در ابتدای این نشست، حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی بر مباحث جلسه گذشته مرور کرد و گفت: در باب کیسانیه و تاریخ شیعه در این دوره یک مجموعه اسناد اولیه داریم که مهمترین منابع برای تحلیل این دوره است. غیر از اشعار باقیمانده از کیسانیه و قطعه کوتاهی از حسن بن محمد حنفیه که از آن سخن خواهیم گفت دو منبع مهم ما کتب مقالات نویسی دوره اول و کتب تاریخی اولیهای که از کیسانیه یادکردهاند است.
وی افزود: در این زمینه از کتب مقالات آغاز کردیم و اشاره کردیم از این کتابها مقالات الفرق سعد بن عبدالله و کتاب مقالات الاسلامیین و بخشی از کتاب ناشی اکبر مدنظر است. از چند مورد دیگر نیز ذیل بحث خواهیم گفت تا به اسناد تاریخی برسیم.
باسمهتعالی
بیستمین نشست تخصصی تاریخ کلام امامیه در عصر حضور ائمه (ع) روز سه شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۴ در جامعه الزهرا برگزار شد.
سخنران جلسه در مورد کتاب سعد بن عبدالله اشعری گفت: در آن کتاب از گروهی بنام کیسانیه خلص یا مختاریه خلص یاد میکند که منظور گروهی از کیسانیه هستند که با اندیشههای غلوآمیزی که بعداً در کیسانیه راه پیداکرده ارتباطی ندارد. به تعبیر دیگر کسانی که با مختار و محمد حنفیه همراه بودند و در ادامه خط ابوهاشم را دنبال کردند و متفرق شدند. در اینها غلو نیست. گروه دوم که از آنها به کیسانیه یاد میشود و نه مختاریه، کسانی هستند که گرفتار غلو شدند و بهطور مشخص از کربیه و حربیه یاد میکند. این اطلاعات را با اطلاعات مقالات الاسلامیین تکمیل کردیم. وقتی از کیسانیه یاد میکند آنها را دوازده گروه میداند و این تفکیک میان گروه اول و دوم را رعایت میکند. گروه دوم همان گروههایی هستند که در گروه غلات نیز از آنها یاد میکند.
وی به کتاب مقالات الاسلامیین اشاره کرد و گفت: این کتاب که در سال ۳۰۰ نوشته شده است مقسم تقسیمبندی کیسانیه را روافض قرار میدهد یعنی میگوید شیعه سه گروهاند: روافض و غلات و زیدیه. در میان روافض امامیه و کیسانیه را ذکر میکند. در جلسه گذشته روافض را نیز تعریف کردیم.
سخنران جلسه در ادامه به بررسی برخی کتب دیگر فرقه شناسی پرداخت که مشروح آن تقدیم می گردد.
کتاب «مسائل الامامه» ناشی اکبر
وقتی به کتابهای دیگر مراجعه میکنیم اطلاعات ما تکمیل میشود. کتاب مسائل الامامه که منسوب به ناشی اکبر است این نکته را تائید میکند. خوب است بدانیم که در نسبت این کتاب به ناشی اکبر تردید شده است. او در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم است ولی این کتاب به جعفر بن حرب که قبل از او بوده (م ۲۳۷ ق) نسبت دادهشده است. اطلاعات داخل کتاب نیز گویای قدیمی بودن آن و همزمانی با حضور ائمه (ع) است.
ناشی اکبر بهعنوان یکی از متکلمان و مقالهنویس شناخته میشود و به معتزله منسوب است. گفته شده که بیشترین اطلاعاتی که از او داریم این است که اخبار و اطلاعات خط معتزلی را نقل میکند. البته متکلمی نیست که آراء مستقل داشته باشد بلکه آراء معتزلی را نقل میکند.
در مقام مقایسه بین این کتاب و سایر آثار، اطلاعات این کتاب را دسته اول مییابیم. این کتاب در دورهای است که فکری بنام کیسانیه شکلگرفته است. او در تقسیمبندی از دوره تاریخی گزارشی که از کیسانیه نخستین میگوید همان چیزی است که در کتب ذکرشده آمد. در گزارش او تا زمان وفات محمد حنفیه هیچ نشانهای از دیدگاههای غلوآمیز در بین کیسانیه وجود ندارد.
میگوید بعد از محمد حنفیه کیسانیه سه گروه شدند و یکی از گروهها را حربیه دارای خط غلو میداند.
مینویسد: «و لهذا الصنف من الشیعه عجائب کثیره و اقاویل منکره.» نمونههایی را ذکر میکند و وارد بیانیه و مغیریه میشود که خط کیسانیه بعد از کربیه و حربیه است.
بنابراین از این مجموعه اطلاعات کتاب ناشی اکبر به این نتیجه میرسیم که در این دوره تاریخی با گروهی سروکار داریم که بعدها بهعنوان مختاریه یا کیسانیه خلص از آنها یاد شده است.
کتاب «التنبیه و الرد» ملطی
جالب این است که در بعضی از کتابهای فرق که اطلاعاتش مربوط به همین دوره است اساساً نامی از کیسانیه نیامده است و این مهم است. کتاب «التنبیه و الرد» ملطی تنها کتابی باقیمانده از خط سلفی در حوزه مقالات نویسی این دوره است؛ یعنی بقیه کتابهایی که در اختیار داریم مصادر اصلیاش معتزلی است؛ یا توسط خود معتزله نوشته شده و یا مصادر اصلی اینها معتزلی ها هستند؛ زیرا مقالهنویسی را معتزلی ها شروع کردند.
در این کتاب وقتی میخواهد از کیسانیه یاد کند اسمی از آن نمیآورد و بجای آن از واژه سبایه استفاده میکند. برخلاف خانم وداد القاضی که این کتاب را تضعیف میکند اگر کسی اسناد مقالات نویسی را بخواند میداند این کتاب از منابع بسیار اصیل است و باید بهعنوان سند به آن توجه کرد.
این کتاب برخلاف خط مقالهنویسی معتزله از دستهبندیهای چارچوب دار پرهیز میکند. البته انسانهای مبتدی آن را نامنظم میدانند ولی توجه به این نکته بسیار مهم است که این کتاب را یک عقل سلفی مستند به منابعی که قبول دارد و بدون توجه به دستهبندیهای فرقهای که خط مقالات نویسی معتزلی درست کردهاند نوشته است. این متن میتواند برگرفته از ذهنیت سلفیهای قرن دوم و آن دورهای باشد که این جریانهای مقالات نویسی رشد میکند.
در این کتاب وقتی در مورد دستهبندیهای شیعه صحبت میکند واژه کیسانیه را ذکر نمیکند و بجایش واژه سبایه میآورد.
دکتر صفری: این نویسنده متعصب است.
عرض کردم که یک عقل سلفی این کتاب را نوشته است. با همان نگاهی که یک سلفی افراطی به تاریخ و فکر مینگرد تاریخ شیعه را قرائت کرده است که برای ما مهم است. او وقتی به اینجا نگاه میکند کیسانیه برای او اهمیتی ندارد و ارجاع تفکر شیعه را به سبایه میداند؛ یعنی تمام تحولاتی که بنام کیسانیه میبینیم برای او امتدادی از سبایه است.
سؤال: چهار گروهی که ملطی نام میبرد در مهدویت مشترک هستند. سبایه نیز اولین کسانی هستند که بحث مهدویت یا صلح جهانی را پیش میکشند؛ یعنی نگاه ایشان در تقسیمبندی بر اساس مهدویت بوده است.
در سبایه اولیه که منسوب به عبدالله بن سبا است مسأله مهدویت پررنگ نیست؛ بلکه وراثت و نص، بزرگ است. ویژگیهای سبایه در کتب فرق مشخص است و چیزی نیست که ملطی برای ما نقل کند. او هم بافکر تند سلفی از این واقعیت حکایت میکند. قطعاً در درون سبایه مسأله وصایت و نص و برائت جای مهمی دارد. اولین کسی که مسأله رفض را مطرح کرد عبدالله بن سبا بود. پس در مورد کیسانیه اگر مسأله مهدویت بزرگ میشود طبیعی است؛ چون در این دوره تاریخی است که مهدویت مصداق عینی پیدا میکند و بر اساس آن فرقه شکل میگیرد.
برای کسی مانند ملطی هنوز تئوری سبایه بزرگ است. در جلسه قبل عرض کردم دو تئوری طراحی شده است یک تئوری عبدالله بن سبا و خط سبایه مذهبی است. یک تئوری بعدها طراحی شد که مسأله کیسانیه است که سیاهه اندیشهها را به گروهی نسبت دادند که ایرانی هستند و با مختار هستند. عین این سیاههها اینجا هم تکرار میشود. کسی مانند ملطی مسأله ظهور تشیع را به سبایه برمیگرداند و برای او برخلاف سایر کتب عبدالله بن سبا مهم نیست.
بهعنوانمثال، این کتاب را با مقالات الاسلامیین مقایسه کنید که پروژهاش کیسانیه است. این کتاب اصلاً از عبدالله بن سبا یادی نمیکند ولی در «التنبیه و الرد» عبدالله بن سبا محور تئوری پیدایش تشیع است که بر اساس آن تاریخ دوره مختار را نقل میکند و دلیلی نمیبیند که کیسانیه را محور بداند.
همین ایده و انگاره (کیسانیه با دو گروه کیسانیه خالص و خط غلو) در آثار فرقه نویسان طبقه بعدی نیز با تغییراتی که طبیعی است توسعه پیداکرده است؛ یعنی بر اساس انگارههای مذهبی و ادبیات و نوع نگاهها و ایدئولوژی متفاوت شده است و دستهبندیها ریزتر و جزئیتر شده است. این جوهره که کیسانیه اول و خطی که منتهی به ابوهاشم میشود خط غلو نیستند، در آثار بعدی هم کاملاً واضح است.
غالی نبودن گروه اول کیسانیه
در این دوره، تنها انحرافی که صورت میگیرد این است که میراث شیعی بر برخی اشخاص تطبیق میشود. مسأله غیبت، مهدویت، بعضی ملاحم و مسأله رجعت تنها تطبیق است و برای تائید آن به روایات اهل سنت نیز استناد میکردند. بههرحال بعد از سختیهای عظیم که بر شیعه میآید با توجه به اینکه شیعه اعتقاد به نجات بخشی بود این سؤال پیش میآید که کسی که قرار است شیعه را نجات بدهد کیست؟ توجه کنید که واژه قائم دو معنا دارد؛ یک معنای عامش در ادبیات شیعه یعنی همان کسی که انتظار دولتش را میکشیم. پس جو عمومی شیعه چنین شرایطی را دارد.
اتفاقی که تا زمان فوت محمد میافتد این است که گروهی در حال تطبیق هستند. بیش از این مقدار که تطبیق همین انگارههای کلی است که در زمان عثمان به عبدالله بن سبا نسبت میدادند نیست. هرچه از غلو، اتفاق میافتد بعد از فوت محمد حنفیه است.
کتاب «الملل و النحل» شهرستانی
عبارتی از اندیشمندان معاصر مطرح شده است که گویا در کتب فرق بعدی تغییراتی در انگاره تصویر شیعه رخداده است و این را قبول نداریم. حتی کتاب «الفرق بین الفرق» بغدادی با آن نگاه تند و تعصبآمیزی که نسبت به شیعه دارد چارچوب را حفظ کرده است. البته خط تاریخی دارد و ادغامهای بیجا است و تعداد فرقهها بدون سند تاریخی زیاد شده است ولی جوهره بحث حفظشده است. آن جوهره این است:
کیسانیه دارای دو جریان تاریخی است: ۱- گروهی که به غلو میرسند و نامی از الوهیت و آمدن وحی سخن میگویند؛ ۲- از غلو سخن نمیگویند و تنها بحثشان اصول اساسی تشیع است.
وقتی شهرستانی در «ملل و نحل» از شیعه یاد میکند آن را به پنج گروه کیسانیه، زیدیه، امامیه، غلات و اسماعیلیه تقسیم میکند. فرق شهرستانی با اشعری تنها در یکچیز است و آن این است که اشعری روافض را مقسم قرارداد و امامیه، کیسانیه و اسماعیلیه را داخل آن دانست و کنارش زیدیه و غلات را گذاشت ولی شهرستانی این سه گروه را مستقیماً ذکر کرد وگرنه در متنخوانی این دو کتاب با هم فرق ندارند.
شهرستانی در مورد شیعه که مقسم همه اینها است مینویسد: «الذین شایعوا علیا علی الخصوص و قالوا بامامته و خلافته نصا و وصیه اما جلیا و اما خفیا؛ و اعتقدوا ان الامامه لا تخرج من اولاده و ان خرجت بظلم و یکون من غیره او بتقیه من عنده؛ و قالوا لیست الامامه قضیه مصلحیه تناط باختیار العامه و تنتصب الامام بنصبهم بل هی قضیه اصولیه و هی رکن الدین، … و یجمعهم القول بوجوب التعیین و التنصیص و ثبوت عصمه الانبیاء و الائمه وجوبا عن الکبائر و الصغائر و القول بالتولی و التبری قولا و فعلا و عقدا الا فی حال التقیه و یخالفهم بعض الزیدیه فی ذلک.»
این ویژگیها متعلق بهتمامی گروههای شیعه است که کیسانیه یکی از آنها است. از کیسانیه که نام میبرد توضیحاتی که در مورد آن میدهد همان عقاید که عرض کردیم در اینجا هم هست:
«ویجمعهم القول بان الدین طاعه رجل حتی حملهم ذلک علی تعبیر ارکان الشریعه من الصلوه و الصیام و الزکاه … و حمل بعضهم علی القول بالتناسخ و الحلول و الرجعه بعد الموت فمن مقتصر علی واحد معتقد انه لا یموت و لایجوز ان یموت حتی یرجع و من معتقد حقیقه الامامه علی غیره … .»
دسته اول را مختاریه میداند و عقاید آن را بداء، علم ویژه، وصایت و … میداند ولی چیزهایی که دلالت بر غلو کند نمیبینم. به کسانی که ابوهاشم را امام میداند خط غلو را نمیبینیم. تا زمانی که به آغاز خط حربیه میرسد و ذکر میکند که به سه یا چهار گروه تقسیم شدند. در همین مصادر دسته دوم نیز هیچگونه تعمیمی در نظریه غلات نسبت به همه گروههای کیسانیه نمیبینیم و خط غلو از غیر غلو تفکیک میکند.
پروژه ساختن کیسانیه بهعنوان اولین فرقه شیعه و اینکه بار اعتقادات شیعه را بر دوش این گروه گذاشتند چند رکن دارد. ما الآن باکسانی مواجه هستیم که برای پیدایش تشیع پروژه کیسانیه را مطرح میکنند.
کسانی که ادعا کردند کیسانیه مولد تفکر شیعه است نظریهشان چندپایه دارد:
- نشان بدهند در گذشته تاریخی توسط بزرگان تشیع هیچ سابقهای از این اندیشهها وجود ندارد. وگرنه اگر قبلاً چنین اندیشههایی وجود دارد هیچ موضوعیتی ندارد که کیسانیه را مؤسس تشیع بدانید.
- کیسانیه در اینجا دارای یک انسجام و ارتباط تشکیلاتی مشخص باشد و رهبری داشته باشند تا بتوان این فکر را به آنها نسبت داد؛ دقیقاً مانند پروژه عبدالله بن سبا؛ زیرا اگر رهبری اعتقادی پیدا نکنید از نظر تحلیل تاریخی میتواند تمام این موج به یک منابع دیگر منسوب شود و به شیعه منتسب نشود. باید بگوید یک شخصی این فکر را منتشر میکند. تمام مورخانی که این را نقل کردهاند دنبال این فرد هم بودهاند.
- باید نشان بدهند این فرد و این گروه دارای چنین اندیشهای هستند و قدرت نفوذ و تأثیرگذاری را نیز دارند. آنقدر در زمان مؤثر باشند که جریان ایجاد کنند.
اگر یکی از این سهپایه درست توضیح داده نشود و نتواند مسأله را ثابت کند کل پروژه شکستخورده است. پس تاریخ باید به ما این سه ویژگی را بدهند.
از نظر فرق و مذاهب، آن چیزی که در بیست سال (از سال ۶۰ تا ۸۰ ق) رخ میدهد این ویژگیها را ندارد؛ نه شخصیتی را میتوانیم ممتاز کنیم و نه فرق نویسان دنبال این هستند که بگویند یک خط و گروه وجود داشته باشد. هرچند گزارششان این است که گروهی در کوفه هستند که با مدینه ارتباط دارند و دارای این اعتقاد هستند. اسامی مختاریه و کیسانیه در کتب فرق ما هیچگونه انسجامی ندارد؛ حتی در اسم. کتب فرق ما هیچ گزارشی نمیدهند که مختاریه چنین فکری را منتشر میکند. تنها چیزی که هست این است که اینها کنار مختار هستند و مختار از آنها استفاده میکند.
در کتابهای فرق اولیه هیچ نامی از ابو عمره بهعنوان رهبر این گروه یا اینکه محمد حنفیه خودش یا بهتوسط شخص دیگری این فکر را منتشر میکند وجود ندارد. در کتب بعدی که این حالت را میبینید گویا دارد ساخته میشود و افرادی بزرگ میشوند.
سؤال: این گروه آنقدر بزرگ هستند که عباسیان بعدها از آنها استفاده میکنند. یک رهبر بنام محمد حنفیه دارد که سرسخت است و اگر او را جذب کنند خیل عظیمی با او میآیند؛ بنابراین انگیزه سیاسی برای گرایش به او قویتر از انگیزه اعتقادی است و ممکن است کسانی که به او میپیوندند اصلاً اعتقادی به معتقدات او نداشته باشند.
اتفاقاً مطلب شما مؤید بنده است. این گروهی که بین سال ۶۰ تا ۸۰ قمری هیچ رهبری فکری ندارد چقدر قدرتمند میشود که همه به آنها طمع میکنند که آنها را جذب کنند؟ فقط عباسیان نیستند بلکه شخصی مانند عبدالله بن زبیر وقتی مختار را میفرستد این طمع را دارد.
درست است که به اعتبار محمد حنفیه خیلیها را می توان جذب کرد؛ همان کاری که مختار کرد اما این به معنای رهبری فکری توسط محمد حنفیه نیست و اگر خلأ رهبری شیعه نبود این اتفاق نمیافتاد. تاریخ میگوید تشیع در این دوره بعد از امام حسین (ع) چشم به یک رهبر دارند که امتداد خط امامت را در او ببینند و محمد حنفیه تنها نامزد این جریان است. سؤال این است که حرکت شیعه که تا شام امتداد دارد آیا رهبر فکری بنام محمد حنفیه دارند؟ این را هیچکدام از محققان تا الآن تائید نکردهاند بلکه همه گفتهاند آنها از محمد حنفیه استفاده کردهاند.
در مورد محمد حنفیه دو قول است؛ یکی اینکه به آنها کاری نداشته و کار خود را میکرده است یا اینکه هم منتظر فرصت بوده و استفاده میکرده و هم سعی میکرده خودش هزینه نشود. ولی اینطور نیست که کسی بگوید این اندیشهها متعلق به محمد حنفیه است.
دکتر صفری: ممکن است قرائت دیگری هم وجود داشته باشد. در این قرائت، کیسانیه را دو قسمت سیاسی و اعتقادی میدانیم. کیسانیه سیاسی بیشتر به دنبال حکومت بودند و میخواستند امویان را سرنگون کنند و آموزههایشان نیز حول این محور شکل میگرفت؛ مانند امامت، وصیت و بدا و رجعت. غلو اصطلاحی را به اینها نمیتوانیم اطلاق کنیم. مقطع زمانی این گروه نیز مرگ ابوهاشم است. درباره ابوهاشم ابهامات فراوانی وجود دارد ولی شاید با قرائت غیر متنی بتوانیم ثابت کنیم ابوهاشم از همان زمان محمد حنفیه با این کیسانیه ارتباط داشته و بسیاری از آموزههای کیسانیه توسط ابوهاشم به این گروه منتقلشده است. وقتی ابوهاشم از دنیا میرود کیسانیه از حالت سازمانی بیرون میآید و امتداد آن را در عبدالله معاویه و عباسیان میبینیم. امتداد اعتقادی که غلو پیش میآید را در حربیه و کربیه میدانیم؛ بنابراین کیسانیه اول سیاسی است و فقط به دنبال حکومت است و دین ابزار او است و وقتی عقیدتی میشود غلو پیش میآید.
مشخص نیست هدف اصلی این گروه سیاسی باشد. تشیع در این دوره نمیتواند از سیاست دور باشد. همه این آموزهها عقیدتی است. در این دوره تاریخی در جامعهای زندگی میکنیم که اسلام و عقاید اسلامی جوان است؛ یعنی همان عثمانی که با او بیعت میکنند چطور در سال ششم حکومتش علیه او شورش میکنند؟ اینها حوادث اجتماعی است. ما دنبال این نیستیم که بگوییم که هرکسی با امام علی (ع) بیعت کرد قائل به وصایت او بود و کسانی که از امام علی (ع) در سقیفه جدا شدند مخالف با ایشان بودند. حرکت اجتماعی سیاسی قاعده خودش را دارد و در شرایط قدرت و فشار بیرونی و مصلحتاندیشی هست. نمیخواهیم بگوییم هم اینها قائل به این اعتقادات است.
صحبت در این است که کیسانیه چه نوع اعتقاداتی نسبت به امامت و غیر آن دارند؟ اینها توحید و عدل علوی را قائلاند. ما میخواهیم بگوییم واژه کیسانیه در این دوره غلط است. گروهی بین سال ۶۰ تا ۸۰ هستند و اخبار و اطلاعات به ما میگوید اینها دارای یک سری اعتقادات هستند و همه سیاسی نیستند.
دکتر صفری: ما میگوییم همه سیاسی هستند. فرق نویسان نیز متوجه نشدند که سیاسی است. امامت، علم ویژه از نظر آنان در راستای سیاست است و علم ویژه ارتباط مستقیمی با بدا دارد.
مختار وقتی در کوفه آمد هیچکدام از این اعتقادات در مرامنامه و دعوت مختار نبود؛ یعنی مختار برای تجهیز شیعه کوفه، دو سه جمله بیشتر ندارد:
- خونخواهی سیدالشهدا (ع)؛
- به شیعه ظلم شده است؛
- رهبری در میان شیعه حضور دارد و ما به او اتکا میکنیم.
برای ابراهیم اشتر همین مقدار کافی بود که محمد حنفیه که از خاندان اهلبیت (ع) است این حرکت را تائید میکند. او زیرساختهای فکر شیعی را دارد. عامل اصلی حرکت مختار ابراهیم اشتر است و مختار توانسته باانگیزه سیاسی شیعی به این معنا که فردی از آل البیت (ع) وجود دارد و میخواهیم خونخواهی سیدالشهدا (ع) کنیم قیام کند. همین مقدار برای قیام مختار کافی است و نیازی به مسأله وصایت و مهدویت و دیگر آموزههایی که از این گروه نقلشده است ندارد؛در حالی که این آموزه ها از این دوره نقل شده است. اینجا است که میگوییم کیسانیه سیاسی نیستند. تاریخ به ما میگوید که موفقیت مختار به خاطر وجود شخصیتهایی است که خونخواهی از امام حسین (ع) را در گرو رهبری فردی از خاندان اهلبیت (ع) میدانند.
دکتر صفری: بیشتر سپاه مختار را موالی تشکیل میدادند و آنها کسانی بودند که بیشتر ظلم اجتماعی را دیدهاند و حکومت امام علی (ع) را نیز به یاد دارند. عربها بسیار کم به مختار ایمان آوردند. خودمختار اهلبیت (ع) را بهعنوان عقیده قبول دارد یا ابزار؟
عقیده را معنا میکنیم. امامت، وصایت، علم ویژه و برخی دیگر از این آموزهها در زمان مختار بود.
میخواهم بگویم بذر فکری تشیع قبل از مختار و محمد حنفیه در کوفه و مدینه وجود دارد و شاهد آن این است که از قرن دوم تلاش کردند که نشاندهنده دعوت به امام علی (ع) ریشه عبدالله بن سبا دارد. این اندیشهها ربطی به مختار و محمد حنفیه و واقعه بعد از عاشورا ندارد. اینها بذرهایی است که بهتدریج رشد میکند و وقتی بذری اینچنینی بدون رهبری و هدایت باشد باید انتظار داشته باشید که درون آن انحرافاتی هم رخ دهد.
تاریخ تشیع، بازبسته شخصیت شناسی مختار و محمد حنفیه نیست. تشیعی که ما در این دوره تاریخی ادعا میکنیم تشیع اجتماعی است و مطالبات سیاسی و اجتماعی دارد. سؤال ما این است که این اندیشههایی که بنام وصایت مهدویت علم ویژه و عصمت و امثال اینها در این دوره وجود دارد فقط سیاسی است و هیچ اعتقادی نیست؟
مشروعیت بر پایه اعتقاد عمومی است. اگر در این جامعه اعتقادی به مهدویت نباشد این ادعا پذیرش ندارد. مختار اول کارش که در زندان است و بیرون میآید مسأله مهدویت را مطرح میکند. در میراث نبوی و اهل سنت، معنای «مهدی» روشن است؛ به این معنا که شخصی میآید و باید سنت نبوی را روشن کند و عدالت را اجرا کند.
خانم وداد القاضی حرف باطلی میزند و میگوید در دوره یک سال و نیمه مختار، نظریه مهدی نزد مختار تطور پیدا کرد. در این شرایط که زمان کوتاه است و گرفتار درگیریهای متعدد هستند نظریه مختار تطور میکند؟ نظریه باید در جامعه تطور پیدا کند. مهدویت در زمان مختار به معنای غیبت نبود؛ بلکه به معنای عدالتگستری بود.
ادعای ما این است که جامعه شیعه آن روز با همه طیفهایش مجموعهای از عناصر فکری شیعه را قبول دارد. الآن شرایط این جامعه بهگونهای است که رهبری اجتماعی میخواهد. مصداقی که عموم جامعه شیعه پیدا میکند محمد حنفیه است. شیعه این روز، نه کیسانیه نه ابو عمره را میشناسد و نه مختار دارای چنین موقعیتی است که اعتقاد سازی برای شیعه کند. حتی مختاری که به قول عدهای تنها هدفش سیاسی است اگر بخواهد برای قیامش از نوعی تفکر استفاده کند از این تفکر رایج در میان مردم استفاده میکند. تمام هدف من برای اثبات این مسأله است و کاری به شخصیتها ندارم.
در اینجا برای رد کردن فرضیه رقیب باید یکی از آن سهپایهای که عرض کردم را متزلزل کنیم:
- یا ثابت کنیم که این تفکر عقبه تاریخی دارد و قبل از مختار این اندیشهها بوده است.
- ثابت کنیم اینجا گروه منسجمی وجود ندارد و هر چه هست اعتقاد عمومی جامعه است.
- نشان دهیم آنکسانی که بهعنوان عوامل تأثیرگذار از آنها یاد میشود چنین جایگاهی ندارند.
پس بحث ما حرکت سیاسی نیست؛ زیرا برای تحریک سیاسی چنین اعتقادی نیاز نیست هرچند اهل سیاست از این زمینهها استفاده کردند. آن چیزی که محرک اصلی مختار در آغاز کار بود هیچکدام از این مؤلفهها را نداشت و این مؤلفهها بهتدریج به کار گرفته شد.
دکتر صفری: فرضیه رقیب این است که بعد از حکومت امام علی (ع) آزادترین زمان برای شیعه سیاسی فاصله مرگ معاویه تا آمدن عبیدالله بن زیاد است. اینجا شیعه سیاسی برای مقابله با معاویه نشاط فراوانی پیدا میکند و با امامش ارتباط دارد. محور همه اعتقادات این شیعه، فقط امامت است. در این نامهها چیزی از وصایت و دیگر مطالب نمیبینیم؛ یعنی وقتی امام را دعوت میکنند نمیگویند شما وصی علی (ع) هستید. آنها به امام میگویند رهبر سیاسی ما شوید؛ یعنی تشیع سیاسی این است که شما فرزند همان علی (ع) هستید که عدالت را اجرا کرد و ما میخواهیم تو همانطور کنی. اینجا وصایت نیست؛ بنابراین نظام منسجم امامت و وصایت که شما ترسیم میکنید چیزی نیست که موالی و ایرانیان بتوانند آن را دربیاورند؛ بنابراین تا سال ۶۰ هجری هیچ انگارهای از امامت و وصایت و مانند آن در میان تشیع وجود ندارد و خلاف آن باید ثابت شود.
در دوره مختار یک انگاره مهدویت دارد که میشود از آن برای تهییج عمومی استفاده میکند. در این دوره هیچ نشانهای از وصایت و انتقال امامت از امام علی (ع) به فرزندانش وجود ندارد. مهدویت یک انگاره اسلامی است و در میان کل مسلمانان هست. کسانی که قائل به مهدویت محمد حنفیه میشوند لزوماً شیعه نیستند و مهدی نیز هیچ ارتباطی با اهلبیت (ع) ندارد.
البته ممکن است مختار این اعتقادات را تبلیغ کند و خودش را فردی نابغه بداند ولی از اینها نمیتوان آموزههای شیعی را استفاده کرد.
اگر اسناد تاریخی آوردیم که این اعتقادات در آن دوره وجود دارد و کسانی هستند که این اعتقادات را مطرح میکنند و محل اختلاف هم میشود و مختار هم از این اعتقادات برای پیشبرد اهدافش استفاده میکند چنین فرضیهای شکست میخورد.
پاسخ دهید