بوی بهشت می وزد از کربلای تو
ای کشته باد! جان دو عالم فدای تو

 

دیوانه وار، آمده ام تا به قتلگاه

وقتی به استغاثه شنیدم، صدای تو

 

نقدینه ام که داشتم از اشک و خون  دل

تقدیم کرد دیده به گنبدنمای تو

 

در حیرتم چه شد؟ که نشد آسمان، خراب

وقتی شنید ناله «وا غربتا»ی تو


برخیز و باز بر سر نی آیه ای بخوان
ای من فدای آن سر از تن، جدای تو!

 

خورشید و ماه و جنّ و ملک، خون گریستند

وقتی میان لجّه ی خون بود، جای تو


اندر منا، ذبیح یکی بود و زنده رفت
ای صد ذبیح، کشته شده در منای تو!


رفتی به پاس حرمت کعبه به کربلا
شد کعبه ی حقیقی دل کربلای تو


اجر هزار عمره و حج در طواف تست
ای مروه و صفا به فدای صفای تو!


تا با نماز خوف تو گردد، قبول حق
شد سجده گاه اهل یقین، خاک پای تو


با گفتن «رضاً بقضائک» به قتلگاه
شد متحد رضای خدا با رضای تو


تو هرچه داشتی به خدا دادی ای حسین!
فردا خداست -جل جلاله – جزای تو


خون خداست خون تو و جز خدای نیست
ای کشته ی خدا! به خدا! خون بهای تو

 

ما را خشوع بندگی آموز، چون خداست

در مجلس عزای تو، صاحب عزای تو

سائل چو دید کفّ کریم تو، گریه کرد

ای کائنات، بنده ی خوان عطای تو!


ما را هم ای حسین! گدایی حساب کن
آخر کجا رود به جز این در گدای تو؟

 

آن جا که حدّ ممکن و واجب بود، تویی

ای منتهای اوج بشر، ابتدای تو!

 

دست دعا برآر«ریاضی»! که شد قبول

در بارگاه قدس حسینی، دعای تو

 

شاعر: ریاضی یزدی