شیعه در لغت بر دو معنا اطلاق می‌شود، یکی توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی، و دیگری، پیروی کردن فردی یا گروهی، از فرد یا گروهی دیگر؛ ابن منظور در لسان العرب می‌گوید: «الشیعه القوم الذین تجتمعوا علی امر، و کل قوم اجتمعوا علی أمر فهم شیعه، و کل قوم أمرهم واحد یتبع بعضهم رأی بعض هم شیع».[۱]

و در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته می‌شود که به خلافت و امامت بلافصل علی(علیه السلام) معتقدند، و بر این عقیده‌اند که امام و جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از طریق نصّ شرعی تعیین می‌شود، و امامت حضرت علی(علیه السلام) و دیگر امامان شیعه نیز از طریق نص شرعی ثابت شده است.[۲]

 

تاریخ پیدایش تشیّع:

گرچه، در عصر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره‌ پاره‌ای از مسایل، اختلاف نظرهایی میان مسلمانان پدید آمد،[۳] ولی فرقه‌ها و دسته‌بندی‌هایی که بعدها پیدا شد، در آن زمان وجود نداشت. ولی پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) اختلافاتی پدید آمد که سبب پیدایش فرقه‌های مختلف در میان مسلمانان گردید. مهمترین اختلافی که در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پدید آمد، مربوط به مسئله‌ خلافت و امامت بود که مسلمانان را به دو دسته تقسیم کرد.

یک دسته معتقد بودند که امامت، همانند نبوت، منصب و مقامی الهی است و از شرایط امام این است که معصوم از خطا و گناه باشد، و این صفت را جز خداوند کسی نمی‌داند، بنابراین راه تعیین امام نصّ الهی است که در قرآن یا احادیث نبوی بیان شده است، و طبق این نصوص، علیّ بن ابی‌طالب(علیه السلام) جانشین پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امام مسلمین است. حضرت علی(علیه السلام) و بنی‌هاشم و گروهی از بزرگان صحابه،‌ اعمّ از مهاجرین و انصار، طرفدار این نظریه بودند. و این همان عقیده‌ شیعه – خصوصاً شیعه‌ امامیه – در مسئله‌ امامت است.

و دسته‌ دیگر – که در رأس آن‌ها ابوبکر و عمر قرار داشتند – بر این عقیده بودند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) برای خود جانشین تعیین نکرده است،‌ و این کار را به مسلمانان واگذار کرده است. بر این اساس، و با توجه به اهمیت مسئله‌ خلافت و امامت و نقش حیاتی آن در سرنوشت امت اسلامی، در یک اقدام شتاب‌زده – در شرایطی که حضرت علی(علیه السلام) و عده‌ای از بزرگان صحابه به تجهیز بدن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول بودند – عده‌ای از مهاجران و انصار در سقیفه‌ بنی ساعده گرد آمده، و پس از گفتگوهایی که در مورد خلیفه‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میان آن‌ها مطرح شد، سرانجام با ابوبکر به عنوان خلیفه‌ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بیعت کردند.

 

البته منشأ و خاستگاه تشیع را می توان در قرآن مجید نیز جستجو نمود:

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُم خَیرُ البَرِیَّهِ»؛[۴] «کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، اینانند که بهترین آفریده شدگانند»

محمد بن جریر طبری(م ۳۱۰هـ.ق) در ذیل فراز «أُولئِکَ هُم خَیرُ البَرِیَّهِ» از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) این گونه روایت می کند: «قال النبی(صلی الله علیه و آله و سلم): أنتَ یا علی و شیعتک»؛[۵] «پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی منظور از «خیر البریّه» تو و شیعیانت هستی»

جلال الدین سیوطی (م ۹۱۱ هـ.ق) در تفسیر آیه هفتم سوره بیّنه روایتی را از جابربن عبدالله نقل می کند که جابر گفت: ما نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم که علی(علیه السلام) وارد شد؛ فقال النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) «والّذی نفسی بیده، إنّ هذا و شیعته لهم الفائزون یوم القیامه»؛[۶] «پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «سوگند به کسی که جانم در دست اوست، هر آینه این مرد (علی(علیه السلام)) و شیعیان او تنها رستگاران در روز قیامتند».

 

سیوطی چهار روایت به همین مضمون از چهار صحابی جلیل القدر، یعنی جابربن عبدالله، ابو سعید خدری، ابن عباس و امام علی(علیه السلام) نقل می کند.

این آیه آن قدر در زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره امام علی(علیه السلام) به کار برده می شد که یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که علی(علیه السلام) بر آنها وارد می شد، می گفتند: «قد جاءَ خیرُ البریّه»؛[۷] «بهترین آفریده شدگان آمد»

ابن حجر هیتمی (م ۹۷۳هـ.ق) آیه هفتم سوره بیّنه را یکی از آیاتی می داند که در فضیلت اهل بیت(علیهم السلام) و شیعیانشان نازل شده است و روایات مذکور را در ذیل این آیه بیان می کند.[۸]

 

بنابراین اساس و بنیان تشیع در زمان رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و به دست مبارک ایشان پایه گذاری شد؛ ایشان امیرمؤ منان علی(علیه السلام) و شیعیانشان را «خیرالبریّه» معرفی کردند.

البته آیه ۷ سوره بیّنه یکی از دلایل و نصوصی است که بر شکل گیری هویت تشیع در زمان رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دلالت دارد؛ نصوص و روایات متواتر دیگری مانند حدیث ثقلین، حدیث غدیر، حدیث یوم الدار، حدیث منزلت، حدیث ولایت و ده ها حدیث دیگر نیز مبنا و زیر ساخت هویت تشیع می باشند.

دانشمند بزرگ اهل‌سنت «ابن عبدالبرّ قرطبی» (م ۴۶۳ هـ.ق) در کتاب برجسته خود «الأستیعاب فی معرفه الأصحاب»، نام هفت نفر از صحابه و یاران گران قدر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را ذکر می کند که معتقد به فضیلت و برتری امام علی(علیه السلام) بر سایر یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند؛ ابن عبدالبرّ می گوید: «و رُوی عن سلمان، و أبی ذرّ، و المقداد، و خباب، و جابر، و أبی سعید الخدری، و زیدبن الأرقم، أنّ علی بن أبی طالب أول مَن أسلم، و فضّله هؤلاء علی غیره»؛[۹] «روایت شده از سلمان، ابوذر، مقداد، خباب، جابر، ابو سعید خدری، زیدبن ارقم، که علی بن ابی طالب نخستین کسی است که اسلام آورد، و نیز این افراد علی(علیه السلام) را بر غیر او برتری و فضیلت دادند».

 

همچنین ابن خلدون بر این باور است که گروهی از صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) جزو شیعیان امام علی(علیه السلام) بودند و ایشان را شایسته تر از دیگران به جانشینی و خلافت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می دانستند.[۱۰]

خلاصه آن که بذر تشیّع به وسیله پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و نصوص و روایات معتبر ایشان افشانده شد. از این نکته نباید غفلت نمود که هویت مکتب تشیّع همان هویّت قرآن کریم و سنّت قطعی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است که توسط برترین و شایسته ترین شاگرد ایشان یعنی حضرت امیرمؤ منان علی(علیه السلام) و فرزندان معصومشان تبیین گردید.[۱۱]

 

علت سکوت حضرت علی(علیه السلام) :

چون شرایط سیاسی و اجتماعی دنیای اسلام و جهان به گونه‌ای بود که امام علی(علیه السلام) و هواداران او، برای اثبات عقیده خود و عملی ساختن آن، به اقدامات عملی و خصمانه دست می‌زدند، موجودیت اسلام از ناحیه دشمنان خارجی (امپراطوری ایران و روم) و دشمنان داخلی (منافقین) آسیب جدّی می‌دید، امام علی(علیه السلام) مصلحت اسلام و مسلمین را پیروی از روش صبر و مدارا دید، و گرچه در مواقع مناسب، دیدگاه خود را درباره نادرستی عمل آنان بیان می‌کرد، ولی از درگیری‌های خصومت‌آمیز خودداری کرد، و در هدایت و پیشبرد جامعه اسلامی، از هیچ گونه کوشش و تلاشی خودداری نمی‌کرد و در حل مشکلات، دستگاه خلافت را یاری می‌نمود. تا آن‌جا که از خلیفه دوم نقل شده که هفتاد بار گفته است «اگر علیّ نبود عمر هلاک می‌شد» و نیز گفته است: «خدایا مرا برای برخورد با مسئله‌ دشواری که علیّ بن ابی‌طالب در آن حضور ندارند، باقی مگذار».[۱۲]

 

شیعه در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) :

در هر حال، شیعه به عنوان پیروان علی بن ابی‌طالب و معتقدان به امامت بلافصل او در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پدید آمد. البته روایاتی نیز یافت می‌شود که لفظ شیعه در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بر چهار تن از صحابه اطلاق می‌شد که عبارت بودند از: سلمان، مقداد، ابوذر و عمار یاسر.[۱۳]

این افراد از جمله کسانی هستند که در مسئله‌ خلافت و امامت، علی(علیه السلام) را خلیفه‌ بلافصل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌دانستند با این وصف، و با توجه به این که نظریه‌ ‌شیعه در مسئله‌ امامت به نصوص کتاب و سنت مستند گردیده است، می‌توان گفت: تشیع، در حقیقت، با اسلام همراه بوده است، هر چند به عنوان یک مذهب، پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) موجودیت یافت.

 

 

پی نوشت ها


[۱] – لسان العرب، ج۸، ص۱۸۸ ؛ المیزان، ج۱۷، ص۱۴۷.

[۲] – اوائل المقالات، ص۳۵ ؛ الملل و النحل، ج۱، ص۱۴۶.

[۳] – النص و الاجتهاد، تألیف امام شرف الدین.

[۴] – بیّنه، آیه ۷٫

[۵] – تفسیر طبری، ج ۲۷، ص ۵۹۲٫

[۶] – الدرّ المنثور، سیوطی، ج ۸، ص ۵۸۹؛ فتح القدیر، شوکانی، ج ۵، ص ۴۷۷؛ شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج ۲، ص۴۵۹٫

[۷] – همان؛ مرحوم علامه امینی در الغدیر، ج ۲، ص ۹۸ و نیز در ج ۳، ص ۱۱۶، به تفصیل منابع اهل‌سنت که این حدیث و مانند آن را آورده اند، ذکر می کند.

[۸]– الصّواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی، ج ۲، ص ۴۶۷٫

[۹] – الأستیعاب، ابن عبدالبرّ، ج ۳، ص ۱۹۷٫

[۱۰] – «کان جماعه من الصحابه یتشیعون لعلی و یرون إستحقاقه علی غیره و لمّا عُدل به إلی سواه، تأفّفوا من ذلک و أسفوا له، الاّ أنّ القوم لرسوخ قدمهم فی الدّین و حرصهم علی الألفه لم یزیدوا فی ذلک علی النجوی بالتأفف و الأسف»، تاریخ ابن خلدون، ج ۳، ص ۲۱۵٫

[۱۱] – ر.ک: شیعه (مذاکرات و مکاتبات پروفسور هانری کربن با علامه طباطبایی)، ص۱۹ و ۲۰٫

[۱۲] – الغدیر، ج۱.

[۱۳] – فرق الشیعه، ص۱۷-۱۸؛ اعیان الشیعه، ج۱، ص۱۸ـ۱۹.