حضرت را در مورد مشرکان و عهد وپیمان هایى که با آن ها برقرار کرده بود، تعیین نمود و مناسب ترین مکان براى اعلان این منشور و قرائت بیانیه رسمى الهى، مسجد الحرام و بهترین فرصت، روز دهم ذى حجه تلقى مى شد که کلیه مشرکان جزیره العرب در آن گرد هم مى آمدند.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) ابو بکر را به این مأموریت اعزام نمود تا با مردم حج انجام دهد و سوره « برائت » را ابلاغ کند وقتى به « ذوالحلیفه » که امروزه به مسجد شجره معروف است، رسید وحى بر پیامبر نازل شد و به او دستور داد على بن ابى طالب را به جاى وى اعزام کند، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) على(علیه السلام) را در پى او اعزام و به وى فرمان داد آیات آن سوره را از ابو بکر بستاند و خود به ابلاغ آن ها بپردازد. بدین ترتیب، على(علیه السلام)سوار بر شتر مخصوص پیامبر به سمت مکه حرکت کرد تا بین راه به ابو بکر رسید، وقتى ابو بکر صداى شتر پیامبر را شنید آن را شناخت و تصور کرد رسول خداست. ولى ناگهان با على(علیه السلام) روبرو شد. آن حضرت آیات را از او ستاند وابو بکر بیمناک از این که مبادا آیه اى در مذمّت او نازل شده و پیامبر خدا را به خشم آورده باشد، به مدینه باز گشت و خدمت رسول خدا رسید و عرضه داشت : اى پیامبر خدا: آیا در باره ام آیه اى نازل شده؟ حضرت فرمود: خیر، ولى دستور یافتم آن آیات را خود و یا کسى که از خودم به شمار مى آید، ابلاغ کند. [۱]
على(علیه السلام) به مسیر خود ادامه داد تا به مکه رسید و زمانى که مردم براى انجام مناسک خود در آن سامان گرد آمده بودند آیات نخست سوره برائت را بر آنان تلاوت کرد و اعلان داشت:
از امسال به بعد هیچ مشرکى نباید وارد مکه شود.
هیچ کس حق ندارد بابدن برهنه طواف انجام دهد.
هر کس با رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)عهد و پیمانى دارد تا پایان مدتش هم چنان داراى اعتبار است. [۲]
حضور در مباهله
سران و اندیشمندان مسیحیانِ نجران با گردهمایى خود، نامه رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)را که آنان را به پذیرش اسلام دعوت کرده بود، مورد بررسى قرار داده ولى به نتیجه اى نهایى دست نیافتند آنان تعالیم و دستوراتى در اختیار داشتند که بر ظهور پیامبرى پس از حضرت عیسى(علیه السلام)تأکید مى کرد و کارهایى که از محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) سر زده بود به پیامبرى وى اشاره داشت. از این رو، تصمیم گرفتند هیئتى را حضور پیامبر اعزام کرده تا با شخص رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) دیدار و گفت وگو کنند.
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) با آن هیئت بلند پایه دیدار کرد ولى پوشیدن لباس هاى دیبا و ابریشم و به گردن آویختن صلیب که رنگ بُت پرستى داشت، براى حضرت ناخوشایند جلوه کرد. فرداى آن روز با تغییر ظواهر خود بار دیگر حضور پیامبر رسیدند، این بار رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)به آنان خوش آمد گفت و ارج و احترام نهاد و به آن ها فرصت داد تا دیدگاه خود را پیرامون مراسم عبادى خویش ابرازکنند. [۳]
سپس اسلام را بر آنان عرضه کرد و آیاتى از قرآن برایشان تلاوت فرمود، ولى آن ها از پذیرش اسلام سر باز زدند و بحث و مناقشات فراوانى میان آنان صورت گرفت، سر انجام به این نتیجه رسیدند که نبى اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به فرمان خداى عزوجل با آنان به مباهله بپردازد و روز بعد را براى انجام مباهله تعیین کردند.
در آن روز رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در حالى که حسین را در آغوش و دست حسن را دردست داشت و پشت سر او دخت گرامى اش فاطمه و پسر عمویش على بن ابى طالب علیهم السلام در حرکت بودند، براى امتثال فرمان خداى متعال در مکان تعیین شده حضور یافتند که قرآن حکیم به این ماجرا اشاره کرده و فرموده است:
(فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبینَ) [۴]
هرگاه بعد از علم و دانشى که به تو رسیده باز هم کسانى با تو به ستیز بر خیزند، به آن ها بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و نفوس خویش را فرا بخواهیم و آن گاه مباهله انجام دهیم و لعنت خدارا نثار دروغگویان سازیم.
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) غیر از افراد یاد شده هیچ یک از مسلمانان را با خود همراه نبرد تا بدین وسیله پیامبرى و رسالت راستین خویش را براى همگان ثابت کند. در این جا کشیش نجران به همکیشان خود گفت: من امروز چهره هایى را مى بینم که اگر از خدا در خواست کنند کوهى را از جا برکند، خداوند دعایشان را مستجاب و آن کار را عملى خواهد ساخت، اگر شما با آنان مباهله انجام دهید به هلاکت مى رسید ویک تن مسیحى روى زمین باقى نخواهد ماند.
وقتى مسیحیان از مباهله با پیامبر و اهل بیت او صلوات الله علیهم اجمعین امتناع ورزیدند رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به آنان فرمود:
اگر از مباهله منصرف شده اید، اسلام بیاورید و از امتیازاتى که مسلمانان برخوردارند بهره مند شوید و حقوقى را که مسلمانان باید رعایت کنند شما نیز رعایت کنید.
ولى آنان این پیشنهاد را نپذیرفتند.
حضرت فرمود « بنابراین، باشما خواهم جنگید ». در پاسخ عرضه داشتند: ما در برابر عرب توان جنگى نداریم ولى باشما پیمان صلح مى بندیم مشروط به این که به ماحمله نکنید و مارا از دین و آیین خودمان بر نگردانید در عوض سالیانه دو هزار تخته لباس گرانبها، نیمى را در ماه صفر و نیمى در رجب و تعداد سى زره معمولى آهنین به شما تحویل خواهیم داد، رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) این پیشنهاد را پذیرفت و با آنان پیمان صلح برقرار نمود و فرمود:
به خدایى که جانم دردست اوست! هلاکت نجرانیان نزدیک شده بود و اگر مباهله انجام داده بودند به صورت بوزینه و خوک در مى آمدند و سرزمین شان برآن ها آتشى بر مى افروخت که مردم نجران و حتى پرندگان را بر درختان، طعمه خویش مى ساخت و هنوز سال به پایان نرسیده بود همه نصارا به هلاکت مى رسیدند و بدین سان، بى آن که نجرانیان اسلام آورند به دیار خود باز گشتند.[۵]
نقل شده دو تن از سران مسیحیان به نام هاى عاتب و سیّد پس از حرکت، دیرى نپایید نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)باز گشتند و در حضور وى اسلام آورند. [۶]
منبع: کتاب پیشوایان هدایت ۲ – امیرمؤمنان حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام) / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام
[۱]– کامل ابن اثیر ۲/ ۲۹۱، فضائل الخمسه من الصحاح السته ۲/ ۳۴۳٫
[۲]– البدایه و النهایه ۵/ ۴۵٫
[۳]– سیره حلبی ۳/ ۲۱۱، سیره نبوی ۱/ ۵۷۴٫
[۴]– آل عمران/ ۶۱٫
[۵]– تفسیر کبیر ۸/ ۵۸٫
[۶]– طبقات کبری ۱/ ۳۵۷٫
پاسخ دهید