سال
درباره سال ولادت حضرت فاطمه (علیها سلام) منابع کهن شیعیان و سنیان با پراکندگی، یازده گزارش را نقل کردهاند که تفصیل آن با ذکر منابع، در پایان گزینهی سال تولد خواهد آمد.
بررسی منابع
آنچه در میان گزارشها قابل استدلال و در خور اثبات است تولد آن گرامی در سال پنجم بعثت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است؛ یعنی سالی که خانه کعبه به دست قریشیان تجدید بنا گردید.[1] بر این نظریه از چند جهت میتوان استدلال کرد:
اول: بررسی منابع سنیان
بیشتر منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت، تولد حضرت فاطمه را پیش از بعثت دانستهاند که مشهور آن، پنج سال پیش از بعثت است،[2] لیکن این دیدگاهها به چند دلیل، مورد اعتماد نیستند:
الف) مخدوش بودن نقل گزارشها
منابع دست نخستی که این گزارش را آوردهاند محمد بن سعد، ابن عبد البر و طبرانی هستند که ابن سعد بینقل سند بدان پرداخته و ابن عبد البر نیز از مدائنی بیآنکه سندش را نقل کند،آن را ثبت کرده است؛ اما گزارش این دو با توجه به فاصله زمانی بیش از دویست سالهی آنان با دوران تولد آن گرامی و تعارضی که با دیگر گزارشها دارد و مرجّحی نیز ندارد، پذیرفتنی نیست، به ویژه آنکه گزارشهای مدائنی نزد برخی از رجالیان اهل سنتِ نزدیک به عصر وی، ضعیف دانسته شده و نامش را در ردیف راویان ضعیف به ثبت آمده است؛ عجلی (261 ق) در این خصوص میگوید: من کسی را ندیدم که به نقل از او چیزی بنویسد و بر دادههایش اعتماد کند.[3] ابن عدی (365 ق) هم میگوید: وی در حدیث قوی نیست.[4] روایت طبرانی به اعتراف سنیان ضعیف است.[5] پس این سخن که فاطمه (علیها سلام) پیش از بعثت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) متولد شده است، مبنای درستی ندارد.
ب) اضطراب داخلی
اضطراب داخلی و پراکندگی اقوالی که تاریخ این حادثه را پیش از بعثت میدانند و ناسازگاری با گزارش راویان و نگارندگان بزرگ اهل سنت همانند ابن عباس – که راوی مورد قبول سنیان و شیعیان است – قتاده،[6] زبیر بن بکّار[7]، و قیروانی[8] که میگویند تولد آن گرامی پس از بعثت است، بر بیاعتباری این دیدگاه میافزاید.
ج) گواهی حدیث معراج
درباره چگونگی و زمینههای بسته شدن نطفه فاطمه (علیها سلام)، عمر بن خطاب، عایشه، حذیفة بن یمان، سعد بن مالک و حارث اعور حدیثی را از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گزارش کردند که در خور اهمیت است؛ اینان گفتهاند: هرگاه فاطمه نزد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میرفت، مورد توجه فراوان پدر قرار میگرفت و حضرت وی را میبوسید و میبویید. گویی میخواست همانند عسل او را بمکد. این رفتار پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با واکنش عایشه روبرو گشت و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در پاسخ چنین فرمود: آنگاه که به معراج رفتم، از میوههای بهشتی بهره گرفتم. پس از بازگشت از معراج و آمیزش با خدیجه وی به زهرا باردار شد. پس فاطمه از آن میوه بهشتی است و من هرگاه آرزومند بهشت گردم، وی را میبوسم.[9]
بر پایه این گزارش – که در منابع[10] فراوان سنیان ثبت است – تولد حضرت فاطمه پس از معراج پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و تردیدی نیست که معراج پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز پس از بعثت آن حضرت بوده؛ چنانکه آیهی یک سوره اسراء و آیات پنج تا هجده سوره نجم بر آن تصریح دارند. وانگهی نمیتوان گفت روایت یاد شده به جهت ناسازگاری با گزارشهایی که تولد فاطمه (علیها سلام) را پیش از بعثت میدانند، مورد تردید است؛ چرا که این روایت در منابع گوناگون – رجالی، حدیثی، تاریخی و تفسیری – سنیان با سندهای متعدد نقل شده و از این تعدد راویان و طریق، علم اجمالی به دست میآید که سند آن معتبر است. همچنین به وسیلهی روایات اهل بیت (علیهم السّلام)[11] نیز پشتیبانی شده است که همین مضمون و محتوا در این احادیث نیز آمده است، این همسانی منابع سنیان با روایتهای اهل بیت (علیهم السّلام) بر اعتبار این نظریه افزوده و گویههای تولد فاطمه (علیها سلام) پیش از بعثت را بیاعتبار کرده است.
تشکیک ابن جوزی
عبدالرحمن بن جوزی (597 ق) روایت یاد شده را از دارقطنی نقل کرده و سندش را در خور نقد ندیده است؛ ولی درباره مایه آن تشکیک کرده است؛ چرا که به اعتقاد وی معراج پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک سال پیش از هجرت بود و در این سال خدیجه زنده نبود.[12]
نقد سخن ابن جوزی
درستی یا نادرستی این سخن ابن جوزی به بررسی موضوع معراج پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بستگی دارد و ورود به این بحث در اینجا، دور شدن از موضوع این پژوهش است، لیکن از ذکر آن به مقدار سخن ابن جوزی ناگزیریم. بر این اساس، سخن وی را از دو جهت میتوان نقد کرد:
1.به لحاظ زمان معراج، منابع سنیان در این خصوص اختلاف نظر دارند و برای آن بیش از ده نظریه گزارش کردهاند تنها ابن حجر عسقلانی و سیوطی سیزده قول را ثبت کردهاند. سالهای «اوایل بعثت، دوم، سوم، پنجم، ششم، دهم بعثت، هفده ماه، هجده ماه، بیست ماه و یک سال پیش از هجرت»[13] گزارشهایی هستند که در منابع آمدهاند و گزارش اخیر که ابن جوزی بر آن تأکید دارد تنها یکی از اینها و نخستین گزارشگر آن نیز زهری است. در حالی که ابن اسحاق و دیگران، زمانهای دیگر را برای معراج پذیرفتهاند.[14] از سوی دیگر، ابن جوزی برای انحصار معراج پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در همین سال، دلیلی ارائه نکرده است.
2. به لحاظ تعداد معراج که یک بار بوده یا چند بار. در این خصوص نیز منابع تفسیری، تاریخی و حدیثی یک دست نیستند؛ گروهی از بزرگان اهل سنت میگویند: معراج پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بارها رخ داد.[15] در میان این بزرگان نام حافظ عماد الدین بن کثیر، ابوشامه عبدالرحمن بن اسماعیل مَقْدَسی (متوفای 665 ق) – که در تاریخنگاری و حدیثنگاری اهل پژوهش بود[16] ابن حجر عسقلانی به چشم میآید. مستند سخن اینان نیز حدیث انس بن مالک بوده که حکایت از تعدد معراج دارد؛[17] چنانکه حلبی شافعی شمارگان این تعداد را به ترتیب سی و 34 بار از حاتمی و عبدالوهاب شعرانی نقل کرده و دلیل آن را نقل احادیث فراوان در این خصوص دانسته است.[18]
مسأله واجب شدن نمازهای یومیه بر مسلمانان که به اتفاق فریقین پس از معراج بود[19] و این تشریع نیز در سالهای نخست بعثت بود[20] تأییدی برای تعدد معراج پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است؛ چنانکه اختلاف عالمان اهل سنت درباره مکان معراج، نشانهای دیگر برای چند بار بودن معراج آن گرامی به شمار میآید؛ چرا که گروهی مکان آن را مکه و برخی مکانش را مدینه دانستهاند.[21] بر این اساس باید گفت تعدادی از معراجهای پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مکه و برخی در مدینه بوده است.
در منابع شیعیان نیز احادیثی در دست است که معراج آن گرامی را چند بار دانستهاند؛ در تفسیر قمی حدیثی از پیامبر نقل شده که در آن به بار دوم معراج تصریح شده و نسبت به بیش از آن سخنی گفته نشده است.[22] کلینی حدیثی را به سندش از امام صادق (علیه السّلام) نقل کرده که تعداد معراج پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را دو بار دانستهاند؛[23] ولی صدوق حدیث دیگری را از امام صادق (علیه السّلام) در همین خصوص ثبت کرده که تعداد معراج در آن، 120 بار دانسته شده است که علامه[24] مجلسی با تفسیر خود تعارض این دو روایت را حل کرده است.[25]
از مجموع این گزارشها در منابع سنیان و شیعیان، این نتیجه به دست میآيد که معراج پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چند بار بوده و در زمانهای مختلف رخ داده است و تاریخ یک سال پیش از هجرت – که ابن جوزی بر آن تأکید دارد – میتواند یکی از آن دفعات باشد و حدیث یاد شده در خصوص تولد حضرت فاطمه (علیها سلام) (سیبت بهشتی) باید مربوط به معراج دیگری باشد که در سالهای نخست بعثت رخ داده است. این نتیجه با روایتی که عیاشی آن را در ذیل آیه یک سوره اسراء نقل کرده تأیید میشود. عیاشی با سه سند از امام باقر (علیه السّلام) گزارش کرده که ابوسعید خُدری از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین نقل کرد: به هنگام بازگشت از معراج از جبرئیل پرسیدم چه خواستهای داری؟ در پاسخ گفت: سلام خدا و مرا به خدیجه برسانید. و افزودند: با رسانیدن آن به خدیجه از خدیجه چنین پاسخ شنیدم انّ الله هو السّلام و منه السّلام و إلیه السّلام و علی جبرئیل السّلام.[26] بر اساس این روایت، خدیجه (علیها سلام) در وقت این معراج زنده بوده است؛ پس باید این معراج غیر از معراج مورد نظر ابن جوزی باشد.
د) گواهی حدیث خواستگاری ابوبکر و عمر
نسایی و حاکم، گزارش کردهاند که پس از خواستگاری ابوبکر و عمر از حضرت فاطمه (علیها سلام) از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، آن حضرت پاسخ داد: «انّها صغیرة؛ وی هنوز کودک است»[27] و به دوران ازدواج نرسیده است. اگر گزارشهایی که تولد فاطمه (علیها سلام) را پیش از بعثت میدانند، درست باشند، فاطمه (علیها سلام) باید به وقت این خواستگاری و ازدواج – که به اتفاق مورخان پس از هجرت بوده – حدود هجده سال میداشت و درباره دختری که در این سن و سال است، گفته نمیشود کودک است و به سن ازدواج نرسیده است و در سیره پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم این سخن معنا ندارد که بگوییم بهطور معمول، مردم برای پاسخ منفی دادن در این موضوع، کم سن بودن را بهانه میکنند؛ زیرا بهانه دروغین با عصمت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سازگار نیست و بر این اساس گفتار و رفتار او دقیق و حساب شده است و با سیره مردم قابل مقایسه نیست. پس حضرت فاطمه (علیها سلام) پیش از بعثت متولد نشده است.
گفتنی است این روایت نسایی و حاکم از جهت اعتبار، بر مبنای سندشناسی دو شخصیت معروف و مورد اعتماد سنیان – بخاری (256 ق) و مسلم (261 ق) – روایت معتبر بوده[28] و از جهت درونمایه نیز با روایت یاد شده در گزینه ج، همسو است. با توجه به مطالب یاد شده باید گفت تعبیرهای «قبل النبوة» یا «قبل مبعث النبی» درباره تولد حضرت فاطمه (علیها سلام) یا از اشتباه نسخهبرداران بوده که به جای کلمه «بعد» واژه «قبل» را ثبت کردهاند و یا به انگیزه دیگری بوده است. همچنین درباره تعبیر «تجدید بنای کعبه در سال تولد فاطمه» که در هر دو گزارش – پیش از بعثت و پس از بعثت – آمده است، باید گفت: در اینجا نیز یا واژه «قبل» با واژه «بعد» جابهجا شده و یا در آن فرصت زمانی، قریش، ساختمان کعبه را دو بار مرمت کردهاند و مرمت نخست چون اساسی بود، در نصب حجرالأسود به داوری پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیازمند شدند و آن حضرت هم داوری کرد؛ ولی در مرمت دوم به جهت سطحی و سبک بودن آن، حجرالأسود از جای خود برداشته نشد تا برای نصب دوباره آن به داوری کسی نیاز پیدا کنند و تولد فاطمه (علیها سلام) با بار دوم همزمان بود؛ اما برخی از راویان یا نسخهبرداران، به خطا آن را با بار نخست همعصر دانستهاند.
دوم: بررسی روایتهای اهل بیت (علیهم السّلام)
1. روایاتی که به صراحت سال ولادت آن گرامی را در 45 سالگی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا سال پنجم بعثت دانستهاند، مانند دو روایت معتبری[29] که طبری شیعی (نیمه نخست قرن پنجم) کلینی و ابن خشاب از طریق أبوبصیر و حبیب سجستانی از دو امام باقر و صادق (علیه السّلام) نقل کردهاند؛[30] چنانکه سبط بن جوزی از کتاب موالید اهل البیت (علیهم السّلام) به سندش از محمد بن مسکان، از ابونصر از امام صادق (علیه السّلام) تعبیر «ولدت فاطمة بعد النبوة بخمس سنین» را ثبت کرده و بر سند آن خورده نگرفته است،[31] اگرچه محتوای روایت را تأمل کرده است. نیز روایتی که ابن أبی ثلج از طریق نصر بن علی جهضمی از امام رضا (علیه السّلام) گزارش کرده بر همین مطلب تأکید دارد.[32]
2. روایاتی که تولد آن گرامی را با نشانه و بیتعیین سال، یاد کردهاند؛ مثل روایتی که کلینی از راه سعید بن مسیب از امام سجاد (علیه السّلام) ثبت کرده و تولد فاطمه (علیها سلام) را پس از ظهور اسلام دانسته است.[33] همچنین مانند روایتی که ذهبی با حذف راویان آن، از امام باقر (علیه السّلام) نقل کرده و ولادت زهرا (علیها سلام) را از حوادث سال تجدید بنای کعبه از سوی قریش به شمار آورده است.[34]
3. روایتی که حاکم نیشابوری آن را از طریق ام الحسن، خواهر امام صادق (علیه السّلام) از امام صادق (علیه السّلام) گزارش کرده و تولد فاطمه (علیها سلام) را در 41 سالگی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دانسته است.[35]
به گروه اول از این روایات نمی توان اشکال کرد؛ چرا که سند دو روایت ابوبصیر و حبیب سجستانی معتبر[36] و محتوای آنها نیز بیابهام است. روایت نصر بن علی جهضمی از امام رضا (علیه السّلام) نیز هر چند به جهت نقاش ابن طاووس بر وی،[37] از لحاظ سند بیدغدغه نیست، لیکن از نظر مفهومی با درونمایهی دو روایت معتبر یاد شده مطابق است؛ بدین طریق متن آن اعتبار مییابد.
گروه دوم روایات را میتوان بر اساس قانون اطلاق و تقیید میان روایات متعارض، با گروه اول مطابق دانست؛ چرا که تولد فاطمه (علیها سلام) بعد از ظهور اسلام بدون تعیین سال در روایت امام سجاد (علیه السّلام) هم آمده است، و احتمال دارد مقصود این روایت همان سال پنجم بعثت باشد. همچنین گزارش ذهبی مبنی بر تولد فاطمه (علیها سلام) در سال تجدید بنای کعبه نیز با گروه اول تنافی ندارد؛ زیرا در آن روایات هم، تجدید بنای کعبه، در سال پنجم بعثت دانسته شده است.
اما روایت دسته سوم به جهت سکوت منابع حدیثی و رجالی درباره سند آن و متفرد بودن متن آن و نیز به جهت معارض بودن با روایات معتبر گروه اول، در خور اعتماد نیست.
در میان روایتهای به دست آمده از طریق اهل بیت (علیهم السّلام) افزون بر روایتهای یاد شده، روایتهایی در دست هست که هر یک گواه بر تولد حضرت فاطمه (علیها سلام) پس از بعثت هستند؛ مانند روایتی که میگوید گزارش زاده شدن فاطمه (علیها سلام)، پس از نماز مغرب به پیامبر رسید و آن گرامی سپاس این نعمت را به جای آورد[38] و روایتهایی که سبب نامگذاری فاطمه را فرمان الهی دانستهاند.[39]
روشن است که فریضه نماز و دیگر فرمانهای الهی به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از بعثت آن گرامی بوده است و اطلاق این روایتها به لحاظ سال، با دو روایت معتبر گروه نخست، تقیید میخورد.
سوم: منابع تاریخی شیعیان
روایتی که سال تولد آن بانو را پنجم بعثت میداند در منابع تاریخی شیعیان افزون بر اشتهاری[40] که دارد از نشانههای دیگری نیز برخوردار است که نه تنها قابل اغماض نیستند، بلکه هر یک میتوانند دلیلی بر استواری خبر یاد شده به شمار بیایند:
نخست اینکه این منابع، سن حضرت فاطمه (علیها سلام) را در وقت هجرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هشت سال میدانند[41] و هجرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز در سال سیزده بعثت[42] بوده است. پس این سخن تنها با نظریه تولد زهرا (علیها سلام) در سال پنجم بعثت سازگار است، نه با دیگر نظریهها؛ چرا که اگر فاطمه (علیها سلام) در سال دوم بعثت[43] یا پیش از نبوت[44] متولد شده باشد – که گزارشآن در برخی منابع آمده است – باید گفت هجرت وی همراه پیامبر در یازده سالگی یا حدود هجده سالگی رخ داده است و این گویه، با گزارش هشت ساله بودن فاطمه در وقت هجرت، هماهنگ نیست.
نشانه دوم اینکه در این منابع، به تاریخ عقد و عروسی حضرت فاطمه (علیها سلام) و حضرت علی (علیه السّلام) توجه شده است. عقد ایشان پس از جنگ بدر و عروسیشان در ماههای پایانی (ذیالحجة یا محرم) سال دوم هجرت[45] بوده است و تولد اولین فرزندشان (امام مجتبی (علیه السّلام)) نیز در یازده سالگی فاطمه (علیها سلام) بوده است.[46] با این رویکرد باید گفت ولادت فاطمه (علیها سلام) در سال پنجم بعثت، نظریه درستی است؛ چرا که زاده شدن امام مجتبی (علیه السّلام) در یازده سالگی مادرش، تنها با ولادت مادر در سال پنجم بعثت منطبق است.
نتیجه
به هر روی برآیند مطالب یاد شده این است که سال تولد حضرت فاطمه (علیه السّلام) پنج سال پس از بعثت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بوده است. دی گر نظریههای برنتابیدنی چنیناند:
- سال بنای کعبه،[47]
- سال دوم بعثت،[48]
- در چهل سالگی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا سال بعثت،[49]
- 41 سالگی[50] پیامبر،(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
- پس از مبعث بدون تعیین سال،[51]
- پیش از مبعث بدون تعیین سال،[52]
- یک سال پیش از نبوت،[53]
- چهار سال پیش از نبوت،[54]
- پنج سال پیش از نبوت،[55]
- هفت سال و نیم پیش از نبوت،[56]
- سال بنای کعبه پیش از نبوت،[57]
ماه
درباره ماه ولادت حضرت فاطمه (علیه السّلام)، اختلافی در منابع مشاهده نمیشود. بسیاری از منابع، از ماه تولد آن گرامی سخن نگفتهاند و فقط به سال ولادت وی بسنده کردهاند. دستهی دیگر از منابع ماه زاده شدن ایشان را جمادی الأخری[58] ثبت کردهاند. در این میان تنها خوارزمی به نقل از حاکم نیشابوری ماه ولادت آن گرامی را ماه محرم ثبت کرده است.[59] گفتنی است خوارزمی این نقل را در ردیف حدیثی آورده که درباره روز عاشورا فضیلتها تراشیده است؛ اما عالم بزرگ سنیان احمد بن حسین بیهقی سند آن را ضعیف و اصل حدیث را ناشناخته و منکر دانست[60] و محدث قمی با استدلالی که دارد، این دسته از نقلها را ساخته امویان، ناصبیان و خوارج دانسته و گفته است آنان با تراشیدن چنین مطالبی برای روز عاشورا، خواستند رفتار خود را در خصوص شادیهایشان در این روز توجیه کرده و شهادت سیّدالشّهداء (علیه السّلام) و مظلومیت وی و خاندانش را کمرنگ نشان دهند.[61]
زاد روز
آن دسته از منابعی که از روز تولد این بانوی گرامی یاد کردهاند، به اتفاق روز جمعه بیستم جمادیالأخری را ثبت کردهاند که در میان آنها دو روایت معتبر از امام باقر و صادق (علیه السّلام) جای دارد. در بخش سال تولد، از این دو روایت یاد شد.[62] در این میان تنها خوارزمی به نقل از حاکم نیشابوری، روز عاشورا را روز تولد وی میداند[63] که بنا به دلیل یاد شده در ذیل عنوان ماه، قابل قبول نیست. حاسب طبری هم هفتم ربیع الأول را تاریخ[64] ولادت ایشان دانسته که در این سخن، متفرد است. روز بیستم جمادی الثانیِ سال پنجم بعثت به محاسبه نجومی برابر با سی آذر ماه بوده که با حدود شش سال و نیم شمسی پیش از هجرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطابق میشود. هجرت آن گرامی نیز در بیست و ششم تیر ماه سال نخست هجری (26/ 4/ 1) بوده است.[65]
زادگاه
مکان تولد این بانو، خانه ملکی مادرش خدیجه در مکه بود؛ همان خانهای که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن با خدیجه ازدواج کرد و تا شب هجرتش از مکه به مدینه در آن زندگی کرد و جبرئیل در آن خانه، بارها بر آن گرامی، فرود آمد.[66] این خانه پس از هجرت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تصرف عقیل پسر أبی طالب درآمد. و گفته شده بعد از فتح مکه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حجون خیمه زد و اطراق کرد؛ از وی پرسیده شد که چرا به خانهی خود نمیروی؟ در پاسخ فرمود: مگر عقیل برای ما سایبانی را بر جای نهاد؟ (هل ترک لنا عقیل منزلاً؟) عقیل در وقت هجرت از مکه در صلح حدیبه در سال ششم هجری،خانه خود و خانههای برادران خود و خانههای افرادی از بنیهاشم که هجرت کرده بودند، حتی خانه خدیجه و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را فروخته بود.[67]
گفتنی است این خانه رخدادهای دیگری نیز به خود دید که درگذشت خدیجه و حادثه «لیلة المبیت»[68] در شمار آنهاست و بدین جهت این خانه را پس از کعبه، با فضیلتترین مکان مکه دانستهاند.[69] به گفته حلبی علت این فضیلت، تولد حضرت فاطمه (علیها سلام) در آن مکان بود و این معنا نزد مردم شهرت داشت.[70] میتوان گفت حوادث متعدد در فضیلت آن مکان مؤثر بوده که مهمترین آنها نزول وحی بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، تولد حضرت فاطمه (علیها سلام) و حادثه لیلة المبیت که ایثار حضرت علی (علیه السّلام) در آن نمود داشت، به شماره میآیند. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این خانه را به چهار قسمت تقسیم کرده بود؛ قسمتی برای تجارت خدیجه، اتاقی برای خود و همسرش، اتاقی برای دختران و اتاقی برای عبادت.
این خانه در طول تاریخ به صورتهای گوناگون مورد توجه مسلمانان بود و به گفته حلبی این خانه در قرن یازدهم به صورت مسجدی بود که سابقه آن به قرن یکم یا دوم هجری باز میگشت.[71] دریغا که این خانه در دوران حاکیمت آل سعود بر حجاز، تخریب شد و با توجه به نفوذ اندیشه وهابیگری در این حاکمیت میتوان انگیزه این تخریب را نابودی آثار مورد تبرک مسلمانان و از جمله آثار منتسب به خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) – جز در
موارد ناممکن – دانست؛ هر چند این تخریب با بهانه و عنوان توسعه اطراف حرمین شریفین انجام گرفت.
هماکنون مکان تقریبی این خانه، حدود 150 متری میدان صفا و مروه در نزدیکی زادگاه پیامبر خدا است؛ یعنی جایی که هماینک میدان ترمینال اتوبوسرانی داخل شهری (خیابان غزه) در آن، جای دارد.[72] کوچهای که این خانه در آن جای داشت کوچه عطارین نامیده میشد و در دورههای اخیر به کوچه حجر شهرت یافته بود.[73]
منبع: کتاب باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان علیهم السلام/ یدالله مقدسی/ نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
[1]. برای نمونه به دو مورد بسنده میشود: ابن خشاب، تاریخ موالید الأئمة (مجموعة نفیسة، ص 165) و سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 320 – 321.
[2]. این دیدگاهها و منابع آنها در پایان همین بخش خواهد آمد.
[3]. عجلی، معرفة الثقات، ج 2، ص 395.
[4]. عبدالله بن عدی جرجانی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 5، ص 213.
[5]. ابن حجر عسقلانی و سیوطی، الإسراء و المعراج، ص 60 – 61.
[6]. دولابی، الذرّیة الطاهرة، ص 66. ابن خلکان درباره محمد بن احمد بن حماد دولابی (224 – 310 ق) میگوید: وی از عالمان بنام، در علم حدیث و تاریخ بود و در زمانشناسیِ ولادت و درگذشتِ عالمان و بزرگان، نوشتههای ارزشمندی داشت که تاریخنگاران فراوانی بر آن اعتماد کرده و از او گزارش کردهاند (ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 4، ص 352).
[7]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 5، ص 329 و 328.
[8]. قیروانی (386 ق)، الجامع فی السنن و الآداب، ص 457.
[9]. طبرانی، المعجم الکبیر، ج 22، ص 401، ح 1000 و حاکم، المستدرک، ج 3، ص 156 و خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 5، ص 87 و ابن المغازلی، مناقب الإمام علی بن أبی طالب (علیه السّلام)، ص 358 و 360 و خوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 105 و محب الدین طبری شافعی، ذخائر العقبی، ص 36 و ذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، صص 253، 416 و 541 و ج 2، ص 518 و عسقلانی، لسان المیزان، ج 2، ص 297، ح 1229 و ج 4، ص 365، ح 1068 و سیوطی، درّ المنثور، ج 5، ص 218 (هر چند متن این حدیث با اندک تفاوت در این منابع یاد شده است، همگی در درونمایه آن، اجماع دارند. در اینجا نمونه متن حدیث را از درّ المنثور، میآوریم: عن عایشة قالت: قلت: یا رسول الله مالک إذا جاءت فاطمة قبّلتها حتی تعجل لسانک فی فیها کلّه کأنّک ترید أن تلعقها عسلا؟! قال: «نعم یا عایشة، انّی لمّا اُسری بی إلی السَّماء أدخلنی جبرئیل الجنة؛ فناولنی تُفّاحة فأکلتُها، فصارت نطفة فی صلبی فلمّا نزلتُ واقعتُ خدیجة ففاطمة من تلک النطفة و هی حوراء إنسیة کلّما اشتقت إلی الجنّة قبّلتُها»).
[10]. همان.
[11]. صدوق، عیو ن اخبار الرضا، ص 116، باب 11، ح 3 و کتاب التوحید، ص 118، باب 8، ح 21 و طبری امامی، دلائل الإمامة، ص 147 – 148 و کوفی (قرن 4)، مناقب الامام امیر المؤمنین، ج 2، ص 13 و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 3، ص 383 و مجلسی، بحار، ج 43، ص 4؛ و… .
[12]. ابن جوزی، آفة اصحاب الحدیث، ص 103.
[13]. سیوطی، آية الکبری، صص 60 –62 و 111 و ابن حجر عسقلانی و سیوطی، الإسراء و المعراج، ص 60 – 61.
[14]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 3، ص 135.
[15]. همان، ص 142.
[16]. زرکلی، الأعلام، ج 3، ص 299.
[17]. سیوطی، آية الکبری، ص 111.
[18]. حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 365.
[19]. سیوطی، آية الکبری، ص 111 – 112 و محمود شهابی، ادوار فقه،ج 1، ص 81 – 82.
[20]. سیوطی، آية الکبری، ص 111 و ابو المجد حرک، الإسراء و المعراج دراسة موضوعیّة، ص 58 به بعد.
[21]. سیوطی، آية الکبری، ص 114.
[22]. قمی، تفسیر، ج 2، ص 335، ذیل آیه سیزده سوره نجم، به سندش از ابوبرده اسلمی از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم). (حین أُسری بی فی المرة الثانیة).
[23]. کلینی، الکافی، ج 1، ص 443، ح 13 (از امام صادق (علیه السّلام) پرسیده شد: کم عرج برسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فقال: مرتین).
[24]. صدوق، الخصال، ص 601، ح 3 (عن أبی عبدالله؟ قال: عرج النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأة و عشرین مرة ما من مرّة إلّا و قد اوصی الله عزّ و جلّ فیها النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالولایة لعلّی و الأئمة (علیه السّلام) اکثر مما إوصاه بالفرائض) و ابن طاووس، سعد السعود، ص 195 و مجلسی، بحار، ج 18، ص 405.
[25]. مرحوم مجلسی برای حل اختلاف این دو روایت یکی از این راهها را پیشنهاد کرده است: 1. معراج پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مکه دو بار بود و در مدینه دیگر موارد؛ 2. معراج وی دو بار به عرش بود و دیگر بارها به آسمان؛ 3. معراج او دو بار با جسم بود و دیگر موارد با روح 4. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رخدادهای دو معراج را گزارش کرده و از دیگر بارها خبری نداده است (بحار، ج 18، ص 306 و 307).
[26].عیاشی، التفسیر، ج 2، ص 279.
[27]. نسایی، السنن، ج 6، ص 62، کتاب النکاح و حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 2، ص 167، کتاب النکاح. سبط بن جوزی در تذکرة الخواص (ص 306 – 307) ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب (ج 3، ص 393) نیز این روایت را از احمد چنین نقل کردهاند: روی احمد فی الفضائل عن بریدة أنّ أبابکر و عمر خطاب إلی النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فاطمه فقال: «إنّها صغیرة».
[28]. حاکم نیشابوري، المستدرک، ج 2، ص 168.
[29]. برای اعتبار روایت کلینی، به مرآة العقول (ج 5، ص 311) مجلسی رجوع کنید که سلسله سند آن را آورده و تعبیر کرده که این روایت «حَسَنْ» است. و همچنین اعتبار راویان روایت ابوبصیر که در دلائل الإمامة آمده، در قسمت روز رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ذیل عنوان مستندات 28 صفر، ص 128، پاورقی سوم بررسی شده است.
[30]. طبری، (شیعه)، دلائل الإمامة، ص 79، ح 18 و ص 134، ح 43 و کلینی، الکافی، ج 1، باب مولد امیر المؤمنین (علیه السّلام) ح 10 و ابن خشاب، تاریخ موالید الأئمة، (مجموعة نفیسة، ص 165) (ولدت فاطمه بعد ما اظهر الله نبوة نبیّه و انزل علیه الوحی بخمس سنین و قریش تبنی البیت).
[31]. سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 320 – 321.
[32]. ابن ابی ثلج، تاریخ الأئمة (مجموعة نفیسة، ص 6) (ولدت فاطمه بعد ما اظهر الله نبوته بخمس سنین و قریش تبنی البیت..).
[33]. کلینی، الکافی، ج 8، ص 340 (قال علی بن الحسین(علیه السّلام)، و لم یولد لرسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) من خدیجة علی فطرة الاسلام الّا فاطمة).
[34]. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 128 (انها… ولدت و قریش تبنی الکعبة).
[35]. حاکم، المستدرک، ج 3، ص 163 (ولدت علی رأس سنة احدی و اربعین من مولد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)).
[36]. به اعتبار سند این دو روایت در هفت پاورقی پیشتر، اشاره شده است.
[37]. مهج الدعوت، ص 331.
[38]. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 454 و شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 2 ص 113، ح «424» 192.
[39]. ر.ک به: مجلسی، بحار، ج 43، ص 10 – 19.
[40]. کلینی، الکافی، ج 1، ص 458، باب مولد الزهراء و مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 304 و مسعودی، اثبات الوصیة، ص 167 و شیخ طوسی (در یک نقلش)، مصباح المتهجد، ص 551 و فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص 329 و طبرسی، تاج الموالید (مجموعة نفیسة ص 21) و إعلام الوری، ج 1، ص 154 و اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 75 و شهید اول، الدروس، ج 2، ص 6 و شیخ بهایی، توضیح المقاصد، ص 14 و مجلسی، بحارالأنوار، ج 43، ص 7.
[41]. برای نمونه به چند منبع بسنده میگردد: مسعودی، مروج الذهب، ج 2 ص 289 و مسعودی، اثبات الوصیة، ص 167 و طبری، دلائل الإمامة، ص 45 و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 3، ص 405 و اربلی، کشف الغمة، ج 1، ص 449.
[42]. برای نمونه به یک منبع شیعیان و یک منبع سنیان اشاره میگردد: طبری، تاریخ، ج 1، ص 572 و کلینی، الکافی، ج 1، ص 439.
[43]. مفید، مسار الشیعة (مصنفات، ج 7، ص 54) و شیخ طوسي، مصباح المتهجد، ص 551 ( به روایتی) و کفعمی، المصباح، ص 677.
[44]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 30 و اکثر منابع اهل سنّت.
[45]. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 3، ص 357 و اربلی، کشف الغمة، ج1، ص 364 (توضیح بیشتر آن در فصل بررسی میلاد امام مجتبی (علیه السّلام) خواهد آمد).
[46]. مسعودی، اثبات الوصیة، ص 167 و مجلسی، بحار، ج 43، ص 8 (این مطالب در فصل مربوط به تولد امام حسن مجتبی (علیه السّلام) با تفصیل بیشتر خواهد آمد).
[47]. خوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 89.
[48]. مفید، مسار الشیعة، (مصنفات، ج 7، ص 54)؛ شیخ طوسی،مصباح المتهجد، ص 551 ( به نقلی) و کفعمی، المصباح، ص 511.
[49]. بحرانی، عوالم العلوم، ج 11، ص 39 (به نقل از: الثغور الباسمة) و شوشتری، احقاق الحق، ج 10، ص 11 (به نقل از: الثغور الباسمة).
[50]. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 3، صص 161 و 163 و ابن عبد البر، الاستیعاب، ج 4، ص 1893 و خوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 89 و ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 157 و مکی، العقد الثمین فی تاریخ البلد الأمین، ج 1، ص 271 و ج 8، ص 283 و دیار بکری، تاریخ الخمیس، ص 277.
[51]. یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 20 و کلینی، الکافی، ج 8، ص 340 و ج 1، ص 439 و مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 291.
[52]. خوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 89 (به نقل از: محمد بن اسحاق: إنّ فاطمه ولدت قبل أن یوحی الی النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم)) و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 119.
[53]. ابن حجر، الإصابة، ج 8، ص 157.
[54]. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 156.
[55]. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 19 (بی نقلِ سند) و ابن عبد البر، الاستیعاب، ج 4، ص 1899 (به نقل از: مدائنی و او نیز بینقلِ سند) و قرطبی، جامع الاحکام، ج 4، ص 241 و ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، صص 157 ، 160 و 161 و عبدالرحمن بن الجوزی، صفوة الصفوة، ج 2، ص 5 و سبط بن الجوزی، تذکرة الخواص، ص 306 و ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ج 8، ص 157.
[56]. طبرانی، معجم الکبیر، ج 22، ص 399 (این سندش ضعیف است) و مزی، تهذیب الکمال، ج 35، ص 251 و شوشتری، احقاق الحق، ج 10، ص 11 (به نقل از: الثغور الباسمة).
[57]. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 48. در مستند این گزارش، ابن أبی سبرة جای دارد و او به گفته رجالیان اهل سنت ضعیف است (ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 7، ص 330 – 331).
[58]. طبری شیعی، دلائل الإمامة، ص 79 و طبرسی، تاج الموالید (مجموعة نفیسة، ص 97) و إعلام الوری، ج 1، ص 290 و کفعمی، المصباح، ص 511 و اقبال الأعمال، ج 3، ص 162 (به نقل از: شیخ مفید در حدائق الرّیاض) و از مصادر متأخر: مامقانی، تنقیح المقال، ج 1، ص 184.
[59]. خوارزمی، مقتل الحسین، ج 2، ص 4 – 6.
[60]. همان.
[61]. محدث قمی، مفاتیح الجنان، اعمال روز عاشورا.
[62]. ر.ک به: ص 148، پاورقی 1 و 2.
[63]. خوارزمی، مقتل الحسین، ج 2، ص 4 – 6.
[64]. حاسب طبری، زیج مفرد، ص 63.
[65]. زمانی قمشهای، هیئت و نجوم اسلامی، ج 2، صص 25 و 93.
[66]. ازرقی مکی (250 ق)، اخبار مکة، ج 2،ص 199 و فاکهی، اخبار مکة فی قدیم الدهر و حدیثه، ج 4، ص 7.
[67]. حلبی، السیرة الحلبیه، ج 1، ص 62.
[68]. شبی که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پنهانی از مکه به مدینه هجرت کرد و علی (علیه السّلام) در جای وی خوابید، «لیلة المبیت» نامیده شد.
[69]. فاسی المکی، شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج 1، ص 446.
[70]. حلبی، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 62.
[71]. فاکهی، اخبار مکة فی قدیم الدهر و حدیثه، ج 4، ص 7 و حلبی، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 62.
[72]. رسول جعفریان، تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، ص 148.
[73]. ازرقی مکی، اخبار مکة، ج 2، ص 199 و پاورقی.